آينده مسلمانان در اروپا
نويسنده:دانيل پاپيس(روزنامه نگار امريكايي)
يكي از مسائل دردسر ساز كه اروپا اين روزها با آن رويارو است، مسئله رابطه ميان شهروندان اصلي قاره اروپا و اقليت مسلمانان روبه رشد در اين قاره است. آينده اين روابط با سه احتمال روبه رو است: يا اينكه مسلمانان بر اين قاره مسلط ميشوند و ديگر اين كه مسلمانان از اين قاره اخراج ميشوند و يا اينكه در اين قاره هضم و ادغام ميشوند. عملي شدن هر كدام از اين احتمالات سه گانه، آثار عملي شگرفي نه تنها براي اروپا، بلكه براي تمام بشريت در پي دارد.
در بروكسل سالها است كه نام «محمد» در شمار بالاترين نام هايي است كه براي نامگذاري نوزادان استفاده ميشود. اما در آمستردام و روتردام تا سال 2015 م مسلمانان تقريبآ اكثريت جمعيت اين دو شهر را تشكيل خواهند داد.
مسلمانان به صورتي جدي تمدن غرب را ناخوش و نا مطلوب مي دانند به ويژه روابط جنسي آشكاري را كه در پاره اي فيلمها و كارهاي هنري ديگر انجام ميشود و نيز ميانگين بالاي طلاق و همجنس بازي را؛ اما با اين حال ماندن در اروپا را ترجيح مي دهند. براي اين ادعا مثالي روشن دارم. در فوريه 2004 مادر خضر برود تروريست بد نام - كه خانواده اش مشهورترين خانواده تروريست در كانادا است ـ آشكارا اعلام كرد القاعده كه اردوگاه هاي آموزش نظامي براي جوانان ايجاد كرده بهترين مكان براي پرورش پسران ما است. وي ادامه داد: آيا از من ميخواهيد بگذارم پسرانم در كانادا بزرگ شوند تا وقتي به 12، 13 سالگي مي رسند، گرفتار مواد مخدر و يا هم جنس بازي شوند؟ آيا اين كارها بهتر است؟
اما اين زن يك ماه پس از آنكه به افغانستان رفت، با يكي از پسرانش به كانادا بازگشت، با اين حال برخي صاحب نظران هم معتقدند كه بسياري از مردم اروپا نيز به ديده نفرت به تمدن خود مينگرند و اين احساس در آنان شكل گرفته كه اين تمدن سزاوار جنگ كردن براي حفاظت از آن نيست. جالب توجه است كه حتي در اروپا نيز در اين زمينه درك يكساني وجود ندارد. شايد كمترين تمايل به نفرت از خود در ملت فرانسه ديده ميشود، اما ناسيوناليسم سنتي اشان اين نفرت را از بين ميبرد و اساسآ فرانسويها ملتي هستند كه به ملت خود افتخار ميكنند، در حالي كه انگلستان شاهد بيشترين بات يورونيز نام «اروبيه» را براي اين مستعمره انتخاب كرد. ولتر لاكويرنيز در كتاب خود «روزهاي پاياني اروپا» پيش بيني ميكند كه بزودي اروپا كاملا دگرگون خواهد شد. مارك اشتاين نيز در كتاب خود «امريكا تنهاست ؛ پايان جهان چنان كه ميبينيم» ميگويد: بسياري از كشورهاي جهان غرب، در قرن بيست و يكم قدرت زنده ماندن را از دست خواهند داد و بسياري از آنها ـ و اگر چه نه بيشتر آنها ـ در همين روزها، رو به افول خواهند نهاد.
ايچ تايسر در مجله «ديدگاه» توضيح مي دهد كه اين تفاوت وضع نسبت به مهاجران مسلمان عملا به صورت وارونه تطبيق مييابد. وي ميگويد: پررنگترين بعد نمادين هويت انگليسيهاي پاكستاني الاصل، بعد انگليسي بودن آنان است؛ زيرا اگر فرهنگ خاص خود را آلوده و بد نام كردي، اين خطر فراروي شما قرار خواهد داشت كه نو مهاجران هم كيش شما در جست و جوي فرهنگ ديگري برآيند. در اين جا نيز عجيب نيست كه بسياري از پاكستاني الاصل ها در آينده به فرهنگ عربي يا فرهنگ شبه قاره بياويزند و از آن رو كه هر گونه احساس قوي هويتي در اينجا سه بار كنار زده شده، اسلام راديكال به تنها هويت نسل دوم پاكستاني ها تبديل شده است. ايمان به اسلام و لوازم آن كه احساس جهادي و تفوق اسلامي است، تفاوت چنداني با اعتقادات مسيحي ندارد. اين نكته را بايد به دقت مورد توجه قرار دهيم؛ زيرا مسلمانان معتقدند كه اروپا اكنون آماده دگرگوني و تحت سلطه در آمدن است. برخي ادعاها هم شنيده مي شود كه خشم ما را بر مي انگيزد، مانند سخن عمر محمد بكري كه گفته:
من اميد دارم كه انگلستان كشوري اسلامي شود و پرچم اسلامي بر بالاي ساختمان شماره 10 خيابان داوننگ (كاخ نخست وزيري) به اهتزاز در آيد. هم چنين اين سخن امام مسلمانان هويت گريزي است و برنامه هاي دولت نيز نماد آشكار اين وضعيت است. دولت به شيوه غريب ميكوشد با برانگيختن نگراني مردم نسبت به گنج هاي ملي اشان، شعله شور ملي را در دلشان زنده كند. به هر روي سكولاريسم افراطي به ويژه در ميان نخبه ها، چنان گسترش يافته كه آنان را به اين باور رسانده كه مسيحيها، مردمي به لحاظ عقلي نا متعادل و از اين براي كار در ادارات عمومي نا مناسب هستند. در سال 2005 دولت ايتاليا از پذيرش اعتبار نامه ديپلمات كاتوليك روكو پاتيليجوني نماينده اتحاديه اروپا خودداري كرد، علت اين كار، ابراز نظر وي پيرامون برخي مسائل و از جمله مسئله هم جنس بازي بود.
سكولاريسم افراطي، معنايش اين است كه كليساها خالي باشند، زيرا در شهر لندن كه زاد و ولد مسيحيان در آن هفت برابر مسلمانان است، شمار افرادي كه در روزهاي جمعه به مساجد مي روند بيشتر از افرادي است كه يكشنبه ها به كليساها مي روند. اسلام ديني است كه نزديكي خود را به اروپا نشان داده است. شاهزاده چارلز يكي از هزاران غربي شيفته اسلام است.
قاره اروپا اكنون شاهد مباحثات داغي پيرامون اين عقيده منسوب به جي كي گسترتان است كه ميگويد: «وقتي مردم از ايمان به خدا دست بشويند معنايش اين نيست كه ديگر به هيچ چيزي ايمان ندارند، بلكه در چنين وضعي آنان به همه چيز ايمان خواهند آورد». روزنامه نگار فقيد اوريانا فالاچي هم گفته بود كه به مرور زمان، اروپا به منطقه مسلمان نشين يا مستعمره اي از مستعمرات اسلام تبديل مي شود. بلژيك كه گفته است: بزودي قدرت در اين كشور به دست ما خواهد افتاد و آن هنگام آناني كه اكنون از ما انتقاد ميكنند، پشيمان خواهند شد و براي ما كار خواهند كرد.
در اوايل سال 2006 شماري از شهرهاي فرانسه شاهد حركتهاي خودجوش مردمي براي عرضه گوشت خوك به فقرا به راه افتاد و تنها مسلمانان از اين دايره استثنا شدند، اما احزاب خشمگين مهاجرت ستيز به تدريج در برخي شهرها ظهور يافتند كه نه تنها خواهان بستن مرزها كه خواستار بازگرداندن مهاجران غير قانوني شدند. تمام احزاب ملي اروپا كه اكنون به صورت گسترده نمود ندارند، به رغم شناسنامه و دايره كوچكشان داراي امكانات وسيعي هستند و داراي زمينه و ذهنيتي نئونازيستي هستند. اما رفته رفته احترام بيشتري كسب ميكنند و اصول ضد سامي و نظريات اقتصادي مورد ترديد را به كنار مينهند و پرسش هايي پيرامون ايمان، جمعيت و هويت را طرح ميكنند. دو حزب ملي بريتانيا و فيدرم بيلانگ بلژيك نمونه هايي از اين دست احزابند. اين دو حزب شايد روزي بتوانند قدرت پارلماني را در دست گيرند. چنان كه در سال 2002 رقابت انتخابات رياست جمهوري در فرانسه منحصر به ژاك شيراك و جان ماري لوپن نئو فاشيست شد. برخي از اين احزاب هم طعم قدرت را چشيده اند، مانند هايدر و حزب فري هايت اوستر كه در اتريش به قدرت رسيدند، اما در ايتاليا حزب ليگافورد به مدت چند سال بخشي از ائتلاف حاكم را تشكيل مي داد. اين احتمال وجود دارد كه برخي از اين احزاب به سبب برنامه هاي اسلام ستيزانه خود گسترش يابند و غالبآ صداهاي اسلام ستيز، بازتاب مييابند. چه بسا احزاب بزرگ هم بخشي از اين ادعاها را بپذيرند. حزب محافظه كار دين مارك نمونه اي از اين دست است. اين حزب پس از 72 سال كه بيرون از دايره قدرت بود بار ديگر به قدرت بازگشت. طوفان مهاجرت ناگزير و به ويژه مهاجرت هاي گسترده از افريقا به سود اين گونه احزاب است. زماني كه احزاب ناسيوناليست به قدرت برسند، تكثر گرايي فرهنگي را بر نمي تابند و مي كوشند ارزشهاي سنتي را بار ديگر احيا و تاسيس كنند. در آن زمان ميتوان ابزارهاي اين احزاب و واكنش مسلمانان را انتظار كشيد.
روزنامه نگار امريكايي رالف پيتر پس از بررسي و مطالعه نئوفاشيسم و مظاهر خشونتي كه برخي گروه ها بدان روي آورده اند، انتظار شكلگيري حركتهاي واكنشي اي را دارد كه در اشكالي ناخوش آيند بروز خواهد كرد. انتظار و توقع وي تا آن قدر پيش مي رود كه سناريوي چگونگي فرستادن كشتي هاي جنگي امريكا را براي تضمين انتقال مسلمانان اروپا به مناطق ديگر را ترسيم ميكند. طي چندين سال مسلمانان اروپا نگران محاصره شدن و سركوب و سپس تبعيد و چه بسا كشتار دسته جمعي خويش بودند در پايان دهه هشتاد قرن بيستم دكتر كليم صديقي رييس فقيد مركز اسلامي لندن نسبت به نسل كشي مسلمانان در اروپا به شيوه كوره هاي آدم سوزي هيتلري ابراز نگراني كرده بود.
چنين خوش بيني اي، پايه هاي استواري ندارد و حتي فايده اي هم ندارد؛ زيرا اروپايي ها در آينده، ايمان را بار ديگر كشف خواهند كرد و باز خواهند شناخت و بر شمار زاد و ولد خويش خواهند افزود و بر ميراث خويش خواهند باليد و مهاجرت غير مسلمانان را به اين قاره مورد تشويق قرار خواهند داد و مسلمانان اروپايي را تابع فرهنگ خويش قرار خواهند داد. چنين تحولاتي اكنون در جريان نيست و اصلا فعلا جاي طرح چنين پيشنهادهايي نيست. مسلمانان خود بر اثر ستم هايي كه از همسايگان اروپايي الاصل خود خواهند ديد با آنان وارد نزاع خواهند شد و در جريان نزاع با آنان آرمانهاي خويش را احيا خواهند كرد. آنچه كه برنگراني مي افزايد اين است كه هر نسلي، منزويتر از نسل پيش به نظر مي رسد. رمان نويس كانادايي ها و ماكميلان از دو دستگي انگليسي زبانان و فرانسوي زبان در كشور خود به «دو انزوا» ياد ميكند. چنين چيزي در اروپا و در حجمي گستردهتر و رو به فزوني وجود دارد. براي مثال نظرسنجي هايي كه از مسلمانان انگليسي شده نشان مي دهد كه اكثريت آنان هويت انگليسي و هويت اسلامي خود را در اصطكاك با يكديگر مي بينند و خواستار قانوني اسلامي هستند. ما ميتوانيم از اين احتمال كه مسلمانان ماهيت اروپايي را بپذيرند و به صورتي طبيعي در آن ادغام شوند صرف نظر كنيم.
پروفسور بسام طيبي كه همواره خاطر نشان ميكرد نه اسلام اروپايي خواهد شد و نه اروپا مسلمان؛ اخيرآ پس از 44 سال اقامت در آلمان و تدريس در دانشگاه گوتنگن به دانشگاه كورنل در ايالات متحده امريكا رفته است. روزنامه نگار امريكايي رئيس براميز اخير نوشته است كه بسيار دشوار است تصور كنيم اروپاي غربي آينده اي جز مسلماني داشته باشد و يا اين كه در آن جنگي خانگي رخ دهد. حقيقت اين است كه اين دو راه مفروض پيش پاي اروپا به هر روي تحت تاثير نيروهايي مؤثر قرار دارد كه ميتواند كفه هر كدام از آنها را سنگين تر كند. آيا اروپا، امتداد شمال افريقا خواهد شد؟ آيا اكنون در حالت جنگي با اقليتهاي موجود در آن قرار دارد؟
در هر حال طي دهه هاي آينده تحولات كنوني به پايان خود خواهد رسيد و معادله اسلام ـ اروپا وارد عرصه اي نفس گير خواهد شد و روش اروپا نيز روشن.
هيچ يك از دو راه پيشينه اي در تاريخ ندارند، نه فروپاشي جمعيتي ميتواند سبب انعطاف و تحول تاريخي شود و نه مردمي كه قدرت را به دست دارند از سنت و ميراث خود چشم خواهند پوشيد. فهم گرداب اروپا و بررسي و پيش گويي آن بسيار دشوار است. اروپا در مسير «سرزمين عجايب» شدن است.
منبع: پگاه حوزه
/خ
احتمال اول: تسلط مسلمانان
در بروكسل سالها است كه نام «محمد» در شمار بالاترين نام هايي است كه براي نامگذاري نوزادان استفاده ميشود. اما در آمستردام و روتردام تا سال 2015 م مسلمانان تقريبآ اكثريت جمعيت اين دو شهر را تشكيل خواهند داد.
مسلمانان به صورتي جدي تمدن غرب را ناخوش و نا مطلوب مي دانند به ويژه روابط جنسي آشكاري را كه در پاره اي فيلمها و كارهاي هنري ديگر انجام ميشود و نيز ميانگين بالاي طلاق و همجنس بازي را؛ اما با اين حال ماندن در اروپا را ترجيح مي دهند. براي اين ادعا مثالي روشن دارم. در فوريه 2004 مادر خضر برود تروريست بد نام - كه خانواده اش مشهورترين خانواده تروريست در كانادا است ـ آشكارا اعلام كرد القاعده كه اردوگاه هاي آموزش نظامي براي جوانان ايجاد كرده بهترين مكان براي پرورش پسران ما است. وي ادامه داد: آيا از من ميخواهيد بگذارم پسرانم در كانادا بزرگ شوند تا وقتي به 12، 13 سالگي مي رسند، گرفتار مواد مخدر و يا هم جنس بازي شوند؟ آيا اين كارها بهتر است؟
اما اين زن يك ماه پس از آنكه به افغانستان رفت، با يكي از پسرانش به كانادا بازگشت، با اين حال برخي صاحب نظران هم معتقدند كه بسياري از مردم اروپا نيز به ديده نفرت به تمدن خود مينگرند و اين احساس در آنان شكل گرفته كه اين تمدن سزاوار جنگ كردن براي حفاظت از آن نيست. جالب توجه است كه حتي در اروپا نيز در اين زمينه درك يكساني وجود ندارد. شايد كمترين تمايل به نفرت از خود در ملت فرانسه ديده ميشود، اما ناسيوناليسم سنتي اشان اين نفرت را از بين ميبرد و اساسآ فرانسويها ملتي هستند كه به ملت خود افتخار ميكنند، در حالي كه انگلستان شاهد بيشترين بات يورونيز نام «اروبيه» را براي اين مستعمره انتخاب كرد. ولتر لاكويرنيز در كتاب خود «روزهاي پاياني اروپا» پيش بيني ميكند كه بزودي اروپا كاملا دگرگون خواهد شد. مارك اشتاين نيز در كتاب خود «امريكا تنهاست ؛ پايان جهان چنان كه ميبينيم» ميگويد: بسياري از كشورهاي جهان غرب، در قرن بيست و يكم قدرت زنده ماندن را از دست خواهند داد و بسياري از آنها ـ و اگر چه نه بيشتر آنها ـ در همين روزها، رو به افول خواهند نهاد.
ايچ تايسر در مجله «ديدگاه» توضيح مي دهد كه اين تفاوت وضع نسبت به مهاجران مسلمان عملا به صورت وارونه تطبيق مييابد. وي ميگويد: پررنگترين بعد نمادين هويت انگليسيهاي پاكستاني الاصل، بعد انگليسي بودن آنان است؛ زيرا اگر فرهنگ خاص خود را آلوده و بد نام كردي، اين خطر فراروي شما قرار خواهد داشت كه نو مهاجران هم كيش شما در جست و جوي فرهنگ ديگري برآيند. در اين جا نيز عجيب نيست كه بسياري از پاكستاني الاصل ها در آينده به فرهنگ عربي يا فرهنگ شبه قاره بياويزند و از آن رو كه هر گونه احساس قوي هويتي در اينجا سه بار كنار زده شده، اسلام راديكال به تنها هويت نسل دوم پاكستاني ها تبديل شده است. ايمان به اسلام و لوازم آن كه احساس جهادي و تفوق اسلامي است، تفاوت چنداني با اعتقادات مسيحي ندارد. اين نكته را بايد به دقت مورد توجه قرار دهيم؛ زيرا مسلمانان معتقدند كه اروپا اكنون آماده دگرگوني و تحت سلطه در آمدن است. برخي ادعاها هم شنيده مي شود كه خشم ما را بر مي انگيزد، مانند سخن عمر محمد بكري كه گفته:
من اميد دارم كه انگلستان كشوري اسلامي شود و پرچم اسلامي بر بالاي ساختمان شماره 10 خيابان داوننگ (كاخ نخست وزيري) به اهتزاز در آيد. هم چنين اين سخن امام مسلمانان هويت گريزي است و برنامه هاي دولت نيز نماد آشكار اين وضعيت است. دولت به شيوه غريب ميكوشد با برانگيختن نگراني مردم نسبت به گنج هاي ملي اشان، شعله شور ملي را در دلشان زنده كند. به هر روي سكولاريسم افراطي به ويژه در ميان نخبه ها، چنان گسترش يافته كه آنان را به اين باور رسانده كه مسيحيها، مردمي به لحاظ عقلي نا متعادل و از اين براي كار در ادارات عمومي نا مناسب هستند. در سال 2005 دولت ايتاليا از پذيرش اعتبار نامه ديپلمات كاتوليك روكو پاتيليجوني نماينده اتحاديه اروپا خودداري كرد، علت اين كار، ابراز نظر وي پيرامون برخي مسائل و از جمله مسئله هم جنس بازي بود.
سكولاريسم افراطي، معنايش اين است كه كليساها خالي باشند، زيرا در شهر لندن كه زاد و ولد مسيحيان در آن هفت برابر مسلمانان است، شمار افرادي كه در روزهاي جمعه به مساجد مي روند بيشتر از افرادي است كه يكشنبه ها به كليساها مي روند. اسلام ديني است كه نزديكي خود را به اروپا نشان داده است. شاهزاده چارلز يكي از هزاران غربي شيفته اسلام است.
قاره اروپا اكنون شاهد مباحثات داغي پيرامون اين عقيده منسوب به جي كي گسترتان است كه ميگويد: «وقتي مردم از ايمان به خدا دست بشويند معنايش اين نيست كه ديگر به هيچ چيزي ايمان ندارند، بلكه در چنين وضعي آنان به همه چيز ايمان خواهند آورد». روزنامه نگار فقيد اوريانا فالاچي هم گفته بود كه به مرور زمان، اروپا به منطقه مسلمان نشين يا مستعمره اي از مستعمرات اسلام تبديل مي شود. بلژيك كه گفته است: بزودي قدرت در اين كشور به دست ما خواهد افتاد و آن هنگام آناني كه اكنون از ما انتقاد ميكنند، پشيمان خواهند شد و براي ما كار خواهند كرد.
احتمال دوم: عدم پذيرش مسلمانان
در اوايل سال 2006 شماري از شهرهاي فرانسه شاهد حركتهاي خودجوش مردمي براي عرضه گوشت خوك به فقرا به راه افتاد و تنها مسلمانان از اين دايره استثنا شدند، اما احزاب خشمگين مهاجرت ستيز به تدريج در برخي شهرها ظهور يافتند كه نه تنها خواهان بستن مرزها كه خواستار بازگرداندن مهاجران غير قانوني شدند. تمام احزاب ملي اروپا كه اكنون به صورت گسترده نمود ندارند، به رغم شناسنامه و دايره كوچكشان داراي امكانات وسيعي هستند و داراي زمينه و ذهنيتي نئونازيستي هستند. اما رفته رفته احترام بيشتري كسب ميكنند و اصول ضد سامي و نظريات اقتصادي مورد ترديد را به كنار مينهند و پرسش هايي پيرامون ايمان، جمعيت و هويت را طرح ميكنند. دو حزب ملي بريتانيا و فيدرم بيلانگ بلژيك نمونه هايي از اين دست احزابند. اين دو حزب شايد روزي بتوانند قدرت پارلماني را در دست گيرند. چنان كه در سال 2002 رقابت انتخابات رياست جمهوري در فرانسه منحصر به ژاك شيراك و جان ماري لوپن نئو فاشيست شد. برخي از اين احزاب هم طعم قدرت را چشيده اند، مانند هايدر و حزب فري هايت اوستر كه در اتريش به قدرت رسيدند، اما در ايتاليا حزب ليگافورد به مدت چند سال بخشي از ائتلاف حاكم را تشكيل مي داد. اين احتمال وجود دارد كه برخي از اين احزاب به سبب برنامه هاي اسلام ستيزانه خود گسترش يابند و غالبآ صداهاي اسلام ستيز، بازتاب مييابند. چه بسا احزاب بزرگ هم بخشي از اين ادعاها را بپذيرند. حزب محافظه كار دين مارك نمونه اي از اين دست است. اين حزب پس از 72 سال كه بيرون از دايره قدرت بود بار ديگر به قدرت بازگشت. طوفان مهاجرت ناگزير و به ويژه مهاجرت هاي گسترده از افريقا به سود اين گونه احزاب است. زماني كه احزاب ناسيوناليست به قدرت برسند، تكثر گرايي فرهنگي را بر نمي تابند و مي كوشند ارزشهاي سنتي را بار ديگر احيا و تاسيس كنند. در آن زمان ميتوان ابزارهاي اين احزاب و واكنش مسلمانان را انتظار كشيد.
روزنامه نگار امريكايي رالف پيتر پس از بررسي و مطالعه نئوفاشيسم و مظاهر خشونتي كه برخي گروه ها بدان روي آورده اند، انتظار شكلگيري حركتهاي واكنشي اي را دارد كه در اشكالي ناخوش آيند بروز خواهد كرد. انتظار و توقع وي تا آن قدر پيش مي رود كه سناريوي چگونگي فرستادن كشتي هاي جنگي امريكا را براي تضمين انتقال مسلمانان اروپا به مناطق ديگر را ترسيم ميكند. طي چندين سال مسلمانان اروپا نگران محاصره شدن و سركوب و سپس تبعيد و چه بسا كشتار دسته جمعي خويش بودند در پايان دهه هشتاد قرن بيستم دكتر كليم صديقي رييس فقيد مركز اسلامي لندن نسبت به نسل كشي مسلمانان در اروپا به شيوه كوره هاي آدم سوزي هيتلري ابراز نگراني كرده بود.
احتمال سوم
چنين خوش بيني اي، پايه هاي استواري ندارد و حتي فايده اي هم ندارد؛ زيرا اروپايي ها در آينده، ايمان را بار ديگر كشف خواهند كرد و باز خواهند شناخت و بر شمار زاد و ولد خويش خواهند افزود و بر ميراث خويش خواهند باليد و مهاجرت غير مسلمانان را به اين قاره مورد تشويق قرار خواهند داد و مسلمانان اروپايي را تابع فرهنگ خويش قرار خواهند داد. چنين تحولاتي اكنون در جريان نيست و اصلا فعلا جاي طرح چنين پيشنهادهايي نيست. مسلمانان خود بر اثر ستم هايي كه از همسايگان اروپايي الاصل خود خواهند ديد با آنان وارد نزاع خواهند شد و در جريان نزاع با آنان آرمانهاي خويش را احيا خواهند كرد. آنچه كه برنگراني مي افزايد اين است كه هر نسلي، منزويتر از نسل پيش به نظر مي رسد. رمان نويس كانادايي ها و ماكميلان از دو دستگي انگليسي زبانان و فرانسوي زبان در كشور خود به «دو انزوا» ياد ميكند. چنين چيزي در اروپا و در حجمي گستردهتر و رو به فزوني وجود دارد. براي مثال نظرسنجي هايي كه از مسلمانان انگليسي شده نشان مي دهد كه اكثريت آنان هويت انگليسي و هويت اسلامي خود را در اصطكاك با يكديگر مي بينند و خواستار قانوني اسلامي هستند. ما ميتوانيم از اين احتمال كه مسلمانان ماهيت اروپايي را بپذيرند و به صورتي طبيعي در آن ادغام شوند صرف نظر كنيم.
پروفسور بسام طيبي كه همواره خاطر نشان ميكرد نه اسلام اروپايي خواهد شد و نه اروپا مسلمان؛ اخيرآ پس از 44 سال اقامت در آلمان و تدريس در دانشگاه گوتنگن به دانشگاه كورنل در ايالات متحده امريكا رفته است. روزنامه نگار امريكايي رئيس براميز اخير نوشته است كه بسيار دشوار است تصور كنيم اروپاي غربي آينده اي جز مسلماني داشته باشد و يا اين كه در آن جنگي خانگي رخ دهد. حقيقت اين است كه اين دو راه مفروض پيش پاي اروپا به هر روي تحت تاثير نيروهايي مؤثر قرار دارد كه ميتواند كفه هر كدام از آنها را سنگين تر كند. آيا اروپا، امتداد شمال افريقا خواهد شد؟ آيا اكنون در حالت جنگي با اقليتهاي موجود در آن قرار دارد؟
در هر حال طي دهه هاي آينده تحولات كنوني به پايان خود خواهد رسيد و معادله اسلام ـ اروپا وارد عرصه اي نفس گير خواهد شد و روش اروپا نيز روشن.
هيچ يك از دو راه پيشينه اي در تاريخ ندارند، نه فروپاشي جمعيتي ميتواند سبب انعطاف و تحول تاريخي شود و نه مردمي كه قدرت را به دست دارند از سنت و ميراث خود چشم خواهند پوشيد. فهم گرداب اروپا و بررسي و پيش گويي آن بسيار دشوار است. اروپا در مسير «سرزمين عجايب» شدن است.
منبع: پگاه حوزه
/خ