بانويي که مسير تاريخ را اصلاح کرد
نويسنده: عزيزالله حسيني
سالهاي برداشت کشت بذر هجرت و جهاد رسيده بود و مکه که تا آن زمان به عنوان عمده ترين کانون حکومت کفر و شرک در جزيرَ العرب شناخته مي شد در پي نصرت جبهه حق و حق مداران آغوش خويش را به روي مسلمانان گشود و فصل سبز رويش اسلام را در جان جهان آن روز به نمايش گذارد... در بامداد اين بهار، و در گلستان سبز نبوي که آسمانش آبي عشق علوي را به خود ديده بود، نسيمي از کرانه درياي معرفت برآمد، تا که در نبود آفتاب ولايت طوفان به پا کند. اين نسيم برآمده از آفتاب زينب(س) بود که با نشستن بر گلبرگ پاک احمدي رايحه نبوت و امامت گرفت و خود چونان آفتابي شد تا خورشيد حقيقت پشت ابر زمانه نماند.
باري «زينب»(س) متولد شد. چهار ساله بود که در يازدهم هجري، پيامبر(ص) رحل سفر به ملکوت بربست و او از آن پس شاهد بحران سياسي و مظلوميت پدر گشته و پس از گذشت زماني بس اندک به استقبال رنج و شهادت مادر مي رود. او بزرگ بانويي است که اوصاف پدر، مادر و برادران معصومش در آينه وجود او تجلي داشت و وسعت ظرفيت وجوديش چنان بود که توانست از بوستان معرفت، بزرگترين قهرمانان اهل بيت عصمت و طهارت نهايت بهره معنوي را نصيب خويش کند.
زينب کبري در صحنه تدبير و درايت و علم و فراست نيز چنان برجسته بود که به عقيله بني هاشم شهرت يافت و استواري اراده و تدبيرش در نزد بزرگان اهل بيت مورد ستايش قرار گرفت.
با گذر از دوره بيست و پنج ساله درد، اندوه و سکوت امام علي(ع) و رجعت امت و در حالي که هنوز شيريني اقبال و استقبال مردم را در آن بيعت عمومي بخشيده بود، زينب(س) دگر بار به تماشاي غوغاسالاري، بحران آفريني و کارشکني احزاب و گروهکهاي نابخرد و قدرتمدار کينه توزي مي نشيند که روغن چراغ خردشان سوخته و نيروي درک و شعورشان ريخته و توانايي تحرک و پويايي همراه با زمان را از دست داده و سوداي بدويت پيشين را در دل دارند.
چهار سال و اندي بدين گونه سپري مي شود و در حالي که 35 بهار از عمر زينب(س) گذشت، رمضان سال 40 شاهد شهادت پدر مي شود. از آن پس، نظاره گر انواع بازيگري و دسيسه کاري هاي اموي و احزاب همسوي آنان عليه برادر بزرگش مي باشد تا آنکه سرانجام در پايان 9 سال تکرار ترجيع بند مظلوميت، بار ديگر مثنوي پر سوز شهادت نخستين برادر شکل مي گيرد.
اين قهرمان قصه پر غصه، در حالي که چهل و چهار ساله است، يک دوره 10 ساله اعمال فشار و ايجاد تنگناهاي همه جانبه امويان عليه علويان را نيز تحمل کرده، تا سرانجام در نيمه دوم از دهه ششم عمرش به استقبال مسؤولانه هجرتي کارساز مي رود. آري تاريخ اين هجرت، بستر جريان انديشه و حيات تاريخ رخدادهاي بشري پيوسته اي است که مي توان با بينش وخشيت، ازآن عبورکرد وعبرت آموخت و با آن عبرت به فهم ها و باورها و زندگي برتر رسيد... و عاشورا، همين قطعه تاريخي از تبلور عيني حيات ديني و به عينيت درآمدن ساز و کار دروني حيات مستمر ديني است که زينب(س) هجرتش را بر مدار سرنوشت ساز آن آغاز نمود.
اين واقعيت تاريخي، بخش ممتازي از واقعيت اجتماعي است، بخشي از پديدارهاي اجتماعي کلان در کوران تحولات و تغييرات اجتماعي و نيز بخشي از ساختها و آثار و اوضاع و احوالي است که گزارشگر صديقي مي طلبد تا در شتاب بي امان تاريخ رنگ نامردمي به خود نگيرد.
اين چنين بود که زينب(س) در سال 60 هجري در پي ايستادگي سالار شهيدان حسين بن علي(ع) از ميان گزينه هاي فراروي، همراهي برادر و امام خويش را مسوولانه مي پذيرد و در ادامه آن همه رنج، رنج هجرتي سرنوشت ساز و تمدن آفرين را نيز پذيرفته و تحمل مي کند.
حکومت مدنيت ساز آن شاه بيت غزل عشق و عرفان که از پايگاه خانه رسول آغاز شده بود، با گذر از خانه خدا پس از ششم ماه سير و سفر، سرانجام در بستري از رنج و درد و خطر در پايانه کربلا به بار نشست. در اين ميان عاشورا محملي است براي آنکه نيروهاي بي حد و حصر دروني زينب(س) براي بيان حقيقت هميشه ماندگار عاشورا آزاد شود؛ از همين روست که حادثه اي مي آفريند که هر صحنه اي از آن به کتابها بحث و بررسي نياز دارد و الهام بخش خلق تابلوهاي بي نظير هنري است. کربلا پايانه است اما نه به معني موقت و ايستگاه، بلکه به عنوان معبر و گذرگاه، چه آنکه کربلا يک تاريخ است و تاريخ معبر است. زينب(س) از آن پايانه غمرنگ شهادت، باند پرواز معراج وار مي سازد و در حالي که در نيمه دوم دهه ششم عمرش است، کوله بار اسارت را بر دوش گرفته پرچم مرجعيت حرکت امت را در بستري از هجران به اهتزاز در مي آورد. اگر ميدان کربلا را اوج معراج مردان بدانيم، در کربلا و کوفه و شام است که زينب(س) چند بار به معراج انساني مي رود و در اين راه، جامعه اي را به رشد اجتماعي مي برد. آنان را که در هياهوي بي امان دنيا راه گم کرده اند به تازيانه کلام بر مي انگيزد و آناني که خود گواه حق و تجلي پر بار معرفتند را به تکريم و تحسيني دگرباره مي خواند، چونان که آن سيد الساجدين، امام سجاد(ع) با شنيدن آن خطبه و مشاهده انقلاب روحي مردم، خطاب به عمه اش زينب(س) فرمود: «عمه جان آرام بگير. زيرا در وجود بازماندگان گذشتگان براي مردم، درس عبرتي وجود دارد. سپاس خداي را، تو دانشمندي هستي که معلم به خود نديده اي و خردمندي هستي که استاد نداشته اي.»
آري! خطبه زينب(س) در شهر کوفه و در حال اسارت، عمق فريبکاري، تزوير، ظلم و ستم امويان را آشکار نمود، بي وفايي و پيمان شکني و آينده دردناک کوفيان را روشن ساخت، آنان را منقلب کرد، پايه هاي کاخ قدرت حاکمان غاصب، ظالم را به لرزه افکند و سرانجام غير از بيان فاجعه کربلا و معرفي شخصيت و هدف حضرت امام حسين(ع) و ياران او، پيام خون شهيدان را به غفلت زدگان و فريب خوردگان رساند.
اين گونه است که هر مجلسي براي زينب(س)، معراج مي شود و جامعه مي تواند هم از خود او و هم از سخنان معراج گونه اش درس ها بياموزد. اين گونه است که زينب(س) چنين در اوج زخمها و زخمه ها سخن از جمال و جميل مي گويد. اگر از آن همه تاريخ گفته و ناگفته تنها همين قطعه از بهشت زينبي بود، همان ما را بس که اين بخش را به حکم برترين ها و اوج ها الگو قرار دهيم و بدانيم که در پس اين زن کربلايي چه «انسان کاملي» نشسته است. او به راستي عقيله دودمان وحي، تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت است. اين بزرگوار راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاري در راه خدا و چشم پوشي از همه چيز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه آموخت. زينب در اوج مستوريت، عفت و حيا رشد کرده و در مدار تعالي، باليده است. در عين حال تعليم حيا و عفت و پوشش در فرهنگ تربيتي خانه فاطمه(س) به هيچ وجه به معناي انزوا، بي توجهي به مصالح اجتماعي اسلام، عدم شکوفايي خصايص انساني و روحيه شهامت و رشادت نيست. چه اينکه زينب کبري(س) در عين حرکت تام در مسير زنانگي و رعايت همه حريم ها، به دقت مقتضي آن چنان شهامت از خود نشان داده و با درايت و تدبيرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پي گرفته که همگان را متعجب کرده است.
از نظر ما اين ويژگي، خصيصه تربيت فاطمي و علوي است.
ايثار، فداکاري، وزانت عقل، صبر و بردباري، علم وسيع و دانش وافر، سخنان سنجيده و منطقي او در فرصتهاي حساس توأم با آن مظلوميت و ستمهاي جانکاهي که به او وارد آمده است، از او چهره يک شخصيت بي نظير، رزم آور شجاع، جهادگر بي باک و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسيم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روي زمين حيات دارند و تا زمين دور خورشيد مي گردد، اين چراغ فروزان، نورافکن جهانيان و نسل هاي آينده خواهد بود.
دکتر عايشه بنت الشاطي، نويسنده مشهور مصري و صاحب کتاب (بانوي کربلا) در خصوص حقيقت ماندگاري حرکت زينب (س) مي نويسد: «خون پاک، ريشه پاک، شيرپاک، ذکاوت سرشار، مربيان بزرگ، شرکت در بزرگترين انقلابات بشري، تجربه حوادث و تحولات جهاني، زينب را آن گونه که شايسته بود پرورش داد و او را نمونه اي از عالي ترين مراتب انسانيت قرار داد. نام اين زن در تاريخ ما و تاريخ انسانيت با مصيبتي بزرگ مزين گرديده و آن مصيبت کربلا است، مصيبتي که تاريخ نويسان اتفاق دارند که يکي از حوادث مؤثر در تاريخ شيعه بخصوص در تاريخ اسلامي بوده، حتي بعضي از آنها معتقدند که بالاترين و مؤثرترين حادثه اي است که مذهب تشيع را بنا نهاد و آن را پا برجا قرار داد. و از همين جهت آنها را عقيده بر اين است که خوني که در آن کشتار جانگداز ريخته شده تاريخ سياسي و مذهبي ما را به رنگ خون در آورد و ما آن را در قتلگاههاي فرزندان ابوطالب و مجاهدات شيعيان مي بينيم....»
بعد از واقعه جانسوز کربلا، زينب کبري همچون خورشيد پرفروغي بود که هر جا قدم نهاد فضاي تيره و تار آنجا را روشن مي کرد و مردم با وجود نور مقدس او جامه جهل مي دريدند و با حقايق زمان آشنا مي شدند.
گر چه زينب کبري بعد از واقعه کربلا مدت زيادي زندگي نکرد ولي در همان مدت کوتاه، انقلابي به پا کرد و بذر آگاهي در سراسر جامعه اسلامي افشاند. بذري که زينب کبري در آن روزگار تباهي و سياهي افشاند، پس از مدت کوتاهي سبز شد و طومار ستمگرترين دستگاه حکومتي تاريخ اسلام را در هم پيچيد. طبري و ابن اثير مي گويند: تا دو ماه يا سه ماه پس از شهادت حسين از وقتي خورشيد طلوع مي کرد تا هنگامي که بالا مي آمد، اهل کوفه ديوارها را خون آلود مي ديدند، ديوارهاي کوفه سخنان زينب را منعکس مي کرد: «آري به خدا بيشتر بگرييد. کمتر بخنديد شماها ننگ و رسوايي را به منتهي رسانيديد، اين ننگ و رسوايي از دامان شما شسته و پاک نخواهد شد، چگونه مي شود از ننگ کشتن جگرگوشه خاتم پيغمبران و سرور جوانان اهل بهشت پاک شويد.»
جاحظ در کتاب البيان و التبيين از خزيمه اسدي نقل مي کند: «پس از شهادت امام حسين(ع) وارد کوفه شدم و سخنان پرمغز و شيواي زينب را شنيدم، من ناطق تر و گوينده تر از او زني را نديدم، گويا از زبان اميرالمؤمنين(ع) سخن مي گفت.»
اين گونه است که مي گوييم زينب، مدار هميشه ماندگاري است تا در ظلمت بي امان تاريخ شيفتگان کمال گرد خورشيد حقيقت حرکت کنند. او آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه هاي زلالش کند، تا صدق و وفا را به جهانيان بياموزد و متانت و وقار را به نمايش گذارد. آمده بود تا فرياد بلند مظلومان باشد؛ فريادي که پژواک همچنان از وراي تاريخ به گوش شنواي دل هاي حق جويان مي رسد.
منابع:
1 - لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه عقيقي بخشايش
2 - نامه جامعه حوزه ش 8
3 - زينب (س) شاه بيت غزل عشق و عرفان/ حجة الاسلام احمد اسلامي
4 - حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 1
5 - بانوان عالمه و آثار آنها، مرکز حوزه هاي علميه خواهران
روزنامه قدس
/خ
باري «زينب»(س) متولد شد. چهار ساله بود که در يازدهم هجري، پيامبر(ص) رحل سفر به ملکوت بربست و او از آن پس شاهد بحران سياسي و مظلوميت پدر گشته و پس از گذشت زماني بس اندک به استقبال رنج و شهادت مادر مي رود. او بزرگ بانويي است که اوصاف پدر، مادر و برادران معصومش در آينه وجود او تجلي داشت و وسعت ظرفيت وجوديش چنان بود که توانست از بوستان معرفت، بزرگترين قهرمانان اهل بيت عصمت و طهارت نهايت بهره معنوي را نصيب خويش کند.
زينب کبري در صحنه تدبير و درايت و علم و فراست نيز چنان برجسته بود که به عقيله بني هاشم شهرت يافت و استواري اراده و تدبيرش در نزد بزرگان اهل بيت مورد ستايش قرار گرفت.
با گذر از دوره بيست و پنج ساله درد، اندوه و سکوت امام علي(ع) و رجعت امت و در حالي که هنوز شيريني اقبال و استقبال مردم را در آن بيعت عمومي بخشيده بود، زينب(س) دگر بار به تماشاي غوغاسالاري، بحران آفريني و کارشکني احزاب و گروهکهاي نابخرد و قدرتمدار کينه توزي مي نشيند که روغن چراغ خردشان سوخته و نيروي درک و شعورشان ريخته و توانايي تحرک و پويايي همراه با زمان را از دست داده و سوداي بدويت پيشين را در دل دارند.
چهار سال و اندي بدين گونه سپري مي شود و در حالي که 35 بهار از عمر زينب(س) گذشت، رمضان سال 40 شاهد شهادت پدر مي شود. از آن پس، نظاره گر انواع بازيگري و دسيسه کاري هاي اموي و احزاب همسوي آنان عليه برادر بزرگش مي باشد تا آنکه سرانجام در پايان 9 سال تکرار ترجيع بند مظلوميت، بار ديگر مثنوي پر سوز شهادت نخستين برادر شکل مي گيرد.
اين قهرمان قصه پر غصه، در حالي که چهل و چهار ساله است، يک دوره 10 ساله اعمال فشار و ايجاد تنگناهاي همه جانبه امويان عليه علويان را نيز تحمل کرده، تا سرانجام در نيمه دوم از دهه ششم عمرش به استقبال مسؤولانه هجرتي کارساز مي رود. آري تاريخ اين هجرت، بستر جريان انديشه و حيات تاريخ رخدادهاي بشري پيوسته اي است که مي توان با بينش وخشيت، ازآن عبورکرد وعبرت آموخت و با آن عبرت به فهم ها و باورها و زندگي برتر رسيد... و عاشورا، همين قطعه تاريخي از تبلور عيني حيات ديني و به عينيت درآمدن ساز و کار دروني حيات مستمر ديني است که زينب(س) هجرتش را بر مدار سرنوشت ساز آن آغاز نمود.
اين واقعيت تاريخي، بخش ممتازي از واقعيت اجتماعي است، بخشي از پديدارهاي اجتماعي کلان در کوران تحولات و تغييرات اجتماعي و نيز بخشي از ساختها و آثار و اوضاع و احوالي است که گزارشگر صديقي مي طلبد تا در شتاب بي امان تاريخ رنگ نامردمي به خود نگيرد.
اين چنين بود که زينب(س) در سال 60 هجري در پي ايستادگي سالار شهيدان حسين بن علي(ع) از ميان گزينه هاي فراروي، همراهي برادر و امام خويش را مسوولانه مي پذيرد و در ادامه آن همه رنج، رنج هجرتي سرنوشت ساز و تمدن آفرين را نيز پذيرفته و تحمل مي کند.
حکومت مدنيت ساز آن شاه بيت غزل عشق و عرفان که از پايگاه خانه رسول آغاز شده بود، با گذر از خانه خدا پس از ششم ماه سير و سفر، سرانجام در بستري از رنج و درد و خطر در پايانه کربلا به بار نشست. در اين ميان عاشورا محملي است براي آنکه نيروهاي بي حد و حصر دروني زينب(س) براي بيان حقيقت هميشه ماندگار عاشورا آزاد شود؛ از همين روست که حادثه اي مي آفريند که هر صحنه اي از آن به کتابها بحث و بررسي نياز دارد و الهام بخش خلق تابلوهاي بي نظير هنري است. کربلا پايانه است اما نه به معني موقت و ايستگاه، بلکه به عنوان معبر و گذرگاه، چه آنکه کربلا يک تاريخ است و تاريخ معبر است. زينب(س) از آن پايانه غمرنگ شهادت، باند پرواز معراج وار مي سازد و در حالي که در نيمه دوم دهه ششم عمرش است، کوله بار اسارت را بر دوش گرفته پرچم مرجعيت حرکت امت را در بستري از هجران به اهتزاز در مي آورد. اگر ميدان کربلا را اوج معراج مردان بدانيم، در کربلا و کوفه و شام است که زينب(س) چند بار به معراج انساني مي رود و در اين راه، جامعه اي را به رشد اجتماعي مي برد. آنان را که در هياهوي بي امان دنيا راه گم کرده اند به تازيانه کلام بر مي انگيزد و آناني که خود گواه حق و تجلي پر بار معرفتند را به تکريم و تحسيني دگرباره مي خواند، چونان که آن سيد الساجدين، امام سجاد(ع) با شنيدن آن خطبه و مشاهده انقلاب روحي مردم، خطاب به عمه اش زينب(س) فرمود: «عمه جان آرام بگير. زيرا در وجود بازماندگان گذشتگان براي مردم، درس عبرتي وجود دارد. سپاس خداي را، تو دانشمندي هستي که معلم به خود نديده اي و خردمندي هستي که استاد نداشته اي.»
آري! خطبه زينب(س) در شهر کوفه و در حال اسارت، عمق فريبکاري، تزوير، ظلم و ستم امويان را آشکار نمود، بي وفايي و پيمان شکني و آينده دردناک کوفيان را روشن ساخت، آنان را منقلب کرد، پايه هاي کاخ قدرت حاکمان غاصب، ظالم را به لرزه افکند و سرانجام غير از بيان فاجعه کربلا و معرفي شخصيت و هدف حضرت امام حسين(ع) و ياران او، پيام خون شهيدان را به غفلت زدگان و فريب خوردگان رساند.
اين گونه است که هر مجلسي براي زينب(س)، معراج مي شود و جامعه مي تواند هم از خود او و هم از سخنان معراج گونه اش درس ها بياموزد. اين گونه است که زينب(س) چنين در اوج زخمها و زخمه ها سخن از جمال و جميل مي گويد. اگر از آن همه تاريخ گفته و ناگفته تنها همين قطعه از بهشت زينبي بود، همان ما را بس که اين بخش را به حکم برترين ها و اوج ها الگو قرار دهيم و بدانيم که در پس اين زن کربلايي چه «انسان کاملي» نشسته است. او به راستي عقيله دودمان وحي، تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت است. اين بزرگوار راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاري در راه خدا و چشم پوشي از همه چيز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه آموخت. زينب در اوج مستوريت، عفت و حيا رشد کرده و در مدار تعالي، باليده است. در عين حال تعليم حيا و عفت و پوشش در فرهنگ تربيتي خانه فاطمه(س) به هيچ وجه به معناي انزوا، بي توجهي به مصالح اجتماعي اسلام، عدم شکوفايي خصايص انساني و روحيه شهامت و رشادت نيست. چه اينکه زينب کبري(س) در عين حرکت تام در مسير زنانگي و رعايت همه حريم ها، به دقت مقتضي آن چنان شهامت از خود نشان داده و با درايت و تدبيرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پي گرفته که همگان را متعجب کرده است.
از نظر ما اين ويژگي، خصيصه تربيت فاطمي و علوي است.
ايثار، فداکاري، وزانت عقل، صبر و بردباري، علم وسيع و دانش وافر، سخنان سنجيده و منطقي او در فرصتهاي حساس توأم با آن مظلوميت و ستمهاي جانکاهي که به او وارد آمده است، از او چهره يک شخصيت بي نظير، رزم آور شجاع، جهادگر بي باک و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسيم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روي زمين حيات دارند و تا زمين دور خورشيد مي گردد، اين چراغ فروزان، نورافکن جهانيان و نسل هاي آينده خواهد بود.
دکتر عايشه بنت الشاطي، نويسنده مشهور مصري و صاحب کتاب (بانوي کربلا) در خصوص حقيقت ماندگاري حرکت زينب (س) مي نويسد: «خون پاک، ريشه پاک، شيرپاک، ذکاوت سرشار، مربيان بزرگ، شرکت در بزرگترين انقلابات بشري، تجربه حوادث و تحولات جهاني، زينب را آن گونه که شايسته بود پرورش داد و او را نمونه اي از عالي ترين مراتب انسانيت قرار داد. نام اين زن در تاريخ ما و تاريخ انسانيت با مصيبتي بزرگ مزين گرديده و آن مصيبت کربلا است، مصيبتي که تاريخ نويسان اتفاق دارند که يکي از حوادث مؤثر در تاريخ شيعه بخصوص در تاريخ اسلامي بوده، حتي بعضي از آنها معتقدند که بالاترين و مؤثرترين حادثه اي است که مذهب تشيع را بنا نهاد و آن را پا برجا قرار داد. و از همين جهت آنها را عقيده بر اين است که خوني که در آن کشتار جانگداز ريخته شده تاريخ سياسي و مذهبي ما را به رنگ خون در آورد و ما آن را در قتلگاههاي فرزندان ابوطالب و مجاهدات شيعيان مي بينيم....»
بعد از واقعه جانسوز کربلا، زينب کبري همچون خورشيد پرفروغي بود که هر جا قدم نهاد فضاي تيره و تار آنجا را روشن مي کرد و مردم با وجود نور مقدس او جامه جهل مي دريدند و با حقايق زمان آشنا مي شدند.
گر چه زينب کبري بعد از واقعه کربلا مدت زيادي زندگي نکرد ولي در همان مدت کوتاه، انقلابي به پا کرد و بذر آگاهي در سراسر جامعه اسلامي افشاند. بذري که زينب کبري در آن روزگار تباهي و سياهي افشاند، پس از مدت کوتاهي سبز شد و طومار ستمگرترين دستگاه حکومتي تاريخ اسلام را در هم پيچيد. طبري و ابن اثير مي گويند: تا دو ماه يا سه ماه پس از شهادت حسين از وقتي خورشيد طلوع مي کرد تا هنگامي که بالا مي آمد، اهل کوفه ديوارها را خون آلود مي ديدند، ديوارهاي کوفه سخنان زينب را منعکس مي کرد: «آري به خدا بيشتر بگرييد. کمتر بخنديد شماها ننگ و رسوايي را به منتهي رسانيديد، اين ننگ و رسوايي از دامان شما شسته و پاک نخواهد شد، چگونه مي شود از ننگ کشتن جگرگوشه خاتم پيغمبران و سرور جوانان اهل بهشت پاک شويد.»
جاحظ در کتاب البيان و التبيين از خزيمه اسدي نقل مي کند: «پس از شهادت امام حسين(ع) وارد کوفه شدم و سخنان پرمغز و شيواي زينب را شنيدم، من ناطق تر و گوينده تر از او زني را نديدم، گويا از زبان اميرالمؤمنين(ع) سخن مي گفت.»
اين گونه است که مي گوييم زينب، مدار هميشه ماندگاري است تا در ظلمت بي امان تاريخ شيفتگان کمال گرد خورشيد حقيقت حرکت کنند. او آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه هاي زلالش کند، تا صدق و وفا را به جهانيان بياموزد و متانت و وقار را به نمايش گذارد. آمده بود تا فرياد بلند مظلومان باشد؛ فريادي که پژواک همچنان از وراي تاريخ به گوش شنواي دل هاي حق جويان مي رسد.
منابع:
1 - لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه عقيقي بخشايش
2 - نامه جامعه حوزه ش 8
3 - زينب (س) شاه بيت غزل عشق و عرفان/ حجة الاسلام احمد اسلامي
4 - حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 1
5 - بانوان عالمه و آثار آنها، مرکز حوزه هاي علميه خواهران
روزنامه قدس
/خ