فهم قرآن (قسمت ششم)

ممكن است كسى كتابى عقلى يا عرفانى را براى خواص بنويسد و در آغاز كتاب، نظير بسيارى از بزرگان اهل معرفت، بگويد خواندن آن براى توده‏ى مردم حرام است ولى كتابى كه براى هدايت همه‏ى مردم و همه‏ى جهانيان است. بايد معارفش به گونه‏اى باشد كه براى همه‏ى مردم قابل استفاده باشد، بايد از تمثيل و كنايه و اشاره، استفاده كند و اين خود تشابه‏آور است ولى خداى سبحان به حكمت بالغه‏ى خود در كنار اين متشابهات، آيات محكمى را آورده كه قصود آنها را جبران مى‏كند و همه‏ى آيات در كنار
يکشنبه، 10 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فهم قرآن (قسمت ششم)
فهم قرآن قسمت  ششم
فهم قرآن (قسمت ششم)

نويسنده: حميدرضا پرورش



تفاوت قرآن با كتب عقلى و عرفانى

ممكن است كسى كتابى عقلى يا عرفانى را براى خواص بنويسد و در آغاز كتاب، نظير بسيارى از بزرگان اهل معرفت، بگويد خواندن آن براى توده‏ى مردم حرام است ولى كتابى كه براى هدايت همه‏ى مردم و همه‏ى جهانيان است. بايد معارفش به گونه‏اى باشد كه براى همه‏ى مردم قابل استفاده باشد، بايد از تمثيل و كنايه و اشاره، استفاده كند و اين خود تشابه‏آور است ولى خداى سبحان به حكمت بالغه‏ى خود در كنار اين متشابهات، آيات محكمى را آورده كه قصود آنها را جبران مى‏كند و همه‏ى آيات در كنار يكديگر محكم مى‏گردند.
سخن گفتن با مردم در سطح «حس» آسان است چون هر چه بگويد، در حيطه‏ى حس همگان است و همه آن را به خوبى مى‏فهمند، اما اگر كسى پيام (عالم الغيب و الشهادة) (1) را مى‏خواهد به گوش مردمى برساند كه جز شهادت چيزى را نمى‏فهمند و قدرت تجريد در آنها ضعيف است با دشوارى روبرو مى‏شود؛ زيرا آنها مطالب غير حسى را به ديده‏ى حسى مى‏نگرند و همين مشكل آفرين است.
توده‏ى مردم از افعال خدا مانند امر و نهى و بازخواست و سؤال و كيفر و پاداش جهنم و بهشت همان چيزى را درك مى‏كنند كه از كارهاى فرمانروا و پاداش و كيفر دادن او مى‏فهمند. لقاى خداوند براى مردم مانند ملاقات اميرى مقتدر قابل تصور است و به همين دليل فرقه‏هايى به تجسيم و تشبيه و مانند آن گرفتار شده‏اند. بر فرض بتوان معارف قرآن را به صورت معانى تجريدى و خالص از تشابه بيان كرد، آنگاه قرآن كتاب همه‏ى مردم نيست بلكه كتابى براى خواص است.
آيات قرآن، مثالهايى هستند براى يك سلسله معارف بلند و آن معارف نيز مثالهايى هستند براى «تأويل» قرآن كه آن «تأويل» وجودى حقيقى و عينى است و در معاد ظهور مى‏كند. پس قرآن كريم كتابى ساده و كم عمق نيست كه معارفش در همان ظواهر اوليه خود خلاصه شود. بلكه عبارتهاى او مثلهايى است كه بايد با عبور از آنها، به ممثل رسيد؛ مانند تعبير خواب كه از راه تجزيه و تحليل ظاهرى رؤيا نمى‏توان به حقيقت آن رسيد و نياز به معبرى دارد كه رؤيا را پل و معبر رسيدن به حقيقت قرار دهد. خداى سبحان درباره‏ى بهشت مى‏فرمايد: (مثل الجنة التى وعد المتقون فيها أنهار من ماء غير ءاسن و أنهار من لبن لم يتغير طعمه و أنهار من خمر لذة للشاربين و أنهار من عسل مصفى و لهم فيها من كل الثمرات و مغفرة من ربهم) (2) اين آيه مثل بهشت است، اما وقتى به دست مفسرى ساده لوح مى‏افتد، آن را به معناى وصف بهشت مى‏گيرد در حالى كه مثل هرگز به معناى وصف نيست. توده‏ى مردم نيز خوابند «الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا» (3) ذات اقدس اله با اين خوابيده‏ها حرف مى‏زند و عده‏اى به نام عترت طاهره (عليهم السلام) كه بيدارند، معبران صحيح قرآن كريم هستند، البته آن ذوات نورانى كه مظاهر اسماى حسناى الهى‏اند مانند قرآن سخن مى‏گويند، و احاديث آنها نيز به استناد همان اصل ياد شده خالى از تشابه نيست نمى‏تواند خالى باشد، نظير سيل كه بدون كف نخواهد بود.

