می توانید متفاوت باشید
هر کودک موجودی یگانه و منحصر به فرد است.این سخن در عمل بدین معناست که بچه ها ممکن است به کلی متفاوت از آن چیزی باشند که پدر و مادر انتظار دارند.هر کودک استعدادها و چالشها،باید نیازهای خاص بچه ها برآورده شوند.وظیفه ما به عنوان پدر و مادر این است که نه تنها این تفاوتها را تحمل کنیم،بلکه به این تفاوتها احترام بگذاریم.و این در صورتی عملی می شود که به نیازهای منحصر به فرد کودکانمان توجه کنیم و در مقام رفع آنها کاری صورت دهیم.
اگر به این پیام مثبت توجه نکنیم معنایش این است که«اشکالی در فرزند من وجود دارد.باید مشکل او را بر طرف کنم.»یا«کودک من بد است و باید او را اصلاح کنم.»داشتن طرز تلقی هایی از این قبیل یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که پدر و مادر مرتکب می شوند.بچه ها به این پیام روشن نیاز دارند که موجوداتی موجه هستند،می توانند متفاوت تر از دیگران باشند و مورد احترام واقع شوند.
استفاده از پنج مهارت تربیت مثبت فرزندان،این پذیرش را ساده تر می کند.معمولا وقتی پدر ومادر با همکاری فرزندشان رو به رو نمی شوند به این فکر می افتند که اشکالی در فرزندان آنها وجود دارد.اگر بدانیم که بجه ها با هم تفاوت دارند،بی جهت و بی فوریت فرض را بر این نمی گذاریم که اشکالی در فرزندانمان وجود دارد.پدر و مادر به جای اینکه در برابر تفاوتها مقاومت کنند باید به گونه ای با آنها رو به رو شوند تا استعدادهای فرزندان آنها به بهترین شکل ممکن شکوفا گردد.در ضمن وظیفه پدر و مادر است که در مقام رفع نقطه ضعف های فرزندان خود بکوشند.
هر کودک ترکیبی منحصر به فرد از ویژگیهای مختلفی است که تحت تأثیر جنسیت،خصوصیات جسمانی،مشرب،شخصیت،هوش و فراست و سبک یادگیری در او ایجاد می شود.توجه داشتن به این تفاوتهای احتمالی و این ترکیبات خاص به پدر و مادر امکان می دهد که ویژگیها و تفاوتهای خاص فرزندانشان را بپذیرند.تحت تأثیر این فراست بالاتر،به سادگی بیشتری می توان پذیرفت که یک کودک از کودک دیگر بهتر نیست.
اغلب،والدین به اشتباه فرض را بر این می گذارند که بهتر است از هر کسی صلاح فرزندانشان را تشخیص می دهند.حتی اگر کودکی درخت سیب باشد،این والدین اصرار دارند که از او درخت گلابی بسازند.این اقدام مانع رشد کودک می شود.هر کودک به پذیرفته شدن از سوی پدر ومادرش نیاز دارد،نیاز دارد که او را دوست بدارند و برایش وقت صرف کنند و شرایطی فراهم سازند تا استعدادهایش شکوفا گردد.
پدر و مادر مسئول آن نیستند که فرزندشان چگونه شکوفا خواهد شد،اما مسئولیت دارند که به بارور شدن بهترین استعدادهای فرزندانشان کمک کنند.والدین باید بدانند که هر کودک مقصودی خاص را در این دنیا پیگیری می کند.پدر و مادری که گمان می کنند صلاح فرزندشان را بهتر تشخیص می دهند در واقع می خواهند در نقش خدا ظاهر شوند.
بچه ها بهشتی هستند.آنها بذرهای عظمت را در خود به ودیعه دارند.این وظیفه پدر و مادر نیست که سرنوشت فرزندان خود را مقدر سازند.به جای آن وظیفه پدر و مادر فراهم آوردن زمینه مناسب و خاک حاصلخیز است تا بچه ها به شایستگی های خود برسند.تنها این گونه است که بچه ها به نیرویی تجهیز می شوند تا رویاهایشان را به حقیقت پیوند دهند.
در بسیاری از موارد پدر ومادر گمان می کنند آنچه برای آنها مفید ومناسب است برای فرزندانشان نیز مفید و مناسب است.این اشتباه است.با توجهبه تفاوتهای جنسیتی به سادگی بیشتری می توان به رفتارهای خاص توجه کرد و نیازها را برآورده ساخت.نباید بی جهت فرض را بر این بگذاریم که آنچه در مورد ما صدق می کند در مورد فرزندانمان نیز مصداق دارد.
بی توجهی به تفاوهای جنسیتی،از جمله دلایلی است که مادرها را در برخورد با همسرانشان سردر گم می کند.این مطلب در مورد مردها هم به همین شکل صدق می کند.اغلب اوقات مادر به غریزه صلاح دخترش را تشخیص می دهد،اما درباره نیازهای پسرش اطلاع کمتری دارد.پدرها هم به غریزه نیازهای پسرانشان را بهتر تشخیص می دهند.دلیلش این است که ما خواسته ها و نیازهایمان را روی فرزندانمان منعکس می سازیم.
اشخاص اگر درباره تفاوتهای جنسیتی آموزش کافی ندیده باشند،اغلب تصور می کنند که دیگران نیز باید مانند آنها واکنش نشان دهند.اگر با تفاوتهای احتمالی آشنا باشیم،بی جهت وقتی دیگران مطابق انتظار ما واکنش نشان نمی دهند فرض رابر این نمی گذاریم که اشکالی در کارشان وجود دارد.
توجه داشتن به فرزندان به معنای حضور داشتن برای آنهاست.به معنای آن است که به سعادت و حال و روزشان توجه داشته باشیم و با آلام و رنج هایشان همدردی کنیم.
اعتماد کردن بدین معناست که همه چیز سر جای خود است.اعتماد کردن به معنای آگاهی داشتن و باور کردن توانایی های کودکان برای موفق شدن و درس گرفتن از اشتباهات است.تمایل به این است که فرض کنیم همه چیز رو به راه خواهد بود.منظور از اعتماد کردن این است که فرض را بر این بگذاریم که کودک همیشه همه توان خود را به کار می برد تا در بهترین حد خود ظاهر شود.این امر به بچه ها آزادی و فضا می دهد تاکاری برای خود انجام دهند.
مطمئنا همه بچه ها به توجه و مورد اعتماد واقع شدن نیاز دارند.اما اندازه های آن متفاوت است.هر چیزی،هر چند خوب،وقتی بیش از اندازه باشد دیگر مفید نخواهد بود.تا سن نه سالگی،همه ی بچه ها به توجه و اندک کمی اعتماد احتیاج دارند.بعد از نه سالگی بچه ها طبیعتا کنار می کشند و مستقل تر می شوند.
حدود نه سالکی بچه ها به احساسی از خویشتن می رسند و خود را متفاوت از پدر و مادرشان در نظر می گیرند.این زمان خود آگاهی است.از این زمان تا هجده سالگی بچه ها به اعتماد بیشتری احتیاج دارند،هر چند توجه و علاقه هنوز برای آنها عامل مهمی محسوب می شود.
بدون توجه به سن وسال،پسرها به اعتماد و دخترها به توجه بیشتری نیاز دارند.پسرها وقتی کاری را به تنهایی انجام می دهند احساس خوبی درباره خود پیدا می کنند.به احساسی از غرور و افتخار می رسند.مثلا یک پسر بچه ممکن است در برابر کمک مادرش در بستن بند کفشهایش مقاومت کند.اما دختر هم سال او ممکن است از همین رفتار مادرش استقبال کند.پیشنهاد کمک دادن نشانه ای از توجه است،و حال آنکه اگر به پسری اجازه بدهید که کاری را خودش انجام دهد،نشانه اعتمادی است که به او کرده اید.
وقتی مادری بیش از اندازه به نیازهای پسرش رسیدگی می کند،پسر رفتار مادرش را به این حساب می گذارد که اعتماد چندانی به او ندارد.وقتی پدر بیش از اندازه به دخترش اعتماد می کند،دختر احتمالا رفتار پدرش را نشانه کم توجهی او به خود تلقی می کند.وقتی به دختر فضای بیش از اندازه داده می شود احساس می کند مورد بی اعتنایی واقع شده است.اما پسر از همین رفتار به هیجان می آید و احساس می کند که به او اعتماد کرده اند.
مادرها با نشان دادن نگرانی بیش انداره پسرهایشان را تضعیف می کنند.به همین شکل پدرها با دادن فضای بیش از اندازه به دخترها و اعتماد نشان دادن زیاد به آنها به نیاز آنها بی اعتنایی می کنند.پدر و مادر باید بدانند که پسرها با اعتمادی که به آنها می شود و دخترها با توجه و علاقه ای که به آنها مبذول می شود به احساس بهتر می رسند.
این تمایلات متفاوت در دوران کودکی ایجاد می شود.دختر و پسر با بذل و اعتماد برابر به دنیا می آیند،امابه تدریج پسرها با توجه نشان دادن کمتر و دختر ها با اعتماد کردن کمتر واکنش نشان می دهند.از سوی دیگر پدر و مادر به پسرها اعتماد و به دخترها توحه بیشتر می کنند.
دخترها بیشتر نیاز دارند که احساس کنند می توانند به پدر و مادرشان اعتماد کنند تا در مقام حمایت از آنها باقی بمانند.دخترها نیاز دارند که آسیب پذیر باشند و به دیگران متکی شوند.دخترها نیاز دارند که بتوانند روی حمایت پدر و مادرشان حساب کنند،و برای رسیدن به این مهم احساسات خود را با پدر و مادرشان در میان می گذارند و از آنها حمایت می طلبند.وقتی دختری متألم است نیاز دارد که مطمئن باشد که پدر و مادرش در کنار او هستند و از او حمایت می کنند.دختری که بتواند اعتماد کند دختر شاد و سعادتمندی است.دخترها برای شکوفا کردن استعدادهایشان به احساس امنیت خاطر نیاز دارند،در غیر این صورت احساس نابسندگی می کنند و احساس می کنند که دوست داشتنی نیستند.
گاه وقتی دخترها به آنچه نیاز دارند نمی رسند رفتارهای پسرانه را به نمایش می گذارند،به فضا و اعتماد،پذیرش و تعریف و تمجید بیشتر نیاز پیدا می کنند.برای دختری از این دست بسیار دردناک است که نیاز به توجه داشته باشد و آن را به دست نیاورد.در نتیجه جنبه مؤنث خود را منکر می شود و جنبه های مردانه او رخ می نماید.
این بدان معنا نیست که دختری با ویژگیهای بیشتر مردانه همیشه در زمینه جنبه های زنانه با مشکل رو به روست.ممکن است این دختر اصولا مشرب فعال داشته باشد و در نتیجه مردانه تر به نظر برسد.دختران پر جنب و جوش با آنکه ممکن است مانند پسرها به نظر برسند،اما دخترهستند.هنوز به توجه بیشتر،و به درک و احترام احتیاج دارند.
مطمئنا پسرها نیز به توجه،درک و احترام نیاز دارند تا احساس امنیت خاطر و اعتماد کنند.اما برای پسرها انگیزه از همه مهمتر است.پسرها نیاز به انگیزه دارند،در غیر این صورت توجه و علاقه خود را از دست می دهند.وقتی پسری علاقه و توجه خود را از دست بدهد تکدر خاطر پیدا می کند،قابلیت کنترل شدن را از دست می دهد و ممکن است با مشکلاتی در یادگیری مواجه شود.وقتی پسری انگیزه اش را از دست می دهد،کانون توجهش را واگذار می کند،یا افسرده می شود و یا فعالیت و جنب و جوش بیش از اندازه نشان می دهد.پسرها به انگیزه بیشری نیاز دارند.
موفقیت و گرفتن پاداش بیش از هر عاملی به پسرها انگیزه می دهد.یک پسر،نیازمند دریافت این پیام است که می تواند پدر و مادرش را شاد کند.وقتی پسری بتواند پدر و مادرش را شاد کند،انگیزه اش حفظ می شود،در غیر این صورت ضعیف و بی توجه می شود.پاداش های مثبت به جبران رفتار مناسب روشنی هستند که موفق شدن پسرها را رقم می زنند.
در حالی که پیشنهاد کمک به دخترها به آنها احساس خوبی می دهد،در نظر پسرها پیشنهاد کمک می تواند یک توهین تلقی شود.پیشنهاد کمک به پسرها می تواند از ناحیه آنها این گونه تلقی شود که به آنها اعتماد نمی کنید تا کاری را که قرار است انجام دهند.گاه بهترین محبتی را که می توانید در حق پسرها بکنید این است که به آنها آزادی عمل بدهید تا فعالیت مورد نظرشان را انجام دهند.
گاه پسری که احساس می کند اعتماد،پذیرش و قدردانی مورد نیازش را به دست نمی آورد ویژگیهای مردانه خود را سرکوب می کند و به دخترها شباهت بیشتری پیدا می کند.در این زمان احساس می کند به توجه،درک واحترام بیشتری نیاز دارد.برای پسری با این ویژگی ادامه نیاز داشتن به اعتماد و اطمینان و به دست نیاوردن آن به شدت دردناک می شود.به همین دلیل است که جنبه مردانه خود را انکار می کند و در نتیجه جنبه زنانه با نیازهای ویژه خود در او ایجاد می شود.خود را محتاج احساس می کند،می خواهد به او توجه کنند وغیره.
این بدان معنا نیست که پسرها با جنبه های زنانه قوی تر همیشه با جنبه مردانه جراحت دیده رو به رو هستند.این امکان وجود دارد که پسری روحیه حساس تر داشته باشد و به لحاظ مختلف زنانه تر ظاهر شود.پسرهای حساس تر همیشه هورمونهای زنانه بیشتر و هورمونهای مردانه کمتر دارند و به همین دلیل طبیعتا رفتارهای زنانه بیشتری را به نمایش می گذارند.
در ادامه مطلب به اجمال نیازها و ویژگیها متفاوت پسرهای مریخی و دختران ونوسی را خلاصه کرده ایم:
پسرها دوست دارند به خاطر کاری که می کنند تحسین شوند.
پسرها به انگیزه و تشویق بیشتری نیاز دارند.
یک پسر،یا یک مرد زمانی احساس شادی و رضایت می کند که بداند مورد نیاز است و می تواند حمایتی را که از او می خواهند به عمل آورد.اگر پسری احساس کند که مورد نیاز نیست،اگر احساس کند که او را شایسته نمی دانند،و به توانمندی اش اطمینان نمی کنند افسرده می شود.
پسرها بیشتر به اعتماد،پذیرش و تحسین نیاز دارند تا انگیزه لازم را پیدا کنند.
دخترها دوست دارند به خاطر آنچه هستند تحسین شوند.
دخترها به کمک و تضمین بیشتر نیازدارند.
یک دختر یا یک زن زمانی احساس شادی و رضایت می کند که بتواند حمایت مورد نیازش را به دست آورد مجبور است که همه کارها را به تنهایی انجام دهد،افسرده می شود.
دخترها بیشتر به توجه،درک و احترام احتیاج دارند تا اعتماد کنند و به قاطعیت برسند.
در سیاره مریخ مردم وقتی دنبال راه حل می گردند،نیازشان را مطرح می کنند.در غیر این صورت و اگر خوهان راه حل نباشند اصولا حرفی نمی زنند.اما در سیاره ونوس موضوع کاملا برعکس است.به اعتقاد ساکنان ونوس«اگر نمی توانی کاری بکنی،دست کم به حرفهایم گوش بده.»مردها متوجه نیستند که زنها با طرح احساسات و خواسته هایشان به رضایت خاطر می رسند.
پدرها با ارائه دادن راه حل و یا با اشاره کردن به این نکته که مسئله مهمی در میان نیست مسایل فرزندانشان را نادیده می انگارند و با این رفتار به شکلی فرزندانشین را تحقیر می کنند.یک بار دخترم به من گفت که چرا دوست ندارد یکی از دوستان من در حل مسائل ریاضی به او کمک کند.دخترم می گفت:«هر وقت مشکلی پیدا می کنم او به من می گوید:جواب ساده ای دارد.»از شنیدن این حرف او احساس حقارت می کنم.احساس می کنم خنگ و کودن هستم.»
وقتی پدر ومادر به سخن فرزندانشان گوش نمی دهند ئ با آنها همکاری نمی کنند،بچه ها درباره نیت آنها قضاوت اشتباه می کنند.وقتی پدر و مادر راه حلهای ساده ارائه می دهند بچه ها احساس می کنند اشکالی در آنها وجود دارد و یا اینکه از یک مسئله ساده می خواهند موضوع بزرگی بسازند.بچه ها نیاز دارند که احساساتشان را تجربه کنند.وقتی پدر و مادر بی درنگ در مقام ارائه راه حل بر نیایند،بچه ها احساس اعتماد می کنند و به توجه و علاقه ای که به آن احتیاج دارند می رسند.
در ادامه مطلب به برخی از گفته های پدرها که می توانند احساسات آسیب پذیر فرزندانشان را بی اعتبار کند اشاره می کنیم:
نگران نباش.
مشئله مهمی نیست.
خوب که چی؟
آنقدرها هم مشکل نیست.
آنقدرها هم بد نیست.
این اتفاقات می افتند.
مسخره است.
باید این کار را بکنی.
کار دیگری بکن.
این کار را بکن.
متوجه منظورت نیستم.
اصل مطلب را بگو.
درست می شود ناراحت نباش.
آنقدرها مهم نیست.
می خواهی برایت چه کار کنم؟
چرا این را به من می گویی؟
اگر پدرها به خواسته های فرزندانشان بیشتر توجه کنند و اگر بدانند چگونه به طور ناخواسته احساسات فرزندانشان را بی اعتبار می کنند،می توانند به طرز بهتر و مؤثرتری نیازهای فرزندانشان را برآورده سازند.
البته اگر فرزندان شما بخواهند برای مسائل و مشکلاتشان راه حل ارائه دهید،می توانید این کار را بکنید.اما در اغلب موارد،لازم است که پدر و مادر بیشتر گوش بدهند.اگر سعی نکنید بلافاصله راه حلی ارائه دهید کارتان ساده تر می شود و فرزندانتان به شادی بیشتری می رسند.
وقتی زنی،مردی را دوست دارد،همه توجهش به این است که او را اصلاح کند.اما وقتی همین زن مادر شود،توجه و اصلاح طلبی اش به فرزندانش می کند.مادرها باید به این نکته توجه داشته باشند که درست به همان شکل که فرزندانشان دنبال راه حلهای فوری نیستند،علاقه هم ندارند که در زمینه ای بهتر و اصلاح شوند.
وقتی مادری بیش از اندازه نگرانی نشان می دهد و یا پند و اندرز بیش از اندازه می دهد،فرزندانش را به شکلی تحقیر می کند و آنها را از احساس اعتماد و اطمینانی را که به آن نیاز دارند محروم می سازد.پسرها به ویژه تحت تأثیر پند و اندرز و ارائه طریق مادرانشان ناراحت می شوند.مادرها بهتر است به این نکته توجه داشته باشند:در ازای هر اصلاح،سه بار از فرزندانتان به خاطر کاری که می کنند تعریف کنید.
در ازای هربار اصلاح و هر پند واندرز،سه بار از فرزندانتان به خاطر کارهای ارزشمندشان تعریف کنید.
به جای اینکه مستقیما در مقام اصلاح رفتار فرزندانتان باشید،بهتر این است که رفتار درست را به آنها نشان دهید.مثلا به جای اینکه بگویید:«باید با خواهرت مهربان باشی.»بگویید:«لطفا با خواهرت مهربان باش.»
به نمونه های زیر توجه کنید:
بشقابت را روی میز گذاشتی. *** لطفا بشقاب غذایت را به آشپزخانه ببر.
در خانه فریاد نکش. *** لطفا داد نکش.
اتاقت هنوز به هم ریخته است. *** ممکنه لطفا اتاقت را تمیز کنی؟
بند کفشت باز است. *** لطفا بند کفشت را ببند.
سی دقیقه است که اینجا منتظر *** اگرمی دانی که به موقع نمی رسی،لطفا موضوع
هستم.اگر قرار است به موقع حاضر نشوی،موضوع را به من بگو. *** را به من اطلاع بده.سی دقیقه است که منتظر تو هستم.
اگردقت بیشتری داشتی فراموش نمی کردی.*** لطفا بیشتر دقت کن تا فراموش نکنی.
زنها با استفاده از پیامهای پنج گانه تربیت مثبت نیاز چندانی به ارائه سخنرانی پیدا نمی کنند.
وقتی مادری به فرزندانش پند و اندرز می دهد و آنها را برای بهتر شدن سفارش می کند،فرزندانش به این نتیجه می رسند که از صلاحیت کتفی برخوردار نیستند و یا کارشان را به درستی انجام نمی دهند.کودک در این شرایط احساس مهر و توجه می کند اما از احساس اعتماد و اطمینان محروم می ماند.
مردها و پسرها با تمرکز بر روی مسئله بزرگی که پیش رو دارند با استرس خود برخورد می کنند.هر چه استرس مردها بیشتر باشد فراموش کارتر می شوند.گاهمردها به قدری در اندیشه کاری که باید بکنند فرو مروند که فراموش می کنند روز تولد آنهاست،یا سالگرد ازدواجشان رسیده ویا قراراست تولد فرزندانشان را جشن بگیرند.
زنها اغلب این تفاوت را به درستی درک نمی کنند و رفتار پسرهایشان را به حساب بی توجهی آنها می گذارند.زنها در شرایط فشار،بیشتر مسایل را بهخاطر می سپارند.زنها وقتی تحت فشار هستند به دشواری می توانند مسایل مهم را فراموش کنند و مسئولیت هایشان را از یاد ببرند.به همین دلیل است که زنها بعد از این که روز دشواری را پشت یر می گذارند ترجیح می دهند با همسرشان شب با مسایل روز حرف بزنند و حال آنکه مردها همه اتفاقات روز را فراموش می کنند،سخنی نمی گویند و به جای آن روزنامه می خوانند یا تلویزیون تماشا می کنند.
این فعالیت برای مرد آرامش بخش است اما زنها میل به انبساط دارند،می خواهند درباره روزی که پشت سر گذاسته اند حرف بزنند.زن جزئیات فعالیت روزانه اش را به یاد دارد و با ابراز کردن آن به آرامش می رسد.اما مرد با فراموش کردن هر چه در او تولید استرس کرده است به آرامش می رسد.
این تفاوت اصولی توضیح می دهد که چرا زن و مرد در بسیاری از اوقات یکدیگر را درک نمی کنند.درک این تفاوت نه تنها رابطه زن و مرد را ساده تر می کند،بلکه به آنها امکان می دهد فرزندانشان را بهتر بفهمند و در مقام حمایت از آنها کاری صورت دهند.
اغلب اوقات وقتی دختر بچه ای از چیزی شکایت می کند،نیاز به وقتی دارد که روزش را به یاد آورد و درباره آن حرف بزند.پدر باید بداند که در این زمان بهتر است از ارائه راه حل خودداری نماید.دختر احتیاج به زمان و توجه دارد.وقتی پدر به جای ارائه راه حل با علاقه به صحبتهای دخترش گوش فرا دهد،نیاز فرزندش را برآورده می سازد.
دخترها برای اینکه از شر استرسهای روزانه خلاص شوند به گوش شنوای پدرانشان نیاز دارند.پدر و مادر با استفاده از مهارتهای تربیت مثبت فرزندان باید به این مهم توجه داشته باشند که نیازی نیست تا بی درنگ از سیاست دادن پاداش،یا خارج کردن فرزندانشان از میان جمع استفاده کنند.
اغلب وقتی پسرهای کمسال فراموش می کنند مطایق میل و خواسته مادرشان ظاهر شوند،مادرها فرض را بر این می گذارند که آنها به حرفشان گوش نداده اند.و این در حالی است کهدر بسیاری از موارد پسرهایشان یخن آنها را شنیده و بعد آن را فراموش کرده اند.
متفاوت بودن به معنای بهتر بودن یکی از دیگری نیست.حتی اگر پدر و مادر رفتار بسیار دوستانه نهرانگیز داشته باشند،اگر ذهنشان به درستی کار نکند،نوجوانهایشان میل به سرکشی پیدا می کنند و می خواهند پا را از محدوده های باریک خود بیرون بگذارند.
نوجوانهای زمانه ما با مشکلات عدیده ای روبه رو هستند . واگر حمایت پدر و مادر نباشد نوجوانها به راحتی تحت تأ ثیر نفوذهای منفی قرار می گیرند. نوجوانها
تحت تأ ثیر فشار دوستان هم سال خود آسیب پذیر هستند. و اگر نتوانند با پدر و مادر خود در تماس راحت باشند با مشکلات عدیده روبه رو می شوند.
نوجوانها بدون داشتن ارتباط مناسب با پدر و مادرشان به راحتی تحت تأثیر جنبه های منفی زندگی قرار می گیرند . نوجوانها اگر مورد حمایت پدرو مادر خود نباشند به راحتی تحت تأثیرفشار دوستان هم سال خود قرار می گیرند و با مشکلاتی نظیر استعمال مواد مخدر ، نوشیدن الکل ، خشونت ،دزدی ، تقلب و مشکلات جنسی روبه رو می گردند . وقتی نوجوانها احساس نکنند که در منزل مورد پذیرش پدر و مادر خود قرار دارند ، ارزشهای خود را واگذار می کنند و در صدد جلب حمایت دوستان هم سن و سال خود بر می آیند .
امروزه، نوجوانهای ما به فرهنگی از خشونت وارد می شوند. نوجوانهای روزگار ما بیش از نوجوانهای روزگاران گذشته حساس هستند . آنها هر چه را دریافت کنند ارائه می دهند . نوجوانها اگر حساس نباشد تحت تأثیر دنیای بیرون قرار نمی گیرند . در جوامع آزاد زمان ما، نوجوانها در مقایسه با هر زمانی آسیب پذیرتر هستند.
نوجوانهای ما از یک سو می خواهند مستقل تر باشند و از سوی دیگر بیش از هر زمانی به حمایت ما احتیاج دارند.برای این که بتوانیم به طور مؤثری از آنها حمایت کنیم باید از راه حل نشان دادن و پند اندرز دادن به آنها خودداری ورزیم و با ذهنی باز با آنها برخورد کنیم به طوری که از فرزندانمان حمایت مثبت کرده باشیم.
در ضمن به هنگام ابراز عقیده باید به این مهم توجه داشته باشیم که فرزندانمان می توانند عقاید خاص خود را داشته باشند.اگر پدر و مادر تنها به نظر خودشان توجه کننند،فرزندان آنها نیز مصرا راه خودشان را برتر به حساب خواهند آورد.وقتی با ذهن باز با فرزندانتان برخورد می کنید به آنها فرصت انتخاب می دهید و این گونه،نیاز به سرکشی در آنها متوقف می شود.وقتی بجه ها در فضایی رشد می کنند که تفاوتها را می پذیرند،نیازی احساس نمی کنند که مانند دوستان هم سال خود ظاهر شوند.ایند گونه نمی توانند اراده محکم و استوار خود را به نمایش بگذارند.
برای حمایت از فرزندانمان باید از توصیه کردن و پند و اندرز دادن،از داوری کردن و راه حل نشان دادن خودداری کنیم تا راههای ارتباطی میان ما گشوده بماند.خوشبختانه گشودن این راهها هرگز دیر نیست.با استفاده از مهارتهای ارتباطی تربیت مثبت و به کار بردن پنج پیام مثبت،می توانیم خطوط ارتباطی میان خود و فرزندانمان را بدون توجه به سن و سال آنها باز نگه داریم.
1-بچه های حساس،احساسات قوی تری دارند،عمیق تر و جدی تر هستند.
2-بچه های فعال،از اراده قوی تری برخوردارند،تن به خطر می دهند و می خواهند کانون توجه باشند.
3-بچه های تأثیر پذیر،روشن و آرام هستند و به تحریک بیشتری نیاز دارند.این بچه ها از کاری به سروقت کار دیگری می روند.
4-بچه های پذیرنده خوش رفتار هستند و تن به همکاری می دهند،از دستورات اطاعت می کنند،اما در برابر تغییر مقاومت دارند.
گرچه اغلب بچه ها هر کدام از این چهار مشرب دست کم اندکی را به خود اختصاص داده اند،معمولا یک یا دو مشرب در آنها حالت مستولی دارد.با توجه کردن به مشربهای مختلف و با رعایت تفاوتهای آنها،پدر و مادر به راحتی می توانند مشرب و نیازهای فرزندان خود را تشخیص دهند.
وقتی مشرب کودک با مشرب پدر و مادرش متفاوت باشد،اگر پدر و مادر با چهار مشرب آشنایی نداشته باشند،تربیت کردن کودکان و توجه کردن به او دشوار می شود.بسیاری از بچه ها لطمه می بینند،آن هم به این دلیل که پدر و مادرشان از این تفاوتها اطلاعی ندارند.
کودکان حساسی که از احساسات قدرتمند برخردارند،به عمق بیشتری توجه دارند و جدی تر هستند.اینها به تدریج سبک تر می شوند و بیشتر می خندند.کودکان حساس تأثیر پذیر تر می شوند.وقتی یک کودک جدی احساس می کند که حرفش را شنیده اند،سبک و شاداب می شود.
کودکان تأثیر پذیر که روشن و سبک هستند و به تحریک بیشتری نیاز دارند،کم کم توجه کردن،و نظم انضباط بیشتر را می آموزند.اینها در روابط با دیگران و در کارشان بسیار متعهد هستند.بچه های تأثیر پذیر،پذیرنده تر می شوند.وقتی بچه های تأثیر پذیر کارهای مختلف می کنند سرانجام نظرشان به یکی از این کارها بیشتر جلب می شودو به آن توجه بیشتری می کنند.
کودکان پذیرنده که خوش اخلاق هستند و همکاری نشان می دهند و از دستورات پیروی می کنند،اما در برابر تغییر مقاومت دارند،به تدریج به خود انگیزه می دهند،عاقل و مدبر و انعطاف پذیر می شوند.کودکان پذیرنده فعال تر می شوند.وقتی کودکان پذیرنده برنامه منظمی پیدا می کنند به احساس امنیت خاطر می رسند و می توانند تن به خطر بدهند و چیزهای جدید را تجربه کنند.
کودکان فعال که ااز اراده زیاد برخوردارند،تن به خطر می دهند،می خواهند کانون توجه باشند،به تدریج همکاری بیشتری نشان می دهند و در محبت به دیگران پر محبت تر می گردند.کودکان فعال حساس تر می شوند.وقتی کودکان فعال به قدر کافی راهنمایی می شوند تا به هدفهایشان برسند حساس تر می شوندوبه نیازهای دیگران توجه بیشتری می کنند.
بدون توجه به اینکه باب روز کدام است و برداشت مردم از جسم چگونه است،بچه ها با گونه جسمانی متولد می شوند که بعدا تغییر چندانی نمی کند.بعضیها باریک و بعضیها چارشانه هستند.بعضی چاق و تپل،و بعضی در مقایسه با دیگران عضلانی تر هستند.هر کس با شرایط جسمانی خاص خود متولد مس شود و این شرایط جسمانی او در طی زمان تغییرچشمگیزی نمی کند.درحالی که با این گونه های جسمانی مختلف رو به رو هستیم به میلیونها ترکیب جسمانی متفاوت بر می خوریم.
گاه کودکان چاق ،لاغرتر یا عضلانی تر می شوند .گاه عضلانی ها چاق تر یا لاغرتر می شوند.لاغر هل هم ممکن است چاق یا عضلانی شوند.نکته مهم پذیرفتن است. هر کودک متفاوت از کودکان دیگر است.اگر قرار می شد که همه یک شکل به نظر برسند ،دنیا مکان ملال انگیزی می شد.انتظار لاغر و باریک شدن یک کودک تپل ،غیر واقع بینانه است.بسیاری از پسرها و دخترها احساس نابسندگی می کنند،ان هم به دلیل این که والدینشان بر سر وزن انها وسواس بیش از اندازه دارند.بسیارس از بچه ها و نوجوانان غلاقه و توجه خود را به شرایط جسمانی شان از دست داده اند.
پدر و مادر برای اینکه الگوی مناسبی برای فرزندان خود بشوند ،باید شرایط جسمانی خود را بپذیرند .برای بسیاری از والدین کار دشواری به نظر می رسد . درست همان طور که دختر ها به وزن توجه دارند، پسرها به عضله می اندیشند . بسیاری از پسرها در این اندیشه اند که چرا عضلاتشان به اندازه عضلات دوستشان رشد نمی کند.
پدر و مادر باید به فرزندان خود توضیح دهند که انسان ها هر کدام برای خود موجود منحصر به فردی هستند . به همین شکل پدر و مادر باید به فرزندانشان که نگران وزن خود هستند بگویند که بعضیها غذای بیشتری می خورند و وزنشان هم اضافه نمی شود اما عده ی دیگری باید به مراتب بیشتر مراقب باشند.
آزمون اندازه گیری بهره هوشی،سوای ان که بر علیه دختر ها تبعیض روا
می دارد.همه ی انواع هوش را اندازه نمی گیرد .کسی درباره نوع سولات ازمون تصمیم می گیرد و بنا بر این نتیجه را معین می کند آزمون تعیین کننده بهره هوشی تنها نوع به خصوص از هوش را اندازه گیری می گیرد و به هیچ وجه نمی توان گفت که بهره هوشی زیاد با موفقیت در زندگی ،با موفقیت در روابط زناشویی و موفقیت در کار بستگی دارد بهره هوشی سطح پایین هم به معنای شکست در این موارد ته خصوص نیست.
وقتی با انبوه افراد روبه رو می شویم که با وجود داشتن مدرک دکترا بیکار هستند،کم کم به این نتیجه می رسیم که که موفقیت ها ی تحصیلی ارتباطی با موفقیت های شغلی ندارند. کودکانی که از هوش آکادمیک تالاتری برخوردارند درمدارس دولتی و عمومی بهتر ظاهر می شوند اما این هرگز به این هرگز به معنای موفقیت در کار و زندگی و روابط زناشویی نیست.
متاسفانه کسانی که در زمینه های دیگری از هوش و فراست برخوردارند ،در مدارس شناسایی نمی شود وما در اصل با هشت نوع هوش سروکار داریم و هر کودک با ترکیب منحصر به فردی از اینها متولد می شود .هر یک از گونه های هوش شبیه رنگهای متفاوت هستند که می توانیم از آنها برای رنگ امیزی چشم انداز زندگی خود استفاده کنیم .انواع مختلف هوش عبارتند از :هوش تحصیلی، هوش عاطفی ،هوش فیزکی،هوش خلاق ،هوش هنری ، هوش شعورعمومی (عقل سلیم)، هوش شهودی و هوش استعدادی. هر کودک با ترکیب متقاوتی از این ها متولد می شود و می توان با تربیت درست و به جا بر میزان هر کدام از این ها افزود.
بزرگترها به خوبی می دانند بخش اعظم آنچه را که در مدرسه فرا می گیرند فراموش می کنند. اما مدارس فکر کردن ،تحلیل کردن ،درک کردن و پیدا کردن منابع آموزشی را به ما می دهند. هوش تحصیلی با خواندن و نوشتن و گوش دادن به سخنرانیها تحریک می شود . پدر و مادر لازم است به این بچه ها فرصتهای تحصیلی لازم را بدهند.
مردان موفق دنیای کار باید از هوش عاطفی سطح بالا برخوردار باشند.این هوش در ضمن به امکان می دهد که بر احساسات و عواطف،آرزوهاو خواسته های خود مدیریت کنیم.امروزه تعداد مدارسی که برنامه هایی برای درک احساسات و عواطف،افزایش همدلی و بهبود ارتباطهای شخصی تدارک می بینند،بیشتر و بیشتر می شود.پدر و مادر باید به این فرزندان خود امکانات بیشتری برای تبادل و تعامل بدهند و خود نیز از مهارتهای ارتباطی مطلوب برخوردار باشند.
تماشای بیش از اندازه تلویزیون توانایی تخیل و تصویر سازی بچه ها را کم می کند.وقتی تخیل،تحریک و تشویق می شود هوش خلاق افزایش می یابد.این بچه ها در بسیاری از زمینه هایی که دیگران شکست می خورند به موفقیت می رسند زیرا می توانند به طرزی متفاوت از دیگران مسائل را ببینند.
بسیاری از کارفرمایان موفق فاقد تحصیلات رسمی بودند،در مدرسه و درس و مشق هم خوب ظاهر نمی شدند،اما موفق شدند چون خلاقیت داشتند.این اشخاص در کودکی به این دلیل که متفاوی از بقیه فکر می کردند مورد حمایت قرار گرفتند.اینها اغلب چپ دست هستند.لازم است پدر و مادر از این بچه ها به قدر کافی حمایت کنند.
پدر و مادر باید این بچه ها را تشویق کنند تا به رویاهایشان تحقق بخشند و قابلیت های هنریشان را نشان دهند.برای شکوفا شدن هوش هنری،بچه ها به الگوها و فرصت هایی احتیاج دارند تا هوش و استعدادشان متجلی شود.
بسیاری از مدارس برای اینکه بچه ها را علاقه مند و سرگرم کنند سعی بر امروزی کردن برنامه های خود دارند.هوش عقل سلیم به شخص امکان می دهد که زندگی مشخص و زمینه داری را طی کند.
اغلب کودکانی که از هوش شهودی قوی برخوردارند مورد توجه قرار نمی گیرند.اغلب والدین و اغلب مدارس برنامه ای برای اعتلای این فراست ندارند.پدر و مادر این دسته از کودکان نباید زیاده از حد در اندیشه عملکرد تحصیلی آنها باشند.تماس های شخصی به جای برنامه های تلویزیونی،کامپیوتر یا کتابها،تقویت کننده هوش شهودی هستند.
این بچه ها برای اینکه زندگی موفقی داشته باشند به حمنایت و راهنمایی ویژه ای نیاز دارند تا استعدادشان پرورش یابد،در غیر این صورت مکدر می شوند و انگیزه هایشان را از دست می دهند.از اینها که بگذریم،آنها برای جبران کمی هوش در برخی از زمینه ها به حمایت ویژه ای نیازمند هستند.
اشخاصی که در یک زمینه خاص هوش سرشار برخوردارند اغلب در زندگی رنج می برند و دلیلش این است که زمینه های دیگر هوشی آنها به قدر کافی پرورش نمی یابد.بسیاری از کسانی که هوش عاطفی سرشار دارند،از سلامتی جسمانی کمتری برخوردارند.اینها کسانی هستند که به دیگران بها می دهند،اما از کنار سلامتی خود بب تفاوت می گذرند.واز جمله از ورزش منظم غافل می مانند.از دیر باز هنرمندان بزرگ در زندگی خود مشکلاتی داشته اند زیرااز عقل سلیم برای مدیریت بر شرایط مالی خود محروم مانده اند.در زندگی به این قبیل اشخاص زیاد بر می خوریم.
بعضی ها در زمینه هوش جسمانی در حد عالی قرار دارند.اینها همیشه عالی و بی کم و کاست به نظر می رسند اما در بسیاری از زمینه های دیگر با کمبود و مشکل رو به رو هستند.
هر کودک با درجه متفاوتی از بهره هوشی متولد می شود.هر کودک در دو یا چند زمینه خاص مستعد است.به همین دلیل ممکن است کسی به کندی و به تدریج بیامزد و دیگری یادگیری شتابان داشته باشد.از این رو در زمینه یادگیری می توانیم اشخاص را به سه گروه تقسیم کنیم:دوندگان،راه پیمایان و پرش کنندگان.برای بررسی دقیق تر این مبحث،اجازه بدهید مثالی بزنیم.و به یاد گرفتن و دوچرخه سواری توجه کنیم.
پدر و مادر توصیه های آموزشی را ارائه می دهند اما بی نتیجه است.سپس در یک لحظه پررمزوراز این بچه ها به شکلی مرموز آموزشها را در کنار هم می گذارند و طوری دوچرخه سواری می کنند که انگار دو سال دوچرخه سواری کرده اند.این بچه ها برای اینکه پرش کنند به توجه و انگیزه فراوان احتیاج دارند،بدون تشویق و ابرام پدر و مادر،این بچه ها شکوفا نمی شوند.
نمی توان گفت کودکی که در یک زمینه ایر یاد می گیرد از بهره هوشی کمی برخوردار است.گاه اتفاق می افتد در زمینه ای از یادگیری مقاومت نشان می دهیم و حال آنکه در همین زمینه از بیشترین توانمندی برخورداریم.خود من شخصا در کار سخنرانی برای جمع و در امر نگارش با مقاومت شدید رو به رو بودم.و این دو مهارت را مدتها بعد به دست آوردم.
از سوی دیگر دلیلی نیست که کودکان دونده و راه رونده در زمینه موضوع یادگیری به عظمت برسند.از جمله بسیاری از کسانی که در یک رشته خاص از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند،لزوما در همان رشته کار نمی کنند.گرفتن دانشنامه در رشته انسان شناسی لزوما کسی را انسان شناس نمی کند.
در مورد پرش کننده ها،هرگز به نظر نمی رسد که مطلبی بیاموزند یا به حرف کسی گوش بدهند.به آنها طرز چیدن میزشام را می آموزید و آنها لحظاتی بعد آنچه را آموخته اند فراموش می کنند.به آنها جدول ضرب را درس می دهید و آنها فراموش می کنند.به آنها صحبت کردن را یاد می دهید اما هرگز صحبت نمی کنند.به آنها طرز بستن بند کفششان را می آموزید و آنها آن را یاد نمی گیرند.درباره انجام تکالیف مدرسه با آنها حرف می زنید و آنها از حرفتان سر در نمی آورند.
بدون مهارتهای مثبت سرپرستی،این بچه ها مشمول مجازات واقع می شوند.بارها و بارها مجازات می شوند که ای نیز از میزان اعتماد به نفسشان می کاهد.بچه ها تنها در صورتی اعتماد به نفس بیشتر پیدا می کنند که آنها را با کسی مقایسه نکنید.باید بچه ها احساس کنند به همان شکلی که هستند خوب و قابل قبول هستند.باید توجه داشت هر کودک موجودی منحصر به فرد است و باید به همان شکلی که هست پذیرفته شود.
این فصل را هر از گاهی بخوانید تا فرایند پدری و مادری کردن در شما ساده تر شود.یکی از دلایل ناراحتی پدرها و مادرها این است که می خواهند فرزندانشان به موجوداتی جز آنچه هستند تبدیل شوند.
/خ
اگر به این پیام مثبت توجه نکنیم معنایش این است که«اشکالی در فرزند من وجود دارد.باید مشکل او را بر طرف کنم.»یا«کودک من بد است و باید او را اصلاح کنم.»داشتن طرز تلقی هایی از این قبیل یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که پدر و مادر مرتکب می شوند.بچه ها به این پیام روشن نیاز دارند که موجوداتی موجه هستند،می توانند متفاوت تر از دیگران باشند و مورد احترام واقع شوند.
استفاده از پنج مهارت تربیت مثبت فرزندان،این پذیرش را ساده تر می کند.معمولا وقتی پدر ومادر با همکاری فرزندشان رو به رو نمی شوند به این فکر می افتند که اشکالی در فرزندان آنها وجود دارد.اگر بدانیم که بجه ها با هم تفاوت دارند،بی جهت و بی فوریت فرض را بر این نمی گذاریم که اشکالی در فرزندانمان وجود دارد.پدر و مادر به جای اینکه در برابر تفاوتها مقاومت کنند باید به گونه ای با آنها رو به رو شوند تا استعدادهای فرزندان آنها به بهترین شکل ممکن شکوفا گردد.در ضمن وظیفه پدر و مادر است که در مقام رفع نقطه ضعف های فرزندان خود بکوشند.
هر کودک ترکیبی منحصر به فرد از ویژگیهای مختلفی است که تحت تأثیر جنسیت،خصوصیات جسمانی،مشرب،شخصیت،هوش و فراست و سبک یادگیری در او ایجاد می شود.توجه داشتن به این تفاوتهای احتمالی و این ترکیبات خاص به پدر و مادر امکان می دهد که ویژگیها و تفاوتهای خاص فرزندانشان را بپذیرند.تحت تأثیر این فراست بالاتر،به سادگی بیشتری می توان پذیرفت که یک کودک از کودک دیگر بهتر نیست.
اغلب،والدین به اشتباه فرض را بر این می گذارند که بهتر است از هر کسی صلاح فرزندانشان را تشخیص می دهند.حتی اگر کودکی درخت سیب باشد،این والدین اصرار دارند که از او درخت گلابی بسازند.این اقدام مانع رشد کودک می شود.هر کودک به پذیرفته شدن از سوی پدر ومادرش نیاز دارد،نیاز دارد که او را دوست بدارند و برایش وقت صرف کنند و شرایطی فراهم سازند تا استعدادهایش شکوفا گردد.
پدر و مادر مسئول آن نیستند که فرزندشان چگونه شکوفا خواهد شد،اما مسئولیت دارند که به بارور شدن بهترین استعدادهای فرزندانشان کمک کنند.والدین باید بدانند که هر کودک مقصودی خاص را در این دنیا پیگیری می کند.پدر و مادری که گمان می کنند صلاح فرزندشان را بهتر تشخیص می دهند در واقع می خواهند در نقش خدا ظاهر شوند.
بچه ها بهشتی هستند.آنها بذرهای عظمت را در خود به ودیعه دارند.این وظیفه پدر و مادر نیست که سرنوشت فرزندان خود را مقدر سازند.به جای آن وظیفه پدر و مادر فراهم آوردن زمینه مناسب و خاک حاصلخیز است تا بچه ها به شایستگی های خود برسند.تنها این گونه است که بچه ها به نیرویی تجهیز می شوند تا رویاهایشان را به حقیقت پیوند دهند.
تفاوتهای جنسیتی
در بسیاری از موارد پدر ومادر گمان می کنند آنچه برای آنها مفید ومناسب است برای فرزندانشان نیز مفید و مناسب است.این اشتباه است.با توجهبه تفاوتهای جنسیتی به سادگی بیشتری می توان به رفتارهای خاص توجه کرد و نیازها را برآورده ساخت.نباید بی جهت فرض را بر این بگذاریم که آنچه در مورد ما صدق می کند در مورد فرزندانمان نیز مصداق دارد.
بی توجهی به تفاوهای جنسیتی،از جمله دلایلی است که مادرها را در برخورد با همسرانشان سردر گم می کند.این مطلب در مورد مردها هم به همین شکل صدق می کند.اغلب اوقات مادر به غریزه صلاح دخترش را تشخیص می دهد،اما درباره نیازهای پسرش اطلاع کمتری دارد.پدرها هم به غریزه نیازهای پسرانشان را بهتر تشخیص می دهند.دلیلش این است که ما خواسته ها و نیازهایمان را روی فرزندانمان منعکس می سازیم.
اشخاص اگر درباره تفاوتهای جنسیتی آموزش کافی ندیده باشند،اغلب تصور می کنند که دیگران نیز باید مانند آنها واکنش نشان دهند.اگر با تفاوتهای احتمالی آشنا باشیم،بی جهت وقتی دیگران مطابق انتظار ما واکنش نشان نمی دهند فرض رابر این نمی گذاریم که اشکالی در کارشان وجود دارد.
نیازهای متفاوت به اعتماد و توجه
توجه داشتن به فرزندان به معنای حضور داشتن برای آنهاست.به معنای آن است که به سعادت و حال و روزشان توجه داشته باشیم و با آلام و رنج هایشان همدردی کنیم.
اعتماد کردن بدین معناست که همه چیز سر جای خود است.اعتماد کردن به معنای آگاهی داشتن و باور کردن توانایی های کودکان برای موفق شدن و درس گرفتن از اشتباهات است.تمایل به این است که فرض کنیم همه چیز رو به راه خواهد بود.منظور از اعتماد کردن این است که فرض را بر این بگذاریم که کودک همیشه همه توان خود را به کار می برد تا در بهترین حد خود ظاهر شود.این امر به بچه ها آزادی و فضا می دهد تاکاری برای خود انجام دهند.
مطمئنا همه بچه ها به توجه و مورد اعتماد واقع شدن نیاز دارند.اما اندازه های آن متفاوت است.هر چیزی،هر چند خوب،وقتی بیش از اندازه باشد دیگر مفید نخواهد بود.تا سن نه سالگی،همه ی بچه ها به توجه و اندک کمی اعتماد احتیاج دارند.بعد از نه سالگی بچه ها طبیعتا کنار می کشند و مستقل تر می شوند.
حدود نه سالکی بچه ها به احساسی از خویشتن می رسند و خود را متفاوت از پدر و مادرشان در نظر می گیرند.این زمان خود آگاهی است.از این زمان تا هجده سالگی بچه ها به اعتماد بیشتری احتیاج دارند،هر چند توجه و علاقه هنوز برای آنها عامل مهمی محسوب می شود.
بدون توجه به سن وسال،پسرها به اعتماد و دخترها به توجه بیشتری نیاز دارند.پسرها وقتی کاری را به تنهایی انجام می دهند احساس خوبی درباره خود پیدا می کنند.به احساسی از غرور و افتخار می رسند.مثلا یک پسر بچه ممکن است در برابر کمک مادرش در بستن بند کفشهایش مقاومت کند.اما دختر هم سال او ممکن است از همین رفتار مادرش استقبال کند.پیشنهاد کمک دادن نشانه ای از توجه است،و حال آنکه اگر به پسری اجازه بدهید که کاری را خودش انجام دهد،نشانه اعتمادی است که به او کرده اید.
وقتی مادری بیش از اندازه به نیازهای پسرش رسیدگی می کند،پسر رفتار مادرش را به این حساب می گذارد که اعتماد چندانی به او ندارد.وقتی پدر بیش از اندازه به دخترش اعتماد می کند،دختر احتمالا رفتار پدرش را نشانه کم توجهی او به خود تلقی می کند.وقتی به دختر فضای بیش از اندازه داده می شود احساس می کند مورد بی اعتنایی واقع شده است.اما پسر از همین رفتار به هیجان می آید و احساس می کند که به او اعتماد کرده اند.
مادرها با نشان دادن نگرانی بیش انداره پسرهایشان را تضعیف می کنند.به همین شکل پدرها با دادن فضای بیش از اندازه به دخترها و اعتماد نشان دادن زیاد به آنها به نیاز آنها بی اعتنایی می کنند.پدر و مادر باید بدانند که پسرها با اعتمادی که به آنها می شود و دخترها با توجه و علاقه ای که به آنها مبذول می شود به احساس بهتر می رسند.
ادامه اعتماد و توجه
این تمایلات متفاوت در دوران کودکی ایجاد می شود.دختر و پسر با بذل و اعتماد برابر به دنیا می آیند،امابه تدریج پسرها با توجه نشان دادن کمتر و دختر ها با اعتماد کردن کمتر واکنش نشان می دهند.از سوی دیگر پدر و مادر به پسرها اعتماد و به دخترها توحه بیشتر می کنند.
دخترها بیشتر نیاز دارند که احساس کنند می توانند به پدر و مادرشان اعتماد کنند تا در مقام حمایت از آنها باقی بمانند.دخترها نیاز دارند که آسیب پذیر باشند و به دیگران متکی شوند.دخترها نیاز دارند که بتوانند روی حمایت پدر و مادرشان حساب کنند،و برای رسیدن به این مهم احساسات خود را با پدر و مادرشان در میان می گذارند و از آنها حمایت می طلبند.وقتی دختری متألم است نیاز دارد که مطمئن باشد که پدر و مادرش در کنار او هستند و از او حمایت می کنند.دختری که بتواند اعتماد کند دختر شاد و سعادتمندی است.دخترها برای شکوفا کردن استعدادهایشان به احساس امنیت خاطر نیاز دارند،در غیر این صورت احساس نابسندگی می کنند و احساس می کنند که دوست داشتنی نیستند.
گاه وقتی دخترها به آنچه نیاز دارند نمی رسند رفتارهای پسرانه را به نمایش می گذارند،به فضا و اعتماد،پذیرش و تعریف و تمجید بیشتر نیاز پیدا می کنند.برای دختری از این دست بسیار دردناک است که نیاز به توجه داشته باشد و آن را به دست نیاورد.در نتیجه جنبه مؤنث خود را منکر می شود و جنبه های مردانه او رخ می نماید.
این بدان معنا نیست که دختری با ویژگیهای بیشتر مردانه همیشه در زمینه جنبه های زنانه با مشکل رو به روست.ممکن است این دختر اصولا مشرب فعال داشته باشد و در نتیجه مردانه تر به نظر برسد.دختران پر جنب و جوش با آنکه ممکن است مانند پسرها به نظر برسند،اما دخترهستند.هنوز به توجه بیشتر،و به درک و احترام احتیاج دارند.
مطمئنا پسرها نیز به توجه،درک و احترام نیاز دارند تا احساس امنیت خاطر و اعتماد کنند.اما برای پسرها انگیزه از همه مهمتر است.پسرها نیاز به انگیزه دارند،در غیر این صورت توجه و علاقه خود را از دست می دهند.وقتی پسری علاقه و توجه خود را از دست بدهد تکدر خاطر پیدا می کند،قابلیت کنترل شدن را از دست می دهد و ممکن است با مشکلاتی در یادگیری مواجه شود.وقتی پسری انگیزه اش را از دست می دهد،کانون توجهش را واگذار می کند،یا افسرده می شود و یا فعالیت و جنب و جوش بیش از اندازه نشان می دهد.پسرها به انگیزه بیشری نیاز دارند.
موفقیت و گرفتن پاداش بیش از هر عاملی به پسرها انگیزه می دهد.یک پسر،نیازمند دریافت این پیام است که می تواند پدر و مادرش را شاد کند.وقتی پسری بتواند پدر و مادرش را شاد کند،انگیزه اش حفظ می شود،در غیر این صورت ضعیف و بی توجه می شود.پاداش های مثبت به جبران رفتار مناسب روشنی هستند که موفق شدن پسرها را رقم می زنند.
در حالی که پیشنهاد کمک به دخترها به آنها احساس خوبی می دهد،در نظر پسرها پیشنهاد کمک می تواند یک توهین تلقی شود.پیشنهاد کمک به پسرها می تواند از ناحیه آنها این گونه تلقی شود که به آنها اعتماد نمی کنید تا کاری را که قرار است انجام دهند.گاه بهترین محبتی را که می توانید در حق پسرها بکنید این است که به آنها آزادی عمل بدهید تا فعالیت مورد نظرشان را انجام دهند.
پسرها مریخی و دخترها ونوسی هستند
گاه پسری که احساس می کند اعتماد،پذیرش و قدردانی مورد نیازش را به دست نمی آورد ویژگیهای مردانه خود را سرکوب می کند و به دخترها شباهت بیشتری پیدا می کند.در این زمان احساس می کند به توجه،درک واحترام بیشتری نیاز دارد.برای پسری با این ویژگی ادامه نیاز داشتن به اعتماد و اطمینان و به دست نیاوردن آن به شدت دردناک می شود.به همین دلیل است که جنبه مردانه خود را انکار می کند و در نتیجه جنبه زنانه با نیازهای ویژه خود در او ایجاد می شود.خود را محتاج احساس می کند،می خواهد به او توجه کنند وغیره.
این بدان معنا نیست که پسرها با جنبه های زنانه قوی تر همیشه با جنبه مردانه جراحت دیده رو به رو هستند.این امکان وجود دارد که پسری روحیه حساس تر داشته باشد و به لحاظ مختلف زنانه تر ظاهر شود.پسرهای حساس تر همیشه هورمونهای زنانه بیشتر و هورمونهای مردانه کمتر دارند و به همین دلیل طبیعتا رفتارهای زنانه بیشتری را به نمایش می گذارند.
در ادامه مطلب به اجمال نیازها و ویژگیها متفاوت پسرهای مریخی و دختران ونوسی را خلاصه کرده ایم:
پسرها مریخی هستند
پسرها دوست دارند به خاطر کاری که می کنند تحسین شوند.
پسرها به انگیزه و تشویق بیشتری نیاز دارند.
یک پسر،یا یک مرد زمانی احساس شادی و رضایت می کند که بداند مورد نیاز است و می تواند حمایتی را که از او می خواهند به عمل آورد.اگر پسری احساس کند که مورد نیاز نیست،اگر احساس کند که او را شایسته نمی دانند،و به توانمندی اش اطمینان نمی کنند افسرده می شود.
پسرها بیشتر به اعتماد،پذیرش و تحسین نیاز دارند تا انگیزه لازم را پیدا کنند.
دخترها ونوسی هستند
دخترها دوست دارند به خاطر آنچه هستند تحسین شوند.
دخترها به کمک و تضمین بیشتر نیازدارند.
یک دختر یا یک زن زمانی احساس شادی و رضایت می کند که بتواند حمایت مورد نیازش را به دست آورد مجبور است که همه کارها را به تنهایی انجام دهد،افسرده می شود.
دخترها بیشتر به توجه،درک و احترام احتیاج دارند تا اعتماد کنند و به قاطعیت برسند.
آقای حلال مشکلات
در سیاره مریخ مردم وقتی دنبال راه حل می گردند،نیازشان را مطرح می کنند.در غیر این صورت و اگر خوهان راه حل نباشند اصولا حرفی نمی زنند.اما در سیاره ونوس موضوع کاملا برعکس است.به اعتقاد ساکنان ونوس«اگر نمی توانی کاری بکنی،دست کم به حرفهایم گوش بده.»مردها متوجه نیستند که زنها با طرح احساسات و خواسته هایشان به رضایت خاطر می رسند.
پدرها با ارائه دادن راه حل و یا با اشاره کردن به این نکته که مسئله مهمی در میان نیست مسایل فرزندانشان را نادیده می انگارند و با این رفتار به شکلی فرزندانشین را تحقیر می کنند.یک بار دخترم به من گفت که چرا دوست ندارد یکی از دوستان من در حل مسائل ریاضی به او کمک کند.دخترم می گفت:«هر وقت مشکلی پیدا می کنم او به من می گوید:جواب ساده ای دارد.»از شنیدن این حرف او احساس حقارت می کنم.احساس می کنم خنگ و کودن هستم.»
وقتی پدر ومادر به سخن فرزندانشان گوش نمی دهند ئ با آنها همکاری نمی کنند،بچه ها درباره نیت آنها قضاوت اشتباه می کنند.وقتی پدر و مادر راه حلهای ساده ارائه می دهند بچه ها احساس می کنند اشکالی در آنها وجود دارد و یا اینکه از یک مسئله ساده می خواهند موضوع بزرگی بسازند.بچه ها نیاز دارند که احساساتشان را تجربه کنند.وقتی پدر و مادر بی درنگ در مقام ارائه راه حل بر نیایند،بچه ها احساس اعتماد می کنند و به توجه و علاقه ای که به آن احتیاج دارند می رسند.
در ادامه مطلب به برخی از گفته های پدرها که می توانند احساسات آسیب پذیر فرزندانشان را بی اعتبار کند اشاره می کنیم:
نگران نباش.
مشئله مهمی نیست.
خوب که چی؟
آنقدرها هم مشکل نیست.
آنقدرها هم بد نیست.
این اتفاقات می افتند.
مسخره است.
باید این کار را بکنی.
کار دیگری بکن.
این کار را بکن.
متوجه منظورت نیستم.
اصل مطلب را بگو.
درست می شود ناراحت نباش.
آنقدرها مهم نیست.
می خواهی برایت چه کار کنم؟
چرا این را به من می گویی؟
اگر پدرها به خواسته های فرزندانشان بیشتر توجه کنند و اگر بدانند چگونه به طور ناخواسته احساسات فرزندانشان را بی اعتبار می کنند،می توانند به طرز بهتر و مؤثرتری نیازهای فرزندانشان را برآورده سازند.
البته اگر فرزندان شما بخواهند برای مسائل و مشکلاتشان راه حل ارائه دهید،می توانید این کار را بکنید.اما در اغلب موارد،لازم است که پدر و مادر بیشتر گوش بدهند.اگر سعی نکنید بلافاصله راه حلی ارائه دهید کارتان ساده تر می شود و فرزندانتان به شادی بیشتری می رسند.
خانم اصلاح طلب
وقتی زنی،مردی را دوست دارد،همه توجهش به این است که او را اصلاح کند.اما وقتی همین زن مادر شود،توجه و اصلاح طلبی اش به فرزندانش می کند.مادرها باید به این نکته توجه داشته باشند که درست به همان شکل که فرزندانشان دنبال راه حلهای فوری نیستند،علاقه هم ندارند که در زمینه ای بهتر و اصلاح شوند.
وقتی مادری بیش از اندازه نگرانی نشان می دهد و یا پند و اندرز بیش از اندازه می دهد،فرزندانش را به شکلی تحقیر می کند و آنها را از احساس اعتماد و اطمینانی را که به آن نیاز دارند محروم می سازد.پسرها به ویژه تحت تأثیر پند و اندرز و ارائه طریق مادرانشان ناراحت می شوند.مادرها بهتر است به این نکته توجه داشته باشند:در ازای هر اصلاح،سه بار از فرزندانتان به خاطر کاری که می کنند تعریف کنید.
در ازای هربار اصلاح و هر پند واندرز،سه بار از فرزندانتان به خاطر کارهای ارزشمندشان تعریف کنید.
به جای اینکه مستقیما در مقام اصلاح رفتار فرزندانتان باشید،بهتر این است که رفتار درست را به آنها نشان دهید.مثلا به جای اینکه بگویید:«باید با خواهرت مهربان باشی.»بگویید:«لطفا با خواهرت مهربان باش.»
به نمونه های زیر توجه کنید:
بشقابت را روی میز گذاشتی. *** لطفا بشقاب غذایت را به آشپزخانه ببر.
در خانه فریاد نکش. *** لطفا داد نکش.
اتاقت هنوز به هم ریخته است. *** ممکنه لطفا اتاقت را تمیز کنی؟
بند کفشت باز است. *** لطفا بند کفشت را ببند.
سی دقیقه است که اینجا منتظر *** اگرمی دانی که به موقع نمی رسی،لطفا موضوع
هستم.اگر قرار است به موقع حاضر نشوی،موضوع را به من بگو. *** را به من اطلاع بده.سی دقیقه است که منتظر تو هستم.
اگردقت بیشتری داشتی فراموش نمی کردی.*** لطفا بیشتر دقت کن تا فراموش نکنی.
زنها با استفاده از پیامهای پنج گانه تربیت مثبت نیاز چندانی به ارائه سخنرانی پیدا نمی کنند.
وقتی مادری به فرزندانش پند و اندرز می دهد و آنها را برای بهتر شدن سفارش می کند،فرزندانش به این نتیجه می رسند که از صلاحیت کتفی برخوردار نیستند و یا کارشان را به درستی انجام نمی دهند.کودک در این شرایط احساس مهر و توجه می کند اما از احساس اعتماد و اطمینان محروم می ماند.
وقتی پند و اندرز به جاست
پسرها فراموش می کنند و دخترها به خاطر می سپارند
مردها و پسرها با تمرکز بر روی مسئله بزرگی که پیش رو دارند با استرس خود برخورد می کنند.هر چه استرس مردها بیشتر باشد فراموش کارتر می شوند.گاهمردها به قدری در اندیشه کاری که باید بکنند فرو مروند که فراموش می کنند روز تولد آنهاست،یا سالگرد ازدواجشان رسیده ویا قراراست تولد فرزندانشان را جشن بگیرند.
زنها اغلب این تفاوت را به درستی درک نمی کنند و رفتار پسرهایشان را به حساب بی توجهی آنها می گذارند.زنها در شرایط فشار،بیشتر مسایل را بهخاطر می سپارند.زنها وقتی تحت فشار هستند به دشواری می توانند مسایل مهم را فراموش کنند و مسئولیت هایشان را از یاد ببرند.به همین دلیل است که زنها بعد از این که روز دشواری را پشت یر می گذارند ترجیح می دهند با همسرشان شب با مسایل روز حرف بزنند و حال آنکه مردها همه اتفاقات روز را فراموش می کنند،سخنی نمی گویند و به جای آن روزنامه می خوانند یا تلویزیون تماشا می کنند.
این فعالیت برای مرد آرامش بخش است اما زنها میل به انبساط دارند،می خواهند درباره روزی که پشت سر گذاسته اند حرف بزنند.زن جزئیات فعالیت روزانه اش را به یاد دارد و با ابراز کردن آن به آرامش می رسد.اما مرد با فراموش کردن هر چه در او تولید استرس کرده است به آرامش می رسد.
این تفاوت اصولی توضیح می دهد که چرا زن و مرد در بسیاری از اوقات یکدیگر را درک نمی کنند.درک این تفاوت نه تنها رابطه زن و مرد را ساده تر می کند،بلکه به آنها امکان می دهد فرزندانشان را بهتر بفهمند و در مقام حمایت از آنها کاری صورت دهند.
اغلب اوقات وقتی دختر بچه ای از چیزی شکایت می کند،نیاز به وقتی دارد که روزش را به یاد آورد و درباره آن حرف بزند.پدر باید بداند که در این زمان بهتر است از ارائه راه حل خودداری نماید.دختر احتیاج به زمان و توجه دارد.وقتی پدر به جای ارائه راه حل با علاقه به صحبتهای دخترش گوش فرا دهد،نیاز فرزندش را برآورده می سازد.
دخترها برای اینکه از شر استرسهای روزانه خلاص شوند به گوش شنوای پدرانشان نیاز دارند.پدر و مادر با استفاده از مهارتهای تربیت مثبت فرزندان باید به این مهم توجه داشته باشند که نیازی نیست تا بی درنگ از سیاست دادن پاداش،یا خارج کردن فرزندانشان از میان جمع استفاده کنند.
اغلب وقتی پسرهای کمسال فراموش می کنند مطایق میل و خواسته مادرشان ظاهر شوند،مادرها فرض را بر این می گذارند که آنها به حرفشان گوش نداده اند.و این در حالی است کهدر بسیاری از موارد پسرهایشان یخن آنها را شنیده و بعد آن را فراموش کرده اند.
نسل های متفاوت
متفاوت بودن به معنای بهتر بودن یکی از دیگری نیست.حتی اگر پدر و مادر رفتار بسیار دوستانه نهرانگیز داشته باشند،اگر ذهنشان به درستی کار نکند،نوجوانهایشان میل به سرکشی پیدا می کنند و می خواهند پا را از محدوده های باریک خود بیرون بگذارند.
فرهنگ خشونت
نوجوانهای زمانه ما با مشکلات عدیده ای روبه رو هستند . واگر حمایت پدر و مادر نباشد نوجوانها به راحتی تحت تأ ثیر نفوذهای منفی قرار می گیرند. نوجوانها
تحت تأ ثیر فشار دوستان هم سال خود آسیب پذیر هستند. و اگر نتوانند با پدر و مادر خود در تماس راحت باشند با مشکلات عدیده روبه رو می شوند.
نوجوانها بدون داشتن ارتباط مناسب با پدر و مادرشان به راحتی تحت تأثیر جنبه های منفی زندگی قرار می گیرند . نوجوانها اگر مورد حمایت پدرو مادر خود نباشند به راحتی تحت تأثیرفشار دوستان هم سال خود قرار می گیرند و با مشکلاتی نظیر استعمال مواد مخدر ، نوشیدن الکل ، خشونت ،دزدی ، تقلب و مشکلات جنسی روبه رو می گردند . وقتی نوجوانها احساس نکنند که در منزل مورد پذیرش پدر و مادر خود قرار دارند ، ارزشهای خود را واگذار می کنند و در صدد جلب حمایت دوستان هم سن و سال خود بر می آیند .
امروزه، نوجوانهای ما به فرهنگی از خشونت وارد می شوند. نوجوانهای روزگار ما بیش از نوجوانهای روزگاران گذشته حساس هستند . آنها هر چه را دریافت کنند ارائه می دهند . نوجوانها اگر حساس نباشد تحت تأثیر دنیای بیرون قرار نمی گیرند . در جوامع آزاد زمان ما، نوجوانها در مقایسه با هر زمانی آسیب پذیرتر هستند.
نوجوانهای ما از یک سو می خواهند مستقل تر باشند و از سوی دیگر بیش از هر زمانی به حمایت ما احتیاج دارند.برای این که بتوانیم به طور مؤثری از آنها حمایت کنیم باید از راه حل نشان دادن و پند اندرز دادن به آنها خودداری ورزیم و با ذهنی باز با آنها برخورد کنیم به طوری که از فرزندانمان حمایت مثبت کرده باشیم.
در ضمن به هنگام ابراز عقیده باید به این مهم توجه داشته باشیم که فرزندانمان می توانند عقاید خاص خود را داشته باشند.اگر پدر و مادر تنها به نظر خودشان توجه کننند،فرزندان آنها نیز مصرا راه خودشان را برتر به حساب خواهند آورد.وقتی با ذهن باز با فرزندانتان برخورد می کنید به آنها فرصت انتخاب می دهید و این گونه،نیاز به سرکشی در آنها متوقف می شود.وقتی بجه ها در فضایی رشد می کنند که تفاوتها را می پذیرند،نیازی احساس نمی کنند که مانند دوستان هم سال خود ظاهر شوند.ایند گونه نمی توانند اراده محکم و استوار خود را به نمایش بگذارند.
برای حمایت از فرزندانمان باید از توصیه کردن و پند و اندرز دادن،از داوری کردن و راه حل نشان دادن خودداری کنیم تا راههای ارتباطی میان ما گشوده بماند.خوشبختانه گشودن این راهها هرگز دیر نیست.با استفاده از مهارتهای ارتباطی تربیت مثبت و به کار بردن پنج پیام مثبت،می توانیم خطوط ارتباطی میان خود و فرزندانمان را بدون توجه به سن و سال آنها باز نگه داریم.
مشرب های متفاوت
1-بچه های حساس،احساسات قوی تری دارند،عمیق تر و جدی تر هستند.
2-بچه های فعال،از اراده قوی تری برخوردارند،تن به خطر می دهند و می خواهند کانون توجه باشند.
3-بچه های تأثیر پذیر،روشن و آرام هستند و به تحریک بیشتری نیاز دارند.این بچه ها از کاری به سروقت کار دیگری می روند.
4-بچه های پذیرنده خوش رفتار هستند و تن به همکاری می دهند،از دستورات اطاعت می کنند،اما در برابر تغییر مقاومت دارند.
گرچه اغلب بچه ها هر کدام از این چهار مشرب دست کم اندکی را به خود اختصاص داده اند،معمولا یک یا دو مشرب در آنها حالت مستولی دارد.با توجه کردن به مشربهای مختلف و با رعایت تفاوتهای آنها،پدر و مادر به راحتی می توانند مشرب و نیازهای فرزندان خود را تشخیص دهند.
وقتی مشرب کودک با مشرب پدر و مادرش متفاوت باشد،اگر پدر و مادر با چهار مشرب آشنایی نداشته باشند،تربیت کردن کودکان و توجه کردن به او دشوار می شود.بسیاری از بچه ها لطمه می بینند،آن هم به این دلیل که پدر و مادرشان از این تفاوتها اطلاعی ندارند.
چگونه مشربها متحول می شوند
کودکان حساسی که از احساسات قدرتمند برخردارند،به عمق بیشتری توجه دارند و جدی تر هستند.اینها به تدریج سبک تر می شوند و بیشتر می خندند.کودکان حساس تأثیر پذیر تر می شوند.وقتی یک کودک جدی احساس می کند که حرفش را شنیده اند،سبک و شاداب می شود.
کودکان تأثیر پذیر که روشن و سبک هستند و به تحریک بیشتری نیاز دارند،کم کم توجه کردن،و نظم انضباط بیشتر را می آموزند.اینها در روابط با دیگران و در کارشان بسیار متعهد هستند.بچه های تأثیر پذیر،پذیرنده تر می شوند.وقتی بچه های تأثیر پذیر کارهای مختلف می کنند سرانجام نظرشان به یکی از این کارها بیشتر جلب می شودو به آن توجه بیشتری می کنند.
کودکان پذیرنده که خوش اخلاق هستند و همکاری نشان می دهند و از دستورات پیروی می کنند،اما در برابر تغییر مقاومت دارند،به تدریج به خود انگیزه می دهند،عاقل و مدبر و انعطاف پذیر می شوند.کودکان پذیرنده فعال تر می شوند.وقتی کودکان پذیرنده برنامه منظمی پیدا می کنند به احساس امنیت خاطر می رسند و می توانند تن به خطر بدهند و چیزهای جدید را تجربه کنند.
کودکان فعال که ااز اراده زیاد برخوردارند،تن به خطر می دهند،می خواهند کانون توجه باشند،به تدریج همکاری بیشتری نشان می دهند و در محبت به دیگران پر محبت تر می گردند.کودکان فعال حساس تر می شوند.وقتی کودکان فعال به قدر کافی راهنمایی می شوند تا به هدفهایشان برسند حساس تر می شوندوبه نیازهای دیگران توجه بیشتری می کنند.
فعالیت های بعد از ظهر
کودک حساس به درک شدن زیاد نیاز دارد
کودک تأثیر پذیر در مقایسه با سایر بچه ها به تنوع بیشتری در فعالیتهایش احتیاج دارد
کودک پذیرنده به برنامه منظمی برای هر روز خود احتیاج دارد
کودک فعال به ساختارو راهنمایی نیاز دارد
گونه های مختلف جسمانی
بدون توجه به اینکه باب روز کدام است و برداشت مردم از جسم چگونه است،بچه ها با گونه جسمانی متولد می شوند که بعدا تغییر چندانی نمی کند.بعضیها باریک و بعضیها چارشانه هستند.بعضی چاق و تپل،و بعضی در مقایسه با دیگران عضلانی تر هستند.هر کس با شرایط جسمانی خاص خود متولد مس شود و این شرایط جسمانی او در طی زمان تغییرچشمگیزی نمی کند.درحالی که با این گونه های جسمانی مختلف رو به رو هستیم به میلیونها ترکیب جسمانی متفاوت بر می خوریم.
گاه کودکان چاق ،لاغرتر یا عضلانی تر می شوند .گاه عضلانی ها چاق تر یا لاغرتر می شوند.لاغر هل هم ممکن است چاق یا عضلانی شوند.نکته مهم پذیرفتن است. هر کودک متفاوت از کودکان دیگر است.اگر قرار می شد که همه یک شکل به نظر برسند ،دنیا مکان ملال انگیزی می شد.انتظار لاغر و باریک شدن یک کودک تپل ،غیر واقع بینانه است.بسیاری از پسرها و دخترها احساس نابسندگی می کنند،ان هم به دلیل این که والدینشان بر سر وزن انها وسواس بیش از اندازه دارند.بسیارس از بچه ها و نوجوانان غلاقه و توجه خود را به شرایط جسمانی شان از دست داده اند.
پدر و مادر برای اینکه الگوی مناسبی برای فرزندان خود بشوند ،باید شرایط جسمانی خود را بپذیرند .برای بسیاری از والدین کار دشواری به نظر می رسد . درست همان طور که دختر ها به وزن توجه دارند، پسرها به عضله می اندیشند . بسیاری از پسرها در این اندیشه اند که چرا عضلاتشان به اندازه عضلات دوستشان رشد نمی کند.
پدر و مادر باید به فرزندان خود توضیح دهند که انسان ها هر کدام برای خود موجود منحصر به فردی هستند . به همین شکل پدر و مادر باید به فرزندانشان که نگران وزن خود هستند بگویند که بعضیها غذای بیشتری می خورند و وزنشان هم اضافه نمی شود اما عده ی دیگری باید به مراتب بیشتر مراقب باشند.
هوش متفاوت
آزمون اندازه گیری بهره هوشی،سوای ان که بر علیه دختر ها تبعیض روا
می دارد.همه ی انواع هوش را اندازه نمی گیرد .کسی درباره نوع سولات ازمون تصمیم می گیرد و بنا بر این نتیجه را معین می کند آزمون تعیین کننده بهره هوشی تنها نوع به خصوص از هوش را اندازه گیری می گیرد و به هیچ وجه نمی توان گفت که بهره هوشی زیاد با موفقیت در زندگی ،با موفقیت در روابط زناشویی و موفقیت در کار بستگی دارد بهره هوشی سطح پایین هم به معنای شکست در این موارد ته خصوص نیست.
وقتی با انبوه افراد روبه رو می شویم که با وجود داشتن مدرک دکترا بیکار هستند،کم کم به این نتیجه می رسیم که که موفقیت ها ی تحصیلی ارتباطی با موفقیت های شغلی ندارند. کودکانی که از هوش آکادمیک تالاتری برخوردارند درمدارس دولتی و عمومی بهتر ظاهر می شوند اما این هرگز به این هرگز به معنای موفقیت در کار و زندگی و روابط زناشویی نیست.
متاسفانه کسانی که در زمینه های دیگری از هوش و فراست برخوردارند ،در مدارس شناسایی نمی شود وما در اصل با هشت نوع هوش سروکار داریم و هر کودک با ترکیب منحصر به فردی از اینها متولد می شود .هر یک از گونه های هوش شبیه رنگهای متفاوت هستند که می توانیم از آنها برای رنگ امیزی چشم انداز زندگی خود استفاده کنیم .انواع مختلف هوش عبارتند از :هوش تحصیلی، هوش عاطفی ،هوش فیزکی،هوش خلاق ،هوش هنری ، هوش شعورعمومی (عقل سلیم)، هوش شهودی و هوش استعدادی. هر کودک با ترکیب متقاوتی از این ها متولد می شود و می توان با تربیت درست و به جا بر میزان هر کدام از این ها افزود.
هوش تحصیلی
بزرگترها به خوبی می دانند بخش اعظم آنچه را که در مدرسه فرا می گیرند فراموش می کنند. اما مدارس فکر کردن ،تحلیل کردن ،درک کردن و پیدا کردن منابع آموزشی را به ما می دهند. هوش تحصیلی با خواندن و نوشتن و گوش دادن به سخنرانیها تحریک می شود . پدر و مادر لازم است به این بچه ها فرصتهای تحصیلی لازم را بدهند.
هوش عاطفی
مردان موفق دنیای کار باید از هوش عاطفی سطح بالا برخوردار باشند.این هوش در ضمن به امکان می دهد که بر احساسات و عواطف،آرزوهاو خواسته های خود مدیریت کنیم.امروزه تعداد مدارسی که برنامه هایی برای درک احساسات و عواطف،افزایش همدلی و بهبود ارتباطهای شخصی تدارک می بینند،بیشتر و بیشتر می شود.پدر و مادر باید به این فرزندان خود امکانات بیشتری برای تبادل و تعامل بدهند و خود نیز از مهارتهای ارتباطی مطلوب برخوردار باشند.
هوش فیزیکی
هوش خلاق
تماشای بیش از اندازه تلویزیون توانایی تخیل و تصویر سازی بچه ها را کم می کند.وقتی تخیل،تحریک و تشویق می شود هوش خلاق افزایش می یابد.این بچه ها در بسیاری از زمینه هایی که دیگران شکست می خورند به موفقیت می رسند زیرا می توانند به طرزی متفاوت از دیگران مسائل را ببینند.
بسیاری از کارفرمایان موفق فاقد تحصیلات رسمی بودند،در مدرسه و درس و مشق هم خوب ظاهر نمی شدند،اما موفق شدند چون خلاقیت داشتند.این اشخاص در کودکی به این دلیل که متفاوی از بقیه فکر می کردند مورد حمایت قرار گرفتند.اینها اغلب چپ دست هستند.لازم است پدر و مادر از این بچه ها به قدر کافی حمایت کنند.
هوش هنری
پدر و مادر باید این بچه ها را تشویق کنند تا به رویاهایشان تحقق بخشند و قابلیت های هنریشان را نشان دهند.برای شکوفا شدن هوش هنری،بچه ها به الگوها و فرصت هایی احتیاج دارند تا هوش و استعدادشان متجلی شود.
هوش عقل سلیم
بسیاری از مدارس برای اینکه بچه ها را علاقه مند و سرگرم کنند سعی بر امروزی کردن برنامه های خود دارند.هوش عقل سلیم به شخص امکان می دهد که زندگی مشخص و زمینه داری را طی کند.
هوش شهودی
اغلب کودکانی که از هوش شهودی قوی برخوردارند مورد توجه قرار نمی گیرند.اغلب والدین و اغلب مدارس برنامه ای برای اعتلای این فراست ندارند.پدر و مادر این دسته از کودکان نباید زیاده از حد در اندیشه عملکرد تحصیلی آنها باشند.تماس های شخصی به جای برنامه های تلویزیونی،کامپیوتر یا کتابها،تقویت کننده هوش شهودی هستند.
هوش استعدادی
این بچه ها برای اینکه زندگی موفقی داشته باشند به حمنایت و راهنمایی ویژه ای نیاز دارند تا استعدادشان پرورش یابد،در غیر این صورت مکدر می شوند و انگیزه هایشان را از دست می دهند.از اینها که بگذریم،آنها برای جبران کمی هوش در برخی از زمینه ها به حمایت ویژه ای نیازمند هستند.
اشخاصی که در یک زمینه خاص هوش سرشار برخوردارند اغلب در زندگی رنج می برند و دلیلش این است که زمینه های دیگر هوشی آنها به قدر کافی پرورش نمی یابد.بسیاری از کسانی که هوش عاطفی سرشار دارند،از سلامتی جسمانی کمتری برخوردارند.اینها کسانی هستند که به دیگران بها می دهند،اما از کنار سلامتی خود بب تفاوت می گذرند.واز جمله از ورزش منظم غافل می مانند.از دیر باز هنرمندان بزرگ در زندگی خود مشکلاتی داشته اند زیرااز عقل سلیم برای مدیریت بر شرایط مالی خود محروم مانده اند.در زندگی به این قبیل اشخاص زیاد بر می خوریم.
بعضی ها در زمینه هوش جسمانی در حد عالی قرار دارند.اینها همیشه عالی و بی کم و کاست به نظر می رسند اما در بسیاری از زمینه های دیگر با کمبود و مشکل رو به رو هستند.
سرعتهای متفاوت یادگیری
هر کودک با درجه متفاوتی از بهره هوشی متولد می شود.هر کودک در دو یا چند زمینه خاص مستعد است.به همین دلیل ممکن است کسی به کندی و به تدریج بیامزد و دیگری یادگیری شتابان داشته باشد.از این رو در زمینه یادگیری می توانیم اشخاص را به سه گروه تقسیم کنیم:دوندگان،راه پیمایان و پرش کنندگان.برای بررسی دقیق تر این مبحث،اجازه بدهید مثالی بزنیم.و به یاد گرفتن و دوچرخه سواری توجه کنیم.
دوندگان
راه روندگان
پرش کننده ها
پدر و مادر توصیه های آموزشی را ارائه می دهند اما بی نتیجه است.سپس در یک لحظه پررمزوراز این بچه ها به شکلی مرموز آموزشها را در کنار هم می گذارند و طوری دوچرخه سواری می کنند که انگار دو سال دوچرخه سواری کرده اند.این بچه ها برای اینکه پرش کنند به توجه و انگیزه فراوان احتیاج دارند،بدون تشویق و ابرام پدر و مادر،این بچه ها شکوفا نمی شوند.
در زمینه هایی خوب،در زمینه هایی بد
نمی توان گفت کودکی که در یک زمینه ایر یاد می گیرد از بهره هوشی کمی برخوردار است.گاه اتفاق می افتد در زمینه ای از یادگیری مقاومت نشان می دهیم و حال آنکه در همین زمینه از بیشترین توانمندی برخورداریم.خود من شخصا در کار سخنرانی برای جمع و در امر نگارش با مقاومت شدید رو به رو بودم.و این دو مهارت را مدتها بعد به دست آوردم.
از سوی دیگر دلیلی نیست که کودکان دونده و راه رونده در زمینه موضوع یادگیری به عظمت برسند.از جمله بسیاری از کسانی که در یک رشته خاص از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند،لزوما در همان رشته کار نمی کنند.گرفتن دانشنامه در رشته انسان شناسی لزوما کسی را انسان شناس نمی کند.
مقایسه کردن کودکان
در مورد پرش کننده ها،هرگز به نظر نمی رسد که مطلبی بیاموزند یا به حرف کسی گوش بدهند.به آنها طرز چیدن میزشام را می آموزید و آنها لحظاتی بعد آنچه را آموخته اند فراموش می کنند.به آنها جدول ضرب را درس می دهید و آنها فراموش می کنند.به آنها صحبت کردن را یاد می دهید اما هرگز صحبت نمی کنند.به آنها طرز بستن بند کفششان را می آموزید و آنها آن را یاد نمی گیرند.درباره انجام تکالیف مدرسه با آنها حرف می زنید و آنها از حرفتان سر در نمی آورند.
بدون مهارتهای مثبت سرپرستی،این بچه ها مشمول مجازات واقع می شوند.بارها و بارها مجازات می شوند که ای نیز از میزان اعتماد به نفسشان می کاهد.بچه ها تنها در صورتی اعتماد به نفس بیشتر پیدا می کنند که آنها را با کسی مقایسه نکنید.باید بچه ها احساس کنند به همان شکلی که هستند خوب و قابل قبول هستند.باید توجه داشت هر کودک موجودی منحصر به فرد است و باید به همان شکلی که هست پذیرفته شود.
این فصل را هر از گاهی بخوانید تا فرایند پدری و مادری کردن در شما ساده تر شود.یکی از دلایل ناراحتی پدرها و مادرها این است که می خواهند فرزندانشان به موجوداتی جز آنچه هستند تبدیل شوند.
/خ