کار ویژه های دولت نبوی (1)
نویسنده : علی رضا زهیری
چکیده :
کلمات کلیدی : نظام سیاسی، جامعه نبوی، شریعت، عدالت اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر، همبستگی اجتماعی.
بسیاری از اندیشمندان سیاسی، کارویژه اساسی نظامهای سیاسی را برقراری نظم اجتماعی و ساماندهی مطالبات اعضای جامعه سیاسی، برای رسیدن به وضع مطلوب و سعادت آن اعضا میدانند. از آنجا که دولت مهمترین منبع تدوین قواعد، اجرای تصمیمات و تخصیص ارزشهای مادی و معنوی به شمار میآید، در جست و جوی ساز و کارهایی است که امکان ایجاد نظم مطلوب را برایش فراهم سازد. این که نظامهای سیاسی در قالب چه ساختاری و بر مبنای چه نوع ارزشهایی امکان تحقق چنین کار ویژههایی را مییابند، طیف گستردهای از نظریههای مربوط به دولت را به وجود آورده است. آیین اسلام، مجموعهای از تعالیم قدسی است که در کلام وحی - قرآن - از طرف خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله نازل گردیده است و سنت نبوی به عنوان نصّ مفسِّر، بنیادهای آن را تشکیل میدهد. پیامبرصلی الله علیه وآله سامان سیاست را در اهداف اخلاقی جست و جو میکند. بدین ترتیب اخلاقی بودن و قواعد اخلاقی نزد ایشان پیش از تأسیس دولت، وجود داشته است، زیرا خداوند منشأ قوانین است حال آنکه در رویکردهای غیر دینی، اخلاقی بودن دولت بعد از تأسیس دولت و به دنبال نیاز به قواعد و قوانین ایجاد نظم اجتماعی، فراهم میآید. با تکیه بر همین بنیاد معرفتی است که دولت پیامبرصلی الله علیه وآله اجرای کارویژههای خاصی را بر عهده میگیرد؛ این کارویژهها موارد زیر را شامل میشود: یکم) دفاع از شریعت و ترویج آن؛ دوم) برپایی عدالت اجتماعی؛ سوم) امر به معروف و نهی از منکر؛ چهارم) کارویژه انسجام و همبستگی اجتماعی.
مقدمه
از سوی دیگر، گامهای نخستین در فرآیند دولتسازی پیامبر صلی الله علیه وآله میبایست بر سازههایی استوار گردد. جمعیت و مردمی که تابعان این دولت هستند، مهمترین سازه برای تأسیس دولت به شمار میآیند. بنابراین، ملتسازی اقدامی ضروری و پیشینی است که رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله در دوره مکّی محسوب میشود. در آن دوران، به طور عمده تحت تأثیر ساز و کارهای عقیدتی قدرتمندی که مبتنی بر آموزههای دین جدید بود، تغییراتی در سطح جامعه عربستان پدید آمد. بدین ترتیب، عدهای از مردم مکه، که هر روز تعداد آنان فزونی مییافت، با پذیرش گفتمان اسلام، هویتی تازه یافته و با تغییر در اساس پیوندهای قبیلگی پیشین خود، رو در روی ساخت اجتماعی و ارزشهای جامعه جاهلی قرار گرفتند.
فرآیند ملّتسازی، هر چند از دوره مکّی آغاز گشت و شالوده نظام سیاسی درون مدینه گردید، اما از کارکردهای مستمر دولت نبوی و از ابزارهای اساسی گسترش اسلام به شمار میآمد. بیگمان ملّتسازی در فلسفه سیاسی پیامبر بسیار عمیقتر از مفهوم ملت در اندیشه سیاسی جدید است؛ به همین دلیل تعبیر «امّت» اساس تکوین نظام اسلامی در مدینه است.
برخی صاحب نظران معتقدند به عکس دوره مکّی ، برنامهها ، شیوه عمل، سیره و روشهای تبلیغی و اجتماعی پیامبر و نیز قواعد و احکام نازل شده در قالب سورههای مدنی، آشکارا از هدف وی در تأسیس یک نظام اجتماعی در عصر مدنی حکایت دارد. ریشه و بنیاد این نظام را همان اصلِ محوری یعنی توحید شکل میداد؛ محتوای نظام را نیز قوانین و احکام دین یا شریعت اسلامی، و غایت تکاپو و کنش آن حرکت به سوی کمال انسانی برای وصول به مطلوب در نشأه بعدی یعنی رستاخیز بشری بود.(3)
رویکردهای تاریخ نگارانه که اهتمام خود را صرف ثبت و ضبط وقایع در تاریخ اسلام کردهاند، این تصور را به وجود آوردند که پیامبر در دوره مدنی به طور عمده در کار جنگ یا دفاع بوده است؛ حال آن که در آن دوران نظامی سیاسی - اجتماعی پی ریزی شد که حیات بشری و مناسبات اجتماعی او را به شدت تغییر میداد. هر چند این در نوشتار مجال تبیین تفصیلی و کافی از نظام سیاسی دوره مدنی نیست، اما تنها در پاسخ به این پرسش که دولت نبوی دارای چه کارکردهایی بوده است، به این مسئله اشاره خواهد شد.
