آخرالزمان بر پرده نقره‌اي

در جهان ارتباطات مطمئناً بسياري از وسايل ارتباطي ما دچار تغييرات ساختاري و غيرساختاري مي‌شود. حوزه‌هاي ارتباطي انسان‌ها ساحت هنر است كه ساحتي آسماني ـ زميني دارد. در تغييراتي كه در اين ساحت پديد آمد، هنر «سينما» تولد يافت. سينما به عنوان «هنر هفتم» و به صورت يك هنر صنعت توانست با سيطره و به كارگيري هنرهاي ديگر جايگاه وسيعي را در دنيا كسب كند. طبق بررسي‌هايي كه صورت گرفته، كنش انساني، اغلب محصول دريافت‌هاي شهودي است تا دريافت‌هاي
دوشنبه، 1 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آخرالزمان بر پرده نقره‌اي
آخرالزمان بر پرده نقره‌اي
آخرالزمان بر پرده نقره‌اي

نويسنده: مهدي جدي‌نيا



در جهان ارتباطات مطمئناً بسياري از وسايل ارتباطي ما دچار تغييرات ساختاري و غيرساختاري مي‌شود. حوزه‌هاي ارتباطي انسان‌ها ساحت هنر است كه ساحتي آسماني ـ زميني دارد. در تغييراتي كه در اين ساحت پديد آمد، هنر «سينما» تولد يافت. سينما به عنوان «هنر هفتم» و به صورت يك هنر صنعت توانست با سيطره و به كارگيري هنرهاي ديگر جايگاه وسيعي را در دنيا كسب كند. طبق بررسي‌هايي كه صورت گرفته، كنش انساني، اغلب محصول دريافت‌هاي شهودي است تا دريافت‌هاي عقلاني. عنصر سينما «تصوير» است. تصوير جايگاه ويژه‌اي در دستگاه فكري و رواني انسان دارد و از اين رو اگر ما پنج حس خود را پنج دروازة روحمان بدانيم براي ارتباط با پديده‌هاي پيراموني در هر شبانه‌روز 79 درصد اطلاعاتمان را از چشممان يعني از طريق تصوير به دست مي‌آوريم و اين همان نقطه اثر سينما است؛ و بهترين حربه براي تأثير مستقيم آن هم بر روي موضوعي چون «آخرالزمان» كه حجم عظيمي از ناخودآگاه هر انسان را به صورت خود اختصاص داده است.
درگيري «خير» و «شر» و خوبي و بدي، هستة اصلي و جانماية هر قصه و ابزار اصلي داستان‌پردازي و به تبع آن سينما است. «قهرمان» و «ضدقهرمان» كه در سينما «هرو» (Hero) و «ولاين» (Vellain) شناخته مي‌شوند، عناصري غيرقابل اجتناب، نه تنها در سينما كه در تمام داستان‌هاي اساطيري به شمار مي‌روند. يكي از مفاهيمي كه ناخودآگاه و خودآگاه انسان امروز را فارغ از دغدغه‌هاي روزمره به خود مشغول كرده، پايان زمان و نبرد نهايي خير و شري است كه بشر از سال‌هاي كهن به آن اهتمام داشته و آن قهرمان و ضدقهرمان نهايي است. سينما به عنوان مدرن‌ترين كارخانه رؤياپردازي، خيلي زود به اين اصل اوليه قصه‌گويي متوسل شد و تولد نوعي خاص از سينما و گسترش و توسعه آن به عنوان يك صنعت و تجارت، مرهون اين اصل است. واقعيت اين است كه سينما امروزه به عنوان يكي از ابزارهاي چشمگير در توسعه تمدن مادي درآمده است. سينما به دليل جذابيت‌هاي ظاهري و فريبنده فراوان و كاركردهاي عيني و مؤثر آن، مورد توجه عوام و خواص قرار گرفته است. برخي غرق شكوه مادي آن شده‌اند كه بيشتر مردم جهان راتشكيل مي‌دهند و عدة اندكي متأملانه با آن برخورد مي‌كنند. قطعاً توجه به اين نكته در خصوص مطالعة علمي و تمركز بر مسئله آخرالزمان تأثير مهمي در اين روند دارد. مسئله ديگر زمينه‌هاي فلسفي و فكري و مبادي مادي يا ماوراءالطبيعي رسانه‌ها، به خصوص سينما، و فنون «نبرد سايبرنتيك» و «عمليات رواني» آن است كه سهم بسزايي در تصميم‌گيري‌هاي خرد و كلان رسانه‌اي دارد. از آنجايي كه براي ساخت اين گونه فيلم‌ها هزينه‌هاي نجومي و تلاش‌ها و تخصص‌هاي گوناگون به كار گرفته مي‌شود. سينماي هاليوود همواره غرب و نشانه‌ها و نمادهاي جامعه غربي و شخصيت‌هاي متأثر از فرهنگ غربي و همه مظاهري كه به نوعي متأثر از جامعة سفيدپوستان اروپايي و امريكايي و به خصوص «انگلوساكسون»هاست را مظاهري از بخش سفيد و نيروهاي خير داستان‌پردازي خود قلمداد مي‌كند و هرآنچه در مقابل آن قرار مي‌گيرد جزو عناصر سياه و شر به حساب مي‌آورد. در يك نگاه كلي از منظر آنها هرآنچه در فرودست آنها قرار نگيرد، در مقابل آها تعبير خواهد شد. اين همان ديدگاهي است كه امروز در گفت‌وگوهاي سياسي دولتمردان آمريكايي ديده مي‌شود.
در دوران جنگ سرد بعد از جنگ جهاني دوم، سينماي نوظهور به قضية آخرالزمان رويكردي مبسوط نشان داد و با تلاش متمركز بر دو هويت دولت نازيسم و پس از آن اردوگاه شرق سياسي با محوريت دولت شروري، بخش عمده‌اي از آثار هاليوود و اروپاي غربي ناظر به اين قضيه شد. با فروپاشي اردوگاه شرق و ابرقدرت شوروي عمليات راهبردي تقابل با تمدن و تفكر اسلام انقلابي مورد توجه قرار گرفت و نوعي خاص از رويكرد به مسئله آخرالزمان مورد توجه قرار گرفت؛ در حالي كه در خلال اين رويكرد، اصولي خاص نيز به صورت پيدا و پنهان مورد توجه قرار گرفتند. در اين خصوص سينماي هاليوود در دنياي رسانه‌اي غرب در ترسيم جايگاه خود در تضاد خير و شر دچار ترديد و شك، پنهان‌كاري انحراف نشده و هميشه خود را مظهر خير و سفيدي و ديگران را مظهر شر و سياهي قلمداد كرده و مي‌كند.
موضوعي ديگر كه جا دارد به آن اشاره شود، پرداخت جدي و هميشگي نسبي نسبت به اخلاق و دين، امور انساني و اجتماعي مي‌آيد؛ يعني نسبت خير و شر در مراتب مختلف معنا مي‌يابد. موضوع مهمي كه همواره دستمايه آغاز داستان است، ايجاد جو ناامني و اضطراب و وحشت (ترور) كه مقدمه‌اي براي پذيرش قدرت برتر و حاكميت خشن و بي‌رحمانه است. اين اتفاق يكي از سرفصل‌هاي راهبرد فرهنگي است كه در بعضي از اين فيلم‌ها دنيا به پايان خود مي‌رسد و چيزي جز انهدام گسترده و نابودي نسل بشر باقي نمي‌ماند. فيلم «نوستر آداموس» «فردا چگونه به بشر نگاه خواهد شد» (The man how saw tomarrow) و «روز بعد» (the dey after) نمونه‌اي از اين فيلم‌ها هستند؛ در حالي كه در بعضي ديگر افرادي باقي مي‌مانند كه در تلاش زندگي دوباره به تجديد تلاش و ايجاد حكومت صهيونيستي مي‌پردازند؛ مانند فيلم «حكومت آتش»، «نبرد آخر»، «روز استقلال» و «آرماگدون».
هاليوود با ساخت اين فيلم‌ها قصد دارد ترس و وحشت ناشناخته و هولناك و عظيمي را در ديدگان مخاطب ساده و بي‌دفاع خود ماندگار سازد تا تعابير اصلي آخرالزماني ناشي از كتب غيرآسماني مانند تلمود را به خورد مخاطب دهد.
