من حنانه هستم

بیژن شهرامی در نوشته زیر گوشه هایی از زندگانی حضرت مریم سلام الله علیها را به تصویر کشیده است.
چهارشنبه، 9 مرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
من حنانه هستم
بچه‌های خوبم سلام! من حنانه هستم خاله‌‌ی مریم مقدس سلام الله علیها که یکی از زنان بزرگ با ایمان است و قرآن کریم سوره ای به نام او دارد[1]؛ بانویی که مردم او را خواهر هارون ‌‌می‌نامیدند تا از یاد نبرند که او بزرگ زاده است و از نسل پیامبری عظیم الشأن.

من و خواهرم حنا(مرثا)[2] صاحب فرزند نمی‌شدیم تا این که خداوند ابتدا به خواهرم دختری به نام مریم و بعدها به من پسری به نام یحیی عطا کرد.

شوهر خواهرم عمران نام داشت و به قولی نسبش به حضرت سلیمان علیه السلام ‌‌می‌رسید. او از فرشته‌‌ی وحی شنیده بود صاحب فرزندی خواهد شد که به اذن خدا بیماران را شفا خواهد داد و مردگان را زنده خواهد کرد، ضمن آن که پیامبر هم خواهد بود.[3]

مدتی بعد حنا باردار شد و شوهرش نذر کرد فرزندش را به معبد سلیمان علیه السلام بسپارد تا توفیق خدمت در آن جا رفیق راهش شود؛ اما وقتی به دنیا آمد تعجب کرد، چون دید نوزاد دختر است نه پسری که وعده‌‌ی پیامبری اش داده شده بود.

عمران و خواهرم به نذرشان عمل کردند و دختر عزیزشان را مریم نامیدند و او را به معبد سپردند؛ چون احتمال ‌‌می‌دادند بشارت خدا با به دنیا آمدن نوه ی شان محقق خواهد شد.

سپردن خواهرزاده ام به معبد هم ماجرایی شنیدنی دارد. راستش چون عمران آدم با ایمانی بود، عالمان معبد دوست داشتند افتخار سرپرستی دخترش نصیب آن‌ها شود. کار به قرعه کشی رسید. کنار رودخانه رفتند و هر‌‌یک تکه چوب (یا قلمی از جنس چوب) را در آن انداختند. آب همه را فروبرد به جز تکه چوب یا قلمی که متعلق به همسرم بود تا افتخار سرپرستی مریم مقدس به زکریای پیامبر علیه السلام برسد.[4]و[5]

از آن روز به بعد من از اتفاقات معبد بیش تر از قبل خبردار ‌‌می‌شدم؛ چرا که خواهرزاده ام در اتاقکی در بالاترین قسمت آن جا قرار داشت و دوست داشتم ببینم شب و روزش صرف چه کارهایی ‌‌می‌شود.

یک روز که همسرم به خانه آمد حال عجیبی داشت. وقتی علتش را پرسیدم، گفت: «امروز وقتی از نردبان بالا رفتم و خود را به حجره‌‌ی مریم رساندم، دیدم ظرفی انگور مقابلش است. با تعجب گفتم: انگور وسط زمستان!؟ لبخندی زد و گفت: عموجان! این‌ها را خدا برایم از بهشت ‌‌می‌فرستد.» جالب این که ماجرا بعدها هم تکرار شد آن هم با میوه‌‌ی زمستانی وسط تابستان!

خبرحضور مریم مقدس در معبد و کرامات او خیلی زود در تمام بیت المقدس پیچید و جوانان بسیاری آرزوی ازدواج با او را پیدا داشتند؛ اما اراده ی خدا بر این بود که او بدون ازدواج، صاحب فرزند پاک و پاکیزه به نام عیسی علیه السلام شود تا مردم بیش از پیش به قدرت خدا پی ببرند.

مریم مقدس نوزادش را که به امر خدا با مردم سخن گفت در دامان پرمهرش پرورید و به عنوان پیامبری بزرگ تقدیم جامعه کرد.

خوب است بدانید خواهرزاده ام بسیار راستگو بود، آن طور که خداوند مهربان در قرآن از او با لقب «صدیقه» (بسیار راستگو) یاد ‌‌می‌کند. او بین همه‌‌ی خداپرستان دنیا محترم است؛ ازجمله شما ایرانیان که اسمش را روی گلی زیبا گذاشته اید[6] و دختران تان را هم نام او قرار ‌‌می‌دهید.

خواهرزاده‌‌ی عزیزم حدود شصت سال بین مردم زندگی کرد و آن گاه که چشم از این جهان فروبست به فرزندش فرمود: «آرزویم این است که در دنیا بودم و شب‌های سرد زمستانی را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد ‌‌می‌رساندم و روزهای گرم تابستان را روزه ‌‌می‌گرفتم.»

در پایان این را هم بگویم که حضرت مریم به حضرت محمد و اهل بیتش علیهم السلام ارادتی عجیب داشت و روح مطهرش در لحظه‌‌ی تولد حضرت فاطمه سلام الله علیها بر بالین مادرش خدیجه سلام الله علیها حضور داشت.[7]

نویسنده: بیژن شهرامی
تصویرساز: مصطفی شفیعی

پی نوشت:
1. قصص راوندی، ص214.
2. بحارالانوار، ج48، ص91.
3. تفسیر عیاشی، ج1، ص171.
4. بحارالانوار، ج14، ص195.
5. سوره ی آل عمران، آیه ی37.
6. گل مریم گیاهی است چندساله با گلی سفیدرنگ و خوش بو که عصاره ی آن در عطرسازی استفاده می‌شود. گل مریمی که در ایران تولید می شود منحصربه‌فرد است و در دنیا جایگاه ویژه ای دارد.
7. مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص304.


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما