کودکان را يار باشيم نه بار!

اکثر کودکان در جريان رشد و تحول مشکلات هيجاني و رفتاري خاصي پيدا مي کنند که معلول فشارهاي رشد و انطباق با انتظارات خانواده و اجتماع است. يکي از اهداف اصلي تربيت در اين سنين آن است که اوليا بتوانند به فرزندان خود کمک کنند رويدادهاي عادي رشد را پشت سر بگذارند و بر رشد فرزندان خود بيفزايند. اما هر چه استقلال يا خود مختاري کودکان در اين سنين بيشتر شود به همان اندازه تعارض ميان اميال و خواسته هاي کودک با نيازها و انتظارات تربيتي والدين افزايش مي يابد.
يکشنبه، 17 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کودکان را يار باشيم نه بار!
 کودکان را يار باشيم نه بار!
کودکان را يار باشيم نه بار!

نويسنده:امين ميرموسوي



اکثر کودکان در جريان رشد و تحول مشکلات هيجاني و رفتاري خاصي پيدا مي کنند که معلول فشارهاي رشد و انطباق با انتظارات خانواده و اجتماع است. يکي از اهداف اصلي تربيت در اين سنين آن است که اوليا بتوانند به فرزندان خود کمک کنند رويدادهاي عادي رشد را پشت سر بگذارند و بر رشد فرزندان خود بيفزايند. اما هر چه استقلال يا خود مختاري کودکان در اين سنين بيشتر شود به همان اندازه تعارض ميان اميال و خواسته هاي کودک با نيازها و انتظارات تربيتي والدين افزايش مي يابد. نتيجه اين تعارض گاه انجام رفتارهاي مخل و منفي از سوي فرزندان است. اين گونه رفتارها در برخي مقاطع سني «بهنجار» تلقي مي شوند، معمولي و موقتي هستند مثل قشقرق هاي کودکانه. اما در برخي کودکان اين رفتارهاي مخل، شديد مي شوند و نياز به پيگيري و توجه بيشتري از سوي والدين دارند در اين مواقع، رفتار مخل، طيف وسيعي از رفتارها را دربر مي گيرد. از جمله قشقرق ها و گريه و زاري شديد و دائمي، نافرماني، رفتارهاي پرخاشگرانه نسبت به ديگران، دزدي، تخريب وسايل ديگران و ... بدون ترديد ويژگي بارز اين رفتارها و علايم به عنوان يک اختلال، تداوم و ثبات در آشکار ساختن آن است. يکي از اين مشکلات قابل توجه در اين مقطع سني «اختلال سلوک» مي باشد که عبارتست از الگوي تکراري و پايدار رفتاري که شامل نقض حقوق اساسي ديگران شود و نامناسب با هنجارهاي اجتماعي مرحله سني کودک باشد. اين اختلال مربوط به محيط خاصي نيست بلکه در مدرسه، خانه، جامعه و ميان همسالان مشاهده مي شود. نقطه آغاز آن سال هاي پيش دبستاني است و تعاملات پيچيده و مرتبط با اين محيط ها در پيشرفت يا بهبود علايم آن دخالت دارد. يکي از ويژگي هاي بارز «سلوک» پرخاشگري فيزيکي به شکل بي رحمي، صدمه زدن به ديگران، خسارت به اموال ديگران يا آتش افروزي است. اين قبيل کودکان اغلب آغاز کننده رفتار پرخاشگرانه بوده و با پرخاشگري به ديگران واکنش نشان مي دهند، رفتارهاي آزار دهنده و تهديد کننده دارند، زد و خوردهاي مکرر راه مي اندازند، وسيله اي برنده به کار مي برند که مي تواند آسيب جدي به ديگران وارد کند. کودکان مبتلا به اين ناراحتي از همدلي ضعيفي برخوردارند، اغلب تکانشور هستند و نياز زيادي براي برانگيخته شدن دارند و از لحاظ رشد اخلاقي ضعيف مي باشند. تقلب، سرقت يا دروغ گويي هاي مکرر از شايع ترين رفتارهايي است که از اين کودکان سر مي زند. چنين کودکاني از قواعد و مقررات مدرسه يا منزل به طور جدي تخلف مي کنند در اين موقعيت ها روابط بين فردي پر دردسري دارند، اغلب با همسالان خود به کتک کاري مي پردازند و مشکلات انضباطي بسياري در مدرسه ايجاد مي کنند. گاه اقدام به برداشتن وسايل ديگر همکلاسي هايشان مي کنند. صدمه رساندن به ديگر هم کلاسي ها و آزار آنها گاه به حدي است که به تدريج در بازي ها و مشارکت هاي گروهي شرکت داده نمي شوند و کم کم از سوي ديگر همسالان طرد مي شوند. در مجموع ميزان شيوع اين اختلال بين پسران به مراتب بيشتر از دختران است. گاهي تفاوت هاي جنسيتي در انواع خاصي از مشکلات سلوکي ديده مي شود به طوري که در بين پسران رفتارهاي سلوکي از نوع رويارويي است. در حالي که اين رفتارها بين دختران بيشتر از نوع غيررويارويي است و در قالب رفتارهايي همچون طرد کردن، بد نام کردن ديگري، از خود راندن، توطئه کردن و ... آشکار مي شود. معمولا لجبازي و نافرماني شايع ترين مقدمه اختلال سلوک از نوعي است که در دوره کودکي آغاز مي شود. به جز اينکه کودکان داراي نشانه هاي سلوک معمولا علايم مشکلات روان پزشکي ديگري هم دارند که شايع ترين آن بيش فعالي و کمبود توجه مي باشد که معمولا در پسران بيشتر است.

