سيماي پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آثار شهيد علامه مطهري رحمت الله عليه (قسمت پنجم و پاياني)
شئون رسول اکرم
اين منصب هم به نص قرآن که مي گويد: «فلا و ربک لا يؤمنون حتي يحکموک فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما» (65/نساء) به پيغمبر تفويض شده و رسول اکرم از جانب خدا حق داشت که در اختلافات ميان مردم قضاوت کند. منصب سومي که پيغمبر اکرم رسما داشت و هم به او تفويض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهده دار آن بود همين رياست عامه است. او رئيس و رهبر اجتماع مسلمين بود... گفته اند آيه: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» (59/نساء) ناظر به اين جهت است که او رئيس و رهبر اجتماع شماست هر فرماني که به شما مي دهد بپذيريد. قهرا اينکه مي گوئيم سه شأن به اصطلاح تشريفات نيست بلکه اساسا آنچه از پيغمبر رسيده سه گونه است. يک سخن پيغمبر فقط وحي الهي است. در اينجا پيغمبر هيچ اختياري از خود ندارد دستوري از جانب خدا رسيده، پيغمبر فقط واسطه ابلاغ است مثل آنجا که دستورات ديني را مي گويد، نماز چنين بخوانيد، روزه چنان بگيريد و ... آنجا که ميان مردم قضاوت مي کند ديگر قضاوتش نمي تواند وحي باشد. دو نفر اختلاف مي کنند پيغمبر طبق موازين اسلامي بين آنها حکومت مي کند و مي گويد حق با اين است يا با آن. در شأن سوم هم پيغمبر به موجب اينکه سائس و رهبر اجتماع است اگر فرماني بدهد غير از فرماني است که طي آن وحي خدا را ابلاغ مي کند. خدا به او اختيار چنين رهبري را داده و اين حق را به او واگذار کرده است. او هم به حکم اينکه رهبر است کار مي کند و لهذا احيانا مشورت مي نمايد ما مي بينيم در جنگهاي احد، بدر و در خيلي جاهاي ديگر پيغمبر اکرم با اصحابش مشورت کرد. در حکم خدا نمي شود مشورت کرد. لذا مي فرمود اين مسائل به من مربوط نيست من جانب الله چنين است و غير از اين هم نمي تواند باشد. پس اگر در موردي پيغمبر اکرم فرمان داد چنين بکنيد اين به حکم اختياري است که خدا به او داده است. اگر هم در يک مورد بالخصوص وحيي شده باشد يک امر استثنايي است و جنبه استثناي. (امامت و رهبري/ص50-47)
پيامبر صلي الله عليه و آله مانع عذاب بر امت
(خدا چنان نيست که اين مردم را عذاب کند در حالي که تو در ميان آنها هستي، و خدا چنان نيست که آنها را عذاب کند در حالي که گنهکارند و استغفار مي کنند.) در نهج البلاغه نقل شده که خدا دو امان داشت، اول رسول خدا و دوم استغفار. ايهاالناس! يک امان رفت، امان ديگر را ميان خودتان حفظ کنيد.
آيا مقصود از عذاب چيست؟ در اصطلاح مفسرين عذاب استيصال [داريم و عذاب] عادي و غير استيصال. اول عذابهائي است که براي قومي جنبه فوق العاده دارد مثل صاعقه، باد، مسخ و غيره.
در قرآن در آيات مکرري کلمه عذاب ذکر شده عذابهائي که شکل مذکور را نداشته و شکل ديگر دارد مثل آيه اي که مي گويد: قومي مسلط بر قوم ديگر شدند و اينها به دست آنها ذليل شدند. در سوره انعام مي فرمايد: «قل هو القادر علي ان يبعث عليکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او يلبسکم شيعا و يذيق بعضکم بأس بعض» (65/انعام) خدا قادر است که عذابي را از بالاي سر شما فرود آورد يا از زير پاي شما بجوشاند و يا شما را فرقه فرقه نمايد يا بدي بعضي از شما را به بعض ديگر بچشاند. عذاب از بالاي سر [يعني] اقوياي شما را بر شما مسلط کند. [و عذاب از زير پاي شما يعني] تحت تسلط زير دستها باشيد.
مقصود از آيه مورد بحث اين است که خداوند شما را تا پيغمبر در ميانتان هست و استغفار مي کند معذب نخواهد کرد. آيا مقصود، عذابي مانند عذاب قوم لوط است يا عذابي ديگر مثل گرفتاريها؟ ظاهرا شامل هر دو مي شود. و آيا مقصود اين است که جسم پيغمبر در ميان مردم باشد؟ ظاهر همين است، ولي بعيد نيست که منظور، سنت و احکام پيغمبر و تعليمات او باشد. در اين صورت معني آيه چنين مي شود. و مادامي که تو در ميان آنها باشي يعني مادام که دستورات و تعليمات تو در ميان آنها باشد و يا حالت توبه و بازگشت و پشيماني داشته باشيد، خداوند شما را عذاب نمي کند. ظاهرا منظور اين است که اگر ملت اسلام از عذابهايي از قبيل عذابهاي عاد و ثمود در امان باشند، از عذابهاي ديگر در امان نيستند. اگر پيغمبر رفت، عذاب پشت سرش آمده است. قرآن عذابهائي را ذکر مي کند از قبيل تسلط اغنيا بر ضعفا، و از همه بالاتر فرقه فرقه شدن که نيروها عليه يکديگر به کار مي افتد و در شمن شاد مي شود. اينها عذابهاي الهي است « و ما کان الله ليعذبهم و انت فيهم» تا تو در ميان مردم باشي خدا اينها را عذاب نخواهد کرد. تو نباشي ولي تعليمات تو باشد باز هم خدا عذاب نمي کند. و در صورت استغفار و بازگشت نيز خدا آنها را عذاب نمي کند.
(آشنايي با قرآن ج 3/ص40-37)
شأن انذار و تبشير براي پيامبر صلي الله عليه و آله
«انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا» (8/فتح)
يکي از شأن هاي پيامبر تبشير است و شأن ديگر انذار. هميشه پيغمبران مردم را در حال حرکت و در جريان مي بينند يعني انسان خواه ناخواه اين طور است. انسان هيچ وقت ساکن نيست هميشه در حرکت است منتها در چه راهي و به کدام سو در حرکت است؟ پيامبران مبشر و منذر هستند يعني راه را ارائه مي دهند و بشارت و نويد مي دهند که اگر از اين راه بروي به چه فتح و سعادت و کمالي نائل مي شوي و اگر از آن راه و آن راه بروي به چه بدبختي و شقاوتي نائل مي شوي. حديثي هست که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله با اصحاب نشسته بودند چند خط از نقطه اي به نقطه اي رسم کردند بعد اشاره به خط وسط که خط راست بود کردند و فرمودند: «اين راه من است (صراط مستقيم) و بقيه راهها و راههاي من نيست يعني انسان هميشه در حال حرکت است، منتها يک وقت راه راست را به سوي مقصد در پيش مي گيرد و يک وقت از راههاي کج مي رود و پيغمبران آمده اند که مبشر به راه راست باشند.» اينجا عمل خاصي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله صورت گرفته که مسأله مبشر بودن و منذر بودن پيغمبر صلي الله عليه و آله را خيلي خوب مجسم مي کند و مخصوصا منذر بودن.
(آشنايي با قرآن ج5/ص 197-196)
اوصاف رسول اکرم صلي الله عليه و آله از ديدگاه قرآن
«يأمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنکر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الأغلال التي کانت عليهم» (157/اعراف) يعني او به نيکي امر و از زشتي نهي مي کند، چيزهاي پاک را براي آنها روا و چيزهاي پليد و زيانبار را ناروا مي کند، بار سنگين و غل و زنجيرها که بر آنهاست از آنها بر مي دارد.
اين بار سنگين و غل و زنجيرها همانهاست که بر عقل و روح مردم بوده و دست تواناي رسول خدا صلي الله عليه و آله آنها را برداشت.
(بيست گفتار/ص285)
پيامبر سراپا گوش بود
منعويت و شب زنده داري پيامبر-(20/مزمل) و (79/اسراء)
مي بينيم درباره معنويت زياد سخن گفته اند، اما درباره عدالت يا سخن نگفته اند و يا بسيار کم گفته اند. حالا که تحول پيدا شده درباره عدالت سخن گفته مي شود ولي گويا مد شده که درباره معنويت زياد سخن گفته نشود... متاسفانه گاهي ديده مي شود که در بعضي از نوشته هاي امروزي و در بعضي از تفسيرهائي که درباره قرآن نوشته مي شود آنچه که معنويت است تفسير به ماديت مي کنند اين افراد مي خواهند پايه هاي معنويت قرآن را از ميان ببرند و متاسفانه صرفا بر روي عدالت فکر مي کنند تصور مي کنند بدون معنويت، عدالت امکان پذير است ولي اولا از يک سو معنويت در قرآن قابل توجيه و تاويل نيست و از سوي ديگر بدون بال معنويت از بال عدالت کاري ساخته نيست از نظر قرآن معنويت پايه تکامل است اينهمه عبادات که در اسلام بر روي آن تکيه شده است براي تقويت جنبه معنوي روح انسان است زندگي پيامبر را ببينيد با آنهمه گرفتاري و مشغله اي که دارد باز در همان حال قرآن مي گويد: خدا آگاه است که تو در حدود دو ثلث شب را به عبادت قيام مي کني، گاهي حدود نصف آن و لااقل ثلثي از شب و گروهي که با تو هستند [نيز چنين مي کنند] (20/مزمل)... و يا خدا به پيامبرش تاکيد مي کند که: قسمتي از شب را براي عبادت برخيز تهجد کن، نماز شب بخوان تا به مقام مجمود برسي. (79/اسراء) (پيرامون انقلاب اسلامي/ ص174)
تسبيح و استغفار پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله
مي گفت بر روي دلم آثار کدورت احساس مي کنم و روزي هفتاد بار براي رفع اين کدورتها استغفار مي کنم. آن کدورتها چيست؟ آن کدورتها براي ما آينه است براي ما نورانيت است براي او کدورت است. او وقتي که با ما حرف مي زند ولو حرفش را براي خدا مي زند ولو خدا را در آينه وجود ما مي بيند باز از نظر او اين کدورت است. «ام سلمه» و ديگران گفته اند که در يکي دو ماه مانده به وفات حضرت ديديم که هيچ جا بر نمي خاست و نمي نشست و عملي انجام نمي داد مگر اينکه مي گفت: «سبحان الله و استغفرالله ربي و اتوب اليه» اين ديگر يک ذکر جديد بود. ام سلمه مي گويد عرض کردم يا رسول الله صلي الله عليه و آله چرا اينقدر اخيرا زياد استغفار مي کنيد؟ فرمود: اين طور به من امر شده است «نعيت الي نفسي». بعد فهميديم که آخرين سوره اي که بر وجود مقدسش نازل شده سوره نصر است. اين سوره که نازل شد پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله احساس کرد که اعلام مردن است، يعني تو ديگر وقتت تمام شده است بايد بروي. سوره مبارکه اين است «اذا جاء نصرالله و الفتح - و رأيت الناس يدخلون في دين الله افواجا- فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا» (اين قرآن چقدر لذيذ است! چقدر زيباست! آدم حظ مي کند که اينها را به زبان خودش جاري کند) اي پيغمبر! آنجا که ياري پروردگار بيايد آنجا که ديگر ياريش آمد و ترا بر مخالفين پيروز کرد، آنجا که فتح شهر يعني فتح مکه نصيب تو شد پس از اينکه ديدي مردم فوج فوج به دين اسلام وارد مي شوند «فسبح بحمد ربک» پروردگار خودت را تسبيح و تمجيد کن و استغفار نما که او توبه پذير است. چه رابطه اي است ميان آن مقدمه و اين مؤخره؟ چرا پس از پيروزي و فتح و پس از اينکه مردم فوج فوج داخل اسلام مي شوند تسبيح کن؟ يعني مأموريتت پايان يافت تمام شد. (اين آخرين سوره اي است که بر پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل شده است، حتي از آيه: «اليوم اکملت لکم دينکم» و آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک» که درباره اميرالمؤمنين علي (ع) است هم ديرتر نازل شده است). تو ديگر وظيفه ات را انجام داده اي، پس تسبيح کن. پيغمبر احساس کرد که يعني ديگر تمام شد، بعد از اين در فکر خود باش. اين بود که آنافآنا تسبيح و استغفار مي کرد.
ولي ما بدبختها دلمان حکم همان ديوار قير اندود را دارد، هي گناه پشت سرگناه، هي معصيت پشت سر معصيت، و هيچگونه عکس العملي در روح ما ايجاد نمي شود. من نمي دانم اين فرشته هاي روح ما کجا و چقدر حبس شده اند، چه زنجيرهائي به دست و پاي اينها بسته شده است که دل ما تکان نمي خورد، نمي لرزد. (گفتارهاي عنوي/ ص 123-122)
دلسوزي پيامبر صلي الله عليه و آله براي هدايت مردم
انسان کامل انساندوست است، در رنج و غم ديگران شريک است مي خواهد خودش را به هلاکت برساند به خاطر آنکه چرا مردم گمراه و بيچاره و بدبخت اند: «فلعلک باخع نفسک علي آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا» خطاب به رسول اکرم است مي فرمايد: شايد تو از غصه اينکه اينها در گمراهي باقي بمانند مي خواهي خودت را تلف کني در آيه ديگر مي فرمايد: «لعلک باخ نفسک الا يکونوا مؤمنين»(3/شعراء)شايد خود را هلاک کني که چرا آنها ايمان نمي آورند.
در آيه ديگر مي فرمايد: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمؤمنين رؤف رحيم»(128/توبه) پيمبري از خود شما به سوي شما آمد که بدبختيها و رنجهايي که شما مي کشيد بر او گران و دشوار است، حرص مي ورزد به هدايت شما، نسبت به شما رئوف و مهربان است. (حکمتها و اندرزها/ص 267)
رهبري رسول اکرم صلي الله عليه و آله
اين پيامبر امي که در تورات وانجيل از او ياد شده است چيزهاي خوب را بر آنها حلال مي کند و پليديها را حرام مي نمايد و بار سنگين را از دوش آنها بر مي دارد و غلها را از مردم باز مي کند. کدام بار سنگين و کدام غل و زنجير؟ بارهايي از سنگ و يا غل و زنجيرهائي از آهن؟ از چوب؟ نه، بلکه بارهايي سنگين از عادت و خرافات و غل و زنجيرهاي روحي که بر نيروها و بر استعدادهاي معنوي بشر گذاشته شده بود. همانها که نتيجه اش جمود، افسردگي، يأس و بدبختي بود. پيغمبر اين نيروهاي بسته را باز کرد. مديريت اجتماعي يعني اين. رهبري يعني اين. مجهز کردن نيروها، تحريک نيروها، آزاد کردن نيروها، و در عين حال کنترل نيروها و در مجراي صحيح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشيدن و حرارت بخشيدن به آنها. مديريت صحيح از ضعيف ترين ملتهاي دنيا، قوي ترين ملتها را مي سازد آنچنانکه رسول اکرم صلي الله عليه و آله کرد و اين معجزه رهبري بود. (امدادهاي غيبي در زندگي بشر/ص 114)
تعبير سراج منير در خصوص پيامبر
قرآن کريم تعبير لطيفي دارد درباره رسول اکرم صلي الله عليه و آله که او را «سراج منير» چراغ نور افشان مي خواند. در اين تعبير مفهوم ظلمت زدائي که توأم با سوختن و روشن کردن است گنجانيده شده است. مي فرمايد: «يا ايها النبي انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا- و داعيا الي الله بأذنه و سراجا منيرا» اي پيامبر تو را فرستاديم گواه و نويد دهنده و بيم رساننده و دعوت کننده به حق به اذن حق و چراغي نور افشان.
مولوي با اشاره به آيه کريمه يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا (1/مزمل) مي گويد:
خواند مزمل نبي را زين سبب
که برون آي از گليم اي بوالهرب
هين قم الليل که شمعي اي همام
شمع، دائم شب بود اندر قيام
بي فروغت روز روشن هم شب است
بي پناهت ، شير اسير ارنب است
(قيام و انقلاب مهدي (ع) / ص78)
منبع: برگزيده از مجله ي سيماي پيامبر(صلي الله وعليه و آله ) در قرآن و آثار علامه مطهري (ره ) /س