استاد مطهري و نوآوري در علم كلام (1)

مباحث جديد كلامي كه امروزه با عنوان «كلام جديد» از آنها بحث مي شود، از دغدغه هاي مهم انسان معاصر است كه پرسش هاي نوپيدايي را فراروي انديشمندان ديني قرار داده است. استاد مطهري بهعنوان متكلم و متفكري نوآور، آثار ارزشمندي از خود بجاي گذاشته است كه منابع غني اي در اين عرصه به شمار مي رود؛ زيرا ايشان با آگاهي به انديشه ها و پرسش هاي برآمده از دوره جديد (مدرنيته) به تاسيس نظام جديد كلامي اي دست زدند كه راهگشاي مناسبي در حل معضلات و مشكلات معرفتي
چهارشنبه، 3 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استاد مطهري و نوآوري در علم كلام (1)
استاد مطهري و نوآوري در علم كلام (1)
استاد مطهري و نوآوري در علم كلام (1)

نويسنده: ولي الله عباسي



درآمد

مباحث جديد كلامي كه امروزه با عنوان «كلام جديد» از آنها بحث مي شود، از دغدغه هاي مهم انسان معاصر است كه پرسش هاي نوپيدايي را فراروي انديشمندان ديني قرار داده است. استاد مطهري بهعنوان متكلم و متفكري نوآور، آثار ارزشمندي از خود بجاي گذاشته است كه منابع غني اي در اين عرصه به شمار مي رود؛ زيرا ايشان با آگاهي به انديشه ها و پرسش هاي برآمده از دوره جديد (مدرنيته) به تاسيس نظام جديد كلامي اي دست زدند كه راهگشاي مناسبي در حل معضلات و مشكلات معرفتي انسان معاصر است؛ به همين سبب است كه ميتوان استاد مطهري را بنيانگذار «كلام جديد اسلامي» ناميد.
امروزه علم كلام به ويژه مباحث جديد كلامي (كلام جديد) از ضروري ترين و بحث انگيزترين مباحث علمي در كشور ما است كه اذهان بسياري از متكلمان و انديشمندان ديني را به خود معطوف كرده است.
عنوان «كلام جديد» در فرهنگ اسلامي از مصطلحات سده اخير است و در ادبيات مذهبي و محافل علمي پژوهشي ما سابقه چنداني ندارد. نخستين اثري كه در اين زمينه ترجمه و منتشر شد، كتاب «علم كلام جديد» اثر «شبلي نعماني» (1273 1332ق) است كه با نگارش تاريخ كلام جديد، بر ضرورت و اهميت تفكر كلامي نوين تاكيد كرد. بعدها استاد مطهري (1298 1358 ش) اين واژه را بهكار گرفته و در آثار فارسي بر تحول كلام و ضرورت پرداختن به آن و تاسيس نظام كلامي جديد تاكيد كرد. كساني چون «محمداقبال لاهوري»(1) (1289 1357 ق) نيز از تحول در الهيات و بازسازي انديشه ديني بحث كرده اند. وي در كتاب «احياي فكر ديني در اسلام» كوشيده است تا يك الهيات / كلام اسلامي در خور روزگار خويش را تدارك كند؛ اما بحث و بررسي از مسائل جديد كلامي در برنامه آموزشي حوزه و دانشگاه به شكل جدي كه نقطه عطفي در تحول انديشه كلامي معاصر است پس از انقلاب فرهنگي و در دهه شصت آغاز شد و از اواسط همين دهه است كه توجه فراواني به آنچه مسائل جديد كلامي ناميده ميشود؛ پديدار شده است.
تلقي هاي مختلف از اصطلاح كلام جديد در بين دانشوران ما، آن را درهاله اي از ابهام قرار داده است. پرسش محوري كه در اين زمينه مطرح است، اين است كه آيا كلام جديد تفاوتي ماهوي با كلام قديم دارد و به عنوان علمي جديد به شمار مي رود يا آن كه پسوند جديد صرفاً به وجود مسائل و پرسشهاي نوين در حوزه انديشه كلامي اشاره دارد، بي آن كه دلالتي بر تغيير ساختار علم كلام و تولد علمي جديد داشته باشد؟ در پاسخ به اين پرسش رويكردهاي مختلفي اتخاذ شده است. برخي كلام جديد را دانشي كاملاً نوين تلقي كرده اند كه جز اشتراك لفظي، نسبتي ديگر ميان آن و كلام سنتي (قديم) متصور نيست و پاره اي نيز اساساً منكر علمي بهنام كلام جديد هستند، بلكه آن را ادامه كلام پيشينيان دانسته كه در ضلعي از اضلاع (و غالباً در مسائل) تجدد يافته است.
سخن درباره چگونگي نوشدن علم كلام و تفاوتهاي كلام جديد با قديم، مجالي فراختر ميطلبد. در اينجا بدون اينكه وارد مناقشات طرفداران و مخالفان كلام جديد بشويم، به اجمال اشاره ميكنيم كه اگر بپذيريم متكلم، هم به شرح دعاوي ديني ما ميپردازد، هم به تبيين آنها و هم در مقام دفاع از آنها برمي آيد، ميتوان ملاحظه كرد كه در هر نقش و وظيفه اي بيش وكم تجديد و نوشدن مجال مييابد.
شايد بيشترين جهت تجديد كلامي در حوزه دفاع از معتقدات ديني صورت گيرد؛ زيرا در پي ظهور اشكالها و شبهه هاي جديد، شيوه ها و احتجاج هاي نويني لازم مي افتد؛ البته ماجراي تجديد علم كلام بيش از اينها است و گاه دعاوي ديني، شرحي نو و بياني تازه مييابد. پيشرفت دانايي مردم وظيفه متكلمان را دشوارتر ميكند و موجب نياز به تبيين هاي جديد از دعاوي ديني و دفاع تازه ميشود. متكلمان راستين همواره بايد در حال مرزباني در مرزهاي عقيدتي باشند و هرگز از وظيفه دشوار خود غفلت نورزند و همين است كه اجر آنان را اگر از مرزبانان جغرافيايي جهان اسلام فراتر نسازد، همسان آنان قرار مي دهد.

استاد مطهري، موسس كلام جديد اسلامي

گرچه تدوين انديشه كلامي نوين، مرهون تلاشهاي متاخران در چند سال اخير است، اما بيشك سهم استاد مطهري در شكل گيري نظام جديد كلامي كاملاً مشهود است و حتي ايشان به صراحت از تاسيس مكتب كلامي متناسب با هر عصر و زماني كه پاسخگوي نيازهاي آن روزگار باشد، سخن به ميان مي آورد.
«با توجه به اينكه در عصر ما شبهاتي پيدا شده كه در قديم نبوده و تاييداتي پيدا شده كه از مختصات پيشرفت هاي علمي جديد است و بسياري از شبهات قديم در زمان ما بلا موضوع است، همچنان كه بسياري از تاييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از اين رو لازم است كلام جديدي تاسيس شود».(2)
استاد مطهري در ميان متفكران ديني، جايگاه مهمي در انديشه كلامي معاصر دارد. طرح و ساختار نويني كه استاد به مباحث كلامي در «درآمدي بر جهانبيني توحيدي» ارائه مي دهد، ساختاري كاملاً بديع و بسيار مهم است. نظام كلامي ايشان در اين اثر از انسان و ايمان شروع ميشود؛ درحالي كه در آثار سنتي به ندرت از انسان بحث ميشود و مسئله ايمان نيز از فروعات مباحث ثواب و عقاب معاد است. شهيد مطهري به عنوان انديشمندي كه دغدغه اثبات دين، كارآمدي و دفاع از آن در مقابل شبهات داشت، توجه ويژه اي به دفع شبهات ميكردند، آن هم نه شبهات كهن، بلكه معماها و مشكلات نوين.
استاد مطهري در «عدل الهي» و «جامعه و تاريخ» متكلمي است كه به دفاع از حريم شريعت و دفع شكوك و تحريفات از ساحت ديانت كمر بسته است. ماركسيسم او اساساً وجهي كلامي داشت؛ اما كلامي كه فلسفه بود (كلام فلسفي). «خدمات متقابل اسلام و ايران» نيز آبي بود بر آتشي كه نظام منحوس پيشين برافروخته بود تا يكجا ايرانيت و اسلاميت را باهم در آن بسوزاند. مطهري در اين كتاب، حد و مرز آيين و مليت، ايراني بودن و مسلمان بودن را گشود و نقاب فريب را از چهره كساني برگرفت كه با نام دفاع از مليت به محو و مسخ فرهنگ پرمايه اين ملت كه با خون و روح اين سرزمين درآميخته است، يعني اسلام پرداخته بودند.
اگر مخالفان، نبوت و دين را متعلق به روزگار گذشته مي دانند و عصر آن را پايانيافته تلقي ميكنند، او ختم نبوت و عدم غروب دين را مطرح ميكند و ميكوشد تا به شكلي آن را تبيين كند. اگر طرف مقابل ميخواهد از تشتت مسلمين، چه در وجه فكري، چه درصورت سياسي بهره گيرد، استاد از وحدت اسلامي، مايه هاي وفاق اسلامي، مايه هاي وفاق مسلمين و رفتار و گفتار وحدت آميز شيعه و نقش «علامه اميني» در اين زمينه سخن به ميان مي آورد. اگر كساني دين را مايه عقب ماندگي و انحطاط مسلمين مي دانستند، او تاكيد اسلام بر رشد و تكامل را مطرح ميكرد و بر اين نكته اصرار مي ورزيد كه اسلام ميتواند عملاً جامعه را به پيش برد. مسئله حجاب، حقوق زن، اخلاق جنسي و ... همه نمونه هايي از توانايي و دغدغه فكري و در دفاع از حريم اسلام است كه تسلط او بر مباني شريعت را آشكار ميساخت. در اين نوشته برآنيم تا دو مسئله از مسائل مهم جديد كلامي را از منظر استاد مطهري مورد بحث و بررسي قرار دهيم.

خاتميت در كلام جديد

ظهور دين اسلام با اعلام جاودانگي و واپسين دين الاهي بودن آن و پايان يافتن دفتر نبوت با واپسين رسول الاهيهمراه بوده است. اين دو نكته در علم كلام با عنوان «خاتميت» مطرح شده كه جزء اصول مسلم اسلام است.
بحث «خاتميت» در دوره معاصر در كلام جديد شكل تازه اي گرفت. روشنفكران ديني با رويكردي متمايز از نگاه سنتي و با پرسشهايي برآمده از تفكر مدرنيستي، به تحليل خاصي از وحي، نبوت و خاتميت پرداختند. اينگونه نگرش به مسئله با سخنان اقبال آغاز شد و با نقدهاي «شهيد مطهري» بر سخنان وي، گسترش و تكامل يافت.
مسلمانان همواره «ختم نبوت» را امر واقعشده تلقي كرده اند و هيچگاه براي آنان اين مسئله مطرح نبوده است كه پس از حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پيامبر ديگري خواهد آمد. در بين مسلمانان، انديشه ظهور پيامبر يا پيامبراني ديگر در رديف انكار خداوند و انكار قيامت، ناسازگار با ايمان به اسلام و تفكر اسلامي و بدعت در دين تلقي شده است؛ اما نوانديشان ديني بدون آن كه در آيات و روايات تامل كافي كنند، تفسير خاصي از وحي و نبوت ارائه مي دهند كه لازمه آن، «عدم انقطاع وحي» و «نفي خاتميت» است؛ بدينسبب گفته ميشود، «تجربه نبوي يا تجربه شبيه به تجربه پيامبران بهطور كامل قطع نميشود و هميشه وجود دارد» يا «درباره اينكه هركس ميتواند رسولي بشود، بايد اذعان داشت كه كسي ممكن است براي خودش نبي شود و احوال خاصي بيابد» يا اين سخن كه «امروز دوران ماموريت نبوي پايان يافته است؛ اما مجال براي بسط تجربه نبوي باز است».
همانگونه كه اشاره شد، مسئله خاتميت از ضروريات دين اسلام بوده و مورد اعتقاد همه مسلمانان است و هيچ مسلماني در اصل آن شك و ترديدي ندارد. در عين حال، بحث در باب فلسفه خاتميت و علت و چرايي پايان پيامبري سابقه چندان طولاني در نزد انديشمندان مسلمان ندارد. گو اينكه در لابه لاي كتابها و آثار عرفاني اشاراتي به راز خاتميت ديده ميشود؛ اما در هيچ يك از كتابهاي كلامي و اعتقادي پيشينيان اثري از اين بحث وجود ندارد.
به نظر مي رسد كه در ميان انديشمندان مسلمان نخستين كسي كه در اين باب انديشه كرده، اين مسئله را به عنوان موضوعي براي تفكر و تامل در ميان نهاد، اقبال لاهوري بوده است. پس از وي نيز اين مسئله در ميان متفكران از جايگاه ويژه اي برخودار بوده است. كساني چون دكتر علي شريعتي و شهيد مطهري از پيشگامان در اين بحث هستند كه هر دو نيز تا اندازه اي متاثر از انديشه هاي اقبال لاهوري بودند. و هم اكنون نيز اين موضوع يكي از مسائل مهم انديشه ديني است كه لازم است بكوشيم تا تبييني معقول و مستند و هماهنگ با ساير ابعاد اسلام از آن ارائه دهيم.
به هر حال، اصل سخن در اين است كه چه عواملي باعث جاودانگي و كمال اسلام شده است؟ به عبارت ديگر، علت تجدد شرايع پيشين و برانگيخته شدن پيامبران متعدد از سوي خداوند چه بود و چگونه شد كه در دوران اسلامي و پس از بعثت پيامبر اكرم آن علل رخت بر بسته، سلسله رسالت پايان پذيرفت؟ پيام پيامبر اسلام و يا شخصيت او داراي چه ويژگيها و عناصر ممتازي بوده و هستند كه خاتميت و كمال دين را تضمين كرده، چراغ هدايت آن را تا ابد پر فروغ نگه داشته است؟ آيا اعلام پايان پيامبري خود نشانه اي براي بي نيازي بشر جديد از وحي و پيام الهي نيست؟ در اين باره پاسخهاي متعددي مطرح شده است كه در اينجا ما سعي خواهيم كرد تا با تكيه بر ديدگاههاي استاد مطهري برخي از زواياي اين بحث را تبيين كنيم.
نكته اي كه قبل از هر چيز بايد به آن توجه داشت، اين است كه درباره خاتميت نميتوان استدلال عقلي آورد، آنچه در توضيح آن بيان شده و ميشود، جنبه «معقولسازي» است، نه جنبه «برهاني و استدلالي». به عبارت ديگر بحث خاتميت يك بحث درون ديني نقلي است كه به گفته علامه حلي در كتاب «واجب الاعتقاد» از ضروريات دين اسلام است.
فاضل مقداد نيز در شرح كلام «علامه حلي» سه دليل نقلي مي آورد كه يكي آيه مباركه: «ماكان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين»(3) است و ديگر گفته رسول خدا است كه فرمود: «لا نبي بعدي»(4) و سوم اجماع است كه ملحق به دليل نقلي است؛ زيرا اعتبارش را از سنني كه اجماع كاشف آن است كشف ميكند(5).

مباني خاتميت

در بحث از فلسفه خاتميت از ديدگاه استاد مطهري بايد به بررسي چند موضوع پرداخت:
1. اسلام، روح دعوت انبيا: از قرآن كريم استفاده ميشود كه جريان نبوت، جريان واحدي است هم از اين جهت كه همه انبيا از طرف خداي واحد مبعوث شده اند و هم از اين نظر كه اساس دعوت انبيا اساس واحدي است. محتواي نبوت كه به نام دين، ناميده ميشود مبتني بر اين اصل است كه بايد خداي يگانه را پرستيد و از او اطاعت كرد و يا به عبارت ديگر در پيشگاه خداي يگانه تسليم مطلق و بي قيد و شرط بود.
با توجه به اين مطلب، ميتوانيم بگوييم كه اساس همه اديان آسماني يك چيز بيشتر نيست و آن تسليم بودن در برابر خداست؛ به ديگر سخن ميتوان گفت كه همه اديان آسماني يك دين هستند و آن «اسلام» است. البته اين مطلب به اين معني نيست كه در محتواي وحي نسبت به همه انبيا در جميع زمانها و مكانها يا اقوام مختلف وجود ندارد؛ ممكن است پاره اي از جزئيات احكام در زمانها يا مكانها يا اقوام مختلف تفاوت داشته باشد ولي اساس همه آنها يك چيز است و آن پرستش خداي يگانه و اطاعت از دستورات اوست: «ان الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من ما جاءهم العلم بغيا بينهم و من يكفر بآيات الله فان الله سريع الحساب * فان حاجوك فقل اسلمت وجهي لله و من اتبعن و قل للذين اوتوا الكتاب و الاميين ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولوا فانما عليك البلاغ و الله بصير بالعباد»(6)، هر آينه دين در نزد خدا اسلام است. اهل كتاب اختلاف نكردند مگر پس از حصول علم و از روي سلطه جويي بر يكديگر. آنان كه به آيات خدا كافر شوند ]بدانند [او بزودي به حسابها خواهد رسيد. اگر با تو به بحث بنشينند بگوي: من و پيروانم خود را تسليم خدا كرديم. به اهل كتاب و مشركان بگو؛ آيا شما هم تسليم شده ايد پس هدايت يافته اند و اگر رويگردان شده اند، بر تو تبليغ است و بس، و خدا نسبت به بندگان بيناست.
استاد مطهري با استناد به قرآن معتقد است كه دين خدا از آدم تا خاتم يكي است و همه پيامبران (اعم از پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت) انسانها را به يك دين و مكتب دعوتكرده اند. بنابراين اصول مكتب انبيا كه دين ناميده ميشود، يكي بوده است و تفاوت شرايع آسماني يكي در مسائل فرعي بوده كه برحسب مقتضيات زمان و خصوصيات محيط ويژگي هاي مردميكه مخاطب آن شرايع بوده اند، متفاوت ميشده است، و ديگري در سطح تعليمات بودهكه پيامبران بعدي به موازات تكامل بشر، در سطح بالاتري تعليمات خويش را كه همه در يك زمينه بوده القا كرده اند، و لذا اين، تكامل دين است نه اختلاف اديان.» قرآن هرگز كلمه «دين» را به صورت جمع(اديان) نياورده است. از نظر قرآن آنچه وجود داشته است دين بوده نه اديان... قرآن تصريح ميكند كه پيامبران يك رشته واحدي را تشكيل مي دهند و پيامبران پيشين مبشر پيامبران پسين بوده اند و پسينيان مويد و مصدق پيشينيان بوده اند و هم تصريح ميكند كه از همه پيامبران بر اين مطلب كه مبشر و مويد يكديگر باشند پيمان اكيد و شديد گرفته است»(7).
2. پيامبران و اختلاف در شريعتها: گفتيم كه انبيا مردم را به يك دين دعوت ميكردند كه آن هم اسلام بوده است. حال ميگوييم كه انبيا علاوه بر دين اسلام كه مشترك بين همه آنها بوده هر يك داراي شريعت و منهج خاص بوده است. شريعت به معناي راه راست است. البته از نظر قرآن آن راه و طريقي است كه منشا آن وحي بوده و شريعت ابراهيم(علیه السلام) نيز متناسب با مقتضيات زمان بعثت او بوده است. و به همين ترتيب شرايع ديگر انبيا هر يك متناسب با اوضاع و احوال زمانشان بوده است: «لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجاً»(8)؛ و براي هر يك از شما (امتها) شريعت و طريقه روشني قرار داديم. «لكل امه جعلنا منسكا هم ناسكوه فلا ينازعنك في الامر وادع الي ربك انك لعلي هدي مستقيم»(9)؛ براي هر امتي عباداتي قرار داديم تا آن عبادات را انجام دهند، پس آنها نبايد در اين مورد با تو نزاع كنند. (مردم را) به سوي پروردگارت دعوت كن كه تو بر هدايت مستقيم قرار داري.
آيه فوق پاسخي است به بهانه جويي هاي مشركان زمان پيامبر، چرا كه مشركان وقتي با احكام و عبادات اسلامي مواجه ميشدند به بهانه آنكه در اديان گذشته نبوده است درباره آنها با پيامبر به نزاع بر مي خاستند و مي گفتند اگر اين عبادات و احكام از جانب خداست، پس چرا در شرايع سابق نبوده است. خداوند در پاسخ به آنها ميگويد كه هر امتي شريعت خاص به خود را دارد كه در واقع متناسب با مقتضيات زمان خويش بوده و كاملتر از شرايع سابق است. آيه زير نيز در خطاب به رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به پيروانش دستور مي دهد تا فقط از شريعت محمدي پيروي كنند نه از هوا و هوس هاي خود يا ساير شرايع.
اختلاف دين با شريعت در اين است كه هيچ گاه منسوخ نمي شود ولي شريعت با آمدن پيامبر ديگري كه صاحب شريعت جديدي است دگرگون ميشود. در شريعت جديدي كه مي آيد برخي از احكام گذشته تاييد ميشود و برخي ديگر نسخ ميگردد. چنانكه قرآن كريم از زبان عيسي(علیه السلام) نقل ميكند كه وي بعضي از احكام تورات را تصديق و برخي ديگر را منسوخ كرد. «و مصدقاً لما بين يدي من التورات و لاتحل لكم بعض الذي حرم عليكم و جئتكم بآيه من ربكم فاتقواالله و اطيعون»(10)؛ و تصديق ميكنم آنچه در تورات بوده است و حلال ميكنم برخي از چيزهايي را كه بر شما حرام كرده است. و نشانه اي از سوي پروردگارتان برايتان آورده ام. پس از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
استاد مطهري معتقد اختلاف شرايع پيشين با شريعت ختميه يعني دين اسلام از انواع تضاد نيست؛ يعني چنين نيست كه اختلاف شرايع اختلاف تبايني باشد، بلكه اختلاف در فروع و جزئيات است. يعني روح هر دو قانون يك چيز است و آن همان است كه در شريعت ختميه بيان شده است. فروع و جزئيات همان چيزي كه در شريعت ختميه است در زمانهاي مختلف فرق ميكند. حداكثر اختلاف شرايع از قبيل اختلاف كلاس پايينتر با كلاس بالاتر است. بنابراين اين سخن درست نيست كه بگوييم علت اينكه شرايع عوض شده اين استكه علم و تمدن بشر عوض شده است، يعني خدا براي بشر جاهل و غير متمدن قانوني داشته و براي بشر عالم و متمدن قانوني ديگر تعيين كرده است؛ چرا كه بسياري از امور تغيير ناپذير است؛ يكي از اهداف مهم انبيا دعوت به خداشناسي و خدا پرستي است كه به هيچ وجه قابل تغيير و تحول نبوده و در ادوار مختلف تمدن بشر امري ثابت بوده است(11).

علل تجديد رسالت انبيا

چرا پيامبران يكي پس از ديگري مبعوث ميشدند؟ آيا ممكن نبود كه در طول تاريخ تنها يك پيامبر برگزيده ميشد و تعاليم الهي را به مردم ابلاغ ميكرد؟ خلاصه علل تجديد نبوتها چه بوده است. از آنجا كه نياز به تجديد شرايع و آمدن پيامبر جديد، علل متعددي دارد، نميتوان فقط يك عامل را براي تجديد رسالت برشمرد. در ادامه مهمترين اين عوامل را از ديدگاه استاد مطهري مورد تحليل قرار مي دهيم.

تحريف

يكي از علل تجديد رسالت، تحريف و تبديل هايي است كه در تعليمات و كتابهاي مقدس پيامبران رخ مي داده است و به همين جهت آن كتابها و تعليمات، صلاحيت خود را براي هدايت مردم از دست مي داده اند.»بشر قديم به علت عدم رشد و عدم بلوغ فكري قادر به حفظ كتاب آسماني خود نبود؛ معمولاً كتب آسماني مورد تحريف و تبديل قرار ميگرفت و يا بكلي از بين مي رفت؛ از اين رو لازم ميشد كه اين پيام تجديد شود.»(12). بنابراين يكي از دلايل تجديد پيامبران و شرايع جديد، از بين رفتن محتواي اديان پيشين و تحريف كتب آسماني است؛ در حالي كه اين مسئله درباره خاتميت صدق نميكند؛ چراكه خداوند وعده محفوظ ماندن قرآن از تحريف و تغيير را داده است: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» افزون بر اين، نزول قرآن زماني صورت گرفت كه بشر دوره كودكي را طي كرده بود و ميتوانست كتاب آسماني را از تحريف حفظ كند؛ بنابراين مسلمانان از همان آغاز نزول قرآن به حفظ و نگهداري قرآن اهتمام ويژه اي نشان دادند؛ به گونه اي كه امكان هرگونه تحريف و تغييري ازبين مي رفت؛ به همين خاطر علت عمده تجديد پيام و ظهور پيامبر جديد منتفي شد و شرط لازم (نه شرط كافي) جاويد ماندن يك دين پديد آمد.

نقص

در دورههاي پيشين، انسانها به واسطه عدم بلوغ و رشد كافي قادر نبودند كه يك نقشه جامع و كامل براي مسير خود دريافت كنند تا بتوانند با استفاده از آن، راه خويش را ادامه دهند. بنابراين لازم بود كه مرحله به مرحله و منزل به منزل راهنمايي شود و راهنماياني هميشه او را همراهي كنند؛ ولي در دوره جديدي كه اسلام ظهور كرد، بشر توانايي دريافت اين نقشه كلي را داشت؛ درنتيجه برنامه راهنمايي مرحلهبهمرحله متوقف و آن نقشه كلي يكجا به جاي آن جايگزين شد. از اينجا است كه ميتوان بهعلت ديگر تجديد نبوتها پي برد و آن هم اين است كه در دوره قبل از خاتميت، بشر قادر به دريافت برنامه كلي و جامع نبود؛ اما با پيدايش اين امكان و اين استعداد در عصر رسالت ختميه و بعد از آن، طرح كلي و جامع در اختيار بشر قرار گرفت و اين علت تجديد نبوتها و شرايع نيز از بين رفت. علماي امت اسلام متخصصاني اند كه با استفاده از نقشه كلي راهنمايي كه اسلام به دست مي دهد و با تدوين و تنظيم آيين نامه ها و تاكتيكهاي موقت، راه را به ديگران نشان مي دهند(13).

نياز به تفسير و تبليغ

پيامبران در مجموع دو وظيفه انجام مي داده اند: يكي اينكه از جانب خدا براي بشر قانون و دستورالعمل مي آوردند؛ دوم اينكه مردم را به اطاعت از خدا و عمل به دستورات و قوانين الاهي آن عصر و زمان، دعوت و تبليغ ميكرده اند؛ به عبارت ديگر استاد مطهري ميان نبوت تبليغي و نبوت تشريعي تفكيك قايل شده است و پيامبران را به پيامبران صاحب شريعت و پيامبران مبلغ شرايع انبياي گذشته تقسيم ميكند. بيشتر پيامبران، بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنها، پيامبران تبليغي بوده اند نه تشريعي.
اسلام كه ختم نبوت را اعلام كرده است، نه تنها به نبوت تشريعي، بلكه به نبوت تبليغي نيز پايان داده است. اكنون سخن بر سر اين است كه بر فرض پذيرفتيم كه اسلام به واسطه كمال و كليت و جامعيت اش به نبوت تشريعي پايان داده است، پايانيافتن نبوت تبليغي را با چه حساب و فلسفه اي ميتوان توجيه كرد؟
استاد مطهري در پاسخ اين پرسش ميفرمايد: «حقيقت اين است كه وظيفه اصلي نبوت و هدايت وحي، همان وظيفه اول است، اما تبليغ و تعليم و دعوت، يك وظيفه نيمه بشري و نيمه الاهي است ... ولي عاليترين و راقيترين مظاهر و مراتب هدايت است. وحي رهنمودهايي دارد كه از دسترس حس و خيال و عقل و علم و فلسفه بيرون است و چيزي از اينها جانشين آن نميشود؛ ولي وحي اي كه چنين خاصيتي دارد، وحي تشريعي است، نه تبليغي. وحيتبليغي برعكس است.
تا زماني بشر نيازمند به وحي تبليغي است كه درجه عقل و علم و تمدن به پايه اي نرسيده است كه خود بتواند عهده دار دعوت و تعليم و تبليغ و تغيير و اجتهاد در امر دين خود بشود. ظهور علم و عقل و بهعبارت ديگر، رشد و بلوغ انسانيت، خود به خود به وحي تبليغي خاتمه مي دهد و علما جانشين چنان انبيا ميگردند... در عهد قرآن وظيفه تعليم و حفظ آيات آسماني به علما منتقل شده و علما از اين نظر جانشين انبيا ميشوند.»(14)
بنابراين از ديدگاه شهيد مطهري، مفهوم «اجتهاد» در فلسفه ختم نبوت، نقش مهمي را ايفا ميكند. علماي امت در دوران خاتميت كه عصر علم است، قادرند با معرفت به اصول كلي اسلام و شناخت شرايط زمان و مكان، آن كليات را با شرايط و مقتضيات زماني و مكاني تطبيق دهند و حكم الاهي را استخراج و استنباط كنند (اجتهاد) و بدينترتيب بسياري از وظايف پيامبران تبليغي و قسمتي از وظايف پيامبران تشريعي را (بدون آنكه خود مشرع باشند) با عمل «اجتهاد» و با وظيفه خاص رهبري امت انجام دهند؛ ازاين رو درعينحال كه نياز بشر به تعليمات الاهي و تبليغاتي كه از راه وحي رسيده، همواره باقي است، نياز به تجديد نبوت و آمدن كتاب آسماني و پيامبر جديد براي هميشه منتفيشده و «پيامبري» پايان يافته است.»( 15).
ادامه دارد...

پي نوشت ها:

1. سيد حسين نصر از اقبال لاهوري به عنوان نامبردارترين احياگر كلام (كلام جديد) در دوره معاصر نام ميبرد. سيدحسين نصر، «جوان مسلمان و دنياي متجدد»، ترجمه مرتضي اسعدي، طرحنو، چ اول، 1375، ص .105
درباره آرا و انديشه هاي ديني اقبال ر.ك:
محمد معروف، «اقبال و انديشههاي ديني معاصر قرن»، ترجمه محمد بقايي (ماكان) نشر قصيده سرا.
2. مطهري، 1364، .37
3. احزاب،.40
4. هيثمي،1402، و109
5. فاضل مقداد،1412، .67
6. آل عمران،20-.19
7. مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، مجموعه آثار، ج1 تهران: انتشارات صدرا،.182:1381
8. مائده،.48
9. حج،.67
10. آل عمران،50
11. مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، مجموعه آثار، ج1، تهران: انتشارات صدرا،1381، 49-.50
12. مطهري، 1385، .184
13. همان، .148
14. مطهري، مرتضي، نبوت، مجموعه آثار. ج4 ، تهران، انتشارات صدرا، 1375، .174
15. مطهري، مرتضي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مجموعه آثار، ج6، تهران:

منبع: پگاه حوزه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط