چگونگي تشيع سلمان
دانشمند معروف اهل تسنن، ابن ابي الحديد مي گويد: «سلمان از شيعيان و از خواص شيعه علي عليه السلام بود و اصحاب در اين نظر که او شيعه ي علي عليه السلام بود، اتفاق نظر دارند.»
سپس مي گويد: «سلمان در ماجراي سقيفه و انتخاب ابوبکر به عنوان خليفه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله به مسلمانان رو کرد و به زبان فارسي گفت: «کرديد و نکرديد!» (1)
معني اين سخن، به نظر اصحاب ما اين است که کار خوبي کرديد ولي از اهلبيت صلي الله عليه و آله عدول نموديد و اگر خليفه را از اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله برمي گزيديد، بهتر بود.
ولي شيعه ي اماميه مي گويند: «معني اين جمله اين است که : «اسلام آورديد، اما اسلام نياورديد» (يعني گويي اسلام را نپذيرفتيد و از مرز آن خارج شديد.)
سپس ابن ابي الحديد مي افزايد: «آنچه اصحاب ما در معني سخن مذکور گفته اند، درست است و عبارت فارسي فوق معني «اسلام آورديد و اسلام نياورديد» را نمي رساند و اينکه سلمان استانداري مدائن را از جانب عمر بن خطاب قبول کرد، دلالت دارد که سخن اصحاب ما (در معني کرديد و نکرديد) درست است و اگر آنچه شيعه ي اماميه مي گويد، درست باشد، سلمان حکومت مدائن را از جانب عمر نمي پذيرفت.» (2)
پاسخ علامه «سيد محسن امين» به ابن ابي الحديد
معني جمله ي فارسي «کرديد و نکرديد» به هيچ وجه به آن معني که شما و اصحاب شما مي گويند نيست، بلکه معني جمله اين است که: «شما با اظهار شهادتين ( گواهي به يکتايي خدا و رسالت پيامبر) اسلام را پذيرفتيد ولي به سخن پيامبر صلي الله عليه و آله در شأن علي عليه السلام در روز غدير، تسليم اسلام نشديد»، (با توجه به اينکه سلمان در اين مقام سخن مي گفته است) و نيز به زبان فارسي گفت: «و ندانيد چه کرديد؟» يعني نمي دانيد که چه کار نموديد، که اين جمله يک جمله ي سرزنش آميز است ، ولي ابن ابي الحديد اين سخن سلمان را نقل ننموده است و استانداري سلمان از جانب عمر، مؤيد حکومت عمر نيست، بلکه سلمان مي خواست عدالت اسلامي را در مدائن پياده کند و راه حق را به مردم نشان دهد.(3)
اعتراض دوازده نفر به خلافت ابوبکر
امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود: «دوازده نفر با صراحت و رسما به خلافت ابوبکر اعتراض کردند. اين افراد شش نفر از مهاجران بودند که عبارتند از : سلمان، ابوذر، مقداد، بريده ي اسلمي، خالد بن سعيد و عمار ياسر و شش نفر از انصار بودند که عبارتند از: ابوالهيثم تيهان، عثمان بن حنيف، سهل بن حنيف، خزيمه بن ثابت، ابي بن کعب و ابوايوب انصاري.
اين دوازده نفر به حضور امام علي عليه السلام آمدند و پيوند خود را با آن حضرت آشکار ساختند و به حقانيت و شايستگي آن حضرت براي رهبري اقرار نمودند، سپس در مورد رهبري به مشورت پرداختند. آنها تصميم گرفته بودند تا به مسجد رفته و ابوبکر را از بالاي منبر پيامبر صلي الله عليه و آله به پايين بياورند، از امام علي عليه السلام اجازه خواستند تا اين کار را انجام دهند و افزودند: « اي علي عليه السلام ما از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيديم که فرمود:
«علي مع الحق و الحق مع علي يميل کيف ما مال؛ علي عليه السلام با حق است و حق با علي عليه السلام است، هر جا علي عليه السلام متمايل گردد، حق نيز به همانجا متمايل مي شود.»
بر اين اساس اجازه ي شورش بر ضد مخالفان به ما بده که کاسه ي صبرمان لبريز شده و ديگر توان تحمل نداريم.
امام علي عليه السلام آنها را از اين کار نهي کرد و فرمود: « اين کار موجب کشتار و خونريزي مي گردد و پيامبر صلي الله عليه و آله مرا به صبر و تحمل وصيت نموده است ولي من به شما پيشنهاد مي کنم که به مسجد برويد و در حضور مردم احتجاج کنيد و مطالب حق را بيان نماييد که روش بهتر همين است.»(4)
دفاعيات و اعتراضات سلمان
در اينجا به چند فراز به طور اختصار که نشان دهنده ي همه ي مطالب است اکتفا مي کنيم:
پس از آنکه به اجبار از امام علي عليه السلام و سپس از زبير بيعت گرفتند، نوبت به سلمان رسيد. سلمان مي گويد: «مرا احاطه کردند و محکم بر گردنم زدند و دست و بازويم را به شدت تاب دادند. به اين ترتيب مرا به بيعت اجبار نمودند.»
سلمان پس از بيعت خطاب به بيعت کنندگان چنين گفت:
«اي فرزندان روزگار! هلاکت باد بر شما، آيا مي دانيد چه گام هايي بر زيان خود برداشته ايد و همانند امت هاي گذشته از هوس هاي نفساني پيروي کرديد و از سنت پيامبر و خودتان دوري نموديد، مقام امامت و ولايت را از مرکز و اهل آن ربوديد.»
عمر گفت: «اکنون که تو و صاحب تو (علي عليه السلام) بيعت کرده اند، هر چه مي خواهي بگو.»
سلمان به عمر گفت: «گواهي مي دهم که از رسول خدا شنيدم که بر گردن و تو و صاحب تو که با او بيعت کردي، مانند گناه همه ي امت تا روز قيامت و مانند عذاب آنها قرار دارد.»
سپس سلمان چند آيه ي قرآن را تلاوت کرد و آنها را از مصاديق آن آيات شمرد.
سرانجام عمر آن چنان خشمگين شد که فرياد زد: «ساکت باش...»
ولي سلمان همچنان به دفاعيات خود ادامه مي داد، گفتگو به خشونت گراييد. در اين هنگام امام علي عليه السلام به سلمان فرمود: «سکوت کن.»
آنگاه سلمان سکوت کرد و گفت: «اگر مولايم علي عليه السلام مرا به سکوت امر نمي کرد تمام آياتي را که در سرزنش آنها نازل شده است و از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيده ام، بيان مي کردم.»(5)
سخنراني سلمان
اي مردم! سخنم را بشنويد و سپس درباره ي آن بينديشيد. آگاه باشيد که علم بسيار به من داده شده که اگر همه ي آن را که در مورد فضائل اميرمؤمنان علي عليه السلام است، بازگو کنم عده اي از شما ( بر اثر عدم ظرفيت و عدم درک آن علوم) خواهيد گفت: «سلمان ديوانه شده است» و گروه ديگر خواهيد گفت: «خدا، قاتل سلمان را بيامرزد.»
اي مردم! سرنوشت شومي در کمين شما است. بدانيد که علي عليه السلام از پيشامدها و حوادث آينده آگاهي دارد. او ميراث دار مقام وصايت و هدايت است و همانند هارون نسبت به موسي عليه السلام است. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
«انت وصيي في اهل بيتي و خليفتي في امتي و انت بمنزله هارون من موسي؛ تو وصي من در ميان خاندانم هستي و تو جانشين من در ميان امتم مي باشي، نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسي عليه السلام است.»
