سنتهای مطلق در تدبیر جوامع
1-سنّتهای مطلق
1-سنّت هدایت به توسّط انبیاء. سنّت هدایت، معنایی بسیار عامّتر و کلّیتر دارد که البته جنبه ی اجتماعی ندارد بلکه مربوط به تدبیر سرتاسر جهان هستی است؛ و آن این است که خدای متعال همه ی موجودات را هدایت فرموده است:
«ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی»
(پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش آن را داد [= هر چیزی را آفرید] و سپس آن را هدایت کرد: آیه 50/طه).
همچنین، سنّت هدایت، معنایی محدودتر و کم دامنه تر دارد که آن نیز جنبه ی اجتماعی ندارد بلکه صرفاً دارای جنبه ی فردی است؛ و آن این است که خدای متعال به یکایک انسانها عقل داده است تا به وسیله ی آن کمابیش حقائق را دریابند و خوب و بد را از هم تمیز دهند.
«و هدیناه النجدین»
(و او [= انسان] را به دو راه روشن [= راه خیر و راه شرّ] راهبر شدیم: آیه 10/ البَلََد) (1)
هیچیک از این دو معنای «سنّت هدایت» در اینجا مقصود نیست. آنچه در اینجا مقصود است هدایتی است که جنبه ی اجتماعی دارد، یعنی هدایت انسانها به توسّط انبیاء.
چرا هدایت انسانها به توسّط انبیاء را سنّتی اجتماعی تلقّی می کنیم؟ زیرا بر حسب آنچه از قرآن کریم و روایات معصومین سلام الله علیهم اجمعین استفاده می شود و مورد تأیید شواهد تاریخی هم هست بَعث و اِرسال انبیاء و رُسُل به سوی جامعه ها بوده است، نه به سوی افراد. به عبارت دیگر، هر یک از پیامبران برای هدایت یک جامعه، خواه کوچک و خواه بزرگ، برانگیخته وفرستاده می شده است، نه برای هدایت یکایک افراد آن جامعه.
ممکن است گفته شود که هدایت جامعه جز به معنای هدایت یکایک افراد نیست و فقط زمانی می توان گفت که جامعه ای هدایت یافته است که همه ی افرادِ آن هدایت شده باشند. اگر این سخن دُرُست می بود می بایست می پذیرفتیم که هیچ پیامبری به هدایت هیچ جامعه ای توفیق نیافته است، چرا که همواره در هر جامعه ای تعدادی از افراد، به عللی، یا اساسا از شنیدن پیام و دعوت پیامبرشان محروم می مانده اند یا آن را به صورتی تحریف شده دریافت می کرده اند و ، بنابراین ، از هدایت الهی نصیب نمی برده اند. در واقع، مُفادِ سنّتِ «هدایت انسانها به توسّط انبیاء» این است که خدای متعال برای هر امّتی پیامبری بر می انگیزد و گسیل می دارد تا وی بر حسب طُرُق عادی و تا آنجا که مَقدُور و مَیسورِ اوست آنان را راهنمایی و ارشاد کند؛ و هدایت امّت تحقّق یافته است حتّی اگر بخشی از افرادِ امّت، به هر علّتی و چه قُصُوراً و چه تَقصیراً، از نعمتِ راهنمایی و ارشادِ پیامبرشان بی بهره مانده باشند. «فردی» انگاشتنِ سنّتِ هدایت به توسّط انبیاء معادل است با این ادّعای باطل که همه ی افرادِ انسانی به دستِ پیامبرانِ الهی هدایت شده اند.
مطلق، بی قید و شرط، و ابتدائی دانستنِ سنّت مذکور هم بدین سبب است که فرستادن پیامبران معلول افعال و رفتار انسانها نیست، تا آنجا که حتی نخستین انسانی که آفریده شد، یعنی حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام، خود پیامبر بود.
از قرآن کریم استفاده می شود که هر« امت»ی پیامبری داشته است:
«و لکل أمه رسول »
«هر امّتی را پیامبری بود: آیه ی 47/یونس).
«ولقد بعثنا فی کل أمه رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت»
(در هر امّتی پیامبری برانگیختیم که: خدای متعال را بپرستید و از طغیانگران کناره کنید: آیه 36/النّحل).
«و إن من أمة إلّا خلافیها نذیر»
(هیچ امّتی نیست مگر اینکه بیم رسانی در آن بوده است: آیه 24/ فاطر).
ولی، به هیچ روی، معلومِ ما نیست که «امّت» ی که یقیناً پیامبر (یا پیامبران)ی داشته است ملاکش چیست. به عبارت دیگر، از این مطلب مسلَّم که هر «امّت»ی حتماً پیامبری داشته است نمی توان نتیجه گرفت که هر گروه یا مجتَمع یا جامعه ای از انسانها بیشکّ دارای پیامبری بوده است، چرا که «امّت» در اصطلاح قرآنیش بر هیچیک از اصطلاحاتِ ده، روستا، دهکده، شهر، شهرستان، استان، ولایت، ایالت، کشور، قارّه، و ... انطباق دقیق و کامل ندارد. مؤیّد این سخن که قرآن کریم مدّعی نیست که برای هر گروهی از آدمیان پیامبری فرستاده شده است آیه ی شریفه: 51/الفرقان است:
«و لو شئنا لبعثنا فی کل قریة نذیرا»
(اگر می خواستیم در هر قریه ای بیم رسانی برمی انگیختیم [لکن چنین نخواستیم]).
به هر حال، مقتضایِ سنّت «هدایت به توسّط انبیاء» جز این نیست که در هر «اُمّ القری»ای، یعنی مثلاً در مرکز هر چند آبادی، پیامبری را مبعوث کند:
«و ما کان ربک مهلک القری حتی یبعث فی أمها رسولا یتلوا علیهم آیاتنا»
(پروردگارت نابود کننده ی قریه ها نبود تا اینکه در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیه های ما را بر آ نان بخواند: آیه 59/القصص).
یعنی قُری و جوامعی که مشمول غضب و عذاب الهی واقع شدند تنها در مراکزشان پیامبرانی مبعوث شده بودند، نه در هر یک از آن قریه ها و جامعه ها.
یکی دیگر از سنّتهای الهی در تدبیر جوامع که مطلق وبی قید و شرط است ولی اصلی نیست و می تواند یکی از فروع سنّت هدایت به توسّط انبیاء قلمداد شود این است که خدای متعال، مقارن و همزمان با برانگیختن و فرستادن پیامبران، آدمیان را به شدائد و مشکلاتی مبتلا می سازد تا زمینه ی روانیِ آنان برای پذیرش پیام و دعوت حقّ انبیاء فراهم تر گردد:
«و لقد أرسلنا الی أمم من قبلک فأخدناهم بالبأساء و الضراء لعلهم یتضرعون»
(به سوی امّتهایی پیش از تو [نیز پیامبرانی] فرستادیم و آنان را به سختی و تنگدستی گرفتیم تا شاید لابه و زاری کنند: 42/الانعام).
«و ما أرسلنا فی قریة من نبی الا اخذنا أهلها بالبأساء و الضراء لعلهم یتضرعون»
(در هیچ قریه ای پیامبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به سختی و تنگدستی گرفتار ساختیم تا شاید لابه و زاری کنند: 94/الأعراف).
2- سنّت آزمایش:
برای اینکه سنّت آزمایش، که علاوه بر اینکه جنبه ی اجتماعی دارد در امور و شئون فردی هم جاری است، تحقّق یابد باید زمینه ی ارتکابِ افعالِ اختیاری و انتخاب راه و روش برای انسانها فراهم گردد و چیزهایی در دسترس آنان قرار گیرد که به وسیله ی آنها آزموده شوند. این ابزارهای آزمایش، هم چیزهایی است که مورد پسند و خوشایند انسانهاست و هم چیزهایی است که آدمیان آنها را نمی پسندند و خوش نمی دارند. به دیگر سخن، برای تحقّق آزمایش همواره باید خوشیها و لذّات و ناخوشیها و آلامی وجود داشته باشد تا وسیله ی آزمایش انسانها گردد. انسانها موظّفند که از بعضی از خوشیها صرف نظر کنند و بر پاره ای از ناخوشیها صبر و شکیبایی ورزند؛ وبدین ترتیب آزموده می شوند. پس، وجود خوشیها و لذات و نیز ناخوشیها و آلام، در زندگی دنیوی، یک اصل است و در متن تدبیر الهی ملحوظ می بوده است؛ و چنین نیست که اصل بر این بوده است که همه ی انسانها، در دنیا، خوش و خرّم باشند و یک سلسله عِللِ عارضی موجبِ پدید آمدنِ ناخوشیها و ناکامیها شده است یا اصل بر این بوده است که انسانها همه ناخوش و قرین درد و رنج باشند و یک رشته عوامل عََرَضی سَبَبِ پدیدار شدن خوشیها و کامیابیها شده است.
بعضی از آیاتی که درباره ی سنّت آزمایش سخن می گوید بدین قرار است:
آیه 155/البقرة:
و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس والثمرات»
(به یقین شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش داراییها و جانها و میوه ها می آزماییم.
آیه 241/البقرة:
«أم حسبتم أن تدخلوا الجنة و لما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصر الله ألا ان نصر الله قریب»
(مگر می پندارید که به بهشت درون می شوید و حال آنکه هنوز نمونه ی [ابتلائاتِ] کسانی که پیش از شما درگذشته اند به شما نرسیده است: سختی و تنگدستی به آنان رسید و تا آنجا متزلزل شدند که پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده بودند گفتند: «یاری خدای متعال کی است؟» بدانید که یاری خدای متعال نزدیک است)
آیه 140 تا 144/آل عمران:
«و تلک الأیام نداولها بین الناس ولیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء و الله لا یحب الظالمین - و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین - أم حسبتم أن تدخلوا الجنة و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم ویعلم الصابرین»
(این پیروزیها [و دولتها و حکومتها] را در میان مردم می گردانیم [و جا به جا می کنیم] تا خدای متعال کسانی را که ایمان دارند معلوم دارد و از شما گواهانی بگیرد و خدای متعال ستمگران را دوست ندارد - و تا خدای متعال کسانی را که ایمان آورده اند پاک و جدا کند و کافران را نابود سازد - مگر پنداشتید که به بهشت در می آیید و حال آنکه هنوز خدای متعال کسانی از شما را که جهاد کرده اند معلوم نکرده است؟! و [تا خدای متعال] شکیبایان را معلوم دارد) (2)و(3)
آیه 186/آل عمران:
«لتبلون فی أموالکم و أنفسکم»
(در داراییهایتان و جانهایتان؛ بیقین، آزموده می شوید).
آیه 28/الأنفال:
«و اعلموا أنما أموالکم و أولادکم فتنة»
([ای مؤمنان] بدانید که داراییهایتان و فرزندانتان فقط [وسیله ی ] آزمایشند).
آیه 16/التّوبة:
«أم حسبتم أن تترکوا و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة و الله خبیر بما تعملون»
(مگر پنداشتید که رها می شوید و حال آنکه هنوز خدای متعال کسانی از شما را که جِهاد کرده اند و به جز ازخدای متعال و فرستاده اش و مؤمنان همدمی نگرفته اند معلوم نداشته است؟! و خدای متعال به آنچه می کنید آگاه است ).
آیات 109 و 110/ یوسف:
«و ما أرسلنا من قبلک إلا رجالا نوحی الیهم من أهل القری افلم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم و لدار الآخرة خیر للذین اتقوا أفلا تعقلون - حتی إذا استیئس الرسل و ظنوا أنهم قد کذبوا جاءهم نصرنا فنجی من نشاء و لا یرد بأسنا عن القوم المجرمین»
(پیش از تو جز مردانی از اهل قریه ها که به آنان وحی می کرده ایم نفرستاده ایم. چرا در زمین نمی گردند تا بنگرند که سرانجام کسانی که پیش از آنان می بوده اند چگونه بوده است؟! و سرای آخرت برای کسانی که پرهیزگاری کرده اند بهتر است. چراخِرَدورزی نمی کنید؟ - [کار بر مردم بغایت سخت می شد] تا زمانی که پیامبران نومید می شدند و [مردم] می پنداشتند که به آنان دروغ گفته شده است یاری ما به آنان در می رسید و هر کسی که می خواستیم رهایی می یافت؛ و عذاب ما از گروه بدکاران برداشته نمی شود) (4)و(5)
آیه 35/الأنبیاء:
«و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة»
(شما را برای آزمایش به بدی و خوبی دچار می کنیم.)
آیات 2و3/العنکبوت:
«أحسب الناس أن یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون - و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین»
(آیا این مردم پنداشته اند که به [صِرفِ] اینکه بگویند: «ایمان آوردیم» رها می شوند و آزموده نمی گردند؟! - کسانی را که پیش از اینان بوده اند آزموده ایم؛ و خدای متعال کسانی را که راست گفتند نیک می شناسد و دروغگویان را [نیز] به خوبی می شناسد).
آیه 15/التّغابن:
«إنما أموالکم و أولادکم فتنة»
(داراییهایتان و فرزندانتان فقط [وسیله ی ] آزمایشی هستند).
از بررسی مجموع این آیات نتیجه می گیریم که، اوّلاً: سنّت آزمایش، هم در امور و شؤون فردی جریان دارد و هم در امور و شؤون اجتماعی؛ ثانیاً: هیچ فرد یا جامعه ای از آزموده شدن گریزو گزیر ندارد، ثالثاً: وسایل آزمایش عبارتند از: «خَیرات»، مانندِ مال، جان، و فرزند، و «شُرور»، همچون کاهش یافتن اموال، نفوس، و میوه ها، تنگدستی، سختی، گرسنگی، و ترس؛ و، بنابراین، این گونه امور خوب و بد باید همیشه کمابیش وجود داشته باشند؛ و رابعاً: بر اثر آزمایش و مؤمنان، مجاهدان، صابران و صادقان از مدّعیان دروغینِ ایمان، جِهاد، صبر و صدق متمایز و ممتاز می شوند.
در اینجا اشاره به دو سنّت از سنّتهای مطلق و بی قید و شرط الهی در تدبیر جوامع که می توانند از فروع سنّت آزمایش محسوب شوند لازم است. یکی از این دو سنّت، که با سنّت هدایت به توسّط انبیاء هم بی ارتباط نیست و حتّی می تواند از فروع آن به حساب آید، این است که خدای متعال خواسته است که انسانها کمابیش دچار کمبود نعمتهای مادّی و دنیوی باشند و با سختیها و دشواریها مواجه گردند، زیرا اگر همه ی آدمیان از تنعّم کامل برخوردار می بودند و با فَراخدَستی و آسودگی روزگار می گذراندند دستخوش غفلت، غُرور، طغیان، و بَغی می شدند. ابتلاء به کمبودها و شدائد و مشکلات، هم شخص مبتلا را متنبّه می سازد و هم موجِبِ عبرتِ سایرین می شود و هم زمینه ی آزمایشِ شخصِ مبتلا و دیگران را فراهم می کند:
«و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الأرض و لکن ینزل بقدر ما یشاء»
(اگر خدای متعال روزی بندگانش را گشایش می داد در زمین سرکشی می کردند؛ ولی به اندازه ای که خود می خواهد [روزیها را] فرو می فرستد: آیه 27/الشّوری).
سنّت دیگر، که می تون آن را سنّتی اصلی و مستقلّ به حساب آورد، این است که اراده ی الهی بر این قرار گرفته است که در میان افراد انسانی تفاوتهایی، اعمّ از تفاوتهای طبیعی و خارج از دایره ی اراده ی انسانها و تفاوتهای ارادی و حاصلِ افعالِ خودِ انسانها، وجود داشته باشد تا آدمیان به توسطّ یکدیگر آزموده شوند. فراموش نکنیم که حتّی کارهایِ ارادی و اختیاری انسانها نیز کاملاً مشمولِ قَضاء و قَدَر و تقدیر و تدبیرِ الهی است؛ و، به عبارت دیگر، تعلّقِ اراده ی تکوینیِ الهی به یک فعل، هیچ گونه منافاتی با مختارانه و آزادانه بودنِ آن فعل ندارد. بنابراین، حتّی تفاوتهایی که ناشی از افعالِ اختیاریِ آدمیان است متعلَّقِ اراده ی تکوینی الهی است و بدین سَبَب پدید آمده است که وسیله ی آزمایش باشد، هر چند وسیله ی آزمایش بودنِ آنها منافاتی با مختار بودنِ پدید آورندگانِ آنها و مسؤول بودنِ آنان ندارد:
«و لو شاء الله لجعلکم أمة واحدة و لکن لیبلوکم فی ما آتاکم»
(اگر خدای متعال می خواست شما را یک امّت می کرد ولی [نکرد] تا درباره ی آنچه به شما داده است بیازمایدتان: آیه 48/المائدة)؛
«و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتاکم»
( [خدای متعال] پاره ای ا زشما را به مراتب بر پاره ای دیگر برتری داد تا درباره ی آنچه به شما داده است آزمایشتان کند: 165/الأنعام).
«و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا»
(ما پاره ای از آنان را به مراتب بر پاره ای دیگر برتری دادیم تا پاره ایشان پاره ای دیگر را به کار گیرند: 32/الزّخرف).
1- شاید آیه ی شریفه 8/الشّمس نیز ناظر به همین معنای هدایت باشد: فألهمها فجورها و تقویها (پس بد کاری و پرهیزگاری اش را به او [=نفس] الهام کرد).
2- البتّه، مراد از «معلوم شدن امری برای خدای متعال» - که در این سه آیه ی شریفه سه بار آمده است – عِلم فِعلی است، یعنی تحقق امری که متعلّقِ عِلم خدای متعال است؛ و الّا برای خدای متعال هیچ امری مجهول نیست و علم ازلی الهی به همه ی چیزها تعلّق گرفته است.
3- واژه ی «تمحیص»، به معنای «پاک کردن از عیب، آلودگی، و ناخالصی، تصفیه کردن، و سره را از ناسره جدا کردن»، در مورد آزمایش به کار می رود.
4- احتمال اَقوی این است که ضمیر فاعلی در «ظنوا» راجع به مردم باشد، یعنی مردم پنداشتند که وعده هایی که پیامبران، از سوی خدای متعال، به آنان داده اند دروغین بوده است؛ و احتمال اَضعف این که ضمیر به پیامبران رجوع کند، یعنی پیامبران پنداشتند که وعده های کمک و یاری ای که مردم به آنان داده بوده اند دروغین بوده است.
5- نجات اهل حقّ و عذاب اهل باطل دو سنّت از سنّتهای مقیّد و مشروط است که بدانها خواهیم پرداخت.
منبع:جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن
/س