آخرين تير ترکش استعمار در ايران
فعال شدن دوباره ي بهائيت در ايران
امام خميني (ره): «اسلام و مذهب مقدس جعفري سدي است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آن ها... قرن هاست که با نيرنگ هاي مختلف براي شکستن اين سد نقشه مي کشند. گاهي از راه مسلط کردن عمال خبيث خود بر کشورهاي اسلامي و گاهي از راه ايجاد مذاهب باطله و ترويج بابيت و بهائيت و وهابيت... با زنده بودن اين مکتب بزرگ هرگز اجانب غارتگر به آرزوي غير انساني خود نمي رسند، ناگزير هستند مذهب مقدس تشيع و روحانيت را که پاسداران آن هستند، به هر وسيله تضعيف کنند و بکوبند.» (1)
استعمارگران با تجربه اي که از جنبش هاي ضد استعماري در ايران به دست آوردند، بر آن شدند تا پايه هاي اعتقادي مذهب تشيع را مورد ترديد وتزلزل قرار دهند؛ بر اين اساس مرامي را بدعت گذاشتند که بعدها به نام بهائيت مشهور شد. بهايي گري به صورت يک جنبش اجتماعي در قرن سيزدهم هجري (نوزده ميلادي) در ايران پا به عرصه وجود گذاشت. اين جنبش با حمايت بيگانگان در مقابل فرهنگ اصيل ملي - اسلامي قرار گرفت و به صورت ابزاري در دست استعمارگران براي مقابله با پايه هاي اعتقادي مردم مسلمان اين سامان به کار رفت. گسترش نفوذ استعمار در ايران و افزايش تماس ايرانيان با فرهنگ اروپايي در کنار استبداد شاهان رمينه را براي ظهور حرکت هاي جديد اجتماعي فراهم کرد. در اين شرايط بهائيت به عنوان نگرشي همچون نگرش هاي وارداتي سکولار در ايران ظاهر شد و در مقابل حرکت هاي احياگر سنت هاي ملي - ديني ايستاد. اين فرقه با هدف قرار دادن مهم ترين اصول اعتقادي تشيع هرگونه تحرک مذهبي و سياسي را زير سؤال برد و درست به همين دليل بود که در عصر پهلوي دوم، رژيم شاه دست بهاييان را در همه زمينه ها باز گذاشت تا انديشه مبارزه هاي مذهبي را که امام خميني (ره) سمبل آن شناخته شده بود، از ميان بردارد.
ماکس وبر نظريه اي دارد که بر اساس آن رشد سرمايه داري در اروپا به علت پيدايش پروتستانتيسم و نوگرايي در دين تبيين مي گردد. وي از جمله آثار اين نوگرايي مذهبي را رشد ملي گرايي و تفکيک اروپا به کشورهاي مستقل از کليساي کاتوليک مستقر در رم مي داند. به عبارت ساده تر مي توان نظريه ماکس وبر را اين گونه تشريح کرد که با شکسته شدن اقتدار مذهب کاتوليک در اروپا زمينه براي رشد ملي گرايي و جدا شدن فرهنگ هاي مختلف در قالب کشورهاي مستقل فراهم شد. امروزه بر کسي پوشيده نيست که سياستمداران روس و انگليس در اوايل قرن نوزدهم در منطقه خاورميانه و آسيا با قرار گرفتن در قاعده همين بازي در صدد شکستن کيان و اقتدار مذهبي در کشورهاي منطقه به ويژه ايران برآمدند. آنان با شکل دادن و تبليغ نوگرايي ديني در کشورهاي عثماني، هندوستان و از جمله ايران در پي شکستن اقتدار ملي آنان و تقسيم اين کشورها در راستاي منافع فرامرزي خويش بودند و با ايجاد و گسترش مسلک وهابيت در کشور عثماني توانستند قسمت جنوبي اين کشور را از آنان بگيرند، چنان که در هندوستان نيز مذهب قادياني باعث بروز انشعاب و تفرقه در اين منطقه شد . بر همين اساس، آنان اين شيوه را در ايرن هم به کار گرفتند اما از ابتدا با يک مشکل اساسي رو به رو شدند. در ايران، روحانيت اصيل که سنگربانان مذهب تشيع به شمار مي آمدند، مانع عمده آنان بودند و به همين سبب رشد بابي گري و بهايي گري در اين منطقه در اثر مقاومت مردم به رهبري روحانيت متوقف شد و توطئه ايجاد تفرقه گسترده ملي و تجزيه اين کشور در هم شکست. با وجود اين، استعمار هرگز نااميد نشد بلکه در صدد استفاده از اين حربه در ايران براي استقرار نظام اجتماعي وابسته به غرب برآمد.
زمينه هاي اجتماعي
در دوران قاجار شکاف ميان دولت و ملت مهم ترين زمينه ايجاد اختلاف هاي اجتماعي را فراهم آورد که البته نقش دولت هاي خارجي در آن بي تأثير نبود. سرخوردگي ملت از استبداد داخلي و استعمار خارجي و بازي شوم قدرتمندان سياسي جهان آن روزگار با دولتمردان ايران زمينه اي را فراهم کرد تا پيروي از مدعيان ارتباط با منجي عالم بشريت آسان شود.
دوران فتحعلي شاه مقارن با ظهور شيخيه و دوران محمدشاه مقارن با فتنه بابيه است که پس از روي کار آمدن ناصر الدين شاه با تمهيدات وزير لايقي چون امير کبير سرکوب شد. در عصر سلطنت محمد شاه با اوج گري استبداد شاهي فاصله ميان دولت و ملت افزايش يافت. وي نخستين پادشاه در دوره قاجار بود که با حمايت مستقيم سفارتخانه هاي روس و انگليس در تهران بر تخت سلطنت نشست. در چنين اوضاعي، فرقه هاي شيخي گري، بابي گري و سپس بهايي گري در ايران شکل گرفت اما به دليل اين که پيروان اين فرقه ها در داخل طرد شدند و زمينه مساعدي براي رشد و توسعه خود نيافتند، بهائيت در خارج از مرزها و در دامان بيگانگان رشد يافت.
بهائيت و استعمار
ايدئولوژي بهائيت
اين رويکرد که از رويکرد اخباري گري در ايران بي تأثير نبود، درست هنگامي اتفاق افتاد که نگرش اصولي به عنوان نگرش غالب در ميان عالمان ديني ايران تثبيت شده بود. شيخيه با انکار ادعاي مجتهدان اصولي مبني بر اين که آنان نايب عام امام غايب هستند و جايگزين کردن آن به يک «شيعه ي کامل در هر عصر» خواسته يا ناخواسته به تضعيف جنبش مردمي به رهبري روحانيت شيعه عليه اقدام نمود. ايدئولوژي بابيت نيز در ادامه انديشه هاي شيخي گري در ايران شکل گرفت. علي محمد باب ابتدا به پيروي از مرام شيخيه، خود را رکن رابع و سپس باب امام زمان معرفي کرد، اما کم کم ادعاي مهدويت کرد و تا آن جا پيش رفت که در آخرين نوشته هايش با نام «لوح هيکل الدين» مقام الوهيت را نيز براي خود مدعي شد ! پس از «باب»، ايدئولوژي ازليه و بهاييه جاي آن را گرفت و همچون «باب» به پي ريزي ديني جديد به جاي اسلام پرداخت. در اين آيين معاملات ربوي آزاد گرديد، حجاب از سر زنان کنار رفت، ارتباط هاي غير اخلاقي در جامعه رواج يافت، نهاد روحانيت ملغي گرديد، سياست از ديانت جدا شد و ... (3)
بنابراين، جهت گيري کلي ايدئولوژي اين فرقه جدا ساختن ملت ايران از نهاد روحانيت و مرجعيت و مشغول ساختن آنان به اصولي بدعت گونه در مذهب تشيع است. جداسازي ولايت از مرجعيت و دين از سياست؛ آزادي فحشا و بي بند و باري و ... پيوستن به مکاتب غير ديني و سکولار و در نتيجه نفوذ بيش تر استعمار در ايران را ممکن مي سازد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران که جاي پاي بيگانگان و استعمار در اين کشور برچيده شد، بهائيان بيش از پيش مورد توجه و حمايت آنان قرار گرفتند و از اين تاريخ به بعد جنبش بهائيت در قالب بين المللي مطرح شد که با پشتيباني دولت هاي انگلستان، فرانسه، آمريکا و اسرائيل به نهضتي ضد اسلامي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و سپس ديگر مناطق جهاني تبديل گرديد.
بهائيت امروزه با پشتيباني بيش تر محافل خارجي در صدد نفوذ و توسعه جاي پاي خود در ايران است.
فعال شدن دوباره بهائيت پس از انقلاب در ايران
در ابتدا ممکن است اين پرسش به اذهان خطور کند که بهاييان پس از اين همه ناکامي و شکست چه اصراري بر بازگشت به ايران دارند؟ در پاسخ بايد رويکرد بهاييان درباره ايران را مورد توجه قرار داد. از ديدگاه آنان، ايران به عنوان «مهد امر الله» و سرزميني که اين نطفه نامشروع در آن منعقد شده، از قداستي خاص برخوردار است. آنان گرچه در ايران براي تبليغ آيين و مرام خود با مشکلات متعدد رو به رو بوده اند اما به راحتي نيز نمي توانند خاطرات گذشته خويش در اين کشور را که به لطف استبداد و عنايت استعمار در ارکان قدرت سياسي نفوذ و پست هاي کليدي را قبضه کرده بودن به دست فراموشي سپارند. (5)
پس از پيروزي انقلاب، فرقه بهاييت که يکباره همه پشتوانه هاي پيشين خود را در ايران از دست داد، به دو گروه منشعب شد: گروهي از آنان که در جريان پيروزي انقلاب و پس از آن، به سياسي کاري هاي سرانشان در رژيم پهلوي پي برده و خود را فريب خورده و آلت دست بازي سياسي آنان يافتند، از گذشسته خويش ابراز پشيماني و انزجار کردند. برخي از اينان در قالب جنبش آزادي بخش بهاييان ايران (جابا) ضمن انتشار نشريه اي به نام «احرار» در سال 1358 به مخالفت آشکار با سيستم بهائيت پرداختند. آنان با سرزنش تشکيلات بهاييان قبل از انقلاب، از تمام کساني که در عصر پهلوي در نقش جاسوس بيگانگان به ايفاي نقش مي پرداختند و در پست هاي حساس به آنان خدمت مي کردند، انتقاد نمودند. (6)
گروه دوم کساني هستند که پس از انقلاب همچنان به چارت تشکيلاتي گذشته بهائيت وفادار باقي مانده اند. اين گروه از فرداي پيروزي انقلاب تاکنون از هر فرصتي براي مقابله با نظام جمهوري اسلامي استفاده کرده اند تا نفوذ و اقتدار گذشته خويش را در ايران باز يابند. آنان اين هدف را اغلب در پوشش نوعي مظلوم نمايي و تبليغ بر اساس آن پي گرفته اند؛ اما با توجه به سوابق وابستگي سران بهائيت به بيگانگان و جاسوسي براي آنان، ذهنيت ملت مسلمان ايران درباره ي فرقه ي ضاله ي بهائيت هرگز تغيير نيافته است و آنان همچنان هوشمندانه در برابر اين توطئه استعماري خواهند ايستاد.
سخن پاياني
بهائيان در ايران به دليل طرفداري از سياست بيگانگان و مخالفت آشکار با دين رسمي اثناعشري، همواره از وجهه ي پاييني در افکار عمومي برخوردار بوده اند. اين عدم پذيرش را مي توان در دوران پهلوي دوم نيز که دولت به آنان ميدان وسيعي براي فعاليت داده بود، مشاهده کرد؛ به طوري که آنان به رغم تصاحب پست هاي کليدي و داشتن قدرت و نفوذ فراوان، از اعلام رسمي مسلک خويش واهمه داشتند. هم اينک نيز وجهه بهاييان به دليل حمايت هاي آشکار استعمار به ويژه آمريکا و رژيم صهيونيستي از ايشان بيش از پيش تخريب گرديده و زمينه نفوذ و قدرت دوباره ي آنان در ايران از بين رفته است. حمايت هاي آمريکا و صهيونيسم از بهاييان نه تنهاکمکي به اين فرقه نخواهد کرد که چهره واقعي آنان را نيز بيش از گذشته برملا خواهد ساخت. علاوه بر اين دو کشور، ديگر کشورهايي نيز که در دوران شاه از جاسوسي و خدمات بهاييان بهره مند بودند، امروزه در صحنه بين الملل در مقام حاميان اصلي اين گروه منحرف ظاهر شده و با تحريک سازمان ها و گروه هاي موسوم به حقوق بشر در صدد بازگذاردن دست آنان در ايران بر آمده اند. مروري اجمالي بر گزارش هاي هدفدار و غير منصفانه سازمان هاي به اصطلاح حامي حقوق بشر مانند گاليندوپول، از توطئه اي مرموز حکايت دارد که هيچ ارتباطي هم به مسأله حقوق بشر در ايران ندارد. به راستي مناديان آزاديخواهي و حقوق بشر که اين گونه در برابر مخالفت جمهوري اسلامي با فعاليت اين گروه ضاله و وابسته به بيگانه اعتراض مي کنند، چرا در برابر سرکوب اقليت هاي مسلمان در جهان مدعي دفاع از آزادي و حقوق بشر سکوت پيشه کرده اند؟! آيا مخالفت با تحصيل دختران محجبه در فرانسه و ديگر کشورهاي اروپايي و غربي و اجازه ندادن به آنان براي حضور در ادارات، مدارس و دانشگاه ها عين آزادي و دموکراسي است؟!
پي نوشت :
1. صحيفه نور، ج1، ص 229.
2. حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، تهران، توس، 1359، ص 57.
3. ر.ک: کتاب بيان، واحد 5، باب 18.
4. حدود يک ماه قبل از پيروزي انقلاب در دي ماه 1357 دکتر کوکلر استاد دانشگاه روتگرز آمريکا در مصاحبه اي که با امام خميني (ره) انجام داد، ديدگاه ايشان را درباره ي بهاييان جويا شد. امام (ره) در پاسخ به سؤال وي که پرسيده بود: « آيا براي بهايي ها در حکومت آينده آزادي هاي سياسي و مذهبي وجود دارد؟» فرمودند: «آزادي براي افرادي که مضر به حال مملکت هستند داده نخواهد شد.» وي دوباره پرسيد: «آياآنان براي انجام مراسم خود آزادي خواهند داشت؟» و امام (ره) با صراحت پاسخ داد: «خير». پس از پيروزي انقلاب نيز امام خميني (ره) در پاسخ به اعتراض رئيس جمهور وقت آمريکا به محکوميت بهاييان در ايران طي سخناني به شدت واکنش نشان دادند. (صحيفه نور، ج 17، ص 266-267).
5 . براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ک: اسماعيل رايين، انشعاب در بهاييت، تهران، رايين، 1357.
6. نشريه احرار، شماره 1، تير ماه 58، ص 6.
/س