تأويل قرآن چيست؟

قرآن كريم انگيزه‏ى بيماردلان را در تشابه‏گرايى دو چيز معرفى مى‏كند: فتنه انگيزى و دستيابى به تأويل متشابهات قرآن (فأما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون فى العلم) (4) يعنى كسانى كه در قلبهايشان زيغ و انحراف وجود دارد به دنبال متشابهات هستند تا فتنه‏انگيزى كنند و نيز به تأويل متشابهات قرآن دست يابند ولى تأويل متشابهات قرآن را جز خدا و راسخان در علم كسى نمى‏داند. اين بيماردلان با هدف اصلى فتنه‏انگيزى به دنبال متشابهات مى‏روند و چون متشابهات معناى روشنى ندارند و از ظاهر حق‏نمايى برخوردارند، براى آنها يك تأويل و اصل ساختگى درست مى‏كنند و به رأى خود متشابهات را معنا مى‏كنند تا از اين طريق بتوانند به هدف خود كه همان فتنه‏گرى است برسند.
«تأويل» از ماده «أول» به معناى ارجاع و برگرداندن است. و منظور از آن ارجاع لفظ به معنا يا عام به خاص يا مطلق به مقيد يا منسوخ به ناسخ و يا ذوالقرينه به قرينه نيست. رابطه قرآن و تأويل آن، از نوع رابطه‏ى «مثال» و «ممثل» است. نه رابطه‏ى مفهوم به مفهوم يا مفهوم به مصداق. البته قرآن كريم به گونه‏اى نيست كه تنها ممثل را نشان دهد و خود نقش ديگرى نداشته باشد درباره قرآن خود مثال هم مراد است به خلاف مثالهاى عرفى. قرآن را خداى سبحان براى ما فرستاده تا با آن آشنا شويم و از هدايت آن بهره‏مند گرديم و ما را نيز به تعقل و تفكر و تدبر در قرآن و فهم آن تشويق كرده است ولى اينها، مربوط به تفسير قرآن است نه تأويل آن. تأويل در مقابل «تفسير» است؛ زيرا تفسير با الفاظ و مفاهيم كار دارد، گاهى بر اساس ظاهر قرآن است و گاهى بر اساس باطن آن و اين دو قسم تفسير غير از تأويل است؛ چون تأويل مربوط به حقيقت خارجى قرآن است يعنى از سنخ لفظ و مفهوم ظاهر و حتى باطن مفهومى قرآن نيست و بيان كننده‏ى حقيقت عينى و خارجى قرآن است.

تأويل، غير از تفسير باطن است

تفسير باطن قرآن هر اندازه امتداد يابد و عميق شود، غير از تأويل آن است؛ مثلا اگر در تفسير آيه‏ى مباركه (فلينظر الانسان الى طعامه) (5) از امام صادق (سلام الله عليه) روايت شده كه طعام در اين كريمه به معناى علم است و معناى آيه اين مى‏شود كه انسان بايد بنگرد علمش را از چه كسى فرا مى‏گيرد (6)، اين بيان لطيف، معنا و تفسير باطن آيه است ولى تأويل نيست؛ چون طعام دو قسم است يكى طعام بدن و ديگرى طعام روح و اگر چه مصداق بودن نان مثلا براى طعام محسوس‏تر است ولى مصداق بودن علم كه غذاى روح است براى طعام دقيقتر است و اگر كسى اهل دقت باشد مى‏تواند طعام بودن علم را از اين آيه استفاده كند ولى در تأويل چنين نيست و به هيچ صورتى با علم عادى مى‏توان از خود آيه تأويلش را به دست آورد.
حاصل آنكه شمول آيه مزبور نسبت به علم كه مصداق معنوى طعام است براى آن است كه در مفهوم طعام، آن معناى جامع و فراگير كه هم قابل انطباق بر مصاديق حسى و هم قابل انطباق بر مصاديق معنوى باشد ملحوظ شده؛ بنابراين، بعد از تحليل معناى حديث، معلوم مى‏شود كه مفاد آن توجه به مفهوم جامع است و اين كار از سنخ تفسير خواهد بود نه تأويل.
در روايات «طينت» كه از روايات معتبر است، آمده كه: كارهاى خير غير شيعيان به حساب شيعيان نوشته مى‏شود و كسانى كه اهل ولايت نيستند، از كار خير خود نفعى نمى‏برند. از آن حضرت سؤال شد كه اين مطلب از كدام آيه‏ى قرآن استفاده مى‏شود؟ در جواب فرمودند، خداوند در سوره مباركه‏ى يوسف مى‏فرمايد: (قال معاذ الله أن نأخذ الا من وجدنا متاعنا عنده انا اذا لظالمون) (7) «خوبى» متاع ماست كه نزد ديگران است و به ما باز خواهد گشت. پس ما متاع خود را نزد ديگران يافتيم و آن را به شيعيانمان مى‏دهيم (8).
اين مطلب با هيچ ظهورى از آن آيه قابل استظهار نيست و به هيچ قسم از دلالتها از آيه استفاده نمى‏شود. اين گونه از بيان قرآن را تأويل مى‏گويند كه تنها از معصومين (عليهم السلام) پذيرفته مى‏شود و ديگران هيچ راهى بدان ندارند.

