نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی
نظامی گری (1) در تعریف عبارت است از ارزش فوق العاده قائل شدن به امور نظامی در جامعه، تبلیغات مستمر سیاست خارجی تجاوزگرانه و توسعه طلبانه و تسلط نظامیان بر كشور (می یر، 1368: 107). در سنت لیبرال غربی بیشتر پژوهشگران در تعریف نظامی گری بر ویژگی زیاده روی در هزینههای نظامی، خرید جنگ افزار و تسلیحات نظامی تأكید میكنند، در حالی كه در جریان ماركسیسم میلیتاریسم با امپریالیسم و سرمایه داری پیوند زده میشود. به طور كلی نظامی گری با میلیتاریسم را میبایست یك عنوان كلی برای یك سری از پدیدههای مرتبط با هم در سیاست خارجی به كار برد. در همین رابطه پدیدههایی چون رقابت در خرید تسلیحات و رشد مجموعههای صنعتی - نظامی، افزایش شمار نظامیان و هزینههای نظامی، تقدم همكاریهای نظامی بر همكاریهای اقتصادی و ورود به ائتلافهای نظامی از مشخصات سیاست خارجی میلیتاریستی هستند (Smith 1983: 19).
در شكل گیری یك سیاست خارجی میلیتاریستی بایستی به طور هم زمان به تأثیر و نقش عوامل داخلی و خارجی توجه داشت. عوامل داخلی كه شامل ساختار طبقاتی غیر منصفانه، ساختار قومی/ نژادی غیرمنصفانه، صنایع نظامی نهادینه شده، خودبزرگ بینی ارتش، اهمیت بیش از حد امنیت ملی، تعصبهای فرهنگی و كلیشهها، فر ض بر ناامنی در برابر خطرها و تهدیدهای خارجی و عوامل خارجی كه شامل بازار اسلحه بین المللی، تلاشهای ایدئولوژیك بین كشوری و سیاستهای پیمانها را در بر میگیرد (لطفیان، 1388: 263).
بررسی مهم ترین معیارهای نظامی شدن یك دولت
به طور كلی معیارهای نظامی شدن یك دولت عبارتند از:
1. پستهای مهم رهبریت سیاسی در اختیار افراد نظامی قرار بگیرد؛
2. شخص اول مملكت یونیفرم نظامی بپوشد (مثل پاكستان)؛
3. وجود حكومت نظامی در كشور؛
4. قدرت غیرقانونی دادگاههای نظامی در برابر دادگاههای غیر نظامی كشور؛
5. نبود یا میزان كم نظارت سیاسی غیر نظامیان بر نیروهای نظامی؛
6. اشغال نظامی كشور از سوی نیروهای خارجی (Sivard 1988: 26 - 27).
افزون بر معیارهای فوق، یكی دیگر از معیارهای سنجش میزان اهمیت به نظامی گری در كشورهای دنیا شاخص جهانی نظامی گری (2) است. این شاخص بیانگر اهمیت دستگاه نظامی در یك كشور است. بر مبنای این شاخص معیارهای سنجش نظامی گری در كشورها عبارتند از:
1. میزان هزینههای دفاعی به تولید ناخالص داخلی؛
2. نسبت هزینههای نظامی به هزینههای بهداشت و درمان شهروندان؛
3. نسبت كاركنان نظامی شبه نظامی به كل جمعیت؛
4. نسبت ذخایر نظامی به كل جمعیت؛
5. نسبت كاركنان نظامی و شبه نظامی به كل پزشكان؛
6. نسبت تعداد تسلیحات سنگین به كل جمعیت (برای توضیحات بیشتر ر.ك: مجردی، حاجی سالم و اسحاقی، 1392: 19 - 16).
بنابراین یكی از نشانههای سیاست نظامی گری كشورها دخالت ارتش در سیاست است كه این مداخله خود میتواند دارای اشكال مختلفی شود؛ به عنوان مثال در مداخله مستقیم شخص متصدی قوه مجریه یك فرد نظامی است و در این حالت شخص اول قوه مجریه به عنوان وزیر دفاع نیز خدمت میكند و همچنین بر نیروهای مسلح نیز نظارت دارد (Ozcan 2001).
در مورد دخالت ارتشیها در امور سیاسی نیز به عنوان یكی از مهم ترین نشانههای نظامی گری، نظریههای گوناگونی ارائه شده است. در این میان جنوویتز بر این باور است كه مداخله نظامیان هم نشانه بی ثباتی سیاسی و هم خود دلیل بی ثباتی سیاسی است (Jenowitz 1977). در این میان به همان میزان كه نظامهای سیاسی نهادهای لازم را مثل احزاب سیاسی و یا مجالس قانون گذاری را برای مشاركت مستقیم مردمی بیشتر فراهم آوردند، به همان میزان نقش ارتش در سیاست كمتر میشود. در این میانهانتینگتون بر این باور است كه اگر ارتشها واقعاً حرفه ای شوند و به عنوان افراد حرفه ای به مأموریتهای خود وفادار باشند، نبایستی از مداخله نظامیان در سیاست هراسی داشت (Huntington 1957).
در فرضیه دیگری بیان میشود هر چه سطح نوسازی، تجدد (مدرن بودن) و بسیج اجتماعی بالاتر باشد، سطح دخالت نظامیان كمتر میشود، چرا كه نظامیان به احتمال بسیار زیاد نمیتوانند در جامعه مدرن حكومت كنند. در فرضیه دیگر بیان میشود هر چه درصد نیروی كار خدمت در ارتش بیشتر باشد، سطح دخالت نظامیان در سیاست بالاتر خواهد رفت و هر چه قدرت نظامی ارتش نسبت به سایر گروههای مسلح در جامعه مثل پلیس و یا چریكها بیشتر باشد، احتمال دخالت ارتش در سیاست بالاتر میرود (لطفیان، 1388: 231).
پینوشتها:
1. Militarism.
2. Global Militarization Index (GMI).
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهمترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.