برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی
رنسانس اروپاییِ سده دوازدهم
سدههای یازدهم و دوازدهم دوران دگرگونیهای بنیادی در اروپای مسیحی به شمار میرود. از هنگامی که «چارلز هومر هستینگز» (1) در سال 1927 از یک رنسانس قرن دوازدهم سخن به میان آورد، رد پای این نظریه نیز کماکان تعقیب شده است. اما تغییرات ایجاد شده در دنیای مسیحی آن روزگاران از تجدید حیات تمدن عصر باستان خیلی فراتر رفت، هر چند که انسان قرون وسطایی چنان که ملاحظه کردهایم ابتکارات و نوآوریهای خود را عموماً زیر لوای نوعی رنسانس و نوزایی دوران گذشته مستور کرد. در چشمانداز یک تاریخ بلند اروپایی میخواهم به اهمیت تعیین کنندهی تولد و یا تکوین نوعی فرهنگ و اندیشه نوین در گذر این دوران تأکید نمایم. ابتدا میخواهم به ایجاد دگرگونی در عالم مسیحیت بپردازم که به نحو روزافزونی به عوالم زنانه گرایش مییافت و مهیای پذیرش آلام و مصائب هم بود. در همین ارتباط شاهد رواج بیسابقه آئینهای مریمپرستی و تغییراتی در تقدیس و تکریم عیسی مسیح هستیم. در این جا دیگر صرفاً با یک مسیح ظفرمند، آن که بر مرگ غلبه کرده است مواجه نیستیم که با مصائب او و مصلوبشدنش نیز.میخواهم نشان بدهم که چگونه نوعی اومانیسم مسیحایی نوین و مثبتنگر به تدریج تکوین مییابد آنچه که موجبات تعمیق اومانیسم اروپایی و غربی را در فرآیند پرتقلا و دامنهدار شکلگیری آن مهیا میسازد. انسان آگاهانهتر خود را متجلی میسازد، خداگونه میشود و دیگر آن معصیتکار همیشگی در زیر بار خردکنندهی گناه آدم ابوالبشر نیست. از سوی دیگر - جدا از ایمان و اعتقاد همواره در حال دگرگونی ولی کماکان زنده و نشاطآور - در قرن یازدهم و به خصوص در قرن دوازدهم به دو پدیده اساسی تعبیر و معنای تازهای بخشیده میشود و در بلندمدت آنها را در حوزههای اندیشه اروپای غربی وارد میکند: طبیعتاندیشی و خردورزی.
رواج ستایش و تقدیس مریم
با بسط و گسترش مریمپرستی در قرون یازدهم و دوازدهم مسیحیت قرون وسطایی دچار دگرگونیهای عمیقی گردید. تقدیس مریم باکره در قالب «مادر خدا» خیلی زود در عالم مسیحیت یونانی - ارتدوکسی نیز تکوین پیدا کرد. نفوذ و رخنه چنین فرآیندی در غرب مسیحی خیلی تدریجی بود. البته اینگونه هم نبود که مریم عذرا در آئینهای دینی آن نواحی حضور نداشته باشد و یا این که در آغازین دوران قرون وسطی و به ویژه در عصر کارولنژیان کاملاً غایب باشد، بلکه این از قرن یازدهم به بعد است که تقدیس مریم جایگاه به غایت عمدهای در اعتقادات دینی و آئینهای عبادی مردمان مغرب زمین به خود اختصاص میدهد. مریمپرستی در قلب اصلاحات کلیسایی اواسط قرن یازدهم تا اواسط قرن دوازدهم قرار میگیرد و با عشق به مسیح و به خصوص با گرامیداشت عشای ربانی یکی میشود. مریم باکره به صورت یک عنصر اساسی در انسان شدن عیسی مسیح اعتبار پیدا میکند، نقش هرچه مهمتری در رابطه میان او و انسان ایفا میکند و تقریباً به تنها شفیع ابناء بشر نزد فرزند خداگونهاش متجلی میگردد. در حالی که اکثر قدیسان هر یک در شفای امراض خاص و یا اجرای وظایف اجتماعی معینی دستاندرکارند، اما مریم عذرا جمیع قابلیتهای اعجازگری را در خویش نهفته دارد. او توان حل تمامی گرفتاریهای مردان و زنان را دارد و بالاتر از آن، دستگیریهای مؤثری را هم وعده کرده است. او در گشایش کار و نجات ابناء بشر از چنان منزلت والایی برخوردار است که میتوان از او انتظار حمایتهای جسارتآمیز و حتی زننده و وقیحانه هم داشت. او به پشتیبانی جنایتکاران و گناهکارانی که جرم و گناهشان غیربخشودنی مینماید برمیخیزد، به شفاعتشان روی میکند و مسیح تمنای مادر را هر چند بیحد و قیاس هم باشد اجابت مینماید.به نظر من مریم عذرا تحت چنین شرایطی از موقعیتی فوقالعاده متعالی برخوردار است و در قاعده تثلیث به نوعی منشأ شخصیت چهارمی است. سه عید بزرگ را در عالم مسیحیت به مریم عذرا اختصاص دادهاند: عید تطهیر، عید تبشیر و عید معراج. عید تطهیر در دوم ماه فوریه متأثر از عید کهن مشرکان در بیدار شدن طبیعت است، عید خرسها که از خواب غار به بیرون میخزند، اولین کلیسا رفتن زن زائو و تأسی از آئین یهودی است که زن بعد از زایمان باید چهل روز تحت مراقبت باشد. اما عید تطهیر که با وارد شدن مسیح کودک (در آغوش مریم) به معابد قرین است باعث بروز مسائلی میشود که کلیسا و مسیحیان را دچار ناآرامیهای بزرگی به خصوص در قرن چهاردهم میسازد. آیا مریم که یک بشر مخلوق خداست با آبستن شدن و زایمان، زنی ناپاک و آلوده به گناهی بزرگی بوده است؟ اعتقاد به آبستن شدن منزه و معصومانه مریم تازه در قرن نوزدهم توانست حقانیت خود را در عرصه عمومی به کرسی بنشاند اما به عقیدهی من این حقانیت بیشت نشان از میل و رغبت زن و مرد قرون وسطایی دارد که میخواهد مریم را به همان منزلت فرزند خداییاش ارتقا بخشد.
عید بشارت مریم در 25 ماه مارس انتشار خبر جسمانی شدن عنقریب فرزند خدا به مریم و از او به بشریت است و این حاکی از نوعی محاورهی پیامبرانه میان مریم عذرا و جبرئیل فرشته بزرگ است. این محاوره نشان دهنده لحظهای بزرگ در تاریخ بشریت است. عید بشارت در هنر نقاشی، آنگونه که اروین پانوفسکی (2) در سال 1927 تشریح نموده و دانیل آراس (3) آن را در سال 1999 با عمق و ژرفای بیشتری مدلّل کرده است، سکوی پرشی برای نقشهای ژرفانما است که در نقاشی اروپایی برای اولین بار در سال 1344 توسط آمبروزیو لورنتستی (4) و در بُعدپردازی اثر سینماییاش به نام «بشارت به مریم» صورت واقعی به خود پذیرفته است.
سومین عید بزرگ مریمی عید معراج او در 15 ماه اوت است که انعکاسی است از معراج عیسی مسیح. در اینجا نیز مریم بلافاصله پس از مرگ جسمانیاش نه تنها به فردوس بلکه بالاتر به عرش اعلا، جائی که دیهیم خدایی قرار دارد پر میکشد و در آن جا توسط فرزندش عیسی مسیح تاجگذاری میشود.
از قرن دوازدهم به بعد سرودن اشعار دینی در ثنای مریم ابعادی وسیع و تا آن زمان بیسابقه به خود میگیرد. نماز مختص مریمِ عذرا Ave Maria از قدر و منزلتی همانند دعای ربانیِ ای پدر ما (5) برخوردار میگردد. این نماز از سال 1215 تقریباً همیشه جزء طلب استغفاری قرار میگیرد که هر گناهکار در اعتراف سالانهاش باید به آن عمل کند و لذا به این طریق است که تکریم و تقدیس مریم عذرا در ژرفای دینمداری مسیحیان جای مییابد. در این جا فقط میخواهم از دو اثر ناآشنایی نام ببرم که در تقدیس مریم به رشته تحریر درآمده بودند: یکی جُنگ معجزات اثر گوتیه دو کوانسی (6) (1177-1236) است که شامل 58 اعجازنامه، تعداد زیادی مدیحه و همچنین دعاهایی به شکل آیات میباشد. این اثر که با نقشهای مینیاتوری باشکوه مزین شده توسط آلفونسوی دهم (خردمند) پادشاه کاستیل به مریم باکره پیشکش شده است. مجموعهای با اشعار تهذیب کننده به زبان گالیسی، زبان شعریِ شبه جزیره ایبری با عنوان: ثناسرود مریم مقدس Cantigas de Santa Maria.
باید به این نکته هم تأکید شود که شعائر دینی مریمی موجبات شکوفایی فوقالعاده تمثالپردازی را در عالم مسیحیت فراهم میآورد. مینیاتورها و تندیسها به انسان عهد وسطی گنجینهای از تصاویر مریم عرضه میدارد و حظِّ بصر و زنده دلی او را موجب میگردد. با اهمیتترین موضوعات تصویری در دوران قرون وسطی شکل گرفته و تکامل پذیرفته است. مریم نوع رومانسی در نگاه اول مادری است که کودک الهیاش را در آغوش دارد. سپس میبینیم که فرصتی برای تحسین زیبایی زنانه ایجاد میشود. بالاخره شاهد نقشهایی هستیم که گرایش مسیحیت به مصائب و آلام را نشان میدهد. و این پیتا (7) است که جنازه پسرش عیسای منجی را در آغوش دارد؛ و یا مریم مهربان است که مؤمنان به صورت انفرادی و یا اغلب دسته جمعی در چین چین ردای فراخیدهاش پناه میجویند. گرچه رفرماسیون میخواهد بر مسلک مریمی مُهر پایانی غیر منتظره و زمخت بزند، اما این مریم عذرا است که توانسته است خویش را به عنوان مادر و حامی بشریت تا قرون متمادی در سراسر اروپای مسیحی بر قرار نگهدارد و تصاویر و تمثال او در سبکهای هنری دورههای مختلف اروپایی از وزن و جایگاه هرچه والاتری برخوردار میشود. با گسترش نشر و طبع کتابهای دعا، تکریم و ثنای مریم نیز در قالبهای عمومی دینی قرار میگیرد و به خصوص در خلوتهای فکری خصوصی و زنانه وارد میشود. مریم باکره نقش اصلی را در بزرگترین رویداد تاریخی یعنی پدیدهی تجسُّد ایفا میکند. پرستش مریم چون هر پدیده مهم تاریخی در شبکهای از اماکن متبرکه حضوری همواره از خود نشان میدهد. این اماکن فقط آن نیست که ما پیشتر به عنوان مراکز زیارتی و یا امکنهی دربردارندهی بقایای مقدسه به ذکر آنان پرداختهایم، بلکه بیشتر وقفیاتی هستند که به بانوی عزیز ما اختصاص یافتهاند. تقریباً همه کلیساهای بزرگ در دنیای نصرانی آنچه که اغلب بازوقف شدهاند، وقف مریم شدهاند. مثلاً میبینیم کلیسای جامع پاریس که ابتدائاً وقف قدیس استفان (استفانوس) شده بود به کلیسای نوتردام (بانوی ما) تغییر نام میدهد.
آئین مریمپرستی مورخان را در برابر معضل بدی قرار میدهد. آیا ارتقاء و رواج چنین مسلکی به نفع موقعیت این دنیایی طبقه نسوان عمل میکند؟ آیا مریمپرستی وجههی زن غربی قرون وسطایی را ارتقاء داده و الهامبخش آن بوده است؟ پاسخ به این سؤال مشکل است و مورخان در این زمینه دیدگاههای متفاوتی ارائه میدهند. من شخصاً فکر میکنم که مریم برخلاف حوّا این زن معصیتکار، اساساً و در معنا در قالب زنی ظاهر میشود که بالاخره مورد تقدیس قرار میگیرد و نجاتبخشنده است. وقتی به این بیندیشیم که تقدیس مریم درست زمانی انجام میشود که ازدواج در زمرهی آئینهای مسیحی قرار میگیرد و زمانی که کودک مورد توجه و عنایت واقع میشود و نهاد کوچک خانواده آنگونه که تصاویر تولد مسیح تجلیگر آن است در مرکز تقل التفات افکار است، دیگر باید قبول کنیم که مریم سهم بزرگی در تعیین سرنوشت مادی زنان داشته است. عشق مؤدبانه نیز از این ویژگی به نفع اعتلاء خود بهرهمند شده است. نوتردام، بانوی عزیز ما، در والاترین مرتبت خویش است و «مادام» که سلحشوران و مردان در تقلای ابراز عشق به اویند، همان تمثال درخشان زنانهای است که در عوالم الهی و بشری عصر قرون وسطایی به عرض اندام خویش مشغول است.
گرایش به سوی مسیحِ در رنج
با زنانه شدن دینمداری و تقوی که ارمغان آئین مریمپرستی است، رویکرد به رنج و گرایش به احساس هم پدیدار میشود. در فرآیند تاریخی تکوین و تکامل چهرهی خدایی، مسیح ظفرمند که در ازمنهی دراز سنتهای پهلوانی باستانی، کسی است که بر مرگ ظفر یافته است، به مسیح در اَلَم و شخصیتی دردمند تغییر چهره میدهد. دشوار بتوان چنین فرآیندی را دقیقاً مورد کنکاش قرار دادد و دلایل پیدایش آن را تبیین نمود. قدر مسلم این است که ارزشگذاری نوین پیرامون غلبه نظامی که دیگر از منزلت برگزیدگی برخوردار نیست، کیفیت ظفرمدارانه از چهره مسیح میرباید و به این ترتیب است که فضای نظامیزدایی ایجاد میشود، فرآیندی که به نظر من شخص عیسی مسیح خود به ایجاد آن مدد رسانده است. از سوی دیگر من فکر میکنم در توزیع نقش میان سه شخصیت تثلیث و مریم عذرا، خدای پدر به طور فزایندهای تصویر والاحضرتی به خود میپذیرد آنچه که در روند تکامل قدرت و حکومت، پادشاهان نیز از چنین جایگاهی برخوردارند. همزمان با این تحول، کلیسا نیز به نوبهی خود از آغاز قرن سیزدهم به ویژه تحت نفوذ فرقههای فقرای مسیحی و با رویکردی ملاطفتآمیز، نگاه مهربانانه و برادرانه به فرودستان، بیماران و به خصوص به فقرا میافکند. شعار بیداری انجیلی و تبشیر آن در کلیسا بلند میشود و برخی طبقات عوام را اینگونه مورد خطاب قرار میدهد که «از مسیح برهنه، برهنه پیروی کنید». در این جا هم شمائلپردازی فقط شاهدی بر ماوقع نیست که تأثیرات فراگیر خود را نیز برجای میگذارد. از شروع عصر مسیحیت، صلیب نماد عیسویان است و از قرن یازدهم به بعد شاهدیم که شمائل عیسای مصلوب دنیای مسیحی را فرا میگیرد.این مسیح درد کشیده و زجر دیده است که خود را قرین توفیق میبیند و همانی است که بیشتر با مصائبش شناخته میشود. شمائلپردازی، چنین سیمای جدیدی از مسیح را نشر میدهد و آن را به ابزار رنج و مصیبت که آمیزهای است از نماد و واقعیت منضم میسازد. در معرض نمایش قرار دادن ابتدا مصلوب شدن و سپس دفن شدن مرده، دریچهی نگاه متأملانه و عمیق به جسد زوالپذیر را میگشاید، آنچه که از قرن چهاردهم به بعد احساس تازهای از هولناکی مرگ بر انسان مستولی میسازد. اول جنازه و بلافاصله جمجمه انسان مرده هرچه بیشتر و بیشتر اروپای مسیحی را از خود متأثر میسازد.
انسان خداگونه، انسانگرایی مسیحی
باز قویتر از چهره نوین مسیح که ذکر آن رفت، میبینیم که در قرن دوازدهم و پس از آن، تصویر جدیدی از انسان و رابطهاش با خداوند مورد توجه قرار میگیرد. انسان قرون وسطای اولیه جز ذرهای ناچیز در مقابل پروردگار نیست و اصلیترین نماد او هم ایوب است، انسانی خاضع، خُرد، له و فانی آنگونه که گرگوریوس کبیر در قرون 6 و 7 معرفیاش میکند. اما یک اثر بزرگ الهیشناسی در پاسخ به این سؤال که چرا خداوند انسان شده است موجبات این چرخش فکری را فراهم میسازد: علاج انسان Cur deus homo نوشته انسلم اهل کنتربری (8) (1033-1109). این کتاب در پرتو برهانی نوین تکوین خلقت را مدلل میسازد. متألهین، مجتهدان کلیسا و واعظان به این نکته تأکید میورزند که خدا انسان را طبق نقش خود و در جایگاه همسان با خود خلق کرده است. این چهرهی بشری پروردگار از ورای داغ گناه آدم ابوالبشر برقرار میماند. فلاح و رستگاری آخرت اینک مشروط به سعی و مجاهده انسان است تا در این دنیا خود را متخلق به اخلاق خدایی بنماید. و بر این مبنا است که اومانیسم مسیحی بنیان نهاده میشود. در این وادی دو عنصر پا به عرصه وجود میگذارند که از آغاز دوران مسیحیت از نظر آباء کلیسا و حتی از نظر آوگوستینوس کم و بیش پنهان مانده بودند: طبیعت و عقل. در قرون وسطای اولیه نوعی درک نمادینه از طبیعت بر اذهان حاکم بود. آوگوستینوس تمایل داشت طبیعت را در ماوراءالطبیعه جذب و ادغام نماید و در قرن دوازدهم حقوقدانانی چون گراتیان طبیعت را با خدا برابر مینهاد و معتقد بود که «و طبیعت یعنی خداوند». تفکیک و تمایز میان طبیعت و ماوراء آن و تبیین طبیعت به عنوان یک عالم خاص مادی و کیهانی در جریان قرن دوازدهم تکوین میپذیرد. چنین افکاری قویاً تحت تأثیر آراء یهودیان و اعراب قرار داشت و علت این تأثیرگذاری به ویژه آن بود که این دو قوم آثار فراموش شدهی یونانیان باستان و به خصوص آثار ارسطو و تعبیر «پائیندست ماه»اش از این جهان را به غربیان معرفی کرده بودند. اندیشه طبیعتگرا در کلیت افکار بشری و در رفتار و کردار او رسوخ میکند و به این ترتیب است که همجنسگرایی به عنوان «معصیتی ضد طبیعت» با محکومیت خیلی شدیدی روبرو میگردد.علاوه بر طبیعت، عقل نیز که ویژگی ممتازتری را در وجود انسان حائز است، در قرن دوازدهم از جایگاه و منزلت بالاتری برخوردار میشود. خرد در نظر آباء مقدس و مخصوصاً نزد آوگوستینوس به صورت عنصری مبهم، مغشوش و گُنگ باقی میماند. و باز این انسلم کنتربری است که در آستانهی قرن دوازدهم به بیان دقیقتر معنا و مفهوم خرد همت میگمارد. آنچه که او از عقل به نصرانیان عرضه میکند عبارت از «معرفت ایمان جستجوگر fides quaerenes intellectum است و این در حالی است که اوگ دو سن ویکتور متأله بزرگ اهل سن ویکتور در آغاز قرن دوازدهم عقل را به دو مرتبهی عقل اعلی و عقل ادنی تقسیم میکند که اولی از واقعیتی استعلایی برخوردار است و دیگری عوالمی مادی و این جهانی دارد. پاتر چنو (9) به طرزی فوقالعاده نشان داده است که الهیات چگونه در قرن دوازدهم با بهرهگیری از ترقیّات روشمند در تجزیه و تفسیر متون (دستور زبان، منطق و دیالکتیک) توسعه پیدا کرد و بر این اساس شاهدیم که مسیحیت راه فلسفهی مدرسی را در پیش میگیرد.
اومانیسم قرن دوازدهم بر تکامل باطنی و معنوی انسان تکیه دارد. میتوان این جمله هدایتگر «خود را بشناس، مسیح» را نوعی سقراطیسم مسیحی قلمداد کرد، سقراطیسمی که از نگاه تازهای به گناه و از نوعی اخلاق نیّت مدار نشئات میگیرد و به نگاه به درون میانجامد، مراتبی که از سال 1215 در چهارمین شورای جامع کلیسایی لاتران به فریضه ارتقاء جایگاه مییابد. این نوع اومانیسم نزد تقریباً تمامی متفکرین بزرگ قرن سیزدهم از آبلار گرفته تا برنار کلرووئی و از گیوم دو کونشه (10) تا جان آو سالزبری به اشکال مختلف و بعضاً مغایر هم دیده میشود.
این قسم اومانیسم در کشاکش نوعی چرخش و دگرگونی پدیدار میشود، آنچه که رابرت آی. مور (11) آن را به شکل «اولین انقلاب اروپایی» در مییابد، آنچه که در فاصله قرون دهم تا سیزدهم شکل پذیرفته است. مور زمان تولد اروپا را نه در اولین هزاره مسیحی که در دومین آن جای میدهد. من معتقدم که او به سدههای یازدهم تا سیزدهم در منظر اروپایی و ضمن تصغیر قرون وسطای اولیه، بیش از اندازه ارج و بها میدهد و امید دارم بتوانم نشان دهم که این هر دو دوران با یک درجهی اهمیت، اگر نگویم قاطع و تعیین کننده در پیدایش اروپا ایفای نقش کردهاند. به نظر مور، این «آمیزهای از ولع، کنجکاوی و روحیه نبوغآمیز ابداعگر» بود که اروپائیان اولیه را واداشت تا «سرزمین و نیروی کار مردمان را هرچه افزونتر مورد بهرهکشی قرار دهند، ساختارهای اداری و حکومتی را توسعه بخشند و کمالگرایی را در تمام ارکان اجتماع رسوخ دهند و به این شیوه نهایتاً شرایط و زمینههای ظهور سرمایهداری، صنعتی شدن و امپریالیسم اروپایی را خلق نمایند: این فرآیند با تمامی خوبیها و بدیهایش یک رویداد انقلابی نه تنها در تاریخ اروپا که در تاریخ سراسر جهان به شمار میآمد». (12) به نظر من چنین قضاوتی - علیرغم همه اغراقها - استنتاجی مهم میباشد آنچه که چرخشی بزرگ در احداث اروپا را مورد توجه خود قرار میدهد.
پینوشتها:
1. Charles Homer Hastings
2. Erwin Panofsky، 1892-1968 تاریخ هنرشناس آلمانی - آمریکایی که در سال 1935 استاد دانشگاه پرینستون شد و آثاری پیرامون شمائلشناسی و فرضیههای هنری از خود به جای گذاشته است - مترجم.
3. Daniel Arasse
4. Ambrosio Lorenzetti و برادرش پیترو لورنتستی دو نقاش ایتالیایی نیمه اول قرن چهاردهم از مکتب سینایی (سینا شهری در توسکان و مرکز ایالت سینا در ایتالیای مرکزی و دارای آثار هنری بسیار غنی میباشد) بودهاند که شیوه نقاشی آنان آمیختهای متأثر از رنگهای هماهنگ و طرحهای رسا و با حالتهای واقعپردازی شگفتآور و طبیعتگرایی دراماتیک است. آمبروزیو مبتکرتر از برادرش بود و در ایجاد عمق در فضای نقاشیهایش تبحر خاصی داشت - مترجم.
5. Paternoster دعایی در مسیحیت است که اینگونه شروع میشود: «ای پدر روحانی ما که در عرش هستی». Pater Noster و یا the Lord`s Prayer هم گفته میشود. به آلمانی Vaterunser میگویند - مترجم.
6. Gautier de Coincy
7. Pieta منظور تصویر مریم با جسد مسیح در آغوش در نقاشیها و یا شمائل پلاستیکی و امثالهم است - مترجم.
8. Anselm von Canterbury قدیس و اسقف اعظم کنتربری و از بندیکتیان است. او پیش از آن که اسقف اعظم شود رئیس صومعهی «بک» در نورماندی بود. او را پدر فلسفهی مدرسی میشناسند. انسلم قدیس در نزاع کلیسا با شاهان انگلستان بر سر حق انتخاب اسقفها جانب پاپ را گرفت و با ویلیام دوم و هنری اول منازعات طولانی داشت. او در الهیات تألیفات مختلف از قبیل مقال و سرّ حلول دارد و در اثبات صانع براهین ویژهای آورده است - مترجم.
9. Pater Cheno
10. Guillaume de Conches فیلسوف مدرسی فرانسوی و یکی از اعضاء اصلی و بنیانگذار مدرسه شارتر در پاریس است - مترجم.
11. Robert I.Moore
12. Robert I. Moore ` Die erste europaeische Revolution. Gesellschaft und Kultur im Hochmittelalter. Uebers Von Peter Knecht ` Muenchen 2001 S.299f.
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سدههای 4 تا 16 میلادی)، ترجمهی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.