نویسنده: سید مهدی حائری
از احادیث مشهور و حائز اهمیت در بعضی از مباحث اصول فقه. متن حدیث بنا به روایتش شیخ صدوق چنین است: «عَن ابی عبدالله علیه السلام قال، قال رسولالله صلی الله علیه و آله: رُفِعَ عن امتی تسعة: الخَطَأ و النسیانُ، و ما اُکرِهواُ عَلیه، و مالا یَطیقونَ، و مالا یَعلَمونَ، و ما اضطُرّوا اِلیه، و الحسدُ، و الطیرة و التفکُّر فی الوسوسة فی الخلقِ مالم یَنطِقُ بشَفَة» (توحید، 353، خصال، 417/2؛ بحارالانوار، 280/2). و به روایت شیخ کلینی در کافی، 2/ باب ما رفع عن الامة، به سند دیگری آمده: «وُضعَ عَن امتی تسعَ خصالٌ ...» که از نظر معنی ظاهراً با نقل فوق تفاوتی ندارد. ترجمهی حدیث چنین است: «امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نه چیز از امت من برداشته شده است: خطا و فراموشی، و آن چه بر آن وادار شوند و آن چه توان انجامش را ندارند، و آن چه ندانند و آن چه به ناچار تن دهند و حسد و طیرهی (= فال بد)، و اندیشیدن در وسوسه در آفرینش تا وقتی هک آن را به زبان نیاورند». البته روایات دیگری نیز در این باب وارد شده که در بعضی فقط چهار چیز و در بعض دیگر سه خصلت یاد گردیده است، که از جهت روح مطلب و اصل معنی با هم منافاتی ندارند، زیرا که ممکن است در آنها به اهم اشیاء اکتفا شده باشد. در این که مقصود از رفع و برداشته شدن در این روایات چیست؟ احتمالاتی وجود دارد، علامهی مجلسی گفته «شاید مقصود رفع مؤاخذه و عقاب باشد، و هم احتمال میرود نسبت به بعضی اصل آن، و یا تأثیر یا حکم تکلیفی آن باشد». و علمای اصول فقه، در باب برائت، پیرامون این حدیث و هر یک از جملات آن بحثها کردهاند، و آن چه بیشتر محل کلام است همان معنی «رفع» است، زیرا که اگر بگوییم این وضع به عینه و اصل آنها از این امت برداشته شدهاند یعنی این حالات اصلاً در این امت وجود ندارند سخنی به گزاف گفتهایم، زیرا که این حالات در این امت وجود دارند، پس باید دید مقصود از رفع و برداشته شدن چیست؟ و چگونه برداشته شده است؟
جمعی بر آنند که مؤاخذه و کیفر برداشته شده است، یعنی حکم و اثر تکلیفی در این موارد نیست، و بعضی نیز رفع را شامل تمامی آثار تکلیفی و وضعی دانستهاند. البته در مواردی از قبیل: قتل خطائی، و سجدهی سهو، که حکم از اول بر مورد خطا و سهو وارد شده است، از مورد حدیث بیرون است. آن گاه بحث عمده در اصول فقه، نسبت به جملهی «ومالا یعلمون» است، که نتیجهی استدلال آن است که هر آن چه حکم آن برای ما معلوم نباشد، ذمّهی ما از آن بری است، و الزامی نسبت به آن نداریم، البته در صورتی که نسبت به شناخت وظیفه و انجام آن کوتاهی نکرده باشیم. نکتهی دیگر در این حدیث این که: مرحوم مجلسی گفته: «شاید خصوصیت امت آن حضرت در برخی از این جملات منظور نباشد، و مقصود اختصاص مجموع آنها به این امت است، گرچه برخی از آنها مشترک بین این امت و سایر امتها است ...». و در بیان طِیَرَه - که به معنی فال بد زدن است - از جوهری نقل کرده که: «در حدیث است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فال را دوست داشت و طیره را خوش نداشت» سپس افزود: «در رفع طیره وجوهی محتمل است: اول) رفع مؤاخذه و کیفر بر آن چه در دل بگذرد، زیرا که جلوگیری از خطور چنین حالتی در نفس تقریباً غیر مقدور است، و کفارهاش آن است که به آن ترتیب اثر ندهد و به مقتضای آن عمل نکند، و بر خداوند توکل نماید، از همین روی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرگاه در کاری فال بد زدی، دنبال آن کار برو [و اعتنایی به فال بد مکن]؛ دوم) رفع تأثیر آن از این امت است به برکت آن چه از رسول خدا و ائمهی هدی (علیه السلام) در این باره وارد شده از اعتنا نکردن بدان و توکل بر خدا نمودن، و دعاها و ذکرهایی که از تأثیر فال بد جلوگیری میکند؛ سوم) مقصود از رفع، جلوگیری از عمل طبق آن است - چنانکه صاحب نهایه و دیگران گفتهاند - اما معنی اول در این خبر، اظهر است. و این که فال بد اثر دارد یا خیر؟ اخبار در این باره متفاوت است و مقتضای جمع بین آنها چنین است که در صورت تأثیر در نفس، بیاثر نیست، اما اگر بدان اعتنا نشود و چون خطور کرد، انسان به خدا توکل کند و بدان ترتیب اثر ندهد، تأثیر نخواهد کرد». و اندیشیدن در وسوسه در آفرینش، ظاهراً وسوسههایی است که راجع به اصل آفرینش و مبدأ پیدایش مخلوقات، و این که آفریدگار جهان خود چگونه آفریده شد و در کجا است؟ و ... مانند این وسوسهها که اگر به زبان آید کفر است. و یا تفکر در قضا و قدر و اندیشه کردن در خلقت اعمال بندگان، و حکمت آفرینش بعضی از شرور و حیوانات موذی، و فکر کردن راجع به تسلط بدان بر نیکان، و خلقت کفار و ... که همهی افراد - کم و بیش - بدانها دچار میشوند، ولی تا در نفس به صورت شبهه قرار نیافته، و موجب شک در حکمت و عدالت آفریدگار نشده باشد، مورد عفو الهی و مرفوع است.
کتابنامه :
مرآة العقول، 391/11؛ کفایة الاصول، 52/2؛ وسائل الشیعة، 295/11؛ الوافی، 1085/5؛ الاصول العامة للفقه المقارن، 484؛ مصباح الاصول، 257/2؛ احقاق الحق، 186/8؛ الغدیر، 101/6.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
بیشتر بخوانید: پاره ای از موانع فهم حدیث
جمعی بر آنند که مؤاخذه و کیفر برداشته شده است، یعنی حکم و اثر تکلیفی در این موارد نیست، و بعضی نیز رفع را شامل تمامی آثار تکلیفی و وضعی دانستهاند. البته در مواردی از قبیل: قتل خطائی، و سجدهی سهو، که حکم از اول بر مورد خطا و سهو وارد شده است، از مورد حدیث بیرون است. آن گاه بحث عمده در اصول فقه، نسبت به جملهی «ومالا یعلمون» است، که نتیجهی استدلال آن است که هر آن چه حکم آن برای ما معلوم نباشد، ذمّهی ما از آن بری است، و الزامی نسبت به آن نداریم، البته در صورتی که نسبت به شناخت وظیفه و انجام آن کوتاهی نکرده باشیم. نکتهی دیگر در این حدیث این که: مرحوم مجلسی گفته: «شاید خصوصیت امت آن حضرت در برخی از این جملات منظور نباشد، و مقصود اختصاص مجموع آنها به این امت است، گرچه برخی از آنها مشترک بین این امت و سایر امتها است ...». و در بیان طِیَرَه - که به معنی فال بد زدن است - از جوهری نقل کرده که: «در حدیث است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فال را دوست داشت و طیره را خوش نداشت» سپس افزود: «در رفع طیره وجوهی محتمل است: اول) رفع مؤاخذه و کیفر بر آن چه در دل بگذرد، زیرا که جلوگیری از خطور چنین حالتی در نفس تقریباً غیر مقدور است، و کفارهاش آن است که به آن ترتیب اثر ندهد و به مقتضای آن عمل نکند، و بر خداوند توکل نماید، از همین روی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرگاه در کاری فال بد زدی، دنبال آن کار برو [و اعتنایی به فال بد مکن]؛ دوم) رفع تأثیر آن از این امت است به برکت آن چه از رسول خدا و ائمهی هدی (علیه السلام) در این باره وارد شده از اعتنا نکردن بدان و توکل بر خدا نمودن، و دعاها و ذکرهایی که از تأثیر فال بد جلوگیری میکند؛ سوم) مقصود از رفع، جلوگیری از عمل طبق آن است - چنانکه صاحب نهایه و دیگران گفتهاند - اما معنی اول در این خبر، اظهر است. و این که فال بد اثر دارد یا خیر؟ اخبار در این باره متفاوت است و مقتضای جمع بین آنها چنین است که در صورت تأثیر در نفس، بیاثر نیست، اما اگر بدان اعتنا نشود و چون خطور کرد، انسان به خدا توکل کند و بدان ترتیب اثر ندهد، تأثیر نخواهد کرد». و اندیشیدن در وسوسه در آفرینش، ظاهراً وسوسههایی است که راجع به اصل آفرینش و مبدأ پیدایش مخلوقات، و این که آفریدگار جهان خود چگونه آفریده شد و در کجا است؟ و ... مانند این وسوسهها که اگر به زبان آید کفر است. و یا تفکر در قضا و قدر و اندیشه کردن در خلقت اعمال بندگان، و حکمت آفرینش بعضی از شرور و حیوانات موذی، و فکر کردن راجع به تسلط بدان بر نیکان، و خلقت کفار و ... که همهی افراد - کم و بیش - بدانها دچار میشوند، ولی تا در نفس به صورت شبهه قرار نیافته، و موجب شک در حکمت و عدالت آفریدگار نشده باشد، مورد عفو الهی و مرفوع است.
کتابنامه :
مرآة العقول، 391/11؛ کفایة الاصول، 52/2؛ وسائل الشیعة، 295/11؛ الوافی، 1085/5؛ الاصول العامة للفقه المقارن، 484؛ مصباح الاصول، 257/2؛ احقاق الحق، 186/8؛ الغدیر، 101/6.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.