اي مردم! شما همان روش بني اسرائيل را انتخاب نموده و حق را رها ساخته ايد، با اينکه مي دانيد ولي خود را به ناداني مي زنيد... سوگند به خداوندي که جان سلمان در اختيار او است، اگر شما علي عليه السلام را به رهبري برمي گزيديد، مواهب الهي از هر طرف به سوي شما سرازير مي شد. زمين و زمان، آسمان و دريا، در اختيار شما در مي آمد. فرائض الهي برقرار مي شد. وحدت در اجراي احکام الهي فراهم مي گرديد، ولي شما از او روي گردانديد و به سوي ديگر رفتيد، در انتظار بلاها و دگرگوني هاي ناگوار باشيد...
بر شما باد که به اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله بپيونديد، زيرا که آنها پيشگامان و راهنماي شما در قيامت به سوي بهشت خواهند بود.
بر شما باد به اميرمؤمنان علي عليه السلام! سوگند به خدا ما به عنوان امير و ولي مؤمنان بر علي عليه السلام سلام کرديم. در همه ي اين موارد، پيامبر صلي الله عليه و آله ما را به آن امر و تأکيد کرد. بنابراين چرا قوم به بيراهه مي روند، مقام ارجمند او را شناختيد ولي به مقام او حسادت ورزيدند . چنانکه قابيل بر مقام هابيل حسد ورزيد و او را کشت و کافراني از امت موسي عليه السلام از آيين او مرتد شدند، ماجراي اين امت نيز همانند امت موسي عليه السلام شده است، به کجا مي رويد؟
اي مردم! واي بر شما، ما را به فلان و فلان چکار؟ آيا نادانيد يا خود را به ناداني زده ايد؟ آيا حسادت داريد يا خود را به حسادت ورزيدن زده ايد؟
«الا واني اظهرت امري و سلمت لنبيي و اتبعت مولاي و مولي کل مؤمن و مؤمنه عليا اميرالمؤمنين عليه السلام و سيد الوصيين و قائد الغر المحجلين و امام الصديقين و الشهداء و الصالحين؛ آگاه باشيد، من وظيفه ام را انجام دادم و تسليم فرمان پيامبرم شدم و از مولايم که مولا و رهبر همه ي مرد و زن با ايمان است، پيروي نمودم که او علي عليه السلام، اميرمؤمنان و سرور اوصياء و پيشواي پيشگامان برجسته ي راه حق است و او امام راستگويان و شهيدان و صالحان مي باشد.»(6)
جلوگيري امام علي عليه السلام از کتک خوردن سلمان
در اين هنگام خالد بن سعيد از اصحاب علي عليه السلام برخاست وسخني گفت. امام علي عليه السلام به او فرمود: «خداوند مقام ( و دفاع) تو را شناخت و پاداش سعي تو را پذيرفت، بنشين.» خالد نشست.
در اين هنگام سلمان برخاست و گفت: «الله اکبر، الله اکبر،
من با دو گوشم شنيده ام و اگر نشنيده باشم، هر دو گوشم کر باد که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: هنگامي فرا رسد که برادر و پسر عمويم با گروهي از اصحابش در مسجد بنشينند، آنگاه گروهي از سگ هاي دوزخ به اطراف او بيايند تا او و اصحابش را بکشند، و لست اشک الا و انکم هم؛ اکنون من ترديدي ندارم که آنکه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود، شما هستيد.»
عمر وقتي که اين گفتار را شنيد، سخت خشمگين شد و برجهيد و به سلمان حمله کرد. بي درنگ اميرمؤمنان علي عليه السلام برخاست و دست انداخت و اطراف لباس عمر را گرفت و او را فشار داد و به زمين کشيد و فرمود:
«يابن الصحاک الحبشيه لولا کتاب من الله سبق و عهد من رسول الله تقدم لاريتک اينا اضعف ناصرا و اقل عددا؛ اي پسر صحاک حبشيه! اگر حکم خدا و عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله بر اين موضوع، مقدم نشده بود، اکنون به تو مي فهماندم که کداميک از ما از نظر قوت و لشکر، پيروز است و کدام مغلوب مي باشد؟»
سپس علي عليه السلام به اصحاب خود فرمود: «خداوند شما را رحمت کند، برخيزيد برويد.»(7)
به اين ترتيب اميرمؤمنان علي عليه السلام از سلمان حمايت کرده و نگذاشت که او را بزنند.
دفاعيات ديگر سلمان
1-هنگامي که مهاجمان به خانه ي علي عليه السلام آمدند تا او را با اکراه به مسجد براي بيعت گرفتن ببرند، سلمان، مقداد، ابوذر و بريده ي اسلمي براي حمايت از امام علي عليه السلام وارد خانه ي آن حضرت شدند، هنگامي که امام را به سوي مسجد، کشان کشان مي بردند، همين افراد به دنبال علي عليه السلام حرکت کردند و مي گفتند: «چقدر زود به رسول خدا صلي الله عليه و آله خيانت کرديد و کينه هاي انباشته در سينه هايتان آشکار شد.»
و همچنان سايه به سايه ي علي عليه السلام حرکت مي کردند تا در فرصت هاي مناسب از حق آن حضرت دفاع کنند.(8)
2-از دفاعيات سلمان اينکه: گفتار رسول خدا صلي الله عليه و آله را در شأن علي عليه السلام براي مردم بازگو مي کرد. از جمله مي گفت: شنيدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
«ان عليا باب فتحه الله من دخله کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا؛ همانا علي عليه السلام دري است که خداوند آن را گشوده است، هر کس که در آن وارد شد، مومن است و هر کس که از آن خارج گردد، کافر است.» (9)
تعبير به «باب» (در) در حديث فوق اشاره به اين است که ولايت امام علي عليه السلام و خط فکري و عملي او يگانه راه نجات و پيروزي و دستيابي به اسلام حقيقي است، اگر کسي اين راه را بپيمايد، از مرز کفر و نفاق خارج شده و به سراي ايمان و اسلام خالص و مورد پسند خدا رسيده است.
3-سليم بن قيس در کتاب خود(10) مي گويد:
ابوذر در عصر خلافت عمر بيمار شد. به عيادتش رفتم و اميرمؤمنان علي عليه السلام را در آنجا ديدم. کنار بستر ابوذر بوديم که ناگاه ديديم، عمر بن خطاب براي عيادت ابوذر آمد. ابوذر وصيت خود را به علي عليه السلام کرد و آن حضرت را وصي خود قرار داد. پس از آنکه عمر رفت، يکي از بستگان ابوذر، به ابوذر گفت: «چرا به رييس مؤمنان عمر وصيت نکردي؟»
ابوذر گفت: «من به آن کسي وصيت کردم که در حقيقت اميرمؤمنان است و رسول خدا صلي الله عليه و آله به ما که هشتاد نفر عرب و چهل نفر عجم بوديم، امر کرد که به علي عليه السلام به عنوان اميرمؤمنان سلام کنيم و ما بر آن حضرت به اين عنوان سلام کرديم...»
سليم مي گويد: به امام علي عليه السلام و سلمان و مقداد که در آنجا بودند، عرض کردم: «آيا همين موضوع را که ابوذر گفت (دستور پيامبر صلي الله عليه و آله به سلام کردن بر علي عليه السلام به عنوان اميرمؤمنان ) شما تصديق مي کنيد؟»
هر سه نفر گفتند: «خدا را شاهد مي گيريم که ابوذر راست مي گويد.»
من با خودم گفتم: «اين افراد، چهار نفر عادل هستند و اگر از اين به بعد، هر کسي خلاف اين مطلب را بگويد، هرگز شکي در درستي سخن آن چهار نفر نمي کنم.»