اغلب سیاست شناسان، دولت را مهمترین منبع تدوین قواعد ، اجرای تصمیمات و تخصیص ارزشهای مادی و معنوی به شمار میآورند. کارویژه اساسی دولت ، برقراری نظم اجتماعی و ساماندهی مطالبات اعضای جامعه سیاسی، برای رسیدن به وضع مطلوب و سعادت آن اعضاست.
در پاسخ به پرسش از « نظم سیاسی مطلوب» ، بسیاری از اندیشمندان سیاسی، در جست و جوی ساز و کارهای اخلاقی بودهاند و بدین ترتیب اغلبْ مفاهیمی چون اخلاق ، ارزش و فضیلت در دانش و ادبیات سیاسی آنان به کار رفته است. به رغم رویکردهای متفاوت، آنان در پاسخ به بحرانهای سیاسی عصر خود - که اغلب مبتنی بر روشهای غیر اخلاقی دولتها بوده است - به ترسیم دولت مطلوب و فضیلت مدار پرداخته و آن را به زمامداران عصر خویش تجویز میکردند.
دانش اخلاق، دانشی دستوری و هنجاری(4) است که به تعیین و ارزیابی هنجارهای رفتاری پرداخته و برای کسب فضایل و دفع رذایل توصیههایی را ارائه میکند. بدین ترتیب ، موضوع دانش اخلاق ، «فعل و سلوک عملی انسان» است و به تعبیر سن توماس داکن «اخلاق قاعده رفتار انسانی» است. موضوع دیگری که مورد توجه صاحبنظران بوده، رابطه میان اخلاق و سیاست است. اغلب، هدف از دولت یا جامعه سیاسی را، تعریف و ایجاد «زندگی خوب» برای یک جامعه میدانند، هر چند در مورد ماهیت «زندگی خوب» و «خیر و سعادت» توافق نظر وجود ندارد.
از همین جاست که سیاست مُدُن و علم مدنی ، پیوند سیاست و اخلاق را تجویز مینماید؛ از این رو کسانی که از رابطه اخلاق و سیاست سخن میگویند، در پی بنیان نهادن نظامی سیاسی هستند که فعل سیاسی در آن، با تکیه بر ارزشها و فضیلتهای اخلاقی، محیط اجتماع را برای رسیدن انسان به سعادت آماده میسازد. اجتماعی که در آن عدالت، آزادی، اجتناب از ظلم و فساد، معنا دادن به حیات انسانها و رعایت حقوق مردم، از امور مطلوب و خیر در سیاست به شمار میآیند.
از زمانی که جوامع بشری دستخوش بحرانها و التهابات سیاسی شدند، این پرسش همواره ذهن اندیشمندان سیاسی را به خود مشغول ساخت که چگونه میتوان جلو خودکامگی حاکمان را گرفت؟ برای ایجاد یک جامعه سعادتمند چه تدبیری باید اندیشید؟ آیا فضیلت مدنی و تعهد اخلاقی میتواند
حافظ نظم اجتماعی و سیاسی باشد؟ و سرانجام آیا جمع میان اخلاق و قدرت، به عنوان دو نیروی همواره متضاد، ممکن است؟
تلاش برای پیوند دادن حکومتها با فضایل اخلاقی، سابقهای دیرپا در تأمّلات نظری حکما و اندیشمندان سیاسی داشته است. حتی پیش از یونان باستان آموزههای کنفوسیوس، نمونهای برجسته از توصیه به فضیلتهای اخلاقی در فلسفه سیاسی دوران باستان است. وی با وضع قواعد اخلاقی در سیاست مُدُن، به رابطه بین سلطان و رعیت پرداخت و اعلام داشت که هرگاه سلاطین و ملوک، این قواعد عالی را که بنیان قانونی مدنیّت فاضله است، رعایت کنند، اوضاع و احوال سراسر دولت ایشان تغییر خواهد یافت و تمام خلایق تقوا و فضیلت پیشه خواهند کرد. نمونههای دیگری از تعالیم اخلاقی در شرق باستان را میتوان در آیینهای اخلاقی بودایی در خاور دور و تعالیم اخلاقی زرتشت درمیان ایرانیان مشاهده کرد.
اما شاید بتوان گفت سخن گفتن در این باره به مثابه مسئلهای سیاسی که به شکلگیری یک منظومه فکری و چارچوب نظری منجر شد که بر اساس آن دولت خود را موظف به قرار دادن در یک سامان اخلاقی میداند، محصول میراث فلسفه سیاسی یونان باستان است.
افلاطون، از برجستهترین نویسندگان و فیلسوفان یونان باستان است که آموزههای فلسفیاش آشکارا بر پایه یکتاپرستی، اخلاق، عدالت، خوبی و زیبایی ناشی از فطرت انسان قرار دارد. او در رساله «سیاست» مهمترین هدف حکمران را سعادت و سلامت اخلاقی جامعه ذکر میکند و معتقد است سعادت بشری به نحو چشمگیری به اخلاق بستگی دارد.(5) به عقیده افلاطون، وظیفه حکومت چیزی جز پروراندن فضایل اخلاقی بین شهروندان نیست. همانگونه که ارسطو نیز غرض از تأسیس دولت را تحصیل بزرگترین خیرها در عالیترین صورتهای آن برای اعضای جامعه سیاسی میداند. وی مهمترین وظیفه دولت را «اصلاح عیوب اخلاقی شهروندان و تلقین فضایل نفسانی به آنها» میداند.(6)
با رسمیت یافتن مسیحیت و گسترش آن و وضع اصول تازهای در تنظیم رابطه دین و دولت، دو پدیده اخلاق و سیاست چنان در هم تنیده شد که تفکیک آنها از یکدیگر عملی نیست. اگر چه در دوره نوزایش و دین پیرایی، سخن گفتن از فضیلت دولت بر پایه رویکردهای سود انگار استقرار دارد و خیر مطلوب تحت تأثیر اندیشههای تحصّلی قرار گرفت، اما اصرار بر اخلاقی نشان دادن دولت مؤید آرمانهای جامعه بشری است که سعادت خود را در دولت اخلاقی میبیند. شالوده نظام سیاسی نزد اندیشمندان مسلمان نیز بر همین اساس استوار است.
کارویژههای نظام سیاسی مدینةالنبی (صلی الله علیه وآله)
هر نظام سیاسی برای ادامه حیات خود، همواره در پی به اجرا در آوردن مجموعه کارویژههایی است که سازمان سیاسی را قادر به تدوین و اجرای خط مشیهای خود میسازد. این فعالیتها، کارکردها یا کارویژهها(7) چگونگی تأثیر واحدهای سیاسی بر فرآیندهای سیاسی را توضیح میدهد. شاید اصلیترین کارویژه، نزد اغلب دولتها یا نظامهای سیاسی، محدود ساختن امیال و خواستههای بی حد و حصر انسان و وضع قواعد و مقرراتی بر این خواستههاست. آن نظم اجتماعی که از این طریق حاصل میشود، خود محصول سازوکارهای پیچیدهای است که نظام سیاسی از طریق آن به توزیع ارزشهای پدید آورنده همبستگی در جامعه میپردازد. از اینرو اهداف و غایاتی که دولتها برای نیل به آن تلاش میکنند، تبیین کننده و تعیین کننده کارویژههای آن است.
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله در تأسیس نظام سیاسی مورد قبول خود، هدفی اخروی داشت و آن قرب الهی است. پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». این هدف رسالت است، ولی میتوان برای دولتش اهدافی دنیوی نظیر دعوت به پذیرش حق و گسترش قلمرو اسلام را در نظر گرفت. این برخلاف دیدگاه کسانی است که غایت دولت را پاسخگویی به مطالبات دنیوی انسان دانسته و تنها تلاش دارند که ارزشهای اخلاقی را در محدودسازی و کنترل انسان در جامعه، جست و جو کنند.
بدین ترتیب جوهر اندیشه سیاسی پیامبر، مبتنی بر آموزههایی است که از یک نظام منسجم دینی حاصل میآید. آیین اسلام، مجموعهای از تعالیم قدسی است که در کلام وحی - قرآن - از طرف خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل گردیده است. سیره پیامبر به عنوان نصّ مفسر در کنار قرآن به عنوان نصّ اوّل، بنیاد معرفتی شکلگیری دولت اسلامی در مدینه است. بر پایه همین بنیاد معرفتی است که معیار فضیلت اخلاقی دولت و کارویژههای دولت اخلاقی نزد پیامبر با سایر اندیشمندان پیشین تفاوتهای آشکاری دارد. در سیره و سنت پیامبر، فرمانهای اخلاقی همان اوامر الهی است که منشأ خوبیها، کمالات و فضایل اخلاقی است و از بدیها و رذایل نهی میکند. معیار فضیلت اخلاقی و غایت کنشهای اخلاقی نزد ایشان، رستگاری و وصول به مقام قرب الهی و خلیفةاللهی است که حیات معنوی انسان را در بر گرفته و از جنس ایمان است. چنانکه قرآن کریم در این دو آیه به آن اشاره کرده و میفرماید: «واتقوا اللَّه لعلکم تفلحون»(8)؛ «انّی جاعلٌ فی الارض خلیفة.»(9)
بدین ترتیب، نظم سیاسی مطلوب در منظومه فکری و رفتاری پیامبر، نشان از یک جامعه همبستهای دارد که بر اساس ایمان دینی مشترک استوار است. ساختار سیاسی در چنین نظمی، به مثابه یک کل به هم پیوسته، از تمامی ویژگیهایی که به جامعه هویت یکسانی میبخشد، متأثر است و مجموعه نهادها و سازمانهای سیاسی درون آن برای سامان بخشیدن به اهداف و کارویژههای اخلاقی تجهیز میشوند.
برخی کارویژههای دولت اخلاقی در نظم سیاسی که پیامبر تأسیس کرد عبارت است از:
1. انسان سازی و معنابخشی به حیات انسانها
اگر برای هر دولتی برنامهای است، برنامه رسول اکرم صلی الله علیه وآله را میشود گفت همان سورهای که در اوّل وارد شده است، آن برنامه رسول خداست: «إقرأ باسم ربک الذی خلق.... علّم الانسان ما لم یعلم.»(10) تمام انبیا موضوع بحثشان موضوع تربیتشان، موضوع علمشان، انسان است. آمدهاند انسان را تربیت کنند. آمدهاند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی مافوق الطبیعه، مافوقالجبروت برسانند.(11)
تحصیل کمال انسانی در دولت نبوی از آموزههای عارفان، کشیشان و راهبان که تنها هدف حیات انسانی را وصول به کمال باطنی میدانند و هرگونه تلاش، تکاپو و حضور در عرصه اجتماعی را مانعی برای این وصول میدانند، کاملاً متمایز است. پیامبر بر اساس تعالیم وحی بر ضرورت فعالیت انسان در حیات اجتماعی و تأسیس نظام و برقراری تعاملات اجتماعی تأکید میکند و در همان حال راه مطلوب و مسیر ارزشمند رسیدن به قلّه سیر و سلوک باطنی را از مسیر حیات اجتماعی بیان میدارد. بنیاد آموزش پیامبر بر این سخنان استوار بود: که
لیس منا من ترک دنیاه لآخرته و من ترک آخرته لدنیاه؛ از ما نیست آن کسی که دنیای خویش را برای آخرت ترک گوید و وانهد، و نیز آن کس که آخرت خویش را برای رسیدن به دنیا وانهد.
اعمل لدنیاک کأنک تعیش ابداً و اعمل لاخرتک کأنک تموت غداً؛ برای دنیای خویش چنان کوشا باش که گویا همواره زنده خواهی بود و زندگی خواهی کرد و برای آخرت خود نیز چنان تلاش کن که پنداری همین فردا صبح از جهان رخت خواهی بست.
آنچه از این آموزهها حاصل میشود آن است که کمال انسانی به اتصال با جامعه است نه انقطاع از آن. بنابراین سلوک پیامبر در انسان سازی، داخل کردن دین به حوزه عمومی است. این امر نیز زمانی تحقق مییابد که پیامبر با تأسیس دولت و تدوین قوانین اجتماع و تشکیل نهادهای مدنی در عصر مدنی، مناسبات جدیدی بر پایه آموزههای اسلامی بنا گذارد.
ادامه دارد ...
پي نوشت ها:
1) دانش آموخته حوزه علمیه و پژوهشگر پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی.
2) Charismatie.
3) غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام «عصر نبوت» (تهران: سمت، 1378)، ص 319.
4) Normative.
5) گانتاناموسکا و گاستون بوتو، تاریخ عقاید و مکتبهای سیاسی، ترجمه حسین شهید زاده (تهران: انتشارات مروارید، 1363) ص 52 - 51.
6) مایکل. ب. فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه جواد شیخالاسلامی، ج 1 (تهران، امیرکبیر، 1362) ص 222.
7) Functio.
8) آل عمران(3)، 130.
9) بقره(2)، 30.
10) سوره علق(96)،آیه 1 و5.
11) امام خمینی، صحیفه نور، ج 8، ص 324.
/ن