ترجمه و شرح (يا ابن العلوم الکاملة)
ترجمه و شرح دعاي ندبه (37)
شرح- ائمه معصومين صلوات الله عليهم واجد تمام مراتب علوم ظاهره و باطنه بودند لذا از آن بزرگواران تعبير به علوم کامله شده است. و از جمله شرايط امامت و خلافت از طرف خداوند اعلم بودن آن امام از ساير افراد ملت به آنچه مردم بدان ولو در يک زمان از ازمنه نيازمندند از علم به احکام از حلال و حرام و عبادات و معاملات و حدود و مواريث و حکومت عدالت بين مردم بلکه دارا بودن دانش احکام انبياي سابق و حتي علوم باطنه.
دليل بر اثبات اعلميت از براهين عقليه و آيات قرآنيه و اخبار وارده بسيار است و صاحب کتاب کفاية الموحدين حدود چهارده دليل عقلي و شرعي ذکر کرده است براي اثبات اعلميت امام و ما در اينجا به ذکر چند خبر اکتفا مي کنيم.
مجلد 7 بحار ص 302 (1) راويان حديث گويند از امام ششم عليه السلام شنيديم که فرمود به خداوند سوگند من مي دانم آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، و مي دانم آنچه در بهشت است، و مي دانم آنچه در آتش است، و مي دانم آنچه تا کنون بوده، و آنچه را که بعد از اين واقع مي شود، پس از لحظه اي سکوت و احساس اينکه اين سخن بر شنوندگان دشوار آمده فرمود: اين ها را من از کتاب خداوند آموختم که فرمود: ما اين کتاب را به تو نازل کرديم که در آن بيان هر چيزي است. «و نزلنا اليک الکتاب تبينا لکل شيء»- نحل: 89-.
مجلد 7 بحار صفحه 322 (2) از امام ششم روايت شده که فرمود: خداوند انبياي اولوالعزم را آفريد و آنان را به وسيله علم فضيلت و برتري داد، و علم آنان به ارث به ما منتقل شد و ما از جهت علم و دانش برتري يافتيم. چون رسول خدا صلي الله عليه و آله عالم بود به آنچه را که آنان عالم نبودند و ما وارث علم رسول خدا و علم آن پيغمبران عليه و عليهم السلام مي باشيم.
مجلد 7 بحار ص 279 (3) از امام جعفر صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: «علم ما؛ غابر، و مزبور، و القاء در قلوب، و رسيدن صدا به گوش است، و در نزد ما جفر سرخ و جفر سفيد، و مصحف فاطمه (عليها السلام)، و در نزد ما جامعه است که آنچه مورد نياز مردم است در آن مي باشد. و چون از تفسير و توضيح آن سؤال کردند؟ فرمود: اما غابر علم به اموري است که بعدها واقع مي شود. (4) و اما مزبور علم به وقايعي است که در گذشته واقع شده است، و أما القاء در قلوب الهام است، و أما نقر و صداي در گوش ها حديث ملائکه است که سخنان آنان را مي شنويم ولي خود آنها را نمي بينيم، و اما جفر احمر، و سرخ ظرف و جعبه ايست که در آن اسلحه پيغمبر صلي الله عليه و آله است که مخفي است و بيرون آورده نمي شود تا زماني که قائم ما اهل بيت قيام کند، و اما جفر سفيد آن جعبه و ظرفي است که در آن تورات حضرت موسي و انجيل حضرت عيسي و زبور حضرت داود (عليهم السلام) و کتابهاي انبياي سابق در آن قرار گرفته است، و اما مصحف فاطمه (عليها السلام) که در آن کليه حوادث که واقع مي شود و نام کساني که به حکومت مي رسند تا روز قيامت را در بر دارد، و اما جامعه و آن کتابي است به طول 70 ذراع به املاء و ديکته رسول خدا صلي الله عليه و آله که از خود اوست، و به خط علي بن ابي طالب عليه السلام هر حکمي که مردم بدان محتاج شوند در آن ثبت است حتي به اندازه ديه خراشي و حد تازيانه و نصف تازيانه اي براي ارتکاب عمل خلاف و جنايتي که واقع مي شود.
و طبق بعضي اخبار و روايات امام عالم به زبانهاي ديگر هم مي باشد و در مجلد 7 بحار بابي است به نام باب «انهم يعلمون جميع الألسن واللغات و يتکلمون بها» (5) از جمله اين روايت است که ابوالصلت گويد: حضرت رضا عليه السلام با مردم به زبان خودشان صحبت مي کرد به خدا قسم که فصيح ترين و داناترين مردم به زبان آنان بود و من روزي به او گفتم يا ابن رسول الله من از اينکه شما زبانهاي مختلف را مي دانيد در شگفتم؟ فرمود: اي ابا صلت من حجت خدا بر مردمم، و خداوند کسي را حجت بر مردم قرار نمي دهد که زبان آنها را نداند، آيا سخن امير مؤمنان به تو نرسيده که فرمود: «بما فصل خطاب يعني فصل خصومت داده شده، پس آيا فصل خطاب (حکم و حجت) جز به معرفت و شناخت لغات و زبانها ممکن است». (6)
(يا ابن السنن المشهورة)
(اي فرزند سنن و روش هاي معروف).
شرح- سنة به معني طريقه و روش است، و جمع آن سنن، و در اصطلاح همان سيره و روش و دستورات رسول خدا صلي الله عليه و آله است، خواه عمل باشد يا گفتار و ديگر سخنان آن بزرگوار که در کسب اخلاق حسنه و برطرف کردن صفات رذيله تأثير بسزائي دارد، و مؤيد اين گفتار حضرت سجاد عليه السلام است که در کتاب کافي از آن بزرگوار نقل شده فرمودند: «أفضل الاعمال عند الله ما عمل بالسنة و ان قل» يعني با فضيلت ترين اعمال آنست که به روش و طريقه سنت باشد اگر چه آن عمل کم باشد. و زيادتي عمل موجب قبول و فضيلت نيست.
چون شرط اتصاف عمل به فضيلت به اين است که موجب قرب خدا گردد که خداوند نظر به کيفيت عمل دارد نه کميت آن. و از جمله شرائط اساسي قرب به خدا گذشته از قصد و قربت آنست که آن عمل با سنت مطابقت داشته باشد. و شايد مراد کساني که سنن را همان احکام خمسه (واجب، مستحب، مباح، مکروه، حرام) دانسته اند همين امر باشد.
بحار مجلد 17 ص 177 (7) امام ششم عليه السلام در نامه اي که براي اصحاب و يارانش نوشته است از جمله گويد: اي آن گروهي که خدا حافظ کارشان است بر شما لازم است پيروي کردن آثار رسول خدا و طريقه ي او و همچنين آثار و طريقه أئمه راهنما از اهل بيت رسول خدا بعد از او، پس هر کس که اين طريقه و روش را انتخاب و بدان رفتار کند هدايت شود، و هر کس که آن را ترک کند و از آن اعراض نمايد گمراه گردد، چرا که آنان کساني هستند که خداوند امر به طاعت و ولايت آنان نموده که پدر ما رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مداومت هر عملي که در آن پيروي آثار و سنت حقه اسلامي باشد اگر چه اندک باشد خدا را بهتر خشنود گرداند و سرانجام و عاقبتش نزد خداوند پر سودتر خواهد بود، از سعي و کوشش در انجام اعمال نوظهور و بدعتها و پيروي از هواهاي نفساني.
آگاه باشيد که پيروي از هواهاي نفس و اعمال نوظهور از خود ساخته و من در آوردي که بدون هدايت راهنماي الهي باشد گمراهي است و هر ضلالت و گمراهي بدعت است و هر عمل بدعتي جايگاهش آتش است.
خلاصه ي کلام آنکه رستگاري دنيا و آخرت در پيروي از طريقه و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله است. (8)
و چون ائمه معصومين عليهم السلام در اعمال و رفتارشان مراقب بودند و همان روش و طريقه ي جدشان رسول خدا را بکار مي بستند، پس پيروي از آداب و رفتار آنان هم پيروي از سنن رسول خدا است که در آن روايت که گذشت بدان اشاره شد و در واقع و در حقيقت، آنان همان سنن و طريقه مي باشند و لذا از وجود مبارک آن بزرگواران عليهم السلام تعبير به «سنن مشهوره» شده است.
(يا ابن المعالم الماثورة)
(اي فرزند معالم و آثار ايماني که در کتب و آثار گذشتگان آمده است).
شرح- معالم: جمع معلم، اسم مکان از علم است به معناي جايگاه و علامت و نشانه که شخص عابر و سالک، راه و طريق مقصد خود را به وسيله آن پيدا مي کند مانند بنا و يا آب و يا نشانه ي ديگر که در بيابان و يا گذرگاهي نصب مي شود.
چنانکه سابقا گفته شد به موجب بعضي از روايات در تفسير آيه ي شريفه ي «و علامات و بالنجم هم يهتدون» فرمودند: مائيم علامات، و نجم هم رسول خدا است. و در زيارت جامعه است «و اعلام التقي»، و «أعلاما لعباده».
در کتاب غيبت نعماني از امام جعفر صادق عليه السلام از رسول اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: مثل اهل بيت من مثل ستارگان آسمان است که چون ستاره اي غروب کند ستاره ي ديگري طلوع نمايد.» (9)
صدوق در کتاب کمال الدين (10) با سند از جابر بن جعفي از جابر بن عبدالله انصاري روايت مي کند که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «مهدي از فرزندان من است، نامش نام من، و کنيه اش کنيه ي من مي باشد، شبيه ترين مردمست به من از نظر صورت و سيرت، براي او غيبتي است که حيرت آور است (و مردم متحير مي شوند) و بسيار از مردم گمراه شوند، آنگاه مانند ستاره تاباني از پس پرده ي غيبت بدر آيد و زمين را پر از عدل و داد کند همان طوري که پر از ظلم و جور شده باشد».
چون در اين روايت سخن از حديث متواتر رسول خدا که فرمود: «به يملأ الله الأرض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» است و سابقا مکرر به اين حديث اشاره شده اکنون لازم است که به فرق بين قسط و عدل هم اشاره شود.
البته در اين حديث لفظ قسط و عدل هر دو با هم ذکر شده و در مقابل آن کلمه جور و ظلم آمده، و شايد جور در برابر قسط و ظلم در برابر عدل باشد به هر حال معني جامع و کلي قسط و عدل عبارت است از رعايت حقوق و دادن به هر ذي حقي حق او را، و در مقابل آن جور و ظلم همان پايمال کردن و از ميان بردن حقوق و تجاوز به حقوق و يا تصرف در حقوق ديگران است.
پاره اي از علما قسط و عدل را در مقابل جور و ظلم يک معني دانسته اند ولي راغب اصفهاني در مفردات قسط را به معني نصف و انصاف يعني بهره عادلانه دانسته، و عدل اعم از آنست، جمعي ديگر قسط را در مقام وفاي به حق دانسته اند مانند أداء شهادت و داوري، وکيل و وزن در معاملات، و عدل را اعم و آن موافق با حق است چه راجع به خود شخص باشد يا راجع به غير و هم چنين کلمه جور ضد قسط و آن تجاوز به حق غير است و ظلم تجاوز از مطلق حق.
و روايات وارده ي در اين باب دلالت دارد بر اين که رؤسا و قضات (داوران) و حکام در آخر الزمان در حکومت ميان مردم جور مي کنند و بر طبق وجدان و قانون شرعي عمل نمي کنند بلکه مطابق ميل نفساني و فرمانهاي جابرانه و مقررات غير اسلامي حکم و داوري مي نمايند. و چون قائم آل محمد صلوات الله عليه ظهور فرمايد رفع جور مي نمايد و به عدالت ميان مردم حکومت کند «بحيث يشمل عدله علي جميع العالم فلا يظلم أحد احدا» به قسمي که عدلش بر همه جا کشيده شود و هيچ کس بر ديگري تعدي ننمايد.
پي نوشت ها:
1. 26 جديد ص 110 نقل از بصائر الدرجات.
2. 26 جديد ص 194 نقل از بصائر الدرجات.
3. 26 جديد ص 18 نقل از ارشاد مفيد و احتجاج طبرسي.
4. لغت غابر به معناي باقي است همچنان که مي فرمايد: «الا عجوزا في الغابرين». و ابن اثير در نهايه گويد: کلمه غابر از اضداد به معناي ماضي و باقي است و آنچه بيشتر شناخته مي شود همان معناي باقي است.
5. 26 جديد ص 190 و روايت در همان صفحه از عيون اخبار الرضا نقل شده است.
6. و مؤيد آن روايتي است که مرحوم حاج شيخ عباس قمي در نفس الهموم ص 244 از بصائر الدرجات از امام ششم نقل مي کند که فرمود: وقتي امام چهارم را با اسيران ديگر به شام نزد يزيد بردند آنان را در محلي که مشرف به خرابي بود منزل دادند و نگهبانان خارجي را که به زبان رومي صحبت مي کردند بر آنان گماشته بودند يکي از اسيران اظهار داشت ما را در اينجا منزل دادند که سقف بر سر ما فرو ريزد و ما را بکشد، نگهبانان به زبان رومي مي گفتند که اينها از ويراني منزل مي ترسند در صورتي که فردا آنها را از اينجا بيرون مي برند و به قتل مي رسانند. حضرت سجاد (ع) فرمود: من سخن آنها را فهميدم و هيچ يک از اسيران زبان آنها را به خوبي من نمي دانست.
7. مجلد 78 چاپ جديد ص 216 نقل از روضه کافي.
8. و در مجلد 16 بحارالانوار باب «سيرة النبي و سننه» بعضي از آداب و سنن حضرتش را بيان مي کند و هر که خواهد اطلاع پيدا کند بدانجام مراجعه نمايد.
9. اين روايت را صدوق هم در کمال الدين ص 27 ذکر کرده است.
10. ص 286 چاپ مکتبة الصدوق
/خ