نویسنده: ناصر فکوهی
فرهنگ تقلید
این پرسش را به صورتی دیگر در یکی از نوشتههای پیشین در مورد اصالت فرهنگی به بحث گذاشته بودیم و اینجا به آن باز میگردیم. نخست باید بگوییم که نه تنها فرهنگها از یکدیگر تقلید میکنند، بلکه اصولاً نمیتوانند از یکدیگر تقلید نکنند.در معنایی عام، تقلید به مفهوم مبادله است و نباید مبادله چه در سطح بیولوژیک و چه در سطح فرهنگی، به معنای مرگ ارگانیسم؛ بنابراین، مبادله را باید شرط لازم برای تداوم موقعیت زیستی چه در معنای دقیق این کلمه و چه در معنای فرهنگی آن دانست.
فرهنگ، در معنایی که ما به کار میبریم، برای درکپذیر شدنش در مفاهیم پیچیدهتر جوامع انسانی باید از آنچه گاه کردارشناسان جانوری «فرهنگ حیوانات» (دووال، 1389: 16- 13) نامیدهاند، تفکیک شود و هر چند نمیتوان منکر وجود نوعی رابطه پیوستاری و نگسستنی میان این دو شد؛ ولی فرهنگ انسان، همان اندازه با آنچه به سختی تلاش شده است نوعی «فرهنگ» جانوری نامیده شود، تفاوت دارد که نظام زبانی انسان با نظامهای ارتباطی جانوران؛ از این رو در این پاسخ تلاش میکنیم بر دو نظامکنشی و زبانی به مثابه نظامهای اصلی مبادله تأکید کنیم.
انسان موجودی است که از لحاظ بیولوژیک جز در موقعیتهای نادری (برای نمونه بارداری، موقعیت دوقلوها، موقعیت پیوند اندامی و غیره) موجودی است که کاملاً دارای تمامیت بیولوژیک مستقل است؛ از این رو، اجتماعی شدن نه تنها یک موقعیت ثانویه در مقایسه با «جامعه» به حساب میآید، بلکه باید آن را یک موقعیت «استثنایی» نیز به حساب آورد. البته باز هم در اینجا ناچاریم برای آنکه دچار سوء تعبیر نشویم، اشکال «جامعهپذیری» را که در پیوندهای خونی جانوری دیده میشود، از مفهوم «جامعه» که اساس آن بر «نظم» و طبعاً «سلطه» نظاممند و متداوم و سازمان یافته استوار است، جدا کنیم.
با توجه به این نکته، فرایند کنشی (بیان غیر کلامی و حرکات بدنی، موقعیتهای کالبدی، واکنشهای ناخودآگاه و عصبی، بروز بیرونی عواطف و غیره) و فرایند زبانی (بیان کلامی و نوشتاری و نمادین، نظامهای نحو، تولید متن، بینامتنی بودن و غیره) دو فرایندی هستند که میتوان گفت تقریباً همه اشکال «مبادله انسانی» به آنها قابل انتقال هستند. انسانها در واقع بیشتر از آنکه به اصطلاح متخصصان ارتباطات با یکدیگر «رابطه» برقرار کنند تا «پیام» یا «پیامها»یی را با یکدیگر «ردوبدل» کنند، وارد فرایندهای مبادلاتی پیچیدهای میشوند که فرایندهای تاکتیکی و استراتژیکی خودآگاهانه و ناخودآگاهانه هستند و از خلال نظامهای بیولوژیک و ژنتیک آموخته یا درونی میشوند.
آنچه در این میان برای انسانشناسان دارای ارزش است، این است که فرایندهای پیچیده مزبور چگونه شکل میگیرند، یعنی تولید و باز تولید میشوند و چرا در جوامع انسانی گوناگون شاهد «شباهتها» و «تفاوتها» میان این فرایندها هستیم. یکی از پاسخهایی که میتوان در اینجا عرضه کرد ممکن است ما را به پاسخ به پرسشی که در ابتدای این مطلب مطرح شده است، برساند: فرایند مبادله نیازمند نوعی «همسازی» (1) هم زمان (2) و در زمان (3) است؛ یعنی این فرایند نمیتواند جز از خلال یک دیالکتیک (یا دوگانه و دوسویه کنشی - زبانی) که قابلیت ردوبدل شدن با تنش اندک یا بدون تنش را داشته باشد و در یک مقطع زمانی یکسان و یا طول زمانی کوتاه یا بلند تعریف شود، انجام گیرد.
برای اینکه چنین چیزی ممکن شود، برای مثال برای آنکه دو نفر حتی در یک زبان و یک فرهنگ بتوانند با یکدیگر «گفت وگو» کنند، ناچارند از گروه بزرگی از سازوکارهای مبادله استفاده کنند که یکی از آنها فرایند «تقلید» است. این امری است که با شدتی دو چندان، زمانی که از کنشگر فردی به کنشگران اجتماعی گذار میکنیم، مطرح میشود. «گفت و گو» فرایندی است که در آن دو فرد یا دو گروه یا دو فرهنگ، باید بتوانند با یکدیگر «سازش» کنند تا بتوانند عمل مبادله را انجام دهند و برای این کار از جمله باید از یکدیگر «تقلید» کنند.
به عبارت دیگر «خود» تلاش میکند، همچون «دیگری» سخن بگوید و رفتار کنند تا بتواند با دیگری رابطه برقرار کند. مثالی شاید کمی سطحی ولی گویا در این مورد، شیوهای است که افراد بزرگسال در سخن گفتن با کودکان به کار میبرند و در آن تلاش میکنند با تقلید از زبان کودک و حتی از حرکات او با وی سخن بگویند، ممکن است تصور شود در این فرایند ما با نوعی رابطه استراتژیک کاملاً حساب شده مثلاً آموزشی سروکار داریم، ولی بدون آنکه این امر را نفی کنیم، میتوانیم از دیدگاه فرهنگ بگوییم که رابطه تقلید نیز در اینجا بدون شک حضور دارند. فرد بزرگسال از کودک تقلید میکند تا بتواند با او سخن بگوید و دراین تقلید نه تنها کودک را شبیه به خود میکند (آموزش) بلکه خود شبیه کودک میشود (فرهنگپذیری واژگونه).
همین رابطه را به صورتی گسترده میتوان میان همه کنشگران اجتماعی که ناچارند وارد رابطه با یکدیگر بشوند، ببینیم. انسانها ناچار هستند نظامهای زبانی و حرکتی خود را با یکدیگر «تنظیم» کنند و این تنظیم بدون تقلید امکان ندارد. با وجود این، باید به نکتهای اساسی توجه داشت که بعدها به آن باز خواهیم گشت و آن اینکه این فرایند کنشی - زبانی به شدت تحت تأثیر دو عامل هژمونی (سلطه) و عادتواره (هابیتوس) در معنای بوردیویی این واژگان قرار دارد. به عبارت دیگر ما نمیتوانیم از تقلید در معنایی سخن بگوییم؛ زیرا بدین ترتیب از یاد بردهایم که تقلید در محیط «قدرت» انجام میگیرد. قرار گرفتن این امر در محیط یا به تعبیر بوردیو در میدان (قدرت»، تقلید را در دو یا چند سوی آن به صورت برابر در نمیآورد. یک سو ممکن است بسیار بیشتر در تقلید پیش رود بدون آنکه این تقلید تغییری اساسی یا دراز مدت در موقعیت فرهنگی او ایجاد کند در حالی که یک یا چند سوی دیگر ممکن است از فرایند تقلید، حتی اگر این فرایند، تقلید کوتاه مدت و به ظاهر سطحی باشد، به شکلی کاملاً تغییر یافته بیرون بیایند. به همین دلیل در فرایندهای مدیریت فرهنگی در عین آنکه باید به این موقعیتها توجه داشته باشیم، باید بتوانیم آنها کنترل و به نحو مناسب به گونهای هدایتشان کنیم که به هدف مورد نظر از لحاظ فرهنگی دست یابیم.
پینوشتها:
1. articulation.
2. synchronic.
3. diachronic.
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.