خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه

البته انقلاب و دانشگاه خدمات متقابل فراواني دارند؛ اگر بنا باشد ما فهرستي از خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه تهيه کنيم، يک فهرست طولاني خواهد شد. دانشگاه خدمات بزرگي به انقلاب کرده است. از سال 42 که نهضت اسلامي به ميدان آمد، دانشگاه جزو اولين جاهايي بود که به آن پيوست البته آن روز فضاي دانشگاه، فضاي کاملا نامطلوبي بود؛ اما عناصر دانشگاهي، از استاد و دانشجو، به صورت تک و در اقليت مطلق، از فضا نهراسيدند و پاسخ دادند.
سه‌شنبه، 12 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه
خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه
خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه


البته انقلاب و دانشگاه خدمات متقابل فراواني دارند؛ اگر بنا باشد ما فهرستي از خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه تهيه کنيم، يک فهرست طولاني خواهد شد. دانشگاه خدمات بزرگي به انقلاب کرده است. از سال 42 که نهضت اسلامي به ميدان آمد، دانشگاه جزو اولين جاهايي بود که به آن پيوست البته آن روز فضاي دانشگاه، فضاي کاملا نامطلوبي بود؛ اما عناصر دانشگاهي، از استاد و دانشجو، به صورت تک و در اقليت مطلق، از فضا نهراسيدند و پاسخ دادند.
در طول دوران مبارزه، از سال 42 تا 57 - پانزده سال - يکي از عناصر صفوف مقدم، دانشگاه بود، که بنده از نزديک شاهد آن فعاليت بودم، الان عده اي هستند که تفسيرها و تعبيرهاي مطلوب خودشان را ارائه مي کنند؛ در دانشگاه نبودند، بعضيهاشان حتي در ايران هم نبودند؛ در اروپا از دور تماشا مي کردند؛ گاهي حوصله ي تماشا هم نداشتند و از خبرها هم مطلع نبودند؛ اينها حالا مي آيند و راجع به خدمات دانشگاه مي گويند! مطلع نبودند که دانشجو در آن موقع چه کسي بود، چه کار مي کرد، در دانشگاه چه کار مي شد، و چه احساسات و چه تلاش و چه مجاهدتي وجود داشت، گفت:
مؤذن بانک بي هنگام برداشت
نمي داند که چند از شب گذشته است
دراز شب از چشمان من پرس
که يک دم خواب در چشمم نگشته است
در آن دوران، ما دانشگاه را از نزديک مي ديديم. وقتي که نهضت به دور افتاد، دانشگاه بتدريج گداخته شد؛ تا اين که سال آخر، حضور دانشگاه خيلي از محيطهاي ديگر را تحت تأثير و تحت الشعاع قرار داد. انقلاب هم که پيروز شد، جزو اولين کساني که در قدمهاي اول پيروزي انقلاب نقشهاي بسيار مؤثري را بر عهده گرفتند، عناصري از دانشگاهيان بودند، که من همين امروز در بين اساتيد محترمي که در جلسه حضور داشتند، ناگهان بعضي از اين دوستان را ديدم و خاطراتي از همان روزهاي ورود امام و نقش اينها در ذهنم زنده شد؛ در جاهايي که نه نام، نه نان و نه شهرت کاذب مطرح بود؛ فقط مجاهدت خالصانه و مخلصانه ديده مي شد. بعد هم در دوران جنگ، سه هزار شهيد دانشجو تقديم انقلاب و اسلام مي شود، که از اين تعداد، نود نفر متعلق به دانشگاه شماست؛ اينها چيزهاي کمي نيست؛ اينها خدمات دانشگاه است.
انقلاب هم به دانشگاه خدمات بزرگي کرد. به نظر من بزرگترين خدمت انقلاب به دانشگاه دو چيز بود: يکي اين که احساس هويت مستقل ملي را به دانشگاه داد و دانشگاه را از رو به بيگانه داشتن و مجذوب و مبهوت بيگانه بودند و منفعل در مقابل بيگانه بودن نجات داد؛ قبل از انقلاب اين گونه بود. دوم اين که دانشگاه را با مردم آشتي داد. دانشگاه قبل از انقلاب، يک جزيره ي تک افتاده در ميان اقيانوس خروشان مردم بود. از عناصر استثنايي استاد و دانشجوي مؤمن و متعهد و خوب که بگذريم، در آن موقع محيط غالب دانشگاه اين طوري بود که اگر شما به دانشگاه وارد مي شديد، بايد به فرهنگ عمومي، به ايمان عمومي، باورهاي عمومي و به دلبستگيهاي مردم پشت مي کرديد.
محيط دانشگاه براي اکثريت بزرگي از استاد و دانشجو، محيط دغدغه هاي صرفا شخصي بود. غير از عده اي که سياسي و مبارز بودند، دغدغه ي ساير افراد، دغدغه هاي شخصي بود؛ دغدغه هاي اجتماعي نداشتند و دردهاي جامعه ي خودشان را حس نمي کردند. مهمترين آرزو براي يک دانشجو در آن موقع اين بود که بتواند وسيله اي به دست بياورد و خودش را به خارج از مرزها برساند.
دانشگاه مجذوب غرب بود و نمي خواست نوآوري بکند؛ نه اين که استاد و دانشجو ميل به اين معنا نداشتند. فرهنگ و غالب بر دانشگاه، اين فرهنگ نبود؛ فرهنگ وابستگي بود که رژيم شاه هم آن را بشدت ترويج مي کرد. آن کساني که در داخل دانشگاه داعيه ي روشنفکري داشتند، آنها هم روشنفکران مردمي نبودند، روشنفکرهاي کافه اي و بريده ي از مردم بودند؛ خيلي از آنها بعد از انقلاب رفتند و الان در کشورهاي اروپايي باز هم کافه اي اند و بيشترين محيطشان، محيط کافه هاست! دانشگاه چنين وضعي داشت. انقلاب دانشگاه را از اين دو آفت بزرگ نجات داد، دانشگاه را خود انديش، مستقل، داراي اعتماد به نفس، داراي قدرت توليد - توليد فکر و توليد علم - مرتبط با قشرهاي مختلف مردم، مرتبط با فرهنگ مردمي و متصل به دلبستگيها و عشقها و جاذبه هاي موجود ميان مردم قرار دارد؛ اين اهميت خيلي زيادي دارد.
من به شما بگويم، اين دو نکته، نکات مهمي هستند که اگر از طرف بيگانگان و دشمنان خطري دانشگاه را تهديد بکند، بمباران همين دو مرکز اساسي و مهم است؛ اعتماد به نفس را از دانشگاهي بگيرند، بخواهند فکرها و تئوريهاي ترجمه اي را وارد محيط دانشگاه کنند و به مغز دانشجو و استاد رسوخ دهند و آنها را از ايمان و دلبستگيهاي مردم جدا کنند؛ اين، آن خطر اساسي است. علاج هم عبارت است از حفظ اتصال فکري با توده هاي مردم و به شدت چسبيدن و متمسک شدن به ريشه هاي اصولي انقلاب. عزيزان من! ارتباط با انقلاب را هر چه بيشتر بايد مستحکم کرد. ما ملت ايران، در محيط بين المللي، شأن و جايگاه و هويت خودمان را گم کرده بوديم! انقلاب اين هويت و جايگاه و شأن را به ملت ايران برگرداند.
امروز تئوريسينها و تبليغاتچيهاي غربي در صددند خط ارتجاع به غرب - خط برگشت به همان تحميل پذيري غربي - را دوباره برگردانند؛ البته همان طور که گفتم، تحت عنوان يک تئوري شبه روشنفکرانه؛ به عنوان يک حرف نو؛ تئوري جهاني شدن و تئوري تغيير گفتمان مي گويند دانشجوي اين دوره ديگر نمي تواند دانشجوي دوران ضد استعماري باشد، مي گويند دوران ضديت با استعمار و استکبار و مرگ بر استکبار گفتن، گذشته است؛ دوران عدالت خواهي و مبارزه ي با سرمايه داري سر آمده است؛ دوران آرمان خواهي و تبري و تولاي سياسي تمام شده است؛ گفتمان جديد دانشجويي عبارت است از گفتمان جهاني، جهاني شدن، گفتمان واقع بيني، گفتمان پيوستن به نظم نوين جهاني، يعني سياهي لشکر آمريکا شدن! اين جهاني شدن، اسمش جهاني شدن است؛ اما باطنش آمريکايي شدن است؛ معنايش اين است که ملت ايران علي رغم مجاهدتهايي که کرده، علي رغم پرچمهايي که بر قله هاي پيروزي کوبيده، علي رغم بيداري عظيمي که در ملتهاي مسلمان به وجود آورده، بايد دوباره مثل دوران قبل از انقلاب، سياهي لشکر و عمله و ابزار تأمين منافع آمريکاييها بشود. هدف به صورت لخت و پوست کنده جز اين چيز ديگري نيست؛ اما مي خواهند در زيرنامهاي زيبا - جهاني شدن و تحول و پيشرفت اين هدف را پنهان کنند.
البته بيست سال است که دستگاهها و تئوريسينهاي غربي دارند اين حرفها را تکرار مي کنند؛ چند سالي هم هست که در داخل کشور ما، يک عده آدمهاي غافل و نادان، يا مغرض و مجذوب، با زبانهاي مختلف آن حرفها را بيان مي کنند. مسأله اي که براي نظام به اصطلاح ليبرال دمکراسي - نه ليبرال است، نه دمکراسي؛ يعني نظام استکبار و استعمار جهاني - و کمپانيهاي صهيونيستي و همپيمانان و همراهانشان مطرح است، هيچ چيز نيست چيز اين که بتوانند از مراکز قدرت خودشان، کاملا انحصار طلبانه و تماميت خواهانه، کنترل همه ي مراکز اساسي منافع جهاني را در اختيار داشته باشند. انقلاب را به انحصار طلبي متهم مي کند، براي اين که انقلاب از سر راه انحصار طلبي آنها برخيزد. دنيا را به عنوان دهکده ي جهاني معروف مي کنند، براي اين که کدخدايي اين دهکده را در اختيار بگيرند. شعار وحدت فرهنگي و جهاني گري فرهنگي مي دهند، براي که اين فرهنگ خودشان را بر تمام فرهنگهاي عالم مسلط کنند.
در زمينه ي مسائل مربوط به خودشان، در زمينه ي فرهنگ غربي، در زمينه ي فرهنگهايي که زمينه ساز استعمار بوده اجازه ي کوچکترين خدشه و مناقشه اي در سطح بين الملي به هيچ کس نمي دهند، اما از شما مي خواهند که در فرهنگ و باورها و عواطف و اصول خودتان معتقد به تکثير و چند قرائتي باشيد؛ اجازه بدهيد در ايمان و فکر و فرهنگ و پايه هاي مستحکم اصولي شما هر کس طبق برداشت خودش حرف بزند و اظهار کند؛ اما نسبت به خودشان چنين چيزي اجازه نمي دهند! هيچ کس در سطح دنيا اجازه ندارد نسبت به منافع امريکا نگاه چند قرائتي داشته باشد، هر جا منافعشان اقتضا کند، با قاطعيت وارد مي شوند. اگر بپرسند بر چه اساس وارد شده ايد، يک مبناي فکري هم برايش درست مي کنند! همين چند روز قبل از اين، گفته شد که طرحي در کنگره ي آمريکا مطرح شده که رئيس جمهور اين کشور حق داشته باشد مخالفان خودش را در هر نقطه اي از دنيا ترور کند! اگر بپرسند چرا، استدلالي براي آن مطرح مي کنند؛ استدلالي که توجيه کننده ي منافع امريکاست؛ اما از من و شما مي خواهند ما هم با همان ديد به آن استدلال نگاه کنيم و با همه ي وجود و با همه ي ايمان آن را قبول نماييم؛ زورگويي از اين بالاتر؟!
منبع: خود آگاهي جمعي در محيط هاي علمي(سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي در دانشگاه اميرکبير)




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.