نكته ديگر كه در اين خصوص مطرح است،‌ استمرار فيلمسازي در ژانرها و گونه‌هاي مختلف سينمايي اعم از عاطفي، رمانتيك، كمدي، حماسي، حادثه‌اي، سياسي، جنگي، تخيلي، كودك و نيز در قالب‌هاي انيميشن، بازي رايانه‌اي و غيره سود مي‌جويد و از همه ظرفيت‌هاي انساني هم استفاده مي‌كند. اين شگرد انبوه‌سازي در برخي اوقات بسيار كارساز است و در يك دوره زماني كاملاً عملياتي مي‌نمايد. در فيلم «هفت ديويد» «فينچر» كه فيلمي صددرصد آخرالزماني است، كارگردان با مطرح كردن هفت گناه مشهور مسيحيت و يهوديت فرجامي تلخ را مطرح مي‌كند كه به عزا نشستن انسان و مصيبت‌وارگي زندگي انسان معاصر را ترسيم مي‌كند، مضاف بر اينكه عنصر روايت باعث تمركز در موضوع نيز مي‌شود.
حقيقت اين است كه مسئلة حضور منجي، نحوه پرداخت آن و مسئله آخرالزمان، بلايا و مصيبت‌هاي قبل از ظهور ... جنگ در لابه‌لاي آن متجلي است؛ به گونه‌اي كه حتي دين «هندو» كالكي را به عنوان دهمين تجلي «ويشنو» كه منجي خويش مي‌داند، سوار بر اسب سپيد و با شمشيري آخته تصور مي‌كند كه جهان را دچار محنت شده است، نجات مي‌دهد.
اين همان نقطه كشش است كه تمام مخاطبان را جذب مي‌كند و وقتي سينما با ارائه تصوير با تأكيد بر نقاط روشن ذهني مخاطبان، ساير نقاط مبهم را نيز روشن و تصوير مورد نظر را حقنه مي‌كند و آن اسطوره منجي غربي يا انتظار در تفكر غربي در صهيونيزم مسيحي را به تماشاچي‌هاي ميليوني تزريق مي‌كند.
مثلاً در فيلم«ماتريكس» منجي، هويت صهيونيزم مسيحي را دارد؛ يعني تلفيق صهيونيزم را با مسيحيت داريد. چون «نئو» باز توليد مسيحيت و «زايان» همان صهيون است و در فيلم‌هايي مثل «آرماگدون» مخاطب به آرمان‌هاي يهودي نزديك مي‌شود و فيلم «روز استقلال» در حقيقت با يك نوع آخرالزمان كاملاً آمريكايي روبه‌روست.
واقعيت اين است كه سينماي امروز بسيار ملهم از انديشه‌هاي فلسفي است كه نظريه‌هاي مطرح شده در جهان معاصر مثل «پايان تاريخ» و «برخورد تمدن‌ها» الهام گرفته است و از اين رو مسئله منجي بسيار كم‌رنگ و بحث فرجام تاريخ پررنگ‌تر شده است؛ در حالي كه گرايش به اين فيلم‌ها نيز افزايش يافته است و عجيب اين كه از 22 فيلم برتري كه از سال 1995 تا 2004 انتخاب شده‌اند، 19 فيلم به نحوي به آخرالزمان ربط دارد. از جمله اين فيلم‌ها فيلم «ارباب حلقه‌ها» است. در اين فيلم جنگ خير و شر مطرح است. اين فيلم قوي از يك كارگردان ونزوئلايي است و عجيب اينكه نحوه پرداخت جنگ خير و شر در اين فيلم همان رويكردي است كه كارگردان «ترميناتور 2» يعني «جيمز كامرون» دارد. نحوه جنگ خير و شر، سلاح‌ها و انسان‌ها در اين فيلم متعارف نيستند. تصاوير اين فيلم شبيه همان مفهوم‌هاي انتظاري است كه متون اسطوره‌اي و يا در متون مذهبي در جنگ آخرالزمان بيان شده است. در «ارباب حلقه‌ها» هم مسئله فرجام و هم نحوه پرداخت به آن فرجام به نحوي بيان جنگ آخرالزمان است؛ يعني به شدت با آن جريان‌هاي اسطوره‌اي كه پيرامون نبردهاي خير و شر داريم، مشابه است، اين در حالي است كه مفاهيم چندي در قالب واقعيت به خورد مخاطبان داده مي‌شود كه از جمله آنها مفاهيم پيچيده ماترياليسم ديني است كه در زير به برخي از گرايش‌هاي ارائه شده اشاره مي‌كنيم.

دئيسم (طبيعت خودكار)

در اين تئوري، انسان هوشمند دستگاهي را خلق كرده كه با درايت و انتظام قدرت‌هاي دروني خويش، خالق خود را به كناري نهاده و حتي او را بردة خود كرده است و با عقل «لوگوسي» و دروني، خود را حفظ و حراست مي‌كند.
توضيح اين كه در بين فلاسفه باستان، دو نوع عقل مطرح بود؛ «نوس» و «لوگوس»؛ اولي بيرون از نظام معادل «عقل مستقل» است و دومي را بيشتر معادل عقل «درون سيستمي» و «قانون دروني» ترجمه مي‌كنند. البته در تفكرات تورات محرف هم شاهديم كه خداي اين تفكر ضعف‌هاي زيادي دارد و از آفريده‌هاي خود هم مي‌ترسد. آگوست كنت مي‌گويد:
در مكتب دئيسم، خدا خالق بوده، ولي به دليل كوتاهي دست او از هرگونه تصرف و اعمال نظر، بايسته سمت پروردگار نيست.
و اين دقيقاً به همان انديشه انحرافي ياد شده اشاره دارد.
در واقع اين انديشه خدا را فقط ناظم مي‌داند، نه خالق در حالي‌كه اگر او را فقط ناظم هم بدانيم، در نظام عظيم خلقت، ناظم هم نمي‌تواند ساعت را كوك كند و دنبال كار خود برود؛ كوك ساعت پس از مدتي تمام مي‌شود.

اومانيسم (انسان محوري)

در عمده اين فيلم‌ها، انسان خالق و سازنده است و تقريباً هيچ صحبتي از خدا نمي‌شود، تمام گفت‌وگوهاي شخصيت‌ها هم بر اساس «باور به خود» و «ايمان به قابليت‌هاي خود» است و حتي منجي را هم خود انسان‌ها برمي‌گزينند. اين نوع پيشبرد داستان برگرفته از جسم‌انگاري خدا و تشابه خدا بر انسان در تورات است كه در فرهنگ غرب، تأثير فراواني داشته است. قبول اين خدا در واقع ماترياليسم و بي‌خدايي است. در بسياري از فيلم‌ها، بشر با تكيه بر عقل معيشت‌انديش و ابزاري خويش و زور بازو و اسلحه، كه علوم سيانتيستي و تجربي هستند، به مقابله با شرّ بر مي‌خيزد و پيروز ميدان است و هيچ خبري از خدا نيست.

سكولاريسم (عرفان‌هاي اومانيستي)

به تصريح بسياري از منتقدان، فيلم‌هاي امروز به نوعي متأثر از نوعي عرفان بودايي هندويي ممزوج با مباني «اومانيستي» است. در فيلم‌هاي آخرالزماني امروز، فضاي عرفاني الهي، حماسي و ديني، بسيار دور است و در سطح بسيار نازلي و در جهت رسيدن به اهداف عملي و پراگماتيستي به كار رفته است. اين عرفان سكولار هيچ‌گاه رنگ «معنويت خدا محور» و ظلم ستيز را ندارد.

جبرگرايي و تقديرگرايي

جبرگرايي يكي از مهم‌ترين محورهاي فيلم‌هاي آخرالزماني است؛ به نوعي كه انسان‌ها و «كاراكترها» مجبورند همان‌گونه كه به ذهنشان القا مي‌كنند، بينديشند و راه بروند و تعامل كنند و هيچ اراده‌اي ندارند كه برخلاف آن عمل كنند؛ در حالي كه در اديان الهي اين موضوع مورد ردّ و اعتراض است. يهوديان صهيونيست در توجيه جنايات خود در فلطين مي‌گويند:
چون تقدير است ما به سرزمين مادري موعود خويش بازگرديم و خداي قومي ما (يهود) چنين خواسته است، فلسطيني‌ها را مي‌كشيم و آواره مي‌كنيم تا به تقدير خود برسيم.
متأسفانه اين باور در بسياري از آثار هاليوود خودنمايي مي‌كند.

وابستگي به فناوري امروز

بر خلاف آنچه در باب آخرالزمان مبني بر تغيير اصول و قواعد حاكم بر دنيا بيان مي‌شود، بسياري از فيلم‌هاي آخرالزماني هاليوود سرشار از وابستگي انسان معاصر به فناوري موجود است. در اين فيلم‌ها بدون تلفن و رايانه نمي‌توان با يكديگر ارتباط برقرار كرد؛ مثلاً در فيلم «ماتريكس» خط تلفن،‌ دالاني براي عبور از زمان به فضاي خارج از آن تصوير مي‌شود. اين فيلم برخي انسان‌ها را اسير و در بند فناوري ماتريكس نمايش مي‌دهد، ولي متأسفانه راهكار برون رفت از اين معضل را هم به صورت اشتباه و مادي تعريف مي‌كند و زندگي بدون ماشين را محال مي‌داند.
٭ برگرفته از: روزنامة جام جم، ويژه‌نامة نيمة شعبان 1384. / ماهنامه موعود شماره 61
منبع:سایت موعود





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط