فاطمه غیاثی راد
مقدمه
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (غافر، 28)و مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان میداشت، گفت: «آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من خداست؟ و مسلماً برای شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکاری آورده، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد به شما خواهد رسید، چرا که خدا کسی را که افراط کار دروغزن باشد هدایت نمیکند.
اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان برترین الگوهای انسانی، راهنمای هدایت و سعادت مؤمنان در زندگی خود و پس از آن بوده و هستند. آن بزرگواران با قول و فعل و تقریر خویش بهترین سبک زندگی فردی و اجتماعی را برای پیروان خود ارائه نمودهاند. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که طبق آیه قرآن بهترین اسوه برای مسلمانان است با عرضهی اسلام در راستای نجات و سعادت بشریت، موفق به تشکیل حکومت و نظام اسلامی شد و در همهی عرصههای حکومت داری، راهنمای عمل را برای مسلمانان باقی گذاشت. گاهی لازم است به منظور نفوذ در میان دشمنان اسلام و کشف و خنثی سازی توطئههای آنان، مأمور اطلاعاتی از ابزارهایی چون توریه و یا در صورت ناچاری از دروغ استفاده نماید تا توطئه و فساد بزرگتری که امنیت جامعه اسلامی را تهدید میکند و ضرر و زیان آن به مراتب بیشتر از دروغ گفتن است کشف و بیاثر گردد. بیشک برای هر نظام سیاسی در عالم اسلام که بخواهد بر مبنای تعالیم دینی حرکت کند، آنچه از وجود مقدس پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده است، بهترین الگو میباشد. سیرهی تابناک علوی نیز پس از سیرهی مقدس نبوی، بالاترین و برترین نقشهی راه در امور گوناگون و عرصههای مختلف ادارهی نظام سیاسی دینی است. اگرچه آن حضرت (علیه السلام) کمتر از پنج سال خلافت و حکومت را در اختیار داشت و در این مدت نیز بحرانها و فتنههای متعددی برای آن امام همام پدید آمد که فرصت نیافت آنچه را صلاح میداند به اجرا گذارد؛ با این حال آنچه از سیرهی مولای متقیان (علیه السلام) یادگار مانده است به ویژه به مسائل و حوادثی که در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سابقه نداشته، برای رهپویان مسیر هدایت، مخصوصاً مسئولان و مدیران اجرایی در نظام اسلامی بهترین راهکار میباشد. ما قصد داریم تا در این مقاله به نمونههایی از روشهای استفاده از نفوذ جهت کشف توطئههای دشمن در سیره آن بزرگان اشاره نماییم.
ابتدا لازم است برای درک بهتر برخی مفاهیم تخصصی مورد استفاده در این مقاله، به تبیین و تعریف آن پرداخته شود:
جاسوسی
هرگونه فعالیت پنهانی و غیر قانونی که به وسیله کشورها و یا سازمانهای اطلاعاتی، طرح ریزی و هدایت گردد، تا به اطلاعات حفاظت شده و غیر علنی دسترسی یابند را جاسوسی گویند (سا حفا جا، 1389، ص 137).
از نظر حقوق بین الملل، جاسوس به فردی اطلاق میگردد که تحت عناوین غیر واقعی و مخفیانه، به نفع خصم در صدد تحصیل اطلاعات یا اشیایی باشد (صالح ولیدی، 1376، ج 3، ص 106؛ گلدوزیان، 1369 ش، ج 1، ص 346).
حکومت اسلامی نیز برای تفوق بر دشمنان، به افراد خاصی مأموریت جاسوسی میدهد. با این نگاه، جاسوس به کسی اطلاق میگردد که از طرف حکومت اسلامی، مأموریت محرمانه کسب اطلاع از فعالیتهای مخالفین، منافقین و یا حرکات دشمنان اسلام یا کنترل نحوه کار مأمورین حکومت اسلامی، به او محول گردد (صالح ولیدی، 1376، ج 3، ص 106).
نفوذ
عبارت از رسوخ دادن فرد از بیرون به داخل هدف و منطقه حریف به منظور دستیابی به اطلاعات و اخبار وی میباشد (تقوی، 1380، ص 155).
با عنایت به تعاریف صورت گرفته، نفوذ اخص از جاسوسی و یکی از روشهای آن به حساب میآید.
جواز شرعی عملیات نفوذ
هرچند یکی از صفات مذمومی که خداوند بندگانش را از آن نهی نموده است تجسس و عیب جویی میباشد(1) (حجرات، آیه 12) و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) روایات زیادی در مذمت تجسس و عیب جویی وارد شده است ولی باید توجه داشت که این ممنوعیت، بیقید و مطلق نیست و بنا به فرمایش حضرت امام صادق (علیه السلام) مربوط به تجسسهای بیهوده و بیمورد در امور مسلمین و مؤمنین میباشد(2) (علامه مجلسی، 1404، ج 75، ص 230).مواردی از سیره نبوی و علوی که در این مقاله به آن اشاره خواهد شد، شاهدی برای جواز نفوذ و عیب جویی در امور مربوط به امنیت جامعه اسلامی میباشد.
