تشیع در دوره خلفای سه گانه

با مروری کوتاه بر خطبه ها و کلمات باقی مانده از یگانه دختر پیامبر اکرم (ص) خواهیم دانست که پاره ای از اندیشه های فکری - سیاسی شیعه، اولین بار توسط حضرت فاطمه (س) طرح شده است؛ به رغم آنکه عمر آن حضرت بسیار کوتاه بود و زمینه مناسبی برای نشان دادن آثار و تفکرات خویش نداشت. آن حضرت در اولین خطبه ای که بعد از سقیفه بنی ساعده، به بهانه غصب فدک در مسجد مدینه و به دفاع از حضرت علی (ع) ایراد کرد، بین افکاری که سقیفه را به وجود آورد و تفکر اهل
جمعه، 15 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشیع در دوره خلفای سه گانه
تشیع در دوره خلفای سه گانه
تشیع در دوره خلفای سه گانه


1. نقش فاطمه زهرا (س) در تبیین و ترسیم خطوط کلی شیعه

با مروری کوتاه بر خطبه ها و کلمات باقی مانده از یگانه دختر پیامبر اکرم (ص) خواهیم دانست که پاره ای از اندیشه های فکری - سیاسی شیعه، اولین بار توسط حضرت فاطمه (س) طرح شده است؛ به رغم آنکه عمر آن حضرت بسیار کوتاه بود و زمینه مناسبی برای نشان دادن آثار و تفکرات خویش نداشت. آن حضرت در اولین خطبه ای که بعد از سقیفه بنی ساعده، به بهانه غصب فدک در مسجد مدینه و به دفاع از حضرت علی (ع) ایراد کرد، بین افکاری که سقیفه را به وجود آورد و تفکر اهل بیت (ع) تمییز داد و با انحرافات ایجاد شده در اصول سیاسی اسلام و جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) مبارزه کرد.
حضرت در این خطبه کوتاه، عاقبت شوم جامعه را پیش بینی کرد که اگر نظام تثبیت شده الهی رسول اکرم (ص) که با مجاهدتهای بی شائبه او پی ریزی شده بود، امروز به سود عده ای تغییر پیدا کند، روش عادلانه و الهی او به سیرت جاهلی برمی گردد و زمامداری از آن خاندانهایی می شود که در جاهلیت بر عرب سلطه سیاسی یا مهتری مالی داشتند.
این خطبه نخستین بار در بلاغات انساء آمده، آن گاه در علل الشرایع صدوق، شافی سید مرتضی، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، کشف الغمه اربلی، طرائف سید بن طاووس، مناقب اصفهانی و احتجاج طبرسی نقل شده است.
مباحث و تحلیلهای عمیق حضرت درباره توحید، معاد، امامت اهل بیت و فلسفه احکام الهی، بیانگر بینش دقیق او در پیچیده ترین مسائل دینی است و نشان از آن دارد که مقبولیت و مشروعیت دینی و مبنا قرار دادن دین، در هر مسأله ای تقدم دارد.
مباحث مطرح شده در این خطبه عبارتند از:
1. تحلیل فشرده و عمیقی از مسأله توحید، علم الهی و هدف آفرینش.(1)
2. هدف بعثت پیامبران، مقام والای پیامبر (ص)، نجات از تشتت و تفرقه به برکت وجود پیامبر (ص) و امامت اهل بیت (ع) ، مسئولیت امت اسلام بعد از رحلت آن حضرت، بر اساس مقبولیت دینی.
3. اشاره به اهمیت و ویژگی های قرآن، آن حضرت در این بخش دوازده ویژگی برای قرآن ذکر می کند؛ از آن جمله، ذکر احکام و حدود الهی است، که اهم مسائل قضائی اسلام را در بردارد؛ مثل حدود و قصاص که از مهم ترین شئونات حکومت است. آن حضرت به دنبال ذکر این ویژگی ها می فرماید:« به این قرآن گوش فرا ندادید، اگر به آن گوش می کردید، چنان زود سقیفه را تشکیل نمی دادید و خلیفه را خودتان انتخاب نمی کردید» (2) توجه حضرت فاطمه (س) نیز به مسأله جانشینی پیامبر (ص) که آن را ویژه‏ى خاندان پیامبر (ص) و در رأ س آنان علی (ع ) می داند و توجه به توحید و رسالت پیامبر (ص) به عنوان مقدمه این امر، (3) نشان می دهد که جانشینی پیامبر (ص) از مسائل دینی است و دین ، عهده دار آن است.
4. بیان فلسلفه و اسرار احکام الهی، مثلا فلسفه نماز را دوری از کبر و غرور، فلسفه حج را محکمی دین، فلسفه عدالت را جلب مشارکت مردم و حفظ حقوق دیگران، و فلسفه امر به معروف و نهی از منکر را اصلاح جامعه می داند، که همه اینها از مسائل مهم حکومت است و مشروعیت آنها به دین می باشد و در واقع روش حکومت کردن را می آموزد.
5. در قسمتی از خطبه، ضمن معرفی خویش، خدمات پدرش رسول خدا (ص) را به این امت یادآور می شود و بر این قسمت از سخنان خود تأکید دارد و اصرار می ورزد که آنچه درباره اهمیت امامت گفته، نه تنها اغراق و اشتباه نیست، که از نظر عقل نیز ارتباطی منطقی و ناگسستنی بین نبوت و امامت وجود دارد. آن گاه برادری پیامبر (ص) با علی (ع) و زحمات بی بدیل او را در خدمت پیامبر (ص) گوشزد می کند. (4) در واقع حضرت با ذکر امامت اهل بیت (ع) بعد از رسالت پیامبر (ص) و هدایتهای قرآن، آنان را به عنوان سومین مرجع دینی و مایه پویایی مسلمانان و پایداری دین می شمارد و پیوند ناگسستنی آنها را یادآور می شود.
6. اشاره به دوران جاهلی و بدبختی هایی که در آن زمان دامن گیر مردم بود. همچنین اشاره به نقش پیامبر (ص) در نجات مردم از جاهلیت و هدایت آنان و نقش امیرمؤمنان علی (ع) در برداشتن موانع از سر راه پیامبر (ص) و فداکاری های او را در جنگ با مشرکان و ویژگی های یک رهبر شایسته ولایق و ترفندهای اهل سقیفه برای محروم ساختن آن حضرت از خلافت.
7. بازگویی رویدادهای پس از رحلت و هشدار دادن خطر منافقان.
8. دفاع از فدک و پاسخ به غاصبان آن.
9. استمداد از انصار برای باز پس گیری حق به تاراج رفته علی (ع).
حضرت فاطمه (س) در این خطبه، به خوبی نشان داد که شکل گیری جریان سقیفه مبتنی بر ارزشهای جاهلی و قبیله ای بود و هیچ ارتباطی با قرآن و سنت نداشت. در واقع مهم ترین اندیشه سیاسی حضرت این بود که چه کسی صلاحیت خلافت را دارد و ماهیت حکومت و تفکر دینی باید چگونه باشد؟ (5) در حالی که در سقیفه سخن بر سر آن بود که چه کسی باید حکومت کند، نه اینکه چه کسی صلاحیت دارد یا اینکه چگونه باید حکومت کند. حضرت زهرا (س) درصدد بود تا حق را به آنان بشناساند (6) تا حکومت طعمه نباشد و بعدها لعنت شدگان خدا و رسول و آزادشدگان به دست پیامبر (ص) نتوانند با حیله حکومت مسلمانان را به چنگ آورند.
وقتی زنان انصار هنگام درد و بیماری حال او را پرسیدند، حضرت فرمود: (7)
به خدا سوگند چنان شده ام که دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما خشمناک و بیزارم. ظاهر و باطنشان را آزمودم و (ذکر) نامشان را از دهان خویش به دور افکندم. از آنچه کرده اند ناخشنودم... وای بر آنان! چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد و خلافت بر پایه های نبوت استوار ماند؟ آن را از خانه ای که جبرئیل در آن فرود می آمد، به خانه‏ى دیگر بردند و حق را از علی (ع) که دانای کار دین و دنیا بود گرفتند.
بدانید که این، زیان بزرگ و آشکاری است؛ چه باعث شد که با علی (ع) کینه توزی کنند و انتقام گیرند! چون سوزش تیغ او چشیدند و پایداری او را دیدند که نسبت به مرگ بی اعتنا بود... (8)

2. امام علی (ع) و شیخین (11-24 هجری)

اجرای مقاصد و اهداف پیامبر اکرم (ص) بعد از رحلت آن حضرت، رهبری مقتدر، مدیر وآگاه می طلبد تا بتواند رسالت نبوی را در مسیر صحیح ادامه دهد.
تحولات به وجود آمده بعد از رحلت پیامبر (ص)، به خلافت سه تن از صحابه پیامبر (ص) انجامید که قدرت اجرای مقاصد و اهداف عالی رسالت نبوی را نداشتند و از طرفی امکان دسترسی به اداره جامعه، برای کسی که توانا در اجرای اهداف رسالت باشد. بهترین شایستگی ها را برای جانشینی پیامبر (ص) دارا باشد، وجود نداشت.
در سراسر دوره‏ى خلافت شیخین، دو نوع عمل پنهانی بر کل جریان این دوره حاکم است: اول نگرش انفعالی و حالت مداراتی علی (ع) به قدرت حاکم، برای حفظ اصل رسالت و گسترش دعوت اسلامی، و دوم کوششهای ابوبکر و عمر بنی هاشم، و به ویژه علی (ع)، با وجود این، بنی هاشم معتقد به برتری رهبری علی (ع) در جانشینی پیامبر (ص) بودند. (9)
آنان ابتدا تلاشهای خود را معطوف به دست آوردن خلافت، سپس حفظ آن کردند. از عوامل حفظ دستاوردهای آنان، تلاش به منظور جایگزینی امتیازات بنی هاشم به طور کلی، و به ویژه علی (ع) در نیل به رهبری امت اسلامی بود. آنها در این راستا، اقداماتی انجام دادند که غصب فدک، گرفتن سایر امکانات مالی اهل بیت (ع) محروم کردن بنی هاشم و دوستان علی (ع) از منصبهای مهم حکومتی، نفوذ دادن افراد نالایق در مناصب مهم و استانداری ولایات و گاه تحریک قریش بر ضد علی (ع) (10) را می توان نام برد که حاصل آن، سلطه دوباره بنی امیه بر جهان اسلام بود. مقریزی در این باره می نویسد:
سالیان طولانی درصدد بودم که بپرسم و بدانم علت تقدم بنی امیه چه بوده است تا اینکه خداوند با عنایت خود، راهنمایی فرمود و دانستم علت تقدم بنی امیه، دور شدن بنی هاشم از خلافت بوده است. (11)
از شواهد تاریخی این ادعا آن است که خلیفه اول و دوم، شام را با همه اهمیت استراتژیکی که داشت، ابتدا در اختیار یزید پسر ابوسفیان، سپس برادرش معاویه قرار دادند، اما در آن قلمرو وسیع اسلامی، کوچک ترین منصبی به بنی هاشم و پیروانشان واگذار نشد. (12)
هنگامی که ثابت بن قیس بن شماس- از دوستان علی (ع) - دید که در جنگهای ردّه، ابوبکر تمام فرماندهان را تعیین کرد، اما هیچ مسئولیتی برای انصار قائل نشد، لب به اعتراض گشود و گفت: ای گروه قریش! مگر در میان مردمی نبود که برای آنچه شما شایستگی آن را دارید، شایسته باشد. سپس حسان بن ثابت به پاخاست و در دادخواهی انصار چنین گفت: ای مردان! در این پیشامدهای گوناگون و آنچه این گروه درباره انصار خواسته اند( فریادرسی کنید). ای دوست! یکی از سروران ما را هم در حل و عقد امور راه نداده اند. (13) در زمان خلیفه دوم نیز عمار بن یاسر که از بزرگان صحابه بود، مدت کوتاهی والی کوفه شد، اما خلیفه به اندک بهانه ای او را عزل کرد و مغیرة بن شعبه را والی کوفه قرار داد و البته به شکایتهای مسلمانان از او نیز رسیدگی نکرد. (14) این دوره که دوره محنت یاران علی (ع) است، به طور طبیعی دوره فترت در تکوین تشیع نیز به شمار می رود. (15)
با حرمان علی (ع) از خلافت، احساسات عاشقانه، تعهد، حمیت و وفاداری خلل ناپذیر علی (ع) به اسلام باعث شد تا او در دوران خلفای پیش از خود نیز از هیچ کوشش برای پیشبرد اهداف عالی اسلام دریغ نورزد و آرمانهای اصیل دینی را در مواضع و استراتژی های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی بسط دهد.
بخشی از مهم ترین مبانی اعتقادی و سیاسی تشیع را باید در مواضع علی (ع) در قبال سه خلیفه اول پی گرفت. مواضع آن حضرت در ابعاد مختلف این گونه است:

1-2. مواضع سیاسی

در بعد سیاسی، اولین واکنش سیاسی حضرت علی (ع) به رسمیت نشناختن حکومت و بیعت نکردن با خلیفه اول بود. (16) ابوبکر از علی (ع) خواست تا به مسجد رفته و بیعت کند، ولی حضرت (ع) به مسجد نرفت و از بیعت نیز امتناع کرد. برای بار دوم، خلیفه، عمر بن خطاب را همراه عده ای دنبال حضرت فرستاد تا علی (ع) را که با یارانش در داخل خانه بودند، به مسجد بیاورد. بر اساس نظر اهل سنت، عمر، کسانی را که در خانه حضرت فاطمه (س) بست نشسته بودند و حضرت زهرا(س) نیز در میان آنان بود، تهدید به آتش زدن کرد، (17) اما بر پایه بعضی روایات شیعی، در خانه حضرت زهرا (س) را آتش زدند؛ در این میان محسن، فرزند آن حضرت (س) نیز سقط شد. (18) به هر حال، آنان علی (ع) را به مسجد بردند، اما او باز هم از بیعت امتناع ورزید. بر اساس نقل بعضی مآخذ تاریخی، علی (ع) تا زمان شهادت حضرت فاطمه (س) بیعت نکرد، (19) اما با مشاهده خطر طغیان همه جانبه قبایل عرب، چاره ای جز مماشات با نظام حاکم ندید. حضرت علی (ع) نقش فعالی در جنگهای ارتداد به عهده نگرفت و بیشتر به تصحیح موارد اشتباه دستگاه خلافت می پرداخت و از سیاستهای نادرست و نابجای آنان انتقاد می کرد. (20)
صبر و مدارای علی (ع) با دو خلیفه اول، وحدت سیاسی مسلمانان را به وجود آورد و باعث شد آنان با خوش بینی به دفاع از اسلام برخیزند و درصدد گسترش دعوت اسلامی برآیند. چنانکه پیش تر نیز گذشت، اگر صبر و خویشتن داری علی (ع) نبود، جامعه اسلامی به شدت ملتهب و به آشوب کشیده می شد.
هنگامی که دستگاه خلافت تمام امکانات مالی اهل بیت را گرفت، تا آنان در ترکیب سیاسی پدیدار شده جذب شوند و از فعالیت سیاسی دست بردارند، علی (ع) در واکنش به این حرکت، کوشید با فعالیتهای اقتصادی خود، نیاز بنی هاشم را برطرف کند و مانع از خضوع آنان در برابر دستگاه خلافت گردد. یکی از محققان در این باره می نویسد:
دستگاه خلافت می خواست عموم خاندان بنی هاشم را از نظر مالی در تنگنا بگذارد تا تسلیم شوند و یا به اجبار به خاطر تأمین معاش، به کار زراعت و باغداری پرداخته، از کارهای سیاسی بازبمانند. از این رو، علی (ع) دست به کار زراعت و باغداری زد و خصوصا در عهد خلافت عمر بن خطاب زمین ینبع را شخصا با تأسیس قنات آباد کرد و آن را وقف بر خاندان پدری خود نمود، تا نیاز آنان مرتفع گردد و اجبارا در برابر دستگاه خلافت خاضع نشوند. (21)

2-2. مواضع اجتماعی

از اساسی ترین مسائل اجتماعی هر جامعه، قضا و قضاوت است که مهم ترین شأن حکومت را نیز تشکیل می دهد. با توجه به حجم قضاوتهای علی (ع) در دوره دو خلیفه اول، معلوم می شود یکی از مشکلات جامعه قضاوت بوده که این مشکل، تنها به دست علی (ع) حل می شده است. یکی از محققان درباره حل مشکلات قضایی به دست حضرت علی (ع) در زمان خلفا چنین می نویسد:
یکی از خدمات چشمگیر او در این دوران، این بود که دستگاه نوبنیاد قضایی اسلام را رهبری می کرد و هر وقت دستگاه با مشکلی روبه رو می شد، با آنکه نظام سیاسی زمان را به رسمیت نمی شناخت، از هرگونه کمک، راهنمایی، فداکاری و جانبازی دریغ نمی ورزید. (22)
امر به معروف و نهی از منکر، فعالیتهای اقتصادی و بهره گیری از این فعالیتها در حل مشکلات مسلمانان، از دیگر فعالیتهای اجتماعی حضرت علی (ع) به شمار می آید.
روشهای برخورد حضرت علی (ع) با سه خلیفه اول، در دوران 25 سال سکوت، سرمشق بسیاری از ائمه معصومان (ع) در برخورد با دستگاه های حاکم «ناصواب» در آینده قرار گرفت، چنانکه امام باقر (ع) در زمان ولید بن عبدالملک، به دلیل مصلحت مسلمانان، در راهنمایی وی کوتاهی نکرد و برای بی اثر کردن تهدیدات امپراتوری روم، ضرب سکه را توصیه نمود. (23)

3-2. مواضع فکری- فرهنگی

منع کتابت و نقل احادیث پیامبر (ص) از بارزترین ویژگی های فرهنگی این دوره است. در واقع دوره خلافت دو خلیفه اول را باید دوره بحران فرهنگی نامید. علی (ع) به عنوان یگانه مرجع فکری، بیشترین سعی خود را در تعلیم، جمع آوری قرآن و حل مشکلات دینی مردم مصروف داشت.

3. امام علی (ع) و عثمان ( 24-25 هجری)

عثمان در محرم الحرام سال 24 هجری، در شورای شش نفره ای که خلیفه دوم تشکیل داد، به خلافت رسید. از مخالفان به خلافت رسیدن عثمان، عمار بن یاسر و مقداد بن اسود بودند و عمار آشکارا با عثمان مخالف بود. (24)
دو خلیفه اول، به ویژه ابوبکر ظواهر را رعایت می کردند، اما وقتی عثمان به خلافت رسید، مسیری غیر از روش پیامبر اکرم (ص) و حتی روش شیخین را انتخاب کرد و در روزهای نخست خلافت خویش، بسیاری از کارگزاران دو خلیفه قبل را عزل و به جای آنان افرادی از بنی امیه را منصوب کرد. (25) جالب اینجاست که این درست روشی بود که خلیفه دوم آن را پیش بینی و او را شدیداً از این روش نهی کرد. (26)
مهم ترین کارگزاران که عثمان بعد از خلافت خود نصب کرد، عبارت اند از:
1. معاویة بن ابی سفیان: او را دوباره به شام فرستاد و تمام اختیارات شامات را به او سپرد. (27)
2. برادر مادری خویش، ولید بن عقبه- که قرآن تصریح به فسق او دارد- (28) را بعد از عزل سعد، به ولایت کوفه فرستاد ولید نماز صبح را در حالت مستی چهار رکعت خواند و وقتی به او اعتراض کردند، گفت اگر می خواهید زیادتر بخوانم . (29)
3. عبدالله بن عامر، پسر دایی اش را به مصر فرستاد. (30)
4. پس از عبدالله بن عامر، برادر رضاعی خویش، عبدالله بن سعد بن ابی سرح را به ولایت مصر فرستاد. عبدالله بن سعد از کسانی بود که پیامبر (ص) در فتح مکه حکم قتلش را صادر کرد. (31)
5. اشعث ابن قیس را به آذربایجان فرستاد و مسلمة بن حبیب فهری را به فرماندهی فتوحات آذربایجان منصوب کرد.
خلیفه سوم، ولایات استانهای مهم کوفه، شام، بصره، مصر را به خاندان ابو معیط (32) و نزدیکان خود(33) واگذار کرد. به قدرت رسیدن بنی امیه، از آرزوهای دیرینه ابوسفیان بود که بعد از به قدرت رسیدن عثمان، در جلسه درون گروهی امویان، بنی امیه را به شدت به آن ترغیب کرد و آنها نیز در راه رسیدن به آن، از هیچ کوششی دریغ نکردند. (34) در واقع بنی امیه از سال یازدهم هجری، سیاست همگرایی را با جامعه اسلامی در پیش گرفتند تا اینکه در سال بیست و سوم هجری، با خلافت عثمان نفوذشان بیشتر شد و کم کم به قدرت انحصاری دست یافتند. آنها در سال سی و پنج تا سال چهلم هجری، خود را با خطر حکومتی مکتبی علی بن ابی طالب (ع) و امام حسن مجتبی (ع) دیدند و بدین سبب، این دوره عصر کشمکش نهایی بین امویان و شیعیان است و بنی امیه کوشیدند تا آثار علی (ع) را محو سازند. (35)

1-3. اوضاع سیاسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در این دوره

از مهم ترین کارهای دوران خلافت عثمان، فتوحات است. فتوحات در زمان خلیفه سوم، دو صورت داشت، بخشی از فتوحات مربوط به مناطقی بود که در زمان خلیفه دوم فتح شده بود و نیاز به تحکیم مواضع مسلمانان داشت، اما برخی از مناطق، برای اولین بار در این دوره به تصرف مسلمانان درآمد. مهم ترین مناطق و شهرهای فتح شده در زمان عثمان جرجان، طبرستان، (36) فارس، اهواز، (37) خراسان، (38)و مناطقی از آفریقا بود. (39) در زمان خلیفه سوم، فتوحات بیشتر جنبه‏ى کشورگشایی و به دست آوردن غنایم داشت و با فتوحات و در زمان دو خلیفه اول که بیشتر برای گسترش اسلام و دعوت اسلامی بود، فرق می کرد.
بیشتر فرماندهان فتوحات، از طایفه امویان بودند و بیشتر غنیمتهای به دست آمده نیز بین آنان تقسیم می شد. سنت پیامبر (ص) نادیده گرفته می شد، صحابه رسول خدا (ص) مورد آزار و بی حرمتی قرار می گرفتند، بافت سیاسی جامعه عوض شد و بدعتها پدید آمد.

2-3. پیدایش تضادها و تعارضهای همه جانبه

خلافت عثمان، انحراف دیگری در جانشینی پیامبر اکرم (ص) و دور از آرمانگرایی دو خلیفه اول بود. در این قسمت، به تناسب بعضی از رویدادهای به وجود آمده در زمان عثمان را که موجب طعن بر او شده، مرور می کنیم.
1. نخستین طعنی که بر عثمان وارد شده، این است که او پس از خلافت، بر منبر رفت و همانجایی که پیامبر (ص) می نشست، قرار گرفت؛ با اینکه ابوبکر به احترام پیامبر (ص) یک پله پایین می نشست و عمر به احترام پیامبر (ص) وخلیفه اول، دو پله پایین تر می نشست.
مردم با دیدن این صحنه به سخن آمدند و کسی گفت: امروز شر پدید آمد. (40)
2.هنگامی که عبیدالله بن عمر، جفنه، (41) هرمزان و خانواده اش را کشت، با اینکه دست داشتن آنان در کشتن عمر نامعلوم بود و هیچ محکمه ای نیز آنان را به چنین مجازاتی محکوم نکرده بود، علی (ع) مجازات عبیدالله را خواستار شد، اما عبیدالله به عثمان پناه برد و عثمان که داوری را در راه مصلحت حزب اموی قرار داده بود، از عبیدالله حمایت کرد و به کسانی که خواستار مجازات او بودند گفت: دیروز پدرش را کشتید، امروز می خواهید خودش را بکشید. (42)
3. حکم بن ابی العاص، عموی عثمان و پسرش مروان بن حکم از دشمنان بداندیش پیامبر (ص) بودند. حکم نگاه ناروا به خانه‏ى پیامبر (ص) می کرد و به پیامبر بی حرمتی می نمود. بدین جهت، پیامبر (ص) او را از مدینه رانده و به طائف تبعید نمود. عثمان از خلیفه اول و دوم خواست تا آنان اجازه دهند حکم از تبعید به مدینه برگرد، اما خلیفه اول با استناد به اینکه این کار از طرف پیامبر (ص) بوده، اجازه برگشت به او نداد و خلیفه دوم نیز با استناد به روش پیامبر(ص) و خلیفه اول، حکم ابن ابی العاص را به مدینه برنگردانید. هنگامی که عثمان به خلافت رسید، حکم را به مدینه برگرداند و مقدار زیادی از غنیمتها را به او اختصاص داد. این امر مورد اعتراض حضرت علی (ع) و دیگر صحابی، مثل مقداد و عمار قرار گرفت، ولی عثمان اصرار داشت که گزارش دروغ به پیامبر (ص) رسیده بود، و گرنه بدتر از او هم وجود دارد، به علاوه که او عموی من است و می خواهم صله رحم کنم (43) و برای این کار، به آیاتی استدلال می کرد که به صله به خویشاوندان امر می کند. (44)
4. خمس غنایم فتوحات افریقیه را به مروان بن حکم بخشید و فدک را نیز تیول او ساخت. (45) و تمام امور حکومت از جمله عزل و نصب والیان رابه مروان واگذاشت.
5. ابوذر، صحابی بزرگ پیامبر (ص) را که از پارسایان و پنجمین مؤمن به پیامبر(ص) بود، (46) به ربذه تبعید کرد. (47)
6. وی در ایام حج، نماز را در منا چهار رکعتی خواند، با اینکه پیامبر (ص) دو رکعتی خوانده بود. (48)
7. خلیفه اول خود را خلیفه رسول خدا (ص) می نامید، خلیفه دوم خود را خلیفه‏ى خلیفه رسول خدا (ص) می نامید، اما عثمان خود را خلیفه خدا نامید. این نامگذاری سبب شد بعدها خلفای اموی نیز خود را خلفای خدا بنامند. حجاج بن یوسف با توجه به این اقدام خلفای اموی می گفت:
خلیفه و جانشین مرد در بین قومش، بهتر از رسول و فرستاده اوست. از این رو، منزلت خلیفه اموی، بالاتر از پیامبر (ص) است که رسول خدا بود. (49)
8. صد هزار درهم به عموزاده خود، سعید بن عاص بخشید. هنگامی که مردم به همراه اعضای شورای خلافت به این اقدام او اعتراض کردند، گفت: من خویشاوندان مادری دارم و باید به آنان رسیدگی کنم. از او سؤال شد: مگر دو خلیفه پیشین، خویشاوندان و بستگان مادری نداشتند؟ در جواب گفت: ابوبکر و عمر پاداش اخروی را در کناره گیری از خویشاوندان خود می جستند، و من در بخشش به خویشاوندان انتظار پاداش دارم. (50)
تلاش عثمان در تبدیل زمینهای عمومی به اموال خالصه و شخصی، گام بزرگی در راه تبدیل خلافت به پادشاهی بود، این هدف او را ، معاویه در زمان خلافت خودکامه خود، به طور کامل محقق ساخت، بدین صورت که تمام املاک خالصه در سرتاسر قلمرو خلافت و نیز واگذاری و بازپس گیری اقطاعات را، کاملا تحت نظارت مستقیم خود در آورد. (51)
9. بعضی صحابه رسول خدا (ص) مثل عبدالله بن مسعود، عمار یاسر و... را کتک زد تا جایی که عمار بن یاسر بر اثر کتکهای او فتق گرفت.(52)
از زید بن ارقم که عثمان را به دلیل بدعتهایی که در خلافتش ایجاد شده بود، تکفیر می کرد. پرسیدند: چرا عثمان را تکفیر می کنی گفت: به سبب سه چیز:
1. جعل المال دولة بین الاغنیاء؛
2. جعل المهاجرین من اصحاب رسول الله (ص ) بمنزلة من حارب الله و رسوله؛
3. عمل بغیر کتاب الله.(53)
از مهم ترین و بزرگترین ضعفهای عثمان که موجب طعن بر او شد، این بود که در فاصله چند سال خلافت خویش، از بذل هیچ گونه مساعدتی در تسلط بنی امیه بر امور مسلمانان و قرار دادن آنان در مناصب مهم حکومتی دریغ نورزید، به طوری که استانهای مهم امپراتوری اسلامی را به دست اموی ها سپرد و آنان آزادانه توانستند نیروهای خود را غیرمنصفانه برای منافع خود به کار گیرند، مخالفان خود را به شدت سرکوب نمایند و (54) و در دین خدا بدعت ایجاد کنند. گویاترین خبر از اوضاع دینی و اجتماعی زمان عثمان، سخنانی است که حضرت علی (ع) خطاب به او فرمود. حضرت این سخنان را هنگامی به عثمان فرمود که مردم مصر نزد او فراهم شدند و در آنچه از عثمان ناپسند می داشتند، شکایت کردند و از وی خواستند تا از سوی آنان با وی گفتگو کند و رضایت ایشان را از او بخواهند. امام بر عثمان درآمد و گفت:
مردم پشت سر من اند، و مرا میان تو و خودشان میانجی کرده اند. به خدا نمی دانم به تو چه بگویم؟ چیزی نمی دانم که تو آن را ندانی، تو را به چیزی راه نمی نمایم که آن را نشناسی. تو می دانی آنچه ما می دانیم و ...
مضمون سخنان حضرت این است که عثمان سنت پیامبر (ص) و شیخین را می دانست و برخلاف آنها عمل کرد. (55)

3-3. اعتراضهای مردمی

خلیفه سوم، به سبب رفتار ناپسندش با صحابه پیامبر (ص) و همین طور قوم مداری و انتصاب خویشاوندانش به استانداری شهرهای بزرگ و تصرف غیر مجاز در بیت المال، (56) سخت مورد مذمت مسلمانان قرار گرفت. بر اساس نقل طبری، از سال 35 هجری انتقادها از عثمان در میان همگان آشکار شد خلیفه، محمد بن مسلمه را به کوفه، اسامة بن زید را به بصره، عبدالله بن عمر را به شام و عمار بن یاسر را به مصر فرستاد تا اوضاع سیاسی - اجتماعی این شهرها را به او گزارش دهند. به جز عمار، همه آنان برگشتند و اوضاع را به طور غیر واقعی، آرام و بی مشکل توصیف کردند. (57)
عثمان، استانداران خویش را خواست تا برای آرامش اوضاع، با آنان مشورت کند. بعضی از آنان پیشنهاد سرکوبی مردم و برخی پیشنهادها تطمیع سران قبایل را دادند، اما معاویه می گفت: مردم شام هرگز حرکت مخالفی انجام نداده اند. بدین سان، او با آگاهی کامل از اوضاع، مدینه را بدون هیچ پیشنهادی ترک کرد. (58) عثمان هم از مشورت با والیان خود نتیجه ای نگرفت و آنان به ولایات خود برگشتند.
سعید بن عاص، والی عثمان در کوفه، مزارع حاصلخیز عراق را بوستان قریش خواند و به زراندوزی و جمع آوری ثروت مشغول شد که موجب اعتراض عده ای مثل صعصعة بن صوحان، زید بن صوحان، مالک اشتر و ... دیگران گردید و عده ای از قاریان قرآن را بر ضد عثمان شوراند. خبر این شورش به عثمان رسید و او نیز دستور داد تا اعتراض کنندگان را به شام، تبعید کنند و معاویه نیز آنان را به حمص، نزدعبدالرحمان بن خالد بن ولید فرستاد. (59)
در مدینه، پسر عموی عثمان، حارث بن حکم که وی او را به ریاست بازار گمارده بود، از قدرت خود برای خرید تمام کالاهای وارداتی و فروش آنها با سود بسیار زیاد سوء استفاده میکرد، که خشم و اعتراض مردم را برانگیخت، البته او اعمال نکوهیده دیگری نیز انجام داد. عثمان، به درخواست عموم برای برکناری او وقعی ننهاد و با بخشیدن تعدادی از شترانی که به عنوان زکات جمع آوری و به مدینه آورد شده بود به او، احساسات مردم را بیشتر جریحه دار کرد. (60)
اهالی مصر هم از ظلم و ستم عبدالله بن سعد بن ابی سرح، استاندار عثمان به ستوه آمدند و شکایت او را به عثمان آوردند. خلیفه افزون بر اینکه به دادخواهی آنان پاسخ نگفت، درصدد اغفالشان برآمد. (61)
گفتگو برای حل اختلاف بین عثمان و مسلمانان ادامه داشت و پیوسته کوششهایی نیز توسط علی (ع) به عمل آمد. واکنش دستگاه خلافت، به جای پاسخگویی به انتقادات تند مسلمانان، بیشتر جنبه تهدید و دفاع از ملک داری به خود گرفته بود. معاون اول خلیفه، مروان بن حکم، اجتماع مسلمانان را به شمشیر تهدید می کرد و می گفت: شما می خواهید ملک و پادشاهی را از ما بگیرید. با به وجود آمدن این اوضاع، گفتگوها حالت انتقادی خود را از دست داد و تبدیل به مجادله و مبارزه شد.
عثمان به عنوان خلیفه مسلمانان به جای تجدید نظر در روش خود در مقابل انتقاد کنندگان، که بیشترشان از بزرگان صحابه پیامبر (ص) بودند، آنان را متهم به گستاخی و سوءاستفاده از رفتار نیک خود کرد. مروان بن حکم نیز، با خطاب خویش به مسلمانان معترض که می گفت: اگرمی خواهید شمشیر بین ما حاکم باشد، (62) وضعیت را بحرانی تر نمود. از جمله برخوردهای خلیفه با معترضان این بود که وقتی مردم مصر (63) از او خواستند عبدالله بن سعد بن ابی سرح را از مصر عزل و محمد بن ابی بکر را به جای او برگزیند، اهل کوفه هم خواستند تا سعید بن عاص را عزل کند، و نیز اهل نهروان خواستند تا ابن کریز دست از کارهای ناروایش بردارد، او با تأکید فراوان قول داد به همه آنها عمل کند و علی (ع) نیز این قولهای مؤکد خلیفه را ضمانت کرد. جمعیت پراکنده شدند و هر گروهی آماده برگشتن به موطن خویش گردید.
هنوز اهل مصر اندکی از مدینه فاصله نگرفته بودند، که با پیک عثمان برخورد کردند. خلیفه در نامه ای به والی خود نوشته بود وقتی نامه من به تو رسید، گردن آنان را بزن دست و پای آنان را قطع کن تا در خون خود غوطه ور شوند. (64) پس از این واقعه، علی (ع) سراغ عثمان آمد و او را مورد عتاب و سرزنش قرار داد، سپس در خانه خود نشست و تصمیم گرفت دخالتی نکند. (65)
کشمکشها و گفتگوهای فراوانی که بین خلیفه و نمایندگان مسلمانان معترض انجام گرفت، و نیز اندرزها و راهنمایی هایی که علی (ع) به خلیفه داد، سودی نبخشید و شورشیان خانه او را محاصره کردند.
به طوری کلی معترضان و محاصره کنندگان خلیفه به دو دسته تقسیم می شدند:
1. دسته ای به دلیل انحراف خلیفه از کتاب و سنت و سیره پیامبر (ص) و حتی دو خلیفه پیشین قیام کرده بودند؛ مثل ابوذر، عمار یاسر، عبدالرحمان بن عدیس بلوی، مالک اشتر و ...(66)
2. دسته دیگر، برای رسیدن به منصب یا زیاده خواهی از بیت المال به شورش پیوستند، مثل عمرو بن عاص، طلحه، زبیر و عایشه که پیوسته عثمان را نعثل (67) می خواند و آرزو می کرد که او کشته شد. (68) بر اساس نقل یعقوبی، عثمان عطایا و سهم عایشه را از آنچه خلیفه دوم مقرر کرده بود کم کرد و مثل سهم سایر زنهای پیامبر (ص) قرار داد. (69)
قریب به چهل روز خانه عثمان در محاصره بود و خلیفه در این مدت از معاویه در شام کمک خواست؛ معاویه که سالها کوشیده بود تا موقعیت خود را در شام و اطراف آن مستحکم کند، از ابتدای نارضایتی مردم بر ضد عثمان، می کوشید تا امور را پیچیده کند و عثمان کشته شود و او بتواند بهترین بهره برداری را از این واقعه ببرد. از این رو، هیچ گونه کمکی به او نکرد تا اینکه در ذی الحجه‏ى سال 35 هجری عثمان کشته شد و معاویه بیشترین بهره را از کشتن شدن او نصیب خود کرد. (70)
شدت غضب مسلمانان بر ضد عثمان به حدی بود که بعد از کشته شدن او، نگذاشتند بدنش دفن شود، تا اینکه بعد از سه روز، او را در«حش کوکب» که قبرستان یهود بود، دفن کردند. بعدها معاویه حش کوکب را به قبرستان بقیع متصل کرد تا قبر عثمان داخل بقیع گردد. (71)

4-3. نقش امام علی (ع) در این رویدادها

از زمانی که شورشیان شهرهای دیگر وارد مدینه شدند، علی (ع) تنها کسی بود که از عثمان دفاع می کرد. البته دفاع حضرت از خلیفه، به دلیل مصالح کلی اسلام و مسلمان بود که آن حضرت کشته شدن او را مخالفت این مصالح می دانست ، نه به این دلیل که حضرت خویش را از یاوران خلیفه بداند. (72)
علی (ع) می کوشید که هم خلیفه کشته نشود و هم خواسته های مشروع قیام کنندگان برآورده گردد. آن حضرت درباره سعی خویش درباره کشته نشدن عثمان چنین می فرماید:
و من از خدا می خواهم که تو امام مقتول این امت نباشی؛ چه در این حال خواهند گفت در این امت امامی کشته شد که با کشتن او، کشت و کشتار تا روز قیامت فتح باب گردید. (73)
همچنین درباره‏ى سیره غیر مرضیه عثمان می فرماید:
او استبداد پیشه کرد و در آن استبداد، مرتکب خطا گردید. (74) شما نیز بی تابی کردید و در این کار راه غلط پیش گرفتید.
حضرت در معرفی بعضی از قاتلان عثمان می فرماید: طلحه بیش از همه بر قتل او اصرار می ورزید. (75)
قبل از کشته شدن عثمان، مسلمانان یک دست بودند، اما بعد از کشته شدن او، به دو دسته علوی و عثمانی تقسیم شدند. عثمان خود نیز تصریح کرد که اگر مرا بکشید، هرگز با هم بر ضد قومی نمی جنگید. (76)

5-3. قتل عثمان و پیامدها

از پیامدهای مسلم کشته شدن عثمان، سه جنگ مهم جمل، صفین و نهروان بود. عایشه در جنگ جمل قاتلان عثمان را لعن و هدف خود را از جنگ با امام علی (ع) انتقام از آنها معرفی می کرد. هنگامی که حضرت علی (ع) لعن عایشه را شنید، فرمود: من نیز قاتلان او را لعن می کنم. (77)
در جنگ جمل، حضرت علی (ع) طلحه را خواست و فرمود: ای ابا محمد! چه چیزی تو را به جنگ ما آورده است؟ گفت:«الطلب بدم عثمان» حضرت فرمود: خدا بکشد هر کدام از ما را که سزاوارتریم به قتل عثمان. (78) هنگامی که ابن عباس گزارش خود را از دیدار با طلحه و زبیر به علی (ع) عرض می کرد، حضرت فرمود: آن دو چاره ای ندارند، جز اینکه قتل عثمان را بهانه قرار دهند. (79)
حضرت علی (ع) با دور اندیشی تمام، عواقب قتل عثمان را می دید و می کوشید به هر صورت ممکن از دخالت در آن بپرهیزد. قتل عثمان، بهترین بهانه برای بنی امیه شد. تا به وسیله آن، به مبارزه با امام علی (ع) و بعد از او با خاندان نبوت بپردازند. مروان بن حکم وقتی سر امام حسین (ع) را در مدینه گرفت، گفت: روزهای عثمان در برابر چشمم مجسم شد. (80) معاویه هنگامی که عمرو بن عاص را به جنگ با امام علی (ع) دعوت کرد، نوشت: تو را دعوت می کنم به جنگ با کسی که عصیان پروردگار کرده و خلیفه را کشته است. (81) این در حالی است که برائت از قتل عثمان، بارها در سخنان علی (ع) آمده است که فرمود: ما قتلت و امرت، و لا رضیت ... (82)

خلاصه

تشیع دوره های مختلفی را پشت سر گذاشته است که دوره تکوینی اندیشه های سیاسی اعتقادی آن از مهم ترین این دوره هاست. تکوین اندیشه های شیعه سبب تمییز آنان از تسنن شد. در طول تاریخ عواملی در بسط اندیشه های شیعی مؤثر بوده که از مهمترین آنها رفتارها و سخنان حضرت زهرا (س) و امام علی (ع) با خلفا می باشد و بعد از آن دو تربیت یافتگان خاص امام علی (ع) مانند ابوذر، عمار، مقداد، و سلمان از کوشش کنندگان اولیه برای بسط این اندیشه ها بوده اند.

پي نوشت :

1- طیفور، احمد بن ابی طاهر، بلاغات النساء، ص 23.
2- الاحتجاج، علی اهل اللجاج، ج 1، ص 265.
3- همان، ص 259.
4- همان، ص 257.
5- شهیدی، جعفر، زندگانی فاطمه زهرا(س)، ص 121.
6- فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظین، ص 31. در روایتی از علی (ع) نقل است که فرمود: الحق لا یعرف بالرجال، اعرف الحق، تعرف اهله.
7- بلاغات النساء، ص 32.
8- دشتی، محمد، نهج الحیاة، ص 121.
9- تشیع در مسیر تاریخ، ص 77.
10- وقتی خلیفه دوم دید سعید بن عاص به او اعراض می کند، پرسید: مالی أراک معرضا، کانی قتلت اتارک انی لم اقتله و لکن قتله أبوالحسن.. حضرت علی (ع) که در این جلسه حاضر بود، فرمود: اللهم غفراً، ذهب الشرک بما فیه، و محا الاسلام ما تقدم، فما لک تهیج الناس علی؟ سعید در جواب سخن خلیفه گفت: أما انه ما کان سیرنی ان یکون قاتل أبی، غیر ابن عمه علی بن ابی طالب. الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص)، ج 5، ص 63.
11- النزاع و التخاصم، ص 92.
12- مروج الذهب...، ج 2، ص 302؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 403 و 421.
13- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 5.
14- همان، ص 155؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 32.
15- همان، ص 81.
16- الامامة و السیاسة، ج 1، ص 11؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 443؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 443؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 11 و ج 2، ص 56.
17- أنساب الأشراف، ج 1، ص 586؛ العقد الفرید، ج 4، ص 259؛ کنز العمال، ج 3، ص 149؛ الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج 1، ص 167؛ شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 17.
18- مسعودی، اثبات الوصیة، ص 143؛ مناقب آل ابی طالب (ع) ج 3، ص 358، بحارالانوار، ج 28، ص 308؛ شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 193.
19- مروج الذهب...، ج 2، ص 414؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 193؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 14؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 586؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 126.
20- تشیع در مسیرتاریخ، ص 78.
21- بهبودی، محمد باقر، سیره علوی، ص 38.
22- تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی (مجموعه مقالات) به اهتمام موسی نجفی، مقاله «سیره در اندیشه سیاسی ائمه مکتب هدایت» ج 2، ص 118.
23- همان. البته موضوع پیشنهاد امام باقر (ع) محل اختلاف و گفتگوست.
24- الجمل ...، ص 122؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 163؛ علم الهدی، علی ابن الحسین، الشافی فی الامامة، ج 4، ص 291.
25- ابن منظور، مختصرتاریخ دمشق، ج 16، ص 173.
26- تاریخ الطبری، ج 4، ص 228؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 26.
27- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 176.
28- حجرات، 6.
29- تاریخ الطبری، ج 4، ص 224؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 165؛ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص 183.
30- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 166؛ مروج الذهب...، ج 2، ص 335؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 107.
31- السیرة النبویة، ج 4، ص 244؛ تاریخ الخمیس، ج 2، ص 91.
32- مراد خلیفه از خاندان ابومعیط، فرزندان عقبة بن ابی معیط است. عقبه از دشمنان سرسخت پیامبر اکرم (ص) بود و بعد از جنگ بدر، به دستور پیامبر (ص) با اینکه اسیر شده بود، کشته شد. ولید بن عقبة ابن ابی معیط، برادر مادری عثمان بود. بر اساس پیش بینی خلیفه دوم، عثمان مناصب کلیدی را به آنان داد.
33- تاریخ الطبری، ج 4، ص 266 و 467.
34- مروج الذهب...، ج 2، ص 343؛ الأغانی، ج 6، ص 356.
35- تفسیر الکبیر، ج 1، ص 206، کنز العمال، ج 3، ص 14؛ بیهقی، السنن الکبری، ج 5، ص 113. اهل سنت بلند گفتن بسم الله را در نماز حرام می دانند. ولی شیعه مستحق می داند. فخر رازی که در این مردد شده، گفته است: و من اقتدی بعلی فقد اهتدی.
36- البلدان و فتوحها و احکامها، ص 382.
37- همان، ص 423.
38- همان، ص 447.
39- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 167 به بعد؛ تاریخ الخلفاء، ص 181.
40- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 163.
41- جفنه، از اهالی حیره و مسیحی بود که سعد بن ابی وقاص او را برای تعلیم خواندن و نوشتن به مدینه آورد، (أنساب الأشراف، ج 2، ص 294).
42- الجمل...، ص 175.
43- علم الهدی، علی بن الحسین ، الشافی فی الامامة، ص 266؛ الجمل ...، ص 180؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 162؛ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 30.
44- أنساب الأشراف، ج 6، ص 133.
45- ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص 195؛ مروج الذهب، ج 2، ص 341؛ أنساب الأشراف، ج 4، ص 136-137.
46- تاریخ الاسلام (ذهبی)، ج 3، ص 405 به بعد.
47- الجمل...، ص 178؛ أنساب الأشراف، ج 6، ص 134 و ج 5، ص 543.
48- ابن حزم ، المحلی، ص 270؛ ذیل السنن الکبری، ج 3، ص 144، به نقل از: الصحیح من السیرة النبی الأعظم (ص)، ج 1، ص 28؛ تاریخ الطبری، ج 4، ص 267.
49- تاریخ الطبری، ج 4، ص 410؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج 1، ص 29.
50- أنساب الأشراف، ج 6، ص 133و 137؛ جانشینی محمد (ص)، ص 117.
51- جانشینی محمد(ص)، ص 122.
52- الشافی فی الامامة، ج 4، ص 290، الجمل...، ص 187.
53- همان، ص 291.
54- تشیع در مسیر تاریخ، ص 103.
55- نهج البلاغه، خطبه 164، ص 166.
56- أنساب الأشراف، ج 6، ص 208.
57- تاریخ الطبری، ج 4، ص 340.
58- همان، ص 324؛ الغدیر، ج 9، ص 30.
59- الغدیر، ج 9، ص 30.
60- جانشینی محمد(ص)، ص 129؛ تاریخ الطبری، ج 4، ص 358 و 365.
61- أنساب الأشراف، ج 6، ص 134.
62- الجمل...، ص 190.
63- گفته شده تعداد 200 نفر از کوفه به سرپرستی مالک اشتر، 150 نفر به سرپرستی حکیم بن جبله، از بصره و 600 نفر به رهبری عبدالرحمان بن عدیس بلوی از مصر برای اعتراض به عثمان به مدینه آمده بودند و عموم اهل مدینه به غیر بنی امیه نیز بر عثمان معترض بودند. معترضینی که از کوفه، مصر و بصره آمده، در ذوخشب تجمع کرده بودند. عثمان، علی(ع) را فرستاد تا ببیند آنان چه می گویند. (الجمل...، ص 137).
64- الجمل...، ص 140؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 175.
65- همان، ص 141.
66- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 171.
67- روباه پیر.
68- الجمل...، ص 148.
69- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 175: عایشه در شورانیدن مردم بر ضد عثمان نقش بسیار مؤثری داشت . همچنین ر.ک: أنساب الأشراف، ج 5، ص 36؛ ابن شبه نمیری، ابوزید، عمر، تاریخ المدینة المنوره، ج 4، ص 1225.
70- ر.ک، مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص 167، نقش ماهرانه معاویه در قتل عثمان؛ أنساب الأشراف ج 3، ص 585؛ الجمل...، ص 195.
71- تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 176.
72- أنساب الأشراف، ج 3/4، ص 595؛ الجمل...، ص 145؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 16، ص 219؛ عصامی، عبدالملک بن حسین، سمط النجوم، ج 2، ص 413.
73- ... و انی انشدک الله الا تکون اما هذه الامة المقتول... (نهج البلاغه، خطبه 164).
74- .. استاثر فاساء الاثره و جزعتم فاسأتم الجزع.... ( نهج البلاغه، خطبه 30) سیری در نهج البلاغه، ص 165 به بعد.
75- .. و لم یکن فی القوم احص علیه منه ... (نهج البلاغه، خطبه 174؛ بلاذری نقل کرده که اوگفته است: رأیت علیا علی منبر رسول الله (ص) حین قتل عثمان و هو یقول ما احببت قتله و لاکرهته و لا امرت و لا نهیت عنه (أنساب الأشراف، ج 3، ص 595).
76- أنساب الأشراف، ج 33، ص 584.
77- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 712؛ المصنف، ج 8، ص 712.
78- مروج الذهب...، ج 2، ص 461، تاریخ الطبری، ج 3، ص 514.
79- همان...، ص 364؛ همان، ص461.
80- أنساب الأشراف، ج 3، ص 417؛ همان، ج 5، ص 464.
81- وقعة صفین، ص 37.
82- المصنف، ج 8، ص 684؛ تاریخ المدینة المنوره، ج 4، ص 1263-1268؛ الریاض النضرة، ج 3، ص 70؛ وقعة صفین، ص 48-50؛ مروج الذهب...، ج 2، ص 370؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 477.

منبع: برگرفته از تاریخ تشیع (1)




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.