تربيت،«شکوفاکردن استعدادها»نيست!
نويسنده:دکتر عبدالعظيم کريمي
«شکوفا کردن»غنچه از بيرون، مانع «شکفته شدن»آن، از درون مي شود»
در تعريف تربيت گفته اند:«تربيت عبارت است از فراهم ساختن زمينه براي شکوفا کردن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب».(1).
نقص بزرگ در اين تعريف از تربيت، عبارت «شکوفا کردن»است.زيرا نقش فعال متربي را ناديده مي گيرد و نقش اصلي را به مربي و عوامل بيروني مي دهد.در شکوفا کردن –و نه شکوفا شدن-، فاعل تربيت مربي است و متربي يک نقش منفعل و خنثي دارد.حال آنکه در عبارت «شکوفا شدن»فاعل، متربي است و مربي در اينجا زمينه ساز و مهيا کننده ي «صحنه ي»تربيت است.همچنان که گل شکفته مي شود و باغبان يک نقش زمينه ساز و فراهم کننده ي عوامل رشد را به عهده دارد.او هيچگاه گل را از بيرون نمي شکوفاند، بلکه اجازه مي دهد تا گياه و گل بر اساس طبيعت و ساختار خود رشد يابد و شکل بگيرد.
آنچه که در اينگونه تربيت مهم است تأکيد بر فعال کردن خود متربي است.تکيه بر خودجوشي، خودانگيختگي، خوديابي و خودرهبري اوست تا از اين طريق به مقصود نهايي که همان کمال مطلوب و تحقق خويشتند خويش است دست يابد.در واقع براي ايصال به مطلوب نقش فعال متربي است و مربي بايد مددکار و مشوق باشد.
مانند کاري که «سقراط»با شاگردان خود مي کرد، او مي گفت:«همه ما آبستن حقيقت هستيم».نقش معلم و مربي بايد مانند نقش يک قابله باشد.او تنها زمينه مناسب و شرايط بهينه زاييدن حقيقت از درون متربي (نه زاياندن آن)را فراهم مي آورد و کشف و زايش و خلق از خود متربي است.لذا متربي قبل از آنکه خميري باشد در دست مربي تا به هر شکلي که بخواهد او را قالب ريزي کند؛ همچون بذري است پر از استعداد و ذخاير و قابليت هاي بالقوه که در فطرت او به وديعه نهاده شده است و در صورت مستعد شدن شرايط همچون آب و هوا و خاک و مراقبت باغبان شايسته، به تحقق خويش و تماميت بخشيدن به وجود خود همت مي گمارد.ولي ما معمولاً استعدادهاي کودکان را قبل از اينکه در موعد مقرر و در زمان طبيعي و در مراحل بهينه خود شکفته شوند مي شکوفانيم.قبل از آنکه نيروي محرکه ذوق و شوق خيرجويي و حقيقت طلبي فطري آنان شکوفا شود زودرس و شتاب زده از طريق نيروهاي بيروني آنها را به حرکت در مي آوريم.قبل از آنکه ريشه هاي کمال جويي، خداجويي و زيبا دوستي در آنها جوانه بزند با شتابزدگي کودکانه آنها را قارچ گونه رشد مي دهيم و مانع مي شويم تا آنها خود به اتکاي درون مايه هاي دروني ودر تعامل طبيعي با محيط پيرامون شکفته شوند.پيداست که اينگونه «شکوفاندن، مانع شکفتن مي شود»!به همين خاطر است که «رابين بارو»و «رونالدوودز»معتقدند:اگر معلمان واقعاً به تعليم اشتغال دارند بايد به جاي تحميل نگرشها و خصوصيات از پيش معين شده به کودک، استعدادهاي دروني او را اجازه ي شکفتن دهند.معلم بايد به جاي اينکه خود را صنعتگري تلقي کند که محصولي مي سازد، باغباني بداند که از گياه مراقبت مي کند.او بايد به جاي تلاش براي قالب ريزي کودک به شيوه اي خاص در صدد باشد تا استعدادهاي کودک به شکوفايي طبيعي برسد.اين بحث خاص که با اشاره به اشتقاق فرضي واژه ي Educere از Education انجام مي گرفت، نشان دهنده ي نقش فاعلي کودک در فرآيند تربيت دروني است.(2).
در حقيقت،اگر تربيت را معادل واژه ي Educere قرار دهيم آنگاه «شکوفا شدن»که متضمن استخراج قابليت هاي طبيعي از درون فرد است در برابر واژه ي Educa که انتقال مطالب از بيرون به درون متربي است معنايي روشن تر مي يابد و تمايز بين شکوفا کردن و شکوفا شدن عميق تر و وسيع تر مي شود.
/خ
در تعريف تربيت گفته اند:«تربيت عبارت است از فراهم ساختن زمينه براي شکوفا کردن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب».(1).
نقص بزرگ در اين تعريف از تربيت، عبارت «شکوفا کردن»است.زيرا نقش فعال متربي را ناديده مي گيرد و نقش اصلي را به مربي و عوامل بيروني مي دهد.در شکوفا کردن –و نه شکوفا شدن-، فاعل تربيت مربي است و متربي يک نقش منفعل و خنثي دارد.حال آنکه در عبارت «شکوفا شدن»فاعل، متربي است و مربي در اينجا زمينه ساز و مهيا کننده ي «صحنه ي»تربيت است.همچنان که گل شکفته مي شود و باغبان يک نقش زمينه ساز و فراهم کننده ي عوامل رشد را به عهده دارد.او هيچگاه گل را از بيرون نمي شکوفاند، بلکه اجازه مي دهد تا گياه و گل بر اساس طبيعت و ساختار خود رشد يابد و شکل بگيرد.
آنچه که در اينگونه تربيت مهم است تأکيد بر فعال کردن خود متربي است.تکيه بر خودجوشي، خودانگيختگي، خوديابي و خودرهبري اوست تا از اين طريق به مقصود نهايي که همان کمال مطلوب و تحقق خويشتند خويش است دست يابد.در واقع براي ايصال به مطلوب نقش فعال متربي است و مربي بايد مددکار و مشوق باشد.
مانند کاري که «سقراط»با شاگردان خود مي کرد، او مي گفت:«همه ما آبستن حقيقت هستيم».نقش معلم و مربي بايد مانند نقش يک قابله باشد.او تنها زمينه مناسب و شرايط بهينه زاييدن حقيقت از درون متربي (نه زاياندن آن)را فراهم مي آورد و کشف و زايش و خلق از خود متربي است.لذا متربي قبل از آنکه خميري باشد در دست مربي تا به هر شکلي که بخواهد او را قالب ريزي کند؛ همچون بذري است پر از استعداد و ذخاير و قابليت هاي بالقوه که در فطرت او به وديعه نهاده شده است و در صورت مستعد شدن شرايط همچون آب و هوا و خاک و مراقبت باغبان شايسته، به تحقق خويش و تماميت بخشيدن به وجود خود همت مي گمارد.ولي ما معمولاً استعدادهاي کودکان را قبل از اينکه در موعد مقرر و در زمان طبيعي و در مراحل بهينه خود شکفته شوند مي شکوفانيم.قبل از آنکه نيروي محرکه ذوق و شوق خيرجويي و حقيقت طلبي فطري آنان شکوفا شود زودرس و شتاب زده از طريق نيروهاي بيروني آنها را به حرکت در مي آوريم.قبل از آنکه ريشه هاي کمال جويي، خداجويي و زيبا دوستي در آنها جوانه بزند با شتابزدگي کودکانه آنها را قارچ گونه رشد مي دهيم و مانع مي شويم تا آنها خود به اتکاي درون مايه هاي دروني ودر تعامل طبيعي با محيط پيرامون شکفته شوند.پيداست که اينگونه «شکوفاندن، مانع شکفتن مي شود»!به همين خاطر است که «رابين بارو»و «رونالدوودز»معتقدند:اگر معلمان واقعاً به تعليم اشتغال دارند بايد به جاي تحميل نگرشها و خصوصيات از پيش معين شده به کودک، استعدادهاي دروني او را اجازه ي شکفتن دهند.معلم بايد به جاي اينکه خود را صنعتگري تلقي کند که محصولي مي سازد، باغباني بداند که از گياه مراقبت مي کند.او بايد به جاي تلاش براي قالب ريزي کودک به شيوه اي خاص در صدد باشد تا استعدادهاي کودک به شکوفايي طبيعي برسد.اين بحث خاص که با اشاره به اشتقاق فرضي واژه ي Educere از Education انجام مي گرفت، نشان دهنده ي نقش فاعلي کودک در فرآيند تربيت دروني است.(2).
در حقيقت،اگر تربيت را معادل واژه ي Educere قرار دهيم آنگاه «شکوفا شدن»که متضمن استخراج قابليت هاي طبيعي از درون فرد است در برابر واژه ي Educa که انتقال مطالب از بيرون به درون متربي است معنايي روشن تر مي يابد و تمايز بين شکوفا کردن و شکوفا شدن عميق تر و وسيع تر مي شود.
پی نوشت:
1- در غالب کتاب هاي تعليم و تربيت اين تعريف به بيان هاي مختلف ذکر شده است.
2-ر.ک.درآمدي بر فلسفه ي آموزش و پرورش، تأليف رابين بارو-رونالدوودز-ترجمه ي دکتر فاطمه زيبا کلام، انتشارات دانشگاه تهران- سال 1376.
/خ