دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(5)
من دو نکته را به [دانشجويان المپيادي و دانشجويان برجسته ي علمي] بگويم: نکته ي اول اين است که دولت و مسئولان بايد قدر اين ها را بدانند و برايشان امکنات فراهم کنند. برجسته هاي ذهني و فکري، فقط هم آن ها نيستند؛ در ميان دانشجويان و اساتيد جوان و غيرجوان افراد زايدي داريم که اين گونه اند که در امتحان ها و تجربه ها و مسابقه هاي گوناگون، اين برجستگي کاملا آشکار شده است. دولت بايد قدر اين ها را بداند و وسائل را براي پيشرفت علمي اين ها فراهم بکند تا نيازي احساس نکنند که از محيط خودشان دور بشوند.
نکته ي دوم اين است که خود آن ها اين ضريب هوشي و حافظه و استعدادشان را ملي بدانند؛ اين ها ثروت هاي ملي است؛ ثروت هاي شخصي که نيست؛ از آن براي کشور و ملت و خانواده شان استفاده کنند؛ اين ها امانت و سرمايه هاي خداداد است؛ ملک خصوصي نيست. نگونيد دولت به ما نرسيد؛ اگر هم دولت نرسيده باشد، اين عذر نمي شود.(1)
جواب: اين که گفته بشود براي سالم ماندن، ناچاريم برويم؛ نخير، بنده اين را قبول ندارم. سالم ماندن يعني چه؟ شما خيال کرده ايد که در خارج از کشور به مهاجران کشور هاي ديگر چندان بهايي داده مي شود؟ شما فکر مي کنيد در هر کشوري از اين کشورها، ارزش و شخصيت و شرف شما را به عنوان يک جوان ايراني رعايت خواهند کرد؟ شما پاي صحبت ها و درد دل هاي کساني که رفته اند، بنشينيد تا ببينيد چه مي گويند.
انسان در خانه ي خودش بماند، براي خانواده ي خودش مفيد باشد، سخت تلاش کند، همه ي همت خودش را به کار بگيرد، يک مقدار هم زندگيش پايين تر باشد، اين براي يک اسنان با وجدان به مراتب خرسند کننده تر و شادمان کننده تر است تا اين که به يک کشور ديگر برود و به ميهن و خانه ي خودش و به خاکي که او را پرورش داده و اين استعداد و معلومات را به او داده و به همين دانشگاه اميرکبيري که شما شانه تان زير بار منت آن است، پشت کند و در خانه ي بيگانه، با منت و با اخم تخم کار کند، براي اين ک يک مقدار بيشتر به او پول مي دهند. اين شد هجرت؟! هجرت اسلامي اين است؟! نخير، به هيچ وجه؛ هجرت اسلامي اين نيست؛ اين «تعرب بعد الهجره» است؛ اين فرار کردن از ميدان کار و مسئوليت و وظيفه و رفتن به جايي است که انسان مي خواهد زندگي شخصي خودش را يک مقدار بهتر کند؛ من به هيچ وجه به اين کار معتقد نيستم.
البته من حق را به جوان هاي با استعداد خودمان مي دهم؛ اين ها حق دارند انتظار داشته باشند و مسئولان بايد براي اين ها کار کنند؛ در اين ترديدي نيست؛ اما اگر آن ها کوتاهي کرده اند، معنايش اين نيست که جوان ما هم براي خودش توجيهي درست کند. البته اگر انسان براي افزايش معلومات به خحارج از کشور برود و برگردد، يا تحقيقي بکند و برگردد، اين فرار نيست و اشکالي ندارد؛ اما اين که انسان کوله بارش ار ببندد و پشت کند و بگويد خداحافظ، ما رفتيم؛ نه، اين را من قبل ندارم.(2)
اگر براي تحصيل به خارج از کشور مي رويد مراقب باشيد هويت ملي و فرهنگي خود را گم نکنيد مجموعه ي انجمن هاي اسلامي در هرجا مشغول فعاليت اند، در واقع اين تکليف را بر دوش خود احساس کرده اند که هويت اسلامي خود و آرمان هاي بلندي را که ملت ايران دارد، در وجود خود و ديگر دانشجوها نزده نگهدارند؛ اين چيز بسيار مهمي است. بلاي بزرگي که بر سر نسل هايي از جوانان کشور ما در دوره اي و در کشورهاي ديگر آمده، اين است که آن ها براي تحصيل علم به کشورهاي ديگر رفته اند و چيزي هم ياد گرفته اند؛ اما يک چيز مهم تر را جا گذاشتند و فراموش کردندو آن، هويت فرهنگي و ملي خودشان بوده است. اين ها به هر کشوري برگشتند، اگر چه عالم و از لحاظ علمي شايد مفيد بودند؛ اما مثل يک بيگانه در شور خود عمل کردند و نتوانستند به هدف هاي اساسي کشور و ملي خود خدمت لازم را بکنند. بياري از تحصيلکرده هاي در کشورهاي اروپايي، در دوره هايي از کشور ما، عامل وابستگي شدند؛ اين به خاطر آن بود که اين ها هويت خود را گم کردند. (3)
اينکه نخبگان براي تکميل معلوماتشان به خارج مي روند مانعي ندارد، اما...
مکرر گفته ام که نخبگان توجه داشته باشند خود را از ملت طلبکار ندانند. ما به مسئولان مرتب سفارش مي کنيم به نخبگان رسيدگي کنند؛ اين ها سرمايه هاي و گنجينه هاي کشورند و البته بايد به اين ها رسيدي شود؛ در اين شکي نيست. يک مطلب اين است که ما مسئولان بايد خود را براي پشتيباني، حمايت و دفاع از نخبگان مسئول بدانيم؛ اما حرف ديگر اين است که ما بگوييم نخبگان خود را از ملت ايران و از کشورشان طلبکار بدانند؛ اين دومي مطلقا قبول نيست. همه ي ما بدهکاريم: بدهکار به اين ملت، بدهکار به اين تاريخ، بدهکار به نسل هاي آينده. کساني که کشور را ترک مي کنند و به خارج مي روند، يک وقت مي روند تا معلوماتشان را تکميل کنند و برگردند؛ چه اشکالي دارد؟ اين اصلا مانعي ندارد. مثلا در اين جا نيازي دارند-کارگاهي، وسيله ي کاري، درسي، دانشي، رتبه اي، استادي- اين نياز در اين جا برآورده نمي شود؛ در فلان نقطه ي دنيا برآورده مي شودغ بنابراين به آن جا مي روند و استفاده مي کنند و بر مي گردند؛ اين که مورد تأييد ما است؛ ما از اين کار گله اي نداريم.
اما کساني که کشور را رها مي کنند و به پشت سرشان نگه نمي کنند، اين ها سودي نمي برند. اين ها خانه ي خود را که مال خودشان است و همه آن ها را محلي و صاحبخانه مي دانند، رها مي کنند؛ به نقطه اي مي روند که اجير شوند! اجيري و مزدوري است؛ مزدوري با پول زياد؛ خيلي فرق مي کند. در خانه ي خود زندگي کردن، در فضاي خانه خود تنفس کردن، خود را صاحبخانه دانستن؛ اين کجا؟ اين که يک ايراني به فلان نقطه ي دنيا برود-مثلا به استراليا يا کانادا يا اروپا - گيرم مرکزي هم پيدا کند که در آن جا کار کند و حقوقي هم بگيريد؛ آن حقوق هم ده برابر حقوقيباشد که در ايران خواهد گرفت؛ اما آن جا صاحبخانه نيست، همه او را بيگانه مي دانند، کسي او را صاحب حق نمي داند، با او احساس خويشاوندي نمي کند؛ اين کجا؟
اينطور نيست که رفتن به خارج امتيازي محسوب شود؛ نه، ماندن در اين جا امتياز است. شما در خانه ي خود، براي مردم خود و براي خانواده ي خود کار مي کنيد؛ و اين ارزش بسيار بالايي است. نخبگان از اين ملت و از اين کشورند و توقع ما اين است که براي اي ملت و اين کشور هم باشند. البته به مسئولان هم مرتبا سفارش مي کنيم و برخودمان هم لازم مي دانيم که از اين جماعت نخبه -که ذخاير کشورند- استفاده و حمايت کنيم.(4)
يک انسان نخبه زماني سربلند است که بتواند در بهبود اوضاع کشور و ملت خودش نقش ايفا کند
مسئله خروج نخبگان از کشور- من چند بار تا حالا اين را گفته ام - به طور مطلق موضوعي منفي نيست؛ زيرا ممکن است نخبه اي از کشور خارج شود و بخواهد معلوماتي کسب کند و بعد برگدد و براي کشور مفيد باشد. البته بهتر اين است که ما امکاناتي را براي همين نخبه فراهم کنيم، تا در خود کشور آنچه را که از نظر رشد و شکوفايي استعداد لازم دارد، مهيا شود: کارگاه داشته باشد، محيط مانور علمي و تحقيقي داشه باشد؛ اين بهترين است؛ اما اگر نشد، نخبگان بروند -فضاي دنيا فضاي وسيعي است -منتها اين رفتن بايد با حساب و کتاب انجام بگيرد؛ يعني آن نخبه بداند که براي چه دارد مي رود؛ چه مي خواهد بکند و پساز آموزش آنچه را که لازم دارد، چه استفاده اي مي خواهد از آن دانش بکند. آيا از آن دانش براي اعتلاي کشور و براي پيشرفت ملت خودش و براي راه انداختن نخبگان ديگر کشورش مي خواهد استفاده کند، يا نه، مي خواهد آن را در خدمت يک کارخانه يا شرکت متعلق به يک سرمايه دار کانادايي يا آمريکايي يا اروپايي قرار دهد؟
اين بزرگ ترين تحقير يک انسان برجسته ي علمي است که تلاش کند، زحمت بکشد، کار کند و همه ي امکانات کشورش درواقع منتهي شود به پديد آمدن اين انسان نخبه، اما او در خدمت فالن کارخانه دار يا فلان کمپاني دار هيچي ندان و هيچ نفهم ضد بشر فلان نقطه ي دنيا باشد و آن شخصي از اين انسان نخبه به عنوان يک مهره وابزار در مجموعه اش استفاده کند. يک انسان نخبه آن وقتي سرافراز و سربلند است که بتواند در بهبود اوضاع کشور و خانه و ملت خودش و بهبود زندگي و آينده و تاريخ انسان هايي که ذي حق نسبت به او هستند، نقش ايفا کند.(5)
نکته ي دوم اين است که خود آن ها اين ضريب هوشي و حافظه و استعدادشان را ملي بدانند؛ اين ها ثروت هاي ملي است؛ ثروت هاي شخصي که نيست؛ از آن براي کشور و ملت و خانواده شان استفاده کنند؛ اين ها امانت و سرمايه هاي خداداد است؛ ملک خصوصي نيست. نگونيد دولت به ما نرسيد؛ اگر هم دولت نرسيده باشد، اين عذر نمي شود.(1)
خروج از کشور براي ادامه تحصيل را با اين شرايط قبول دارم
جواب: اين که گفته بشود براي سالم ماندن، ناچاريم برويم؛ نخير، بنده اين را قبول ندارم. سالم ماندن يعني چه؟ شما خيال کرده ايد که در خارج از کشور به مهاجران کشور هاي ديگر چندان بهايي داده مي شود؟ شما فکر مي کنيد در هر کشوري از اين کشورها، ارزش و شخصيت و شرف شما را به عنوان يک جوان ايراني رعايت خواهند کرد؟ شما پاي صحبت ها و درد دل هاي کساني که رفته اند، بنشينيد تا ببينيد چه مي گويند.
انسان در خانه ي خودش بماند، براي خانواده ي خودش مفيد باشد، سخت تلاش کند، همه ي همت خودش را به کار بگيرد، يک مقدار هم زندگيش پايين تر باشد، اين براي يک اسنان با وجدان به مراتب خرسند کننده تر و شادمان کننده تر است تا اين که به يک کشور ديگر برود و به ميهن و خانه ي خودش و به خاکي که او را پرورش داده و اين استعداد و معلومات را به او داده و به همين دانشگاه اميرکبيري که شما شانه تان زير بار منت آن است، پشت کند و در خانه ي بيگانه، با منت و با اخم تخم کار کند، براي اين ک يک مقدار بيشتر به او پول مي دهند. اين شد هجرت؟! هجرت اسلامي اين است؟! نخير، به هيچ وجه؛ هجرت اسلامي اين نيست؛ اين «تعرب بعد الهجره» است؛ اين فرار کردن از ميدان کار و مسئوليت و وظيفه و رفتن به جايي است که انسان مي خواهد زندگي شخصي خودش را يک مقدار بهتر کند؛ من به هيچ وجه به اين کار معتقد نيستم.
البته من حق را به جوان هاي با استعداد خودمان مي دهم؛ اين ها حق دارند انتظار داشته باشند و مسئولان بايد براي اين ها کار کنند؛ در اين ترديدي نيست؛ اما اگر آن ها کوتاهي کرده اند، معنايش اين نيست که جوان ما هم براي خودش توجيهي درست کند. البته اگر انسان براي افزايش معلومات به خحارج از کشور برود و برگردد، يا تحقيقي بکند و برگردد، اين فرار نيست و اشکالي ندارد؛ اما اين که انسان کوله بارش ار ببندد و پشت کند و بگويد خداحافظ، ما رفتيم؛ نه، اين را من قبل ندارم.(2)
اگر براي تحصيل به خارج از کشور مي رويد مراقب باشيد هويت ملي و فرهنگي خود را گم نکنيد مجموعه ي انجمن هاي اسلامي در هرجا مشغول فعاليت اند، در واقع اين تکليف را بر دوش خود احساس کرده اند که هويت اسلامي خود و آرمان هاي بلندي را که ملت ايران دارد، در وجود خود و ديگر دانشجوها نزده نگهدارند؛ اين چيز بسيار مهمي است. بلاي بزرگي که بر سر نسل هايي از جوانان کشور ما در دوره اي و در کشورهاي ديگر آمده، اين است که آن ها براي تحصيل علم به کشورهاي ديگر رفته اند و چيزي هم ياد گرفته اند؛ اما يک چيز مهم تر را جا گذاشتند و فراموش کردندو آن، هويت فرهنگي و ملي خودشان بوده است. اين ها به هر کشوري برگشتند، اگر چه عالم و از لحاظ علمي شايد مفيد بودند؛ اما مثل يک بيگانه در شور خود عمل کردند و نتوانستند به هدف هاي اساسي کشور و ملي خود خدمت لازم را بکنند. بياري از تحصيلکرده هاي در کشورهاي اروپايي، در دوره هايي از کشور ما، عامل وابستگي شدند؛ اين به خاطر آن بود که اين ها هويت خود را گم کردند. (3)
اينکه نخبگان براي تکميل معلوماتشان به خارج مي روند مانعي ندارد، اما...
مکرر گفته ام که نخبگان توجه داشته باشند خود را از ملت طلبکار ندانند. ما به مسئولان مرتب سفارش مي کنيم به نخبگان رسيدگي کنند؛ اين ها سرمايه هاي و گنجينه هاي کشورند و البته بايد به اين ها رسيدي شود؛ در اين شکي نيست. يک مطلب اين است که ما مسئولان بايد خود را براي پشتيباني، حمايت و دفاع از نخبگان مسئول بدانيم؛ اما حرف ديگر اين است که ما بگوييم نخبگان خود را از ملت ايران و از کشورشان طلبکار بدانند؛ اين دومي مطلقا قبول نيست. همه ي ما بدهکاريم: بدهکار به اين ملت، بدهکار به اين تاريخ، بدهکار به نسل هاي آينده. کساني که کشور را ترک مي کنند و به خارج مي روند، يک وقت مي روند تا معلوماتشان را تکميل کنند و برگردند؛ چه اشکالي دارد؟ اين اصلا مانعي ندارد. مثلا در اين جا نيازي دارند-کارگاهي، وسيله ي کاري، درسي، دانشي، رتبه اي، استادي- اين نياز در اين جا برآورده نمي شود؛ در فلان نقطه ي دنيا برآورده مي شودغ بنابراين به آن جا مي روند و استفاده مي کنند و بر مي گردند؛ اين که مورد تأييد ما است؛ ما از اين کار گله اي نداريم.
