نویسنده: دوریس بیرنس- ابوسیف
مترجم: امیر مازیار
مترجم: امیر مازیار
چیزهایی که انسان از آنها در انجام امور معمول خود بهره میبرد. منابع چندانی دربارهی موضوع ظواهر فرهنگی در قرآن در اختیار نیست (نک. ظواهر فرهنگی و قرآن). آرتور جفری (For. vocab) و دیگرانی که در باب منشأ واژههای خارجی دخیل در قرآن تحقیق کردهاند، بسیاری از واژههای مربوط به فرهنگ را دارای ریشهی غیرعربی میدانند. وامگیریهای مربوط به اصطلاحات فرهنگی (و دینی) قرآن از دیگر زبانهای سامی نظیر آرامی، نبطی، سریانی و حبشی و نیز از فارسی و یونانی بوده است. البته پژوهشهای مربوط به واژههای دخیل در قرآن نشان میدهد که صرف شناخت وامگیری واژهای از زبانهای سامی یا غیرسامی نتیجهای در باب معنای واژه در کاربرد قرآنیاش ندارد. فهم اینکه ریشهی دخیل تا کجا عقب میرود یا اینکه آیا واقعاً برای نخستین بار در قرآن به کار رفته است اهمیتی یکسان دارند. پژوهش الئونوره هیپتنر در باب ظواهر فرهنگی در قرآن (Koranische Hinweise) چشماندازی از محیط فرهنگی آن به دست داده که به پیوند میان اشارات قرآن به ظواهر فرهنگی- نه صرفاً براساس واژهها، بلکه براساس موضوعات- و فرهنگ عرب پیش از اسلام، آنچنان که از شعر و دیگر منابع نظیر حدیث و زندگینامهها میتوان دریافت، مربوط است.
شاید دستکم به اندازهی ریشهشناسی واژههای مربوط به ظواهر فرهنگی، الگوی کاربردهای این واژهها اهمیت دارد. برخی از واژههای مربوط به ابزارها یا وسایل در قرآن، مانند پیالهها، منحصراً در پیوند با زمینههای خاصی به کار میروند. واژهی «عصا»، که چندین بار در قرآن به کار رفته، همیشه به عصای موسی اشاره دارد، در حالی که چوبدست سلیمان «مِنسَأة» خوانده شده است. البته روشن نیست که آیا این دو واژه برای چوبدستی اشاره به کاربردهای گوناگون دارند یا خیر.
دیگر وسایل، نظیر غل و زنجیرها، تنها در زمینهی عذاب روز قیامت ظاهر میشوند. همچنین واژههای مترادف در زمینهای واحد گاه با هم به کار میروند، نظیر «اَغلال» و «سَلاسِل» برای «زنجیرها» و «میزان» و «قِسطاس» برای «ترازو». ابزارهای اندازهگیری (میزان، قسطاس، مِکیال) صرفاً به نحو استعاری برای عدالت یا صداقت به کار رفتهاند. ابزارهای نگارش (صُحُف، قِرطاس، قَلَم، نُسخة، رَقّ، لوح، مداد، خاتَم، اَسفار و کتاب)، به جز چند استثنای معدود، همواره با متن مقدس، یعنی قرآن یا وحیها و متون دینی پیشین، در پیوندند. اغلب واژههای توصیف کننده سلاحها به معنای واقعیشان به کار رفتهاند. در ادامه از گروههای عمدهی واژههای مربوط به ظواهر فرهنگی در قرآن بحث خواهد شد.
ابزارها و وسایل نگارش:
«اَسفار» (مفـ.سِفر) به معنی کتاب یا مجلّد. این واژه در تمثیلی به کار رفته که یهودیانی را که از تکالیف تورات سر باز زدند با «حمار حمل کنندهی کتابها» (جمعه: 5) مقایسه میکند.
«خاتَم»، به معنی مُهر، کاربردی استعاری دارد و اشارهی آن به پیامبر (خاتم النبّیین) است (احزاب: 40).
«رَقّ» به معنی پوست (طور: 3).
«سِجِلّ» در قرآن به معنای طومار ساخته شده از پوست به کار رفته است. زمینهی کاربرد آن استعاری است: در روز قیامت آسمان همچون طوماری از پوست درهم پیچیده خواهد شد. (انبیاء: 104)
«صُحُف» (مفـ. صحیفه) به معنی اوراق مکتوب. این واژه همواره دربارهی متن مقدس به کار رفته است (طه: 133؛ نجم: 36؛ مدثر: 52؛ عبس: 13؛ اعلی: 18، 19؛ بینه: 2).
«قِرطاس» (جـ قَراطیس) به معنی پوست یا پاپیروس. در هر دو فقرهی استعمال به معنای مادّهای است که متن مقدس بر آن نوشته میشد. (انعام: 7، 91)
«قلَم» (جـ اَقلام). این واژه برای وصف یکی از ابزارهای نگارش به کار رفته است، احتمالاً وسیلهای که از نی ساخته شده باشد (لقمان: 27؛ قلم: 1؛ علق: 4). تنها در آیهی 44 آل عمران به معنای لولههایی است که احتمالاً از نی ساخته میشود و عربهای پیش از اسلام از آن برای قرعه استفاده میکردند.
«کتاب» . کاربرد چندگانهای در ارجاع به قرآن یا دیگر متون مقدس دارد؛ اهل کتاب مسیحیان و یهودیانیاند که کتابی مقدس دارند. این واژه به معنای دفتری هم هست که خداوند در آن گزارش همه چیز را نگاه میدارد (انعام: 38؛ یونس: 61؛ هود: 6؛ حج: 70). کتاب به معنای نامه هم هست (نور: 33؛ نمل: 28).
«لَوح» به معنی تخته یا الوار. این واژه تنها یک بار به شکل مفرد به کار رفته است (بروج: 22) و به الگوی آسمانی قرآن اشاره دارد (نک. لوح محفوظ). شکل جمع این واژه (اَلواح) دو معنا دارد: در جایی به معنای الوار کشتی نوح است (قمر: 13) و در جاهای دیگر به معنای لوحهای موسی (اعراف: 145، 150، 154؛ قمر: 13؛ بروج: 22).
«مداد» به معنی جوهر. آیهی 109 کهف به دریای جوهر اشاره دارد که استعارهای برای کلام خداست.
«نَسخة» به معنی رونوشت یا نمونه. یک بار و در ارجاع به الواح موسی آمده است. (اعراف: 154).
«اَسفار» (مفـ.سِفر) به معنی کتاب یا مجلّد. این واژه در تمثیلی به کار رفته که یهودیانی را که از تکالیف تورات سر باز زدند با «حمار حمل کنندهی کتابها» (جمعه: 5) مقایسه میکند.
«خاتَم»، به معنی مُهر، کاربردی استعاری دارد و اشارهی آن به پیامبر (خاتم النبّیین) است (احزاب: 40).
«رَقّ» به معنی پوست (طور: 3).
«سِجِلّ» در قرآن به معنای طومار ساخته شده از پوست به کار رفته است. زمینهی کاربرد آن استعاری است: در روز قیامت آسمان همچون طوماری از پوست درهم پیچیده خواهد شد. (انبیاء: 104)
«صُحُف» (مفـ. صحیفه) به معنی اوراق مکتوب. این واژه همواره دربارهی متن مقدس به کار رفته است (طه: 133؛ نجم: 36؛ مدثر: 52؛ عبس: 13؛ اعلی: 18، 19؛ بینه: 2).
«قِرطاس» (جـ قَراطیس) به معنی پوست یا پاپیروس. در هر دو فقرهی استعمال به معنای مادّهای است که متن مقدس بر آن نوشته میشد. (انعام: 7، 91)
«قلَم» (جـ اَقلام). این واژه برای وصف یکی از ابزارهای نگارش به کار رفته است، احتمالاً وسیلهای که از نی ساخته شده باشد (لقمان: 27؛ قلم: 1؛ علق: 4). تنها در آیهی 44 آل عمران به معنای لولههایی است که احتمالاً از نی ساخته میشود و عربهای پیش از اسلام از آن برای قرعه استفاده میکردند.
«کتاب» . کاربرد چندگانهای در ارجاع به قرآن یا دیگر متون مقدس دارد؛ اهل کتاب مسیحیان و یهودیانیاند که کتابی مقدس دارند. این واژه به معنای دفتری هم هست که خداوند در آن گزارش همه چیز را نگاه میدارد (انعام: 38؛ یونس: 61؛ هود: 6؛ حج: 70). کتاب به معنای نامه هم هست (نور: 33؛ نمل: 28).
«لَوح» به معنی تخته یا الوار. این واژه تنها یک بار به شکل مفرد به کار رفته است (بروج: 22) و به الگوی آسمانی قرآن اشاره دارد (نک. لوح محفوظ). شکل جمع این واژه (اَلواح) دو معنا دارد: در جایی به معنای الوار کشتی نوح است (قمر: 13) و در جاهای دیگر به معنای لوحهای موسی (اعراف: 145، 150، 154؛ قمر: 13؛ بروج: 22).
«مداد» به معنی جوهر. آیهی 109 کهف به دریای جوهر اشاره دارد که استعارهای برای کلام خداست.
«نَسخة» به معنی رونوشت یا نمونه. یک بار و در ارجاع به الواح موسی آمده است. (اعراف: 154).
ابزارهای اندازهگیری:
«قِسطاس» به معنی ترازو. نظیر «میزان» در معنایی استعاری برای عدالت به کار رفته است. (اسراء: 35؛ شعراء: 182).«قِنطار» (جـ قَناطیر) به معنی یک مقیاس بزرگ وزن (100 رطل، نک. Heinz, Islamische Masse, 24-27). این واژه در معنای حقیقیاش به کار رفته است (آل عمران: 75؛ نساء:20). طبری (د. 310) چندین فرضیه را در باب میزان دقیق آن طرح کرده است (تفسیر، 243/6-250 ذیل آیهی 14 آل عمران، که این واژه به شکل جمع به کار رفته است).
«قَوس» به معنی کمان. این واژه به شکل مثّنی (قَوسَین) در آیهی 9 نجم آمده است و در معنای رایج نوعی سلاح نیست، بلکه به معنای واحد اندازهگیری طول است. در زمانهای کهن، عربها از تیر و کمان به مثابه مقیاسهای اندازهگیری استفاده میکردند.
«کَیل» به معنی مقیاس برای ظرفیت (17 کیلوگرم، نک. Heinz, Islamische Masse, 40). به همراه «میزان» کاربردی استعاری برای صداقت دارند (انعام: 152؛ اعراف: 85).
«مِکیال» به معنی ظرفی برای اندازهگیری. این واژه نیز، نظیر «کیل» به همراه «میزان» در معنایی استعاری و برای عدالت به کار رفته است. (هود: 84، 85).
«میزان» به معنی ترازو. این واژه همواره معنایی استعاری دارد و ناظر به صداقت است (انعام: 152؛ اعراف: 85؛ هود: 84، 85؛ شوری: 17). در آیهی 7 رحمن بیان شده است که خدا «میزان» همه چیز را برقرار میسازد که به معنای قواعدی است که نباید زیر پا گذاشته شود. در آیهی 25 حدید خدا رسولان خود را با متن مقدس و ترازوهای عدالت میفرستد. شکل جمع این واژه یعنی «موازین» در زمینهی روز قیامت به کار برده شده است، که در آنجا وزنهای سنگینتر نمایانگر خوبیهایند: «هر که سنجیدههایش سنگین باشد، پس وی در زندگی خوشی خواهد بود» (انبیاء: 47؛ قارعه: 6).
ابزارهای تجارت:
«دَراهِم» (مفـ. دِرهَم) واحد مبادله از جنس نقره (نک. Heinz, Islamische Masse, 1-8). تنها به صورت جمع در سورهی یوسف به کار رفته، که در آنجا آمده است که یوسف به دراهم اندکی فروخته میشود. (یوسف: 20)«دینار» واحد مبادله از جنس طلا. این واژه در زمینهی معامله با اهل کتاب به کار رفته است. (آل عمران: 75)
«مِثقال» مقیاسی برای وزن (نک. Heinz, Islamische Masse, 1-8). این واژه اغلب به صورت «مثقال ذرّة» (به وزن یک ذره) یا «مثقال خَردَل» (به وزن دانهای گندم) به کار میرود که به معنای «کمترین» میزان اعمال یا خوبیها و بدیهاست (نساء: 40؛ یونس: 61؛ انبیاء: 47؛ لقمان: 16؛ سبأ: 3، 22؛ زلزله: 7، 8).
سلاحها:
«اَسلِحة» (مفـ. سِلاح) چهار بار در قرآن به شکل جمع در زمینهی احتیاطهایی به کار رفته است که پیامبر باید در محافظت از خویش در مقابل هجوم کفار به کار برد (نساء: 102).«رِماح» (مفـ.رُمح)، به معنی نیزهها، در زمینهی شکار به کار رفته است (مائده: 94).
«سابِغات» (مفـ. سابغة) به معنی زرهها (سبأ: 11).
«سَرد» به معنی حلقهی زره. این واژه تنها یک بار در قرآن در آیهی 11 سبأ به کار رفته است، که در آن به مهارت داوود در مقام سازندهی زره اشاره شده است. منابع عربی آن را مشتق از «سَرَدَ» (دوختن) میدانندو محتملتر آن است که وامی از واژهی ایرانی «زرد» باشد.
«قَوس» به معنی کمان. اما در قرآن، چنانکه در بالا اشاره شد، صرفاً در مقام مقیاسی برای طول به کار رفته است. (نجم: 9).
«مَقامِع» (مفـ. مِقمَعَة) به معنی میله به مثابهی ابزاری برای کوفتن. این واژه به صورت «مَقامِعُ من حَدید» (میلههای آهنی) در زمینهی عذاب روز قیامت به کار رفته است. (حج: 21)
«نُحاس»، به معنی برنج و مس و برنز، در قرآن به معنای فلز مذاب برای عذاب کافران در دوزخ به کار رفته است. (رحمن: 35)
ابزارهای دیگر:
«اَزلام» (مفـ. زَلَم) به معنی تیرها. این واژه در بحث از ممنوعیت به کار بردن تیرهای قرعه به کار رفته است، که میان عربهای پیش از اسلام برای رفع تخاصمها به کار میرفت (مائده: 3، 90).«اَصفاد» (مفـ. صَفَد) به معنی زنجیرها. این واژه، نظیر «اَنکال»، تنها به صورت جمع و برای وصف عذاب دوزخ به کار رفته است (ابراهیم: 49؛ ص: 38).
«اَغلال» (مفـ غُلّ)، به معنی زنجیرهای آهنی، تنها به صورت جمع به کار رفته و اشاره به عذاب کافران در دوزخ دارد، که در آنجا با زنجیرها بسته خواهند شد. (یس: 8؛ انسان: 4).
«اَقفال» (مفـ. قُفل) تنها یک بار و به صورت جمع در آیهی 24 محمد به کار رفته است: «یا بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است؟»
«اَنکال» (مفـ. نِکل)، به معنی زنجیرها، به صورت جمع و برای وصف عذاب دوزخ به کار رفته است. (مزمل: 12)
«حَبل» (جـ حِبال) به معنی طناب. این واژه در دو کاربرد نخستین (آل عمران: 103، 112) معنایی استعاری دارد و مراد از آن پیوستن یا اتکا به ایمان یا به خداست. در فقرات دیگر (طه: 66؛ شعراء: 44؛ مسد: 5) معنای حقیقی این واژه مراد شده است. در آیهی 16 ق به شکل مرکب به کار رفته است: «حَبلُ الورید»، که به معنای رگ گردن است.
«خِیاط» به معنی سوزن، در آیهی 40 اعراف آمده و گفته شده که بدکاران به بهشت داخل نخواهند شد مگر آنکه «شتر در سوراخ سوزن داخل شود».
«خَیط»، به معنی باریکه، در قرآن در زمینهی روزهی ماه رمضان آمده است. به مسلمانان اجازه داده شده که شب تا طلوع فجر بخورند و بیاشامند و زمانی که بتوان باریکهی سفید را از باریکهی سیاه تشخیص داد روزه بگیرند. (بقره: 187)
«دُسُر» (مفـ. دِسار) تنها در اشاره به کشتیهای ساخته شده از الواح و دُسُر به کار رفته که نوعی میخ است و به احتمال زیاد میخهای چوبی (قمر: 13).
«سِراج» به معنی چراغ، در مقام استعارهای برای خورشید به کار رفته است (فرقان: 61؛ معارج: 16؛ نبأ: 13). البته در آیهی 46 احزاب نماد هدایت مؤمنان به دست پیامبر است.
«سِکّین»، به معنی چاقو، تنها یک بار در سورهی یوسف به کار رفته است؛ در آنجا زنانِ مهمانِ همسر عزیز مصر با دیدن زیبایی یوسف به خود آسیب میزنند. (یوسف: 31).
«سَلاسِل» (مفـ. سِلسِلة) به معنی زنجیرها. این واژه، نظیر «اَغلال» برای وصف عذابهایی است که کافران در روز جزا دچار آن خواهند شد (غافر: 71؛ انسان: 4). شکل مفرد «سلسلة» تنها یک بار در آیهی 32 حاقه آمده است؛ درآنجا به زنجیری که درازی آن 70 گز است اشاره شده است که کافر را در دوزخ در برمیگیرد.
«صُور»، به معنی شیپور، همواره در پیوند با روز قیامت به کار رفته است (انعام: 73؛ کهف: 99؛ طه: 102؛ مؤمنون: 101؛ یس: 51؛ زمر: 68؛ ق: 20؛ حاقه: 13؛ نبأ: 18).
«عَصا» (جـ عِصیّ)، به معنی چوبدست، تنها در سورههای آغازین و برای ارجاع به موسی به کار رفته است که با عصا به صخره یا دریا ضربه زد (بقره: 60؛ اعراف: 107؛ 117، 160؛ طه: 18؛ شعراء: 32، 45، 63؛ نمل: 10؛ قصص: 31). استعمال آن به صورت جمع تنها برای اشاره به تلاشهای عبث مخالفان موسی است.
«مَسَد» به معنی طناب (از جنس رشتههای نخل که به هم تابانده شده باشد). این واژه با «حَبل» به کار رفته است (حَبلٌ مِن مَسَد) تا بر معنای آن تأکید شود. طنابی که به آن اشاره شده ابزاری برای عذاب در دوزخ است، نظیر زنجیرهایی که در مواضع دیگر آمده است. (مسد: 5)
«مِصباح» (جـ مصابیح)، به معنی چراغ، در معنایی استعاری برای ستارگان به کار رفته است (فصلت: 12؛ ملک: 5). در آیهی 35 نور (آیهی نور) به وضوح به معنای چراغ روغنی است، زیرا توضیح داده شده که حاوی مخزن شیشهای روغن است.
«مَفاتیح» (مفـ. مِفتاح) به معنی کلیدها. تنها یک بار و به صورت جمع در آیهی 59 انعام به کار رفته است: «کلیدهای غیب تنها نزد اوست».
«مَقالید» (مفـ. مِقلاد) به معنی کلیدها. نظیر «مفاتیح»، به صورت جمع به کار رفته و به همان معنای استعاری است حاکی از اینکه خداوند امور پنهانی همه چیز را میداند. (زمر: 63؛ شوری: 12)
«مِنسَأة»، به معنی چوبدست، از «نَسَأ» به معنی هدایت کردن. این واژه تنها یک بار و در ارجاع به چوب دست سلیمان به کار رفته است. (سبأ: 14)
«نُصُب» به معنی پرچم، اشاره به کافران دارد که در روز قیامت از گورهای خود شتابان برمیآیند گویی که به سوی پرچمی میروند (معارج: 43).
چنان که این مرور کلی در باب اصطلاحات قرآنی مربوط به ابزارها نشان میدهد، چنین اصطلاحاتی در زمینههای بسیار متنوعی به کار رفتهاند و دارای دلالتهای حقیقی و مجازی و دنیوی و اخرویاند.
منابع تحقیق:
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی حسین خندقآبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.