سپس از آن چهار نفر خواستم که نام آن هشتاد نفر( عرب) را ذکر کنند. سلمان نام فرد فرد آن هشتاد نفر را ذکر نمود و امام علي عليه السلام و ابوذر و مقداد گفته ي سلمان را تصديق کردند.
از جمله افرادي که سلمان از آن هشتاد نفر نام برد، عبارتند از ابوبکر، عمر، ابوعبيده، معاذ، سالم و پنج نفر از اصحاب شوري (طلحه، عثمان، سعد وقاص، عبدالرحمان بن عوف و زبير) و عمار ياسر، سعد بن عباده و افراد باقيمانده ي اصحاب عقبه (که درآغاز بعثت در عقبه ي نزديک مني با پيامبر صلي الله عليه و آله بيعت کردند) و ابي بن کعب، ابوذر، مقداد و بزرگان اصحاب بدر و انصار مانند ابوالهيثم، خالد بن زيد، ابوايوب، اسيد بن خضير و بشير بن سعد.(11)
4-سلمان از بيعت با ابوبکر امتناع مي ورزيد، روزي عمر با او ملاقات کرد و گفت: «اگر بني هاشم از بيعت خودداري نمودند از اين رو است که آنها ادعا مي کنند که بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله از همه برتري دارند و از خويشان پيامبرند و افتخار به خويشاوندي مي کنند، ولي تو(که عجم هستي و هيچگونه خويشي با پيامبر صلي الله عليه و آله نداري) چرا مخالفت مي کني؟»
سلمان در پاسخ گفت: «من شيعه ي آنها در دنيا هستم و بر آنجا گام مي نهم که آنها گام نهاده اند و به بيعت آنها، بيعت مي نمايم.»(12)
5-سلمان و ابوذر و مقداد در مدينه کنار يکديگر نشسته بودند. مردي که از کوفه براي تحقيق و يافتن راه حق آمده بود، نزد آنها نشست و طلب راهنمايي کرد، سلمان به او گفت:
«عليک بکتاب الله فالزمه و علي بن ابيطالب فانه مع القرآن لايفارقه؛ بر تو باد به کتاب خدا، قرآن؛ پيوند خود را با قرآن برقرار ساز و همچنين پيوند خود را با علي عليه السلام برقرار ساز و در راه او حرکت کن، زيرا علي عليه السلام با قرآن است و از آن جدا نمي گردد.»
من گواهي مي دهم که از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود: علي عليه السلام بر حق است و هر جا حق بگردد، علي عليه السلام همانجا مي گردد، علي صديق است و فاروق و مشخص کننده ي حق و باطل مي باشد...»(13)
پي نوشت
1.در کتاب عبدالله بن سبا (نوشته علامه سيد مرتضي عسکري) از کتاب انساب نقل شده که سلمان به زبان مادري خود گفت: «گرداذ ناگرداذ» (ترجمه ي عبدالله بن سبا، ج1، ص 145).
2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص39؛ نگارنده گويد: جمله ي «کرديد و نکرديد» يعني «خطا کرديد و کار حق و درست انجام نداديد.»
3. اعيان الشيعه، ج7، ص 285.
4. تنقيح المقال، ج1، ص 199؛ مجالس المؤمنين، ج1، ص 203.
5. اقتباس از احتجاج طبرسي، ج1، ص 111 و 112.
6. همان، ص 151 و 152.
7. همان، ص 154؛ بيت الاحزان محدث قمي، ص 75.
8. کتاب سليم بن قيس، ص251.
9. همان.
10. علامه ي اميني، سليم بن قيس را به عنوان «تابعي کبير» ياد کرده و کتاب او را بر اساس مدارکي، نخستين کتاب شيعه خوانده است.(الغدير، ج1، ص 195).
11. کتاب سليم بن قيس، ص 164 تا 166.
12. نفس الرحمن، ص 148.
13. احتجاج الرحمن ، ص 148.
/خ