اما کساني که کشور را رها مي کنند و به پشت سرشان نگه نمي کنند، اين ها سودي نمي برند. اين ها خانه ي خود را که مال خودشان است و همه آن ها را محلي و صاحبخانه مي دانند، رها مي کنند؛ به نقطه اي مي روند که اجير شوند! اجيري و مزدوري است؛ مزدوري با پول زياد؛ خيلي فرق مي کند. در خانه ي خود زندگي کردن، در فضاي خانه خود تنفس کردن، خود را صاحبخانه دانستن؛ اين کجا؟ اين که يک ايراني به فلان نقطه ي دنيا برود-مثلا به استراليا يا کانادا يا اروپا - گيرم مرکزي هم پيدا کند که در آن جا کار کند و حقوقي هم بگيريد؛ آن حقوق هم ده برابر حقوقيباشد که در ايران خواهد گرفت؛ اما آن جا صاحبخانه نيست، همه او را بيگانه مي دانند، کسي او را صاحب حق نمي داند، با او احساس خويشاوندي نمي کند؛ اين کجا؟
اينطور نيست که رفتن به خارج امتيازي محسوب شود؛ نه، ماندن در اين جا امتياز است. شما در خانه ي خود، براي مردم خود و براي خانواده ي خود کار مي کنيد؛ و اين ارزش بسيار بالايي است. نخبگان از اين ملت و از اين کشورند و توقع ما اين است که براي اي ملت و اين کشور هم باشند. البته به مسئولان هم مرتبا سفارش مي کنيم و برخودمان هم لازم مي دانيم که از اين جماعت نخبه -که ذخاير کشورند- استفاده و حمايت کنيم.(4)
يک انسان نخبه زماني سربلند است که بتواند در بهبود اوضاع کشور و ملت خودش نقش ايفا کند
مسئله خروج نخبگان از کشور- من چند بار تا حالا اين را گفته ام - به طور مطلق موضوعي منفي نيست؛ زيرا ممکن است نخبه اي از کشور خارج شود و بخواهد معلوماتي کسب کند و بعد برگدد و براي کشور مفيد باشد. البته بهتر اين است که ما امکاناتي را براي همين نخبه فراهم کنيم، تا در خود کشور آنچه را که از نظر رشد و شکوفايي استعداد لازم دارد، مهيا شود: کارگاه داشته باشد، محيط مانور علمي و تحقيقي داشه باشد؛ اين بهترين است؛ اما اگر نشد، نخبگان بروند -فضاي دنيا فضاي وسيعي است -منتها اين رفتن بايد با حساب و کتاب انجام بگيرد؛ يعني آن نخبه بداند که براي چه دارد مي رود؛ چه مي خواهد بکند و پساز آموزش آنچه را که لازم دارد، چه استفاده اي مي خواهد از آن دانش بکند. آيا از آن دانش براي اعتلاي کشور و براي پيشرفت ملت خودش و براي راه انداختن نخبگان ديگر کشورش مي خواهد استفاده کند، يا نه، مي خواهد آن را در خدمت يک کارخانه يا شرکت متعلق به يک سرمايه دار کانادايي يا آمريکايي يا اروپايي قرار دهد؟
اين بزرگ ترين تحقير يک انسان برجسته ي علمي است که تلاش کند، زحمت بکشد، کار کند و همه ي امکانات کشورش درواقع منتهي شود به پديد آمدن اين انسان نخبه، اما او در خدمت فالن کارخانه دار يا فلان کمپاني دار هيچي ندان و هيچ نفهم ضد بشر فلان نقطه ي دنيا باشد و آن شخصي از اين انسان نخبه به عنوان يک مهره وابزار در مجموعه اش استفاده کند. يک انسان نخبه آن وقتي سرافراز و سربلند است که بتواند در بهبود اوضاع کشور و خانه و ملت خودش و بهبود زندگي و آينده و تاريخ انسان هايي که ذي حق نسبت به او هستند، نقش ايفا کند.(5)
هرچه عالم تر و نخبه تر مي شويد، متواضع تر و مردمي تر شويد
پي نوشت :
1-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير کبير، 1379/12/9.
2-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير کبير، 1379/12/9.
3-بيانات رهبر معظم انقلاب در جمعي از دانشجويان اتحاديه انجمن هاي اسلامي شرق اروپا، 1381/5/19.
4-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان در ماه مباره رمضان، 1383/8/10.
5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جوانان نخبه و دانشجويان، 1383/7/5.
6-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جوانان نخبه و دانشجويان، 1383/7/5.