یکی از دوستداران امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با نام حصین بن مالک که در دستگاه معاویه نفوذ کرده بود، عیوب معاویه را احصاء مینمود و از طریق مکاتباتی که گهگاه با آن حضرت (علیه السلام) داشت، اخبار معاویه و معایب و مطاعن او را به استحضار امام (علیه السلام) میرساند (ابن اعثم کوفی، 1372 ش، ج 3، ص 78).
بنابراین تجسس و احصاء عیوب گاهی جایز و بلکه واجب میگردد و موارد جواز و وجوب آن، جایی است که به مصالح عمومی مسلمین و قوام و دوام حکومت اسلامی مربوط میشود.
جواز توریه و دروغ در عملیات نفوذ به منظور کشف توطئههای دشمن
گاهی لازم است به منظور نفوذ در میان دشمنان اسلام و کشف و خنثی سازی توطئههای آنان، مأمور اطلاعاتی از ابزارهایی چون توریه و یا در صورت ناچاری از دروغ استفاده نماید تا توطئه و فساد بزرگتری که امنیت جامعه اسلامی را تهدید میکند و ضرر و زیان آن به مراتب بیشتر از دروغ گفتن است کشف و بیاثر گردد.هرچند دروغ مایه تنزل حیثیت انسان و از بین رفتن اعتبار افراد و باعث تزلزل ثبات جامعه میگردد و یکی از صفات ناپسند اخلاقی است که آثار نامطلوبی را در ابعاد فردی و اجتماعی زندگی انسان از خود به جا میگذارد، اما باید توجه داشت که زشتی و مذموم بودن دروغ به این جهت است که نظام زندگی فردی و اجتماعی را متزلزل میکند. بنابراین اگر گفتار راست و مطابق با واقع نیز امنیت و نظام مذکور را به خطر اندازد، به همان اندازه مورد طعن است. برای تأیید این مطلب به روایاتی از رسول گرامی اسلام استناد میکنیم:
ایشان خطاب به حضرت علی (علیه السلام) فرمودند:
یا علی! خداوند عزوجل دروغی را که در راه صلاح و مصلحت (امور مسلمین باشد) دوست میدارد، و صداقتی را که مفسده انگیز باشد، منفور میشمارد (شیخ صدوق، 1404، ج 4، ص 353).
همچنین فرموده است:
کسی که میان دو تن را اصلاح میکند دروغگو نیست (علامه مجلسی، 1404، شصج 69، ص 253).
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) در جواز بهره گیری از نیرنگ و خدعه در جنگها بارها جمله معروف "الحرب خدعه" را بکار بردهاند (شیخ کلینی، 1362، ج 7، ص 460؛ شیخ صدوق، 1404، ج 4، شیخ طوسی، ج 6، ص 163؛ شیخ حر عاملی، 1409، ج 15، ص 133؛ ابن ابی الحدید، 1404، ج 2، ص 269). از این رو در این گونه موارد حرمت دروغ گفتن که مصداق یکی از مفاسد اخلاقی میباشد با توجه به قاعده فقهی دفع افسد به فاسد و همچنین سیره معصومین (علیهم السلام) در موارد متعددی که در دوران حیات شریف آن بزرگان پیش آمده بود، منتفی میگردد.
وقتی خبر قصد حمله بنی المصطلق به مدینه و تجهیز و تدارک آنها به به این منظور، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) بریدة بن حصیب اسلمی را برای نفوذ در میان آنها روانه فرمود (تا از توطئه و طرحهایشان اطلاعاتی کسب نماید). بریده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه گرفت که هرچه لازم باشد بگوید و به او اجازه داده شد. بریده از مدینه بیرون آمد تا اینکه به کنار آبی که ایشان در آنجا جمع بودند رسید. او مردمی فریب خورده را دید که در گروهایی سازماندهی شده بودند، آنها از او پرسیدند: تو کیستی؟ گفت: مردی از شمایم، چون به من خبر رسید که برای جن با این مرد (پیامبر) جمع شده اید، میان قوم خود و کسانی که از من اطاعت میکنند راه افتاده ام تا همه دست به دست هم دهیم و او را درمانده سازیم. رئیس بنی المصطلق گفت: من هم به همین عقیدهام، پس، عجله کن. بریده گفت: هم اکنون سوار میشوم و با گروه زیادی از قوم خود پیش شما برمیگردم. و آنها از این موضوع سخت خوشحال شدند. بریده پیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گزارش مأموریت خود را به حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) ارائه نمود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مسلمانان را فرا خواند و خبر دشمنشان را اعلام فرمود و مردم با شتاب آماده خروج شدند (واقدی، 1409، ج 1، ص 404 و 405).
همانطور که ملاحظه میفرمایید یک مأمور نفوذی مسلمان پس از اخذ مجوز شرعی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در راستای صیانت از مصالح جامعه اسلامی، با بهره گیری از دروغ به منظور کسب اطلاعات در خصوص اهداف و توطئههای دشمن در میان آنان نفوذ کرده و اطلاعات ارزندهای را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ارائه نمود.
