![پرسشها و چالشهای پیش روی ایرانشناسی پرسشها و چالشهای پیش روی ایرانشناسی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/Chalesh111.jpg)
![پرسشها و چالشهای پیش روی ایرانشناسی پرسشها و چالشهای پیش روی ایرانشناسی](https://rasekhoon.net/_files/userfiles//Article/1396/12/06/Chalesh.jpg)
چکیده
سخن گزافی نیست اگر گفته شود، تمام علومی که اکنون بعنوان شاخهیی از علم، در مفهوم Science جایگاه دانشگاهی و نهادینهشدهیی دارند، برای اثبات علم بودنشان به تناسب پیدایش و سیر تاریخی خود بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاند. در این راه پر فراز و نشیب، علوم انسانی مسیر ناهموارتری را طی نموده و بیشتر مورد انتقاد و واکاوی قرار گرفته تا به جایگاه کنونی خود رسیدهاند. با این وجود دربارهی رشته، حوزه یا گرایش ایرانشناسی، بعنوان شاخهیی از علوم انسانی، این نقد و بررسیها انجام نشده و این رشته از علوم انسانی برای یافتن جایگاه علمی خود سخت نیازمند این کنکاشهاست. نویسنده در این مقاله با طرح برخی پرسشها و چالشهای موجود دربارهی ایرانشناسی و مسائل آن، تلاش کرده است، گامی اولیه در وادی نهادینه کردن علم ایرانشناسی بردارد و امید دارد با یافتن پاسخ مورد قبول، در آیندهیی نزدیک بتوان جایگاه علمی ویژهیی را برای آن تعریف کرد.با مروری بر تاریخ علم در جهان، همواره چالشها و مجادلههای جدی، میان نظریهپردازان و دانشمندان حوزههای مختلف، بر سر چیستی و چرایی دانشهای هر عصر در جریان بوده است. (2)
از زمان ارسطو بر سر علومی چون ریاضی، مابعدالطبیعه، شعر و .... چالشهایی آغاز شد و با پرسشهای جدی رنه دکارت (3) (1596-1650 م.) به یک مبحث مهم در مناظرات و نوشتههای علمی و فلسفی بدل شد. از همین زمان بود که فیلسوفان متعددی در صدد اثبات استقلال دستهیی از علوم که ما امروزه به آنها انسانی (اخلاق، تاریخ، ادبیات، روانشناسی، جامعهشناسی و...) میگوییم، بر آمدند. ویژگی مشترکی که تاکنون دربارهی دانش ایرانشناسی در بیشتر نقدها، تحقیقات و مطالعات، بیان شده است، مبین آن است که تحقیق دربارهی شرق و از آن جمله ایران، ریشه در جریان استعماری غرب، برای استیلای بیشتر بر سرزمینهای شرقی داشته است؛ حتی آن بخش از این مطالعات که کاملاً متکی به فعالیتهای علمی دانشمندان، دانشگاهها و مؤسسههای علمی در اروپا و آمریکاست، از این قاعده بر کنار نیست؛ زیرا دستاوردهای آنان پیش از آنکه در اختیار علم بشریت قرار گیرد، مورد استفادهی دولتها و سیاستمداران آنها بوده است. بدنبال مقام و جایگاهی که دکارت در قرن هفدهم میلادی، برای علوم ریاضی و تجربی قائل شد، در سراسر قرنهای هفدهم، هجدهم و نوزدهم میلادی، مباحث متعددی در خصوص قائل شدن مقام و مرتبه، برای علوم انسانی آغاز شد. در این مسیر بود که ویکو (4) (1668-1744 م.) نام «علوم جدید» را بر این علوم نهاد و برای آنها درجهی علمی قائل شد (ژولین، 16:1387). استوارت میل(5) (1806-1873 م.) و دیلتای (6) (1833-1911 م.) نظریهپردازانی هستند که برای علوم انسانی، تعاریف و شیوهی منظمی را ارائه کردهاند. (7)
صرف نظر از منازعهی بیپایانی که هنوز در این عرصه و در مورد پارهیی از شاخههای علمی رواج دارد، باید اذعان کرد که این دسته از علوم با تنوع و گستردگی ذاتی خود توانستهاند، جایگاه شایستهی خویش را در جامعهی دانشگاهی و علمی جهان بازیابند.
اکنون حدود دو قرن از عمر شرق شناسی، به معنی عام «مطالعات منظم دربارهی شرق» (8) گذشته است.
(سعید، 7:1361 و زرشناس، 13:1391) در طول این مدت، همواره این کشمکش نظریهها میان اندیشمندان، مبنی بر چیستی این شاخه از دانش در جریان بوده است. (9) در کشور ما هم، مفاهیم ایرانشناسی از حدود هشتاد یا نود سال پیش (نزدیک یک قرن)، در معنای گرایش برگرفته از شرقشناسی، بنیان گرفته است. (10)
اساساً پرداختن به ایران و رویکرد مجامع اعم از دولتی و غیر دولتی و نیز اشخاص متفکر دیگر به تهیهی آثاری در راستای مطالعات ایرانی به معنای جدید آن، به دورهی مشروطه بر میگردد. نگاه نو به ایران در نوشتههای افرادی، مانند فتحعلی آخوندزاده، عبدالرحیم طالبوف، احمد کسروی و ....دیگران که در نوشتههای خود مفاهیم ایران، ایرانی و «ایرانیت» را مطرح کردند، ظهور کرد و با مطالبی که دربارهی سرزمین، تاریخ، مردم و فرهنگ ایران و ... در روزنامههای دورهی مشروطه به چاپ رسید (و جایی برای خود پیدا کرد و گاه شور و هیجان زایدالوصفی در میان مردم به پا کرد)، (11) وارد مرحلهی تازهیی شد.
در خارج از کشور نیز، توجه منظم و هدفدار به ایران در تلاشهای «کانون علمی ایرانیان در برلین» دیده میشود. آغاز ترویج خط فکر و نگاه خاص به مطالعه و تحقیق دربارهی ایران، با چاپ و انتشار دو مجلهی کاوه (1334-1340 هـ . ق) و مجلهی ایرانشهر (1301-1306 ش.) در برلین، توسط سید حسن تقیزاده و حسین کاظمزاده (ایرانشهر) و تبدیل این مجلهها به مراکزی برای فعالیتهای آنها همراه بود. (12) تأسیس «انجمن ایرانشناسی» توسط ابراهیم پورداوود (نیکویه، 21:1387) و شکلگیری مجلهی بررسیهای تاریخی ارتش نیز گامی در این سو بود. بدنبال آن انتشار مجلههای خواندنیها و خسن و نیز استمراری که عباس اقبال دربارهی درج مطالب مربوط به ایران داشت، ادامهی راه آغاز شده بود. با گذشت زمان، این نشریهها ماهیتی علمیتر و تخصصیتر بخود گرفتند و در حال حاضر در زمرهی آثار مطرح و آغازگر در این حوزه به شمار میآیند. هم اکنون انبوهی از کتابها، رسالهها، گزارشها، آثار سمعی و بصری و ... در داخل و خارج از ایران در قالب نامهایی چون ایرانشناسی، مطالعات ایران، پژوهشهایی دربارهی ایران و... در دسترس است که هر یک در جای خود تأثیری زیادی بر افزایش آگاهیهای عمومی گذاردهاند. حجم آثار تولیدی در این عرصه و تأثیر آنها بر جامعهی علمی ایرانی به اندازهیی است که میتوان آن را جریانی در حوزههای دانشگاهی، میان دانشمندان و حتی در عرصهی سیاسی دانست.
در این میان رویداد کم نظیری که طی یک دو دههی اخیر در نتیجهی افزایش آگاهی عمومی ایرانیان، در مورد خلیج فارس رخ داده، نمونهی یکی از این تأثیرات در جامعه و انعکاس آن در مسائل سیاسی است. از همین رو میتوان از جریانی فعال و پویا و پرتأثیر و جاری به نام ایرانشناسی یا مطالعه دربارهی ایران یا ایران پژوهی و ... در کشور سخن راند.
جریان ایرانشناسی در داخل ایران از طریق برخی مؤسسات، مانند «بنیاد فرهنگ ایران» و «آثار انجمن ملی ایران» و اشخاصی نظیر دکتر ایرج افشار پی گرفته شد. این جریان با تأسیس «بنیاد ایرانشناسی»، توسط دکتر حسن حبیبی و نیز تشکیل چندین انجمن، انتشار چندین مجله (13) در این حوزه، ماهیتی متمرکز، تخصصی و هدایت شده بخود گرفت. هم اکنون دربارهی ایرانشناسی در خارج از کشور نیز کتابهای متعددی به چاپ رسیده و در اختیار است. علاوه برین در این مورد مراکز متعدد، دانشگاهها، انجمنها؛ مؤسسات و دانشمندان زیادی در این عرصه، در کشورهای دیگر فعالیت کرده و نتیجه تحقیقات خود را عرضه کردهاند. (14)
با وجود تلاشهای دلگرم کننده (هنوز پژوهشهای دامنهداری دربارهی چیستی و تاریخچهی ایرانشناسی صورت نگرفته است و پاسخها و بررسیهای جدی (دربارهی دانش ایرانشناسی)، نسبت به دیگر آثار در این حوزه دیده نمیشود. بنابراین شایسته است که در نخستین شمارهی این فصلنامه به طرح پرسشهای اساسی در مورد ایرانشناسی پرداخته شود و از طریق ارائهی پاسخهای قانع کننده، زوایای پنهان و مبهم ایرانشناسی را از این طریق آشکار ساخت. به نظر میرسد میدان پژوهش در این حوزه، بسیار گسترده است و میتوان امیدوار بود که با کوشش پژوهشگران این حوزه، دانستههای ایرانشناسی سازمان یافتهتر ارائه شوند و به سمت و سویی با ویژگیهای کاملاً علمی و کاربردی سوق داده شوند.
امروزه شاخههای متعدد علوم انسانی با پرسشهایی مواجهند که پاسخ به آنها، فلسفهی آن علوم را تشکیل داده است. سؤالاتی دربارهی ایرانشناسی مطرح است که پاسخ استادان به آنها، میتواند راهگشا و پیشبرندهی دانش ایرانشناسی باشد. همچنین پاسخ به این پرسشها، میتواند نقش مهمی را در شکلگیری پایههای آنچه که از آن بعنوان «ایرانشناسی نظام یافته» یاد شده است، ایفا کند (حبیبی، 13:1389)
معمولاً سؤالهایی که در این مورد مطرح میشوند، عبارتند از:
فلسفهی «علم ایرانشناسی» چیست؟ آیا میتوان برای آن معرفت درجهی دومی؛ یعنی «فلسفهی علم ایرانشناسی» قائل شد؟ شناخت حاصل از تحقیقات ایرانشناسانه، شناختی از نوع «شناخت پسینی» (15)؛ یعنی شناخت حاصل از تجربه است یا شناختی از نوع «پیشینی»؛ (16) یعنی شناخت حاصل از استنتاج صرف، بدون ارجاع به تجربه؛ یعنی با نتیجهگیری. اگر ایرانشناسی، مانند یک موضوع، مورد بحث فلسفهی علم قرار گیرد، روششناسی پژوهش ایرانشناسی کدام است؟ عنصر گزینش در ایرانشناسی چیست؟ ایرانشناسی چه ویژگیهایی دارد؟ آیا پیشبینی در ایرانشناسی امکان دارد؟ آیا یافتن قانونمند در ایرانشناسی ممکن است؟ تئوریها و مدلها در ایرانشناسی چیست؟ تأثیر ارزشها در ایرانشناسی به چه میزان است؟ تفاوت این علم با سایر علوم در چیست؟
در کنار این پرسشها، که در شمارههای آتی این فصلنامه به آنها پرداخته خواهد شد، سؤالات دیگری در حوزهی کلان این دانش مطرح است که در شمار پرسشهای فلسفی به شمار نمیآیند؛ اما پایهی هر گونه تلاش در شناساندن ماهیت این علم بحساب میآیند. سؤالاتی، مانند شکلگیری این دانش بر چه اصلی و در پاسخ به چه مسئلهیی پایهگذاری شده است؟ این دانش از چه روش تحقیقی تبعیت میکند؟ آیا این دانش دارای روش تحقیق مخصوص است؟ قلمرو این علم از کجا تا کجاست؟ ایرانشناس کیست و چه ویژگیهایی دارد؟ و بسیاری سؤال دیگر که نمونههایی از مسائل و ابهامات مطرح در ایرانشناسی هستند. در این مقاله به طور مفصل به هر یک از این پرسشها پرداخته شده است:
پرسش اول:
«ویژگی ایرانشناسی چیست؟».ویژگی مشترکی که تاکنون دربارهی دانش ایرانشناسی در بیشتر نقدها، تحقیقات و مطالعات، بیان شده است، مبین آن است که تحقیق دربارهی شرق و از آن جمله ایران، ریشه در جریان استعماری غرب، برای استیلای بیشتر بر سرزمینهای شرقی داشته است؛ حتی آن بخش از این مطالعات که کاملاً متکی به فعالیتهای علمی دانشمندان، دانشگاهها و مؤسسههای علمی در اروپا و آمریکاست، از این قاعده بر کنار نیست؛ زیرا دستاوردهای آنان پیش از آنکه در اختیار علم بشریت قرار گیرد، مورد استفادهی دولتها و سیاستمداران آنها بوده است. (17) ثروت نهفته در شرق (و از آن جمله ایران)، وسوسوهیی زایدالوصف، برای اکتشاف و شناخت بهتر این منطقه از جهان را در اروپاییان پدید آورد. برای حصول شناختی دقیق و علمی، مؤسسات و دپارتمانهایی در اروپا شکل گرفت و شیوههایی برای تحقیق و مطالعه در کشورهای مختلف پایهگذاری شد و نیز روشهایی که به اصول اولیهی مطالعات شرقشناسی و ایرانشناسی تبدیل شد، در آن کشورها به وجود آمد.
ما بر این اعتقادیم که مطالعه دربارهی ایران، باید توسط محققان ایرانی و به دور از تعصب و جانبداری صورت گیرد و نیز بیش از هر چیزی این مطالعات باید مبتنی بر منابع، خصوصیات و ویژگیهای بومی و ایرانی باشد تا از آنچه توسط اروپاییان با مقاصد گوناگون انجام شده است، متمایزشود؛ از سویی چنانکه میدانیم اساس مطالعات دانشگاهی، نحوهی تدریس و تحصیل در ایران، متکی و وابسته به شیوههای غربی است؛ چرا که اساساً شکل امروزی آموزش و پژوهش در کشور ما از زمان آشنایی ایرانیان با اروپا و غرب پدید آمده است. با این تفسیر برای مطالعه و تحقیق دربارهی ایران، ناگزیر به استفاده از روشهای تحقیق جدید و غیر بومی هستیم. در این صورت برای کسب دانش ایرانشناسی بومی، این دانش باید دارای چه ویژگی (متمایز از ویژگی ایرانشناسی غیر ایرانی) باشد تا قامت آن را از آنچه پیشتر و توسط دیگران انجام شده است، مشخص و معین گرداند. واضحتر آنکه آیا میتوان به ایرانشناسی بومی با ویژگی عنوان شده، دست یافت؟
پرسش دوم:
تعریف و محدودهی دقیق ایرانشناسی چیست؟ در رایجترین تعریفی که از ایرانشناسی ارائه شده است، «ایرانشناسی، دانش مطالعهی تمدن تاریخ و فرهنگ ایران است». (18) بر اساس این تعریف، جایگاه جامعهشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و بسیاری از شاخههای جغرافیا، چون اکوتوریسم، جغرافیای طبیعی، محیط زیست و .... کجاست؟ طبیعی است که نفس پژوهش، روی جبر و علم الحیل (19) یک مبحث ایرانشناسانه نیست؛ اما زمانی که پسوند ایران به هر یک از علوم تجربی متصل میشود، موضوع به گونهیی دیگر تغییر میکند: علم جبر در ایران و یا بررسی تحقیقات یک دانشمند و منجم (مانند غیاثالدین کاشانی) دربارهی نجوم و علم نجوم. آیا این مباحث که در حوزهی علم تجربی و ریاضی جای دارند به صرف ایرانی و در ایران بودن عالمان آنها، در زمرهی مباحث ایرانشناسی هستند؟ دامنهی این پرسش، میتواند تمام رشتهها و شاخههایی را که دربارهی ایران یا در ایران انجام میشود، در بر بگیرد.پرسش سوم:
چنانچه قلمرو ایرانشناسی را به همان مطالعهی تمدن، تاریخ و فرهنگ محدود کنیم، آنگاه با رشتههای متنوع و در بسیاری موارد متفاوت، مانند باستانشناسی، علوم تاریخ، مردمشناسی، زبانشناسی، ادبیات، فرهنگشناسی و برخی از شاخههای دانش جغرافیا، مانند جغرافیای انسانی، جغرافیای تاریخی و... هم مواجه خواهیم شد. حال چگونه میتوان تمام شاخههای علوم را با گستردگی بیپایانی که دارند، ذیل یک رشته، به نحوی که جامع و مانع باشند، گرد آورد؟پرسش چهارم:
امروزه علوم به شکل بیسابقه و با شتابی گاه نگران کننده، روند تخصصی شدن را میپیمایند. (20) در این روند، شیوههای تحقیق و گردآوری اطلاعات، تدوین و تجزیه و تحلیلها هر چه بیش از پیش جزئیتر، فنیتر و تخصصیتر میشوند؛ بعبارت دیگر علوم از کلیتگرایی به شدت دور میشوند. در این صورت جایگاه ایرانشناسی با جامعیتی که بدون آن بیمعنا مینماید، کجاست؟ چگونه میتوان با روش شیوههای تحقیق علم جغرافیای انسانی و با پیش فرض نظریههای عموماً اروپایی - آمریکایی، به بررسی مسائل در قالبهای از پیش تعیین شده نشست؟ و چگونه میتوان با همان روش، یک متن تاریخی کهن را تصحیح، نقد و معرفی کرد؟ یا چگونه میتوان روش تحقیقی نوشت که بر پایهی آن هم بتوان باستانشناسی ایران را دنبال کرد و هم فرهنگ فولکلور یک روستای دور افتاده را ؟ این در حالی است که از مهمترین شاخصههای علم (به معنای Science)، داشتن روش تحقیق مناسب است. آیا روش تحقیق در این رشته باید بر اساس روشهای تحقیق در زبانشناسی (فقهاللغة) باشد؟ یا بر مبنای جغرافیا یا باستانشناسی؟ آیا میتوان از روش یک تحقیق میان رشتهیی سخن راند؟ این به چه معناست؟ اگر قرار است هر یک از این علوم به طور جداگانه بررسی شوند، کلیت بخشیدن به آنها تحت نام واحد، یعنی ایرانشناسی به چه معناست؟بیشتر بخوانید: ایران شناسی؛ الزام تحقق مدیریت اقتضایی (مدیریت هویتگرا)
پرسش پنجم:
وقتی در تعریف ایرانشناسی و قلمرو آن با دشواری مواجه هستیم، بطور منطقی در تعریف ایرانشناسی نیز با شبهه روبرو میشویم. دانش آموخته و محقق تاریخ ایران یک ایرانشناس است یا خیر؟ آیا کسی که به عنوان جامعهشناس، جامعهی ایران را در ظرف و قالب تعریف شده در این علم مطالعه و تبیین میکند، (21) ایرانشناس است؟ و سؤال مهمتر اینکه، آیا ایرانشناس کسی است که نسبت به تمام علوم مربوط به شناخت ایران آگاهی دارد؟ اگر چنین باشد با توجه به دایرهی گسترده و تخصصی امروزی علوم، چگونه میتوان وی را کارشناس در یک حوزهی مطالعاتی دانست؟ چگونه است که اگر یک محقق غیر ایرانی در صورت پرداختن به یک موضوع بسیار ریز (نسبت به مطالب و مقولات بسیار متنوع دربارهی ایران)، ایرانشناس شناخته میشود؛ اما اگر یک ایرانی یا یک غیر ایرانی دربارهی مقولهیی، هر چند کلان، دربارهی تاریخ فرانسه تحقیق کند، فرانسهشناس بحساب نمیآید؟ مگر میتوان ایران را با تمام گستردگی جغرافیایی، فرهنگی، علمی و اقتصادی، مذهبی و هنری - اخلاقی، ادبی - اجتماعی، تاریخی و باستانشناسی و ... تحت یک واحد (علمی و دانشگاهی) تعریف کرد؟ و آیا میتوان فرد عالم به جزئی از این مقولات بسیار گسترده را ایرانشناس دانست؟ جلال آل احمد همین پرسش را دربارهی یک شرقشناس میپرسد و میگوید: «اگر بگوییم فلان غربی در مسائل شرقی زبانشناس است یا لهجهشناس یا موسیقیشناس، حرفی! یا اگر بگوییم مردمشناس است و جامعهشناس است، باز هم تا حدودی، حرفی؛ ولی شرقشناس به طور اعم؛ یعنی چه؟ یعنی علم به کل خفیات در عالم شرق؟ مگر در عصر ارسطو به سر میبریم؟» (آل احمد، 152:1341). (22)پرسشها (23) و به زبان بهتر چالشهایی از این دست دربارهی ایرانشناسی اندک نیست. در حالی که پاسخهای قانع کننده و درستی هم در مقابلشان نیست؛ البته این مسئله فقط وقتی درست است که بنا باشد ایرانشناسی را در داخل ایران تعریف و نهادینه کرد. وجود کانونها، رشتهها و کرسیهای ایرانشناسی در خارج ایران از این دشواریها رها خواهند بود؛ چه اینکه مقصود یک ژاپنی یا ایتالیایی و ... از ایرانشناسی، شناخت و آگاهی است که به هر دلیلی به آن نیاز دارد. در این صورت وی در هر یک از شاخههای مربوط به مطالعات ایرانی که دست داشته باشد، یک ایرانشناس است. از نظر ما او متخصصی است که در یکی از موضوعهای مرتبط با ایران آگاهی داشته و فعالیت میکند؛ اما به نظر میرسد، عکس این قضیه در حالی که یک پژوهشگر ایرانی متعلق به فرهنگ و محیط ایران، نمیتواند یک ایرانشناس باشد؛ بلکه او میتواند یک مورخ تاریخ ایران، جامعهشناس و مردمشناس ایران، یک ادیب یا باستانشناس، نسخهپژوه و...باشد.
به نظر میرسد تا پیش از ارائهی پاسخهای قانع کنندهیی که ایرانشناسی امروز در ایران با آن مواجه است، سخت میتوان از موجودیت علمی یک رشته یا دانش با عنوان ایرانشناسی دفاع کرد. در نتیجه با توجه به تنوع، گستردگی و تمایز در ماهیت مجموعهی دانشها و رشتهها و نیز فنون مربوط به ایرانشناسی بهتر است از جریان ایرانشناسی یا ایرانپژوهی (24) به جای عبارت دانش ایرانشناسی استفاده کرد. البته این نظر ناظر بر وضعیت کنونی ایرانشناسی در کشور است. چنانچه گفته شد، دایرهی تحقیق در این حوزه نه تنها گشوده است؛ بلکه به طرز اجتنابناپذیری نیازمند نظریهپردازیهای جدید است. شاید با طرح فرضیهها و نظریههای تازه، بتوان دیدگاهها و رویکردهای نوینی در این مورد ارائه کرد. در هر حال دانش مورد نظر ما در حال حاضر سخت نیازمند طرح و واکاری مبانی نظری است.
نمایش پی نوشت ها:
1. عضو هیئت علمی بنیاد ایرانشناسی.
2. عموماً در تمامی کتابها و مقالاتی که به نوعی به تاریخ علم و فلسفهی علم پرداخته شده است، مباحث جدی به این موضوعات اختصاص یافته است. برای آگاهی بیشتر، ن. ک. به: (سارتن، 1353)؛ (هال،: 1391)؛ (دامپییر، 1386)؛ (سروش، 1382)؛ (کاپالدی، 1377)؛ (اکاشا، 1387).
3. Rene Descartes.
4. Giambattista Vico.
5. John Stuart Mill.
6. Willhelm Dilthey.
7. نظرات این دانشمندان را میتوان مقوم و سنگ بنای علوم انسانی کنونی (تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و....) دانست. برای آگاهی بیشتر، ن. ک. به: (بارکلی، 1375)؛ (فروند، 1387)؛ (دورتیه، 1382)؛ (عبدالهی و جوان، 1382)؛ (سرزعیم، 1380).
8. شرق در مقابل غرب (مفهومی جغرافیایی - ادبی - سیاسی و...)، در این مورد، ن. ک. به: (همتی، 10:1386-9)؛ (آشوری، 8:1351)؛ (سعید، 24:1382). جلال آل احمد شرق و غرب را مفهومی اقتصادی دانسته است. در این مورد، ن. ک. به: (آل احمد، 23:1356).
9. مهمترین منتقد شرقشناسی در جهان ادوارد سعید است که نظریات او چالشهای جدی را در مقابل خاورشناسان قرار داد. از نظر او شرقشناسی نوعی سبک غربی در رابطه با ایجاد سلطه، تجدید ساختار، داشتن آمریت و اقتدار بر شرق است (سعید، 16:1361). به گفتهی سعید از نظر مستشرقان، شرق منبع اطلاعات است و شرق شناس چشمهی شناختها (همو، 1365:65) «شرقشناسی همیشه کوشیده است که تلفیقها و فرضیهها را به «حقایق» غیر قابل بحث تبدیل کند» (همان: 78). در ایران نیز جلال آل احمد و داریوش آشوری از جمله افرادی بودند که شرقشناسی را مورد انتقاد قرار دادند. در تندترین موضعگیریها، جلال آل احمد از شرقشناسی، بعنوان انگلی روییده بر ریشهی استعمار یاد کرده است. برای آگاهی بیشتر ن. ک. به: (آل احمد، 152:1356) و (آشوری، 9:1355-8).
10. در مورد تاریخچهی شرقشناسی و ایرانشناسی و نیز کاربرد این واژه در سطح مطالعات ملی و بینالمللی، نوشتهها و مطالب متعددی در دست است. اگر مبنا، مطالعه و نگاشتن دربارهی ایران توسط غیر ایرانی باشد؛ حتی میتوان آغاز این مطالعات را به زمان هرودوت وصل کرد. همچنین آمد و شد سفرا، نمایندگان در دورههای مختلف تاریخی و نگارش سفرنامهها و خاطرات و گزارشها دربارهی ایران را نیز میتوان مقدمهی ایرانشناسی دانست. برای آگاهی بیشتر، ن. ک. به: (موسوی گرمارودی، 122:1369) و (زرشناس، 52:1391 -51). در داخل ایران به غیر از مطالبی که در کتابهای تاریخی و ادبی و... توسط نویسندگان و عالمان ایرانی در دوران مختلف تاریخی نوشته شده است، اولین نوشتههایی که در آنها رنگ و بوی ایران و ایرانی وجود دارد و نیز نخستین استفاده از واژهی ایرانشناسی، به معنای مجموعهی منظم و هدفدار مطالعه دربارهی ایران با روشهای خاص، به دوران مشروطه بر میگردد. برای آگاهی بیشتر، ن. ک. به: (کسروی، 1335: ز)؛ (زرشناس، 44:1391)؛ (انوری، 6:1392).
11. در دورهی مشروطه روزنامههای متعددی، برخاسته از حس وطنخواهی مردمی بودند که به طور مدام از شرح حال بزرگان ایران، تاریخ ایران، مردم ایران، سرزمین ایران و... درج میکردند، همچون مطالبی که ناظم الاسلام کرمانی تحت عنوان تاریخ بیداری ایرانیان در روزنامهی کوکب دری چاپ میکرد تا مقالاتی که صوراسرافیل دربارهی اخلاق مردم ایران به چاپ میرساند. همچنین موضوعاتی که روزنامهی حبل المتین و خورشید و بعدها بهار، نو بهار و... دربارهی سرزمین و فرهنگ ایران درج میکردند، فراوانند.
12. برای اطلاعات بیشتر ن. ک. به: (برلنیها، 57:1379-7).
13. مجلههایی، مانند پژوهشهای ایرانشناسی دانشگاه تهران، نامهی ایران و اسلام کتابخانهی ملی و ... نمونههایی از آن هستند.
14. ایرانشناسی در کشورهای مختلف، موضوع کتابها، مقالات و رسالههای فراوانی در سالهای اخیر در ایران شده است. از آن جمله: ایرانشناسی در شوروی، ایرانشناسی در فرانسه، ایرانشناسی در ژاپن، ایرانشناسی در یوگسلاوی، ایرانشناسی در دانمارک، ایرانشناسی در اوکراین و ... در ادامه ن. ک. به: فهرست منابع مقالهی حاضر. همچنین در سالهای اخیر پایاننامههایی توسط فارغالتحصیلان رشتهی ایرانشناسی، در بنیاد ایرانشناسی تهیه شده است. ن. ک. به: پایگاه الکترونیکی کتابخانهی مرکزی بنیاد ایرانشناسی.
15. A Posteriori Knowledge.
16. A Priori Knowledge.
17. در مورد این دیدگاه ن. ک. به: (سعید، 40:1371)؛ (زرشناس، 45:1391)؛ (همتی گلیان، 11:1386)؛ (ترنر، 23:1384)؛ (دسوقی، 89:1376).
18. (حبیبی، 13:1389)؛ (زرشناس، 43:1391).
19. دانش مکانیک نزد مسلمانان «علم الحبل» خوانده میشد. علم حیل، دانش یا شناخت ابزارهای شگردساز در اصطلاح پیشینیان بودکه بر اساس آن، معرف آشنایی با انواع وسایل بود که هر یک کاری را انجام میدادند؛
مأخذ: دانشنامهی اسلامی.
20. مرحوم دکتر حسن گنجی، پدر علم هواشناسی ایران و مرحوم دکتر حسن حبیبی، نظریهپرداز ایرانشناسی نظام یافته، همواره از تخصصی شدن بیانتهای علوم انسانی گلایه داشته و معتقد بودند که تخصصی شدن دانش در یک حوزهی علوم انسانی، نباید منجر به غفلت محقق از سایر شاخههای علوم انسانی که با همدیگر پیوندی ناگسستنی دارند، شود (خاطرات شفاهی نگارنده).
21. جامعهشناسی از جمله علومی است که بنیان و شاکلهی اصلی آن کاملاً بر آمده از مباحثات، مطالعات و حتی منازعات فلاسفه در اروپا، طی قرون 18 و 19 م. شکل گرفته و بعنوان یک رشته از زمان اگوست کنت، Auguste Comte (1798-1857 م.) به بعد پیریزی شده است.
22. داریوش آشوری نیز دیدگاههای همسو با این نظرات دربارهی ایرانشناسی و شرقشناسی دارد. ن. ک. به: (آشوری، 12:1355 -11).
23. در شمارههای آتی این فصلنامه، به پارهیی دیگر از این سؤالات پرداخته خواهد شد.
24. واژهی «ایران پژوهی» مأخوذ از نظریات دکتر ناصر تکمیل همایون است که در این فصلنامه در مقالهی «بحثی در ایرانشناسی یا ایران پژوهی» و نیز در مقالهی «در مفهوم ایران پژوهی» (35:1391) در مجلهی نامهی ایران و اسلام، مفصل بدان پرداخته شده است.
نمایش منبع ها:
- آشوری، داریوش؛ ایرانشناسی چیست و چند مقالهی دیگر، تهران: آگاه، 1355.
- آل احمد، جلال؛ غربزدگی، تهران: رواق، 1356.
- اسموسن، یس پیتر؛ ایرانشناسی در دانمارک، ترجمهی منیژه احدزادگان آهنی؛ تهران: انتشارات طهوری، 1389.
- اکاشا، سمیر؛ فلسفهی علم، ترجمهی هومن پناهنده؛ تهران: فرهنگ معاصر، 1387.
- انوری، امیر هوشنگ؛ دکتر حسن حبیبی و ایرانشناسی نظام یافته، تهران: روزنامهی اطلاعات، 1392.
- اورکاد، برنارد؛ ایرانشناسی در فرانسه، تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران، 1372.
- بارکلی، جورج؛ رساله در اصول علم انسانی و سه گفت و شنود، ترجمهی منوچهر بزرگمهر، با مقدمهی یحیی مهدوی، تهران: نشر دانشگاهی، 1375.
- بهنام، جمشید؛ برلنیها: اندیشمندان ایرانی در برلن 1915-1930م.، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1379.
- پتروشفسکی، پاولوویچ ایلیا؛ ایرانشناسی در شوروی، ترجمهی یعقوب آژند؛ تهران: نیلوفر، 1359.
- ترنر، برایان؛ رویکرد جامعهشناختی به شرقشناسی، پست مدرنیسم و جهانی شدن، ترجمهی محمد علی محمدی، تهران: یادآوران، 1384.
- تکمیل همایون، ناصر؛ «در مفهوم ایران - پژوهی»، نامهی ایران و اسلام، فصلنامهی علمی - تحقیقاتی ایرانشناسی و اسلامشناسی، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، سال اول، شمارهی اول، 1391.
- حبیبی، حسن؛ طراحی مقدماتی برای ایرانشناسی نظام یافته، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی (ضمیمهی شمارهی 41 نامهی فرهنگستان)، 1389.
- دامپییر، ویلیام سیل؛ تاریخ علم، ترجمهی عبدالحسین آذرنگ، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهی (سمت)، جلد ششم، ویرایش دوم، 1386.
- دسوقی، محمد؛ سیر تاریخی و ارزیابی اندیشهی شرقشناسی، ترجمهی محمد رضا افتخاریزاده؛ تهران: نشر هزاران، 1376.
- دورتیه، ژان - فرانسوا؛ علوم انسانی گسترهی شناختها، ترجمهی مرتضی کُتُبی، جلالالدین رفیعفر، ناصر فکوهی، تهران: نشر نی، 1382.
- رجب آگیج، یاشار؛ ایرانشناسی و ایرانشناسان در قلمرو یوگسلاوی پیشین، ترجمهی جمشید معظمی گودرزی؛ تهران: دبیرخانهی شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی، 1379.
- رجب زاده، هاشم؛ ایرانشناسی در ژاپن: نگاهی به تاریخچهی ایرانشناسی و تلاشهای ایران پژوهشی ژاپن، به کوشش کینجی ئه اورا، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1389.
- رودی متی، نیکی؛ ایرانشناسی در اروپا و ژاپن، ترجمهی اسعدی، تهران: الهدی، 1371.
- زرشناس، زهره؛ درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1391.
- زمانی، محمد حسین؛ شرقشناسی و اسلامشناسی غربیان، قم: مؤسسهی بوستان کتاب قم، 1385.
- ساجدی، طهمورث؛ تاریخ ایرانشناسی در فرانسه: تحلیلی از دستاوردهای پژوهشی تا سالهای آخر، تهران: سفیر اردهال، 1389.
- سارتن، جورج؛ مقدمهی تاریخ علم غرب: از آغاز تا دوران روشنگری تا دوران معاصر (1543-2001 م.)، ترجمهی رضا خزانه؛ تهران: مؤسسهی انتشاراتی فاطمی، 1389.
- سر زعیم، علی؛ شناخت علوم انسانی، تهران: همشهری، 1380.
- سروش، عبدالکریم؛ علم چیست، فلسفه چیست، تهران: مؤسسهی فرهنگ صراط، 1382.
- سعید، ادوارد؛ شرقشناسی، تهران: دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، 1371.
- ـــــ ، شرقشناسی شرق که آفریدهی غرب است، ترجمهی اصغر عسگری خانقاه و حامد فولادوند، تهران: مؤسسهی مطبوعاتی عطایی، 1361.
- عبدالهی، عبدالله؛ جوان، جعفر؛ در آمدی بر فلسفهی علم پژوهش در علوم انسانی، تهران: چاپار، 1389.
- فروند، ژولین؛ نظریههای مربوط به علوم انسانی، ترجمهی علی محمد کاردان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1387.
- کالپادی، نیکلاس؛ فلسفهی علم، ترجمهی علی حقی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، 1377.
- کسروی، احمد؛ شهریاران گمنام، بخش نخستین دیلمان جستانیان، کنگریان، سالاریان، تهران: مؤسسهی مطبوعاتی امیرکبیر، 1335.
- مفتاح، الهام؛ نگاهی به ایرانشناسی و ایرانشناسان کشورهای مشترکالمنافع و قفقاز، وهاب ولی، تهران: الهدی (مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی)، 1372.
- موسوی گرمارودی، علی؛ مجموعه مقالات انجمنواره بررسی مسائل ایرانشناسی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1369.
- هال، لوئیس ویلیام هالزی؛ تاریخ و فلسفه علم: همراه با بحثهایی تجربه گرایانه دربارهی فلسفهی علم، ترجمهی عبدالحسین آذرنگ، تهران: سخن، ویرایش دوم، 1391.
- همتی گلیان، عبدالله؛ تاریخچهی شرقشناسی (کاوشی در سیر مطالعات اسلامی در غرب)، مشهد: جهاد دانشگاهی مشهد، 1386.
گروه نویسندگان، (1394)، مطالعات ایرانشناسی، دکتر رویا خویی، تهران: بنیاد ایرانشناسی، چاپ اول.