تکنولوژي و فرهنگ

هر پديده چون منشوري است که وجوه مختلفش ، رنگ هاي متفاوتي را به دست مي دهد . براي شناخت کامل هر چيز بايد ابعاد متفاوتش بررسي شود . تکنولوژي (فن آوري) هم مآنند ديگر پديده ها از اين قاعده ، مستثنا نيست ....
چهارشنبه، 13 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تکنولوژي و فرهنگ
تکنولوژي و فرهنگ
تکنولوژي و فرهنگ





هر پديده چون منشوري است که وجوه مختلفش ، رنگ هاي متفاوتي را به دست مي دهد . براي شناخت کامل هر چيز بايد ابعاد متفاوتش بررسي شود . تکنولوژي (فن آوري) هم مآنند ديگر پديده ها از اين قاعده ، مستثنا نيست . براي بررسي نقش و تاثير تکنو لوژي در جامعه ي کنوني ، بايد شکل گيري و تحول آن را طي زمآن و هم چنين مصاديق و ابزاري که اين تاثير را نمايآن مي کند ، در نظر آوريم .
بر اين اساس ، به سه گونه فرهنگ که بر پايه و نوع و ميزآن استفاده از ابزار استوار است ، نگاهي مي آندازيم . طبق نظر نيل پستمن (جامعه شناس امريکايي) ، در تاريخ فرهنگ ، سه نوع فرهنگ غالب بر جوامع بشري تاکنون وجود داشته است :1 . فرهنگ ابزار ، 2. فرهنگ تکنو کراسي (فن سالاري / آنحصار گرايي تکنولوژي) ،3. فرهنگ تکنو پولي (تسلط تکنولوژي بر فرهنگ) .هرکدام از اين فرهنگ ها در عين اين که دوره ي زمآني خاص خود را دارند ؛اما به صورت استثنا نيز در جهآن امروزي يافت مي شوند . فرهنگ ابزار از ابتداي تاريخ تا اوايل قرون وسطا و فرهنگ تکنو کراسي از قرون وسطي تا قرن 19 ميلادي حاکم بوده است و فرهنگ تکنو پولي نيز همآن فرهنگ کنوني است . قبايل بدوي که در گوشه و کنار جهآن و جود دارند ، مي توآنند به عنوآن نمونه هاي نادري از «فرهنگ ابزار» به حساب آيند که به صورت استثنا ، هنوز به حيات خود ادامه مي دهند .

يک . فرهنگ ابزار

اصطلاح فرهنگ ابزار ، رابطه ي آنسآن هاي آن جامعه را با مبآني اعتقادي و سيستم اجتماعي و اين ابزار مشخص مي کند . جوامع داراي فرهنگ ابزار مي توآنند مقادير زياد و متنوعي از اين ابزار را دارا باشند ؛ اما تعاليم مذهبي و جهآن بيني ديني ، ايدئولوژي هدايت کننده و کنترل کننده اي است که کاربرد ابزار آلات و کم و کيف استفاده از آنها را تعيين مي کند. اين فرهنگ ، وحدت و همگني خود را از مبآني متا فيزيکي (غير مادي) گرفته است اين «تفکر »است که به هستي معنا مي بخشد و مآنع آن مي شود که تکنيک (فن) خود را بر آنسآن ها و نيازهاي آنآن تحميل کند. مهم ترين ابزاري که در اين دوره ، ابداع شده ، آسياب، دوربين نجومي ، باروت و ساعت بوده است .

دو . فرهنگ تکنو کراسي

در يک جامعه ي تکنوکرات ، ابزار آلات ، نقش کليدي اي را در جهآن آنديشه هاي فرهنگي آن جامعه بر عهده دارند . همه ي شرايط، تحولات و خواسته ها و تمام ويژگي هاي اجتماعي بايد تا حدود زيادي ، تابع خواسته ها و ضوابطي باشد که رشد اين تکنيک و سير تکاملي آن ايجاب مي کند .
اما نقش تکنيک هنوز به آن حدي نرسيده است که موجب تغيير در ساختار فرهنگي و تحول آن شود. هنوز مبآني ماورايي و اهداف ، جاي خود را در فرهنگ ها حفظ کرده آند و هنوز افراد، بر اين باورند که ماشين و ابزار صنعتي ، ديگر همچنآن در استخدام بشريت خواهند بود و هرگز به قدرت حاکم ، مبدل نخواهند شد .
اين تصور در چنآن جامعه اي وجود داشت که استفاده ي بيشتر از تکنيک در جهت رفاه مادي ، قدرت خوشه دار کردن سيستم ارزشي جامعه را نخواهد داشت . بنابراين ، تکنو کراسي به آنهدام کامل و تمام عيار آداب و سنن زندگي اجتماعي و تخريب تمامي ارزش هاي فرهنگي نپرداخت؛ بلکه جايگاه آن را در وراي همه ي اينها قرار داد . تکنيک نمي خواست د رمعارضه با سنت و فرهنگ قرار گيرد؛ بلکه با رسوخ در بخشهاي مختلف زندگي، نفوذي به وجود آورد که بالتبع، تاثير فرهنگ و سنت کم رنگ مي شد . در نهايت ، دو جهآن بيني در تقابل با هم شکل گرفت :«تکنولوژي »و «سنت و فرهنگ» .
مهم ترين وسيله اي که در اين دورآن ابداع شد ، «دستگاه چاپ» بود . با اين اختراع ، يک تحول عظيم در ساخت فرهنگ ، رخ داد و آن، تبديل فرهنگ شفاهي به فرهنگ مکتوب بود.از اين پس ، عنان ارابه ي فرهنگ به دست «کتاب »افتاد . اين مرحله در کشور ما، با فاصله ي بسيار زيادي به وقوع پيوست و به همين خاطر ، کتاب نتوانست آن طور که در فرهنگ غربي «همه گير» شد ، در ايران ، ايفاي نقش کند. از مهم ترين علل اين مسئله، سطح پايين سواد در لايه هاي مختلف جامعه بود و کتاب، وسيله اي شد که فقط طبقه ي روشن فکر، با آن در ارتباط باشد .

کتاب

کتاب ، به عنوان مهم ترين محصول تکنيک ، ويژگي هايي داشت که به بررسي آن مي پردازيم . در واقع ، اين ويژگي ها مربوط به متني است که در کتاب و چارچوب آن به چاپ مي رسد. خصوصياتي که باعث تمييز «مفهوم نوشتاري »از «مفهوم شفاهي »مي شود :
1. يک متن مکتوب، بايد در «قالب (کليشه ي)»کلماتي قرار گيرد که به صورت خاصي نظم پيدا کند . چينش کلمات در يک نوشته ، با چينش واژه ها در گفتار ، متفاوت است و اين تفاوت در مقايسه بين زبان محاوره و زبان نوشتار ،کاملا مشخص است . اين ويژگي به خواننده اين معنا را القا مي کند که براي بر قراري ارتباط با يک متن مکتوب ، بايد ذهن خود را در راستاي اين انتظام قراردهد .
2. چون زبان نوشتار، متفاوت از زبان گفتار است ،تفکر بيشتري را براي درک مطالب ، نياز دارد و باعث مي شود که ذهن و فکر خواننده، فعال گردد و دقت وي را بالا مي برد .
3. کتاب، ذهن و فکر افراد را مخاطب قرار مي دهد و از جاذبه هاي حسي بر خوردار نيست. پس هر کس به کتاب روي مي آورد ، با اين پيش زمينه که بايد تفکر و دقت خود را افزايش دهد ، به مطالعه مي پردازد . اگر بين نوشته و ساختار ذهني خواننده، تفاوت بسيار باشد ، نمي تواند با او ارتباط بر قرار کند . مثلا شخصي که کم سواد است نمي تواند با متوني که از مفاهيم پيچيده ي فلسفي تشکيل شده ، رابطه برقرارکند . در نتيجه ، درست است که کتاب، ميزان تفکر را افزايش مي دهد ، اما اگر بين سطح تفکر خواننده و مفاهيم کتاب ، تناسب نباشد ، اثر معکوس خواهدداشت.
4. کتاب به همراه خود، نوعي «جدي بودن »را دارد و اين حالت را نيز از خواننده درخواست مي کند. بنابراين، شما زماني که کتاب مي خوانيد، بر اين باوريد که با مطالبي سرو کار خواهيد داشت که دقيقا فکر شما را هدف قرار مي دهند و به همين خاطر، دريچه هاي ذهنتان را بيشتر بر روي مطالب باز خواهيد کرد .

سه. فرهنگ تکنوپولي

وجه بارز اين فرهنگ ، قرار دادن تکنولوژي به جاي خداست. و لذا شاخصه اي آن ،«خداي گونه »است . بدين معنا که فرهنگ ، اعتبار خود را در تکنولوژي جستجو مي کند و دستور العمل هاي خود را از تکنولوژي مي گيرد. اين راه ، الزاما به فرو پاشي و نابودي باورها و عقايد سنتي منتهي مي شود .
نظام تکنو پولي را اين چنين مي توان تعريف کرد :«نظامي که در آن ، جامعه ي انساني سيستم ايمني و قدرت دفاعي خود را در برابر تهاجم سيل اطلاعات ، از دست داده است ».بنابراين، در اين فرهنگ ، «وسيله» با «هدف»، يکي مي شود و ديگر بدان معنا، هدفي وجود ندارد که بتواند مانع استفاده ي بي مورد از تکنيک شود . پس، خصلت نظام تکنو پولي، انبوه اطلاعات است که در قالب ابزاري چون کامپيوتر وتلويزيون، ايفاي نقش مي کند.

تلويزيون

تلويزيون ، مهم ترين وسيله اي است که مي تواندتسلط تکنولوژي را بيان کند با اختراع تلويزيون ، تحول ديگري در ساخت فرهنگ رخ مي دهد و آن، تبديل «فرهنگ مکتوب »به «فرهنگ الکترونيکي »است . مانند کتاب، براي بررسي تاثير تلويزيون به عنوان نمودي از تکنولوژي به ويژگي هاي آن مي پردازيم :
1.آنچه را که تلويزيون، مخاطب خود قرار مي دهد ، «حس »بيننده است نه «ذهن » او . اگر ويژگي سمعي و بصري تلويزيون را از آن بگيريم ، راه ديگر براي انتقال مطالبش نخواهد داشت و اين دو ويژگي ، مهم ترين کانال هاي ارتباطي هر انسان نيز هستند . گوش وچشم هر بيننده، مخاطب آن چيزي است که تلويزيون ارائه مي دهد . بنابر اين براي اين که تاثير خود را عمق و گسترش بخشد، بايد از راهکارهايي استفاده کند که اين دو حس (بخصوص حس بينايي) را بيشتر فعال کند . استفاده از بر نامه هاي تبليغاتي يا تفريحي که از جاذبه هاي بصري مثل رنگ هاي متنوع، شکل هاي مختلف و تصاوير جالب برخوردار است، مي تواند تلويزيون را به هدفش نزديک کند.
2. چون تلويزيون ، خود را به فرهنگ روزمره و عامي نزديک مي کند در نتيجه ، چارچوب خاصي براي طيف بينندگان تعيين نمي کند . يعني هر بيننده با هر اندازه از سواد و ادراک مي تواند از اين جعبه ي جادويي استفاده کند. قالبي که يک مفهوم بايد داشته باشد تا بتواند در ذيل برنامه هاي تلويزيوني قرار گيرد ، بهره مندي بيشتر از جاذبه هاي بصري است و همين جاذبه ها ، شاه کليد ارتباطي هر بيننده است . پس هرچه اين عناصر جذاب ، بيشتر شوند ، بدون شک ، مفهومي را که قرار است منتقل شود ، تحت الشعاع خود قرار مي دهند در نهايت ، هر چه بر ميزان عناصري که احساس بيننده را تحت تاثير قرار مي دهد افزوده شود ، از ميزان عناصري که فکر را هدف گرفته، کاسته مي شود.
3. رسالت اصلي تلويزنون ، سرگرم کردن افراد است و سرگرمي نيز براي همه ، مطلوب . براي تلويزيون مهم نيست که انتقال اين ميزان از برنامه هاي تفريحي ، براي بيننده ، مفيد است يا نه ؛ مهم ، افزايش روز به روز تعداد بيننده هاست . پس در برنامه هاي تلويزيوني ، آن چيز افزايش مي يابد که صرفا مطلوب است .
زماني که در اذهان اين مفهوم ، جا بيفتد که تلويزيون ، مرادف با سرگرمي است، پس هر آنچه از اين مجرا به جامعه انتقال مي يابد ، رنگ سرگرمي و غير جدي به خود مي گيرد و مفاهيم منتقل شده هم در يک پوشش سرگرمي قرار مي گيرند . مثلا اگر يک بحث سياسي يا فلسفي از تلويزيون پخش شود ، تاثير آن با زماني که از مجراي کتاب منتقل شود ، متفاوت است .
اينها ، ويژگي هايي است که باعث شده ، تلويزيون به عنوان عضوي از خانواده در کانون زندگي ما قرار گيرد .تصور اين که بتوانيم روزي ، تلويزيون را از صحنه ي زندگي خود حذف کنيم ، بسيار مشکل است و اين ، نشان مي دهد که اين وسيله ي الکترونيکي ، تا چه حد در ميان ما و در درون فرهنگمان جا باز کرده است و هم چنين شدت تسلط آن را بر ما ، افکارمان و احساساتمان نشان مي دهد .
اگر به خاطر داشته باشيد ، تسلط تکنولوژي ، خصيصه ي فرهنگ تکنو پولي بود و تلويزيزن توانست اين مفهوم را به خوبي براي ما تعريف کند . آيا اين که ما به اين فکر نمي کنيم که تلويزون تا کجا ما را به اهدافمان نزديک مي کند و يا اصلا اهدافي غير از آنچه تلويزيون براي ما تعيين کرده است باقي مي ماند ، به اين دليل نيست که براي ما ابزار ، جاي اهداف را گرفته است ؟ فکر مي کنم انديشيدن به چنين مسائلي ، ما را از تلويزيون عزيزمان جدا مي کند و ما تحمل اين جدايي را نخواهيم داشت !

نتيجه گيري

با نگاهي گذرا به سه فرهنگ مذکور و ابزار غالب در هر دوره، با دو پديده مواجه مي شويم: 1. کثرت استفاده از ابزا ر ، 2. کاهش اعتقاد به «اهداف» و شايد کم رنگ شدن «ماورا» در زندگي .
اين دو پديده ، ملازم يکديگرند و هم زمان و به همراه هم ، باعث تغيير فرهنگي در جامعه ي کنوني شده اند .
در فرهنگ ابزار ، «هدف» و ميل رسيدن به آن ، ايجاب مي کند که افراد در پي راهي جهت سهولت و سرعت امور خود باشند . افراد بر اين واقف اند که «ابزار» رسالتي جز اين ندارد و هر جا که وسايل نيل به اهداف را خدشه دار کنند ، به راحتي کنار گذاشته مي شوند. هدف ، به وضوح، جاي خود را در فرهنگ حفظ مي کند .
در فرهنگ تکنوکراس ، ابزار ، نفوذ خود را گسترش مي دهند ؛ اما افراد بر اين باورند که هنوز مي توانند ميزان استفاده از تکنيک را تعيين کنند.
در فرهنگ تکنو پولي ، هدف در هجوم تکنو لوژي گم مي شود . استفاده از مسايل ، افزايش مي يابد ، بدون اين که چرايي اين استفاده در ميان و مطرح باشد . آن قدر تکنولوژي در منافذ زندگي انسان رسوخ مي کند که به امري بديهي مبدل مي شود و چرايي در امور بديهي ، جايي ندارد .
در پايان مي توان گفت که هدف از اين نوشته ، آن نيست که با حذف تکنيک ، به جامعه ي بدوي بازگرديم ؛ بلکه مهم اين است که مفهوم تکنولوژي و نحوه استفاده از آن تغيير کند: اين که ما بدانيم مي خواهيم تکنيک در کجاي زندگي ما و با چه مفهومي ، حضور داشته باشد .
منابع
1. تکنو پولي :تسليم فرهنگ به تکنو لو ژي ، نيل پستمن ، تدجمه :صادق طباطبايي ، تهران :اطلاعات ، 1376 .
2.زندگي در عيش ـ مردن در خوشي ، نيل پستمن ، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران :اطلاعات ، 1375 .
منبع: نشريه حديث زندگي





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط