فرآيند حل خلاق مسأله با تکنيک هاي خلاقيت
فرآيند حل خلاق مسأله با تکنيک هاي خلاقيت (1)
خلاقيت را مي توان روشي براي حل مسايل دانست. به اين معني که در واقع فرد خلاق به کمک مهارت خلاقيت خود دائما در حال راه حل يابي براي مشکل و نياز خاصي بسر مي برد. البته اين بدان معنا نيست که خلاقيت را تنها در حل خلاقانه مسئله بدانيم يا آن را به اين صورت تعريف کنيم چون بعضي اوقات فرد خلاق بدون در نظر داشتن نياز يا مشکل خاصي، چيزي را کشف مي کند و سپس به جستجوي موارد مصرف آن مي پردازد. مانند کشف اشعه ي (X) که به دليل نشناختن دقيق آن و موارد مصرف اشعه، اسم آن را X (مجهول) گذاشتند.اما از آنجايي که رويکرد روش حل خلاق مسئله مورد توجه اکثر صاحبنظران خلاقيت قرار گرفته و از اهميت خاصي برخوردار گرديده است، بسياري از تکنيک هاي خلاقيت جهت تقويت و کمک به مراحل مختلف فرآيند حل خلاق مسئله طراحي شده اند. لذا لازم است قبل از معرفي تکنيک ها، حداقل بطور اجمالي به يکي از مدلهاي آن اشاره گردد. البته شايان ذکر است مدلهاي مختلفي در مورد حل مسئله معرفي شده است اما اکثر آنها مدلهاي منطقي هستند نه مدلهاي خلاق.
همانطور که شکل شماره (2) نشان مي دهد فرآيند حل مسئله شامل 8 مرحله کلي است:
تجزيه و تحليل محيطي - تشخيص مشکل - شناسايي مشکل - فرضيه سازي- ايجاد شقوق مختلف. (2) - ارزيابي و انتخاب - اجرا - کنترل.
تجزيه و تحليل محيطي
در اين مرحله، فرد يا سازمان اقدام به جمع آوري اطلاعات از محيط بيروني مي کند (در مورد سازمانها اطلاعات محيط بيروني و دروني هر دو لازم است) يعني اطلاعاتي در مورد مشتريان رقبا، بازار، صنعت،اقتصاد، سياست و .... جمع آوري مي گردد. البته لازم به ذکر است که در سازمانهاي خلاق و کارآفرين جستجوي محيطي و حساسيت نسبت به آن وظيفه ي روزانه ي همه ي کارکنان در همه ي سطوح سازمان است. نتيجتا اين جستجو و تجزيه و تحليل اطلاعات بدست آمده از آن، فرد يا سازمان را به کشف مشکل يا فرصت جديدي هدايت مي کند.
تشخيص مشکل
از طرف ديگر اغلب افراد و سازمانها براي تشخيص مشکل، شرايط و عملکرد فعلي را با اهداف و تجربيات قبلي يا با عملکرد سال گذشته مقايسه مي کنند و چنانچه اختلافي را مشاهده کردند، آنرا مشکل مي نامند. در حالي که روش ديگر و کامل تر آن است که شرايط فعلي را به صورت کامل توصيف کنيم تا بينشهايي در مورد مشکلات و فرصتها برايمان حاصل شود. با وجود اينکه اين روش بسيار واضح و ساده است ولي اغلب افراد آنرا انجام نمي دهند.
اما براي تشخيص مشکل راههاي ساده ي ديگري نيز وجود دارد مثل گوش دادن به غرولندها يا شکايتها و پيشنهادهاي همکاران، مشتريان، رقبا، عرضه کنندگان و ... همچنين مي توان آنها را از طريق تکنيک يورش فکري معکوس ص (64) نيز به دست آورد.
شناسايي مشکل
در اين مرحله سئوالاتي از تيپ سئوالات زير مي تواند مفيد واقع شود:
چه وقت؟ - چه وقتها بيشتر اين اتفاق مي افتد؟
چطور؟ - چطور اين اتفاق افتاد؟
چرا؟ - چرا چنين اتفاقي مي افتد؟
چه کسي؟ - چه کسي باعث اين اتفاق شد؟
کجا؟ - کجا اين اتفاق افتاد؟
چقدر؟ - چقدر اين اتفاق مي افتد؟
چه چيز؟ - چه چيز باعث اين اتفاق شد؟
مثال زير به خوبي نشان مي دهد که استفاده از سئوالات فوق تا چه اندازه مي تواند در شناسايي اصل و ريشه ي مشکل مفيد واقع شود. به عبارت ديگر در مثال زير «سئوال کجا کليد از دستت افتاد؟» راهگشاي شناسايي مشکل و راه حل آن گرديده است.
مثال: با توجه به تصوير صفحه ي بعد در نظر بگيريد که شبي، هنگام مراجعه به منزل متوجه مي شويد که همسايه شما جلوي درب منزلش و زير نور چراغ برق در جستجوي چيزي روي زمين است. از او سئوال مي کنيد، چيزي گم کرده ايد؟ مي گويد: بله کليدم از دستم افتاده. سپس شما به منظور کمک به او مشغول جستجو مي شويد. پس از مدتي گشتن از او سئوال مي کنيد: دقيقا کجا کليد از دستت افتاد؟ و او مي گويد: روي پاشنه ي درب. سپس شما با يک نگاه کليد را پيدا مي کنيد! چرا؟ چون آن فرد به خاطر روشنايي کوچه ناخودآگاه فقط قسمت روشن بيرون درب را مي گشته و توجهي به داخل منزل (پشت پاشنه ي درب) نداشته است. به عبارت ديگر درست مشکل را تعريف و شناسايي نکرده بود، زيرا انسان تمايل دارد از قابليتهاي ذهني اش که دم دست دارد استفاده کند.
مي توان گفت در اين مرحله بطور خلاصه دو اصل مهم مورد توجه، دقت و بررسي قرار مي گيرد.
1- شناسايي ريشه و اصل مشکل.
2- معيارهاي ارزيابي راه کارها.
خيلي اوقات خود انسان به دلايل زيادي مثل قالبهاي ذهني و پيش فرضهاي غلط و ... باعث مي شود اصل و ريشه ي مشکل مشخص و تعريف نگردد. همچنين ممکن است انسان بوسيله شخص يا موضوع ديگري گمراه شود؛ همانطور که در مثال فوق شما ابتدا بوسيله همسايه تان گمراه شده بوديد و مدتي بهمراه او در قسمت نوراني کوچه به دنبال کليد مي گشتيد.
يک چنين اشتباهي را انسان در رابطه با گذر عمر نيز مي کند. چون عمر لحظه به لحظه سپري مي شود، انسان متوجه گذر آن نمي شود؛ همچنانکه انسان عکس خود را روي نهر جاري ثابت مي بيند. و چه زيبا مولانا جلال الدين اين خطاي ذهني را با شعر بيان کرده است.
فرضيه سازي
ايجاد شقوق مختلف
در واقع 70% هدف تکنيک هاي خلاقيت کمک به توليد ايده هاي جديد است. ايده هايي که از طريق تفکر منطقي يا عمودي - که اغلب ما در نظام آموزشي آموخته ايم - حاصل نمي شود. در اين مرحله فرد بايستي به اندازه ي کافي، راه حلهاي مختلف ايجاد نمايد تا مطمئن شود در مرحله ي بعد يعني ارزيابي و انتخاب بهترين راهکار دچار کمبود ايده نخواهد شد. همچنين در اين مرحله نبايستي نگران عملي بودن ايده ها يا راهکارها بود بلکه بيشتر بايد سعي کرد تا از نظر تعداد، ايده هاي بيشتري توليد شود.
ارزيابي و انتخاب بهترين راهکار
اجرا
کنترل
وقتي متوجه شديم که چقدر راحت خود را قانع مي کنيم که مشکل را شناخته ايم بسيار شگفت زده مي شويم!
پي نوشت ها:
1. (Creative Problem Solving (CPS.
2. Altenatives.
/خ