ویژگى رسولان
اکثر حواریون حضرت عیسى(علیه السلام) ماهى گیرانى فقیر، بدون آگاهى و فصاحت و خالى از هر گونه دارایى دنیوى و سلطنت جهانى بودند،هرچند شاگردان خاص حضرت عیسى به شمار مى آمدند، اما در زمان حیات وى، افرادى «بى ادراک»، «بى ایمان» و «سست دل» معرفى شده بودند. در عین حال، پس از عروج حضرت عیسى(علیه السلام) از ناحیه ى «روح القدس» هدایت یافته و بر هدایت دیگران قادر شدند: همه از روح القدس پر گشته، به زبان هاى مختلف، به نوعى که روح، به آنان تلفّظ بخشید، شروع به سخن گفتن کردند. توماس میشل، کشیش معاصر معتقد است: رسولان در زمان عیسى(علیه السلام) باور داشتند که وى همان مسیحایى است که یهود در انتظار او به سر مى بردند و خدا او را براى نجات بشر فرستاده است. اما پس از مرگ مسیح آنان در بن بست فکرى قرار گرفتند و گمان کردند که معلم ایشان در رسالت خود ناکام مانده است، اما دیدار مسیح(علیه السلام) پس از رستاخیز وى به تردیدهاى آنان پایان داد. مشاهده ى مسیح به صورت فردى و گروهى تا چهل روز پس از مرگ وى ادامه داشت و پس از آن عیسى براى همیشه از نظر آنان پنهان شد. در این زمان مشکل بزرگ رسولان ناآشنایى آنان با وظایف خود بود. ده روز پس از غیبت عیسى(علیه السلام) این مشکل هم از میان برداشته شد و پرتو روح القدس، تردید آنان را از میان برد و آنان را به انجام رسالت قدرت داد. در زمان حیات حضرت عیسى، مأموریت رسولان تبلیغ در میان بلاد اسرائیلى بود: این دوازده تن را عیسى فرستاد و به ایشان وصیت کرده و گفت: از راه امت ها نروید و در بلدى از سامریان داخل مشوید، بلکه نزد گوسفندان گم شده ى «اسرائیل» بروید، و چون مى روید موعظه کرده، بگویید که ملکوت آسمان نزدیک است. اما پس از عروج و رستاخیز وى، مأموریت تبلیغى گسترده اى براى رسولان در میان تمامى امم در دستور کار قرار گرفت. حضرت عیسى به ایشان فرمود: پس، بروید و همه ى امت ها را شاگرد خود سازید و ایشان را به نام اب و ابن و روح القدس تعمید دهید.
1.در بعد عملى انجام شریعت یهود را براى غیریهودیان لازم نمى دانست. این نکته باعث بروز اختلاف شدید و مباحثات و مناظرات طولانى بین وى و پطرس گردید و نهایتاً قرار بر این شد که پطرس رسول یهودیان باشد و پولس رسول غیریهودیان. در حالى که حضرت عیسى(علیه السلام)صریحاً پطرس را جانشین خود قرار داده بود و او و سایر حواریون تأکید زیادى بر انجام شریعت داشتند.
2.در بعد عقیدتى نیز الهیات خاصى را تعلیم مى دهد که در آن عیسى(علیه السلام) به مقام «الوهیت» نایل مى شود. پولس خود منشأ افکارش را الهام مستقیم و کشف مى داند; منتهى سؤالى که پیش مى آید این است که چرا مطالبى که حضرت عیسى(علیه السلام) به او الهام مى کند، خلاف مطالبى است که براى حواریون گفته است؟!
برخى از محققان این گونه پاسخ داده اند: از آن جا که امپراطورى بزرگ روم ( که یهودیه بخش کوچکى از آن بود) از کشورها و شهرهاى مختلف با ادیان گوناگون تشکیل شده بود که به جز یهودیان که اغلب در یهودیه زندگى مى کردند، بقیه مشرک بودند و افکارى عجیب و غریب داشتند، پولس پس از ادعاى ملاقات با مسیح و شروع به تبلیغ یا باید به یهودیه مى رفت و یهودیان را به مسیحیت دعوت مى کرد و یا باید به سراغ مشرکان مى رفت و براى آنان تبلیغ مى نمود. پولس راه دوم را برگزید چون در یهودیه اولاً حواریون حضرت عیسى حضور داشتند و دیگر جایى براى او نبود; و ثانیاً، چون قبلا مسیحیان را اذیت کرده بود به او با شک و تردید نگاه مى شد. پس او به سراغ غیریهودیان مى رفت و به تبلیغ مى پرداخت اما نه آن مطالبى را که حضرت عیسى فرموده بود بلکه براى جذب امت هاى غیریهودى دو کار کرد: نخست آن که مسیحیت را به گونه اى به ایشان عرضه کرد که بسیار راحت باشد; و لذا شریعت موسوى را حذف کرد; و دوم آن که مسیحیت را به گونه اى عرضه کرد که براى مشرکان قابل فهم و پذیرش باشد; لذا افکار مشرکان را مى پذیرفت و به آنها شکل مسیحى مى داد. از آن جا که به شهرهاى مختلف که ادیان گوناگونى داشتند سفر مى کرد و در هر جا فکر تازه اى را مى پذیرفت، از این افکار مجموعه اى به وجود آمد که مسیحیت کنونى را تشکیل مى دهد که با دین مادر، یعنى یهودیت، اختلاف بسیار دارد. و از این جا بود که مطالبى چون: «گناه ذاتى»، «الوهیت مسیح»، «تجسّد خدا»، «پسر خدا بودن مسیح که براى قربانى به زمین آمده است تا صلیب شود و کفاره ى گناه ذاتى انسان شود»، که در ادیان ابتدایى و بت پرستى امم گذشته ریشه داشت به مسیحیت راه یافت و جزء تعالیمى گردید که به تأثیر روح القدس توسط پولس به عنوان دین جدید، یعنى مسیحیت، نازل شده است. پولس تا یک قرن پس از مرگش تقریباً فراموش شد، اما هنگامى که نخستین نسل هاى مسیحى از میان رفتند و روایات شفاهى حواریون شروع به محو شدن کردند، هنگامى که صدها گونه رفض و بدعت، روح مسیحیت را بر هم زد، «رساله هاى پولس» چهارچوبى فراهم کرد تا نظامى باثبات شکل گیرد و جماعات پراکنده را به صورت کلیسایى مقتدر گرد هم جمع کند. جان بى ناس مى نویسد: ولس حوارى را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند. مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرد و فرقه ى طرف داران اصول و شرایع موسوى را مغلوب ساخت. ولى اهمیت او بیشتر از این جهت است که وى اصول لاهوت و مبادى الوهى خاصى به وجود آورد که سبب شد نصرانیت عالم گیر شود. از این جهت، پولس بزرگ ترین خدمت را در تحوّل غربى انجام داده است. او صریحاً اعلام کرد که دیگر عمل «ختان» وجوب ندارد، و هم چنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضرورى نیست و افراد بشر را نباید به نجس و طاهر تقسیم کرد.
حواریون در قرآن
در قرآن مجید در سه مورد به صراحت از حواریون حضرت عیسى(علیه السلام)یاد شده است. در یک جا آمده است:و یاد کن هنگامى را که به «حواریون» وحى کردم که به من و فرستادگانم ایمان آورید. گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلم هستیم. بعضى از مفسران قرآن با توجه به ارتباط وحیانى حواریون با خداوند، احتمال پیامبر بودن تمام آنان را مطرح کرده اند: از مجموعه قرائن ذکر شده در آیات کریمه و روایات، استفاده مى شود که تمامى حواریون مقام نبوت داشته اند. اگر حواریون پیامبر نبوده باشند، وحى در آیه ذکر شده را به «وحى الهامى» تفسیر مى کنیم ولى به هر حال دلالت بر مرتبت ویژه ى آنان دارد. در جاى دیگر از قرآن مجید به تجدید پیمان حواریون با حضرت عیسى(ع)، پس از احساس انحرافاتى در میان بنى اسرائیل، اشاره شده است. آیه اى از قرآن نیز به تبلیغ رسولان اشاره کرده است.پطرس
از دیدگاه مسیحیان پطرس در میان رسولان اولین کسى است که به حضرت عیسى(علیه السلام) ایمان آورد، و نیز نخستین کسى که به افتخار رؤیت آن حضرت پس از برخاستن از قبر نایل آمد، و نیز کسى که از طرف حضرت عیسى(علیه السلام) مأمور هدایت مردم و استوارى رسولان دیگر شده بود و بر آنها برترى داشته است، پطرس حوارى است. از عبارت انجیل برمى آید که پطرس جانشین حضرت عیسى در امور ظاهرى و معنوى و بزرگ ترین حوارى آن حضرت است: و به تو مى گویم که تو پطرس هستى و من بر این صخره -پطرس -کلیساى خود را بنا مى کنم و نیروهاى مرگ هرگز بر آن چیره نخواهند شد و کلیدهاى پادشاهى آسمان را به تو مى دهم. آن چه را که تو در زمین منع کنى در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را که در زمین جایز بدانى در آسمان جایز دانسته خواهد شد. از عبارت فوق به خوبى مى توان «ولایت تکوینى» پطرس را برداشت نمود. هم چنین از کلمات حضرت عیسى(علیه السلام) که به پطرس فرمود: «به بره هاى من خوراک بده» و «از گوسفندان من پاس دارى کن». معلوم مى شود که حضرت عیسى(علیه السلام) دو وظیفه ى «رهبرى امت مسیحى» و «مرجعیت دینى آنان» را به پطرس سپرده بود.پولس (Paul)
پولس، شخصیتى که بعدها بزرگ ترین رسول مسیحیت نام گرفت، چند سال پس از میلاد مسیح، در شهر «طرسوس» در خانواده اى یهودى متولد شد. درجوانى، چند سال در بیت المقدس سکنى گزید و به تحصیل کتاب مقدس و فراگیرى اعتقادات یهود، نزد «غمالائیل» (گامالائیل)، که برجسته ترین عالم یهودى بود، پرداخت و بدین ترتیب در شهر طرسوس از فرهنگ یونانى بهره برد و در بیت المقدس، فرهنگ یهودى را کسب کرد و از این دو فرهنگ در شکل دادن به عقاید خود بسیار استفاده کرد. اولین بار، نام وى در کتاب مقدس، در داستان شهادت «استیفان» که برگزیده ى حواریون بود، آمده است. پولس در زمره ى مخالفان وى و دست اندرکار شکنجه ى او بود. پس از شهادت استیفان، پولس با اخذ فرمانى از مجمع یهودیان اورشلیم، براى آزار نوایمانان مسیحى و دست گیرى آنان براى محاکمه در اورشلیم، به سمت «دمشق» حرکت کرد. در اثناى همین سفر بود که به گفته ى نویسنده ى کتاب اعمال رسولان حادثه اى عجیب براى پولس رخ مى دهد که منجر به ایمان آوردن او مى شود: هنوز به دمشق نرسیده بود که ناگهان نزدیک شهر، نورى از آسمان در اطراف او تابید. او بر زمین افتاد و صدایى شنید که مى گفت: «اى شائول، چرا بر من جفا مى کنى؟» شائول پرسید: «خداوندا تو کیستى؟» پاسخ آمد: «من عیسى هستم. همان کسى که تو بر او جفا مى کنى. ولى برخیز و به شهر برو و در آن جا به تو گفته خواهد شد که چه باید بکنى. » در این هنگام هم سفران شائول خاموش ماندند، زیرا گر چه صدا را مى شنیدند ولى کسى را نمى دیدند. پس از این حادثه پولس حامى دین جدید شد. وى سه سال از عمر خود را در بلاد عرب و دمشق گذراند و پس از آن به دیدار پطرس در اورشلیم رفت و سپس به انطاکیه روى آورد و در نهایت این شهر را مرکز تعلیمات خود قرار داد. در طول سالیان متمادى به شهرهاى مختلف از آسیا تا اروپا مسافرت و تعلیمات خود را ابلاغ مى کرد و در این راه سختى هاى زیادى را تحمل کرد و سرانجام به قتل رسید. آموزه هاى پولس از دو نظر با تعالیم حواریون فرق داشت:1.در بعد عملى انجام شریعت یهود را براى غیریهودیان لازم نمى دانست. این نکته باعث بروز اختلاف شدید و مباحثات و مناظرات طولانى بین وى و پطرس گردید و نهایتاً قرار بر این شد که پطرس رسول یهودیان باشد و پولس رسول غیریهودیان. در حالى که حضرت عیسى(علیه السلام)صریحاً پطرس را جانشین خود قرار داده بود و او و سایر حواریون تأکید زیادى بر انجام شریعت داشتند.
2.در بعد عقیدتى نیز الهیات خاصى را تعلیم مى دهد که در آن عیسى(علیه السلام) به مقام «الوهیت» نایل مى شود. پولس خود منشأ افکارش را الهام مستقیم و کشف مى داند; منتهى سؤالى که پیش مى آید این است که چرا مطالبى که حضرت عیسى(علیه السلام) به او الهام مى کند، خلاف مطالبى است که براى حواریون گفته است؟!
برخى از محققان این گونه پاسخ داده اند: از آن جا که امپراطورى بزرگ روم ( که یهودیه بخش کوچکى از آن بود) از کشورها و شهرهاى مختلف با ادیان گوناگون تشکیل شده بود که به جز یهودیان که اغلب در یهودیه زندگى مى کردند، بقیه مشرک بودند و افکارى عجیب و غریب داشتند، پولس پس از ادعاى ملاقات با مسیح و شروع به تبلیغ یا باید به یهودیه مى رفت و یهودیان را به مسیحیت دعوت مى کرد و یا باید به سراغ مشرکان مى رفت و براى آنان تبلیغ مى نمود. پولس راه دوم را برگزید چون در یهودیه اولاً حواریون حضرت عیسى حضور داشتند و دیگر جایى براى او نبود; و ثانیاً، چون قبلا مسیحیان را اذیت کرده بود به او با شک و تردید نگاه مى شد. پس او به سراغ غیریهودیان مى رفت و به تبلیغ مى پرداخت اما نه آن مطالبى را که حضرت عیسى فرموده بود بلکه براى جذب امت هاى غیریهودى دو کار کرد: نخست آن که مسیحیت را به گونه اى به ایشان عرضه کرد که بسیار راحت باشد; و لذا شریعت موسوى را حذف کرد; و دوم آن که مسیحیت را به گونه اى عرضه کرد که براى مشرکان قابل فهم و پذیرش باشد; لذا افکار مشرکان را مى پذیرفت و به آنها شکل مسیحى مى داد. از آن جا که به شهرهاى مختلف که ادیان گوناگونى داشتند سفر مى کرد و در هر جا فکر تازه اى را مى پذیرفت، از این افکار مجموعه اى به وجود آمد که مسیحیت کنونى را تشکیل مى دهد که با دین مادر، یعنى یهودیت، اختلاف بسیار دارد. و از این جا بود که مطالبى چون: «گناه ذاتى»، «الوهیت مسیح»، «تجسّد خدا»، «پسر خدا بودن مسیح که براى قربانى به زمین آمده است تا صلیب شود و کفاره ى گناه ذاتى انسان شود»، که در ادیان ابتدایى و بت پرستى امم گذشته ریشه داشت به مسیحیت راه یافت و جزء تعالیمى گردید که به تأثیر روح القدس توسط پولس به عنوان دین جدید، یعنى مسیحیت، نازل شده است. پولس تا یک قرن پس از مرگش تقریباً فراموش شد، اما هنگامى که نخستین نسل هاى مسیحى از میان رفتند و روایات شفاهى حواریون شروع به محو شدن کردند، هنگامى که صدها گونه رفض و بدعت، روح مسیحیت را بر هم زد، «رساله هاى پولس» چهارچوبى فراهم کرد تا نظامى باثبات شکل گیرد و جماعات پراکنده را به صورت کلیسایى مقتدر گرد هم جمع کند. جان بى ناس مى نویسد: ولس حوارى را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند. مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرد و فرقه ى طرف داران اصول و شرایع موسوى را مغلوب ساخت. ولى اهمیت او بیشتر از این جهت است که وى اصول لاهوت و مبادى الوهى خاصى به وجود آورد که سبب شد نصرانیت عالم گیر شود. از این جهت، پولس بزرگ ترین خدمت را در تحوّل غربى انجام داده است. او صریحاً اعلام کرد که دیگر عمل «ختان» وجوب ندارد، و هم چنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضرورى نیست و افراد بشر را نباید به نجس و طاهر تقسیم کرد.