مسايل فرهنگ عمومي
نويسنده:طاهره شالچيان موضوع
مقدمه
فرهنگ مبداء همه خوشبختيهاي ملت است اگر فرهنگ ، فرهنگ شالح باشد جوانهاي ما صحيحبار ميآيند امام خميني
اساساً اركان هر جامعهاي بر فرهنگ آن جامعه استوار است و مباني فرهنگي ، منبعث از نحوه تعليم و تربيت، عقايد ، سنن، رسوم ملي و مذهبي ميباشد ،كه پايه فرهنگ عمومي را بنا مينهد .
به عبارت ديگر فرهنگ عمومي مجموعهاي از عملكردها و نحوه رفتار افراد در برابر گرايشهاي عقيدتي ، سياسي ، اجتماعي ، هنري و اقتصادي است كه به نوع تربيت با توجه به جنيه هاي فردي و اجتماعي آن بستگي دارد در جنبههاي فردي، فرهنگ عاملي براي رشد و هدايت شخص جهت برقراري تفاهمبين ساير افراد جامعه است و از طريق آن استعدادهاي نهفته براي زندگي هدفدار متجلي ميشود. در بعد اجتماعي ، فرهنگ ، نقش هماهنگساري براي تفاهم با محيط درتمام زمينههاي اجتماعي، اقتصادي ، عقيدتي و ... داشته و در سايه قوانين و مقررات، آداب و سنن و حقوق و وظايف، چارچوبهاي مشخصي قرار دادي عمل مينمايد. در حقيقت، فرهنگ عمومي، كمال مطلوب فرهنگي است كه، همه نيازهاي انسان با محيط سازگار وبا مقتضيات زمان وفاق مييابد .
براي شناخت فرهنگ عمومي جامعه، بايد به موازات نقش تعليم و تربيت در پيدايش فرهنگ به سنتها، اعتقادات مذهبي و ميزان رشد اقتصادي و اجتماعي و ... پرداخته شود.
فرهنگ عمومي جامعه در نوع تكوين شخصيت افراد آن جامعه تاثير به سزايي دارد. فريس ميگويد: ساختمان بدن آدمي هر چه كه باشد، محكوم به قدرت نفوذ نامحدود جامعه و فرهنگ حاكم برآن است .
فرهنگ جامعه نادرست از افراد ناتوان به لحاظ جسمي ، قهرمان توانمند تاريخي ميسازد. و نيز شخصيتهاي قدرتمند زورمدار را ، بيبها وميان تهي مينمايد تعلقات فرهنگي يك جامعه از ماهيت انساني، شخصيت ديگري معرفي ميكند كه با حقيقت وجود او مغاير است به نظر جامعهشناسان ترقي، خوشبختي و سعادت حقيقي زماني حاصل ميشود كه تمام افراد دنيا بدون توجه به نژاد و اقليم و ديگر خصوصيات قومي و منطقهاي، از مزاياي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي واحدي بهرهمند شوند، واختلا فات مادي و مانع اقتصادي، مانع رشد و تكامل فرهنگي طبقات محروم نشود. اما خوشبختياي كه مادي گرايان در تفسير فرهنگ ترسيم ميكنند. امري نيست كه ضرورت اصلي زندگي به شمار رود . زيرا از زندگي به غير از تمتعات جسماني و رشد بدني انتظار ديگري هم وجود دارد. مانند فرد تحصيل كردهاي كه تمامل فكري يافته است، براي سعادت ديگران جان خود را نثار ميكند و گاه مرگ را برخود پرستي و فراهم ساختن لذات آني ترجيح مي دهد و اين يك فرهنگ الهي است كه در قاموس ماديون، محلي از اعراب نداشته و قابل تفسير و معنا نيست .
بنابراين فرهنگ عمومي جامعه نقش تعيين كننده در معرفي كنشها و واكنشها، نگرشها و گرايشها، منشها و رفتارها و شخصيت عمومي جامعه دارد. چنانچه در روند آن كوچكترين خلل و انحرافي پديد آيد، بزودي بخش وسعي از رفتارهاي عمومي افراد را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
در اين مقاله تلاش برمعرفي فرهنگ عمومي جامعه اسلامي است . ابتدا ضمن آشنايي با واژه فرهنگ و مفاهيم آن، فرهنگ اسلامي و غير اسلامي ، مقايسه و ارشها و ضد ارزشها در جامعه اسلامي معرفي ميشود. سپس يك آمار تخريبي از ضد ارزشها، تحت عنوان بحران هويت فرهنگي و چگونگي پيدايش آن و شيوههاي استكبار در تهاجم فرهنگي تشريح شده و توصيهها و پيشنهاداتي را به عنوان راه كارها تقديم فرهنگ دوستان، دانش پژوهان، مربيان و مجريان تعليم و تربيت در نظام مقدس جمهئري اسلامي مينمايد .
اميد است اين مجموعه هر چند مختصر قادر به تفسير وتبيين اهداف فوق باشد و با انتقاد انديشمندان و صاحبنظران توفيق اصلاح يافته و فتحبابي براي پژوهشهاي بعدي گردد . شايد كه اين مجمل زمينه اي براي تحول و اصلاح عميقتر فرهنگ كشور اسلامي ما باشد .
همان گونه كه حضرت امام خميني (ره) فرمودند:
«فرهنگ ما بايد متحول شود، بزرگترين تحول كه بايد بشود در فرهنگ است . زيا فرهنگ بزرگترين موسسهاي است كه ملت را به تباهي و يا به اوج عظمت و قدرت ميكشد. برنامههاي فرهنگي هم تحول لازم دارد.»
در فهنگ «ويستر » فرهنگ يك الگوي پيچيده از عادات و رفتارهاي ويژه يك گروه اجتماعي، قومي ، نژادي و يا مذهبي است . همچنين توسعه و پيشرفت انسان در زمينههايفكري هيجاني و علايق و منشها كه منتهي به راه وروش خاص بياني و عقيدتي ميشود، معني گرديدهاست . و يا در تعبي ديگر ، مجموعه ايده ها ، رسوم مهارتها و هنرها و... كه در دوره مشخصي جزء روش زندگي مردم ميشود.
فرهنگ از ديدگاه تايلر دانشمند انسان شناس انگليسي قرن 19، عبارت است از : «فرايندي از دين و دانش ، هنر ، اخلاق و قانون، يا هر نوع توانايي كه انسان از جمله كسب مينمايد »
فرهنگ داراي ابعاد مادي و معنوي است . بعد مادي فرهنگ مشتمل بر اشياء و پديدههايي است كه فرد بنا به تمايلات خود آنها رابر ميگزيند، و در انتخاب آنها معمولاً توجه به عرف و عادت رايج درجامعه دارد . مانند انتخاب لباس ، رنگ، تزئينات و غيره . اما فرهنگ در بعد معنوي : شامل افكار و عقايدي است كه از آن شيوههاي رفتاري عكسالعملها و برخوردهاي عاطفي، اخلاقي و اجتماعي و ... منبعث ميشود . قوانين ، ادبيات ، علوم . چگونگي انتخاب روش زندگي عموماً برخاسته از فرهنگ غير مادي است. اگر در فرهنگ غير مادي، ملاكهاي عقيدتي و مذهبي مطرح شود، در اين صورت فرهنگ به اسلامي و غير اسلامي قابل تفكيك است.
فرهنگ اسلامي
با توجه به ملاكهاي عقيدتي و مكتبي، درمعارف واعتقادات مذهبي كه ريشه در آيات قرآني و احكام الهي دارد، تعيينمي شود. و از سوي ائمه اطار سلام ا... عليهم اجمعين وانديشمندان اسلامي تعبير و تفسير ميگردد. اين گونه فرهنگ مبتني برجهان بيني اسلامي پايدار بوده و اصول آن لايتغير است .
فرهنگ غير اسلامي
فرهنگ غير اسلامي بپايه تحريف اصولي مكتبي و نفي اعتقادات مذهبي بنيان نهاده شده است. چنين فرهنگي براي نيل به هدفهاي مادي و انتفاعي و ناديده گرفتن ارزشهاي والاي انساني تا كمترين مرحله انساني نزو كرده ودر نتيجه ناپايدار است. در اين فرهنگ آداب و رسوم، باورهاي اجتماعي، خط مشيها، براساس تمايلات و اراده صاحبان قدرت وزورمندان، دستخوش تغيير و تحول ميگردد. و هر از چندگاهي ، جديدترين مدها، رسوم و افكار عموم جامعه را تحت تاثير قرار داده و مبتلا به تغييرات سبب انحطاط و سقوط عقايد بشريوخلاف منطق و اصول انساني باشد .
ويژگيهاي عمومي فرهنگ
فرهنگ اعم از اينكه پايدار، يا ناپايدار، سنتي و يا مدرن ، اصيل يا اقتباسي باشد. امري غريزي و فطري نيست، بلكه فراگير آن، تقليدي و اكتباسي ميباشد، و اغلب تامين تامين كننده نيازهاي انسان است . بخشي از اهم خصايص و ويژگيهاي عمومي فرهنگ در نوشته آقاي مكارم شيرازي چنين آمده است.
1ـ فرهنگ قابل انتقال از نسلي به نسل ديگر است .
2ـ فرهنگ موضوعي اجتماعي است و جنبه انفرادي ندارد.
3ـ فرهنگ از نوع مقررات و ايدهآلهاي اجتماعي است .
4ـ فرهنگ باوضعيت محيط سازگاري وهماهنگي مييابد .
5ـ هر فرهنگي، برروي مفاهيمي تكيه ميكند كه در جامعه با ارزش تلقي شود.
فرهنگي هر جامعه مي تواند سبب رشد .و بالندگي افراد آن و نيز موجب پيشرفت و كمال جامعه شود و يا آنكه، فرهنگ و تبعيت از مرام آن، جامعهاي را به سقوط وانحطاط كشانده و عقبماندگي، وابستگي و نابودي ملت را همراه آورد .
بطور كلي فرهنگ يك نظام، بر ارزشهاي حاكم بر جامعه تكيه دارد. ارزشها زمني تحكيم مييابد ، كه مورد باور عموم قرار گرفته و امري دروني شوند . به عبارت ديگر فرهنگ به عنوان الگوهاي ذهني افراد مطرح هستند، كه نمود آن در رفتار متجلي ميشود. اما از آنجا كه فرهنگ امري اكتسابي است بنابراين افراد مستعد آنرا از محيط داخل و خارج نظام خود دريافت ميكنند و ارزشهاي اصيل خود را به فراموشي ميسپارند.
چون فرهنگ جنبه انفرادي ندارد، لذا ارزشهاي جديد به سرعت در بين افراد جامعه تسري يافته جايگزين فرهنگ اصلي آن عده از افرادي ميشود كه در مباني عقيدتي خود ثبات ندارند، حتي اگر امر جديد، ضد ارزش به معناي واقعي آن باشد. امروزه اغلب موازين و معيارهاي اخلاقي، ارضاء كننده تمايلات اوليه و نفساني مردم جامعه نيست . و انتخاب ارزشها كمتر تابع قواي عقلاني و همسو با سجاياي اخلاقي است .
در بعد ديگر وجهه سازگاري فرهنگ با محيط از آن جهت مطرح است كه هنگام نفوذ فرهنگ مبتذل به جامعهاي كه فاقد اركان قوي و پايدار فرهنگي است ، ملاكهاي جديد، منشهاي اصيل مردم آن اجتماع را منسوخ و جامعه به معيارهاي وارداتي خو ميكند و با آن سازش مينمايد. از مصاديق اين بحث، تزوير شياطين و مستكبران است كه به انواع حيل متوسل ميشوند تا در ميان جوامع اسلامي بويژه آنجا كه حاكميت و قدرت اسلام ناب محمدي (ص) مطرح است نفوذ يافته و پيكر چنين جامهاي را از پشتوانههاي حمايتي بينالمللي تهي نمايند. تا از طريق آن و با انواع تحريمها وايجاد چالشهاي اقتصادي عزم راسخ و عقايد و سنن مردم را تحت فشار قرار داده و ارزشهاي ولاي انساني و اسلامي آنرا به انحطاط كشانند. استكبار جهاني ،هر روز با تبليغات مسموم ومنحرف خود، در صدد به اضمحلال كشاندن محيط سرشار از تقوي و عواطف و فرهنگ چنين جوامعي است و با ارسال تصاوير مستهجن، فيلمها و مدلهاي ناباب، روح سالم و اتحاد و يگانگي عقيدتي مردم را از مسير اصلي خارج و غفلت ونابساماني را جايگزين آن مينمايد.
اساساً واقعيتهاي هر جامعهاي به امور سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي طبقهبندي ميشود. هر يك از امور فوق با توجه به راهكارهاي فكري و نيازهاي مادي و معنوي مردم هر جامعه، بويژه مسئولين و صاحبان انديشه منتهي به اصولي ميشود كه بايد آن اصول مورد تكرار و تاييد عموم افراد قرار گيرد.
در جامعه اسلامي اصول تدوين يافته ، تكيه بر احكام الهي دارد. و اهداف آرماني آن عبارت است از هدايت انسان به سوي صفات الهي و تعالي و كمال، پس براي سير در طريق آن ناگزير به معرفي و شناسايي، موازين و معيارهاي مورد نظر چنين فرهنگي ميباشيم.
2ـ سنت، شيوههاي رفتاري وسيره انبياء الهي و ائمه اطهار عليهالسلام .
3ـ عقل، استعداد و توانايي ويژه انسان براي درك و فهم كليات و قوانين كه در اسلام با شرع برابري يافته است« كل ماحكم به العقل حكم به الشرع»
4ـ اجماع، نظر جمعي از علماي وو فقاي پيرامون احكام .
از هر يك از مباني فوق درسها، اندرزها، راهها و روشهاي سعادت . اقبال و ادبار نسيت به نيكيها و پليديها و اصلاح فكر و انديشه ، تاكيد بردانش اندوزي و مطرود شمردن جهل و جهالت ، رعايت عفت .و پاكدامني، مهار نمودن هواهاي نفساني، استقلال پيشگي و استقامت ، استماع اقوال و گزينش برترين آنها ، محدود و فاني شمردن زندگي دنيا، باقي دانستن دنياي بيانتهاي آخرت، لزوم سيادت و قيادت مسلمين برهمه جهان و ظهور عدالت گستر زمان به امر ايزدمنان و ديگر اوامر ونواحي براي سالم زيستن از نظر مادي و معنوي مطرح شده است. و در طي طريق زندگي همواره دعوت برايمان و عمل صالحامن ذكر اوانثي و هومؤمن، فلنجينيه حيوه طيبه .
هر زن و مردي كه عمل نيك و صالحي انجام دهد، نتيجه ايمانش است و او مومن بوده، به وي زندگاني طيب و پاكيزهاي خواهيم بخشيد . زن و مرد در جامعه اسلامي داراي الگوهاي رفتاري و معيارهاي ارزشي به لحاظ مادي و معنوي ميباشند، اين الگوها افراد وارستهاي هستند كه با اعمال و رفتار منطبق با موازين قرآني خود ، بقا و دوام فرهنگ غني اسلامي را تأمين مينمايند.
در بينش توحيدي ارزشهاي والادر جامعه، همان صفاتي هستند كه سبب تقوا و كرامت انساني ميشوند . وملاك برتري افراد نسبت به يكديگر چيزي جز تقواي الهي نيست كه ان اكرمكم عندالله اتقاكم محققا گراميترين شما نزد پروردگار، با تقواترين شماست .
پرهيز از اگناه و آلودگيها كه ناشي از اراده قوي و ايماني استوار است، تمام محاسن فطري درون انسان را متجلي مينمايد. بديهي است كه خروج از محدوده تقوا سبب از دست رفتن عزت و سقوط به حضيض ذلت خواهد شد. و فرد به جايي ميرسد كه قدرت درك حقايق را نداشته و مرتكب اعمالي ميشود كه با ارزشهاي انساني مغايرت دارد.
قرآن منبع نور و هدايت مشتمل بر دستوراتي است كه اطاعت از آن همه رفتارهاي انساني ، تمايلات و نيازهاي او را در مسير صلاح و صواب و حكمت بالغه قرار ميدهد. و هيچ چيزي در دنيا وجود ندارد مگر آنكه در قرآن معرفي شده باشد. و لارطب ولايابس الا في كتاب مبين 6 و هيچ ترو خشكي وجود ندارد مگر در كتاب آشكار قرآن .
امروزه دنيا نيز دريافته است كعه بر هر رفتاري بايد اصول و آدابي مترتب باشد و بياعتنايي از آن اصول را نوعي بيفرهنگي تلقي ميكند از جمله براي راه رفتم ، خواندن ، نوشتن، كاركردن عبور و مرور از خيابان ، دوستيها، مبارزه و غيره، حال آنكه قرآن كريم در 1400 سال گذسته آداب چگونه زيستن بشر را براي تمام زمان و مكان معرفي نموده است . وجامع همه دستوراتي است كه عمل به آن وحدت رفتار و آئين را كه قابل تعريف براي عموم جهانيان باشد متذكر شده ، مضافاً اينكه اوامر و نواحي قرآ“ نه تنها تامين كننده سعادت دنياست بلكه خير آخرت را نيز تضمين ميكند.
فرهنگ عمومي جامعه
با تعريفي كه گذشت، فرهنگ عمومي عبارت است از رفتار عمومي جامعه كه جلوههاي عيني آن قابل رؤيت باشد. و براساس اين نظريه، هر يك از رفتارهاي انساني در ارتباط با خود و ساير افراد جامعه و نيز در برخوردبا پديدهها و اشياء محيطي به فرهنگ آن رفتار نامگذاري ميشود . بنابراين، پذيرش اين اصل كه هر رفتاري تحت عنوان فرهنگ آن رفتار الزامي بوده و انسان در برابر آن عمل كه منبعث از آداب و رسوم، ويا سنن واعتقادات خاص است مسئول و متعهد ميباشد .درواقع حكم اين مسئوليت، رعايت و اجراي يك سلسه قوانين و مقررات قراردادي است كه در عملها و عكسالعمهاي آدمي تجلي مييابد. و جامعه زمينههاي فرهنگي را بري امكان ظهور و رشد جريانات سالم با معيارها و موازين خاص جهت سنجش رفتارها فراهم ميآورد.
جامعه از طريق وسايل ارتباط جمعي بايد نسبت به اصلاح فرهنگ خرافي و غلط اقدام جدي به عمل آوردو فرهنگ اصيل منطبق با عقايد و آداب ديني و سنتي را جايگزين فرهنگ وارداتي و ناهنجار نمايد .
برخي از فرهنگهاي رايج در جامعه عبارتند از :
1ـ فرهنگ رعايت حقوق ديگران
2ـ فرهنگ كار و كارگري
3ـ فرهنگ تقواي كار و تعهد
4ـ فرهنگ مسئوليتپذيري
5ـ فرهنگ مشاغل و حسن انجام كار
6ـ فرهنگ بروز خلاقيت و نوآوري
7ـ فرهنگ امانتداري
8ـ فرهنگ رازداري
9ـ فرهنگ ملاقات با مسئولين
10ـ فرهنگ برخورد با مراجعين
11ـ فرهنگ وقتشناسي
12ـ فرهنگ معاشرت با ديگران
13ـ فرهنگ شناخت محارم ازغير
14ـ فرهنگ شهرنشيني
15ـ فرهنگ شهروندي
16ـ فرهنگ روستايي
17ـ فرهنگ بهرهوري
18ـ فرهنگ عبادت و دينداري
19ـ فرهنگ شركت در جماعات
20ـ فرهنگ زيارت
21ـ فرهنگ سيرو سفر وسياحت
22ـ فرهنگ پرهيزگاري و ورع
23ـ فرهنگ پوشش وحجاب در منزل و غير آن
24ـ فرهنگ راستگويي و صداقت
25ـ فرهنگ قضاوت
26ـ فرهنگ صرفهجويي و قناعت
27ـ فرهنگ پرهيز از افراط و تفريط
28ـ فرهنگ همسايگي و مراعات حال آنان
29ـ فرهنگ فقرزدايي
30ـ فرهنگ خانواده
31ـ فرهنگ مادري و پدري
32ـ فرهنگ تربيت فرزند
33ـ فرهنگ تدريس و تعليم و تعلم
34ـ فرهنگ رانندگي
35ـ فرهنگ چگونگي بهرهوري از منابع
36ـ فرهنگ بهرهوري از امكانات تفريحي
37ـ فرهنگ رعايت بهداشت و نظافت خانه و شهر واماكن عمومي
38ـ فرهنگ استفاده از مواهب هستي
39ـ فرهنگ شكرگزاري از نعم الهي
40ـ فرهنگ رعايت حق تقدمها و صفوف
41ـ فرهنگ عبور از خيابان
42ـ فرهنگ نگارش و نويسندگي
43ـ فرهنگ گفتار و مكالمه
44ـ فرهنگ آپارتمان نشيني
45ـ فرهنگ استفاده از خودروها
46ـ فرهنگ از پاركها
47ـ فرهنگ از سينما و تئاتر
48ـ فرهنگ آبريزگاهها
49ـ فرهنگ مهمانسراو هتلها
50ـ فرهنگ برگزاري مراسم شادي و عزا
51ـ فرهنگ گريستن و خنديدن
52ـ فرهنگ نوشيدن و خوردن غذا
53ـ فرهنگ مطالعه و كتابخواني
54ـ فرهنگ تحصيل علم و دانش
55ـ فرهنگ راهپيمايي
56ـ فرهنگ نماز جماعت
57ـ فرهنگ مهرورزي
58ـ فرهنگ ادب و احترام به ديگران
59ـ فرهنگ نگهداري حيوانات
60ـ فرهنگ كشت و كار و كشاورزي
61ـ فرهنگ خانهداري
62ـ فرهنگ تفريحات
63ـ فرهنگ تربيت بدني
64ـ فرهنگ استفاده از ماهواره و تلويزيون و پارك
65ـ فرهنگ حضور در رستوران و اغذيه فروشيها
66ـ فرهنگ معاملات
67ـ فرهنگ حيا و پاكدامني
68ـ فرهنگ ازدواج ونكاح
69ـ فرهنگ امر و به معروف و نهي از منكر
70ـ فرهنگ تلاوت قرآن
71ـ فرهنگ استفاده از زمان و سازماندهي
72ـ فرهنگ برنامهريزي در كارها
مجموعه فرهنگهاي متعدد ذكر شده نه بر اساس الويتها و نه به منظور اهميت تقدم و تأخر مطرح شده است، بلكه اين عناوين بخشي از رفتارهاي عمومي جامعه را متذكر ميشود .
ضد ارزشها در فرهنگ اسلامي
يكي از خصوصيات فطري انسان، گرايش به ارزشهاي والاي انساني و نفي ضد ارزشها است و زماني تحقق مييابد كه غرايز پست را تحت مراقبت قرار دهد لذا انسان به حكم آفرينش، همواره كمالگرا و روبه سوي خير و نيكي دارد. و از شر و بدي ، بري و گريزان است . مگر آنكه قداست سرنوشت وي به غبار پليدي و انحراف مستور شود.
تجلي ويژگيهاي فطري و تقديس آرمان هاي اخلاقي، رماني تحقق مييابد كه غرايز پست را تحت كنترل اراده قرار دهد . و اين امر تنها در اين فرهنگ اسلامي كه بر شالوده وحي بنيان نهاده شده ميسر است و كمال روح آدمي را متضمن ميشود. اما اگر فرهنگ جامعه، اساس خود را بر ماديات و نفي اصول بنيادين اخلاقي بنا نهد ، از قله رفيع آگاهي به بسترحركتهاي موهوم و پوچ نزول يافته و محيطي آسيبپذير از تغييرات و يا رشد پديدههاي جديد تحت عنوان مد و مدلها ميگردد.
فرهنگ مبداء همه خوشبختيهاي ملت است اگر فرهنگ ، فرهنگ شالح باشد جوانهاي ما صحيحبار ميآيند امام خميني
اساساً اركان هر جامعهاي بر فرهنگ آن جامعه استوار است و مباني فرهنگي ، منبعث از نحوه تعليم و تربيت، عقايد ، سنن، رسوم ملي و مذهبي ميباشد ،كه پايه فرهنگ عمومي را بنا مينهد .
به عبارت ديگر فرهنگ عمومي مجموعهاي از عملكردها و نحوه رفتار افراد در برابر گرايشهاي عقيدتي ، سياسي ، اجتماعي ، هنري و اقتصادي است كه به نوع تربيت با توجه به جنيه هاي فردي و اجتماعي آن بستگي دارد در جنبههاي فردي، فرهنگ عاملي براي رشد و هدايت شخص جهت برقراري تفاهمبين ساير افراد جامعه است و از طريق آن استعدادهاي نهفته براي زندگي هدفدار متجلي ميشود. در بعد اجتماعي ، فرهنگ ، نقش هماهنگساري براي تفاهم با محيط درتمام زمينههاي اجتماعي، اقتصادي ، عقيدتي و ... داشته و در سايه قوانين و مقررات، آداب و سنن و حقوق و وظايف، چارچوبهاي مشخصي قرار دادي عمل مينمايد. در حقيقت، فرهنگ عمومي، كمال مطلوب فرهنگي است كه، همه نيازهاي انسان با محيط سازگار وبا مقتضيات زمان وفاق مييابد .
براي شناخت فرهنگ عمومي جامعه، بايد به موازات نقش تعليم و تربيت در پيدايش فرهنگ به سنتها، اعتقادات مذهبي و ميزان رشد اقتصادي و اجتماعي و ... پرداخته شود.
فرهنگ عمومي جامعه در نوع تكوين شخصيت افراد آن جامعه تاثير به سزايي دارد. فريس ميگويد: ساختمان بدن آدمي هر چه كه باشد، محكوم به قدرت نفوذ نامحدود جامعه و فرهنگ حاكم برآن است .
فرهنگ جامعه نادرست از افراد ناتوان به لحاظ جسمي ، قهرمان توانمند تاريخي ميسازد. و نيز شخصيتهاي قدرتمند زورمدار را ، بيبها وميان تهي مينمايد تعلقات فرهنگي يك جامعه از ماهيت انساني، شخصيت ديگري معرفي ميكند كه با حقيقت وجود او مغاير است به نظر جامعهشناسان ترقي، خوشبختي و سعادت حقيقي زماني حاصل ميشود كه تمام افراد دنيا بدون توجه به نژاد و اقليم و ديگر خصوصيات قومي و منطقهاي، از مزاياي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي واحدي بهرهمند شوند، واختلا فات مادي و مانع اقتصادي، مانع رشد و تكامل فرهنگي طبقات محروم نشود. اما خوشبختياي كه مادي گرايان در تفسير فرهنگ ترسيم ميكنند. امري نيست كه ضرورت اصلي زندگي به شمار رود . زيرا از زندگي به غير از تمتعات جسماني و رشد بدني انتظار ديگري هم وجود دارد. مانند فرد تحصيل كردهاي كه تمامل فكري يافته است، براي سعادت ديگران جان خود را نثار ميكند و گاه مرگ را برخود پرستي و فراهم ساختن لذات آني ترجيح مي دهد و اين يك فرهنگ الهي است كه در قاموس ماديون، محلي از اعراب نداشته و قابل تفسير و معنا نيست .
بنابراين فرهنگ عمومي جامعه نقش تعيين كننده در معرفي كنشها و واكنشها، نگرشها و گرايشها، منشها و رفتارها و شخصيت عمومي جامعه دارد. چنانچه در روند آن كوچكترين خلل و انحرافي پديد آيد، بزودي بخش وسعي از رفتارهاي عمومي افراد را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
در اين مقاله تلاش برمعرفي فرهنگ عمومي جامعه اسلامي است . ابتدا ضمن آشنايي با واژه فرهنگ و مفاهيم آن، فرهنگ اسلامي و غير اسلامي ، مقايسه و ارشها و ضد ارزشها در جامعه اسلامي معرفي ميشود. سپس يك آمار تخريبي از ضد ارزشها، تحت عنوان بحران هويت فرهنگي و چگونگي پيدايش آن و شيوههاي استكبار در تهاجم فرهنگي تشريح شده و توصيهها و پيشنهاداتي را به عنوان راه كارها تقديم فرهنگ دوستان، دانش پژوهان، مربيان و مجريان تعليم و تربيت در نظام مقدس جمهئري اسلامي مينمايد .
اميد است اين مجموعه هر چند مختصر قادر به تفسير وتبيين اهداف فوق باشد و با انتقاد انديشمندان و صاحبنظران توفيق اصلاح يافته و فتحبابي براي پژوهشهاي بعدي گردد . شايد كه اين مجمل زمينه اي براي تحول و اصلاح عميقتر فرهنگ كشور اسلامي ما باشد .
همان گونه كه حضرت امام خميني (ره) فرمودند:
«فرهنگ ما بايد متحول شود، بزرگترين تحول كه بايد بشود در فرهنگ است . زيا فرهنگ بزرگترين موسسهاي است كه ملت را به تباهي و يا به اوج عظمت و قدرت ميكشد. برنامههاي فرهنگي هم تحول لازم دارد.»
فرهنگ و مفاهيم آن
در فهنگ «ويستر » فرهنگ يك الگوي پيچيده از عادات و رفتارهاي ويژه يك گروه اجتماعي، قومي ، نژادي و يا مذهبي است . همچنين توسعه و پيشرفت انسان در زمينههايفكري هيجاني و علايق و منشها كه منتهي به راه وروش خاص بياني و عقيدتي ميشود، معني گرديدهاست . و يا در تعبي ديگر ، مجموعه ايده ها ، رسوم مهارتها و هنرها و... كه در دوره مشخصي جزء روش زندگي مردم ميشود.
فرهنگ از ديدگاه تايلر دانشمند انسان شناس انگليسي قرن 19، عبارت است از : «فرايندي از دين و دانش ، هنر ، اخلاق و قانون، يا هر نوع توانايي كه انسان از جمله كسب مينمايد »
فرهنگ داراي ابعاد مادي و معنوي است . بعد مادي فرهنگ مشتمل بر اشياء و پديدههايي است كه فرد بنا به تمايلات خود آنها رابر ميگزيند، و در انتخاب آنها معمولاً توجه به عرف و عادت رايج درجامعه دارد . مانند انتخاب لباس ، رنگ، تزئينات و غيره . اما فرهنگ در بعد معنوي : شامل افكار و عقايدي است كه از آن شيوههاي رفتاري عكسالعملها و برخوردهاي عاطفي، اخلاقي و اجتماعي و ... منبعث ميشود . قوانين ، ادبيات ، علوم . چگونگي انتخاب روش زندگي عموماً برخاسته از فرهنگ غير مادي است. اگر در فرهنگ غير مادي، ملاكهاي عقيدتي و مذهبي مطرح شود، در اين صورت فرهنگ به اسلامي و غير اسلامي قابل تفكيك است.
فرهنگ اسلامي
با توجه به ملاكهاي عقيدتي و مكتبي، درمعارف واعتقادات مذهبي كه ريشه در آيات قرآني و احكام الهي دارد، تعيينمي شود. و از سوي ائمه اطار سلام ا... عليهم اجمعين وانديشمندان اسلامي تعبير و تفسير ميگردد. اين گونه فرهنگ مبتني برجهان بيني اسلامي پايدار بوده و اصول آن لايتغير است .
فرهنگ غير اسلامي
فرهنگ غير اسلامي بپايه تحريف اصولي مكتبي و نفي اعتقادات مذهبي بنيان نهاده شده است. چنين فرهنگي براي نيل به هدفهاي مادي و انتفاعي و ناديده گرفتن ارزشهاي والاي انساني تا كمترين مرحله انساني نزو كرده ودر نتيجه ناپايدار است. در اين فرهنگ آداب و رسوم، باورهاي اجتماعي، خط مشيها، براساس تمايلات و اراده صاحبان قدرت وزورمندان، دستخوش تغيير و تحول ميگردد. و هر از چندگاهي ، جديدترين مدها، رسوم و افكار عموم جامعه را تحت تاثير قرار داده و مبتلا به تغييرات سبب انحطاط و سقوط عقايد بشريوخلاف منطق و اصول انساني باشد .
ويژگيهاي عمومي فرهنگ
فرهنگ اعم از اينكه پايدار، يا ناپايدار، سنتي و يا مدرن ، اصيل يا اقتباسي باشد. امري غريزي و فطري نيست، بلكه فراگير آن، تقليدي و اكتباسي ميباشد، و اغلب تامين تامين كننده نيازهاي انسان است . بخشي از اهم خصايص و ويژگيهاي عمومي فرهنگ در نوشته آقاي مكارم شيرازي چنين آمده است.
1ـ فرهنگ قابل انتقال از نسلي به نسل ديگر است .
2ـ فرهنگ موضوعي اجتماعي است و جنبه انفرادي ندارد.
3ـ فرهنگ از نوع مقررات و ايدهآلهاي اجتماعي است .
4ـ فرهنگ باوضعيت محيط سازگاري وهماهنگي مييابد .
5ـ هر فرهنگي، برروي مفاهيمي تكيه ميكند كه در جامعه با ارزش تلقي شود.
فرهنگي هر جامعه مي تواند سبب رشد .و بالندگي افراد آن و نيز موجب پيشرفت و كمال جامعه شود و يا آنكه، فرهنگ و تبعيت از مرام آن، جامعهاي را به سقوط وانحطاط كشانده و عقبماندگي، وابستگي و نابودي ملت را همراه آورد .
بطور كلي فرهنگ يك نظام، بر ارزشهاي حاكم بر جامعه تكيه دارد. ارزشها زمني تحكيم مييابد ، كه مورد باور عموم قرار گرفته و امري دروني شوند . به عبارت ديگر فرهنگ به عنوان الگوهاي ذهني افراد مطرح هستند، كه نمود آن در رفتار متجلي ميشود. اما از آنجا كه فرهنگ امري اكتسابي است بنابراين افراد مستعد آنرا از محيط داخل و خارج نظام خود دريافت ميكنند و ارزشهاي اصيل خود را به فراموشي ميسپارند.
چون فرهنگ جنبه انفرادي ندارد، لذا ارزشهاي جديد به سرعت در بين افراد جامعه تسري يافته جايگزين فرهنگ اصلي آن عده از افرادي ميشود كه در مباني عقيدتي خود ثبات ندارند، حتي اگر امر جديد، ضد ارزش به معناي واقعي آن باشد. امروزه اغلب موازين و معيارهاي اخلاقي، ارضاء كننده تمايلات اوليه و نفساني مردم جامعه نيست . و انتخاب ارزشها كمتر تابع قواي عقلاني و همسو با سجاياي اخلاقي است .
در بعد ديگر وجهه سازگاري فرهنگ با محيط از آن جهت مطرح است كه هنگام نفوذ فرهنگ مبتذل به جامعهاي كه فاقد اركان قوي و پايدار فرهنگي است ، ملاكهاي جديد، منشهاي اصيل مردم آن اجتماع را منسوخ و جامعه به معيارهاي وارداتي خو ميكند و با آن سازش مينمايد. از مصاديق اين بحث، تزوير شياطين و مستكبران است كه به انواع حيل متوسل ميشوند تا در ميان جوامع اسلامي بويژه آنجا كه حاكميت و قدرت اسلام ناب محمدي (ص) مطرح است نفوذ يافته و پيكر چنين جامهاي را از پشتوانههاي حمايتي بينالمللي تهي نمايند. تا از طريق آن و با انواع تحريمها وايجاد چالشهاي اقتصادي عزم راسخ و عقايد و سنن مردم را تحت فشار قرار داده و ارزشهاي ولاي انساني و اسلامي آنرا به انحطاط كشانند. استكبار جهاني ،هر روز با تبليغات مسموم ومنحرف خود، در صدد به اضمحلال كشاندن محيط سرشار از تقوي و عواطف و فرهنگ چنين جوامعي است و با ارسال تصاوير مستهجن، فيلمها و مدلهاي ناباب، روح سالم و اتحاد و يگانگي عقيدتي مردم را از مسير اصلي خارج و غفلت ونابساماني را جايگزين آن مينمايد.
اساساً واقعيتهاي هر جامعهاي به امور سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي طبقهبندي ميشود. هر يك از امور فوق با توجه به راهكارهاي فكري و نيازهاي مادي و معنوي مردم هر جامعه، بويژه مسئولين و صاحبان انديشه منتهي به اصولي ميشود كه بايد آن اصول مورد تكرار و تاييد عموم افراد قرار گيرد.
در جامعه اسلامي اصول تدوين يافته ، تكيه بر احكام الهي دارد. و اهداف آرماني آن عبارت است از هدايت انسان به سوي صفات الهي و تعالي و كمال، پس براي سير در طريق آن ناگزير به معرفي و شناسايي، موازين و معيارهاي مورد نظر چنين فرهنگي ميباشيم.
اجمالاً ارزشهاي فرهنگي در جامعه توحيدي برمبناي مشروحه ذيل استوار است:
2ـ سنت، شيوههاي رفتاري وسيره انبياء الهي و ائمه اطهار عليهالسلام .
3ـ عقل، استعداد و توانايي ويژه انسان براي درك و فهم كليات و قوانين كه در اسلام با شرع برابري يافته است« كل ماحكم به العقل حكم به الشرع»
4ـ اجماع، نظر جمعي از علماي وو فقاي پيرامون احكام .
از هر يك از مباني فوق درسها، اندرزها، راهها و روشهاي سعادت . اقبال و ادبار نسيت به نيكيها و پليديها و اصلاح فكر و انديشه ، تاكيد بردانش اندوزي و مطرود شمردن جهل و جهالت ، رعايت عفت .و پاكدامني، مهار نمودن هواهاي نفساني، استقلال پيشگي و استقامت ، استماع اقوال و گزينش برترين آنها ، محدود و فاني شمردن زندگي دنيا، باقي دانستن دنياي بيانتهاي آخرت، لزوم سيادت و قيادت مسلمين برهمه جهان و ظهور عدالت گستر زمان به امر ايزدمنان و ديگر اوامر ونواحي براي سالم زيستن از نظر مادي و معنوي مطرح شده است. و در طي طريق زندگي همواره دعوت برايمان و عمل صالحامن ذكر اوانثي و هومؤمن، فلنجينيه حيوه طيبه .
هر زن و مردي كه عمل نيك و صالحي انجام دهد، نتيجه ايمانش است و او مومن بوده، به وي زندگاني طيب و پاكيزهاي خواهيم بخشيد . زن و مرد در جامعه اسلامي داراي الگوهاي رفتاري و معيارهاي ارزشي به لحاظ مادي و معنوي ميباشند، اين الگوها افراد وارستهاي هستند كه با اعمال و رفتار منطبق با موازين قرآني خود ، بقا و دوام فرهنگ غني اسلامي را تأمين مينمايند.
در بينش توحيدي ارزشهاي والادر جامعه، همان صفاتي هستند كه سبب تقوا و كرامت انساني ميشوند . وملاك برتري افراد نسبت به يكديگر چيزي جز تقواي الهي نيست كه ان اكرمكم عندالله اتقاكم محققا گراميترين شما نزد پروردگار، با تقواترين شماست .
پرهيز از اگناه و آلودگيها كه ناشي از اراده قوي و ايماني استوار است، تمام محاسن فطري درون انسان را متجلي مينمايد. بديهي است كه خروج از محدوده تقوا سبب از دست رفتن عزت و سقوط به حضيض ذلت خواهد شد. و فرد به جايي ميرسد كه قدرت درك حقايق را نداشته و مرتكب اعمالي ميشود كه با ارزشهاي انساني مغايرت دارد.
قرآن منبع نور و هدايت مشتمل بر دستوراتي است كه اطاعت از آن همه رفتارهاي انساني ، تمايلات و نيازهاي او را در مسير صلاح و صواب و حكمت بالغه قرار ميدهد. و هيچ چيزي در دنيا وجود ندارد مگر آنكه در قرآن معرفي شده باشد. و لارطب ولايابس الا في كتاب مبين 6 و هيچ ترو خشكي وجود ندارد مگر در كتاب آشكار قرآن .
امروزه دنيا نيز دريافته است كعه بر هر رفتاري بايد اصول و آدابي مترتب باشد و بياعتنايي از آن اصول را نوعي بيفرهنگي تلقي ميكند از جمله براي راه رفتم ، خواندن ، نوشتن، كاركردن عبور و مرور از خيابان ، دوستيها، مبارزه و غيره، حال آنكه قرآن كريم در 1400 سال گذسته آداب چگونه زيستن بشر را براي تمام زمان و مكان معرفي نموده است . وجامع همه دستوراتي است كه عمل به آن وحدت رفتار و آئين را كه قابل تعريف براي عموم جهانيان باشد متذكر شده ، مضافاً اينكه اوامر و نواحي قرآ“ نه تنها تامين كننده سعادت دنياست بلكه خير آخرت را نيز تضمين ميكند.
فرهنگ عمومي جامعه
با تعريفي كه گذشت، فرهنگ عمومي عبارت است از رفتار عمومي جامعه كه جلوههاي عيني آن قابل رؤيت باشد. و براساس اين نظريه، هر يك از رفتارهاي انساني در ارتباط با خود و ساير افراد جامعه و نيز در برخوردبا پديدهها و اشياء محيطي به فرهنگ آن رفتار نامگذاري ميشود . بنابراين، پذيرش اين اصل كه هر رفتاري تحت عنوان فرهنگ آن رفتار الزامي بوده و انسان در برابر آن عمل كه منبعث از آداب و رسوم، ويا سنن واعتقادات خاص است مسئول و متعهد ميباشد .درواقع حكم اين مسئوليت، رعايت و اجراي يك سلسه قوانين و مقررات قراردادي است كه در عملها و عكسالعمهاي آدمي تجلي مييابد. و جامعه زمينههاي فرهنگي را بري امكان ظهور و رشد جريانات سالم با معيارها و موازين خاص جهت سنجش رفتارها فراهم ميآورد.
جامعه از طريق وسايل ارتباط جمعي بايد نسبت به اصلاح فرهنگ خرافي و غلط اقدام جدي به عمل آوردو فرهنگ اصيل منطبق با عقايد و آداب ديني و سنتي را جايگزين فرهنگ وارداتي و ناهنجار نمايد .
برخي از فرهنگهاي رايج در جامعه عبارتند از :
1ـ فرهنگ رعايت حقوق ديگران
2ـ فرهنگ كار و كارگري
3ـ فرهنگ تقواي كار و تعهد
4ـ فرهنگ مسئوليتپذيري
5ـ فرهنگ مشاغل و حسن انجام كار
6ـ فرهنگ بروز خلاقيت و نوآوري
7ـ فرهنگ امانتداري
8ـ فرهنگ رازداري
9ـ فرهنگ ملاقات با مسئولين
10ـ فرهنگ برخورد با مراجعين
11ـ فرهنگ وقتشناسي
12ـ فرهنگ معاشرت با ديگران
13ـ فرهنگ شناخت محارم ازغير
14ـ فرهنگ شهرنشيني
15ـ فرهنگ شهروندي
16ـ فرهنگ روستايي
17ـ فرهنگ بهرهوري
18ـ فرهنگ عبادت و دينداري
19ـ فرهنگ شركت در جماعات
20ـ فرهنگ زيارت
21ـ فرهنگ سيرو سفر وسياحت
22ـ فرهنگ پرهيزگاري و ورع
23ـ فرهنگ پوشش وحجاب در منزل و غير آن
24ـ فرهنگ راستگويي و صداقت
25ـ فرهنگ قضاوت
26ـ فرهنگ صرفهجويي و قناعت
27ـ فرهنگ پرهيز از افراط و تفريط
28ـ فرهنگ همسايگي و مراعات حال آنان
29ـ فرهنگ فقرزدايي
30ـ فرهنگ خانواده
31ـ فرهنگ مادري و پدري
32ـ فرهنگ تربيت فرزند
33ـ فرهنگ تدريس و تعليم و تعلم
34ـ فرهنگ رانندگي
35ـ فرهنگ چگونگي بهرهوري از منابع
36ـ فرهنگ بهرهوري از امكانات تفريحي
37ـ فرهنگ رعايت بهداشت و نظافت خانه و شهر واماكن عمومي
38ـ فرهنگ استفاده از مواهب هستي
39ـ فرهنگ شكرگزاري از نعم الهي
40ـ فرهنگ رعايت حق تقدمها و صفوف
41ـ فرهنگ عبور از خيابان
42ـ فرهنگ نگارش و نويسندگي
43ـ فرهنگ گفتار و مكالمه
44ـ فرهنگ آپارتمان نشيني
45ـ فرهنگ استفاده از خودروها
46ـ فرهنگ از پاركها
47ـ فرهنگ از سينما و تئاتر
48ـ فرهنگ آبريزگاهها
49ـ فرهنگ مهمانسراو هتلها
50ـ فرهنگ برگزاري مراسم شادي و عزا
51ـ فرهنگ گريستن و خنديدن
52ـ فرهنگ نوشيدن و خوردن غذا
53ـ فرهنگ مطالعه و كتابخواني
54ـ فرهنگ تحصيل علم و دانش
55ـ فرهنگ راهپيمايي
56ـ فرهنگ نماز جماعت
57ـ فرهنگ مهرورزي
58ـ فرهنگ ادب و احترام به ديگران
59ـ فرهنگ نگهداري حيوانات
60ـ فرهنگ كشت و كار و كشاورزي
61ـ فرهنگ خانهداري
62ـ فرهنگ تفريحات
63ـ فرهنگ تربيت بدني
64ـ فرهنگ استفاده از ماهواره و تلويزيون و پارك
65ـ فرهنگ حضور در رستوران و اغذيه فروشيها
66ـ فرهنگ معاملات
67ـ فرهنگ حيا و پاكدامني
68ـ فرهنگ ازدواج ونكاح
69ـ فرهنگ امر و به معروف و نهي از منكر
70ـ فرهنگ تلاوت قرآن
71ـ فرهنگ استفاده از زمان و سازماندهي
72ـ فرهنگ برنامهريزي در كارها
مجموعه فرهنگهاي متعدد ذكر شده نه بر اساس الويتها و نه به منظور اهميت تقدم و تأخر مطرح شده است، بلكه اين عناوين بخشي از رفتارهاي عمومي جامعه را متذكر ميشود .
ضد ارزشها در فرهنگ اسلامي
يكي از خصوصيات فطري انسان، گرايش به ارزشهاي والاي انساني و نفي ضد ارزشها است و زماني تحقق مييابد كه غرايز پست را تحت مراقبت قرار دهد لذا انسان به حكم آفرينش، همواره كمالگرا و روبه سوي خير و نيكي دارد. و از شر و بدي ، بري و گريزان است . مگر آنكه قداست سرنوشت وي به غبار پليدي و انحراف مستور شود.
تجلي ويژگيهاي فطري و تقديس آرمان هاي اخلاقي، رماني تحقق مييابد كه غرايز پست را تحت كنترل اراده قرار دهد . و اين امر تنها در اين فرهنگ اسلامي كه بر شالوده وحي بنيان نهاده شده ميسر است و كمال روح آدمي را متضمن ميشود. اما اگر فرهنگ جامعه، اساس خود را بر ماديات و نفي اصول بنيادين اخلاقي بنا نهد ، از قله رفيع آگاهي به بسترحركتهاي موهوم و پوچ نزول يافته و محيطي آسيبپذير از تغييرات و يا رشد پديدههاي جديد تحت عنوان مد و مدلها ميگردد.