نظریه قدرت رادیکال
تعابیر گوناگونی از سیاست ارائه شده که یکی از این تعاریف به مثابه قدرت است. نکته قابل تامل در اینجا چگونگی اعمال قدرت بر شهروندان است. قدرت از دو منظر جامعهشناسی سیاسی کلاسیک و جدید صورت میگیرد. از منظر جامعه شناسی کلاسیک سه سطح از قدرت وجود دارد که عبارتند از: معادل تصمیمگیری یا کثرت گرا، تنظیم دستور کار یا نخبه گرا، نفوذ در فکر و کنترل فکر یا قدرت رادیکال تلقی سوم مربوط به استیون لوکس در کتاب قدرت، نگرشی رادیکال است. لوکس در اینجا به قدرت نرم اشاره دارد. در این رویکرد ابزار اعمال قدرت نیز از سخت به نرم تبدیل می شود.
تعداد کلمات 2513/ تخمین زمان مطالعه 13 دقیقه
مقدمه
پرسشی که بیشتر اندیشمندان جامعه شناسی سیاسی آن را بررسی کرده اند، این است که قدرت از چه طریقی و به چه میزان باید بر شهروندان اعمال شود. جامعهشناسان سیاسی زیادی به این پرسش پرداختهاند. به طور کلی مطالعه قدرت از دو منظر جامعهشناسی سیاسی کلاسیک و جدید صورت میگیرد. از منظر جامعه شناسی کلاسیک سه تلقی از قدرت وجود دارد که عبارتند از: معادل تصمیمگیری، تنظیم دستور کار، نفوذ در فکر و کنترل فکر. تلقی سوم مربوط به استیون لوکس[1](Steven Lckes ) در کتاب قدرت، نگرشی رادیکال است که دکتر عماد افروغ آن را ترجمه و به چاپ رسانده است. این کتاب «از جمله پر استفادهترین کتب علوم اجتماعی دهه گذشته میباشد. در واقع برخی از آثاری که بعدها به رشته تحریر درآمده اند، در قالب دیالوگ با لوکس قرار دارند.»[2] این کتاب با استفاده از روش انتقادی به تبیین دو دیدگاه اول و دوم پرداخته، تلقی سوم را ارائه کرده است.
در یک نگاه کلیتر به تبارشناسی قدرت، دو نگاه وجود دارد: 1. از هابز تا لوکس: هابز اولین فیلسوف سیاسی بود که تلاش کرد قدرت را تئوریزه کند. به اعتقاد او قدرت در حاکمیت است.[3] این نگاه در کسانی هم که بعد از او به بررسی مفهوم قدرت پرداخته اند، مشاهده میشود و تا زمان میشل فوکو ادامه مییابد. 2. نگاه دوم از فوکو شروع میشود و تا پسامدرن ها و نئومارکسیست ها ادامه مییابد. در اینجا یک گسست معرفت شناختی رخ میدهد و نگاه ساختارگرایانه به وجود میآید. از منظر این متفکران، بر خلاف نگرش قبل، نگاه به قدرت نگاه از بالا به پایین و از حاکمیت بر شهروندان نیست. قدرت در درون یک ساختار قرار دارد و از درون این ساختار است که قدرت بر همان ساختار اعمال میشود. در نتیجه در این نگاه قدرت در اختیار حاکمیت نیست. ما در این جا به بررسی دیدگاه اول و به طور خاص، به نگاه «رادیکال» استیون لوکس میپردازیم.
1. اهمیت نظریه
این اقناع و ایدئولوژی ممکن است در مسیر درست یا غلط باشد. توده مردم بسته به تفکری که بتواند آنها را اقناع کند، نیازهایشان در همان مسیر شکل میگیرد. قدرت نرم در واقع نوعی اعمال قدرت بر جامعه است؛ اما تا جایی که حکومت بتواند این اقناع را ادامه دهد؛ در واقع یکی از کاربردهای ایدئولوژی سیاسی برای همین امر است تا به افراد جامعه این فکر القا شود که تنها اندیشه درست برای اداره جامعه همین تفکر است.شاید بتوان گفت دیدگاه لوکس در مورد قدرت تا حدود زیادی به قدرت نرم اشاره دارد. در قدرت نرم شکل اعمال قدرت متفاوت است و به جای توسل به زور و قدرت فیزیکی که در آن شهروندان به این مساله توجه دارند که قدرت بر آنها اعمال میشود، در اینجا، از طریق ایدئولوژی و سایر ابزارها، منافع شهروندان را باید ایجاد کرد؛ در واقع شخص را باید اقناع کرد.
بنابراین در این نوع نگاه به قدرت، ابزارهای اعمال قدرت نیز تغییر میکنند و از ابزار سخت به ابزار نرم تبدیل میشود؛ برای مثال یکی از ابزارهای مورد استفاده برای اعمال قدرت حکومت ها رسانه است. رسانه در حقیقت ابزار القای اندیشه هایی است که حاکمان و یا گردانندگان رسانه ها ترویج میکنند. نقش رسانه در ادامه حیات یک حکومت تا جایی است که در دوران معاصر حکومت ها تلاش میکنند از طریق آن بر سایر حکومت ها نیز تاثیرگذار بوده، حوزه اعمال قدرت خود را افزایش دهند. در نتیجه در سطح بین الملل نیز جنگ میان ملت ها و تمدن ها از جنگ سخت به جنگ نرم تبدیل شده است، برای مثال جنگ های صلیبی غرب و اسلام در شکل جدید خود در حال انجام است. در دنیای کنونی که در فضای دیپلماسی و رفتارهای سیاسی متعارف، مداخله در امور سایر کشورها منفی تلقی شده و این نوع مداخلات نوعی رفتار معارضه جویانه قلمداد میشود، کشورهای قدرتمند کشورهایی هستند که بتوانند از طریق ابزارهای قدرت نرم، از جمله رسانه، و با القای ایدئولوژی و ارزش های جدید برای شهروندان آن، منویات خود را در سایر کشورها اعمال کنند.
به طور خلاصه میتوان نظریات قدرت را بر اساس آنچه — در کتاب درآمدی انتقادی بر تحلیل سیاسی (ص290) آورده است چنین تکمیل کرد.
2. تبیین مسأله
استیون لوکس از نظریه پردازان قدرت است. وی با بررسی دیدگاههای کلاسیک قدرت سه سطح تحلیل را برای قدرت در جامعه برمیشمرد. او با بررسی و نقد دو دیدگاه «کثرت گرا» و «نخبه گرا» (اصلاح طلب)، دیدگاه سوم را، که خود نام آن را «دیدگاه رادیکال» مینهد، ارائه میکند.
٣. تحلیل یک بعدی از قدرت (دیدگاه کثرت گرایی قدرت)
انتقادهای بسیاری به این رویکرد وارد شده است؛ از جمله اینکه این نام گذاری با تسامح است؛ به تعبیر دیگر در بسیاری از موارد در تحلیل قدرت به نتایج غیرکثرت گرا میرسیم. دیدگاه یک بعدی قدرت به لحاظ کثرتگرایی و عدم کثرتگرایی، بستگی به ساختارها دارد. اگر ساختار جامعه کثرتگرا باشد، قدرت نیز کثرتگرایانه و اگر نخبهگرا باشد، قدرت نیز نخبهگرا میشود. نکته دیگر تأکید بر مطالعه قدرت قابل مشاهده است؛ به این معنی که قدرت تصمیمگیران را تنها در بروز و ظهور نتیجه آن در خارج قلمداد میکند؛ به عبارت دیگر این نگرش رفتارگراست و معتقد است مطالعه قدرت تصمیمگیران از طریق مصاحبه و روزنامه و .. به دست میآید. در نتیجه، این نگاه نگاهی کاملا ساده به موضوع اعمال قدرت در جوامع است. اشکال دیگر به این نگرش این است که در این نگاه واژههای قدرت و زور و نفوذ و غیر آن به جای یکدیگر به کار برده میشود و تمایزی بین آنها وجود ندارد.
لوکس در کتاب خود در جمع بندی این نظریه، چنین بیان میکند:
دیدگاه یک بعدی قدرت متضمن تمرکز بر رفتار در موقعیتهای تصمیمگیری نسبت به مسائلی است که پیرامون آن ستیزی قابل مشاهده(عینی) وجود دارد؛ ستیزی که بیانگر اولویتهای متفاوت در خط مشی است، و از طریق مشارکت سیاسی آشکار میشود.[5]
به طور خلاصه ویژگیهای عمده این نظریه را میتوان چنین بیان کرد: قدرت خصیصه افراد است که در جریان ارتباط آنها با افراد دیگر اعمال میشود(امری رفتاری است.) قدرت با سلطه پیوند داشته، نامولد است؛ یعنی برد یکی به معنای باخت دیگری است؛ به عبارت دیگر هر کس آنقدر به دست میآورد که دیگری از دست داده باشد.[6]
دیدگاه دو بعدی قدرت؛ نخبه گرایان جدید
پیش فرض دیگر این نگرش، این است که مفاهیمیمانند قدرت، اجبار، زور و نفوذ و ... با هم متفاوتاند. اجبار زمانی است که «الف» موافقت «ب» را با تهدید به محرومیت به دست آورد. نفوذ وقتی است که «الف» بدون هرگونه تهدیدی تغییر «ب» را به همراه داشته باشد. اقتدار زمانی است که «ب» تشخیص دهد فرمان «الف» مطابق ارزشهایش است و از او اطاعت میکند و زور جایی است که «الف» از «ب» سلب اختیار کرده، با وجود عدم رضایت او به اهداف خود نائل میشود. قدرت نامرئی، جنبهای از زور و متفاوت با اجبار، قدرت، نفوذ و اقتدار است.[7]
نگاه سه بعدی به قدرت: هدف کنترل فکر است (شکل گیری ترجیحات)
اشتراک دو دیدگاه پیشین در این فرضیه این است که افراد و گروه ها چیزی را که میخواهند میگویند و اظهار میکنند. همچنین هر دو دیدگاه در اینکه گروه ها فقط ترجیحات خود را به روشنی اعلام میکنند، توافق دارند. لوکس نقد این دو دیدگاه را بیان کرده، دیدگاه خود را که دیدگاه سوم است، بیان میکند. یکی از نقدها به دو دیدگاه اول، این است که بسیار رفتارگرا هستند؛ به این معنی که در تحلیل قدرت تنها به رفتار کسانی که میخواهند اعمال قدرت کنند، میپردازند. نقد دیگر اینکه: با افراد و گروه ها به مثابه بازیگران عقلانی که قادر به شناخت «منافع» خود هستند، رفتار میکنند؛ بنابراین قدرت برآیند چالش منافع گروه های مختلف است. او دیدگاه خود را مبتنی بر: نبود ذهن مستقل و اینکه اندیشهها، عقاید و ترجیحات از راه زندگی اجتماعی کسب و ساختاربندی ارائه میکند، منظور از زندگی اجتماعی، نفوذ خانواده، گروههای همکار، محل کار، رسانه، و احزاب است و فرد اسیر این ساختار است. در نتیجه «الف» برای وادار کردن «ب» به انجام کار نه به وسیله اجبار او به انجام کار، بلکه از طریق وانمود کردن اینکه منافع «ب» در مسیری است که در مسیر خواست «الف» است، او را وادار به انجام کار مشخص میکند. در واقع «الف»، «ب» را در محیطی قرار میدهد که «ب» احساس میکند منافعش در همین جایی است که «الف» میخواهد.
این اعمال قدرت، ممکن است در سطوح مختلفی باشد؛ مثلا در سطح فردی یا گروههای کوچک از طریق شستشوی مغزی یا تأثیرگذاریهای مستقیم بر افکار گروهها انجام شود. در این حالت، ممکن است شخص یا گروه قربانی در ابتدا متوجه این امر باشد که تحت اعمال قدرت قرار گرفته است. اما هدف لوکس بیشتر بیان نحوه اعمال قدرت در سطح یک جامعه است. این رویکرد بیشتر به سوی رویکردهای اجتماعی و فرهنگی که در جامعه شکل میگیرد، متمرکز است. در واقع این رویکرد قدرت، افکار و امیال افراد را متأثر میسازد، اما این کار را از طریق عمل نیروهای جمعی و ترتیبات اجتماعی به انجام میرساند، در نتیجه اغلب کسانی که قدرت بر آنها اعمال میشود اعمال قدرت را درک نمیکنند.[8]
لوکس میگوید: «من مفهوم قدرت را این گونه تعریف میکنم: «الف» زمانی بر «ب» اعمال قدرت میکند که «الف»، «ب» را به گونهای مخالف منافع او قرار میدهد.»[9]
بنابراین بین منافع ذهنی و منافع عینی و خارجی تمایز وجود دارد. در دو دیدگاه اول، تنها به عین و منافع عینی توجه میشود؛ در نتیجه به شدت رفتارگرا هستند.
در واقع یکی از مهمترین نقدهای لوکس به دو دیدگاه اول، نگاه آنها به ستیزی است که بین منافع حاکمان و مردم وجود دارد. در دو دیدگاه اول «ستیز بالفعل را ضروری میدانند. این امر به معنای نادیده انگاشتن این نکته بسیار مهم است که مؤثرترین و بی سروصداترین استفاده از قدرت، جلوگیری از ظهور چنین ستیزی است.[10] در واقع لوکس وجود چنین ستیزی را در درون جامعه میپذیرد و این وجه مشترک هر سه نظریه است؛ اما تفاوت او با دو نظریه قبلی در پیدا و پنهان بودن این ستیز است. در دو نظریه قبل این ستیز تا حدود زیادی آشکار است اما در نگاه لوکس این تعارض و ستیز شکل مخفی و پنهان دارد.
به طور خلاصه میتوان نظریه لوکس را در موارد زیر بیان کرد:
- او قدرت را تصمیم گیری و تنظیم دستور کار و شکلدهی ترجیحات تعریف میکند.
- کانون تحلیل او به طور کلیتر، جامعه مدنی، به ویژه حوزه عمومیکه ترجیحات در چارچوب آن شکل میگیرند است.
- رهیافت روششناختی او نقد ایدئولوژی و نشان دادن چگونگی رسیدن کنشگران به تصوری نادرست از منافع مادی خود است.
- ماهیت قدرت عمدتا غیرقابل مشاهده است؛ قدرت تصورات را مخدوش میکند و به ترجیحات شکل میدهد؛ باید از قدرت ابهام زدایی کرد.
نمایش پی نوشت ها:
[1] استیون لوکس دانشمندی انگلیسی است که در سال 1941 متولد شده، در دانشگاه آکسفورد تحصیلات عالی خود را به پایان رسانده و در سال 1986 دکترای خود را اخذ کرده است. تالیفات مهم او عبارتند از: امیل دور کیم، زندگی و آثار او: تحلیل انتقادی و تاریخی(1973)؛ فردگرایی(1973)؛ قدرت نگرشی رادیکال (1975)؛ و مقالاتی در نظریه اجتماعی(1976). وی در دانشگاه فلورانس مشغول به تدریس است.
[2] استوارت.ار . کلگ؛ چارچوب های قدرت؛ ص40-39.
[3] همان، ص11.
[4] ج. ج. شوراش منتل؛ ساختارهای قدرت، ص۱۷.
[5] استیون لوکس؛ قدرت نگرشی رادیکال؛ ص ۲۰.
[6] کالین های درآمدی انتقادی بر تحلیل سیاسی؛ ص۱۷۹۱۷۸.
[7] استیون لوکس؛ قدرت نگرشی رادیکال، ص۲۳.
[8] همان؛ص23-22.
[9] همان، ص49.
[10] همان،ص32.
منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی - اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، قم، دفتر نشر معارف، 1393 ش.
بیشتر بخوانیم:
مبانی و پیش فرض های قدرت از دیدگاه استیون لوکس
مقایسه مبانی اسلامی نظریه قدرت رادیکال با دیدگاه استیون لوکس