خرافه باوري پيرامون زن(قسمت دوم و پاياني)
نويسنده: فتحيه فتاحي زاده
ابزار بودن زن
اسلام اين انديشه خرافى را ابطال نمود و زن را نه به عنوان ظرفى كه تنها به كار نگهدارى مظروف آيد ، بلكه زمين حاصلخيزى معرفى كرد كه » انسان « محصول اوست : ) نسآؤكم حرث لكم حرثكم أنى شئتم ... ( ) بقره : 223 ) ؛ زنان شما كشتزار شمايند ، پس براى كشت ) فرزند صالح ( به آنها نزديك شويد .
ممكن است در نگاه اول ، پذيرش اين تعبير قرآنى براى برخى افراد دشوار آيد كه چرا قرآن مرد را زارع و زن را مزرعه دانسته كه مرد هرگاه و هرگونه كه مايل باشد ، بتواند از او بهره گيرد ؟!
سيد قطب اين آيه را در جهت تبيين اهداف زناشويى برشمرده و معتقد است : تعبير » حرث « اشاره به توليدنسل و بقاى نوع بشر دارد . از اينجا مىتوان به ژرفنگرى اسلام پى برد ؛ چرا كه انسان را با همه اميال و نيازمندىهايش پذيرفته و اين طور نيست كه فقط به نيازهاى روحى و معنوى او بها داده باشد ، بلكه مجموعه نيازمندىهاى جسمى و روحى بشر مورد نظر اسلام است . ) سيد قطب ، 1400 ، ج 1 ، ص 242 )
علامه طباطبائى پرده از ظرافت تشبيهى كه در آيه به كار رفته ، برگرفته و مىنويسد : نسبت زنان به جامعه انسانى ، همانند كشت زرع است براى انسان ؛ همانگونه كه براى بقاى نوع بشر ، نياز به كشت و زرع و كشتزار است ، به گونهاى كه بدون آن حيات بشرى ممكن نيست . بشر براى ادامه حيات خويش و به وجود آمدن نسلهاى بعدى ، نياز به زن دارد ؛ چرا كه خداوند ، تكون آدمى را در رحم زنان قرار داد و از سويى ، مرد را علاقهمند به زن قرار داد و ميان آنها مودت و رحمتى توأم با عشق و علاقه آفريد . با آميزش اين دو صنف است كه نوع بشر به حيات خويش ادامه مىدهد . ) طباطبائى ، 1983 ، ج 2 ، ص 283 )
با اين بيانات ، مناسب است كه زن را محل تجلى فعل الهى ، يعنى خلق انسان و روح از ناحيه پروردگار بدانيم ؛ زيرا نه تنها تكوين جسم جنين ، بلكه تعالى روح او نيز در رحم مادر صورت مىگيرد و اگر زن نباشد نسل آدمى منقطع مىشود . قرآن با تعبير » حرث « مىفهماند كه زن مانند ظرف نيست ، بلكه همچون زمين حاصلخيزى است كه مواد فراوانى را به بذر مىدهد و در رشد و تكون جسمى و روحى فرزند سهيم است .
زنده به گور كردن دختران
به اعتقاد برخى محققان ، زنده به گور كردن دختران اختصاص به عرب نداشته ، بلكه در ساير اقوام و ملل نيز اين عادت رواج داشته است . در مصر ، يونان ، رومانى و قبايل استراليايى به دلايل مختلف از جمله اعتقاد به حلول ارواح و نيز ترس از فقر به اين عمل دست مىزدند . ) على ، 1978 ، ج 5 ، ص 98 )
به گواهى تاريخ ، مىتوان گفت كه اين خرافه در اكثر اقوام بدوى و قرون وسطايى رواج داشته است . آنان به علل مختلف و به اشكال گوناگون دختران خود را مىكشتند . براى مثال ، چينىها عقيده داشتند كه دختردار شدن دليل عدم رضايت ارواح اجداد از پدر خانواده است كه بدين وسيله او را تنبيه و جريمه كردهاند . ) سحمرانى ، 1417 ، ص 44 )
ناگفته نماند در كتب تاريخى به نمونههايى هر چند اندك برمىخوريم كه با اين پديده شوم مبارزه كردهاند . ماجراى » صعصعة بن ناجيه « را اغلب مورخان گزارش كردهاند : وى در حالى كه اسلام آورده بود ، خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : در جاهليت عملى انجام دادهام ، آيا به حال من سودى دارد ؟ حضرت فرمود : عمل تو چيست ؟ جواب داد : روزى دو شتر آبستن از من گم شد ، بر شترى سوار شده و به جستوجو پرداختم . از مردى كه در كنار خيمهاى نشسته بود از شترانم جويا شدم . نشانى آن دو را پرسيد ، جوابش دادم . گفت : شترانت را يافتهام و اينك نزد من هستند . در همين حال ، پيرزنى از عقب خيمه درآمد . آن مرد از او پرسيد : چه زاييد ؟ بدون اينكه منتظر جواب بماند ، ادامه داد : اگر پسر باشد كه با ما شريك مال و زندگى و وارث ما خواهد شد و اگر دختر باشد كه به خاكش مىسپاريم . پيرزن جواب داد : دختر است . صعصعه ادامه داد : اى رسول خدا ! نمىدانم چه انقلابى در من پديد آمد كه بىاختيار به آن مرد گفتم : آيا اين دختر نوزاد را مىفروشى ؟ گفت : هرگز شنيدهاى عرب بچه فروش باشد ؟! گفتم : نفروش ، بلكه در مقابل احسان و بخشى ، او را به من ببخش . گفت : حاضرم به همان دو شتر و شترى كه بر آن سوارى مبادله كنم . راضى شدم ؛ شترها را دادم و دختر را گرفته و به دايهاى سپردم . از آن پس ، اين روش را ترك نكردم و تاكنون دويست و هشتاد دختر را به بهاى سه شتر براى هر يك ، از مرگ نجات دادم . حضرت پاسخ داد : اين كار تو بابى از نيكى برايت بوده و از جانب خداوند نيز اجر خواهى داشت ؛ چون به شرف اسلامى نيز توفيق يافتى . ) آلوسى ، بىتا ، ج 3 ، ص 46 )
مبارزه اسلام با زنده به گور كردن دختران : در آياتى از قرآن كريم از اين خرافه و عادت زشت ياد شده است تا زشتى اين كردار جاهلى را قطعى نمايد . آيات 59 - 58 نحل با اشاره به عكسالعمل مردان عصر جاهلى در مقابل دختردار شدن ، از ظلمى كه در آن روزگار بر دختران مىرفت ، پرده برمىدارد و با بيانى رسا آن عصر تاريك را ترسيم مىكند كه پدر به وقت دختردار شدن متوارى مىشد و به فكر فرومىرفت با او چه كند ؟ آيا او را رها سازد و با ذلت بزرگش كند و يا به دل خاك سپارد ؟! ) همان ، ج 3 ، ص 51 )
مسئله زنده به گور كردن دختران به حدى در قرآن زشت و منفور معرفى شده كه رسيدگى به اين موضوع را در آخرت ، به عنوان يكى از حوادث مهم رستاخيز مىداند . ) تكوير : 9 )
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله نيز در سيره فعلى و قولى خود با اين خرافه مبارزه مىكرد و بر كرامت انسانى دختر تأكيد مىفرمود . آن حضرت از تولد دختر به گشوده شدن ناودان رحمت الهى ياد مىكند . در روايتى آمده است : وقتى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خبر دادند خداوند به او دخترى عطا كرده ، نگاه حضرت به صورت اصحابش افتاد و چون آثار ناخشنودى را در چهرهى آنان ملاحظه نمود ، فرمود : مالكم ؟ ريحانة اشمها و رزقها على الله عزوجل ) حر عاملى ، 1391 ، ج 15 ، ص 102 ) ؛ اين چه حالتى است كه در شما مىبينيم ؟ خداوند گلى به من داده ، آن را مىبويم ] و اگر نگران روزى او هستيد [ روزىاش با خداست .
در كلام ديگرى ، رسول گرامى صلى الله عليه و آله دختر را تحفهاى ارزشمند معرفى مىكند : نعم الولد البنات ، ملطفات ، مجهزات ، مؤسسات ، مفليات ) همان ، ص 100 ) ؛ چه خوب فرزندى است دختر ! هم با محبت است ، هم كمككار است ، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده .
از اين رو ، وقتى قيس نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده و اعتراف مىكند : جهل و نادانى بسيارى از پدران را بر آن داشت تا به دست خويش دختران خود را زنده به گور كنند ، من نيز چنين كردم ، و آنگاه به تفصيل ماجراى تكان دهنده زنده به گور كردن دخترانش را بازگو مىكند، در حالى كه اشك حزن از ديدگان مبارك حضرت فرومىريزد ، مىفرمايد : من لا يرحم ، لا يرحم ؛ آنكه رحم نكند ، بر او رحم نشود . آنگاه به قيس ، كه پرسيد : اينك براى تخفيف بار گناهم چه كنم ؟ پاسخ داد : اعتق عن كل مولودة نسمة ؛ به عدد دخترانى كه كشتهاى كنيزانى آزاد كن . ) آلوسى ، بىتا ، ج 3 ، ص 44 )
خرافات در حوزهى احكام و شرايع دينى
كنارهگيرى از زن
آيين يهود ، دستورالعمل شديدى مبنى بر كنارهگيرى مطلق از زنان در دوره عادت ماهانه دارد ، به گونهاى كه نشست و برخاست و تماس با آنان را موجب نجس شدن بدن و لباس انسان مىداند . در تورات آمده است : زن تا هفت روز بعد از عادت ماهانهاش شرعا نجس خواهد بود . در آن مدت ، هر كس به او دست بزند تا غروب نجس خواهد شد و او روى هر چيزى بخوابد يا بنشيند ، آن چيز نجس خواهد شد . اگر كسى به رختخواب آن زن يا به چيزى كه او روى آن نشسته باشد دست بزند ، بايد لباس خود را بشويد و غسل كند و شرعا تا غروب نجس خواهد بود . مردى كه در اين مدت با او نزديكى كند شرعا تا هفت روز نجس خواهد بود و هر رختخوابى كه او روى آن بخوابد نجس خواهد بود . ) كتاب مقدس ، بىتا ، سفر لاويان ، 24 - 19 : 15 )
ويل دورانت نيز وضعيت زن را در دورههاى نخستين ، تحقيرآميز دانسته است . در ميان ملل اوليه ، از لحاظ تحريم ، زن رتبه اول را داشته است . آنان با هزاران خرافه ، علتى مىتراشيدند كه زن را نجس و خطرناك و غيرقابل لمس معرفى كنند . اين كيفيت قطعا ساخته شوهران ناكامى است كه زن را سرچشمه هر بدبختى دانسته و اين اسطورهها و افسانهها را پرداختهاند . اين داستانها منحصر به آيين يهود و مسيحى نيست ، بلكه در ميان اساطير بتپرستان نيز وجود دارد .
مهمترين محرمات در نزد ملتهاى اوليه ، مربوط به دوره حيض زن بوده است ؛ هر كس يا هر چيز كه با او در اين هنگام لمس پيدا مىكرد اگر انسان بود فضيلت خود را از دست مىداد و اگر جز انسان بود ، فايدهاش از بين رفت . وضع حمل نيز نجس بوده و موجب نجاست زنان مىشد و پس از آن لازم بود آداب خاصى به كار رود تا زن از نجاست بيرون آمده ، طاهر شود . هم خوابگى با زن نه تنها در ايام حيض ، بلكه در تمام دوران باردارى و شير دادن ميان قبايل اوليه حرام به شمار مىرفت .
شايد اين از ابداعات خود زنان بود تا بتوانند به اين ترتيب ، راحتى خود را بيشتر حفظ كنند ؛ ولى علتهاى اصلى به زودى فراموش مىشود و زن وقتى چشم باز مىكند ، خود را در نظر ديگران نجس مىبيند و كمكم خود نيز اين نجاست را باور مىكند و حيض و باردارى را همچون ننگى تلقى مىنمايد . از همين تحريمات و امثال آنهاست كه حس حيا و گناهكارى و نجاست و ناپاكى روابط جنسى پديدار شده است ؛ نيز از همينهاست كه زهد و عزب ماندن رهبانان و فرمانبردارى و زيردستى زنان پديدار گشته است . ) دورانت ، 1376 ، ج 1 ، ص 85 - 84 )
صرفنظر از درستى يا نادرستى تحليل كه ويل دورانت نموده است ، به هر حال ، قرآن كريم دوره حيض را نوعى اذيت براى زنان مىداند : ) و يسألونك عن المحيض قل هو أذى فاعتزلوا النساء فى المحيض و لا تقربوهن حتى يطهرن فاذا تطهرن فأتوهن من حيث أمركم الله ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين ( ) بقره : 222 ) ؛ از تو درباره عادت ماهانه ] زنان [ مىپرسند . بگو آن رنجى است ، پس هنگام عادت ماهانه از ] آميزش با [ زنان كنارهگيرى كنيد ...
تعبير » اذى « واژهاى براى كنه حقيقت عادت ماهانه است ؛ زيرا نوعى اذيت و زحمت براى زنان شمرده شده و تلوحيا ضرورت رعايت حال آنان را در اين ايام بيان مىكند و نبايد موجبات طرد و تحقيرشان را فراهم نمود . در واقع ، اين آيه پاسخ به سؤال برخى از مسلمانان درباره زن حائض مىباشد كه در اين آيه با به كارگيرى واژه » اذى « زن را در اين امر مقصر نمىداند ، بلكه صرفا دستور ترك مقاربت را مىدهد . با توجه به اين دستورالعمل ، اسلام به شخصيت زنان حرمت نهاده و روش تحقيرآميز ارباب برخى از مذاهب از قبيل يهود و زرتشت را در اين حالت نهى مىكند .
محروميت زن از برخى نعمتها
اين حكم بيانگر تبعيضى آشكار ميان زن و مرد است ؛ زيرا آنچه خوب بود ، مخصوص مردان بود و آنچه بد بود ، سهمى از آن به زنان داده مىشد .
اين آيه از جنين حيوانات بحث مىكند كه اگر زنده متولد شد آن را مخصوص مردان مىدانستند و اگر مرده متولد مىشد ) كه زياد مورد رغبت و ميل آنها نبود ( زن و مرد را در آن شريك مىدانستند .
قرآن پس از بيان اين حكم سخيف و باطل ، كيفر آنان را گوشزد مىكند و با دو تعبير اين عمل را محكوم مىكند : نخست اينكه تحريم چيزهاى مباح افترايى بر خداوند است ؛ زيرا معتقد بودند خدا آنها را حرام كرده است . ديگر آنكه آنان گمراه شده و هيچگاه در مسير هدايت نبودهاند .
نظر به اينكه آيه و آيات قبل از آن به قسمتى از احكام خرافى و عادات زشت جاهلى پرداختهاند ، بىمناسبت نيست كه سخت ابنعباس را درباره اين سوره بياوريم : اگر كسى بخواهد ميزان عقبماندگى اقوام جاهلى را بداند ، آيات سوره انعام را بخواند . ) جمعى از نويسندگان ، 1366 ، ج 5 ، ص 459 )
ازدواج تحميلى
نظرخواهى رسول اكرم صلى الله عليه و آله از حضرت فاطمه عليهاالسلام درسى بود براى پدرانى كه خود را اختياردار دختر خويش دانسته و به جاى او تصميم مىگرفتند .
بر اين اساس ، وقتى دخترى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و مىگويد : پدرم مرا به ازدواج پسرعمويم درآورده است ، رسول گرامى صلى الله عليه و آله حق انتخاب را به دختر مىدهد . دختر مىگويد : من به اين ازدواج تن دادم ولى قصدم آن بود كه زنان بدانند پدران در اين كار اختيار ندارند . ) ابنماجه ، 1359 ، ج 1 ، ص 602 )
ابنعباس نقل مىكند : دخترى باكره نزد پيامبر آمد و گفت : پدرم مرا به ازدواجى ناخواسته مجبور نموده است . پيامبر صلى الله عليه و آله اختيار را به دختر داد . ) همان ، ص 603 )
خذام دختر خنساء از ازدواجى كه پدرش بر او تحميل كرده بود ، نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله شكايت برد . رسول اكرم صلى الله عليه و آله ازدواج را برهم زد و فرمود : هرگونه مىخواهد ازدواج كند ؛ او نيز با ابولباله ازدواج كرد . ) قرطبى ، 1415 ، ج ، 316 4 )
ارث زوجيت
البته اين رسم غلط تنها در بين عرب رواج نداشته است ، بلكه اقوام ديگرى از جمله يهود ، زنان را جزو دارايى مرد برشمرده و همانند ساير كالاها به ارث مىبردند و وارث مىتوانست او را بفروشد يا نگه دارد . ) حوفى ، بىتا ، 257 ) بدينسان ، در دوره جاهليت تعلق يك سويه زن به مرد ، آنچنان شديد بود كه زن، پس از ازدواج به مالكيت مرد درمىآمد ، به گونهاى كه هرگاه مردى از دنيا مىرفت و همسر و فرزندانى به جا مىگذاشت ، در صورتى كه آن همسر ، نامادرى فرزندان بود ، آنان نامادرى را همانند اموال او به ارث مىبردند ؛ به اين صورت كه حق داشتند با نامادرى خود - بىهيچ مهريه و عقدى - ازدواج كنند يا او را به ازدواج ديگرى درآورند يا او را از ازدواج كردن منع كنند . ) على ، 1978 ، ج 5 ، ص 535 )
نتيجه
1- حقيقت وجودى زن و مرد ، دو حقيقت مستقل بوده و زن وجودى تبعى و طفيلى مرد نيست .
2- اصل و ريشه زن همچون مرد ، طهارت و پاكى است و قرآن كريم ، شيطان را
دشمن انسان مىداند نه دشمن مردان .
3- فرهنگ اسلام در روابط انسان بر بعد انسانى تكيه دارد و ذكورت و انوثت را ضامن بقاى نسل آدمى مىداند .
4- به نظر مىرسد ريشه حكم كنارهگيرى از زن حائض به يهود بازگردد . قرآن كريم با تعبير » اذى « مىفهماند كه نوعى زحمت و اذيت براى زنان است و بايد رعايت حال آنان در اين ايام بشود .
5- محروم كردن زن از گوشت برخى حيوانات يكى از احكام خرافى و غلط بوده است. اسلام اين حكم را سخيف و باطل اعلام كرد .
6- زنان در تفكر جاهلى تحت تسلط اولياى خويش بودند و نسبت به انتخاب همسر حقى نداشتند . اسلام اين حق را به آنان بازگرداند . همچنين در عصر جاهليت ، زنان مانند اموال متوفا به ارث مىرسيدند كه اسلام از آن جلوگيرى كرد و به او شخصيت انسانىاش را بازگرداند .
بدينسان ، اسلام در جهت رشد حيات فكرى و عقلانى جامعه تلاش كرد تا مردم درست بينديشند و حقيقت را از خرافه بازشناسند .
/س