سوسیالیسم اسلامی بومدین

شورای انقلاب الجزایر که پس از سقوط بن‌بلا برای اداره‌ی کشور تأسیس شد، علل کودتا و سقوط بن‌بلا را به شرح زیر عنوان کرد: «1. متهم شدن بن‌بلا به دیکتاتوری و فردپرستی و اذیت و آزار مجاهدین اولیه که نقش
پنجشنبه، 5 بهمن 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
سوسیالیسم اسلامی بومدین
سوسیالیسم اسلامی بومدین

نویسنده: عباس برومند اعلم

 

شورای انقلاب الجزایر که پس از سقوط بن‌بلا برای اداره‌ی کشور تأسیس شد، علل کودتا و سقوط بن‌بلا را به شرح زیر عنوان کرد: «1. متهم شدن بن‌بلا به دیکتاتوری و فردپرستی و اذیت و آزار مجاهدین اولیه که نقش مهمی در براندازی سلطه‌ی خارجیان داشتند؛ 2. کوشش و اهتمام بن‌بلا به خودکامگی، بدون اینکه راه حل درستی برای رفع مشکلاتی که کشور با آن مواجه بود، ارائه دهد؛ 3. مشغول داشتن بیش از حد خود به مسائل خارجی و بی‌توجهی به مسائل داخلی؛ 4. توجه زیاد به ظواهر امور و رفت و آمدهای سیاسی، در حالی که کشور سخت در بحران اقتصادی قرار گرفته بود. تمام این کارها به خاطر تمجید اسمش و نمایان شدن در صحنه‌ی جهانی و محیط خارج بود. 5. شکست حکومت در حل وضع اقتصادی و بالاخص مسأله‌ی بیکاری و نداشتن برنامه‌ای صحیح برای اصلاحات ارضی و رشد صنایع بر اساس محکم و استوار». (1)
واقعیت آن بود که نبرد استقلال‌خواهانه، واکنش و هویت فرهنگی و دینی و نیروی دشمنی‌ورزی توده‌ی مردم را تقویت کرده بود؛ اما هنگامی که ملیت به دولت بدل شد، عملاً به ایدئولوژی سکولاریستی روی آورد و آن را در پیکره‌ی اجتماع گسترش داد و با اقتباس عناصری از ایدئولوژی مارکسیستی به طور هم‌زمان در راه تحقق وحدت اعراب، سوسیالیستی شدن و مبارزه با امپریالیسم غربی گام برمی‌داشت و بی‌اعتنا به افکار عمومی، دموکراسی و اسلام را از صحنه دور نگه می‌داشت. (2) بومدین که زان پس وارث مطلق انقلابی الجزایر شده بود، با تکیه بر قدرت خود در ارتش و در ردّ و نقد بن بلا، روی کرد سوسیالیزم انقلابی و در عین حال متظاهر به اسلام را انتخاب کرد و در پیش گرفت. البته، نباید فراموش کرد که شکست اعراب در جنگ 1967 و مرگ ناصر در سال 1970 م زمینه‌ی زوال سریع تفکرات پان عربیستی و تلاشی جدید برای یک ایدئولوژی جانشین را فراهم کرده بود. تا اواخر دهه‌ی سال 1970 م، سیر فراز و نشیب ایدئولوژیک جهان عرب، دور کامل خود را طی کرده بود. متفکران و سیاست‌مداران عربی، در طی سه ربع قرن گذشته، انواع ایدئولوژی‌های بومی و غربی را در نظام‌های سیاسی آزمایش کرده و نتایج ناخوش‌آیندی گرفته بودند. پان عربیسم ناصری در یک دوره‌ی کوتاه ده ساله راه حلی برای بحران فرهنگ عربی پیدا کرد، اما شکست سال 1967 م رؤیای پان عربیستی را بر هم زد و هم راه آن، کاخ پر عظمت شخصیت جمعی اعراب فروریخت و بار دیگر بحران کهن هویّت روانی - معنوی با شدت بی‌سابقه‌ای ظاهر شد و تلاش ناامیدانه‌ برای یافتن ایدئولوژی جای‌گزین، بر روی سوسیالیزم انقلابی (چنان که در الجزایر زاده شد)، لیبرالیسم غربی و بنیادگرایی اسلامی، متمرکز گردید. (3)
بومدین که زان پس وارث مطلق انقلابی الجزایر شده بود، با تکیه بر قدرت خود در ارتش و در ردّ و نقد بن بلا، روی کرد سوسیالیزم انقلابی و در عین حال متظاهر به اسلام را انتخاب کرد و در پیش گرفت.
دولت بومدین مصمّم بود حکومتی بنا کند که به اتکّای آن، با از بین رفتن نیروهایش، قدرت خود را از دست ندهد؛ لذا به تحقّق انقلاب کشاورزی، ساخت صنایع سنگین، در پیش گرفتن خط مشی سوسیالیستی در نهادهای حکومتی و تحقّق انقلاب فرهنگی، روی آورد. اما اسلام‌گرایان با این قبیل فعالیت‌های دولت به مخالفت پرداختند، زیرا معتقد بودند این سه واقعه، انقلاب الجزایر را، مثل کوبا، به سمت مارکسیسم - لنینیسم سوق می‌دهد.
عبداللطیف سلطانی، از چهره‌های شاخص اسلام‌گرا و جمعیت العلماء در دهه‌ی 70، با انتشار کتابی به نام «المزد کیه هی اصل الاشتراکیه»، در سال 1974 م، با انتقاد از سوسیالیسم دولتی، که هواری بومدین منادی آن بود، این انتقاد را متوجه بعد مارکسیستی نظام کرد. عبداللطیف سلطانی به اصول ویرانگر وارد شده از خارج حمله می‌کرد. با دقت در عنوان‌های کتاب سلطانی، ملاحظه می‌شود که وی سوسیالیسم را کفر دانسته و گفته است که هر کشاورزی از زمین‌های ملی شده بهره‌برداری کند، کافر است؛ و همچنین نماز خواندن روی زمینی که برخلاف قوانین و احکام قرآن از صاحبانشان غصب شده است، جایز نیست. اهمیت این کتاب بدان سبب بود که به سرعت راهنمای عملی اسلام‌گرایان شد و بر حجم اجتماع اسلام‌گرایان فعّال در میان طلبه‌ها افزود و کفه‌ی آن را سنگین‌تر کرد. (4) در واقع، این نخستین رویارویی جدّی اسلام‌گرایان با دولت، پس از استقلال از سال 1962 م محسوب می‌شد که به بهانه‌ی انقلاب کشاورزی نمایان شد و البته، تکامل آن در قالب یک جریان معارض آشکار، در اواخر دوره‌ی بومدین و در مسئله‌ی زبان عربی و آموزش‌هایی دینی بروز کرد.
به هر حال، بومدین، به رغم چالش‌های جدّی‌ای که در انقلاب کشاورزی پیش رو داشت، آماده‌ می‌شد که کارگران مهاجر به فرانسه را برگرداند. بومدین در پاسخ به اعتراض اسلام‌گرایان، می‌گفت هیچ نصّ دینی یافت نمی‌شود که بر مبنای آن بتوان از تحقّق انقلاب کشاورزی ممانعت به عمل آورد. نکته‌ی مهم این بود که انقلاب کشاورزی عامل تمایز و برجستگی جریان اسلام‌گرا در داخل «جنبش دانشجویی» نشد، زیرا مبارزان دانشجویی از نظر طبقاتی به اقشار زحمت‌کش و کارگر جامعه‌ی وابسته بودند؛ از این رو، اهداف آنها با اهداف اجتماعی بومدین هم‌آهنگی داشت، به طوری که یکی از شعارهایشان «انقلاب کشاورزی علیه کمونیسم» بود. (5)
این دوره، دوره‌ی صعود نیرومندانه‌ی مدیران جوان در کلیه‌ی زمینه‌ها بود که بعد از استقلال تربیت شدند؛ آنان به دولت و به خدمات دولتی اعتقاد داشتند و بهره‌ور از غرور نسبت به کشور خود، از هیچ از خودگذشتگی فروگذار نبودند، و متکی به اعتقادات خود، می‌کوشیدند تا شور و شوق خود را به پیروانشان منتقل سازند. حقیقت این است که در آن زمان مخالفت داخلی ضعیف یا هنوز پنهانی بود و ارتش، از طریق مشارکتش در کارهای بزرگ دولتی، می‌توانست با قدرت کامل خود را مورد تأیید عام قرار دهد. (6)
در دوره‌ی ریاست جمهوری بومدین (1965- 1978 م) دولت الجزایر ترکیبی از نخبگان نظامی، حزبی و تکنو کرات بود که بر اقتصاد دولتی ریاست می‌کرد. ایدئولوژی بومدین که ترکیبی از سوسیالیسم، ناسیونالیسم و اسلام بود، قصد داشت کشمکش فرهنگ میان فرانسه دوستان و عرب دوستان را تعدیل کند و هویّت الجزایری جدیدی بر اساس اصول عربی و اسلامی، اما با محتوایی غیردینی، بسازد. به این ترتیب، رژیم، اسلام را به انحصار درآورد و در عین حال فعالیت‌های گروه‌های اسلام‌گرای غیر سیاسی، نظیر القیام و اهل الدعوه را محدود کرد. (7) بومدین مراکز تبلیغ مسیحیت را تعطیل، فعالیت‌های مشروب‌سازی را محدود و باغ‌های انگور را نیز ویران کرد.
هم‌زمان، کارشکنی در به کارگیری زبان ملّی، یعنی زبان عربی، در نتیجه‌‌ی سیطره‌ی نخبگان طرف‌دار فرانسه بر دولت، و نپذیرفتن زبان عربی به عنوان زبان کار، و همچنین ضرر و زیانی که از این ناحیه متوجه فارغ‌التحصیلان عرب زبان می‌شد، موجب کشاندن قشر محروم جامعه، اعم از جوانان تحصیل کرده و فرهیختگانی که به زبان عربی تحصیل کرده بودند، به سوی عرصه‌های سیاسی و ایدئولوژیک شد. این افراد، خواستار استفاده‌ی فوری از زبان عربی در دولت و جامعه‌ی الجزایر بودند. (8) بدین ترتیب، اقدام در راستای کسب دوباره‌ی زبان ملی یعنی زبان عربی آغاز شد که بومدین آن را «زبان آهن و فولاد» می‌نامید. عربی کردن زبان که در آغاز در تحصیلات ابتدایی و متوسطه به انجام رسیده بود، در تحصیلات عالی نیز برقرار گردید و این امر البته مسائل متعددی به بار آورد؛ به ویژه که مسئله‌ی عدم آموزش زبان‌های بربر و محدودیت‌هایی که برای آموزش زبان فرانسه قائل شده بودند، نیز سربر کرده بود. (9) الجزایر به عنوان دولتی که از بطن یک جنگ انقلابی طولانی زاده شد، ترکیب ایدئولوژیک اسلام اصلاح‌گرا و سوسیالیسم را مثابه شعار رسمی و اساس مشروعیت مردمی، پیشه‌ی خود ساخته بود. رژیم به منظور عربی کردن جامعه، معلمان اسلام‌گرا و روحانیان مصری را که در صدد فرار از سرکوب‌های ناصر علیه اخوان‌المسلمین بودند، به الجزایر دعوت کرد. اما فرایند عربی سازی تحت هدایت مصری‌ها، نه در چهارچوب غیردینی ناسیونالیسم عرب، بلکه در غالب اسلام‌گرایی انجام شد. بنابراین، آنچه به عنوان عربی‌سازی شروع شد، در دهه‌ی 1980 م به اسلام‌گرایی سیاسی توده‌ای تبدیل گردید. (10)
بومدین که دیر هنگام متوجه این اتفاق شد که به دست خود رقم زده بود، دستور توقف این فرایند را صادر کرد، اما دیگر بسیار دیر بود.
در پی الغای آموزش دینی و تعلیق برنامه‌ی عربی‌سازی آموزش، این بار اعتراضات به پشتوانه‌ی تربیت شدگان یک دهه‌ی اخیر، بر اهمیت اخلاقی‌سازی حیات عمومی از طریق بازگشت به اصالت‌های اسلامی متمرکز شد. از همان زمان، جناح‌های اسلام‌گرا به اظهار این مطلب آغاز نمودند که «جبهه‌ی آزادی بخش، از اندیشه‌ی نخستین در نوامبر سال 1954 م که عبارت بود از بازگرداندن استقلال دولت الجزایر در قالب نظامی دموکراتیک در چارچوب مبادی اسلامی، منحرف گشته است». (11)
البته، واضح است که الجزایر در آن زمان از لحاظ ایدئولوژی و سیاست برای رویارویی با منازعه‌ی اسلامی مجهز بود. الجزایر به عنوان دولتی که از بطن یک جنگ انقلابی طولانی زاده شد، ترکیب ایدئولوژیک اسلام اصلاح‌گرا و سوسیالیسم را مثابه شعار رسمی و اساس مشروعیت مردمی، پیشه‌ی خود ساخته بود. ریشه‌ی انقلابی دولت الجزایر، و نیز سازگاری‌اش با اسلام، یک سلاحی ایدئولوژیک در راه خنثی کردن تبلیغات اسلام‌گرایانه، در اختیار بومدین می‌گذاشت. (12) به علاوه، تعامل بومدین با جنبش اسلامی به مراتب فراتر از این بود: اولاً، او با دوست قدیمی خود در مراکش، شیخ محمد خیرالدین، جانشین شیخ ابراهیمی در جمعیت علما و نماینده‌ی جبهه‌ی آزادی‌بخش ملی در مراکش، تعامل داشت؛ ثانیاً، به مالک بن نبی اجازه ی برپایی جلسات دینی را، نه تنها فقط در منزلش، بلکه در مسجد جامع به عنوان یکی از مهم‌ترین مسجدهای پایتخت، داد، ثالثاً، با بازگرداندن اعتبار شیخ ابراهیم، فرزندش احمد طالب ابراهیمی را به وزارت‌های مهمی از قبیل وزارت فرهنگ و تبلیغات، وزارت احمد طالب ابراهیمی را به وزارت‌های مهمی از قبیل وزارت فرهنگ و تبلیغات، وزارت تربیت ملی و همانند آن‌ها، رسانید و با تسامح به جماعت «الدعوه و التبلیغ» نگریست، و از همه مهم‌تر، برای نخستین بار اجازه‌ی بنای مسجد دانشگاه الجزایر را زیر نظر گروه مالک بن نبی (عبدالعزیز بوتفلیقه، محمد جاب‌الله، عبدالوهاب حموده و عبدالناصر حجیس) صادر کرد.
بومدین، با سلب اختیارات پیشین وزارت اوقاف، آن را عهده‌دار مسئولیت وزارت آموزش و امور دینی کرد، به طوری که این وزارتخانه سالانه در یکی از شهرهای الجزایر همایشی تشکیل می‌داد و متفکران اسلامی از سرتاسر عالم در آن حضور پیدا می‌کردند. او همچنین دانشگاه اسلامی «امیر عبدالقادر» را تأسیس کرد. علاوه بر همه‌ی این‌ها، به گروه مالک بن نبی اجازه داد همایش‌های فکری - اسلامی را سازمان‌دهی کنند و از سال 1971 م به بعد، نمایشگاه کتاب‌های اسلامی را برپا نمود. (13) همه‌ی این رفتارها باعث می‌شد جریان معارض اسلام‌گرا که در سنین جوانی به سر می‌برد، همچنان نتواند به چالش جدّی تبدیل شود.
اما رئیس جمهور بیمار شده بود و از پاییز سال 1978 م شایعه‌ی بیماری او پراکنده شد. ابتدا، این شایعه تکذیب شد، اما خبر مذکور به علت بستری شدن وی در الجزیره، در 18 نوامبر مورد تأیید قرار گرفت. هواری بومدین در 27 دسامبر سال 1978 م درگذشت، بدون آن که رئیس جمهور موقتی بتواند در مدّت بیماری طولانی‌اش جانشین وی شود؛ زیرا متن قانون اساسی سال 1976 م در مورد عدم تونایی اجرای وظایف ریاست جمهوری پیش‌بینی‌ای نکرده بود. شورای انقلاب که هرگز به طور رسمی منحل نشده بود، موقتاً امور را در دست گرفت. بعد از مرگ بومدین، ترتیبات مقرر محترم شمرده شد: کنگره‌ی فوق‌العاده‌ی جبهه‌ی آزادی‌بخش ملی در پایان ژانویه‌ی سال 1979 م تشکیل جلسه داد و اعضاء از میان نامزدهای مختلف و ممکن «قدیمی‌ترین افسر با بالاترین درجه» را در نظر گرفتند و سرهنگ «شاذلی بن جدید» را در 7 فوریه‌ی سال 1979 م به عنوان دبیر کل حزب و نامزد واحد برای ریاست جمهوری برگزیدند، فردی عمل‌گرا و نه نظریه‌پرداز.
رئیس جمهور جدید که از سال 1964 م تا زمان انتخابش، فرمانده نظامی اوراس بود، با «گام‌های آرام» کار را آغاز کرد، در حالی که ابرهای ناشی از سال‌های طولانی توسعه با شتاب روی هم انباشته شده بود. (14) شکاف عمیقی که در این دوره‌ی زمانی و پس از آن در زندگی مردم ایجاد شد و تداوم یافت، باعث گردید. جناح‌های بسیای حیطه‌ی اختیارات و دامنه‌ی نفوذ خود را از دست بدهند. به ویژه، نهادهای سیاسی‌ای که در جریان انقلاب شکل گرفته و سازمان یافته بودند. تأثیرات بلند مدت خود را در جامعه بر جای نهادند، به گونه‌ای که اثرات سوء بسیاری به دنبال داشتند. از سوی دیگر، در اواخر دهه‌ی سال 1970 م، بخش عمده‌ای از مواد غذایی مورد نیاز مردم الجزایر از خارج وارد می‌شد، کارخانه‌ها اغلب غیراقتصادی و وابسته به متخصّصان فنی خارجی بودند. شمار زیادی از مردم بدون خانه بودند و بی‌کاری همچنان در سطح بالایی قرار داشت. بن جدید، برای حل مشکلات مذکور، روند رشد صنعتی کشور را کند کرد، نظارت دولت بر امور مالی کارخانه‌ها را تشدید نمود، سطح مصرف را بالا برد و در اقتصاد کشور بر میزان سرمایه‌گذاری بخش خصوصی افزود. در واقع، دولت بن جدید نیز به وسیله‌ی دو ابزار «ارتش» و «اقتصاد سوسیالیستی» بر مردم حکومت می‌کرد. (15)

پی‌نوشت‌ها:

1. ازغندی، همان، صص 179- 180.
2. جعیط، همان، صص 239- 240.
3. دکمجیان، همان، ص 63.
4. محمد و دیگران، همان، صص 30- 31.
5. همان، ص 33.
6. بالتا، همان، ص 97.
7. دکمجیان، همان، ص 369.
8. محمد و دیگران، همان، ص 36.
9. بالتا، همان، ص 91.
10. دکمجیان، همان، ص 370.
11. قوّاص، همان، ص 75.
12. دکمجیان، همان، ص 142.
13. محمد و دیگران، همان، صص 29- 30.
14. بالتا، همان، ص 99.
15. لاپیدوس، همان، صص 966- 967.

منبع مقاله :
برومند اعلم؛ عباس، (1392)، بررسی تطبیقی جنبش‌های اسلامی الجزایر و تونس (تبار اندیشه‌ای و دگرگونی تاریخی)، تهران: پژوهشکده‌ی تاریخ اسلام، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.