نویسنده: سید محمد مهدی جعفری
ناحیهای است در جزیرةالعرب بر کنارهی دریای سرخ که مرز معینی ندارد. لیکن با توجه به نقشهها و تعریفهای عرب، واژهی حجاز بر کوههای «سراة» اطلاق میشود. این بلندیها (= نجد) را از سواحل گستردهی پست (تهامة) جدا میکند. حجاز با وصفی که گفته شد نام ناحیهای است از بخشی از ساحل غربی که در یمن داخل نمیشود، یا با دقت بیشتر میتوان گفت، سرزمین گسترده در کنار دریای سرخ از «عکرة» تا «لیث» و نواحی پیرامون آن است. و بدین منطقه بلندیهای عسیر در جنوب و بلاد قدیم مدین در شمال وارد نمیشود و حجاز به معنای درست آن همان ناحیهی محدود است (دایرةالمعارف الاسلامیة، 312/7). حجاز از لحاظ تاریخ اسلام مهمترین بخش جزیرةالعرب است، مکه از دیرباز حرم امن و مقصد زائران کعبه (خانهی یکتاپرستی مردم) و سپس محل گذاشتن بتهای قبیلههای مختلف بوده است، تا این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال هشتم هجرت آنجا را فتح کرد و بتپرستی را برانداخت، و دوباره مرکز یکتاپرستی همهی مسلمانان جهان گردید، و مدینه نیز که با هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرکز اسلام و مسلمانان گردید، بعدها به علت وجود حرم مطهّر پیامبر گرامی اسلام اهمیت خود را حفظ کرد. یاقوت از میان گفتههای گوناگون، گفتهی ابیالمنذر هشام کلبی را از همه بهتر میداند که میگوید: حجاز میان دو کوه طیّء تا راه عراق به سوی مکه میباشد، و بدان جهت بدین ناحیه حجاز گفتهاند که میان تهامه (زمینهای پست کنارهی دریا) و نجد (زمینهای بلند کوهستانی) را از هم جدا کرده است (معجمالبلدان، 219/2).
حجاز از دو بخش بسیار ناهمگون درست شده است. بخش کنارهای (تهامة) که دشتهای بیآب گرم گسترده است. و بخش رو به روی آن که کوهستانی است. مقداری از کوهستان در تهامه قرار دارد. آبادیهای این بخش همه در کنارهی دریا است، جز مکه که به علت بودن آب زمزم و مسجدالحرام و خانهی خدا در آن جا، آباد گردیده به چهرهی شهری بزرگ درآمده است. در ساحل حجاز، با بودن تپههای مرجانی آن، بندر مهمی درست نشده، تنها لنگرگاههای امنی، در جاهای گوناگون آن، هست که کشتیهای کوچکی در آنها لنگر میاندازند، و در روزگار پیشین بیشتر از امروز آمد و رفت داشتهاند و برخی از آنها مانند «عینالحوراء» و «جار» که حاجیان در هر دو فرود میآمدهاند، و دو شهر بزرگ بودهاند، اکنون از میان رفتهاند.
در بخش کوهستانی، سرزمینهای حاصلخیزی رو به روی ساحل هست، مانند زمینهای آتش فشانی مدینه، و واحهی طائف که این یک به ویژه آبادی زیبایی در میان ریگستان است، و از زمانهای پیشین ییلاق مردم مکه بوده است، زیرا هوایی خوش و میوهای بسیار داشته است. بلندیهای این بخش کوهستانی در خاور مکه میان 1800 تا 2100 متر، و از همهی آنها بلندتر پیرامون طائف (با 1870 متر) و کوه «رضوی» در باختر مدینه (1770 متر) میباشد، و گیاه و درخت با ارزشی جز نخل در این منطقه نمی روید.
شهرهای با ارزش و مهم حجاز که در تاریخ بدان اهمیت داده شده، مکه و مدینه است که جایگاه والایی میان مسلمانان دارد، و جغرافیدانان عرب شهرها و آبادیهای دیگری هم، جز شهرهای ساحلی و طائف، برای حجاز گفتهاند که عبارتند از: قرح، خیبر، مروه، حوراء، سقیا، عونید، جحفه و عشیره. و پس از اینها شهرها و آبادیهایی با اهمیت کمتر گفتهاند، مانند: بدر، خلیص، امج، حجر، سوارقیه، فرع، سیره، جبله، مهایع و حاذه. ساکنان حجاز بیشتر اعراف بیابانگرد بودهاند، جز ساکنان در شهرهای بزرگ که خونشان با دیگران درآمیخته بود، به ویژه در جده، و پس از آن در مکه. نامهای قبیلههای کهن عرب که در تاریخ جایگاه مهمی دارند. ثمود، اوس، خزرج، در مدینه و قریش در مکه هستند. اما دو طایفهی ثقیف و هذیل را ساکنان طائف و جنوب حجاز میدانستهاند، و نامهای بلی و جهینه و سلیم و هتیم و حرب نیز شایان گفتن هستند (دایرةالمعارف الاسلامیة، 313/7).
حجاز از لحاظ تاریخ اسلام مهمترین بخش جزیرةالعرب است، مکه از دیرباز حرم امن و مقصد زائران کعبه (خانهی یکتاپرستی مردم) و سپس محل گذاشتن بتهای قبیلههای مختلف بوده است، تا این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال هشتم هجرت آنجا را فتح کرد و بتپرستی را برانداخت، و دوباره مرکز یکتاپرستی همهی مسلمانان جهان گردید، و مدینه نیز که با هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرکز اسلام و مسلمانان گردید، بعدها به علت وجود حرم مطهّر پیامبر گرامی اسلام اهمیت خود را حفظ کرد. حجاز تاریخی جدا از تاریخ مکه و مدینه ندارد، لیکن به اختصار میتوان تاریخ سیاسی حجاز را به شکل زیر ترسیم کرد: پس از پایان خلافت خلفای راشدین، و انتقال مرکز خلافت به دمشق، در سال 41 هجری به وسیلهی معاویه، پیوسته یک والی بر هر یک از مناطق حجاز گماشته میشد، و این امر تا سقوط عباسیان در 656 ق ادامه داشت، لیکن علیرغم عنایت امویان و عباسیان دورهی نخست به حجاز و تهامه، مردم این دو ناحیه پیوسته در برابر آنان قیام میکردند و زیر بار آنان نمیرفتند، و همیشه زیر پرچم یکی از علویان انقلابی علیه امویان و عباسیان قرار میگرفتند که گرچه همهی آنها سرکوب شده، اما نشان داده میشد که امویان و عباسیان چیرگی چندانی بر حجاز ندارند. از نیمهی دوم سدهی سوم هجری جنبشهای علویان و اسماعیلیان و فاطمیان و بعدها قرامطه، در حجاز و دیگر نواحی جزیرةالعرب و یمن شعلهور بود، و پیوسته حکومتهای شیعی بر آنجا حکومت میکردند و حتی در زمان فرمانروایی آلبویه بر عراق و فارس، نواحی مختلف جزیره زیر فرمانروایی دولتهای کوچک شیعی مستقلی قرار داشت، تا این که سلجوقیان در 447 ق بر بغداد چیره شدند و آلبویه را به طور کامل برانداختند و تصمیم به نابودی دولتهای کوچک شیعه در جزیره نیز گرفتند، و از راه عمان به نابودی فرمانروایی اباضیان از خوارج آغاز کردند و سرانجام در زمان سلطنت طغرل و وزیرش نظامالملک، توانستند با چیره شدن بر دو حرم مکه و مدینه، تسلط خود را بر حجاز کامل کنند. سلجوقیان شخصی سنی از شریفهای موسوی به نام «ابوفلیته قاسم بن محمد بن جعفر» را در 487 ق بر مکه و سراسر حجاز فرمانروا ساختند، و شیعه را از حجاز ریشهکن کردند. این خاندان همچنان سنی باقی ماندند.
با انتقال قدرت از فاطمینان به ایوبیان در مصر در 567 ق، مصر به دست اهل سنت افتاد و حکومت شیعه به یمن منتقل شد، لیکن صلاحالدین ایوبی برادر خود توران شاه را برای اشغال یمن به آن سرزمین فرستاد، وی در 569 ق بر یمن تسلط یافت و آخرین حاکم آل مهدی را در زبید از میان برداشت. در 593 ق شریف حسن، ابوعزیز قتادة بن ادریس که سنی بود از ینبع به مکه رفت و یکی از دولتهای شریفهای حجاز را در آن جا بنیاد گذاشت، بنوقتاده خاندان نیرومندی بودند و خاندانهای شریفهای حسن سنی به وسیلهی آنان آغاز میشود و تصمیم او تشکیل دولتی نیرومند و دارای قدرت فرمانروایی عملی در حجاز بود. در سال 615 ق بنو رسول حسنی بر یمن چیرگی یافتند و با ناتوان شدن بنو قتاده، اینان بر حجاز دستاندازی کرده فرمانروایی خود را از مکه تا حضرموت گسترش دادند. و پس از استقرار سلطان ظاهر بیبرس مملوکی در مصر، بر حجاز دست انداخت و شریف ابونمیمحمد اول (652-701 ق) را که از خاندانهای بنیقتادهی حسنی و شریف سنی بود، به نام سلطنت مملوکی بر حجاز گماشت (اطلس تاریخ الاسلام، 209). حکومت حجاز به دست مصر بود تا این که در 923 ق ترکان عثمانی مصر را گرفتند و سلاطین مملوک را از میان برداشتند، و دریای سرخ و حجاز را هم به دولت پهناور خود پیوستند، و از آن جا در 943 ق، بر یمن نیز چیره شده آن منطقه را هم به صورت یک ولایت عثمانی در آوردند، و خاندان زیدیه را به رسمیت شناختند که حکومتشان تا 1962 ق ادامه داشت.
حجاز در نظام اداری ترکی عثمانی به صورت ولایتی درآمد که مرکز آن مکه بود، و به سه سنجق تقسیم میشد: مکه و مدینه وجدّه، و این تقسیمبندی منطقهی حجاز را به همان صورت که بود حفظ کرد. لیکن باب عالی در اواخر حکومت خود سنجق مدینه را به صورت یک فرمانداری مستقل زیر فرمان شیخالحرم و فرماندار که فرمانده سپاه ترک بود، درآورد (دایرةالمعارف الاسلامیة، 312/7). در اوایل قرن نوزدهم میلادی حجاز گرفتار شورشهای مذهبی گردید، و امکنهی مقدسه را وهابیه تاراج کردند. محمدعلی پاشا از طرف سلطان عثمانی مأمور برقرار کردن آرامش گردید، وهابیان مغلوب شدند (1817 م) دایرةالمعارف فارسی، 834/1). در آغاز جنگ جهانی نخست که امپراتوری عثمانی به دولتهای چندی تجزیه گردید، حجاز به مرکزیت مکه زیر فرمان شریف حسین بن علی بن عون از خاندان هاشمی بود، و خود او از 1893 م در استانبول، به حال تبعید، ولی به ظاهر به عنوان مهمان سلطان عبدالحمید، به سر میبرد. سران ترکیهی جوان در سال 1908 م او را برانگیختند تا میراث گذشتگان خود از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بازپس گیرد. شریف حسین در 1914 م با آغاز جنگ جهانی نخست، با ماکماهون نمایندهی بریتانیا در مصر تماس گرفت و به شرط شناختن خلافت او بر همهی کشورهای عربی تعهد کرد که در جنگ بیطرف بماند، ولی ماکماهون خواست او را به شرط جنگیدن با عثمانی به نفع انگلستان، پذیرفت. و با وجود این که شریف حسین عملاً این شرط را پذیرفت و با فرزندانش علیه عثمانی وارد جنگ شد. لیکن بریتانیا تنها او را به عنوان سلطان حجاز شناخت. در 1924 م وهابیان به طائف تاختند و آنجا را ویران کردند و مردم بسیاری را کشتند. در این هنگام مردم مکه از حسین استعفایش را خواستند، با استعفای حسین، پسر بزرگش علی به فرمانروایی رسید و حسین به سوی عقبه گریخت، لیکن عبدالعزیز بن سعود به حملهی خود ادامه داد، و معاون او در فرماندهی، شریف خالد بن لؤیّ، مکه را گرفت، ولی تا دو ماه بعد وارد مدینه نشد. و ملک علی تا دسامبر 1925 م در جده فرمان راند، سپس به برادرش ملک فیصل در عراق پناه برد، و بدین ترتیب ابن سعود در هشتم ژانویهی 1926 م خود را شاه ججاز خواند، و چون عقبه را هم از انگلیسیها خواست، آنان حسین را از آن سرزمین نیز بیرون راندند و به وی اجازه دادند که به قبرس پناهنده شود (تاریخ الشعوب الاسلامیة، 751).
شهرهای مکه و مدینه و جده همیشه به ناحیهی حجاز غربی، که تا 1930 م کاملاً در عربستان سعودی ادغام نشده بود، یک هویت متمایز بخشیدهاند. به رغم نجد، حجاز بطور سنتی به علت هجوم سالانهی زایران از سراسر جهان، جامعهای مرکب و چند ملیتی بوده است. حجازیها به دلیل روابطشان با مناطق مختلف و برخوردشان با فرهنگهای گوناگون و نظامهای سیاسی و اطلاعاتی، از هوشمندی خود مغرور شده و به چادرنشینان نجد به نظر حقارت مینگریستند. گرچه ریاض امروزه به صورت پایتخت سیاسی و در عین حال مرکز مالی و بانکی پادشاهی در آمده است ولی بازرگانان حجاز، به ویژه جدّه، در امور بازرگانی نقش مسلط دارند. حجاز همچنین تأمین کنندهی درصد بالایی از دیپلماتها، دیوانسالاران و تکنوکراتهای کشور بوده است (جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال افریقا، 288).
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
حجاز از دو بخش بسیار ناهمگون درست شده است. بخش کنارهای (تهامة) که دشتهای بیآب گرم گسترده است. و بخش رو به روی آن که کوهستانی است. مقداری از کوهستان در تهامه قرار دارد. آبادیهای این بخش همه در کنارهی دریا است، جز مکه که به علت بودن آب زمزم و مسجدالحرام و خانهی خدا در آن جا، آباد گردیده به چهرهی شهری بزرگ درآمده است. در ساحل حجاز، با بودن تپههای مرجانی آن، بندر مهمی درست نشده، تنها لنگرگاههای امنی، در جاهای گوناگون آن، هست که کشتیهای کوچکی در آنها لنگر میاندازند، و در روزگار پیشین بیشتر از امروز آمد و رفت داشتهاند و برخی از آنها مانند «عینالحوراء» و «جار» که حاجیان در هر دو فرود میآمدهاند، و دو شهر بزرگ بودهاند، اکنون از میان رفتهاند.
در بخش کوهستانی، سرزمینهای حاصلخیزی رو به روی ساحل هست، مانند زمینهای آتش فشانی مدینه، و واحهی طائف که این یک به ویژه آبادی زیبایی در میان ریگستان است، و از زمانهای پیشین ییلاق مردم مکه بوده است، زیرا هوایی خوش و میوهای بسیار داشته است. بلندیهای این بخش کوهستانی در خاور مکه میان 1800 تا 2100 متر، و از همهی آنها بلندتر پیرامون طائف (با 1870 متر) و کوه «رضوی» در باختر مدینه (1770 متر) میباشد، و گیاه و درخت با ارزشی جز نخل در این منطقه نمی روید.
شهرهای با ارزش و مهم حجاز که در تاریخ بدان اهمیت داده شده، مکه و مدینه است که جایگاه والایی میان مسلمانان دارد، و جغرافیدانان عرب شهرها و آبادیهای دیگری هم، جز شهرهای ساحلی و طائف، برای حجاز گفتهاند که عبارتند از: قرح، خیبر، مروه، حوراء، سقیا، عونید، جحفه و عشیره. و پس از اینها شهرها و آبادیهایی با اهمیت کمتر گفتهاند، مانند: بدر، خلیص، امج، حجر، سوارقیه، فرع، سیره، جبله، مهایع و حاذه. ساکنان حجاز بیشتر اعراف بیابانگرد بودهاند، جز ساکنان در شهرهای بزرگ که خونشان با دیگران درآمیخته بود، به ویژه در جده، و پس از آن در مکه. نامهای قبیلههای کهن عرب که در تاریخ جایگاه مهمی دارند. ثمود، اوس، خزرج، در مدینه و قریش در مکه هستند. اما دو طایفهی ثقیف و هذیل را ساکنان طائف و جنوب حجاز میدانستهاند، و نامهای بلی و جهینه و سلیم و هتیم و حرب نیز شایان گفتن هستند (دایرةالمعارف الاسلامیة، 313/7).
حجاز از لحاظ تاریخ اسلام مهمترین بخش جزیرةالعرب است، مکه از دیرباز حرم امن و مقصد زائران کعبه (خانهی یکتاپرستی مردم) و سپس محل گذاشتن بتهای قبیلههای مختلف بوده است، تا این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال هشتم هجرت آنجا را فتح کرد و بتپرستی را برانداخت، و دوباره مرکز یکتاپرستی همهی مسلمانان جهان گردید، و مدینه نیز که با هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرکز اسلام و مسلمانان گردید، بعدها به علت وجود حرم مطهّر پیامبر گرامی اسلام اهمیت خود را حفظ کرد. حجاز تاریخی جدا از تاریخ مکه و مدینه ندارد، لیکن به اختصار میتوان تاریخ سیاسی حجاز را به شکل زیر ترسیم کرد: پس از پایان خلافت خلفای راشدین، و انتقال مرکز خلافت به دمشق، در سال 41 هجری به وسیلهی معاویه، پیوسته یک والی بر هر یک از مناطق حجاز گماشته میشد، و این امر تا سقوط عباسیان در 656 ق ادامه داشت، لیکن علیرغم عنایت امویان و عباسیان دورهی نخست به حجاز و تهامه، مردم این دو ناحیه پیوسته در برابر آنان قیام میکردند و زیر بار آنان نمیرفتند، و همیشه زیر پرچم یکی از علویان انقلابی علیه امویان و عباسیان قرار میگرفتند که گرچه همهی آنها سرکوب شده، اما نشان داده میشد که امویان و عباسیان چیرگی چندانی بر حجاز ندارند. از نیمهی دوم سدهی سوم هجری جنبشهای علویان و اسماعیلیان و فاطمیان و بعدها قرامطه، در حجاز و دیگر نواحی جزیرةالعرب و یمن شعلهور بود، و پیوسته حکومتهای شیعی بر آنجا حکومت میکردند و حتی در زمان فرمانروایی آلبویه بر عراق و فارس، نواحی مختلف جزیره زیر فرمانروایی دولتهای کوچک شیعی مستقلی قرار داشت، تا این که سلجوقیان در 447 ق بر بغداد چیره شدند و آلبویه را به طور کامل برانداختند و تصمیم به نابودی دولتهای کوچک شیعه در جزیره نیز گرفتند، و از راه عمان به نابودی فرمانروایی اباضیان از خوارج آغاز کردند و سرانجام در زمان سلطنت طغرل و وزیرش نظامالملک، توانستند با چیره شدن بر دو حرم مکه و مدینه، تسلط خود را بر حجاز کامل کنند. سلجوقیان شخصی سنی از شریفهای موسوی به نام «ابوفلیته قاسم بن محمد بن جعفر» را در 487 ق بر مکه و سراسر حجاز فرمانروا ساختند، و شیعه را از حجاز ریشهکن کردند. این خاندان همچنان سنی باقی ماندند.
بیشتر بخوانید: شیعه در حجاز
با انتقال قدرت از فاطمینان به ایوبیان در مصر در 567 ق، مصر به دست اهل سنت افتاد و حکومت شیعه به یمن منتقل شد، لیکن صلاحالدین ایوبی برادر خود توران شاه را برای اشغال یمن به آن سرزمین فرستاد، وی در 569 ق بر یمن تسلط یافت و آخرین حاکم آل مهدی را در زبید از میان برداشت. در 593 ق شریف حسن، ابوعزیز قتادة بن ادریس که سنی بود از ینبع به مکه رفت و یکی از دولتهای شریفهای حجاز را در آن جا بنیاد گذاشت، بنوقتاده خاندان نیرومندی بودند و خاندانهای شریفهای حسن سنی به وسیلهی آنان آغاز میشود و تصمیم او تشکیل دولتی نیرومند و دارای قدرت فرمانروایی عملی در حجاز بود. در سال 615 ق بنو رسول حسنی بر یمن چیرگی یافتند و با ناتوان شدن بنو قتاده، اینان بر حجاز دستاندازی کرده فرمانروایی خود را از مکه تا حضرموت گسترش دادند. و پس از استقرار سلطان ظاهر بیبرس مملوکی در مصر، بر حجاز دست انداخت و شریف ابونمیمحمد اول (652-701 ق) را که از خاندانهای بنیقتادهی حسنی و شریف سنی بود، به نام سلطنت مملوکی بر حجاز گماشت (اطلس تاریخ الاسلام، 209). حکومت حجاز به دست مصر بود تا این که در 923 ق ترکان عثمانی مصر را گرفتند و سلاطین مملوک را از میان برداشتند، و دریای سرخ و حجاز را هم به دولت پهناور خود پیوستند، و از آن جا در 943 ق، بر یمن نیز چیره شده آن منطقه را هم به صورت یک ولایت عثمانی در آوردند، و خاندان زیدیه را به رسمیت شناختند که حکومتشان تا 1962 ق ادامه داشت.
حجاز در نظام اداری ترکی عثمانی به صورت ولایتی درآمد که مرکز آن مکه بود، و به سه سنجق تقسیم میشد: مکه و مدینه وجدّه، و این تقسیمبندی منطقهی حجاز را به همان صورت که بود حفظ کرد. لیکن باب عالی در اواخر حکومت خود سنجق مدینه را به صورت یک فرمانداری مستقل زیر فرمان شیخالحرم و فرماندار که فرمانده سپاه ترک بود، درآورد (دایرةالمعارف الاسلامیة، 312/7). در اوایل قرن نوزدهم میلادی حجاز گرفتار شورشهای مذهبی گردید، و امکنهی مقدسه را وهابیه تاراج کردند. محمدعلی پاشا از طرف سلطان عثمانی مأمور برقرار کردن آرامش گردید، وهابیان مغلوب شدند (1817 م) دایرةالمعارف فارسی، 834/1). در آغاز جنگ جهانی نخست که امپراتوری عثمانی به دولتهای چندی تجزیه گردید، حجاز به مرکزیت مکه زیر فرمان شریف حسین بن علی بن عون از خاندان هاشمی بود، و خود او از 1893 م در استانبول، به حال تبعید، ولی به ظاهر به عنوان مهمان سلطان عبدالحمید، به سر میبرد. سران ترکیهی جوان در سال 1908 م او را برانگیختند تا میراث گذشتگان خود از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بازپس گیرد. شریف حسین در 1914 م با آغاز جنگ جهانی نخست، با ماکماهون نمایندهی بریتانیا در مصر تماس گرفت و به شرط شناختن خلافت او بر همهی کشورهای عربی تعهد کرد که در جنگ بیطرف بماند، ولی ماکماهون خواست او را به شرط جنگیدن با عثمانی به نفع انگلستان، پذیرفت. و با وجود این که شریف حسین عملاً این شرط را پذیرفت و با فرزندانش علیه عثمانی وارد جنگ شد. لیکن بریتانیا تنها او را به عنوان سلطان حجاز شناخت. در 1924 م وهابیان به طائف تاختند و آنجا را ویران کردند و مردم بسیاری را کشتند. در این هنگام مردم مکه از حسین استعفایش را خواستند، با استعفای حسین، پسر بزرگش علی به فرمانروایی رسید و حسین به سوی عقبه گریخت، لیکن عبدالعزیز بن سعود به حملهی خود ادامه داد، و معاون او در فرماندهی، شریف خالد بن لؤیّ، مکه را گرفت، ولی تا دو ماه بعد وارد مدینه نشد. و ملک علی تا دسامبر 1925 م در جده فرمان راند، سپس به برادرش ملک فیصل در عراق پناه برد، و بدین ترتیب ابن سعود در هشتم ژانویهی 1926 م خود را شاه ججاز خواند، و چون عقبه را هم از انگلیسیها خواست، آنان حسین را از آن سرزمین نیز بیرون راندند و به وی اجازه دادند که به قبرس پناهنده شود (تاریخ الشعوب الاسلامیة، 751).
شهرهای مکه و مدینه و جده همیشه به ناحیهی حجاز غربی، که تا 1930 م کاملاً در عربستان سعودی ادغام نشده بود، یک هویت متمایز بخشیدهاند. به رغم نجد، حجاز بطور سنتی به علت هجوم سالانهی زایران از سراسر جهان، جامعهای مرکب و چند ملیتی بوده است. حجازیها به دلیل روابطشان با مناطق مختلف و برخوردشان با فرهنگهای گوناگون و نظامهای سیاسی و اطلاعاتی، از هوشمندی خود مغرور شده و به چادرنشینان نجد به نظر حقارت مینگریستند. گرچه ریاض امروزه به صورت پایتخت سیاسی و در عین حال مرکز مالی و بانکی پادشاهی در آمده است ولی بازرگانان حجاز، به ویژه جدّه، در امور بازرگانی نقش مسلط دارند. حجاز همچنین تأمین کنندهی درصد بالایی از دیپلماتها، دیوانسالاران و تکنوکراتهای کشور بوده است (جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال افریقا، 288).
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.