بیشتر بخوانید: سیره معصومان در نفوذ و کشف توطئههای دشمنان
ضرورت ذکاوت و تیزهوشی مأمور نفوذ
یکی از مهمترین ویژگیهایی که یک مأمور نفوذ باید آن را دارا باشد ذکاوت و زیرکی است که طبق فرمایش پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) این خصلت از اوصاف مؤمنین میباشد (علامه مجلسی، ج 64، ص 307؛ شعیری، 1405، ص 85؛ آمدی، 1366، ص 89). بنابراین یک عنصر اطلاعاتی با ایمان باید به طور مضاعف، متصف به این صفت باشد.وقتی حذیفه بن یمان در جنگ خندق از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت کسب خبر از قریش را دریافت نمود، به جمع ایشان نفوذ کرده و در مقابل اقدام ضد جاسوسی ابوسفیان که خطاب به قریشیان گفت: «این گروه قریشیان هر یک از شما همنشین خود را شناسایی کند تا جاسوسی در میانتان نباشد» با ذکاوتی خاص عکس العملی بسیار زیرکانه و بجا از خود نشان داد و پیش دستی کرده و دست کسی را که پهلویش بود گرفت و گفت: «تو کیستی؟» و او گفت: «من فلان پسر فلانم.» و در نهایت همه جمع حاضر از عدم حضور جاسوس اطمینان یافتند و ابوسفیان مطالب محرمانهای را که میخواست بگوید، مطرح نمود. سپس آن مأمور مؤمن و زیرک نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برگشت و گزارش مأموریت خود را به حضرتش ارائه نمود (واقدی، 1409، ج 1، ص 580).
نفوذ به منظور ارزیابی دشمن از لحاظ عده و امکانات و سازماندهی و انگیزه آنها به منظور اتخاذ تصمیم مناسب پیش از شروع جنگ احد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حباب بن منذر را مخفیانه برای کسب خبر و ارزیابی دشمن میان ایشان فرستاد و به او امر فرمود: چون برگشتی نزد هیچ یک از مسلمانان به من گزارش نده، مگر اینکه بگویی دشمن را اندک دیدم. حباب برگشت و در خلوت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش داد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چه دیدی؟ گفت:ای رسول خدا، عددشان را سه هزار تخمین زدم، ممکن است اندکی کم یا بیش باشند. دویست اسب همراه دارند و حدود هفتصد نفر زره دار. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: آیا زنها را هم دیدی؟ گفت: آری زنهایی همراه ایشان دیدم که دایره و طبل داشتند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: میخواهند قوم را تحریک کنند و کشته شدگان بدر را به یاد ایشان بیاورند (واقدی، 1409، ج 1، ص 207 و 208).
همچنین آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) دو تن از یارانش با نام انس و مونس فرزندان فضاله را به جاسوسی از کفار قریش گسیل فرمود و آن دو برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر آوردند که دشمن اسبان و شتران خود را چنان در مزارع عریض رها کردهاند که هیچ کشت و سبزهای در آن نمانده است (ن.ک: واقدی، 1409، ج 1، ص 207-206؛ ابن سعد، 1410، ج 2، ص 28؛ ابن سیدالناس، 1414، ج 2، ص 14؛ مقریزی، 1420، ج 1، ص 132؛ صالحی شامی، ج 4، ص 183).
نفوذ به منظور آگاهی از توطئه و طرح عملیاتی دشمن
در شرح حال عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که وی پیش از فتح خیبر اسلام آورده بود اما مسلمانی خود را پنهان میداشت و اخبار مربوط به مشرکین را به پیامبر گزارش میداد. او دوست میداشت به نزد رسول خدا برود؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او نامهای نوشت و فرمود "در جایی که هستی بمان که ماندن تو در مکه مفیدتر و بهتر است" (ابن سعد، 1410، ج 2، ص 31). نقل شده است که وی پیش از جنگ احد موضوع قصد لشگرکشی کفار قریش به مدینه و آمار نفرات و سلاح و تجهیزات و نحوه سازماندهی لشکرشان را در نامهای نوشت و آن را مهر و موم نمود و پیکی را اجیر کرد و او را به سوی مدینه روانه نمود تا نامه را به دست شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برساند (واقدی، 1409، ج 1، ص 203 و 204).همچنین در ماجرای غزوه حدیبیه وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش به قصد عمره، از مدینه خارج شدند، کفار قریش با خبر شده و آهنگ ممانعت نمودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بسر بن سفیان را فرا خواند و مأموریت نفوذ و کسب خبر از قریش را به وی واگذار نمود و فرمود: به قریش خبر رسیده است که من قصد عمره دارم، تو اخبار آنها را به من برسان و اگر قصد و توطئهای دارند خبر بده. بسر به راه افتاد و پیشاپیش رفت تا اینکه وارد مکه شده و میان آنان نفوذ کرده و گفتار قریش را میشنید و رفتار آنها را تحت نظر داشت. بعد برگشت و به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گزارش مأموریت خود را به حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشت و گفت: آنها از حرکت شما آگاه شده بودند و سخت ترسیده و بیم داشتند که مبادا با جنگ و ستیز وارد مکه شوید. بدین جهت، علیه شما تجهیز نیرو کردهاند تا شما را از ورود به مسجد الحرام منع کنند. به همین منظور سر راهتان خیمه و خرگاه زده و ساختمانهایی هم ساخته اند و خالد بن ولید را فرمانده دویست سوار کردهاند و سواران آن را هم اکنون در فلان محل هستند، همچنین جاسوسانی بر روی کوهها گمارده اند (واقدی، 1409، ج 2، ص 573-580؛ ابن سعد، 1410، ج 2، ص 73).
درباره وقایع پیش از غزوه حنین نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عبدالله ابن ابی حدرد اسلمی را به منظور جاسوسی از قبیله هوازن (که به قصد نبرد با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آماده شده بودند) اعزام داشته و با او فرمود: میان آنان نفوذ کن و از ایشان و از تصمیم و نظر فرماندهشان خبر بیاور. او بیرون رفت و میان لشکر دشمن گشتی زد و خود را کنار مالک بن عوف رساند و دید که بزرگان هوازن همگی پیش اویند و شنید که او به یارانش میگوید: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ گاه با مردمی کاردیده جنگ نکرده است، و پیش از این همواره با گروهی کم اطلاع جنگیده و در نتیجه پیروز شده است، اکنون سحرگاه دامها و زنان و فرزندان خودتان را پشت سرتان قرار دهید، و سپس صفهای خود را مرتب کنید و حمله را شما آغاز کنید، غلاف شمشیرهایتان را بشکنید و سپس با بیست هزار شمشیر غلاف شکسته و همه با هم حمله کنید و بدانید که غلبه و پیروزی از کسی است که نخست حمله میکند.
چون ابن ابی حدرد این سخن را شنید پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برگشت و آنچه را شنیده بود گزارش داد (ابن هشام، ج 2، ص 439؛ واقدی، 1409، ج 3، ص 893؛ طبری، 1387، ج 3، ص 73-72؛ ابن سید الناس، 1414، ج 2، ص 238؛ ابن کثیر، 1407، ج 4، ص 324-323؛ ذهبی، 1413، ج 2، ص 572؛ بیهقی، 1405، ج 5، ص 121؛ صالحی شامی، 1414، ج 5، ص 313).
در ماجرای پیکار صفین امام علی (علیه السلام) گروهی را گسیل فرمود تا از رسیدن نیروی پشتیبانی به معاویه جلوگیری کنند، و معاویه نیز ضحاک بن قیس را با گروهی به مقابله آنان فرستاد تا ایشان را از میان بردارند. جاسوسان و مأموران نفوذی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) حضرت را از این اقدام معاویه به صورت مشروح و مفصل باخبر نمودند (نصربن مزاحم، 1404، ص 360).
امام علی (علیه السلام) هنگامی که از حرکت لشگر شام به طرف مکه با خبر شد، در نامهای به حاکم مکه (قثم بن عباس) چنین نوشت: "جاسوس من در مغرب (سرزمینهای تحت سلطه امویان) مرا خبر داده است که گروهی از اعراب (شامی) کور دل که گوی شنوا و چشم بینا ندارند به طرف مکه اعزام شدهاند و آنها در نظر دارند در موسم حج وارد مکه شوند. من اکنون گروهی را به فرماندهی معقل بن قیش ریاحی به آن طرف فرستادهام تا شامیان را از آن جاها دو کند و از سرزمین حجاز بیرون سازد. اکنون در جای خودت استوار باش و قاطعانه مقاومت کن، و از محل حکومت خود محافظت نما و مردم را نصیحت کن. کاری نکنی که خبر سستی شما برسد و بعد از آن نتوانی عذری بیاوری. شکیبا باش، و در مشکلات و سختیها صبر کن. ترس و وحشت به خود راه نده و با استقامت و پای مردی در برابر آنها قرار گیر (نهج البلاغه نامه 33؛ ابن هلال ثقفی، 1353، ج 2، ص 509؛ ابن ابی الحدید، 1404، ج 16، ص 139).
کسب اخبار آشکار و شایع میان دشمنان از طریق مأموران نفوذی به منظور کشف توطئه آنان
هنگامی که (به دروغ و با سند سازی معاویه) در میان شامیان شایع شد که قیس بن سعد (حاکم وقت امام علی علیه السلام در مصر) با معاویه سازش کرده است، جاسوسان نفوذی امام علی (علیه السلام) در میان شامیان، این جریان را به اطلاع آن حضرت (علیه السلام) رساندند... (ابن هلال ثقفی، 1353، ج 1، ص 217).نفوذ به منظور اجرای عملیات ویژه جهت دفع توطئه روانی دشمن
در رابطه با عملیات ویژه قتل کعب بن اشرف یهودی که با شعر و خطابه اقدام به عملیات روانی و تحریک مردم علیه مسلمانان و امنیت جامعه اسلامی مینمود، نقل شده است که:کعب بن اشرف شاعر بود و در هجو پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش اشعاری میسرود و مردم را علیه مسلمانان برمیانگیخت و ایشان را میآزرد. و چون واقعه بدر پیش آمد کعب احساس خواری و زبونی کرد و میگفت: امروز زیرزمین به از روی زمین است، و (از مدینه) بیرون شد و به مکه رفت و بر کشتگان قریش گریست و با سرودن شعر قریشیان را برانگیخت و سپس به مدینه بازگردید (ابن سعد، 1410، ج 2، ص 24).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمود: پروردگارا، در ازای اشعاری که او سروده و شرّی که آشکار ساخته است، به هر طریقی که میخواهی، او را جزا فرمای! و همچنین فرمود: چه کسی شر ابن اشرف را از من دفع میکند که مرا آزرده است.
محمد بن مسلمه گفت: من از عهده او برمیآیم و او را خواهم کشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این مأموریت را به وی سپرد و او را به اهتمام به این امر ترغیب و راهنمایی فرمود.
محمد بن مسلمه همراه تنی چند از اوس خدمت حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شدند و عرض کردند:
"ای رسول خدا، ما او را میکشیم، لیکن به ما اجازه بده که هرچه لازم باشد بگوییم؛ زیرا چارهای جز این کار نیست".
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمود: "هر چه میخواهیم بگویید."
یکی از آنها (ابو نائله) به سوی کعب بن اشرف رفت و به او گفت: نیازی به تو پیدا شده است. کعب در حالی که در میان قوم خود و یهودیان بود، گفت: نزدیک بیا و حاجب خود را بگو. در عین حال، رنگ چهرهاش دگرگون شده و بیمناک بود. آن صحابی و کعب ساعتی گفتگو کردند و برای یک دیگر شعر خواندند، کعب شاد شد و در آن میان از ابو نائله پرسید: حاجت تو چیست؟ ابو نائله که شعر هم میسرود همچنان برای او شعر میخواند، کعب دو مرتبه پرسید: حاجت تو چیست؟ شاید میخواهی کسانی که پیش ما هستند برخیزند؟ چون مردم این سخن را شنیدند برخاستند. ابو نائله گفت: خوش نداشتم که مردم گفتگوی ما را بشنوند و بدگمان شوند.
آمدن این مرد (پیامبر) برای ما گرفتاری و بلا بود، همه عرب به جنگ ما برخاستهاند و به اتفاق ما را هدف قرار میدهند، راههای زندگی بر ما بسته شده است، به طوری که خودمان و خانوادههایمان سخت به زحمت افتادهایم، او از ما زکوة میخواهد و میگوید، حال آن که ما چیزی پیدا نمیکنیم که بخوریم. کعب گفت: این پسر سلامه، من که قبلاً به تو گفته بودم کار به این جا میکشد. ابو نائله گفت: مردانی از یاران من هم همراه من هستند که همین نظر را دارند، تصمیم گرفتم همراه ایشان پیش تو بیاییم و از تو خرما یا خوراک دیگری خریداری کنیم و تو هم باید با ما نیکو رفتار کنی، البته ما چیزی را هم که به آن توجه داشته باشی نزد تو گرو میگذاریم. کعب گفت: انبارهای من انباشته از خرماهای خوب و نرم است که دندان در آنها پنهان میشود.
آنگاه گفت: این ابو نائله، به خدا دوست نداشتم که تو را در این گرفتاری ببینم، که تو در نظرم از گرامیترین مردم هستی، تو برادر رضاعی منی و من با تو از یک پستان شیر خوردهایم. او گفت: آنچه درباره محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به تو گفتم پوشیده دار. کعب گفت: یک حرف از آن را نخواهم گفت. کعب به ابو نائله گفت: به من راست بگو، در باطن خود نسبت به محمد چه تصمیمی دارید؟ گفت: خوار ساختن او و جدا شدن از وی. گفت: خوشحالم کردی، حالا چه چیز را در گرو من میگذارید، پسران و زنانتان؟
ابو نائله گفت: میخواهی ما را رسوا کنی و کار ما را آشکار سازی؟ نه! ولی ما آن قدر اسلحه در گرو تو میگذاریم که خوشنود شوی. ابو نائله این مطلب را برای این میگفت که وقتی با اسلحه آمدند تعجب نکند، کعب هم گفت: آری! در سلاح وفای به عهد است و همان کفایت میکند. ابو نائله از نزد کعب بیرون رفت تا در وقتی که قرار گذاشته بود برگردد، او پیش یاران خود آمد و تصمیم گرفتند که شبانگاه پیش کعب بروند. آنگاه شب به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و خبر دادند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا بقیع همراه آنها آمد و از آنجا ایشان را روانه کرد و فرمود: در پناه برکت و یاری خدا بروید.
آنها را راه افتادند تا به کنار خانه او رسیدند، ابو نائله او را صدا زد، ابن اشرف تازه عروسی کرده بود، چون برخاست زنش گوشه لباس او را گرفت و گفت: کجا میروی؟ تو مردی هستی در حال جنگ و کسی مثل تو در این ساعت از خانه بیرون نمیرود. گفت: با آنها قرار دارم، به علاوه او برادرم ابو نائله است، اگر میدانست خوابم بیدارم نمیکرد. آنگاه پیش ایشان آمد و درودشان گفت و ساعتی نشستند و گفتگو کردند، به طوری که با آنها انس گرفت. سپس آنها گفتند: آیا موافقی که به شرج العجوز(3) برویم و باقی شب را به گفتگو بگذرانیم؟ وی پذیرفت و به راه افتادند. ابو نائله دست خود را وارد موهای سر کعب کرد و گفت: خوش به حالت، این عطر تو چقدر خوشبو است! کعب مشک ممزوج با آب و عنبر و روغن به موهای خود میمالید به طوری که روی زلفهایش باقی میماند. سپس ساعتی راه رفتند و ابو نائله دوباره همان کار را انجام داد به طوری که کعب مطمئن گردید. ناگاه دستهای خود را در موهای او زنجیروار داخل کرد و طرفین سرش را محکم گرفت و به یاران خود گفت: دشمن خدا را بکشید! و آنها با شمشیرهای خود به جانش افتادند...
ایشان چون از کشتن کعب فارغ شدند، سرش را بریدند و همراه خود بردند تا به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و تکبیر گفتند و حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) دانست که مأموریت با موفقیت انجام شده، پس فرمود: چهرههای شما شاد باد. گفتند: و چهره تو ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)... و حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) خدای را برای قتل او ستایش کرد (واقدی، 1409، ج 1، ص 190-187؛ ابن سعد، 1410، ج 2، ص 25-24؛ طبری، 1387، ج 2، ص 491-488).
نفوذ به خاک دشمن با پوشش انفرادی به منظور مقابله با توطئه روانی دشمن و دفع آثار آن
پوشش انفرادی پوششی است که برای مأمور تعیین میشود تا بدون ایجاد ظن در منطقه هدف وارد شود و به نحو احسن مأموریت را به اتمام رساند. مأمور میتواند از این پوشش به مدت طولانی استفاده کند؛ مانند مأموریتهای برون مرزی و... (ساحفاسا، 1382، ج 2، ص 125).یکی از توطئههای روانی معاویه به منظور تضعیف خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، متهم کردن آن حضرت به نقش داشتن در قتل عثمان بوده است و با این حربه عملیات روانی گستردهای را علیه خلیفه به حق مسلمین به راه انداخته بود و تخم کینه از آن امام (علیه السلام) را در دل مردم شام کاشته بود.
یکی از یاران حضرت علی (علیه السلام) بنام عدّی بن حاتم به حضرت (علیه السلام) پیشنهاد داد که خفاف بن عبدالله را که از اقوامش میباشد و در فصاحت بیهمتا بوده و اکنون قصد دیدار پسر عمویش، حابس (که از نزدیکان معاویه است) را در شام دارد؛ رخصت فرماید تا با این پوشش به دربار معاویه نفوذ کند شاید وی را (به برهان) درهم شکند و مردم شام را (به حجت) شکست دهد و روحیه آنان را از بین ببرد. علی (علیه السلام) نیز پذیرفت و او را به این مأموریت اعزام فرمود. خفاف به شام رفت و به حابس گفت که خود شاهد ماجرای عثمان در مدینه بوده و بعد با علی (علیه السلام) رهسپار کوفه شده است. خفاف از موهبت زبان آوری و وقار و شعر برخوردار و مردی بسیار موثق بود. حابس خفاف را به دیدار معاویه برد. معاویه به او گفت: ماجرای عثمان را برای ما حکایت کن. گفت: مکشوح بن عدیس محاصره اش کرد و حُکیم محکومش ساخت و محمد بن ابوبکر و عمار بن یاسر یکی پس از دیگری گریبانش را گرفتند و تنها سه کس به ریختن خونش پرداختند. عدی بن حاتم و اشتر نخعی و عمرو بن حِمق، و دو مرد در کارش پافشاری کردند: طلحه و زبیر، و بریترین (و بر کنارترین) مردم در ماجرای او، علی (ع) بود.
معاویه گفت: سپس چه شد؟ گفت: «سپس مردم برای بیعت با علی (علیه السلام) هجوم آوردند و چون پروانههایی که گرد شمع برآیند گرد او را گرفتند تا آنجا که کفشها گم شد و عباها از شانهها بیفتاد و پیروان زیر دست و پای رفتند، و دیگر نامی از عثمان نیاوردند و یادی از او نشد، سپس (علی) آماده حرکت شد و مهاجران و انصار سر به فرمان او نهادند... و هنگامی که در راه بود حرک طلحه و زبیر و عایشه به سوی بصره پیش آمد.
پس مردانی به کوفه شتافتند و دعوت او را لبیک گفتند و وی راهی بصره شد که اینک در دست اوست، و سپس به کوفه گام نهاد، کودک خردسال را به نزدش میآوردند و زال کهنسال خود را به خدمتش میکشاند و نوعروس، شادمانه از شوق به محضرش میشتافت. در چنین حالی بود که من از او جدا شدم، و اکنون توجهش جز به شام نیست.»
معاویه از شنیدن گفتههای او سخت نگران شد، و حابس گفت: این امیر، من از او شعری شنیدم که نظرم را نسبت به ماجرای عثمان دگرگون کرد و علی (علیه السلام) در دیدهام بسی بزرگ شد.
معاویه گفت: ای خفاف آن را برایم بخوان. و او شعر خود را چنین خواند:
"قلت و اللیل ساقط الاکناف *** و لجنبی عن الفراش تجاف..."
چون شب بالهای خود را فرود آورد، من از بستر خویش برخاستم (و به سرودن پرداختم).
از یک پهلو به ستاره مینگرم، و کجا خواب به دیدهای که چون سیل اشک میبارد در تواند شد؟
کاش من که بسیار پرسان و کنجکاوم میدانستم آیا امروز مرا در مدینه کسی هست که عطش پرسشم را فرو نشاند؟
کسی از اصحاب پیامبر، که چون کارهای دشوار پیش آید مراجعه به آنان آدمی را از مراجعه به دیگر کسان بینیاز کند؟
آیا ریختن خون پیشوایی که به گناه دست یازیده حلال است و یا به موجب سنت و لزوم احتزاز از خون ریزی، حرام است؟
گروهی مرا گفتند: تو راهی به کشف آنچه اینک در صدد آنی نداری، و من نیز به خود گفتم: «خفاف» از پرسش درگذر، (به ویژه) پرسش از قومی که نه حافظان علم دینند و نه اهل درستی و پاکدامنی هستند.
گفتم چون سخنی (در این باب که مورد علاقه من است) شنیدید مرا بخوانید که آگاه شوم، به راستی مرا دلی نازک است.
به یقین، رفت آنچه رفت، و روزگار همچنان که بر پیشینیان گذشت بر آن حادثه نیز بگذشت.
سوگند به آنکه مردم، سوار بر اشتران لاغر میان، به زیارت حج خانهاش میشتابند، و چون کمانهای نبعی (4) با حاجیانی که گرد راه بر مویشان نشسته و از رنج سفر زار و نزار شدهاند مسابقه میدهند، من از آن روز بیم دارم که علی بلایی بر سر تو آرد که چون عذاب احقاف بر قوم عاد هلاکت بار باشد.(5)
به راستی او شیر شرزه و نرّه اژدهای گرزه است، کوبنده و توفنده، و پرتاب کننده زهری کشنده، یکه سوار هر جنگ گران و هر پیکار بیامان، که نبرد جوان مرد از سر عدل و انصاف است. شمشیر را به دست راست بر شانه بر آرد و سرها را از گردنها بپراند و به خاک افکند، کشتن هزار هزار تن را که به ضد او سرمخالفت برداشته باشند زیاده روی و اسراف نمیشمارد. طلایه لشکر را روانه کرد و سپس به دنباله سپاه فرمود برای جنگی برق آسا از پی آن لشکر به تک درآیند.
(و گفت) آماده جنگ با گردنکش شام باشید و همگانش چون پسران گوش به فرمان و آرام لبیک گفتند، و سپس گفتند: تو شهبالی، و شهپر پیشین تو راست و ما فقط به منزله پرهای عادی پسین (در بال شاهین) هستیم، تو فرمان روا و هم پدر نکو کردار بزرگوار مایی، و ما پگاه، چون میهمانان (خوان دلاوری و احسان) توایم. میزبانی کردن از مهمان در خانهها اندک زمانی شاید، از این رو، ما عراق را برای آوردن سوغات پیروزی ترک کردیم. آنان، (سپاهیان علی) چنینند و چون جنگ درگیرد مردانی قویدست و صاحب برتری و کفایت درکارزارند. امروزف زان پیش که به هماوردی آنان روی، بیندیش و بنگر آیا آهنگ صلح داری یا بر عکس در سودای جنگی؟ به راستی این رأی و اندرز کسی است که دوستدار و دلسوز شام است، و اگر او (خود فرمانده) نمیبود از دیدار پروایی نداشتم. معاویه درباره خفاف به شک افتاد و نیز از او در شگفت ماند.
معاویه (با شنیدن این شعر) سخت درهم شد و بشکست و گفت: ای حابس من جز این نپندارم که این (مرد) جاسوس علی است، او را از نزد خود بران تا مردم شام را فاسد نکند - معاویه این سخن را به طنز و کنایه بدو گفت - ولی بعد دیگر بار به دنبال خفاف فرستاد و به او گفت: ای خفاف از کار و حال مردم مرا آگاه کن. و وی همان پیشامدها را برایش بازگفت و معاویه از خرد و حسن توصیف امور و شرح و بیان او در شگفت شد (نصر بن مزاحم، 1404، ص 64 تا 68).
پینوشتها:
1. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا
2. الجَهلُ فِی ثلاثَ تُبَدِّلِ الإخوَانِ وَ المُنَابَذَةِ بَغَیرِ بَیَانٍ وَ التَّجَسُّسِ عَمَّا لَا یَعنِی. ترجمه: نادانی در سه چیز است: مبادله کردن (و فروختن) دوستان، مخالفت کردن بدون دلیل و تجسسهای بیمورد و بیهوده.
3. جایی است نزدیک مدینه (سمهودی، 1393، ج 2، ص 328).
4. نبع، درختی است که از چوب آن کمان میساختند.
5. آیات 21-26 سوره الاحقاف.
* ابن ابی الحدید معتزلی، (1404)، شرح نهج البلاغه، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی قم
* ابن اعثم کوفی، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، (1372)، الفتوح، تحقیق طباطبائی مجد، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران.
* ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، (1353)، الغارات، تحقیق حسینی ارموی، انجمن آثار ملی، تهران.
* ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، ترجمه عطاردی، (1373)، الغارات و شرح حال اعلام آن، انتشارات عطارد.
* أبو الفتح محمدبن سید الناس، (1414ق)، عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، تحقیق محمد رمضان، دار القلم، بیروت.
* أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، (1407ق)، البدایة و النهایة، دارالفکر بیروت.
* ابوبکر احمد بن الحسین البیهقی، (1405ق)، دلائل النبوه و معرفه أحوال صاحب الشریعه، تحقیق قلعجی، دارالکتب العلمیه، بیروت.
* ابوبکر احمد بن حسین بیهقی، ترجمه مهدوی دامغانی، (1361)، دلائل النبوة، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
* امیر تقوی، (1380)، دایره المعارف اطلاعاتی (مفاهیم و اعلام)، به سفارش معاونت پژوهش دانشکده امام باقر (علیه السلام)
* تاج الدین شعیری، (1405)، جامع الأخبار، انتشارات رضی، قم.
* تاج الدین شعیری، ترجمه خویدکی، ش، (1388ق)، کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار، انتشارات اسلامیه تهران.
* تقی الدین أحمد بن علی المقریزی، (1420ق)، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبد الحمید النمیسی، دارالکتب العلمیة، بیروت.
* سمهودی، علی بن احمد، (1393 ق)، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، دار احیاء التراث العربی بیروت.
* شریف رضی، ترجمه دشتی، (1379)، نهج البلاغة، انتشارات مشهور قم.
* شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، (1413ق)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، داراکتاب العربی، بیروت.
* شیخ طوسی ابوجعفر، (1407) تهذیب الاحکام، دارالکتب السلامیه، تهران.
* شیخ طوسی ابوجعفر، (1414)، الامالی، مؤسسه بعثت، قم.
* شیخ حر عاملی، (1409ق)، وسائل الشیعة، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم.
* شیخ صدوق، (1404ق)، من لا یحضره الفقیه، جامعه مدرسین قم
* شیخ کلینی، (1362)، الکافی، انتشارات اسلامیه تهران.
* صالح ولیدی، (1373)، حقوق جزای اختصاصی، دفتر نشر راد، تهران.
* عبدالملک بن هشام الحمیری المعافری، السیرة النبویة، تحقیق السقا و الأبیاری و شلبی، دار المعرفة، بیروت
* عبدالملک بن هشام الحمیری المعافری، (1375)، ترجمه سیدهاشم رسولی، زندگانی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر اسلام، انتشارات کتابچی، تهران.
* عبدالواحد تمیمی آمدی، (1366)، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، دفتر تبلیغات قم.
* عبدالواحد تمیمی آمدی، خوانساری، (1366)، شرح بر غرر الحکم، انتشارات دانشگاه تهران.
* علامه مجلسی، (1404ق)، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء بیروت لبنان.
* گروه مؤلفین، (1389)، مبانی حفاظت اطلاعات، ساحفاسا، تهران.
* گلدوزیان، ن، (1369)، حقوق جزای اختصاصی، جهاد دانشگاهی تهران.
* محمد بن جریر الطبری، (1387ق)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، دار التراث، بیروت.
* محمد بن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (1375)، تاریخ طبری، اساطیر، تهران.
* محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، (1410ق)، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیة، بیروت.
* محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، (1414ق)، الطبقات الکبری (لطبقة الخامسة)، تحقیق محمد بن صامل السلمی، مکتبة الصدیق.
* محمد بن سعد، ترجمه مهدوی دامغانی، (1374)، طبقات، انتشارات فرهنگ و اندیشه، تهران.
* محمد بن عمر الواقدی، 1409ق، کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، مؤسسة الأعلمی، بیروت.
* محمد بن عمر واقدی، ترجمه مهدوی دامغانی، (1369)، مغازی تاریخ جنگهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مرکز نشر دانشگاهی تهران.
* محمد بن یوسف الصالحی الشامی، (1414ق)، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، دارالکتب العلمیة، بیروت.
* نصر بن مزاحم المنقری، (1404ق)، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، منشورات مکتبة المرعشی النجفی قم.
* نصر بن مزاحم منقری، ترجمه اتابکی، (1370)، پیکار صفین، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی تهران. منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان؛ (1395)، اطلاعات و سیره معصومین (ع)، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، چاپ اول.