نویسنده: جرالد هاوتینگ
مترجم: سید علی آقایی
پرستش شیء مخلوق به عنوان خدا و آنان که به چنین پرستشی مشغولاند. ریشهی عربیای که اغلب در قرآن در واژهها و عبارات بیانگر مفهوم بتپرستی به کار رفته ش ر ک است. این ریشه در زبان عربی عموماً در واژههای گوناگون و متضمن مفهوم «شریک شدن، شرکت داشتن، همدست بودن» و نظایر اینها یافت میشود و این سطح پایهی معنایی غالباً در آیات قرآن نیز مناسبت دارد. برای نمونه، ظاهراً اسم «شِرک» در آیهی «آیا آنان [که به جای خدا فرامیخوانید] در کار آسمانها «شرک»ی داشتهاند؟» (فاطر: 40؛ احقاف» 4) چیزی نظیر «همکاری» یا «سهم» معنا میدهد. این ریشه به مفهوم بتپرستی مرتبط شده است، زیرا از نظرگاه توحیدی، یکی از کارهایی که بت پرست انجام میدهد آن است که دیگر اشیا (موجودات، تصورات، مردم، رسوم فراطبیعی و اشیای طبیعی یا دستساز بشر) را با خدا به عنوان معبود یا منبع قدرت شریک میگیرد. واژهی «شرک» به این معنا در آیهی 13 لقمان به کار رفته است: «هیچ چیز را شریک خدا قرار مده (لاتُشرِک بالله) زیرا شرک ستمی بزرگ است». ماهیت «شرک» در قرآن این است: اینگونه نیست که «مشرک» از خدای خالق و مدبّر عالم ناآگاه باشد یا اینکه باور داشته باشد که خدا صرفاً یکی از چند موجود با قدرت برابر و همسان است، بلکه در نگرش و رفتار چنان عمل میکند که گویی دیگر موجودات، فراطبیعی یا شاید گاهی اوقات انسانی، قدرتهایی دارند که موحّد حقیقی آنها را تنها از آن خدا میداند. واژهها و تعابیری که در آنها ریشهی ش ر ک به کار رفته است نسبتاً در قرآن فراواناند و عموماً در آیات خطاب به مخالفانی که آنان را به شریک کردن دیگران با خدا به عنوان موضوع پرستش و عبادات متهم میکنند به کار رفتهاند. خود «شرک» پنج بار (لقمان: 13؛ سبأ: 22؛ فاطر: 14 و 40؛ احقاف: 4)؛ «شریک» و جمع آن «شرکاء» که معمولاً بر موجوداتی دلالت دارند که مخالفان متهم به شریک کردن آنها با خدا شدهاند، چهل بار؛ باب افعال آن، أشرک، در زمان، نوع و صیغههای مختلف، معمولاً دال بر معنای پیوند دادن چیزی با خدا، هفتاد و یک بار؛ و اسم فاعل آن مُشرک به صورت مفرد و جمع، مذکر و مؤنث چهل و نه بار در قرآن تکرار شدهاند. در ترجمههای انگلیسی قرآن، واژهها یا تعابیر عربی نظیر «المُشرکون» یا «الذین أشرکوا» که ناظر به کسانی است که شرک میورزند، غالباً «بت پرستان» تلقی یا ترجمه شدهاند. گرچه از جمله به این دلیل که شرک و بتپرستی مترادفهای معنایی نیستند شرک را با اصطلاحاتی دیگر، به ویژه «چندخدایی»، نیز میتوان ترجمه کرد. «مُشرک» به گونهای عمل میکند که گویی موجوداتی الوهیای غیر از خدا وجود دارند و در نتیجه میتوان او را علاوه بر بتپرست، چند خدا نیز تلقی کرد. «شرک» در غیر قرآن غالباً به معنایی نسبتاً یا کاملاً مترادف با «بتپرستی» به کار رفته است. البته در عربی جدید اغلب از واژگان یا تعابیری جایگزین نظیر «عبادة الاصنام» یا «الوثنیة» استفاده میشود که از دو واژهی متداول عربی برای «بت» («صَنَم» و «وَثَن») تشکیل شدهاند و از لحاظ معنایی به واژهی انگلیسی و معادلهای آن در دیگر زبانهای اروپایی شبیهترند. گرچه هر دو واژهی «صَنَم» و «وَثَن» در قرآن وجود دارد، اما ظاهراً در هیچ یک از آیات مشتمل بر آنها بر مفهوم انتزاعی «بتپرستی» دلالت ندارند. اصطلاح قرآنی دیگری که بیانگر مفهوم پرستش چیزی غیر از خداست «تماثیل»، در لغت یعنی «شبیهها» است، چنانکه در آیهی 52 انبیاء ناظر به اشیایی که پدر ابراهیم (1) میپرستید آمده است (نک. سبأ: 13؛ که همان واژه دال بر اشیائی به کار رفته است که جنیان برای سلیمان میساختند). واژهی «أنداد» («همتایان» یا «همانندها») نیز در شیوهای که قرآن «مشرکان» را به بتپرستی یا چندخدایی متهم میکند (بقره: 22 و 165؛ ابراهیم: 30؛ سبأ: 33؛ زمر: 8؛ فصلت: 9) اهمیت دارد. این واژه غالباً همراه با «شرکاء» به کار میرود. مخالفان به سبب قرار دادن «أنداد» پیش یا غیر از خدا (دونَ الله) نکوهش شدهاند. برای نمونه، آیهی 8 زمر را که در آن گفته شده است مخالفان وقتی دچار گرفتاری میشوند به خدا روی میآورند اما به محض آنکه خدا به آنان پاسخ میدهد او را فراموش میکنند و «همانندهایی» (أنداد) برای او قرار میدهند با آیات 61-65 عنکبوت مقایسه کنید که همان اتهام را با واژههایی متفاوت طرح میکند و مخالفان را به «شرک» متهم میکند.
بنابراین، در قرآن مخالفانی که به آنان با تعابیری چون «المُشرکون» به گونهای سرزنشآمیز خطاب شده است به «شریک کردن» دیگر موجودات با خدا در عبادت متهم شدهاند. ماهیت «شرک» در قرآن این است: اینگونه نیست که «مشرک» از خدای خالق و مدبّر عالم ناآگاه باشد یا اینکه باور داشته باشد که خدا صرفاً یکی از چند موجود با قدرت برابر و همسان است، بلکه در نگرش و رفتار چنان عمل میکند که گویی دیگر موجودات، فراطبیعی یا شاید گاهی اوقات انسانی، قدرتهایی دارند که موحّد حقیقی آنها را تنها از آن خدا میداند. مثلاً گاه «مشرکان» متهم شدهاند که امید دارند موجوداتی چون فرشتگان در روز قیامت نزد خدا شفاعتشان کنند و شفاعت آنان پذیرفته خواهد شد (مثلاً نحل: 86؛ کهف: 52؛ فصلت: 47). قرآن سودمند بودن چنین شفاعتی را جز به اذن خدا رد کرده است: در واقع، امیدی که «مشرکان» به این واسطهها بستهاند به فلاکتشان خواهد کشاند، زیرا با اتکا به آنان از موحد واقعی شدن بازماندهاند.
بنابراین، «شرک» در قرآن را میتوان معادل بتپرستی به معنای موسّع آن دانست که در سطح پایه، بر عبادت و نسبت دادن قدرت به شیئی مادی و بیجان دلالت دارد. با اینکه در روایات اسلامی و به تبع آن، در بسیاری از تحقیقات معاصر مشرکانی که در قرآن نکوهش شدهاند بتپرستان در این معنای پایهایتر تلقی شدهاند، اما موجه بودن این دیدگاه دست کم قابل تردید است. سخن اندکی که در اینباره در خود قرآن هست آشکارا این نتیجهگیری را موجه میسازد که «مشرکان» از بتها (مجسمهها یا دیگر تمثالها) برای بازنمایی موجوداتی که متهم به شریک کردن آنها با خدا شدهاند استفاده میکردند. اساساً این اتهام آنان که با اشیایی غیرالوهی به گونهای برخورد میکردند که گویی الوهی بودند- این تهمت که آنان دیگر اشیا را شریک خدا میکردند- دلیل اصلی ترجمهی «مشرک» و «بتپرست» با نظر به قرآن است.
اتهام «بتپرستی به این معنا (و احتمالاً به هر معنایی) میتواند مؤلفهای جدلی و بنیادین باشد. معنای پایهی بتپرستی به طرزی جدلی به گونهای توسعه یافته است که عقاید و اعمال گوناگونی را که نادرست انگاشته شدهاند پوشش دهد، مواردی چون استفاده از شمایلها و تمثالها به عنوان ابزار عبادی یا این عقیده که فرشتگان و قدیسان میتوانند برای فرد مؤمن نزد خدا شفاعت کنند. آنان که به سبب پذیرش چنین اعمال و عقایدی متهم به بتپرستی شدهاند انکار خواهند کرد که بتپرستند و چنین کاری ممکن است از دید ناظر بیرونی که شخصاً در این جدل حضور ندارد موجه به نظر رسد. آنچه از نظر گروهی بتپرستی است برای گروه دیگر چونان توحیدی کاملاً بینقص جلوه میکند.
در اسلام، اتهام «شرک» همچون اتهام بتپرستی در شاخههایی از یکتاپرستی که به زبانهای اروپایی تکلم میکنند به طور مشابه و به گونهای جدلی خطاب به دیگر موحّدان و غالباً دیگر مسلمانان به کار رفته است، درست همانطور که کسانی که به درستی و به معنای حقیقی کلمه بتپرستاند «مشرک» خوانده شدهاند. این معنای جدلی «شرک» در کاربرد قرآنی آن باید به خاطر داشت.
حقیقت این است که خود قرآن گاه از متهم کردن مشرکان به عمل مشابه بتپرستان و چند خدایان فراتر میرود و تلویحاً اظهار میدارد که آنها به معنای لغوی و حقیقی چنین بودهاند. میتوان این را شیوهای جدلی دانست که در آن علائم و تعابیر مقایسهای حذف میشوند و از زبانی استفاده میشود که از آن، مخالفان در حال پرستش واقعی خدایان متعدد و دلبسته به عبادت بتها ترسیم شوند. مثلاً آنان متهم شدهاند که دیگر خدایان را شریک خدا قرار دادهاند (مثلاً انعام: 22؛ یونس: 28) و شریکانشان را «پیش» یا «غیر از» خدا میخوانند (مثلاً یونس: 66؛ نحل: 86). جالب توجه است که واژههای به کار رفته برای اشاره به مفهوم «بت» از حیث ارتباطشان با بتها، بیشتر «طاغوت» و «جِبت»اند تا واژههای عربی متداول «أوثان» یا «أصنام». دو واژه نخست در کاربرد توحیدی پیش از اسلام با توسّع معنایی نسبت به معنای لغوی و حقیقیشان معنای ضمنی بتپرستی را نیز شامل میشدند (نک. بت و تمثال).
البته در آثار سنتی غیر از قرآن (کتابهای تفسیر و نیز روایات مربوط به سیرهی پیامبر و عربستان پیش از اسلام) است که «مشرکان» مذکور در قرآن به شکلی منسجمتر بتپرست به معنای پایهای آن تصویر شدهاند. در آثار سنتی، این مفهوم، که غالباً ما از قرآن درک میکنیم، که «مشرکان» اساساً موحدانی ناتمام بودهاند که با شریک کردن عبادت دیگر موجودات با خدا اسباب گمراهی خویش را فراهم میآوردند تقلیل یافته است. در عوض، آنان بیشتر به عنوان بتپرست در معنای دقیق و حقیقی معرفی شدهاند. در سنت برونقرآنی، «مشرکان» قرآن معاصران پیامبر از مکیان و دیگر عربها توصیف شدهاند که دینشان پرستش بتها و تعدّد خدایان بود. مثلاً آیات 61-65 عنکبوت مخالفان را متهم میکنند که در شرایط عادی به ورطهی «شرک» میافتند، در حالی که اذعان میکردند خداوند خالق آسمانها و زمین و منشأ حاصلخیزی زمین است و چون بر روی دریا به خطر میافتادند خدا را برای حفاظت خویش فرا میخواندند. در این آیات، «شرک» در حقیقت نه در برابر مجرد یکتاپرستی (توحید) که در تقابل با توحید خالص و حقیقی (اخلاص) قرار گرفته است. این آیات صراحتاً به بتها یا باور به تعدد خدایان به عنوان مشخصهی نظری و عملی دین مخالفان اشاره ندارد، بلکه صرفاً «اخلاص» نظری و مقطعی آنان را با «شرک» عملی و متعارفشان مقایسه میکند.
اما در شرحی که طبری (د. 310) در تفسیر خویش برای این آیات آورده است ترادفی بسیار صریحتر میان مخالفان با عابدان بتها و الهههایی غیر از خدا دیده میشود. طبری، ضمن مقایسه با آیهی 3 زمر، میگوید که این مخالفان گمان میکنند که با پرستش الهههایی غیر از خدا میتوانند به خدا نزدیکی و تقرّب جویند (یَحسَبون أنّهم لِعبادتِهم الآلهه دون اللهِ یَنالونَ عِند الله زُلفاً و قُرباناً)؛ وقتی بر روی دریا سفر میکنند خدایان خویش و آنان را که همتای خدا (آلِهَتَهم و أندادَهم) میشمارند برای یاری فرا نمیخوانند؛ اما به محض آنکه خدا آنان را سالم به خشکی بازمیگرداند در عباداتشان شریکی برای خدا قرار میدهند و الههها و بتهایشان را به همراه خدا به عنوان پروردگار میپرستند. واژهی «شرک» در اسلام گاه در اشاره به دین کسانی که از نقطه نظر موحدانه، آنها را به معنای حقیقی بتپرست میتوان شمرد- برای نمونه، هندوها یا پیروان ادیان آفریقایی- به کار رفته است. بنابراین تفسیر، شرکی که در قرآن مذمت شده به صورت بتپرستی و چندخدایی (عبادةالأوثان و الآلهة) آشکار و حقیقی ترسیم شده است. این تفسیر خاص دقیقاً به ما نمیگوید که این چند خدایان و بتپرستان چه کسانی بودهاند، اما طبری و دیگر عالمان سنتی در جاهای دیگر تصریح کردهاند که قرآن به بتپرستان و چندخدایان در میان معاصران محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از مکیان و دیگر عربها اشاره دارد. نمونهای از این قبیل ترادف بخشیها که در آثار سیرهی پیامبر و نیز در کتابهای تفسیر یافت میشود، عملی مبهم را که در آیهی 136 انعام نکوهش شده است توضیح میدهد. این آیه به ما میگوید که مخالفان بخشی از محصول کشاورزی خویش را میان خدا و «شرکاء»شان تقسیم میکردند، ولی وقتی این تقسیم را انجام میدادند ناعادلانه «شرکاء» را بر خدا ترجیح میدادند. روایتی در سیرهی ابن اسحاق شامل داستانی است که به منظور تبیین این آیه آمده و برخی از همان واژهها را به کار میبرد. بنابراین روایت، آیهی فوق دربارهی قبیلهی خَولان و بتشان به نام عُمیانِس (تلفظ این نام قطعی نیست) است. وقتی قبیلهی خولان «یک دهم» محصول کشاورزیشان را بین خدا و عُمیانِس تقسیم میکردند بت را ترجیح میدادند، به گونهای که اگر هر سهم تخصیص یافته به بت در سهم مخصوص خدا میافتاد آن را پس میگرفتند و مطمئن میشدند که به بت رسیده است؛ اما اگر آنچه برای خدا در نظر گرفته شده بود در سهم بت میافتاد آن را رها میکردند و آنچه در حقیقت از آن خدا بود به بت میرسید. در این داستان و داستانهای مشابه، تعبیر قرآنی و مبهم «شرکاء» بت معرفی شده است و این آیهی کنایه آمیز و مبهم، مطابق معمول برداشتهای سنتی، اشارهای به دوران جاهلیت دانسته شده است.
در گونههای مختلف آثار سنتی اسلامی، تعداد زیادی از این گونه داستانها و شرحها یافت میشود. این داستانها گاه آشکارا به آیات قرآن پیوند میخورند و گاه در حالی که ظاهراً هیچ ربطی به آیهای خاص ندارند، میتوان آنها را در معنایی گستردهتر تفسیر محسوب کرد چرا که، در کل روشنگر و مستند این دیدگاه سنتیاند که «مشرکان» مذکور در قرآن همان عربهای بتپرست و چند خدا در حجاز و دیگر بخشهای عربستان زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بودهاند. در چنین متونی، «شرک» مترادف بتپرستی در معنای پایهای آن است، نه مفهومی که صرفاً با آن همپوشانی دارد و برخی مصادیق آن را شامل میشود. مثلاً در روایتی دربارهی تخریب بتهای پیرامون کعبه به دست پیامبر در زمان فتح مکه آمده است که شیطان با ناامیدی از اینکه مردم آن منطقه دیگر هیچگاه به «شرک» بازنخواهند گشت از ناراحتی فریاد کشید.
در برخی آثار، کل مطالب کتاب به شرح و توضیح دین عربهای بتپرست اختصاص داشت که مشهورترین آنها کتاب الأصنام منسوب به هشامبن کلبی (د. 206) است. در حالی که «شرک» در قرآن را میتوان مترادف نسبی «بتپرستی» در برخی معانی جدلی آن دانست، آثار سنتی نشان میدهند که «مشرکان» همان بتپرستان و چند خدایان از نوع اصیل و حقیقی بودهاند و در نتیجه «شرک» متناظر «بتپرستی» در پایهایترین معنای آن است.
واژهی «شرک» در اسلام گاه در اشاره به دین کسانی که از نقطه نظر موحدانه، آنها را به معنای حقیقی بتپرست میتوان شمرد- برای نمونه، هندوها یا پیروان ادیان آفریقایی- به کار رفته است. هرچند که غالباً این واژه لحن جدلیای را که در قرآن دارد حفظ کرده است، مثلاً هنگامی که دستهای از مسلمانان دستهای دیگر را به سبب عقاید یا اعمالی که ناسازگار با یکتاپرستی خالص به نظر میرسد متهم به «شرک» میکنند یا وقتی نظریهی تثلیث مسیحی «شرک» تلقی میشود.
تحقیقات معاصر عموماً تصویری را که سنت اسلامی از «مشرکان» مذکور در قرآن به عنوان بتپرست به معنای حقیقی ترسیم کرده است، پذیرفتهاند و از متون سنتی به عنوان منبع اطلاع از عقاید و اعمالی که قرآن نکوهیده است بهره گرفتهاند. البته برخی محققان تفاوت میان لحن مطالب قرآنی مربوط به «شرک» و «مشرکون» از یک سو و لحن مطالب برون قرآنی از دیگر سو را دریافتهاند و کوشیدهاند به طرق گوناگون این تفاوت را توجیه کنند. مثلاً مکدانلد (Allah) نوشته است: «دین مکه در زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از بتپرستی صرف فاصله داشت. این دین خیلی بیشتر به گونهای از باور مسیحی شباهت داشت که در آن قدیسان و فرشتگان میانجی عبادت کنندگان و خدا بودند». رابطهی میان مطالب قرآنی و برون قرآنی پیچیده است، به ویژه با توجه به اینکه در مطالب برون قرآنی، علاوه بر معرفی «مشرکان» به عنوان بتپرستان عرب به معنای اصیل و حقیقیاش، مطالبی نیز یافت میشود که حاکی از عقاید و اعمالی موحدانه در میان عربهای پیش از اسلام است. مثلاً گفته شده است که افرادی معروف به «حنیف» بودهاند که از بتپرستی دست کشیده و به یکتاپرستی روی آورده بودند و حتی عربهای کافر به اعمال خاصی (نظیر «تلبیه»، ذکری که حاجیان هنگام دخول به حال احرام تکرار میکنند) معتقد بودهاند. این اعمال اساساً توحیدی بودهاند، اما با زیادتهای بتپرستانه و چندخدایانه تحریف شده بودند. در متون سنتی، عموماً این عناصر توحیدی بازماندههای یکتاپرستی خالص دانسته میشوند که ابراهیم در گذشتهی دور به عربستان آورده بود. با گذر زمان، بتپرستان این یکتاپرستی را به انحراف کشیدند، اما عناصری از آن تا زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنان باقی مانده بود، که وظیفهی او بازسازی و پالایش آن از افزودههای بتپرستانه بود.
اغلب در تحقیقات علمی کوشیدهاند تا همهی این مطالب احتمالاً ناسازگار با به کارگیری نظریههای تطور و تکامل دین و طرح این نظریه که عربها در زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال گذر از مرحلهی چندخدایی و بتپرستی به دینی توحیدی بودند با هم سازگار شوند. در این طرح، رسالت پیامبر و ظهور اسلام نقطهی اوج فرایندی تلقی میشوند که طی مدتی در حال روی دادن بود.
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
مترجم: سید علی آقایی
پرستش شیء مخلوق به عنوان خدا و آنان که به چنین پرستشی مشغولاند. ریشهی عربیای که اغلب در قرآن در واژهها و عبارات بیانگر مفهوم بتپرستی به کار رفته ش ر ک است. این ریشه در زبان عربی عموماً در واژههای گوناگون و متضمن مفهوم «شریک شدن، شرکت داشتن، همدست بودن» و نظایر اینها یافت میشود و این سطح پایهی معنایی غالباً در آیات قرآن نیز مناسبت دارد. برای نمونه، ظاهراً اسم «شِرک» در آیهی «آیا آنان [که به جای خدا فرامیخوانید] در کار آسمانها «شرک»ی داشتهاند؟» (فاطر: 40؛ احقاف» 4) چیزی نظیر «همکاری» یا «سهم» معنا میدهد. این ریشه به مفهوم بتپرستی مرتبط شده است، زیرا از نظرگاه توحیدی، یکی از کارهایی که بت پرست انجام میدهد آن است که دیگر اشیا (موجودات، تصورات، مردم، رسوم فراطبیعی و اشیای طبیعی یا دستساز بشر) را با خدا به عنوان معبود یا منبع قدرت شریک میگیرد. واژهی «شرک» به این معنا در آیهی 13 لقمان به کار رفته است: «هیچ چیز را شریک خدا قرار مده (لاتُشرِک بالله) زیرا شرک ستمی بزرگ است». ماهیت «شرک» در قرآن این است: اینگونه نیست که «مشرک» از خدای خالق و مدبّر عالم ناآگاه باشد یا اینکه باور داشته باشد که خدا صرفاً یکی از چند موجود با قدرت برابر و همسان است، بلکه در نگرش و رفتار چنان عمل میکند که گویی دیگر موجودات، فراطبیعی یا شاید گاهی اوقات انسانی، قدرتهایی دارند که موحّد حقیقی آنها را تنها از آن خدا میداند. واژهها و تعابیری که در آنها ریشهی ش ر ک به کار رفته است نسبتاً در قرآن فراواناند و عموماً در آیات خطاب به مخالفانی که آنان را به شریک کردن دیگران با خدا به عنوان موضوع پرستش و عبادات متهم میکنند به کار رفتهاند. خود «شرک» پنج بار (لقمان: 13؛ سبأ: 22؛ فاطر: 14 و 40؛ احقاف: 4)؛ «شریک» و جمع آن «شرکاء» که معمولاً بر موجوداتی دلالت دارند که مخالفان متهم به شریک کردن آنها با خدا شدهاند، چهل بار؛ باب افعال آن، أشرک، در زمان، نوع و صیغههای مختلف، معمولاً دال بر معنای پیوند دادن چیزی با خدا، هفتاد و یک بار؛ و اسم فاعل آن مُشرک به صورت مفرد و جمع، مذکر و مؤنث چهل و نه بار در قرآن تکرار شدهاند. در ترجمههای انگلیسی قرآن، واژهها یا تعابیر عربی نظیر «المُشرکون» یا «الذین أشرکوا» که ناظر به کسانی است که شرک میورزند، غالباً «بت پرستان» تلقی یا ترجمه شدهاند. گرچه از جمله به این دلیل که شرک و بتپرستی مترادفهای معنایی نیستند شرک را با اصطلاحاتی دیگر، به ویژه «چندخدایی»، نیز میتوان ترجمه کرد. «مُشرک» به گونهای عمل میکند که گویی موجوداتی الوهیای غیر از خدا وجود دارند و در نتیجه میتوان او را علاوه بر بتپرست، چند خدا نیز تلقی کرد. «شرک» در غیر قرآن غالباً به معنایی نسبتاً یا کاملاً مترادف با «بتپرستی» به کار رفته است. البته در عربی جدید اغلب از واژگان یا تعابیری جایگزین نظیر «عبادة الاصنام» یا «الوثنیة» استفاده میشود که از دو واژهی متداول عربی برای «بت» («صَنَم» و «وَثَن») تشکیل شدهاند و از لحاظ معنایی به واژهی انگلیسی و معادلهای آن در دیگر زبانهای اروپایی شبیهترند. گرچه هر دو واژهی «صَنَم» و «وَثَن» در قرآن وجود دارد، اما ظاهراً در هیچ یک از آیات مشتمل بر آنها بر مفهوم انتزاعی «بتپرستی» دلالت ندارند. اصطلاح قرآنی دیگری که بیانگر مفهوم پرستش چیزی غیر از خداست «تماثیل»، در لغت یعنی «شبیهها» است، چنانکه در آیهی 52 انبیاء ناظر به اشیایی که پدر ابراهیم (1) میپرستید آمده است (نک. سبأ: 13؛ که همان واژه دال بر اشیائی به کار رفته است که جنیان برای سلیمان میساختند). واژهی «أنداد» («همتایان» یا «همانندها») نیز در شیوهای که قرآن «مشرکان» را به بتپرستی یا چندخدایی متهم میکند (بقره: 22 و 165؛ ابراهیم: 30؛ سبأ: 33؛ زمر: 8؛ فصلت: 9) اهمیت دارد. این واژه غالباً همراه با «شرکاء» به کار میرود. مخالفان به سبب قرار دادن «أنداد» پیش یا غیر از خدا (دونَ الله) نکوهش شدهاند. برای نمونه، آیهی 8 زمر را که در آن گفته شده است مخالفان وقتی دچار گرفتاری میشوند به خدا روی میآورند اما به محض آنکه خدا به آنان پاسخ میدهد او را فراموش میکنند و «همانندهایی» (أنداد) برای او قرار میدهند با آیات 61-65 عنکبوت مقایسه کنید که همان اتهام را با واژههایی متفاوت طرح میکند و مخالفان را به «شرک» متهم میکند.
بنابراین، در قرآن مخالفانی که به آنان با تعابیری چون «المُشرکون» به گونهای سرزنشآمیز خطاب شده است به «شریک کردن» دیگر موجودات با خدا در عبادت متهم شدهاند. ماهیت «شرک» در قرآن این است: اینگونه نیست که «مشرک» از خدای خالق و مدبّر عالم ناآگاه باشد یا اینکه باور داشته باشد که خدا صرفاً یکی از چند موجود با قدرت برابر و همسان است، بلکه در نگرش و رفتار چنان عمل میکند که گویی دیگر موجودات، فراطبیعی یا شاید گاهی اوقات انسانی، قدرتهایی دارند که موحّد حقیقی آنها را تنها از آن خدا میداند. مثلاً گاه «مشرکان» متهم شدهاند که امید دارند موجوداتی چون فرشتگان در روز قیامت نزد خدا شفاعتشان کنند و شفاعت آنان پذیرفته خواهد شد (مثلاً نحل: 86؛ کهف: 52؛ فصلت: 47). قرآن سودمند بودن چنین شفاعتی را جز به اذن خدا رد کرده است: در واقع، امیدی که «مشرکان» به این واسطهها بستهاند به فلاکتشان خواهد کشاند، زیرا با اتکا به آنان از موحد واقعی شدن بازماندهاند.
بنابراین، «شرک» در قرآن را میتوان معادل بتپرستی به معنای موسّع آن دانست که در سطح پایه، بر عبادت و نسبت دادن قدرت به شیئی مادی و بیجان دلالت دارد. با اینکه در روایات اسلامی و به تبع آن، در بسیاری از تحقیقات معاصر مشرکانی که در قرآن نکوهش شدهاند بتپرستان در این معنای پایهایتر تلقی شدهاند، اما موجه بودن این دیدگاه دست کم قابل تردید است. سخن اندکی که در اینباره در خود قرآن هست آشکارا این نتیجهگیری را موجه میسازد که «مشرکان» از بتها (مجسمهها یا دیگر تمثالها) برای بازنمایی موجوداتی که متهم به شریک کردن آنها با خدا شدهاند استفاده میکردند. اساساً این اتهام آنان که با اشیایی غیرالوهی به گونهای برخورد میکردند که گویی الوهی بودند- این تهمت که آنان دیگر اشیا را شریک خدا میکردند- دلیل اصلی ترجمهی «مشرک» و «بتپرست» با نظر به قرآن است.
بیشتر بخوانید: اسلام و بت پرستی
اتهام «بتپرستی به این معنا (و احتمالاً به هر معنایی) میتواند مؤلفهای جدلی و بنیادین باشد. معنای پایهی بتپرستی به طرزی جدلی به گونهای توسعه یافته است که عقاید و اعمال گوناگونی را که نادرست انگاشته شدهاند پوشش دهد، مواردی چون استفاده از شمایلها و تمثالها به عنوان ابزار عبادی یا این عقیده که فرشتگان و قدیسان میتوانند برای فرد مؤمن نزد خدا شفاعت کنند. آنان که به سبب پذیرش چنین اعمال و عقایدی متهم به بتپرستی شدهاند انکار خواهند کرد که بتپرستند و چنین کاری ممکن است از دید ناظر بیرونی که شخصاً در این جدل حضور ندارد موجه به نظر رسد. آنچه از نظر گروهی بتپرستی است برای گروه دیگر چونان توحیدی کاملاً بینقص جلوه میکند.
در اسلام، اتهام «شرک» همچون اتهام بتپرستی در شاخههایی از یکتاپرستی که به زبانهای اروپایی تکلم میکنند به طور مشابه و به گونهای جدلی خطاب به دیگر موحّدان و غالباً دیگر مسلمانان به کار رفته است، درست همانطور که کسانی که به درستی و به معنای حقیقی کلمه بتپرستاند «مشرک» خوانده شدهاند. این معنای جدلی «شرک» در کاربرد قرآنی آن باید به خاطر داشت.
حقیقت این است که خود قرآن گاه از متهم کردن مشرکان به عمل مشابه بتپرستان و چند خدایان فراتر میرود و تلویحاً اظهار میدارد که آنها به معنای لغوی و حقیقی چنین بودهاند. میتوان این را شیوهای جدلی دانست که در آن علائم و تعابیر مقایسهای حذف میشوند و از زبانی استفاده میشود که از آن، مخالفان در حال پرستش واقعی خدایان متعدد و دلبسته به عبادت بتها ترسیم شوند. مثلاً آنان متهم شدهاند که دیگر خدایان را شریک خدا قرار دادهاند (مثلاً انعام: 22؛ یونس: 28) و شریکانشان را «پیش» یا «غیر از» خدا میخوانند (مثلاً یونس: 66؛ نحل: 86). جالب توجه است که واژههای به کار رفته برای اشاره به مفهوم «بت» از حیث ارتباطشان با بتها، بیشتر «طاغوت» و «جِبت»اند تا واژههای عربی متداول «أوثان» یا «أصنام». دو واژه نخست در کاربرد توحیدی پیش از اسلام با توسّع معنایی نسبت به معنای لغوی و حقیقیشان معنای ضمنی بتپرستی را نیز شامل میشدند (نک. بت و تمثال).
البته در آثار سنتی غیر از قرآن (کتابهای تفسیر و نیز روایات مربوط به سیرهی پیامبر و عربستان پیش از اسلام) است که «مشرکان» مذکور در قرآن به شکلی منسجمتر بتپرست به معنای پایهای آن تصویر شدهاند. در آثار سنتی، این مفهوم، که غالباً ما از قرآن درک میکنیم، که «مشرکان» اساساً موحدانی ناتمام بودهاند که با شریک کردن عبادت دیگر موجودات با خدا اسباب گمراهی خویش را فراهم میآوردند تقلیل یافته است. در عوض، آنان بیشتر به عنوان بتپرست در معنای دقیق و حقیقی معرفی شدهاند. در سنت برونقرآنی، «مشرکان» قرآن معاصران پیامبر از مکیان و دیگر عربها توصیف شدهاند که دینشان پرستش بتها و تعدّد خدایان بود. مثلاً آیات 61-65 عنکبوت مخالفان را متهم میکنند که در شرایط عادی به ورطهی «شرک» میافتند، در حالی که اذعان میکردند خداوند خالق آسمانها و زمین و منشأ حاصلخیزی زمین است و چون بر روی دریا به خطر میافتادند خدا را برای حفاظت خویش فرا میخواندند. در این آیات، «شرک» در حقیقت نه در برابر مجرد یکتاپرستی (توحید) که در تقابل با توحید خالص و حقیقی (اخلاص) قرار گرفته است. این آیات صراحتاً به بتها یا باور به تعدد خدایان به عنوان مشخصهی نظری و عملی دین مخالفان اشاره ندارد، بلکه صرفاً «اخلاص» نظری و مقطعی آنان را با «شرک» عملی و متعارفشان مقایسه میکند.
اما در شرحی که طبری (د. 310) در تفسیر خویش برای این آیات آورده است ترادفی بسیار صریحتر میان مخالفان با عابدان بتها و الهههایی غیر از خدا دیده میشود. طبری، ضمن مقایسه با آیهی 3 زمر، میگوید که این مخالفان گمان میکنند که با پرستش الهههایی غیر از خدا میتوانند به خدا نزدیکی و تقرّب جویند (یَحسَبون أنّهم لِعبادتِهم الآلهه دون اللهِ یَنالونَ عِند الله زُلفاً و قُرباناً)؛ وقتی بر روی دریا سفر میکنند خدایان خویش و آنان را که همتای خدا (آلِهَتَهم و أندادَهم) میشمارند برای یاری فرا نمیخوانند؛ اما به محض آنکه خدا آنان را سالم به خشکی بازمیگرداند در عباداتشان شریکی برای خدا قرار میدهند و الههها و بتهایشان را به همراه خدا به عنوان پروردگار میپرستند. واژهی «شرک» در اسلام گاه در اشاره به دین کسانی که از نقطه نظر موحدانه، آنها را به معنای حقیقی بتپرست میتوان شمرد- برای نمونه، هندوها یا پیروان ادیان آفریقایی- به کار رفته است. بنابراین تفسیر، شرکی که در قرآن مذمت شده به صورت بتپرستی و چندخدایی (عبادةالأوثان و الآلهة) آشکار و حقیقی ترسیم شده است. این تفسیر خاص دقیقاً به ما نمیگوید که این چند خدایان و بتپرستان چه کسانی بودهاند، اما طبری و دیگر عالمان سنتی در جاهای دیگر تصریح کردهاند که قرآن به بتپرستان و چندخدایان در میان معاصران محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از مکیان و دیگر عربها اشاره دارد. نمونهای از این قبیل ترادف بخشیها که در آثار سیرهی پیامبر و نیز در کتابهای تفسیر یافت میشود، عملی مبهم را که در آیهی 136 انعام نکوهش شده است توضیح میدهد. این آیه به ما میگوید که مخالفان بخشی از محصول کشاورزی خویش را میان خدا و «شرکاء»شان تقسیم میکردند، ولی وقتی این تقسیم را انجام میدادند ناعادلانه «شرکاء» را بر خدا ترجیح میدادند. روایتی در سیرهی ابن اسحاق شامل داستانی است که به منظور تبیین این آیه آمده و برخی از همان واژهها را به کار میبرد. بنابراین روایت، آیهی فوق دربارهی قبیلهی خَولان و بتشان به نام عُمیانِس (تلفظ این نام قطعی نیست) است. وقتی قبیلهی خولان «یک دهم» محصول کشاورزیشان را بین خدا و عُمیانِس تقسیم میکردند بت را ترجیح میدادند، به گونهای که اگر هر سهم تخصیص یافته به بت در سهم مخصوص خدا میافتاد آن را پس میگرفتند و مطمئن میشدند که به بت رسیده است؛ اما اگر آنچه برای خدا در نظر گرفته شده بود در سهم بت میافتاد آن را رها میکردند و آنچه در حقیقت از آن خدا بود به بت میرسید. در این داستان و داستانهای مشابه، تعبیر قرآنی و مبهم «شرکاء» بت معرفی شده است و این آیهی کنایه آمیز و مبهم، مطابق معمول برداشتهای سنتی، اشارهای به دوران جاهلیت دانسته شده است.
در گونههای مختلف آثار سنتی اسلامی، تعداد زیادی از این گونه داستانها و شرحها یافت میشود. این داستانها گاه آشکارا به آیات قرآن پیوند میخورند و گاه در حالی که ظاهراً هیچ ربطی به آیهای خاص ندارند، میتوان آنها را در معنایی گستردهتر تفسیر محسوب کرد چرا که، در کل روشنگر و مستند این دیدگاه سنتیاند که «مشرکان» مذکور در قرآن همان عربهای بتپرست و چند خدا در حجاز و دیگر بخشهای عربستان زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بودهاند. در چنین متونی، «شرک» مترادف بتپرستی در معنای پایهای آن است، نه مفهومی که صرفاً با آن همپوشانی دارد و برخی مصادیق آن را شامل میشود. مثلاً در روایتی دربارهی تخریب بتهای پیرامون کعبه به دست پیامبر در زمان فتح مکه آمده است که شیطان با ناامیدی از اینکه مردم آن منطقه دیگر هیچگاه به «شرک» بازنخواهند گشت از ناراحتی فریاد کشید.
در برخی آثار، کل مطالب کتاب به شرح و توضیح دین عربهای بتپرست اختصاص داشت که مشهورترین آنها کتاب الأصنام منسوب به هشامبن کلبی (د. 206) است. در حالی که «شرک» در قرآن را میتوان مترادف نسبی «بتپرستی» در برخی معانی جدلی آن دانست، آثار سنتی نشان میدهند که «مشرکان» همان بتپرستان و چند خدایان از نوع اصیل و حقیقی بودهاند و در نتیجه «شرک» متناظر «بتپرستی» در پایهایترین معنای آن است.
واژهی «شرک» در اسلام گاه در اشاره به دین کسانی که از نقطه نظر موحدانه، آنها را به معنای حقیقی بتپرست میتوان شمرد- برای نمونه، هندوها یا پیروان ادیان آفریقایی- به کار رفته است. هرچند که غالباً این واژه لحن جدلیای را که در قرآن دارد حفظ کرده است، مثلاً هنگامی که دستهای از مسلمانان دستهای دیگر را به سبب عقاید یا اعمالی که ناسازگار با یکتاپرستی خالص به نظر میرسد متهم به «شرک» میکنند یا وقتی نظریهی تثلیث مسیحی «شرک» تلقی میشود.
تحقیقات معاصر عموماً تصویری را که سنت اسلامی از «مشرکان» مذکور در قرآن به عنوان بتپرست به معنای حقیقی ترسیم کرده است، پذیرفتهاند و از متون سنتی به عنوان منبع اطلاع از عقاید و اعمالی که قرآن نکوهیده است بهره گرفتهاند. البته برخی محققان تفاوت میان لحن مطالب قرآنی مربوط به «شرک» و «مشرکون» از یک سو و لحن مطالب برون قرآنی از دیگر سو را دریافتهاند و کوشیدهاند به طرق گوناگون این تفاوت را توجیه کنند. مثلاً مکدانلد (Allah) نوشته است: «دین مکه در زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از بتپرستی صرف فاصله داشت. این دین خیلی بیشتر به گونهای از باور مسیحی شباهت داشت که در آن قدیسان و فرشتگان میانجی عبادت کنندگان و خدا بودند». رابطهی میان مطالب قرآنی و برون قرآنی پیچیده است، به ویژه با توجه به اینکه در مطالب برون قرآنی، علاوه بر معرفی «مشرکان» به عنوان بتپرستان عرب به معنای اصیل و حقیقیاش، مطالبی نیز یافت میشود که حاکی از عقاید و اعمالی موحدانه در میان عربهای پیش از اسلام است. مثلاً گفته شده است که افرادی معروف به «حنیف» بودهاند که از بتپرستی دست کشیده و به یکتاپرستی روی آورده بودند و حتی عربهای کافر به اعمال خاصی (نظیر «تلبیه»، ذکری که حاجیان هنگام دخول به حال احرام تکرار میکنند) معتقد بودهاند. این اعمال اساساً توحیدی بودهاند، اما با زیادتهای بتپرستانه و چندخدایانه تحریف شده بودند. در متون سنتی، عموماً این عناصر توحیدی بازماندههای یکتاپرستی خالص دانسته میشوند که ابراهیم در گذشتهی دور به عربستان آورده بود. با گذر زمان، بتپرستان این یکتاپرستی را به انحراف کشیدند، اما عناصری از آن تا زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنان باقی مانده بود، که وظیفهی او بازسازی و پالایش آن از افزودههای بتپرستانه بود.
اغلب در تحقیقات علمی کوشیدهاند تا همهی این مطالب احتمالاً ناسازگار با به کارگیری نظریههای تطور و تکامل دین و طرح این نظریه که عربها در زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال گذر از مرحلهی چندخدایی و بتپرستی به دینی توحیدی بودند با هم سازگار شوند. در این طرح، رسالت پیامبر و ظهور اسلام نقطهی اوج فرایندی تلقی میشوند که طی مدتی در حال روی دادن بود.
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
پینوشتها:
1- سخن مؤلف بر پایهی این فرض است که «آزر»، مذکور در این آیه، نام پدر ابراهیم باشد، اما این فرض را عالمان شیعه نپذیرفتهاند، نک. آزر.
منبع مقاله :مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.