سیاستهای اداری و تعاملات سیاسی
سیاستهای اداری و مالی و نحوهی اداره سرزمینهای تصرف شده در شبهقارهی هند - که در طول دورهی تسلط اعراب در چهار قرن نخست هجری، فراز و نشیبهایی داشت- یکی از مسائلی است که به منظور میزان تأثیر و نقش آن در نفوذ و گسترش اسلام، میباید مورد نقد و بررسی قرار گیرد.متصرفات مسلمانان کم و بیش به پیروزیهای محمد بن قاسم که در دههی آخر قرن اول هجری صورت گرفت، محدود گشت. او توانسته بود که از مکران در غرب تا فامهل در شرق و از کشمیر در شمال تا دیبل در سواحل جنوب و بخشهایی از گجرات را به تصرف خود درآورد. متصرفات وی در واقع پاکستان و بخشهایی از پنج ایالت امروزی هند در غرب این کشور را شامل میشد. با این حال برخی از نویسندگان، این منطقه را نسبت به کل شبهقاره، بسیار محدود و اندک دانسته و تصرف آن را حادثهای کوچک در تاریخ شبهقاره دانستهاند. این دسته، معتقدند که تنها در دورهی ترکان و سپس کورگانیان بود که شبهقاره به صورت جدی تحت تأثیر اسلام و حاکمان مسلمان قرار گرفت. (1)
مسلمانان هم برای حفظ و نگهداری سرزمینهای تصرف شده و هم ادارهی آنها با مشکلات و موانعی رو به رو بودند. در شمال، جنوب شرقی و شرق قلمرو مسلمانان، راجههای غیرمسلمانی قرار داشتند که گاه و بیگاه مسلمانان با آنان درگیر میشدند. سید صاحب هاشمی مولوی از محققان مسلمان هند معتقد است که شهرهای بنا شده در سند توسط مسلمانان، در وهلهی اول پادگانهایی بزرگ یا کوچک بودند که در جاهای مناسب ایجاد شدند، تا سربازان عرب در آنجا مستقر شوند؛ اما این پادگانها کم کم به شهرهای نظامی تبدیل شدند. هر گاه مسلمانان دچار اختلاف داخلی گشته و یا تحت تأثیر تغییر و تحول در دربار خلافت موضع تهاجمی خود را از دست میدادند، همسایگان آنان از فرصت استفاده کرده، بخشی از قلمرو مسلمانان را تصرف میکردند. هر گاه حاکمی قدرتمند از دربار، به سند اعزام میگردید، دوباره این نواحی تصرف میشد و حتی ممکن بود سرزمینهایی که تا آن زمان از دستبرد و حملهی مسلمانان در امان بود، مورد حمله قرار گیرد. (2)
حاکمان مسلمان سند برای حفظ وضعیت موجود و ممانعت از دستیابی راجههای هندو بر سرزمین سند، دست به اقدماتی زدند که از جملهی آنها بنای شهرهای جدید چون منصوره، محفوظه و بیضاء بود. بنای این شهرها که مصادف با آغاز حکومت عباسیان در سند بود، نشاندهندهی وضعیت متزلزل مسلمانان در این منطقه و تلاش آنان برای ایجاد استقرارگاههای نظامی و پناهگاهی برای مسلمانان در مواقع اضطراری و یا هنگام شکست و فرار در برابر دشمنان بود. (3)
سید صاحب هاشمی مولوی از محققان مسلمان هند معتقد است که شهرهای بنا شده در سند توسط مسلمانان، در وهلهی اول پادگانهایی بزرگ یا کوچک بودند که در جاهای مناسب ایجاد شدند، تا سربازان عرب در آنجا مستقر شوند؛ اما این پادگانها کم کم به شهرهای نظامی تبدیل شدند. بر این اساس ابتدا سربازان عرب خانوادههای خود را به این شهرها منتقل کردند و نسلهای بعدی آنان در همین شهرها متولد شده، ساکن گردیدند. او شهرهای منصوره، قصدار، قندابیل، بیضاء، محفوظه، جندور یا جنداور را از جمله شهرهای جدید میداند که کم کم به شهرهایی بزرگ تبدیل شدند. پس از افول قدرت نظامی اعراب، سربازان ساکن در این شهرها به نواحی دیگر کوچ کرده و یا در سرزمینهایی مجاور به کشاورزی مشغول شدند. تخلیهی این شهرها از سربازان باعث شد که تجار، بازرگانان و صنعتگران جایگزین آنها گردند. با این حال، دفاتر اداری حاکمان، بیمارستانها و دیگر مراکز اداری به حیات خود ادامه دادند. (4)
یکی از مهمترین مشکلات مسلمانان سند در این دوره، اختلاف قومی و قبیلهای بود که فرصت خوبی برای دشمنان فراهم آورد تا ضرباتی به آنها وارد کنند. اختلافات قبیلهای و درگیریهای قومی باعث عزل و نصب پی در پی حاکمان و عدم ثبات سیاسی در منطقه گردید و فرصت ابتکار عمل و پرداختن به مرزهای خارجی را از حاکمان گرفت و آنان را با مشکلات و مسائل داخلی مشغول نمود و نیروی آنان را تضعیف کرد.
کسانی که به سند فرستاده میشدند، بیشتر مردانی جنگی بودند که تجربهی ادارهی امور کشوری را نداشتند. فقدان اطلاعات آنان در مورد اوضاع سیاسی و اجتماعی منطقه، مشکلاتشان را مضاعف میساخت. (5)
حاکمان سند برای ادارهی امور، حل مشکلات و رفع موانع، دو اقدام اساسی انجام دادند: یکی برخوردهای مسالمتجویانه توأم با تساهل و مدارا با بومیان سند و دیگری واگذاری بسیاری از امور کشوری به آنان به منظور کسب رضایت آنها و عدم برخورد مستقیم با بومیان. (6) سیاست واگذاری ادارهی امور بومیان به خود آنان سیاستی بود که در بسیاری از مناطق دیگر در قلمرو جغرافیایی دنیای اسلام اعمال میگردید. بر اساس این سیاست در سند، حاکم اصلی از مسلمانان، ولی بسیاری از زیردستان وی از افراد بومی بودند و به آنان اجازه داده شد مقامهای قبلی خود را حفظ کنند. اعراب، تنها در نواحی شهری به خصوص شهرهای بزرگ ساکن شده و تشکیلات اداری و مالی تا حدود بسیار زیادی در دست رؤسای محلی باقی ماند. (7)
بر اساس سیاستی که عمر پیریزی کرده بود، مسلمانان جنگجو، حق پرداختن به کشاورزی را نداشتند. البته این امر بدان معنا نبود که بومیان به خصوص ساکنان شهرهایی که با جنگ تصرف شده بودند، بتوانند مالکیت زمینهای کشاورزی را داشته باشند. بسیاری از این اراضی تحت عنوان «جاگیر» به سرداران نظامی در ازای خدمات نظامیشان داده شده بود. (8)
برخی معتقدند که سپردن ادارهی امور داخلی بومیان به خود آنان، نه از سر بیتجربگی اعراب در ادارهی سرزمینهای متصرفی، بلکه بر اساس سیاستهای کلی آنان مبنی بر عدم دخالت در ادارهی امور و مسائل داخلی اهل ذمّه بوده است. اعراب در چنین مواقعی تنها به گرفتن جزیه اکتفا میکردند و به خصوص در امور مذهبی مردم مناطق تصرف شده دخالت نکرده و آنها را در اجرا و انجام هر گونه مراسم مذهبی آزاد میگذاشتند. البته این امر مستلزم تمکین آنان از قدرت سیاسی و نظامی اعراب و عدم اقدام به هر گونه عمل قهرآمیز در مقابل مسلمانان بود. (9)
در شرایطی که عامل خراج و جمعآوری جزیه و بیشتر مناصب محلی در دست بومیان بود، چنانچه ظلم و ستمی نسبت به آنان صورت میگرفت که در ارتباط با نحوه جمعآوری خراج یا جزیه بود، به مسلمانان ارتباطی نداشت و این امر میتوانست اسلام و مسلمانان را از برخی بدنامیها و یا تبعات سیاسی نارضایتی بومیان در امان نگه دارد. بنابراین باید گفت که سیاست عدم دخالت در امور داخلی ساکنان مناطق متصرفه، یک خط مشی اصولی و دوراندیشانه بوده است که در درازمدت به سود اسلام و مسلمانان تمام شد.
اما سؤال اساسی این است که آیا ساکنان سند، اهل ذمّه محسوب میشدند سید سلیمان ندوی از محققان مسلمان معروف هند در این مورد، تحقیقات بسیار خوبی انجام داده است. او میگوید اسلام، ملل مختلف جهان را به چهار دسته تقسیم کرده و با هر کدام برخورد خاصی دارد. این چهار دسته عبارتاند از:
1. مسلمانان 2. کفار 3. اهل کتاب و 4. مشابه اهل کتاب. تکلیف گروه اول و دوم روشن بود. اهل کتاب نیز تحت شرایط خاصی دارای حقوق برابر با مسلمانان میشدند. اما مشابه اهل کتاب، کسانی بودند که مدّعی اعتقاد به کتاب آسمانی بوده، اما در قرآن اسمی از آنها برده نشده بود. آنها به صورت قطع و یقین اهل کتاب نبودند، ولی مسلمانان میتوانستند در مورد آنان بر اساس اجتهاد عمل کنند. مشابهان اهل کتاب حقوقی برابر با اهل کتاب داشتند. جان و مال آنان، همچون اهل ذمّه از امنیت برخوردار بود. اما مسلمانان حیواناتی را که به دست این دسته ذبح میشد، نمیخوردند و از آنها دختر نمیگرفتند. در دو مورد اخیر با اهل کتاب این گونه رفتار نمیشد. هنگامی که اعراب وارد سند شدند، ساکنان آن را مشابه اهل کتاب به حساب آوردند. اساس برخورد با ساکنان سند قراردادی بود که محمد بن قاسم با ساکنان برهمنآباد منعقد نموده بود. بر اساس این قرارداد با هندوها نیز چون اهل کتاب رفتار گردید و به آنان اجازه داده شد که معابد خود را که ویران شده بود، بازسازی کنند و این امر پس از کسب تکلیف محمد بن قاسم از حجاج و به دستور خلیفهی اموی صورت گرفت. بر اساس دستور خلیفه، آنان آزاد بودند هر گونه که میخواهند اعمال و مراسم مذهبی خود را انجام دهند و تا نگامی که جزیه پرداخت میکردند، کسی حق ایجاد مزاحمت برای آنان نداشت. (10)
ساکنان شهرهای دیگر چون ملتان، بتخانههای خود را حفظ کرده و آزادانه به معابد خود رفت و آمد میکردند. گرچه برخی علت عدم ویرانی بتخانهی ملتان را کسب درآمدهای مالی هنگفت میدانند، واقعیت این است که ساکنان همهی شهرها، حتی آن دسته از شهرهایی که بتخانهی آنان هیچگونه درآمدی نداشت، تا زمان حملات محمود، بتخانههای خود آنان هیچگونه درآمدی نداشت، تا زمان حملات محمود، بتخانههای خود را حفظ کردند و کسی متعرض آنان نگردید. شاید یکی از علل زندگی مسالمتآمیز مسلمانان با بومیان سند همین برخورد عادلانهی توأم با تساهل و تسامح اعراب با آنان بود که البته این روند با حملات ترکان به خصوص محمود غزنوی دگرگون گشته و فصل تازهای از روابط بین مسلمانان و ساکنان شبهقاره بنا نهاده شد که پیامد آن نفرت و کینهی ساکنان شبهقاره نسبت به مسلمانان بود.
منابع و سیاستهای مالی
عمدهترین منابع مالی حکومت اسلامی در سند به قرار زیر بود:1. جزیه، مقدار جزیه 48 درهم از ثروتمندان، 24 درهم از طبقهی متوسط و 12 درهم از طبقات پایین بود. زنان، کودکان، سالمندان، روحانیون و افراد ناتوان که درآمدی نداشتند از این مالیات معاف بودند. این مالیات توسط عاملی که خود برهمن بود، جمعآوری میگردید. (11) در یک مورد محمد بن قاسم در برهمنآباد دستور داد که از همه، تنها 12 درهم دریافت گردید. بدان دلیل که اموال مردم در طی جنگ غارت شده بود. (12)
خالق احمد نظامی از محققان معروف هندی معتقد است که اقوام ساکن در منطقهی سند از سر ناچاری و به اکراه جزیه را پذیرفتهاند. او میگوید، محمد بن قاسم با سران و نمایندگان برهمن و دیگر اقوام در مورد پرداخت جزیه به توافق رسید؛ سپس آنان به میان اقوام خود رفته و با آنان به مذاکره پرداختند. گفتند که اکنون قدرت عرب بر همهی مناطق گسترش یافته و حاکم ما نیز کشته شده است، خلیفهی مسلمانان مقرر کرده است که ما سالیانه این مقدار مالیات پرداخت کنیم و ما گریزی از آن نداریم، برای اینکه زنان و فرزندان و اموالمان در امان بماند. اگر شما فکر میکنید که میتوانید با زن و فرزندان و خانواده و اموال، به نواحی دیگر بروید، این کار را بکنیم وگرنه این مالیات را بپردازیم که البته آنان پرداخت مالیات (جزیه) را به مهاجرت به نواحی دیگر ترجیح دادند. (13)
ولی واقعیت این است که مقدار جزیه آن قدر زیاد نبوده است که اقوام ساکن در سند به خاطر آن قصد ترک سرزمین آبا و اجدادی خود را کرده باشند. بعید به نظر میرسد که پرداخت یک یا دو درهم در ماه برای ساکنان منطقه، مستلزم مشقت زیادی بوده باشد. به نظر میرسد که پرداخت جزیه و الزام آن از طرف حکومت اسلامی، بیشتر جنبهی سیاسی داشته است تا اقتصادی.
2. خراج، خراج مالیاتی بود که از اراضی کشاورزی اعم از آنهایی که به عنوان «جاگیر» به سران و بزرگان عرب داده شده بود یا زمینهایی که در دست بومیان باقی مانده بود، دریافت میشد. قدامهبن جعفر، مبلغ خراجی که سالیانه از سند جمعآوری میشد، یک میلیون درهم ذکر کرده است که در قیاس با ممالک دیگر از جمله خراسان که سالیانه سی و هشت میلیون درهم بود، رقم قابل توجهی نبوده است. (14) البته این رقم مربوط به سال 240 ق است که سند در آستانهی انحطاط اقتصادی قرار داشت و سند در این زمان به دو قسمت به مرکزیت منصوره و ملتان تقسیم و تجزیه شده بود. ممکن است در دورههای قبل مقدار و مبلغ خراج بیشتر بوده باشد. در این زمان سلسلههای محلی به احتمال زیاد، بخشی از مالیاتهای جمعآوری شده را به خود اختصاص میدادهاند.
3. اوقاف، اراضی اوقاف به مدارس و مساجد اختصاص داده شده بود. اوقاف از پرداخت هر گونه مالیات معاف بودند. اوقاف بخش زیادی از هزینههای حکومت را بر دوش میکشیدند. تحقیقات نشان داده است که بخش زیادی از درآمد دولت از اوقاف بوده است. برخی معتقدند حتی یک سوم درآمد دولت از اوقاف بوده است. بسیاری از این اوقاف هنوز باقی است. (15) علاوه بر درآمدهایی که از طریق جزیه، خراج و یا اراضی اوقاف نصیب حکومت میگردید، هر از چند گاهی، ممکن بود از طریق حمله به سرزمینهای مجاور غنایمی نیز به دست آید. از برخی قبایل نیز مالیاتها و یا هدایایی دریافت میگردید. مسلمانان نیز که دارای زمینهایی کشاورزی بودند، میبایست بر اساس شریعت اسلام، عشر یا زکات پرداخت میکردند.
گزارشها حاکی است که مسلمانان برخوردهایی توأم با تحقیر نسبت به برخی قبایل ساکن در سند، از جمله زطها، داشتهاند. آنها ضمن پرداخت مالیات، میبایست همیشه سگی را به همراه خود میداشتند. همچنین آنها میبایست لباسهای خاصی را بر تن میکردند. (16) البته باید توجه داشت که با اقوامی چون «زطها» و «میدها» در دورهی قبل از ورود اسلام و مسلمانان به منطقه، برخوردهای مشابهی صورت گرفته بود و علت آن نیز عدم توجه اتباع این قبایل به ضرورتهای ناشی از تشکیل حکومت و عدم تمکین از حکومت مرکزی و پرداختن به دزدی و راهزنی و ایجاد ناامنی در راههای زمینی و دریایی و حتی گاهی ایجاد اغتشاش و شورش در شهرها بود و این نوع برخورد با آنان به منظور تنبیه و مجازات آنان بوده است.
استقرار قبایل عرب در سند و پیآمدهای سیاسی و فرهنگی آن
یکی از سیاستهای اعراب در سند که در نواحی دیگر نیز به اجرا درآمده بود، مهاجرت قبایل عرب به همراه خانوادههایشان به سرزمین سند بود. این مهاجرتها هم زمان با فتح اعراب آغاز شد و قبایل عرب در شهرهای مختلف از جمله منصوره، قزدار، قندایل و ملتان ساکن شدند. (17) گاهی آنان با بومیان ازدواج کرده و در برخی از شهرها تحت تأثیر زبان، فرهنگ و آداب و رسوم بومیان قرار گرفتند. در واقع تأثیر دو طرفه بود؛ بومیان نیز با یادگیری زبان عربی و گاهی پذیرش اسلام، سعی در نزدیکی با قوم حاکم و یا برخورداری از حقوق برابر با مسلمانان را داشتند. بسیاری از اعراب در سرزمینهای جدید به کشاورزی میپرداختند و برخی نیز به کارهای نظامی اشتغال داشتند. برخلاف شهرها و بنادر جنوبی و سواحل غرب هند که تجار و بازرگانان در آنها استقرار یافتند و سکنا گزیدند، در مناطق شمالی بیشتر کشاورزان بودند که در شهرها ساکن شدند؛ البته تعدادی از تجار، بازرگانان و دیگر اقشار مسلمان در زمانهای مختلف وارد شهرهای شمالی شدند. مبارکبوری برعکس بسیاری از محققان دیگر معتقد است که اعراب، علاوه بر شهرها در روستاها نیز ساکن شدند. (18) ممکن است تعدادی از اعراب در روستاها به خصوص روستاهایی که در نزدیکی شهرها و در کنار رود سند و یا رودهای کوچک منشعب از این رود، ساکن شده باشند ولی بیشتر اعراب در شهرها و شهرکهای نظامی تازه تأسیس استقرار پیدا کردند.مبارکبوری در کتاب خلافت امویه اور هندوستان که به زبان اردو نوشته شده، نام قبایل مختلف عربی و محل استقرار آنها را مشخص کرده است. در مکران و سند تعدادی از قبایل طائف به خصوص بنیثقیف سکنا گزیدند. بنیثقیف از دورهی عمر، از طایف به بصره آمدند و در فتوح شرق شرکت کردند. محمد بن قاسم ثقفی و حجّاج بن یوسف ثقفی، زمینهی مناسب را برای قبیلهی ثقیف فراهم کردند. برخی از خانوادههای قبیلهی بنیثقیف نیز در دیبل میزیستند. آرنولد معتقد است که مسلمانان هند به دو دسته تقسیم میشوند: یک عده کسانی هستند که به احتمال زیاد، اجبار و زور در تغییر عقاید آنان نقش داشته است و عده دیگر، دستهای هستند که آزادانه و داوطلبانه دین جدید را پذیرفتهاند. در الور نیز تعدادی از این قبیله ساکن شده بودند که از میان آنها خانوادهی شیخ اسماعیل بن علی ثقفی الوری برخاست و فردی از همین خانواده بود که تاریخ سند در دورهی اسلامی یعنی کتاب چچنامه را به زبان عربی نوشت (19) که بعدها حامد بن ابیبکر کوفی آن را در اوایل قرن هفتم به فارسی ترجمه کرد و همین کتابی است که عمر بن داوود پوته در هند و نبی بخشخان بلوچ آن را در پاکستان به چاپ رساندهاند. (20)
بیشتر بخوانید:جنبش اسلامی هند
افرادی از قبیلهی بنوکلب و بنوکلاب در سراسر سند ساکن بودند. سعید بن اسلم کلابی، حنظلهبن اخی بناته کلابی، حکم بن عوانه کلبی، سفیان بن ابرو کلبی، زید بن عمر کلابی، عبدالرحمنبن مسلم کلبی، عمرو بن حصین کلابی، خشبهبن خفیف کلبی، محمد بن غزان کلبی، منصور بن جمهور کلبی و منظور بن جمهور کلبی از این قبیله بودند. گروهی از مشایخ و اعیان قبیله بنوکلب از شام با حکمبن عوانه به سند آمده، در آنجا ساکن شده بودند. افرادی از قبیل بنونمیربن قاسط و بنونمیربن عامر در سند ساکن بودند. از این قبیله محمدبن هارونبن ذراع نمری یا نمیری والی کرمان بود. وی از هند همسر گرفت و اولاد او بر مکران تسلط دائمی داشتند. از قبیلهی بنوشیبان نیز تعدادی در سند و به خصوص در سیوستان ساکن شده بودند. (21)
بنیعبدالقیس که بحرین وطن دوم آنها بود، در مکران، سند و سراندیب زندگی میکردند. روابط این قبیله با هند دیرینه بود. از این قبیله در دورهی خلفای راشدین، صحار عبدی و حکیمبن جبله عبدی با هند روابط خاصی داشتند. در دورهی بنیامیه، حارث بن مره عبدی، راشدبن عمرو جدیدی عبدی، عبدالله بن سوار عبدی و منذربن جارود عبدی از امرای لشکر و فاتحان سند بودند. همراه این بزرگان و فاتحان بسیاری از افراد قبیلههایشان به شبهقاره هند آمده و ساکن شدند. از قبیلهی تمیم که از عمان و هم از بحرین آمده بودند، تعداد زیادی در هند ساکن شدند. نخستین فرد این قبیله که بر مکران حکم راند، مجاعةبن سعرتمیمی بود. از جمله افراد معروف این قبیله بلالبن احوز مازنی تمیمی و عبدالله بن سوید تمیمی و خویدبن عبدالملک تمیمی بودند. از این قبیله دانشمندانی چون قاضی احمد بن محمد تمیمی منصوری که از محدثان معروف عصر خود بود، برخاستند. از عمان همچنین قبیلهی بنوسامه به هند آمدند و در ملتان به قدرت دست یافتند. در سال 65 ق یک گروه از این قبیله، مکران را تصرف کردند و به کمک داهر حاکم سند بر ضدّ خلیفهی اموی شورش نمودند. یکی از غلامان همین قبیله بود که در سندان حکومت مستقلی تشکیل داد و همین قبیله بود که در قرن سوم هجری در ملتان حکومت را در دست گرفت. یکی از افراد این قبیله در دورهی داهر به کشمیر رفت و به کمک وی برخی از سرزمینهای آنجا را تصرف کرد. (22)
افرادی از قبیلهی قریش و بنوهبار در سراسر سند ساکن بودند. یکی از این قبایل به نام بنیهباربن اسود در سند به اوج قدرت رسید. این قبایل از دورهی حکمبن عوانه کلبی در سند ساکن شدند و در قرن سوم هجری در منصوره حکومت را در دست گرفتند. یزیدبن عبدالله قریشی بیسری از محدثان مشهور از این قبیله بود. برخی از اتباع قبیلههای بنوازد و بنوکلب که در عمان میزیستند، به سند آمدند و فتوحاتی انجام دادند. از قبایل معروف دیگر میتوان به بنیمغیره، بنومره، بنوبکربن وائل، بنواسد، بنوباهله، بنومازن، بنوهذیل، بنییربوع، بنیخزاعه، بنیقضاعه، بنیمراد، بنوهلال، بنوقیس و بنوهمدان اشاره کرد که همراه سپاه مسلمانان و یا به جهات دیگر به سند آمدند و در آنجا ساکن شدند. (23)
استقرار قبایل عرب، پیآمدهای زیادی داشت. ازدواج مردان عرب با زنان هندی، اعراب را با بومیان بیش از پیش در هم آمیخت. بسیاری از اعراب در شهرها ساکن شدند و ضمن یادگیری زبان سندی و دیگر زبانهای محلی، زبان عربی را که زبان رسمی و رایج در کل قلمرو جغرافیایی اسلام از ماوراءالنهر تا اندلس بود، گسترش دادند. از تعامل فرهنگی بین اعراب و بومیان دانشمندان و به خصوص محدثان بزرگی برخاستند که نقش زیادی در نفوذ و گسترش اسلام در هند داشتند. اما سؤال اساسی اینجاست که در برابر سیاستهای اداری مسلمانان که بخشی از آن به روش حاکمان مسلمان در ادارهی سرزمینهای متصرفی و بخش دیگری به نحوهی تعامل و رفتار سیاسی و مذهبی خانوادههای و قبایل عرب ساکن در آن مناطق مربوط میشد، بومیان چه واکنشی از خود نشان دادند؟ آیا در ورای این سیاستها و رفتارها، آنان پیام اصلی دین جدید را دریافتند و به آن ایمان آوردند؟ چه میزان از بومیان دین جدید را پذیرفتند و چرا؟
آرنولد معتقد است که مسلمانان هند به دو دسته تقسیم میشوند: یک عده کسانی هستند که به احتمال زیاد، اجبار و زور در تغییر عقاید آنان نقش داشته است و عده دیگر، دستهای هستند که آزادانه و داوطلبانه دین جدید را پذیرفتهاند. (24)
با این حال وی، تأثیر زور و اجبار در تغییر دین ساکنان شبهقاره را بسیار کم و گذرا میداند و معتقد است که اسلام بزرگترین و بیشترین موفقیتهای خود را در زمانها و مکانهایی - مانند جنوب هند و بنگال شرقی- به دست آورده است که مسلمانان از نظر قدرت سیاسی در ضعیفترین موقعیت خود بودهاند. آرنولد یکی از دلایل پذیرش اسلام توسط بومیان را حفظ مصالح و منافع شخصی میداند. او میگوید در چنین مواقعی قبول اسلام توسط یک عده باعث پذیرش آن توسط تعداد دیگری از هندوها میگردید. (25)
عباس رضوی از محققان شیعی هند بر این باور است که بسیاری از برهمنان که در سطوح بالای حکومت قرار داشتند، برای حفظ این سمتها، دین جدید را پذیرفتند و تعداد زیادی از بوداییان که مخالف حاکمان هندوی خود بودند، به دین فاتحان درآمدند. (26) گرایش بوداییان به اسلام قابل تبیین و توجیه است، چرا که آنان در سند در اقلیت قرار داشتند و تفوق هندوها موجب آزار آنان میگردید. ممکن است آنان برای رهایی از این وضعیت، دین جدید را پذیرفته باشند. در همکاری آنان با مسلمانان برای فتح شهرهای مختلف به خصوص در دورهی محمد بن قاسم کوچکترین تردیدی نیست.
بدبینانهترین دیدگاه در مورد سیاستهای مسلمانان در هند متعلق به «تاکور» است. او معتقد است که اعراب نه فرهنگ والایی و نه حتی زبانی غنی داشتند. او مسلمانان را مورد طعن و سرزنش قرار میدهد و معتقد است که بومیان از آنان ناراضی بودهاند، برخی فرار کرده و به نواحی اطراف پناه بردند و بقیه که ماندند مجبور به پرداخت مالیاتهای گزاف و غیرعادلانه شدند. او معتقد است که دستهی اخیر، تحت حاکمیت مسلمانان به تدریج هویت خود را از دست دادند و دین اجدادیشان را فراموش کردند. (27) گرچه برخی از عاملان و حاکمان سند و یا نواحی دیگر به احتمال زیاد برخوردهای ناعادلانه داشته و به ظلم و ستم پرداختهاند، سیاست غالب، به خصوص در دورهی اعراب، چنین نبوده است. دیدگاه تاکور تا حدود زیادی قابل انطباق با عملکرد ترکان غزنوی در شبهقارهی هند است و البته مخاطب بخشی از سخنان وی نیز ترکان و مغولان هستند.
تیتوس، یکی دیگر از محققان تاریخ هند، معتقد است که اسلام هیچگاه نتوانسته است در میان قاطبهی مردم هند نفوذ کند و آنان را به آیین جدید درآورد. او علت این امر را سازماندهی اجتماعی محکم و سیستم طبقاتی بستهی جامعهی هند میداند. او میگوید از طرف دیگر بین مردم و روحانیون در هند - چون ایران و دیگر نواحی که اسلام به آن وارد شد - شکافی وجود نداشته است. او علّت دیگر عدم گسترش اسلام در میان اکثریت جامعهی هند را تصرف تدریجی شبهقاره میداند. (28) دیدگاه وی نیز کم و بیش صحیح است؛ ولی تنها این دلایل نبود که مانع گسترش اسلام در سراسر هند شد. مسلمانان در هند، چه در دورهی اعراب و چه دورههای بعد در اقلیت بودند و جمعیت هندیها بسیار بیشتر از آنان بود، گرچه مسلمانان در دورهی اعراب در سند از موقعیت و وضعیت بهتری نسبت به دورههای بعد برخوردار بودند.
تعداد زیادی از قبایل عرب در سراسر سند ساکن شده بودند و زمینههای مهاجرت و اسکان آنان در نواحی غربی و جنوبی به خصوص سواحل، از قدمت زیادی برخوردار بود و این مناسبات دیرینه، آنان را در درک متقابل یکدیگر کمک میکرد. گرچه برخی پراکندگی قدرت سیاسی در شبهقارهی هند را یکی از علل شکست آنان دانستهاند، ولی با نگاهی عمیقتر به این مسئله، میتوان دریافت که این امر - به نوعی - به سود آنان نیز بود، چنان که در هند نیز چون ایران یک حکومت متمرکز وجود میداشت، چه بسا با شکست سپاه اصلی و یا کشته شدن حاکم و پادشاه، بخشهای زیادی از شبهقاره به سرعت به تصرف مسلمانان درمیآمد. البته وضعیت آب و هوایی هند و وسعت آن نیز از مهمترین موانع تصرف آن بود و این در حالی بود که مسلمانان تا دورهی محمود غزنوی هیچگونه تلاش و همت جدی و اساسی برای نفوذ به اعماق شبهقارهی هند از خود نشان ندادند و به آنچه که محمد بن قاسم در دههی آخر قرن اول هجری به دست آورد، اکتفا کردند.
برخی نیز معتقدند که نظام طبقاتی هند - که باعث تحقیر و پایمال شدن حقوق برخی طبقات چون شودراها شده بود - باعث گردید که آنان برای رهایی از چنین وضعیتی به دین اسلام روی آورند. (29)
بدین ترتیب باید گفت که مجموعه عوامل متفاوتی در زمانها و مکانهای مختلف بر واکنش ساکنان شبهقاره در قبال اسلام تأثیر داشتهاند و هر کدام به جای خود صحیح است. یکی از این عوامل نیز سیاستهای اداری و مالی مسلمانان و نحوهی برخورد و تعامل آنان - اعم از طبقهی حاکم یا دیگر اتباع عرب و مسلمان در منطقه - با ساکنان و بومیان هند بود. به طور کلی میتوان گفت که سیاستهای مسلمانان در دورهی تسلط اعراب بر سند، توأم با تساهل و مدارا بوده و مسلمانان پیروان سایر ادیان زندگی مسالمتآمیزی با هم داشتهاند و به همین جهت بسیاری از هندوها و پیروان ادیان دیگر تحت تأثیر سیاست آزادی مذهبی و برخورد عادلانهی مالیاتی مسلمانان قرار گرفتند. البته نباید غافل ماند که مسلمانان نیز در سرزمینهایی که حاکمیت از آن هندوها بود، از آزادی کامل مذهبی برخوردار بودند و به راحتی به فعالیتهای اقتصادی میپرداختند و به حق باید گفت که آنان در این مورد بسیار بهتر از اعراب و دیگر مسلمانان عمل کردند و به خصوص بلهرا که بخشهای زیادی از جنوب غرب هند را در تسلط خود داشت، از حامیان و طرفداران جدی مسلمانان بود. مسلمانان در شهرهایی که هندوها حاکم بودند و آنان در اقلیت قرار داشتند، اجازه داشتند مسجد ساخته و آزادانه به فعالیتهای مذهبی خود بپردازند و حتی نام خلیفه را در خطبههای نماز جمعه بیاورند و یا به فعالیتهای تجاری و بازرگانی دست بزنند. امنیت و آزادی عمل آنها همیشه مورد توجه حکام هندوی منطقه بود. مسلمانان و پیروان سایر ادیان بدون هیچگونه اختلاف و یا درگیری، در کنار هم زندگی میکردند. حتی حاکمان مسلمان سند با بسیاری از راجههای هند مناسبات و روابط دوستانه داشتند و این روند تا آغاز حملات ترکان غزنوی ادامه یافت و چنانچه مسلمانان به سند حمله نمیکردند، روابط دوستانه و زندگی مسالمتآمیز آنان با بومیان بهتر و بیشتر تداوم و تعمیق پیدا میکرد و به احتمال زیاد شبهقارهی هند نیز چون اندونزی و مالزی بیشتر تحت تأثیر اسلام قرار میگرفت. (30)
پینوشتها:
1. The Cambridge Histiry of lndia, p. 10;
تاراچند، همان، ص 84. گرچه تاراچند دیدگاه متعادلتری در این مورد دارد ولی او نیز معتقد است که از قرن دوم تا قرن پنجم به مدت سه قرن مسلمانان در سند و ملتان منزوی گردیدند.
2. The Cambridge History of lndia, p. 10.
3. Lari, Suhail Zaheer, lbid, p. 31.
4. Hashemi Movulvi, syed sahib, ibid,p. 199-200.
5. Jafar, S. M, The Arad Admstration of Sindh, p. 119- 120.
6. Nizami, K, A, lbid, p. 6; also Habib, Muhammad, "The Arab conquest of Sind" ln lslamic culture, Jan 1929, p. 90- 90.
7. Qamaroddin, Mahammad, lbid, p. 5-6; Mahajan, V. D, lbid, p. 13.
8. lshwari prasad, A Short History of Muslim Rule in lndia, Allhabad, 1939, p. 36, Mahajan, v. d, lbid, p. 14.
9. Jafar. S. M, The Arab Admistration of Sindh, p. 120.
10. Nadvi, syed Suleyman, "Religious Reletions between Arabia and lndia' , p. 123- 124; Qamaraddin, Mahammad .bid, p. 6; Nigan, S. B. P, "Religious attitude of Muslim rulers in lndia (712- 1388 A. D)" in lslamic culture, April 1982, p. 9;
حامد بن ابیبکر، همان، ص 208.
11. علی بن حامد بن ابیبکر، همان، ص 208؛
Nadvi, Syed Suleyman, " Religious Reletions between Arabia and lndia" , p. 127. Habib Erfan, Hajjaj Bin Yusuf's outlook and Policies in the Light of the Chach Namah, p. 41- 42,
12. Hibib, Muhanmad, The Arab Conquest of Sind, Oct 1929, p, 529-530.
13. Nizami, Politic and Society during the Early Medieval Period, p. 16.
14. ابن جعفر، قدامه، کتاب الخراج، ترجمهی حسین قرهچانلو، تهران، البرز، 1370ش، ص 138 و 161.
15. Jafar, S. M, The Arab Admistration of Sind, p. 127-128; also Hashemi, The Arab Rule in Sind, p. 201- 202.
16. lshwari, prasad, lbid, p. p. 36-37.
17. Thakur, lbid, p. 15.
18. مبارکبوری، قاضی اطهر، همان، ص 356- 357.
19. مبارکبوری، قاضی اطهر، همان، ص 357.
20. در مورد این کتابها رجوع شود به الکوفی، علی بن حامد بن ابیبکر، فتح السند، به کوشش سهیل ذکار، بیروت، دارالفکر، 1410 ق همچنین الکوفی، علیبن حامدبن ابیبکر، فتحنامه المعروف به چچنامه، تصحیح نبی بخشخان بلوچ، ادارهی تاریخ و ثقافت و تمدن اسلامی، الجامعة الاسلامیه، اسلامآباد پاکستان، 1403 ق.
21. مبارکبوری، همان، ص 358.
22. مبارکبوری، قاضی اطهر، همان، ص 358- 359.
23. همان، ص 359- 360.
24. همان، ص 184.
25. همان، ص 189- 191.
26. رضوی، عباس اطهر، تاریخ تصوف در هند، ص 132.
27. Thakur, lbid, p. 14-17.
28. Tituas, T. Murray, lndian lslam, New Delhi, 1979, p. 7-8.
29. ارشاد، فرهنگ، همان، ص 117.
30. برای توضیحاتی در این زمینه رک: نهرو، جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، ج1، ص 311 و 312؛ همچنین
lal. K. S; Early Muslims in lndia, p. 89.
یاری، سیاوش؛ (1393)، تاریخ اسلام در هند، قم: نشر ادیان، چاپ دوم.