مسئوليت مشترك حوزه و دانشگاه
نويسنده: محمود مهديپور
حوزه و دانشگاه به دليل آگاهي و نفوذ اجتماعي، مسئوليتي سنگين و دشوار بر عهده دارند. جاي ترديد و ابهام وجود ندارد كه بار سنگين تكليف بر دوش «علم» و «قدرت» قرار دارد. توانايي و دانايي دو نعمت بزرگ الهي است كه شكر و سپاسگذاري آن وظيفه عقلي، شرعي و فطري انسان است. كاربرد درست نعمتها، استفاده از آن در جهت فرمان نعمت آفرين و خدمت به بشريت، اقدامي برخاسته از عقل و فطرت و مورد تأكيد قرآن و سنت است. در قرآن كريم ميخوانيم:
«وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ اَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَاِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ»؛1
«و به راستي ما به لقمان حكمت داديم كه خداي را سپاس گذار، و هر كس شكر كند، براي خويش سپاس گذارد، و هر كس ناسپاسي كند، خداوند بي نياز و ستوده است.»
لقمان و همه آنها كه از دانش و حكمت الهي بهره دارند، بايد اسلحه علم را در راه خدمت، هدايت و حفاظت از مردم به كار گيرند. دانش ابزار خودنمايي و تحقير ديگران نيست، وسيله نجات خويش و خدمت به ديگران است.
ترا تيشه دادند كه هيزم كني ندادند كه بنياد مردم كني
سليمان و آل داوود هم به دليل قدرت فراواني كه خداي بزرگ به آنان عنايت كرد، در كاربرد درست آن و بهرهگيري شايسته از قدرت، مسئوليتي سنگين بر عهده داشتند:
«اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْرا وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»؛2
«اي آل داوود! [خداي را] شكر كنيد و اندكي از بندگانم شكرگذارند.»
حوزه و دانشگاه به دليل دانايي و توانائي و «علم و قدرت» نخبگان و فرهيختگان جامعه شناخته ميشوند و الگو و اسوه ديگراناند.
نعمتها و بركات و الطاف الهي هميشه توسط افراد و گروههايي به ديگران ميرسد. نخست فرد يا گروهي را فرا ميگيرد و از طريق آنان بايد در دسترس ديگر بندگان خدا قرار داده شود. نعمت هم چون آبي زلال است كه بايد جريان داشته باشد تا از آلودگي و تباهي مصون بماند. نعمتهايي كه حوزويان و دانشگاهيان از آن برخوردارند، حاصل الطاف الهي و زحمات ديگر اقشار جامعه است. حوزويان و دانشگاهيان بايد بيش از آنكه به رفاه و راحتي و ثروت و قدرت خويش بيانديشند، به رضاي خدا و خدمت به بندگان او فكر كنند.
راستي، حوزهها و دانشگاهها، با بودجه چه كساني اداره ميشود؟ و چه ميزان هزينه بر دوش دولت و ملت تحميل ميكند؟
حوزه و دانشگاه به مردم و ديگر اقشار اجتماعي بدهكارند، بودجه دانشگاه و حوزه را ملّت با كمال افتخار و داوطلبانه ميپردازد، تا فرزندان اسلام براي خدمت به كشور و امت اسلامي مجهّز شوند.
سهل انگاري و وقت گذراني و مدرك گرايي و رفاه گرايي و خودمداري و تن پروري و تلاش براي پيوستن به مستكبران و فرار مغزها و تحصيل كردگان، بيماريهايي است كه مولود فراموشي هدف و وظيفه و گم كردن قبله است.
قبله حوزه و دانشگاه، دستيابي به رضاي خدا و خدمت گزاري به بندگان اوست. اگر حوزه مسأله هدايت نسلها و عصرها و استقرار عدل علوي را به فراموشي سپارد، پشت به قبله نماز ميخواند، و دانشگاه اگر تمام اميد و آرزويش پيوستن به استكبار و بندگي ستمگران عالم و دستيابي به رفاه و آسايش شخصي و صنفي باشد، به عبادت شيطان و شهوت پرداخته و به خود و ملت خويش خيانت كرده است.
حوزه و دانشگاه، عشرتكده و فراموشخانه نيست، برج بلند ديدباني و حفاظت از جان و مال و انديشه و ايمان و فرهنگ مردم است. دانشجو و طلبهاي كه اين رسالت بزرگ را به فراموشي بسپرد، و براي رفاه خويش، علم را در خدمت «ظالمان» قرار دهد، وظيفه بزرگ خويش را وانهاده است. آن چه به حوزه و دانشگاه وحدت و قدرت و اعتبار اجتماعي ميبخشد، آزادگي، فداكاري، آگاهي، هم دردي با مردم و خدمت به بندگان خدا در جهت رضاي اوست.
حوزه و دانشگاه دو سكوي پرواز جامعه، دو يار ديرين، دو پايگاه مردمي، دو كانون آگاهي و دو نياز بنيادين و دو ركن استقلال و آزادي ملت است.
نه علم، بدون ايمان ميتواند جامعه را اداره كند و نه ايمان فردي بدون قوانين اجتماعي اسلام و مديريت مكتبي و استفاده از كارشناسان ميتواند نيازهاي فردي و اجتماعي را برآورده كند.
انسان هم به زندگي دنيا و رفاه و آسايش دنيوي نياز دارد و هم سعادت جاويد و ارزشهاي والاي انساني و الهي را ميخواهد.
حوزه و دانشگاه با ياري يكديگر و فقط با همفكري و همكاري و تعاون و برادري ميتوانند، وظيفه بزرگ خويش را انجام دهند و نيازهاي دنيا و آخرت امت را تأمين كنند. اين دو برادر هيچ كدام حق ندارد ديگري را نفي كند و آبروي ديگري را بريزد و هيچكدام معصوم و مصون از خطا و لغزش نيستند.
آفت دنيا زدگي، آفت غرور علمي، آفت تنبلي و اُفتِ علمي، آفت سازشكاري با صاحبان قدرت و ثروت، آفت كتمان حقيقت، آفت فراموشي مردم و تساهل و تسامح در برابر غارتگران دين و دنياي مردم، آفت سلطه اجنبي بر فرهنگ كشور، آفت نگاه مرعوبانه و عاشقانه به سياستهاي غربي، آفاتي است كه حوزه و دانشگاه را تهديد ميكند.
همكاري در پاسداري از استقلال، همكاري در پاسداري از آزاديهاي اجتماعي، همكاري در نوآوري علمي، همكاري در دفاع از عدالت اجتماعي، همكاري در فهم بهتر شريعت، همكاري در خدمت به امت اسلامي، همكاري در مبارزه با فقر، همكاري در برابر رانت خواري و تبعيض، همكاري در برابر التقاط فكري و ابتذال اخلاقي، همكاري در مبارزه با جور و جهل و جنايت، همكاري در آموزش، همكاري در پژوهش، همكاري در اطلاع رساني، و همكاري در دفاع از مظلوم و صدها ميدان ديگر، صحنههاي خدمت و همكاري حوزه و دانشگاه است.
بالندگي حوزه و دانشگاه، در سايه همفكري و همكاري مديريت عالي كشور و مسئولان حوزه و دانشگاه مقدور است. دانشگاه مسئول شناخت جهان تكوين است و حوزه مسئول شناخت فلسفه آفرينش و نظام تشريع. حوزه ميخواهد كتاب شريعت را بشناسد و از آن بهره گيرد و دانشگاه ميخواهد كتاب طبيعت را بفهمد و از آن استفاده كند. نه شناخت شريعت به تنهايي براي زندگي جامعه كافي است آن چه به حوزه و دانشگاه وحدت و قدرت و اعتبار اجتماعي ميبخشد، آزادگي، فداكاري، آگاهي، هم دردي با مردم و خدمت به بندگان خدا در جهت رضاي اوست.
و نه شناخت طبيعت بدون استفاده از وحي و قوانين الهي دردي از زندگي اجتماعي را درمان ميكند.
حوزه و دانشگاه، دو نظام آموزشي و پژوهشي و پرورشي جامعه ايران و برخي ديگر از كشورهاي اسلامياند.
تبادل استاد و دانشجو و همكاري و همفكري فراوان در دورههاي گوناگون ميان آن دو وجود داشته و دارد. هر چه اين روابط عميقتر و گستردهتر باشد، استقلال و آزادي و عدالت امكان پذيرتر خواهد بود. روزي كه آزادمرداني چون شهيد مطهري و بهشتي و مفتح و باهنر، براي خدا و اهداف بلند اسلامي، گام به محيط دانشگاه گذاردند، زمينههاي اتحاد روز به روز بيشتر شد و انقلاب اسلامي شكل گرفت. امروز دشمنان خارجي از نفوذ امثال باهنرها در نظام آموزشي ميترسند و حذف تزكيه و پرورش معنوي هم از انديشههاي خامي است كه دشمنان ايمان و استقلال كشور در ذهن ميپرورند و اين پرورش معنوي و تزكيه، از دوره ابتدايي تا مراحل دانشگاهي مورد بي مهري و تضعيف فراوان قرار گرفته است.
/س
«وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ اَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَاِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ»؛1
«و به راستي ما به لقمان حكمت داديم كه خداي را سپاس گذار، و هر كس شكر كند، براي خويش سپاس گذارد، و هر كس ناسپاسي كند، خداوند بي نياز و ستوده است.»
لقمان و همه آنها كه از دانش و حكمت الهي بهره دارند، بايد اسلحه علم را در راه خدمت، هدايت و حفاظت از مردم به كار گيرند. دانش ابزار خودنمايي و تحقير ديگران نيست، وسيله نجات خويش و خدمت به ديگران است.
ترا تيشه دادند كه هيزم كني ندادند كه بنياد مردم كني
سليمان و آل داوود هم به دليل قدرت فراواني كه خداي بزرگ به آنان عنايت كرد، در كاربرد درست آن و بهرهگيري شايسته از قدرت، مسئوليتي سنگين بر عهده داشتند:
«اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْرا وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»؛2
«اي آل داوود! [خداي را] شكر كنيد و اندكي از بندگانم شكرگذارند.»
حوزه و دانشگاه به دليل دانايي و توانائي و «علم و قدرت» نخبگان و فرهيختگان جامعه شناخته ميشوند و الگو و اسوه ديگراناند.
نعمتها و بركات و الطاف الهي هميشه توسط افراد و گروههايي به ديگران ميرسد. نخست فرد يا گروهي را فرا ميگيرد و از طريق آنان بايد در دسترس ديگر بندگان خدا قرار داده شود. نعمت هم چون آبي زلال است كه بايد جريان داشته باشد تا از آلودگي و تباهي مصون بماند. نعمتهايي كه حوزويان و دانشگاهيان از آن برخوردارند، حاصل الطاف الهي و زحمات ديگر اقشار جامعه است. حوزويان و دانشگاهيان بايد بيش از آنكه به رفاه و راحتي و ثروت و قدرت خويش بيانديشند، به رضاي خدا و خدمت به بندگان او فكر كنند.
راستي، حوزهها و دانشگاهها، با بودجه چه كساني اداره ميشود؟ و چه ميزان هزينه بر دوش دولت و ملت تحميل ميكند؟
حوزه و دانشگاه به مردم و ديگر اقشار اجتماعي بدهكارند، بودجه دانشگاه و حوزه را ملّت با كمال افتخار و داوطلبانه ميپردازد، تا فرزندان اسلام براي خدمت به كشور و امت اسلامي مجهّز شوند.
سهل انگاري و وقت گذراني و مدرك گرايي و رفاه گرايي و خودمداري و تن پروري و تلاش براي پيوستن به مستكبران و فرار مغزها و تحصيل كردگان، بيماريهايي است كه مولود فراموشي هدف و وظيفه و گم كردن قبله است.
قبله حوزه و دانشگاه، دستيابي به رضاي خدا و خدمت گزاري به بندگان اوست. اگر حوزه مسأله هدايت نسلها و عصرها و استقرار عدل علوي را به فراموشي سپارد، پشت به قبله نماز ميخواند، و دانشگاه اگر تمام اميد و آرزويش پيوستن به استكبار و بندگي ستمگران عالم و دستيابي به رفاه و آسايش شخصي و صنفي باشد، به عبادت شيطان و شهوت پرداخته و به خود و ملت خويش خيانت كرده است.
حوزه و دانشگاه، عشرتكده و فراموشخانه نيست، برج بلند ديدباني و حفاظت از جان و مال و انديشه و ايمان و فرهنگ مردم است. دانشجو و طلبهاي كه اين رسالت بزرگ را به فراموشي بسپرد، و براي رفاه خويش، علم را در خدمت «ظالمان» قرار دهد، وظيفه بزرگ خويش را وانهاده است. آن چه به حوزه و دانشگاه وحدت و قدرت و اعتبار اجتماعي ميبخشد، آزادگي، فداكاري، آگاهي، هم دردي با مردم و خدمت به بندگان خدا در جهت رضاي اوست.
حوزه و دانشگاه دو سكوي پرواز جامعه، دو يار ديرين، دو پايگاه مردمي، دو كانون آگاهي و دو نياز بنيادين و دو ركن استقلال و آزادي ملت است.
نه علم، بدون ايمان ميتواند جامعه را اداره كند و نه ايمان فردي بدون قوانين اجتماعي اسلام و مديريت مكتبي و استفاده از كارشناسان ميتواند نيازهاي فردي و اجتماعي را برآورده كند.
انسان هم به زندگي دنيا و رفاه و آسايش دنيوي نياز دارد و هم سعادت جاويد و ارزشهاي والاي انساني و الهي را ميخواهد.
حوزه و دانشگاه با ياري يكديگر و فقط با همفكري و همكاري و تعاون و برادري ميتوانند، وظيفه بزرگ خويش را انجام دهند و نيازهاي دنيا و آخرت امت را تأمين كنند. اين دو برادر هيچ كدام حق ندارد ديگري را نفي كند و آبروي ديگري را بريزد و هيچكدام معصوم و مصون از خطا و لغزش نيستند.
آفات همكاري
آفت دنيا زدگي، آفت غرور علمي، آفت تنبلي و اُفتِ علمي، آفت سازشكاري با صاحبان قدرت و ثروت، آفت كتمان حقيقت، آفت فراموشي مردم و تساهل و تسامح در برابر غارتگران دين و دنياي مردم، آفت سلطه اجنبي بر فرهنگ كشور، آفت نگاه مرعوبانه و عاشقانه به سياستهاي غربي، آفاتي است كه حوزه و دانشگاه را تهديد ميكند.
قلمرو همكاري امروز
همكاري در پاسداري از استقلال، همكاري در پاسداري از آزاديهاي اجتماعي، همكاري در نوآوري علمي، همكاري در دفاع از عدالت اجتماعي، همكاري در فهم بهتر شريعت، همكاري در خدمت به امت اسلامي، همكاري در مبارزه با فقر، همكاري در برابر رانت خواري و تبعيض، همكاري در برابر التقاط فكري و ابتذال اخلاقي، همكاري در مبارزه با جور و جهل و جنايت، همكاري در آموزش، همكاري در پژوهش، همكاري در اطلاع رساني، و همكاري در دفاع از مظلوم و صدها ميدان ديگر، صحنههاي خدمت و همكاري حوزه و دانشگاه است.
بالندگي حوزه و دانشگاه، در سايه همفكري و همكاري مديريت عالي كشور و مسئولان حوزه و دانشگاه مقدور است. دانشگاه مسئول شناخت جهان تكوين است و حوزه مسئول شناخت فلسفه آفرينش و نظام تشريع. حوزه ميخواهد كتاب شريعت را بشناسد و از آن بهره گيرد و دانشگاه ميخواهد كتاب طبيعت را بفهمد و از آن استفاده كند. نه شناخت شريعت به تنهايي براي زندگي جامعه كافي است آن چه به حوزه و دانشگاه وحدت و قدرت و اعتبار اجتماعي ميبخشد، آزادگي، فداكاري، آگاهي، هم دردي با مردم و خدمت به بندگان خدا در جهت رضاي اوست.
و نه شناخت طبيعت بدون استفاده از وحي و قوانين الهي دردي از زندگي اجتماعي را درمان ميكند.
موانع بزرگ همكاري
حوزه و دانشگاه، دو نظام آموزشي و پژوهشي و پرورشي جامعه ايران و برخي ديگر از كشورهاي اسلامياند.
تبادل استاد و دانشجو و همكاري و همفكري فراوان در دورههاي گوناگون ميان آن دو وجود داشته و دارد. هر چه اين روابط عميقتر و گستردهتر باشد، استقلال و آزادي و عدالت امكان پذيرتر خواهد بود. روزي كه آزادمرداني چون شهيد مطهري و بهشتي و مفتح و باهنر، براي خدا و اهداف بلند اسلامي، گام به محيط دانشگاه گذاردند، زمينههاي اتحاد روز به روز بيشتر شد و انقلاب اسلامي شكل گرفت. امروز دشمنان خارجي از نفوذ امثال باهنرها در نظام آموزشي ميترسند و حذف تزكيه و پرورش معنوي هم از انديشههاي خامي است كه دشمنان ايمان و استقلال كشور در ذهن ميپرورند و اين پرورش معنوي و تزكيه، از دوره ابتدايي تا مراحل دانشگاهي مورد بي مهري و تضعيف فراوان قرار گرفته است.
پي نوشت :
1. لقمان/ 12.
2. سباء/ 13.
/س