نظر برخى از مفسران

برخى از مفسران، مانند «طبرى» تأويل را همان بيان مصداق يا انتخاب بهترين مصداق مى‏دانند. طبرى بر اساس همين پندار، نام كتاب خود را «جامع البيان فى تأويل آى القرآن» نهاده است و ذيل آيه‏ى مورد بحث، مى‏گويد: «اما التأويل فى كلام العرب هو التفسير» (9) بنابراين (و ما يعلم تأويله) به معناى «و ما يعلم تفسيره» است. ولى همانطور كه گفته شد، تأويل غير از تفسير است و رابطه‏اى با الفاظ قرآن ندارد و تأويل به اين معنا، اختصاص به متشابهات ندارد بلكه سراسر قرآن، چه محكمات آن و چه متشابهاتش تأويل و حقيقتى عينى دارند كه از آن به «ام الكتاب»، «كتاب مكنون»، «لوح محفوظ»، «عندالله»، و «لدى الله» ياد شده و دست‏يابى به اين مقام رفيع، تنها در اختيار راسخان در علم و اهل‏بيت عصمت و طهارت است و نصيب افراد غير معصوم مانند صحابه يا تابعين نمى‏شود و اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره‏ى ابن‏عباس فرمود: «علمه التأويل» (10) و يا خود ابن‏عباس مى‏گويد من از راسخان در علم هستم و تأويل قرآن را مى‏دانم (11)، مقصود از اين تأويل، تفسير، و مراد از راسخان همان راسخان در علم حصولى و مفهومى تفسير خواهد بود.
تأويل در قرآن كريم استعمالات گوناگونى دارد و جامع آنها حقيقتى است كه در قالب صورتى در مى‏آيد؛ مثلا تأويل بر رؤياهاى صادقه اطلاق شده است كه برخى از حقايق در عالم رؤيا در قالب خاص صورت مثالى بر انسان ظاهر مى‏شود و آن حقايق، تأويل اين خوابهاست نظير مواردى كه از رؤيا كه در سوره‏ى يوسف (عليه‏السلام) آمده است. (يا أبت هذا تأويل رؤياى من قبل قد جعلها ربى حقا) (12) اين رخداد كنونى تأويل همان رؤيايى است كه من از پيش ديده بودم كه يازده ستاره و خورشيد و ماه برايم ساجد بودند. (اذ قال يوسف لأبيه يا أبت انى رأيت أحد عشر كوكبا و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين) (13) البته گاهى تاويل به معناى تعبير هم آمده است؛ چنانكه زندانيان به يوسف (عليه‏السلام) عرض كردند (نبئنا بتأويله انا نريك من المحسنين) (14) خواب ما را تعبير كن كه ما تو را از محسنين مى‏بينيم. و آن حضرت فرمودند: (لا يأتيكما طعام ترزقانه الا نبأتكما بتأويله) (15) پيش از آنكه براى شما طعامى بياورند، شما را به تاويل خوابتان آگاه مى‏كنم. در آيه‏ى مربوط به خواب ملك مصر نيز، تأويل به معناى تعبير است: (قالوا أضغاث أحلام و ما نحن بتأويل الأحلام بعالمين) (16).
بنابراين، تأويل در قرآن كريم هم به تعبير، كه از مقوله‏ى الفاظ و مفاهيم ذهنى است، اطلاق شده و هم براى عين خارجى كه متن تحقق و واقعيت است، استفاده شده و بر اين اساس، وقتى گفته مى‏شود كه همه‏ى قرآن تاويل دارد، اين تأويل ممكن است هم يك سلسله معانى ذهنى باشد كه مفاهيم قرآن به آنها برمى‏گردد و هم وجودى عينى و خارجى باشد كه قرآن كريم در قيامت در آن حقيقت ظهور مى‏كند؛ اين دو معناى تاويل قابل جمعند و يكديگر را نفى نمى‏كنند. پس تاويل كه از «اول» و رجوع است، مى‏تواند به معناى ارجاع مفهوم به مفهوم ديگر باشد و هم به معناى ارجاع مفهوم به عين خارجى و نيز ارجاع مثال به ممثل باشد.

«واو عاطفه» يا «واو استيناف»؟

خداى سبحان در اين كريمه مى‏فرمايد بيماردلان تابع آيات محكم الهى نيستند و فقط به دنبال متشابهات مى‏گردند ولى در مقابل آنان راسخان در علم مى‏گويند: (امنا به كل من عند ربنا) (17) يعنى ما به قرآن ايمان آورده‏ايم و همه، محكمات و متشابهات، از نزد ذات اقدس اله بر ما نازل شده است.
قرآن كريم مى‏گويد: افرادى كه در قلبهايشان مرض وجود دارد و هميشه در پى متشابهات هستند، وقتى سوره‏اى محكم از سوى خداوند نازل مى‏شود كه در آن حكم قتال است؛ مانند انسان محتضر به تو نگاه مى‏كنند و تابع آن نيستند (و يقول الذين امنوا لولا نزلت سورة فاذا أنزلت سورة محكمة وذكر فيها القتال رأيت الذين فى قلوبهم مرض ينظرون اليك نظر المغشى عليه من الموت) (18) اما راسخان در علم بين آيات الهى تفاوت قايل نيستند و به همه‏ى آن ايمان مى‏آورند چه سخت آن و چه آسانش؛ و مى‏گويند: (كل من عند ربنا).
يكى از بحثهايى كه در اين آيه صورت گرفته است، بحث درباره‏ى «واو» در (و الراسخون) است كه آيا «عاطفه» است يا «استيناف»؟ اگر عاطفه باشد (الراسخون) عطف مى‏شود به (الله) و نتيجه اين مى‏شود كه تأويل قرآن به ويژه متشابهات را فقط خدا و راسخان در علم مى‏دانند ولى اگر استيناف باشد، اين معنا افاده نمى‏شود و پس از «واو» جمله‏ى جديدى است كه در مقابل بيماردلان، طرز تفكر و منش راسخان در علم بيان شده است.
از نظر اماميه ترديد نيست كه ائمه (عليهم السلام) عالم به كنه تنزيل و تأويل قرآن هستند؛ زيرا برهان عقلى و روايات نقلى آن را اثبات مى‏كند و از آيات ديگر قرآن هم استفاده مى‏شود و به همين دليل، بحث در عاطفه يا استينافى بودن واو براى اماميه ثمره‏ى عملى ندارد، ولى براى كسانى مثل «فخر رازى» كه قايل به انحصار علم تأويل در خداوند است، ثمرات فراوانى دارد و به همين دليل آنها اصرار دارند كه اين «واو» استيناف باشد نه عاطفه.

نظر استاد علامه‏ى طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه)

استاد علامه طباطبايى (قدس سره) «واو» را در اين كريمه «استينافى» مى‏دانند نه «عطف» و براى تأييد اين نظر، دو دليل را ذكر مى‏كنند و به يك اشكال هم پاسخ مى‏دهند. ايشان در دليل اول خود مى‏فرمايد:
(أما) در (فأما الذين فى قلوبهم زيغ...) براى تفصيل بين دو گروه بيمار دل و سليم القلب است و اگر واو عاطفه باشد و (الراسخون فى العلم) را بر (الله) عطف كند، (أما) طرف دوم نخواهد داشت و فقط يك طرف دارد كه همان (الذين فى قلوبهم زيغ) است. پس نظم طبيعى آيه ايجاب مى‏كند كه (الراسخون) ضلع دوم «اما»ى تفصيلى باشد و لازمه‏اش استينافى بودن «واو» است (19).
دليل دوم آن است كه اگر «واو» عاطفه باشد و مفاد آيه اين باشد كه تأويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمى‏دانند، چون به طور يقين (الراسخون فى العلم) همان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مؤمنان هستند، مشكلى ايجاد مى‏شود. كه در اينجا پيامبر و مؤمنان با يك تعبير بيان شده‏اند در حالى كه شيوه‏ى قرآن كريم آن است كه هر جا سخن از پيامبر و مؤمنان و امت است، براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم خصوصيت ويژه‏اى قايل شده است و حضرت را به صورت جداگانه ذكر مى‏كند، سپس نام مؤمنين را مى‏آورد، مانند (امن الرسول بما أنزل اليه من ربه و المؤمنون) (20)، (محمد رسول الله و الذين معه أشداء على الكفار رحماء بينهم) (21)، (ان أولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين امنوا) (22) (ثم أنزل الله سكينته على رسوله و على المؤمنين) (23) و....
سپس ايشان به اين اشكال هم پاسخ مى‏دهند كه اگر «واو» استيناف باشد، معناى آيه انحصار علم به تأويل قرآن به خداوند است. در حالى كه عترت طاهرين (سلام الله عليهم) يقينا علم به تأويل دارند. در پاسخ اين اشكال مى‏فرمايند: ظاهر اين حصر، حصر اضافى است، مانند (و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو) (24) قرآن كريم در اين كريمه، علم غيب را منحصر به خداوند مى‏داند و در آيات ديگر آن را استثناء مى‏كند، مانند آيه (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا - الا من ارتضى من رسول) (25) يا آيه (تلك من انباء الغيب نوحيها اليك) (26) اين آيات دلالت دارند كه غير از خداوند رسول مرتضاى او نيز علم غيب را مى‏داند، پس حصر آيه سوره انعام حصر اضافى است نه حقيقى و بنابراين، در آيه‏ى سوره آل عمران نيز حصر اضافى است و ظاهر چنين حصرى اين است كه تأويل را فقط خدا مى‏داند ولى با ادله محكم ديگر ثابت مى‏شود كه خداى سبحان، علم به تأويل را به عترت طاهره (عليهم السلام) آموخته است.
بنابر آنچه گفته شد، استاد علامه (رضوان الله تعالى عليه) استينافى بودن واو را پذيرفته‏اند و همانطور كه اشاره شد استينافى بودن واو منافاتى با علم ائمه (عليهم السلام) به تأويل قرآن كريم ندارد. نيز روشن شد كه روح و جان قرآن و كتاب مكنون را مطهران الهى مى‏شناسند، بلكه آن ذوات نورانى در مراحل گوناگون با قرآن و حقيقت و تأويل آن متحدند.

تأملى در دليل دوم حضرت استاد

البته دليل دوم استاد علامه (قدس سره) ناتمام است؛ زيرا هم جواب نقضى دارد و هم پاسخ حلى. جواب نقضى آن است كه اشكال وحدت تعبير براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مؤمنين اختصاصى به عاطفه بودن واو ندارد و در صورتى كه واو استينافى باشد، باز هم اشكال به وقت خود باقى است. جواب حلى هم اين كه در آياتى كه ايشان ذكر فرموده‏اند، زمينه‏اى براى جدا بودن ذكر مؤمنين از ذكر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم وجود دارد ولى در آياتى مانند آيه‏ى تطهير يا راسخان در علم، هرگز زمينه‏اى براى جدايى ذكر اهل‏بيت آن حضرت با خود ايشان وجود ندارد؛ زيرا مؤمنان عادى كه مشمول راسخين در علم نيستند و معصومين (عليهم السلام) گرچه راسخان در علم‏اند ولى حقيقت آنها جداى از واقعيت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيست تا نياز به تفكيك در تعبير باشد. گفتنى است كه بررسى روايات نشان مى‏دهد كه آنها نيز دو طايفه‏اند: بعضى از روايات ظهور در عاطفه بودن واو دارد و بعضى ديگر ظهورى در استيناف آن، قهرا روايات تفسيرى، متعارض يكديگرند و اگر ظاهر آيه محل بحث در معناى خاصى مستقر باشد مى‏تواند مرجع تفسير براى حل اختلاف روايات قرار گيرد. و اگر اضافى بودن حصر روشن شده باشد و نصوص فراوانى كه دلالت دارد بر اينكه اهل‏بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) عالم به تأويل قرآن هستند در كمال صحت و وثوق در جايگاه روايى خود قرار گيرد، مى‏توان نظر استاد علامه طباطبايى (قدس سره) را تأييد كرد.

پي نوشت ها:

1. سوره‏ى رعد، آيه‏ى 9.
2. سوره‏ى محمد صلى الله عليه و آله و سلم، آيه‏ى 15.
3. كافى، ج 2، ص 240، ح 32.
4. سوره‏ى آل عمران، آيه‏ى 7.
5. سوره‏ى عبس، آيه‏ى 24.
6. بحار، ج 2، ص 96.
7. سوره‏ى يوسف، آيه‏ى 79.
8. بحار، ج 5، ص 230.
9. تفسير طبرى، ج 3، ص 123.
10. روايت.
11. مجمع البيان، ج 1، ص 41.
12. سوره‏ى يوسف، آيه‏ى 100.
13. سوره‏ى يوسف، آيه‏ى 4.
14. سوره‏ى يوسف، آيه‏ى 36.
15. سوره‏ى يوسف، آيه‏ى 37.
16. سوره‏ى يوسف، آيه‏ى 44.
17. سوره‏ى آل عمران، آيه‏ى 7.
18. سوره‏ى محمد صلى الله عليه و آله و سلم، آيه‏ى 20.
19. مجمع البيان، ج 2، ص 701.
20. سوره‏ى بقره، آيه‏ى 285.
21. سوره‏ى فتح، آيه‏ى 29.
22. سوره‏ى آل عمران، آيه‏ى 68.
23. سوره‏ى توبه، آيه‏ى 26.
24. سوره‏ى انعام، آيه‏ى 59.
25. سوره‏ى جن، آيات 26 و 27.
26. سوره‏ى هود، آيه‏ى 49.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا