بازتاب عناصر اقلیمی در رمان تنگسیر

رمان معروف تنگسیر، اثر صادق چوبک - داستان‌نویس پرآوازه‌ی ایرانی - را می‌توان در زمره‌ی آثار مکتب داستان‌نویسی جنوب طبقه‌بندی کرد. آشنایی عمیق چوبک با فرهنگ ساکنان سواحل خلیج‌فارس و بهره‌گیری وی
پنجشنبه، 5 بهمن 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بازتاب عناصر اقلیمی در رمان تنگسیر
بازتاب عناصر اقلیمی در رمان تنگسیر

نویسنده: رضا چهرقانی (1)

 
 

چکیده

رمان معروف تنگسیر، اثر صادق چوبک - داستان‌نویس پرآوازه‌ی ایرانی - را می‌توان در زمره‌ی آثار مکتب داستان‌نویسی جنوب طبقه‌بندی کرد. آشنایی عمیق چوبک با فرهنگ ساکنان سواحل خلیج‌فارس و بهره‌گیری وی از عناصر اقلیمی و بومی سرزمینهای جنوبی ایران، پرداخت توصیفی و روایی داستان تنگسیر را قابل تأمل و بررسی ساخته است. این پژوهش می‌کوشد، عناصری همچون عقاید و باورها، خلقیات، لهجه و گویش و نیز آیین‌های مردم استان بوشهر را در کنار تاریخ و جغرافیای طبیعی و انسانی این منطقه (که در رمان تنگسیر بازتابی داستانی یافته است)، با روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار دهد. نتایج حاصل از این پژوهش، علاوه بر اینکه از آگاهی و تسلط عمیق نویسنده بر جنبه‌های گوناگون تاریخ، جغرافیا و فرهنگ ساکنان تنگستان بوشهر حکایت می‌کند، لایه‌های پیدا و پنهان روحیات و اعتقادات مردم جنوب را (که آزادگی و ستم‌ستیزی، نوع دوستی و خانواده دوستی، علاوه به طبیعت و محیط‌زیست، وجه بارز آن است) از دریچه‌ی نگاه یک روایتگر واقع‌گرا عیان می‌سازد.

مقدمه

تنگسیر، به اهالی تنگستان بوشهر اطلاق می‌شود (مهندس، 1368: 90 و 91) و صادق چوبک، خالق این رمان، پس از صادق هدایت و محمدعلی جمالزاده، یکی از طلایه‌داران داستان‌نویسی مدرن در ایران بحساب می‌آید. صادق چوبک فرزند اسماعیل آقا از بازرگانان خوشنام بوشهر، در سال 1295 خورشیدی در بوشهر متولد شد و تقریباً تمام روزگار کودکی و نوجوانی خود را در جنوب ایران (بوشهر، شیراز و خرمشهر) گذراند. وی بدلیل تسلط به زبان انگلیسی، به پیشنهاد الول ساتن - شرق‌شناس معروف - سال دوم خدمت سربازی را بعنوان مترجم در ستاد ارتش گذراند و سپس به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. صادق چوبک در سال 1324 . ش، اولین مجموعه داستان خود را با نام خیمه شب‌بازی منتشر کرد و در سال 1328، دومین مجموعه داستان او با نام انتری که لوطی‌اش مرده بود، شامل سه داستان و یک نمایشنامه به چاپ رسید. چوبک در همین سال در شرکت نفت، بعنوان مترجم استخدام شد و بعد از بازنشستگی زودهنگام در سال 1353 به ایالات متحده‌‎ی امریکا مهاجرت کرد و تا زمان خاموشی (1377) در برکلی کالیفرنیا، تعداد زیادی داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و ترجمه از خود به یادگار گذاشت. در میان آثار چوبک که اغلب به زبانهای خارجی نیز ترجمه شده‌اند، رمان تنگسیر اهمیت ویژه‌یی دارد. این رمان معروف، تاکنون به هجده زبان زنده‌ی دنیا ترجمه و در سال 1352 فیلمی نیز به همین نام بر اساس آن ساخته شده است (دستغیب، 1378: 25).
بیشتر منتقدان بر این عقیده‌اند که چوبک، نویسنده‌یی سخت رئالیست است. حتی تعدادی از پژوهشگران وی را نویسنده‌یی ناتورالیست (طبیعت‌گرا) دانسته‌اند (میر صادقی و ذوالقدر 1377:252). نویسنده‌ی رئالیست، با پرهیز از زیباسازی، به توصیف بی‌پرده و عریان واقعیت می‌پردازد (سید حسینی، 1376: 282). چوبک نیز در داستان تنگسیر، روایتگر صادق زندگی فرودستان جامعه‌ی خویش است. او با روایتی مستند و نثری که به زبان محاوره می‌گراید، وارد جزئیات وقایع و عمق روح و اندیشه‌ی شخصیتهای داستانی خود شده است. چوبک، کوشیده است، به جای فضاوتهای کلی در مورد وقایع و شخصیتها، با ارائه‌ی تصاویر زنده، بمدد تشبیهات و استعارات پخته و فضاسازی دقیق، عینی و جزئی‌نگر، خواننده را در ارزیابی نهایی‌اش در مورد یک واقعه یا شخصیت یاری رساند (دستغیب، 1378: 43).

خلاصه‌ی داستان تنگسیر

تنگسیر، بازآفرینی واقعه‌یی است که نویسنده در دوران کودکی خود، شاهد آن بوده است. حکایت مردی میانسال، ساده و فروتن؛ اما بی‌باک و زورمند، به نام زار مَمَّد. کارگری ساده از اهالی تنگستان که چهار مرد شیاد، سرمایه‌ی یک عمر تلاش و زحمت او را به غارت برده‌اند. زار ممّد به هر دری می‌زند تا از راههای قانونی حق خود را از کلاهبرداران بگیرد و از شرافت تنگستانی خویش پاسداری کند؛ اما پس از آنکه استیفای حق خویش را از طریق قانون، دور از دسترس می‌بیند، شخصاً به اقامه‌ی عدالت بر می‌خیزد و هر چهار مرد شیاد را بضرب گلوله بقتل می‌رساند.

بیان مسئله و ضرورت پژوهش

با توجه به اینکه صادق چوبک اهل بوشهر بوده و با جغرافیا و اقلیم منطقه و فرهنگ ساکنان آن بخوبی آشنایی داشته است، رمان تنگسیر در پرتو سبک رئالیستی نویسنده، در پرداخت روایی و توصیفی داستان، از یکسو به دایرة‌المعارف زنده و جامعی از فرهنگ عامه و عناصر اقلیمی استان بوشهر و ساکنان این بخش از سواحل خلیج‌فارس تبدیل شده و از دیگر سو، نقبی که چوبک به روان شخصیتهای داستان تنگسیر، بویژه زارممّد، مرجع معتبری برای تحلیل لایه‌های پنهان افکار، عقاید و روحیات مردم این سرزمین است. با این همه، تاکنون تحقیق جامعی در این مورد صورت نگرفته و ضروری است که رمان تنگسیر از این منظر مورد بررسی قرار گیرد.

پیشینه‌ی پژوهش

بسیاری از منتقدان و پژوهشگران از سالها پیش، در خصوص رمان تنگسیر و سایر آثار صادق چوبک، در کنار دیگر نویسندگان معاصر اظهار نظر کرده‌اند. رضا براهنی در کتاب قصه‌نویسی، محمدعلی سپانلو در کتاب نویسندگان پیشرو ایران، علی‌اکبر کسمایی در کتاب برخی از نویسندگان پیشگام در قصه‌نویسی ایران، حسن میر عابدینی در صد سال داستان‌نویسی، عبدالعلی دستغیب در کتاب بسوی داستان‌نویسی بومی و ... باجمال یا به تفصیل یادی از چوبک یا تنگسیر کرده‌اند. مقالات نمایه شده در بانک اطلاعاتی پژوهشگاه علوم انسانی نیز در مورد داستان تنگسیر این موارد را در بر می‌گیرد:
تحلیل زبانشناختی متن روایی تنگسیر در چهارچوب الگوی حل مسئله‌ی مایکل هویی، نوشته‌ی فردوس آقا گل‌زاده و شیرین ممسنی.
این تحقیق به بحث در مورد سازمان متن روایی تنگسیر پرداخته و با رویکردی منطبق بر الگوی زبانشناختی حل مسئله‌ی مایکل هویی کوشیده است، چالشهایی را که شخصیتهای داستان، به ویژه قهرمان اصلی، با آن درگیر هستند، تحلیل کند (آقا گل‌زاده و ممسنی، 1386).
تنگسیر، بازسازی اسطوره‌گونه‌ی داستانی واقعی، نوشته‌ی محمد مهدی خرمی.
در این پژوهش تلاش شده که با توجه به نظریه‌ی ژوزف کمبل، (2) مراحل تکامل درونی شخصیت اصلی داستان و گذار وی از انسان به اسطوره بازنمایی شود (خرمی، 1372: 283-291).
بررسی مکتبهای ادبی در آثار چوبک، با نگاهی به مشخصه‌های رئالیستی و ناتورالیستی در دو رمان تنگسیر و سنگ صبور، نوشته‌ی مریم غلامرضا بیگی.
در این مقاله نویسنده کوشیده است، مؤلفه‌های صوری و محتوایی دو مکتب ادبی رئالیسم و ناتورالیسم را در دو داستان تنگسیر و سنگ صبور کشف و تحلیل کند. در این مقاله طی ده سطر، بصورتی بسیار کلی به بهره‌گیری چوبک از فرهنگ عامیانه‌ی تنگستان از عناصر گویش تنگستانی، برای به تصویر کشیدن هر چه واقعی‌تر حوادث داستان اشاره شده است.
یادداشت درباره‌ی تنگسیر، نوشته‌ی شمیم بهار، حاوی نقدی موشکافانه با لحنی تند و تیز و ژورنالیستی بر چوبک و تنگسیر است.
در مورد داستان اقلیمی نیز گذشته از اشارات حسن میرعابدینی در صد سال داستان‌نویسی ایران و قهرمان شیری در مکتبهای داستان‌نویسی در ایران و محمدعلی سپانلو در مقاله‌ی گزارشی از داستان‌نویسی یکساله‌ی انقلاب، مقالات دیگری هم در این موضوع منتشر شده که تعدادی از آنها عبارتند از:
رضا صادقی شهپر در نخستین رمان اقلیمی در داستان‌نویسی معاصر ایران، کوشیده است رمان روز سیاه کارگر را که متعلق به مکتب داستان‌نویسی غرب است از این منظر بررسی کند.
قهرمان شیری در ویژگیهای اقلیمی در داستان‌نویسی کرمانشاه، به بررسی آثار نویسندگان کرمانشاهی از منظر ادبیات اقلیمی پرداخته است. قهرمان شیری، بعنوان فعالترین پژوهشگران این حوزه، بیشترین تعداد مقالات را در این مورد نوشته است. «ادبیات بومی»، به ادبیات سرزمینی گفته می‌شود که فرهنگ دیگری در آن تسلط یافته است، مانند ادبیات «سرخ‌پوستی» و «ادبیات بومیان آمریکا» که در نقطه‌ی مقابل «فرهنگ و ادبیات انگلوساکسونها»ی مهاجم و مسلط قرار داشت. آرمانها و انگاره‌های اقلیمی در داستان‌نویس جنوب، عنوان مقاله‌ی دیگری از قهرمان شیری است که در آن، مؤلف داستان جنوب (اعم از آثار نویسندگان خوزستان و شیراز و بوشهر) را بیشتر از زاویه‌ی «آرمان» و کمتر از منظر «عناصر اقلیمی»، بشکلی بسیار کلی و جریان‌شناسانه و نه جزئی و موردی، مورد کاوش و تحلیل قرار داده و در کنار احمد محمود، منیرو روانی‌پور، سیمین دانشور و ... از چوبک نیز یادی کرده است؛ اما سنگ صبور چوبک بیشتر مرود توجه نویسنده بوده و نام تنگسیر فقط یک بار در این مقاله برده شده و نویسنده، پرونده‌ی داستان و زارممّد، قهرمان آن را، در دو سطر بسته است (شیری، 1384: 52- 63).
مقالات دیگری نیز درباره‌ی ویژگیهای اقلیمی داستان‌نویسی شمال ایران و خراسان و ... در بانکهای اطلاعاتی مقالات فارسی قابل ردگیری است؛ اما پژوهش مستقلی درباره‌ی ویژگیهای اقلیمی رمان تنگسیر، تاکنون ثبت نشده است.

تعریف مفاهیم اصلی پژوهش

«ادبیات بومی»، به ادبیات سرزمینی گفته می‌شود که فرهنگ دیگری در آن تسلط یافته است، مانند ادبیات «سرخ‌پوستی» و «ادبیات بومیان آمریکا» که در نقطه‌ی مقابل «فرهنگ و ادبیات انگلوساکسونها»ی مهاجم و مسلط قرار داشت. این اصطلاح در ایران، با تسامح در اشاره به ادبیات اقلیمی نیز بکار می‌رود؛ اما داستان اقلیمی، بطور خاص، داستانی است که به سبب بازتاب گسترده‌ی عناصر محیطی، به دو شکل پویا و تزئینی در طی حوادث و ماجراها، کاملاً رنگ بومی دارد و متعلق به منطقه‌یی خاص و متمایز از دیگر مناطق است. این عناصر بومی مشترک و تمایزبخش عبارتند از: فرهنگ مردم، شامل اعتقادات و آداب و رسوم، مشاغل و حرفه‌ها، شکل معماری منطقه، خوراکها، پوششها و زبان محلی (واژه‌های بومی، لهجه و ساختار بومی زبان، ترانه‌ها و سرودهای عامیانه)، شیوه‌ی معیشتی و اقتصادی و تولیدی مردم، مکانها و مناطق بومی، طبیعت بومی، صور خیال اقلیمی و جنبشها و تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه (صادقی شهپر، 1389: 35- 39).
با در نظر گرفتن مؤلفه‌های یاد شده، هفت مکتب داستان‌نویسی در ادبیات معاصر ایران، شامل مکتب آذربایجان، اصفهان، خراسان، جنوب، شمال، غرب و مرکز، قابل بازشناسی است (شیری، 1387: 148).
مکتب جنوب نیز قابل تقسیم به دو حوزه‌ی ادبی خوزستان (سپانلو، 1376) و شیراز (و به تبع آن بوشهر) است (آژند، 1369) که داستان تنگسیر را می‌توان در حوزه‌ی ادبی اخیر طبقه‌بندی کرد.
اگرچه فرهنگ عامه بطور کلی، خود یکی از مؤلفه‌های ادبیات اقلیمی بشمار می‌رود؛ ولی برای روشن شدن بیشتر مطلب، بهتر است این مفهوم را نیز تعریف کنیم:
«کلیه‌ی سازمایه‌های مادی و معنوی را که فرد انسانی درون آن زاده، پرورده و صاحب شخصیت می‌شود «فرهنگ» می‌گویند» (ولایتی، 1389: 19). فرهنگ از یک دیدگاه، به دو بخش مادی و معنوی تقسیم می‌شود. فرهنگ مادی ناظر بر عناصر محسوس و قابل رؤیت فرهنگ یک جامعه مانند زبان و گویش، معماری، نوع پوشش، غذاها، آیینهای سوگواری و سرور آن چیزی است که به دست بشر از ماده‌ی طبیعی ساخته می‌شود؛ اما فرهنگ معنوی، شامل جنبه‌های غیر محسوس فرهنگ یک جامعه، مانند جهان‌بینی، نظام ارزشی، ساختار طبقاتی، باورها، طرز سلوک، اساطیر، ادبیات، هنر و همه‌ی فراورده‌های ذهنی انسان است. فرهنگ را در مجموع به دو بخش «فرهنگ رسمی» (3) و «فرهنگ عامه» (4) تقسیم می‌کنند. اگرچه مرز معین و روشنی میان فرهنگ رسمی و عامیانه وجود ندارد؛ ولی برخورداری از شاخصهای قومی، منطقه‌یی و محلی را می‌توان وجه تمایز فرهنگ عامه از فرهنگ رسمی و ملی قلمداد کرد.

روش پژوهش

این جستار گزارشی است از یک «پژوهش بنیادی» (5) در حوزه‌ی ادبیات، فرهنگ عامه و مطالعات داستانی که با روش «توصیفی - تحلیلی» (6) کوشیده است، عناصر اقلیمی پویا و تزئینی و نیز مؤلفه‌های فرهنگ عامه را که به نحوی در رمان تنگسیر، اثر صادق چوبک بازتاب یافته است، دسته‌بندی، توصیف و احیاناً تحلیل نماید.

بحث

عناصر اقلیمی و مؤلفه‌های فرهنگ عامه مفاهیم و مصادیقی متداخل و بسیار گسترده هستند. از نام شخصیتهای داستان تا محیط طبیعی و جانوران، لهجه و گویش، باورهای خرافی و مذهبی، خلق و خو و منش و ... همگی موضوعاتی هستند که می‌توان در این پژوهش، آنها را مورد مطالعه قرار داد. از این رو در ادامه به بررسی تعدادی از این مؤلفه‌ها می‌پردازیم.

1. لهجه و گویش

حتی اگر منتقدان ساختارگرا، گفتگوهای تکراری و اضافی و درازگویی و پرگویی شخصیتهای تنگسیر را نقطه‌ی ضعف این داستان بشمار آورند (وثوقی، 1342، 662- 666) از منظر این پژوهش، گفتگوهای تنگسیر، دستمایه‌یی ارزشمند برای پژوهش در مورد عناصر زنده و زیبای گویش بوشهری و تنگستانی هستند. ما نیز بدلیل توجهی که نویسنده به مخاطبان غیر بومی اثر داشته، به بررسی جنبه‌های گوناگون گویش بوهشری و تنگستانی در رمان تنگسیر خواهیم پرداخت:

1-1. تفاوتهای آوایی

مهمترین عامل تفاوت در گویشهای مختلف یک زبان، اختلافات آوایی است (ثمره، 1385: 3). زبان مانند موجودی زنده، همگام با تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... دائماً در حال دگرگونی است و این دگرگونی در حوزه‌ی آواها، بیش از واژگان و قواعد خود را نشان می‌دهد (باقری، 1379: 23). در رمان تنگسیر بسیاری از واژگان با گویش دشتستانی که با زبان معیار، تنها در ساخت آوایی تفاوت دارند، آورده شده‌اند (رضایی باغ‌بیدی، 1382: 32- 40). تبدیل مصوتهای بلند به یکدیگر، انواع قلب، ادغام و ابدال صامتها و مصوتها، اساس اصلی این تفاوتهاست که نمونه‌هایی از آن را ذکر می‌کنیم (واحدی لنگرودی و ممسنی، 1383).
- زار (Zār) - زایر (Zāyer)
- الو (ūal)- علی (ali)
- بیو (ūbiy) - بیا (biya)
- آفتو (āftow) - آفتاب (ftābā)
- بوا (būa) - بابا (bābā)
- تیفون (tῑfun) - توفان (tūfān)
- خو (xow) - خواب (xāb)
- دیشو (dišow) - دیشب (dišab)
- بون (būn) - بام (bām)
- نموک (namūk) - نمناک (namnāk)
- انگریز (engeriz) - انگلیس (engelis)
- شعم (šaθm) - شمع (θšam)

1- 2. واژگان

در گویش ساکنان جنوب، بدلیل مجاورت و ارتباط با کشورهای همسایه، رونق تجارت و بازرگانی، حضور اتباع انگلیس، رسوبات خصوصیات زبانهای دوره‌ی میانه و .... برخی واژه‌ها در صورتی کاملاً متفاوت از زبان معیار ظاهر شده‌اند که تعدادی از آنها در بخشهای بعد دسته‌بندی شده‌اند:

1- 2- 1. واژگان آرکائیک (7)

حضور رسوبات فارسی میانه و شکل آرکائیک برخی واژه‌ها در لهجه‌ی تنگستانی که در زبان معیار بکار نمی‌رود و کاملاً جنبه‌ی اقلیمی و محلی دارد، در رمان تنگسیر جالب توجه و قابل تأمل است. این مسئله در نمونه‌هایی که به دنبال می‌آیند، دیده می‌شود:
- ورزا (Varzā): ساختی از صفت فعالی از ریشه‌ی ورزیدن؛ به معنی گاو (ابوالقاسمی، 1389: 227) که معمولاً برای شخم زدن زمینهای کشاورزی استفاده می‌شد. نخستین تعلیق داستان وقتی رقم می‌خورد که زارممد، برای رام کردن ورزای رمیده‌ی سکینه، به نخلستان می‌رود و با گاو تنومند دیوانه درگیر می‌شود؛
- آبریز (ābrīz): در سه معنای مختلف، مستراح، دلو و کوزه که معرب آن ابریق است؛
- آردبیز (rdbīzā): صفت فاعلی در معنی الک و غربال، مرکب از آرد (اسم) + بیز (از مصدر بیختن)؛ به معنی الک کردن؛
- بالا (ābāl): اندازه‌ی استاندارد قد یک انسان که دریانوردان برای نشان دادن عمق آب از آن استفاده می‌کردند؛
- پرهیو / پر هیب (parhῑv/parhῑb): هاله و سایه‌ی اطراف یک شیء و...

1- 2- 2. ابزار و وسائل

رویکرد تکنیکی چوبک در داستان‌پردازی که برخاسته از مکتب رئالیسم و مبتنی بر ارجاع مستقیم به واقعیات زنده‌ی فضای داستان است؛ چنین اقتضا می‌کند که زبان از بستر جغرافیایی و تاریخی خود خارج نشود (شمیسا، 1393: 84). بنابراین در داستان تنگسیر می‌بینیم که نویسنده، کمترین دخل و تصرف را در زبان توصیف و گفتگو اعمال کرده است. کاربرد نامهای تجاری، (8) معرف یک وسیله بجای خود آن از ویژگیهای زبان عامه است که در داستان تنگسیر نمونه‌های جالبی از آن دیده می‌شود. از سوی دیگر صورت کهن نام بسیاری از وسایل در کنار جدیدترین نامها، نمایانگر رنگارنگی و پویایی مؤلفه‌ی زبان، در جامعه‌ی جنوب ایران و ساکنان سواحل خلیج‌فارس است. در ادامه، تعدادی از این نامها نمونه‌وار آورده می‌شوند. (9)
- بلم (balam): زورق خرد که در زبان معیار هم وجود دارد؛
- بندیل (bandil): رشته‌یی از چند ماهی (یا مرغ و ...) که با یک بند به هم متصل شده‌اند. در زبان معیار؛ به معنی بقچه و بسته، در عبارت بار و بندیل استفاده می‌شود؛
- تیرک (tirak): وسیله‌یی چوبین، برای پهن کردن چانه‌ی خمیر؛
- جهاز (Jahāz): کشتی بزرگ؛
- جهاز پرسپولیس: نخستین کشتی جنگی ایران که مظفرالدین شاه خریداری کرد و به ایران آورد و تمام نیروی دریایی ایران در آن خلاصه می‌شد؛
- دبوس (dabbūs): گُرز؛
- دخل (daxl): جامی مسین یا برنجی که کسبه پول خود را در آن می‌گذاشتند؛
- دهنه‌ی آبخوری: نوعی افسار چارپایان، در این نوع دهنه، میله‌یی که از دهان حیوان عبور می‌کند، متشکل از دو تکه‌ی در هم قلاب شده است و حیوان می‌تواند با وجود آن براحتی آب بخورد.
- ساج: نوعی چوب سخت و گرانقیمت که در صنعت کشتی‌سازی بکار می‌رفت و ریشه‌ی آن از هندوستان است (teak) در فارسی «سای» هم بدان گفته شده است. همچنین بنوعی تابه‌ی آهنین محدب که بر روی آن نان می‌پزند، هم گفته می‌شود؛
- شفیلد (Shffield): نوعی چاقو. در اصل از شهرهای صنعتی انگلستان که پولاد و چاقوسازی آن شهرت جهانی دارد؛
- فرمن (farman): تیری است، افقی در کمرکش دکل و بیرقهای بلند، چه در کشتی و چه در خشکی؛
- فلیس (felῑs): نوعی تفنگ گلوله‌زنی که از زمان جنگ جهانی دوم در جنوب معمول بوده و احتمالاً نام تجاری این سلاح و صورت صحیح آن Philips بوده باشد؛
- کلوک (kolūk): نوعی ظرف گلی شبیه کوزه؛
- لاوک (lāvak): ظرف چوبی برای نان و خمیر؛
- مارتین: نام گلوله و سلاحی بسیار رایج در جنوب با نام تجاری (Mārtin). این سلاح چنان با فرهنگ مردم جنوب عجین شده بود که ضرب‌المثلهایی هم با آن ساخته بودند؛ مثلاً به جای «زهر مار بخوری» در زبان معیار، می‌گفتند: «گلوله‌ی مارتین بخوری»؛
- ماشوه (māšūve): قایق بزرگ، اعم از بادبانی یا موتوری؛
- مردنگی (mardangi): استوانه‌یی سر و ته باز، بلورین و خمره مانند که در شبهای بادخیز، شمع و چراغ را داخل آن می‌گذاشتند که باد آنها را خاموش نکند؛
- موزر (mozer): نوعی سلاح کمری آلمانی، در حقیقت نام تجاری (Moser)، برای تپانچه‌یی است که نوع عالی آن بر قنداق چوبین که در عین حال جلد سلاح هم هست، سوار می‌شود.

1- 2- 3. گیاهان و میوه‌ها

- بابل (bābol): درختی است گشن با گلهای زرد و ریز و خوشبو که در کرانه‌ی خلیج‌فارس می‌روید. این درخت میوه ندارد؛ ولی سایه‌بان خوبی است و هوا را لطیف می‌کند؛
- پنگ (pang): خوشه‌ی خرما و موز، این کلمه را آنندراج با کاف ضبط کرده است؛
- پرپین (parpin): گیاهی است صحرایی و خوراکی، برهان قاطع این کلمه را «پرپهن» در معنای خُرفه ضبط کرده است؛
- پیش (šPi): شاخه‌ی نخل که برای سوزاندن و ساختن کپر و آلونک و زنبیل و خورجین بکار می‌رود؛
- ترشوک (toršūk): گیاهی صحرایی، ترش مزه و خوراکی؛
- توله: گیاهی صحرایی که برگهایی، مانند گل شمعدانی ولی لطیفتر دارد و آن را با ماست می‌خورند؛
- چندل (čandal): یا گندله؛ به معنی صندل، با نام علمی Rhizophora Mueronata.درختی است، جنگلی که سالها پیش ناخدایی سلیمان نام از زنگبار به ایران آورده و توسط یکی از کارگزاران بوشهر، دویست نهال آن را در ماندابهای کرانه‌ی خلیج‌فارس کاشته است. چوبی سخت دارد که در برابر آفات و موریانه پایداری زیادی دارد و به همین دلیل از آن برای تیر سقف ساختمانها استفاده می‌شد (ساعی، 1332: 286 و 287)؛
- چولان (lānčū): گیاهی است بلند و پهن و نرم که کنار دریا و رودخانه‌ها می‌روید و از آن حصیر و سبد و خورجین و ....می‌بافند؛
- خارشتر: گون پر تیغی با نام علمی Aihagi Persurum که در بایرترین زمینها می‌روید و گل کوچک سرخی دارد؛
- خارک (xārak): خرمای نارس؛ اما قابل خوردن که در بوشهر و دشتستان به آن خارک و در شیراز و جهرم به آن خرک (xarak) می‌گویند؛
- خرزهره: یا جار با نام علمی Nerium Odorosum، درختی است با گل سفید یا سرخ که در گرمسیر گُشن و تناور است و در سردسیر، خرد و بی‌طاقت در برابر سرما. شاید اسم آن به این مناسبت، خرزهره است که هیچ چارپایی برگ آن را نمی‌خورد و گویند خر از نزدیک شدن بدان دوری می‌کند،
- دستنبو: میوه‌یی از خانواده‌ی خربزه که بسیار خوشبوست. به اندازه‌ی یک پرتقال است و بخاطر بوی خوشی که دارد آن را در دست می‌گیرند؛
- سپستان (sapestān): درختی است، چون درخت انجیر و میوه‌یی ندارد به اندازه‌ی ازگیل که شیرین و چسبناک است و در طب قدیم ایران، خشکیده‌ی آن با عناب و چار تخمه تجویز می‌شد؛
- کنار (konār): کنار و کنار مهنا که از هر دو در داستان نام برده شده، در دانش گیاه‌شناسی Zizaphus spina ohrist نامیده می‌شود. آنندرانج می‌نویسد: «.... نام میوه‌یی است، سرخ رنگ از قبیل عناب و آن را می‌خورند و به برگ آن درخت، موی میشویند و آن را سدر گویند»؛
- گرز (gazar): حویج/ هویج، زردک؛ (البته این واژه با همین ضبط و همین معنا و سایر معانی کنایی آن در اشعار خاقانی و .... بکار رفته است)؛
- گز Tamarix Spinosa: (gaz)، درختی است جنگلی با شاخ و برگ نازک به ترکیب صنوبر؛
- گل ابریشم: Albizzia lebeck، درختی تناور است با گلهای خوشبوی بی‌گلبرگ و متشکل از میوه‌های چتری. دو نوع آن در جنوب می‌روید: یکی با گل سرخ و یکی با گل سبز؛
- گل دمباز: خارکی که نیمی از پایین آن رسیده و رطب شده باشد. تازه، پنک، پهک، خمال، خارک و گل دمباز، شش مرحله‌ی تکامل میوه‌ی نخل، تا رسیدن به رطب هستند؛
- منگک (mangak): نوعی سبزی خوردنی وحشی.

1- 2- 4. جانوران

جانوران و حیوانات اعم از اهلی و وحشی در داستان تنگسیر حضور پررنگ و قابل توجه دارند. هنر چوبک این است که حتی حیوانات را نیز در خدمت عناصر داستان و پیش بردن حوادث قرار داده است. یکی از پر کشش‌ترین صحنه‌های داستانی، صحنه‌ی نبرد زارممد و بمبک است که شاید بتوان گفت از نظر عنصر «تعلیق» یا «هول و ولا»، (10) در میان داستانهای آن روزگار کم نظیر بوده است (میرصادقی و ذوالقدر، 1377: 298). در ادامه، جدا از رویکردهای ادبی، تنها به نمونه‌هایی اشاره می‌شود که محیط زیست آنها، منطقه‌ی جنوب ایران و خلیج‌فارس است:
- بمبک (bambak): نوعی اره‌ماهی از خانواده‌ی Pristis که قلندران بوشهر، دندان این ماهی را که تیغ اره مانندی است، با خود حمل می‌کردند؛
- گواف (govaf): ماهی کوچکی است در دریای فارس، به اندازه‌ی کف دست و انگشتان که ساحل‌نشینان بر پوست آن خرما می‌مالند و در تنور می‌پزند و می‌خورند؛
- ورزا (Varzā): گاونر؛
- موتو: ماهیهای ریز ساردین که نمک سود شده‌اند؛
- میگ (meyg): ملخ صحرایی است که با آب نمک می‌جوشاندند و می‌خوردند و زمانی خوراک عمده‌ی مردم بنادر بود.

1- 2- 5. البسه و زیورآلات

- پوشَن: لحاف یا پتو و شمد و آنچه که هنگام خفتن بر خود گیرند؛
- چلوار آفتاب لنگی: نوعی چلوار مرغوب ساخت انگلستان که نقش آفتاب و لگن بر روی آن با خط طلایی حک شده بود؛
- چوچونچه: پارچه‌یی سخت ظریف از ابریشم خام که بیشتر در چین بافته می‌شد و سابقاً نوع ضخیمتر آن، در گیلان هم تولید می‌شد. در بوشهر به آن «لاس» هم می‌گفتند؛
- چوخه: در بوشهر و دشتستان به هر نوع عبا گفته می‌شود. در فرهنگ آنندراج ذیل کلمه‌ی چوخا آمده است: «جامه‌ی پشمین...در طبرستان از پشم ببافند و بپوشند و آن را چوخه نیز گویند»؛
- خفتی (xefti): شلواری است، مانند چاقچور؛ ولی بی‌جوراب که زنان بنادر از پارچه‌های رنگارنگ می‌دوزند و می‌پوشند. این شلوار از کمر تا قوزک پا جمع می‌شود و با بندی روی قوزک محکم می‌شود. نوعی از آن در سیستان و بلوچستان با پارچه‌ی سفید دوخته می‌شود؛
- خلخال: پای برنجن، حلقه‌ی سیمین یا زرین که زنان بعنوان زینت و زیور، در ساق و روی قوزک پای خود می‌اندازند؛
- شال: عمامه و دستار را می‌گویند؛
- عربی: پیراهن زنانه‌ی گشاد که معمولاً رخت خانه است؛
- کمبار (kambār): رسن یا طنابی که از الیاف درخت نارگیل بافته می‌شود؛
- ملکی: گیوه‌ی نوک دراز از مصنوعات دستی آباده که تخت آن را از پارچه‌ی کهنه‌ی به هم فشرده، به نام «شیوه» می‌سازند؛
- ململ (malmal): پارچه‌ی کتانی بسیار لطیف و نازک؛
- یل (yal): نیم تنه‌ی زنان که امروزه ژاکت نامیده می‌شود.

1- 2- 6. اغذیه و تنقلات

- پکورا: که به آن پاکورا هم گفته می‌شود، غذایی است، هندی؛ تهیه شده از آرد نخود و سبزی و فلفل و سیر؛
- حاج بادام: گونه‌یی نان شیرینی که با آرد و بادام و شکر در یزد و کرمان می‌سازند؛
- حلوای راشی: حلوای ارده؛
- حلوای سنگک: حلوای جوزی؛
- حلوای نانک: گونه‌یی حلوای جوزی؛ ولی پهن، مانند لواش و آکنده از کنجد؛
- سلوگه (solūge): نقل شکرین، همچون نقل بادام؛
- کبکاب (kabkāb): نوعی خرمای درشت و سیاه و پرشهد؛
- کماج (komāj): نوعی نان شیرینی، مخصوص که گونه‌های گوناگون آن، در همدان و آشتیان و ... تهیه می‌شود؛
- گیس عنبری: گونه‌یی شیرینی که از شیره و شکر سازنده و به شکل گیس، دراز و نرم است.

1- 2- 7. مکانها و بناها

در داستان تنگسیر از انواع خانه‌ها، ساختمانها یا بناهایی که به شیوه‌های گوناگون مورد استفاده‌ی مردم بوشهر یا اهالی تنگستان قرار می‌گیرند، نام برده شده یا نویسنده با دقت به توصیف آنها پرداخته است که بعضی از این نامها، نام عام برای بنا و بعضی نام بناهای خاص و معروف منطقه هستند. پاره‌یی از این واژه‌ها نیز از اصطلاحات بومی و محلی معماری، در مناطق ساحلی جنوب ایران محسوب می‌شوند.

1- 2- 7- 1. نام عام برای بناها

- سرپله: اتاقک کوچک روی پله‌ی بام؛
- عریش: کلبه‌یی از بوریا و نی و چوب و خارشتر. در دشتستان بیشتر مردم در اینگونه خانه‌ها زندگی می‌کردند؛
- کپر (Kepar): کومه و آلونک، عریش؛
- کومه: آلونک، کپر، کلبه؛
- لوکه (lowke): ساختمانی چوبین است که دیوار ندارد و روی چهار یا شش تیرچوبی بنا شده و سقف آن از نی و چوب و پیش نخل و بوریاست، به بلندی سه تا چهار متر از کف زمین که با نردبام بر آن رفت و آمد می‌کنند و مردم دشتستان در تابستان، برای رهایی از جانوران و خزندگان و خنکی هوا بر آن می‌خسبند و در گیلان و مازندران نیز چیزی مانند آن هست.

1- 2- 7- 2. بناها یا مکانهای خاص

- قهوه‌خانه‌ی کاکی: قهوه‌خانه‌ی بسیار مشهوری در بوشهر بوده که در آنجا چای، قهوه و قلیان عرضه می‌شد و محل تجمع بازرگانان و سیاستمداران وقت بود. نام این قهوه‌خانه حتی در وزارت خارجه‌ی انگلیس نیز شناخته شده بود؛ زیرا جاسوسان آنها، هر چه که درباره‌ی طرز فکر مردم و عقیده آنها می‌خواستند بدانند به این قهوه‌خانه می‌رفتند و خبرچینی می‌کردند (فتوت، 1379: 10- 13)؛
- مدرسه‌ی سعادت: دبیرستانی در بوشهر که در سال 1317 هـ. ق، توسط روانشاد، میرزا احمدخان دریابیگی، حکمران بنادر جنوب ساخته شد (همانجا).
- عمارت دریابیگی: خانه‌یی زیبا با معماری فرنگی و دارای دو برج باشکوه که میرزا احمد خان دریابیگی، حاکم بوشهر، در حوالی سال 1317هـ . ق در نزدیکی بوشهر ساخت و منزل مسکونی وی بود (همانجا).
- امیریه: دارالحکومه‌ی سابق بوشهر؛

1- 2- 7- 3. محال، محلات، جزایر، روستاها و ...

- تنگک (tangak): بخشی از دشتستان است که زمانی دشتستانیها در آنجا با نیروی انگلیس جنگیدند؛
- دوان: از محال کازرون است. مردمی نیرومند و قلدر دارد. محقق دوانی، معروف به این بابویه اهل دوّان است؛
- باسیدون: محلی است در لب دریای بوشهر؛
- باغ نظر: نارنجستانی است بزرگ و روانبخش در کازرون؛
- سنگی: محلی است، نزدیک بوشهر؛
- کوتی: محله‌یی است در بوشهر که تأسیسات انگلیسها، مانند ادارات بهداری و کنسولگری و ... در آنجا بوده است؛
- خارگ: جزیره‌یی مسکونی، متعلق به ایران در خلیج‌فارس؛
- خارگو: جزیره‌یی کوچک متعلق به ایران، نزدیک خارگ؛
همچنین در این اثر به نام تعداد زیادی از روستاهای اطراف بوشهر اشاره شده است، مانند «بن‌مانه»، «بهمنی»، «جبری»، «جفره»، «دستک»، «دوّاس»، «سبزآباد»، «ظلم آباد» و...

1- 2- 8. مشاغل

- جاشو: قایقران حرفه‌یی که از راه باربری دریایی ارتزاق می‌کند؛
- حمال باشی: پیمانکاری که استر و مزدور و باربر داشت و حمل کالاهای بازرگانی شهر به عهده‌ی او بود. استرهای درشت‌اندام او زبانزد مردم بوشهر بود.
1- 2- 9. واژگان و ترکیبات پراکنده
بسیاری از واژه‌ها و ترکیبات بومی و محلی که در هیچ یک از دسته‌بندیهای فوق نمی‌گنجند نیز در این مورد استفاده قرار گرفته‌اند که اهم آنها به این قرار است:
پلق، پول پول، پرز، پیل، تاسیده، چمچاره، دو کرپا یا چندک‌زدن، ختمخال، دبنگ، رمبیده، ریسه، سامان، سپاهی، شمال، شهله، غولک، فانوسقه، قاتمه، قپ، کاکا، کنجله، کنجه، کنگ، گاس، گاگله، گت، گسّار، گاورو، گلون، گند، لته، لجمار، لنگری، مل، ملول، ازا، هتک و ...
علاوه بر واژه‌های یاد شده اتباع (11) نیز در گفتگوهای این داستان، بسیار مورد استفاده قرار گرفته‌اند، مانند پول و پله، دست و پل، رخت و پخت، زرت و زنبیل، زن و زیل، شل و پل، قیومت میومت، نک ونال و...

1- 3. کنایات و مثلها

مثل و کنایه پیچیده‌ترین بخش زبان است که بدون اشراف بر عمیقترین لایه‌های فرهنگ یک جامعه، نه می‌توان آنها را فرا گرفت و بکار بست و نه می‌توان آنها را درک کرد و فهمید (انوری، 1383: یازده). صادق چوبک در داستان تنگسیر به کمک آشنایی عمیق با فرهنگ جنوب، به ویژه دشتستان و تنگستان و بوشهر، با تسلط کامل از کنایات و مثلهای سایر و رایج در منطقه استفاده کرده است. تعدادی از کنایه‌ها و مثلهای موجود در داستان تنگسیر از این قرار هستند:
- آفتاب رو پشت بام جمع کردن: افلاس مطلق را می‌رساند؛
- اگر آتشم بزنند بو لَتّه کهنه ازم در نمی‌آید: کنایه از فقر و افلاس کامل است. رجوع شود به پالان خروس؛
- بالاداری کسی را کردن: هواخواهی و طرفداری کردن از کسی؛
- بگذار و وردار کردن: جمع و جور کردن اثاثیه‌ی خانه، در شیراز گردآوری می‌گویند؛
- پالاس خروس: کنایه از چیزی ناموجود است و افلاس صرف را می‌رساند؛ مثال: «من که طلب تو را ندارم بدهم، هر کاری می‌خواهی بکن. برو پالان خروسم را وردار عوض طلبت»؛
- پر به پر دادن: دهن به دهن کسی دادن. نزدیک و حول‌وحوش کسی رفتن یا کسی را در کاری تشویق کردن؛
- چوب زیر دم... کردن: تحریک کردن؛
- خوشی داد زدن: از فرط خوشی ناراحت بودن است. در مورد کسی که خوشبخت است و قدرت آن را نمی‌داند، می‌گویند: «خوشی دادن می‌زند»؛
- خون کرده‌ام و آمده‌ام در خانه‌ات: آدم کشته‌ام و به خانه‌ات پناه آورده‌ام؛
- داماد کردن جوانی برای مادرش: کشتن جوان؛
- دل سر رفتن: حوصله نداشتن؛
- دل یکی گرفتن: تصمیم گرفتن؛
- دل پر زدن: یا پرپر زدن، کنایه از بشدت مشتاق یا منتظر کسی یا چیزی بودن است؛
- راه دزد زده امن است: خود ضرب‌المثل گویاست. وقتی جایی را دزد می‌زند، چون آن محل جلب نظر کرده دیگر به زودی دزد آنجا نخواهد رفت و طبعاً جایی امن است؛
- سر تیر رفتن: به مجرد تیر خوردن، مردن؛
- سرخ کردن: به ضرب گلوله از پا درآوردن؛
- سردوبرد (sord-o-bord): تماس سطحی گلوله یا سنگ به تن یا رخت آدمی یا به تن شکار. مثال: «گلوله‌یی که من انداختم روی شانه‌ی آهو سرد و برد کرد و آهو از چنگم در رفت»؛
- سفید نشو: آفتابی نشو، دیده نشو؛
- سه گره درهم: نشان از عبوسی و گرفتگی صورت است که میان ابرو، چین بر می‌دارد. به آن «سگرمه» هم می‌گویند؛
- سینه‌بند شدن: بویژه در مورد دام، چاییدن هنگام عرق کردن است؛
- شبی که رفتیم، دزدی ماه درآمد: کنایه از بدشانسی و کم‌طالعی است؛
- شتر دنب خودش را می‌بیند: (با لحن پرسشی) استفهام انکاری و نشان از کار محال و غیر ممکن است؛
- عجب کشکی سابیدم که همش دوغ پتی بود: کار بیهوده و عبثی انجام دادم؛
- قالب بازار: کنایه از صندوق بزرگ مال‌التجاره است که دو تای آن را بر استری بار می‌کردند؛ بطوری که وقتی در بازار آمد و شد می‌کردند، پهلوی صندوقها به دیواره‌ی دکانهای اطراف می‌گرفت و از این رو به آن می‌گفتند: قالب بازار؛ یعنی درست به اندازه‌ی پهنای بازار؛
- گوش تیز کردن: گوش‌ دادن دزدکی، استراق سمع، گوش دادن با دقت؛
- لقمه‌ی کله گربه‌یی: لقمه‌ی درشت و از دهان بزرگتر؛
- محمد مُرد که از نور آفریدند: اصطلاحی است که هنگام مرگ کسی به بازماندگانش که احیاناً در سوگ مرده، سخت بی‌تابی می‌کنند، برای تسلی خاطر گفته می‌شود. مقصود از محمد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ یعنی مرگ امری محتوم است که حتی پیامبران را هم شامل می‌شود و بنابراین امری طبیعی است و نباید بی‌تابی کرد؛
- نَنَم جامه‌ی سیاه بپوشد: مادرم به عزایم بنشیند؛
- هنوز کله گنده زیر لحاف است: یعنی اصل کار هنوز انجام نشده و آنچه شده، مقدمه بود و باید منتظر بیش از آن بود؛
- هی خورده: وحشت زده؛
- یک دستی‌زدن و دو دستی گرفتن: با گفتن دروغی، مطلبی را از زیر زبان کسی که مایل به گفتن آن نبوده، بیرون کشیدن.

2. وقایع و شخصیتهای تاریخی

در اشاره به وقایع تاریخی، یکی دو بار از زبان قهرمان داستان، در قالب تکنیک تداعی خاطرات از نبرد دلیران تنگستان از جمله زارممد با قوای متجاوز انگلیس یاد شده است. از میان شخصیتهای تاریخی نیز، تنها شخصیت تاریخی که نام او در داستان ذکر شده «رئیسعلی دلواری» است (یاحسینی، 1387: 324).
....حالا دلم می‌خواد رئیسعلی، سر از گور دربیاره، ببینه چه خبره. هنوز خون جوونای تنگسیر تو نخلسونای تنگک خشک نشده. خدا میدونه چقده تنگسیر کشته شد. مگه ما که ازشون کشتیم؟ خودم پونزده تا کشتم. چه آدم نازنینی بود رئیسعلی که خدا نور به قبرش بباره... خدا بیامرزدش که شیر مرد بود (چوبک، 1379: 42).
در این داستان، بصورت ضمنی و غیرمستقیم، نام «دریابیگی» در عبارت «عمارت دریابیگی» آمده که منزل مسکونی میرزا احمد خان دریابیگی، یکی از حکمرانان توسعه‌گرای بوشهر و بنیانگذار نیروی دریایی مدرن در ایران بوده است (رسایی، 1350: 47).

3. باورها، آیینها، بازیها، نغمات و ...

بدلیل گستردگی کاربرد فرهنگ عامه در رمان تنگسیر، نگاهی گذرا و پراکنده به تعدادی از این عناصر، مانند باورها و عقاید، بازیها و آیینها، نغمات و الحان و .... می‌شود.
- اول دشت: اول دشت و اول دشتی. اصطلاح کسبه‌ی بازار است و معمولاً نخستین فروش بامداد را اول دشت می‌نامند و معتقدند، گرفتن بهای اولین فروش در آغاز روز از دست یک انسان نیک، موجب برکت خواهد بود. بنابراین گاهی اولین فروش با تخفیف ویژه همراه است؛ مثلاً فروشنده به خریدار می‌گوید: «این جنس را اول دشتی ارزان می‌دهم، چون که نمی‌خواهم رد بشوی». اصطلاح سرچراغی هم برای فروش شامگاه است. مثلاً فروشنده به خریدار مزاحمی می‌گوید: «تو را به خدا این سر چراغی ما را اذیت نکن. بگذار کاسبی کنیم»؛
- پول سر راهی: پولی که بزرگترها هنگام سفر به زیردستان و کوچکترها می‌دهند؛
- تنگیسه: بازی کودکانه‌یی که با فرو کوفتن چوبهایی به بلندی تقریباً سی سانتیمتر، درون شفته‌ی آب و گل، بازی می‌شود و آنچنان است که هر یک از بازیکنان باید بتواند چوب حریفی را که پیش از وی به زمین کوفته شده، به ضرب تنگیسه‌ی خود جا کن کند؛
- حلال به زنده‌یی: این اصطلاح در بوشهر و توابع در مواردی گفته می‌شود که کسی از کسی حلالیت طلبد؛ مثلاً در هنگام سفر یا پس از رفع نقار. مثال: «هر خوبی هر بدی ازم دیده‌یی، حلالم کن». طرف می‌گوید: «حلال به زنده‌یی»؛ یعنی حلال کردم و امیدوارم زنده باشی. به این کار حلال بودی هم می‌گویند؛
- شروه (šarve): از نغمات محلی بوشهر. آنندراج در باب آن می‌نویسد: «...نوعی از خوانندگی که آن را شهری نیز گویند». در بوشهر و دشتستان، شروه، مادر تمام نواهای دیگر است و ردیفهای گوناگون دارد. شاهنامه و خمسه‌ی نظامی و مثنوی و اشعار باباطاهر همدانی و فایز دشتستانی هر یک را با یک گونه از ردیفهای این نوا می‌خوانند که یک نوع آن بسیار پر سوز و گداز و غم‌آور است (باباچاهی، 1368: 29)؛
- وه، وه، وه: در جنوب، ترجیع بند اشعار نوحه و سوگواری است و با آهنگ جانگدازی خوانده می‌شود؛
- افزون بر موارد یاد شده، اعتقاد بومیان منطقه به جن و پری و رابطه‌ی آنها با بعضی انسانها نیز در این داستان مورد توجه واقع شده است. به نمونه‌یی از آن توجه کنید:
همه می‌دانستند که این درخت نظر کرده است و هر کس از پهلوی آن می‌گذشت، چه روز و چه شب، بسم‌اللهی زیر لب می‌گفت و آهسته رد می‌شد. این کُنار، خانه‌ی پریان بود که ... (همان: 01).
در بخش دیگری از داستان، زارممد که خود اعتقاد چندانی به این امور خرافی ندارد، ماجرای عروسی از ما بهتران را از زبان یکی از هم ولایتی‌هایش توصیف می‌کند:
زار غلوم خودش قسم می‌خورد که به چشم خودش شب عروسیشون را دیده بود. می‌گفت: نصب شو از بوشهر می‌رفتم بهمنی، دیدم مثه اینکه «کنار» چراغونی شده بود. رو هر شاخش از ما بهترونای کوچک به قد یه بند انگشت بودن که هر کدومشون یه شعم [شمع] روشن تو دستشون بود.... (همان: 02).
استخاره نیز از سنتهای مسلمانان است که در این داستان مبنای عمل قهرمان برای گرفتن انتقام از چهار مرد شیاد قرار می‌گیرد.
.... من چار تا استخاره برای چارتاشون زدم؛ نه تنها همش خوب اومده، بلکه ترکشون هم بد اومده. اگه باورت نمیشه برو از سیدعلی، پیش نماز «امامزاده» بپرس. او برام استخاره با قرآن زد نه با تسبیح (همان: 38).

4. خلق و خو و روحیات مردم

اگرچه در میان هر جامعه و در هر منطقه‌یی، اصناف بد و خوب از انسانها وجود دارند و همه‌ی آحاد یک جامعه را از منظر صفات نیک و بد، نمی‌توان مشمول حکم کلی واحدی قرار داد؛ اما هر ملتی در ارزیابیهای تاریخی و قومی، با تکیه بر عنصر بسامد، به صفتی برجسته شناخته می‌شوند. با این توضیح، می‌توان چنین اظهار نظر کرد که آزادگی و آزادی‌خواهی، خوی اصلی و صفت بارز مردم تنگستان و دشتستان است (شیخ نوری، 1392: 53) در کنار این صفت ارجمند، مردمان این سرزمین، به میهمان‌نوازی و نوع‌دوستی نیز شهره هستند (کنین، 1387: 41). افزون‌برین، در داستان تنگسیر، نمونه‌های بسیار زیبایی از خصال نیک و انسانی مردم این منطقه را بروشنی می‌بینیم.

4-1. نوع دوستی و خانواده‌دوستی

نوع‌دوستی و کمک به همنوعان از آغاز داستان، در دغدغه‌ی قهرمان اثر، برای مهار کردن ورزای رمیده‌ی پیرزنی به نام «سکینه» تبلور می‌یابد. شهرو، همسر زارممد، در قالب تک‌گویی درونی، چنین زمزمه می‌کند:
بیچاره‌ی بدبخت با زبون روزه، این وخت روز این همه راه اومده، ورزای یاغی مردم رو بگیره ... همش برای مردم بیگاری میکنه تا حرفشم بزنی خلقش تنگ میشه (همان: 94).
او در اعتراض آشکار به شوهر خویش می‌گوید: «آخه مگه غیر از تو، تو این ده کس دیگه‌یی نیس؟».
در پاسخ زارممد به شهرو، اوج نوع دوستی این مرد فروتن و خویشتن‌دار تنگستانی باز نموده می‌شود:
زن! تو خودت که خوب میدونی کس دیگه‌یی نمی‌تونه این ورزا رو بگیره، چرا این حرفو میزنی؟ سکینه که مث تو شوور نداره و هسّو نیسش همین یه ورزاس (همان: 05).
علاوه بر نوع سلوک قهرمان با همسر و فرزندانش که حاکی از استحکام روابط خانوادگی در میان مردم بوشهر و بویژه تنگستان است؛ رفتار زن قاسم نیز که شوهرش مدتها پیش، بر اثر بیماری وفات یافته از میزان تعهد تنگسیر، نسبت به همسر و خانواده پرده برمی‌دارد. گفتگوی زارممد با زن شروه‌خوان شوی‌مرده، در گورستان، حاکی از همین روحیه است:
( هیچی بدتر از بی‌کس نیست. من دیگه نمی‌خواهم بعد از قاسم زنده باشم».
«.... خواهرً کس همه‌مون امیرالمؤمنینه. تو گرما خفه میشی. صبر داشته باش. محمد مرد که از نور آفریدند...م (همان: 93).

4- 2. دوستی با حیوانات و محیط زیست و ...

در خلال داستان تنگسیر و در رفتار شخصیتهای گوناگون این داستان، شواهدی وجود دارد که حاکی از روابط عاطفی انسان و طبیعت است. گفتگوی همدلانه و شقفت‌‌آمیز زارممد با ورزای سکینه، پس از مهار کردن او، در کنار بخشیدن کیکهای کشمشی (که این شخصیت برای کودکان خویش تهیه کرده) به سگ گرسنه که بصورتی کاملاً غیر شعاری و باورپذیر در دل داستان، جاخوش کرده، نمونه‌یی گویا از این روحیه است.
سپس آن تکه کیک کشمشی که لای کاغذ تو دستش بود، انداخت جلو سگ... پرزهای کیک رو ماسه‌ها ریخت و سگ آنها را لیسید: «بخور حیوون. فعلاً تو از بچه‌های من مستحقتری» (همان: 54).
همدردی زارممد با گنجشکهای تشنه در فصل نخست داستان نیز می‌تواند، شاهد دیگری بر این روحیه‌ی مردم تنگستان باشد. افزون برین، میهمان دوستی در داستان تنگسیر و حرمت میهمان در تنگستان نیز در این داستان، در قالب رفتار و گفتار قهرمان، مورد تأکید قرار گرفته است (همان: 47).

4- 3. پایبندی به دین و احکام شرعی

از فصل آغازین داستان، خواننده با توجه به توصیف راوی و سخنان و رفتار شخصیتها در می‌یابد که اعتقادات مذهبی و توجه به دستورات شریعت، خصلتی ریشه‌دار در مردم تنگستان است. روزه‌داری زارممد و همسرش و اهالی «دوّاس»، در روزهای طولانی و گرمای طاقت‌فرسای تابستان بوشهر، گواه این مطلب است. در طول داستان نیز در گفتگوی شخصیتهای تنگسیر، منشأ همه‌ی توفیقات و اتفاقات، خواست و مشیت خداوند بیان می‌شود؛ حتی ظلم‌ستیزی و روحیه‌ی ضد استعماری قهرمان داستان نیز برخاسته از باورهای دینی اوست. زارممد کار برای اجنبی را معصیت می‌داند و از خالو می‌خواهد که از این کار توبه کند (همان: 84).
«زایر محمد» اهل خمس و زکات است و پیش از سفر کربلا، دیون شرعی خود را ادا کرده است:
.... رفتم پیش امام جمعه‌ی بوشهر. گفتم: می‌خواهم پولمو حلال کنم. خدا خیرش بده چه آدم باخداییه، دو هزار تومنم گرفت و هزار و هفصد تومن از پول خودش بم داد. من راضی بودم.... بعد که می‌دونی به کربلا مشرف شدم (همان: 58).

4-4. ستم‌ستیزی و ستیز با استعمار

آزادی‌خواهی، عدالت‌طلبی و استعمار ستیزی، وجه غالب شخصیت مردم، در سراسر جغرافیای پهناور ایران است. از اینرو برخلاف اغلب کشورهای منطقه و برغم تلاش بسیار قدرتهای بزرگ، هیچ‌گاه روساخت اجرایی استعماری در هیچ نقطه‌یی از این سرزمین برقرار نشده است؛ استعمار ستیزی ساکنان سواحل خلیج‌فارس بنا بدلایل آشکار تاریخی، در کسوت مبارزه با دولت بریتانیا رخ نموده است (جزء محمدپور، 1385: 15- 36). قهرمان شیری در این مورد می‌نویسد:
در ادبیات سیاسی جنوب، بخش عمده‌یی از اساس هم‌ستیزیها استوار بر متغیرهای اقتصادی است و در ظاهر ارتباط مستقیمی به سیاست ندارد؛ اما هنگامی که پیش‌زمینه‌ی پیدایش این پدیده‌ها و پیامدهای آنها باز کاوی می‌شود، موضوع کاملاً سویه‌ی سیاسی به خود می‌گیرد (شیری، 1384: 52- 63). داستان تنگسیر صادق چوبک، به سبب آشنایی عمیق وی با فرهنگ مردم منطقه و همچنین بهره‌گیری بسیار از عناصر اقلیمی و بومی در پرداخت داستان، می‌تواند مرجع مهم و معتبری برای پژوهش در باب فرهنگ عامه‌ی بومیان سواحل خلیج‌فارس بشمار آید. در ادامه، پدیده‌هایی، همچون مهاجرت، قاچاق، حضور اتباع بیگانه و امتیازدهی ویژه به ایشان را بعنوان مصادیقی ازانگاره‌های سیاسی ویژه‌ی داستان اقلیمی جنوب ذکر می‌کند (همانجا). از این رو شخصیت زارممد را بعنوان یکی از ساکنان تنگستان در رمان تنگسیر، می‌توان در قالب «شخصیتهای نوعی» (12) (که نشان دهنده‌ی خصوصیات و اختصاصات گروهی از مردم هستند)، طبقه‌بندی کرد (میر صادقی و ذوالقدر، 1377: 182). او شخصیتی ساده و معمولی است که خصوصیت بارز رفتارش، نرمش و صلح‌طلبی است؛ اما پس از اینکه از یکسو، درگرفتن حق خود از راههای قانونی و مسالمت‌آمیز ناکام می‌ماند و از سوی دیگر، عزت خود را در پذیرفتن این حق‌کشی آشکار، برباد رفته می‌بیند؛ تصمیم به قتل شیادان می‌گیرد. بنابراین در بزنگاه اصلی داستان، زایرمحمد از پیله‌ی نرم‌خویی خویش بیرون می‌آید و به قهرمانی تبدیل می‌شود که در برابر زورگویی و بی‌عدالتی، قد علم می‌کند. گویی راوی، با بر کشیدن زارممّد از بطن جامعه‌ی ساحل‌نشینان جنوب ایران و تبدیل او به اسطوره‌ی ستم‌ستیزی، در دورانی که اسطوره‌ها به محاق فراموشی رفته‌اند؛ به مردم این سامان یادآوری می‌کند که هر یک، قهرمانی استثمار و استعمارستیز، در درون خود به ودیعت دارند.
زایر محمد که از همرزمان رئیسعلی دلواری بوده است، با دیدن پرچم انگلستان درهم می‌شود.
رسید به سبزآباد... نگاهی به پرچم انگلیس که شق و رق، رو دکل دیلاقش، تو آسمان نیلی موج میخورد، انداخت و صورتش توهم رفت و رو زمین تف کرد... چن ساله که من این بیرق رو همین جور می‌بینم که هیچ وقت نمی‌ذارن کهنه بشه و آفتار، رنگ و روشن ببره. عوضش بیرق خودمون که رو امیریه زدن، آفتاب رنگ و روش برده و سفید سفیدش کرده ... (چوبک، 1379: 52).
«زایر محمد»، مدتی با خالو در باب نوع تعامل اقتصادی خود با انگلیسها و بهره‌کشی آنها از وی بحث می‌کند و با درودی بر روان رئیسعلی دلواری که نماد مبارزه با استعمار پیر انگلیس در جنوب ایران است، مغازه‌ی پدر همسر خود را ترک می‌کند.
محمد راه افتاد از میان خانه‌های تو سری‌خورده‌ی سنگی و نخلها و بابلها و ماسه‌های گداخته. دیوار قبرستان انگلیسها به پیشوازش می‌آمد. دور و ور قبرستان، خالی و خاموش بود. دید چند نفر دارند، تابوت سیاهی را با دستگیره‌های زرنما از درون کامیونی بیرون می‌کشند. چند تا زن و مرد هم کنار کامیون ایستاده بودند.
عجب جونورایی هسن اینا. مردنشونم به آدم نمی‌مونه. یه چکه اشک از چشمشون در نمیاد. من هیچ‌وقت ندیدم یه انگلیسی گریه کنه... شاید اینا اصلاً اشک نداشته باشن (همان: 53).

نتیجه‌گیری

داستان تنگسیر صادق چوبک، به سبب آشنایی عمیق وی با فرهنگ مردم منطقه و همچنین بهره‌گیری بسیار از عناصر اقلیمی و بومی در پرداخت داستان، می‌تواند مرجع مهم و معتبری برای پژوهش در باب فرهنگ عامه‌ی بومیان سواحل خلیج‌فارس بشمار آید. با توجه به اینکه داستان بر اساس رویدادی واقعی که نویسنده شاهد آن بوده، نگاشته شده است، از این رو به شهادت شخصیت نوعی زایر محمد، می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که برغم نرمش و صلح‌طلبی تنگسیر، در لایه‌های عمیق شخصیت وی، قهرمانی ستم ستیز و ضد استعمار وجود دارد که می‌تواند در هنگام ضرورت از شرافت وی در برابر زورگویان صیانت کند.
دین و مذهب در فرهنگ ساکنان سواحل جنوبی ایران، نقشی پررنگ و انکار‌ناپذیر دارد و رفتارهای انسان‌دوستانه، طبیعت‌دوستانه، ضد ستم و اجنبی‌ستیز آنها، ریشه در اعتقادات دینی ایشان دارد.
چوبک از عناصر گوناگون فرهنگ عامه و جغرافیای طبیعی و انسانی، مانند باورها و عقاید، آیینها، موسیقی، مکانها و محلات، گیاهان و غذاها و ... در اثر ماندگار خویش استفاده کرده است که می‌تواند پژوهشگران را در تحقیق در مورد فرهنگ عامه‌ی ایرانیان ساکن در سواحل خلیج‌فارس یاری نماید.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (رحمه الله)؛
2. کمبل در این نظریه‌ی «سفر قهرمان» معروف است، فرایند تکامل شخصیتهای اسطوره‌یی را در هفده مرحله تبیین کرده است.
3. General/ Official Culture.
4. Folklore / Pubilc Culture.
5. Basic Research.
6. Descriptive - Analytic.
7. باستانگرایی زبانی، ادامه‌ی حیات زبان کهن در زبان امروز است و در دو سطح واژگان و ساخت نحوی قابل بررسی است (شفیعی کدکنی، 1376: 24).
8. Brand.
9. در توضیح اسامی خاص، اغلب از لغتنامه‌ی دهخدا، یادداشتهای نویسنده و دانشنامه‌های الکترونیکی سود جسته‌ایم.
10. Suspense.
11. لفظی است مهمل و بی‌معنی یا فاقد معنی روشن که بدنبال اسم یا صفت می‌آید و برای تأکید و گسترش معنی آنهاست؛ مثال: هرج و مرج؛ رخت و پخت؛ دکتر مکتر؛ تک و توک و ....(انوری و گیوی، 1370: 102).
12. Typical Character.

منابع تحقیق :
کتاب
- ابوالقاسمی، محسن؛ تاریخ زبان فارسی، تهران: سمت، 1389.
- انوری، حسن؛ فرهنگ کنایات سخن، تهران: سخن، 1383.
- ؛ گیوی، احمد؛ دستور زبان فارسی 2، تهران: فاطمی، 1370.
- باباچاهی، علی؛ شروه‌سرایی در جنوب ایران، تهران: مرکز فرهنگی و هنری اقبال، 1368.
- باقری، مهری؛ مقدمات زبانشناسی، تهران: دانشگاه پیام نور، 1379.
- براهنی، رضا؛ قصه‌نویسی، تهران: اشرفی، 1347.
- ثمره، یدالله، آواشناسی زبان فارسی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1385.
- چوبک، صادق؛ تنگسیر، تهران: انتشارات جاویدان، 1973.م.
- دستغیب، عبدالعلی، بسوی داستان‌نویسی بومی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1376.
- ؛ نقد آثار چوبک، تهران: نشر ایما، 1378.
- رسایی، فرج‌الله؛ 2500 سال بر روی دریاها، تهران: پیک دریا، 1350.
- ساعی، کریم؛ جنگل‌شناسی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1332.
- سپانلو، محمدعلی؛ نویسندگان پیشرو ایران: از مشروطیت تا 1350، تهران: نگاه، 1387.
- سید حسینی، رضا؛ مکتبهای ادبی، جلد اول، چاپ یازدهم، تهران: نگاه، 1376.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، تهران: اگه، چاپ پنجم، 1376.
- شمیسا، سیروس؛ مکتبهای ادبی، تهران: قطره، چاپ ششم، 1393.
- شیخ نوری، محمد امیر؛ جنبش ضد استعماری جنوب، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی: تهران، 1392.
- شیری، قهرمان؛ مکتبهای داستان‌نویسی در ایران، تهران: چشمه، چاپ اول، 1387.
- عبدلی، اصغر و دیگران؛ اطلس حیات وحش (مهره‌داران) استان بوشهر، تهران: معارف، 1388.
- کسمایی، علی اکبر؛ برخی از نویسندگان پیشگام در قصه‌نویسی ایران، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1363.
- کنین، عبدالحسین؛ جغرافیای طبیعی و انسانی بوشهر، تهران: طلوع دانش، 1387.
- مهندس، محمدحسن میرزا؛ دو سفرنامه از جنوب ایران، به تصحیح علی آل‌داوود، تهران: امیرکبیر، 1368.
- میر صادقی، جمال؛ ذوالقدر، میمنت، واژه‌نامه‌ی هنر داستان‌نویسی، تهران: انتشارات مهناز، 1377.
- میر عابدینی، حسن؛ صد سال داستان‌نویسی در ایران، تهران: چشم، 1377.
- ولایتی؛ علی اکبر؛ فرهنگ و تمدن اسلامی، تهران: دفتر نشر معارف، 1389.
- یاحسینی، سیدقاسم؛ مطالعاتی درباره‌ی تنگستان، تهران: گلگشت، 1387.
مقاله
- آژند، یعقوب؛ «وضع ادبیات داستانی در قبل و بعد از انقلاب»، مجله‌ی سوره، شماره‌ی دوازدهم، 1369، 12- 16.
- آقا گل‌زاده، فردوس، ممسنی، شیرین؛ «تحلیل زبانشناختی متن روایی تنگسیر در چهارچوب الگوی حل مسئله‌ی مایکل هویی»، فصلنامه‌ی پژوهشهای ادبی، شماره‌ی پانزدهم، بهار 1386، 9- 30.
- بهار، شمیم؛ «یادداشت درباره‌ی تنگسیر»، مجله‌ی اندیشه و هنر، شماره‌ی هشتم، 1342، 657 - 660.
- جزء محمدپور، جمشید؛ «حضور بریتانیا در خلیج‌فارس»، فصلنامه‌ی تاریخ معاصر ایران، سال دهم، شماره‌ی 37، بهار 1385، 15- 36.
- خرمی، محمد مهدی؛ «بازسازی اسطوره گونه‌ی داستانی واقعی»، مجله‌ی ایرانشناسی، سال پنجم، شماره‌ی هجدهم، 1372، 283- 291.
- رضایی باغ بیدی، حسن؛ «شیرازی باستان»، مجله‌ی گوهر گویا (پژوهشهای ادب عرفانی)، شماره‌ی اول، 1382، 32- 40.
- سپانلو، محمدعلی؛ «گزارشی از داستان‌نویسی یکساله‌ی انقلاب»، اندیشه‌ی آزاد، شماره‌ی اول، 1358، 7-9.
- ؛ «داستان‌نویسی معاصر؛ مکتبها و نسلهایش»، مجله‌ی آدینه، شماره‌ی 121 و 122، 1376، 62- 64.
- شیری، قهرمان؛ «آرمان و انگاره‌های اقلیمی در داستان‌نویسی جنوب»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره‌ی 93، 1384، 52- 63.
- صادقی شهپر، رضا؛ «نخستین رمان اقلیمی در داستان‌نویسی معاصر ایران»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره‌ی چهلم (پیاپی 154)، 1389، 35- 39.
- غلامرضا بیگی، مریم؛ «بررسی مکتبهای ادبی در آثار چوبک، با نگاهی به مشخصه‌های رئالیستی و ناتورالیستی در دو رمان تنگسیر و سنگ صبور»، مجله‌ی ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی، شماره‌ی اول، 1385، 87- 100.
- فتوت، مهدی؛ «تاریخچه‌ی مدرسه‌ی سعادت بوشهر»، مجله‌ی رشد آموزش تاریخ، شماره‌ی دوم، 1379، 10- 13.
- واحدی لنگرودی، محمدمهدی؛ ممسنی، شیرین؛ «بررسی پی‌بستهای ضمیری در گویش دلواری»، گویش‌شناسی (ضمیمه‌ی نامه‌ی فرهنگستان)، جلد اول، شماره‌ی سوم، بهمن 1383، 64- 82.
- وثوقی، ناصر؛ «کتاب گزاری (تنگسیر)»، مجله‌ی اندیشه و هنر، شماره‌ی هشتم، 1342، 662- 666.
منبع اینترنتی
http://www.vajehyab.com.


منبع مقاله :
فصلنامه‌ی تخصصی مطالعات خلیج‌فارس، سال دوم، شماره‌ی سوم (پیاپی 7)، 1395.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.