سبب شناسي

در مورد علل رفتارهاي مخل همچون سلوک، تحقيقات زيادي انجام شده و داده هاي قابل توجهي وجود دارند که نشان مي دهند احتمالا چند فاکتور در ايجاد مشکلات سلوک باليني دخالت دارند که معمولا طيفي از خصوصيات ژنتيکي کودک، والدين يا خانواده ناکارآمد و شرايط محيطي هستند. نتايج پژوهش ها بيانگر آن است که اختلال سلوک داراي عناصر ژنتيکي نيز مي باشد. خطر ابتلا به اين ناراحتي در کودکاني که يکي از والدين آنها الگوي شخصيت ضد اجتماعي داشته اند و يا داراي مشکل سلوک بودند، افزايش مي يابد و يا والديني که سابقه وابستگي به الکل، سابقه ابتلا به ناراحتي هاي خلقي و يا سابقه بيش فعالي در کودکي و کم توجهي داشته اند شايع تر است.

الگوي خانوادگي

خانواده زمينه اوليه و عمده اجتماعي شدن است. يافته هاي پژوهشي، از اين نظريه که خانواده و الگوهاي تربيتي عامل مهمي در ايجاد اختلال سلوک است، حمايت کرده اند. از مهم ترين فاکتورهايي که در ايجاد اين اختلال نقش دارند عبارتند از: انحراف والدين، قهر و طرد والدين، فقدان انضباط با نظارت بر کودکان، تعارض والدين با يکديگر و طلاق. از اين رو تعارضات زناشويي نيز مي تواند در بروز رفتارهاي مقابله اي در کودکان موثر باشد. گاه به جاي اينکه والدين به اصلاح رفتارهاي مخل و زورگويانه نظير خواسته هاي نامعقول، مبارزه طلبي، مخالفت، جبر و بحث و نافرماني هاي کودک بپردازند با اختلافات تربيتي خودشان واکنش نشان مي دهند و اين تناقضات تربيتي بين والدين، باعث مي شود تا نتوانند الگوي تربيتي ثابت و منسجمي ارائه کنند. در مجموع اگر والدين نسبت به درمان و رفع اين مشکل رفتاري اقدام نکنند مي توانند پيش بيني کننده انواع وسيعي از دشواري هاي سازگاري بعدي در بزرگسالي (رفتارهاي ضد اجتماعي، بزهکاري، دروغ گويي) باشد. از آنجايي که مهارت هاي ضعيف والدين در تربيت فرزند، مشخصه روابط خانوادگي کودکان مبتلا به سلوک است بنابراين يکي از اهداف درمان اين اختلال بر آموزش والدين در شيوه هاي فرزندپروري و افزايش آگاهي آنها در زمينه تعليم فنون مديريت رفتار، متکي است. آگاهي اوليا از علايم مشکلات رفتاري در سنين کودکي مي تواند در پيشگيري، تشخيص و درمان نقش مهمي داشته باشد در اين قسمت به مهم ترين علايم اشاره مي شود. اغلب ديگران را مورد تهديد، ارعاب و آزار و اذيت قرار مي دهد، اغلب آغاز کننده زد و خورد است، وسيله اي برنده و خطرناکي را به کار مي گيرد که ممکن است باعث صدمه و آسيب جدي به ديگران شود (مانند چاقو، بطري شکسته، سنگ و ... ) ، نسبت به حيوانات با بي رحمي رفتار مي کند، از لحاظ قدرت جسمي به ديگران بي رحمي مي کند، کسي را به زور وادار به عمل جنسي مي کند، تخريب اموال مي شود، آتش افروزي عمدي با نيت آسيب رساني جدي مي شود، براي به دست آوردن اشيا يا جلب توجه يا خودداري از انجام تعهدات اغلب دروغ مي گويد، قوانين و مقررات مدرسه يا منزل را نقض مي کند، اقدام به دزدي و برداشتن وسايل ديگران مي کند، علي رغم منع از سوي والدين، شب ها تا ديروقت خارج از خانه به سر مي برد (شروع قبل از 13 سالگي) ، فرار از مدرسه (شروع قبل از 13 سالگي) .
در صورتي که حداقل سه مورد از علايم فوق در يک سال گذشته و دست کم يکي از آنها در شش ماه گذشته در رفتار و عملکرد فرزندان مشاهده شده است مي بايست نسبت به درمان و پيشگيري آن اقدام نماييد.
منبع: ماهنامه دنياي سلامت




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط