زن ایرانی در نگاه سفرنامه‌های خارجی دوره صفوی

در قرن نهم میلادی با تلاش‌های اسماعیل از نوادگان صوفی برجسته اردبیلی - شیخ صفی‌الدین - دولتی بنیان نهاده شد که در کمتر از یک قرن توانست صاحب یک امپراتوری بزرگ جهانی شود. دولتی که به
چهارشنبه، 30 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
زن ایرانی در نگاه سفرنامه‌های خارجی دوره صفوی
زن ایرانی در نگاه سفرنامه‌های خارجی دوره صفوی

نویسندگان:
محمدعلی چلونگر، (1) مهناز کوهی (2)
 

مقدمه

در قرن نهم میلادی با تلاش‌های اسماعیل از نوادگان صوفی برجسته اردبیلی - شیخ صفی‌الدین - دولتی بنیان نهاده شد که در کمتر از یک قرن توانست صاحب یک امپراتوری بزرگ جهانی شود. دولتی که به زودی توجه قدرت‌های اروپایی را به خود جلب نمود. مأموریت‌های سیاسی - مذهبی باب مناسبات با اروپا را گشود و سفیران متعددی در دربار شاهان صفوی حضور یافتند. امروزه خاطرات سفر آنها به ایران، از مهمترین منابعی است که می‌تواند در مورد بخش‌هایی از تاریخ صفویه اطلاعات مفیدی را ارائه دهد. زنان طبقات بالای جامعه به ندرت از خانه خارج می‌شدند و رفت و آمد آنها منحصر به نیمه شب بوده است. (11) «معمول نیست زنان متشخص هنگام روز در شهر بگردند چون به خاطر همراهانشان شناخته می‌شوند و شبها هم به خاطر بسته بودن مغازه‌ها رفتن به بزازستان فایده‌ای ندارد.» (12) با مطالعه این سفرنامه‌ها می‌توان تاحدودی با وضعیت زن در دوره صفوی آشنا شد. اگرچه، این سفرنامه‌ها از اطلاعات جامعی در این زمینه برخوردار نیستند، به دلیل اینکه زن در این دوره در محدودیت قرار داشت و از فعالیت‌های سیاسی - اجتماعی به دور بود و نیز به این دلیل که سفرنامه‌نویسان نمی‌توانستند به راحتی به خانه‌های ایرانی راه یابند. با این وجود تصویرهایی که ارائه می‌دهند تا حدودی ما را با فضای زندگی زنان در عصر صفوی آشنا می‌سازد.
در این پژوهش سعی بر آن بوده است که با استناد به این سفرنامه‌ها دریابیم که محدودیت زنان در دوره صفوی تا چه حد بوده است؟ آیا آنها در فعالیت‌های سیاسی - اجتماعی حضور داشته‌اند؟ و آیا حرمسرای شاهان صفوی در اداره‌ی امور کشور دخالت‌هایی داشته است یا نه؟

زن در جامعه صفوی

از ویژگی‌های بارز جامعه ایرانی در طول تاریخ، سعی در پنهان نگه داشتن زن از دید نامحرمان بوده است. این ویژگی نه تنها منحصر به زنان ایرانی پیش از اسلام است، که حتی با نفوذ اسلام و تأثیر و تأثر فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی در تمام ادوار اسلامی حفظ شده است. با نگاهی واقع بینانه به زندگی زن ایرانی می‌توان محدودیتی را - مرزهایی که او را از دخالت در جامعه و امور اجتماعی بازمی‌دارد - که از دیرباز به او تحمیل شده است، در نظر آورد. اگرچه، زن روستایی همواره در کنار همسر خویش به کار مشغول بوده است و حتی به جرأت می‌توان اقرار کرد که همچون امروز بار اصلی زندگی عشایری و کار در مزارع برعهده زنان بوده است؛ (3) اما نوع زندگی شهری و نقش‌هایی که تا دیر زمانی پیش از این تنها مردان را به مبارزه می‌طلبیده است با بی‌رحمی هر چه تمام‌تر زن را به پذیرش محدودیتی واقع در چهار دیواری خانه وا می‌داشته است. شاردن دلیل این محدودیت را تأثیر و تأثر محیط جغرافیایی بر روحیات و فیزیولوژی مردان ایرانی می‌داند:
«هوای ایران گرم و خشک و برای ایجاد هیجان‌ها و تمایلات جنسی و عاشقانه کاملاً مستعد می‌باشد. به دیگر سخن جاذبه مردان نسبت به زنان حاد و جوشان است. از این رو حس حسادت نیز بیشتر از آنچه در کشورهای همسایه بروز می‌کند ظاهر و طاری می‌شود ... می‌توان باور کرد که کلیه عادات و رسوم ملت‌ها حاصل هوسناکی‌های آنها نیست، بلکه زائیده بعضی نیازهای طبیعی است.» (4)
اگرچه به عقیده شاردن مردان ایرانی برای این خصوصیت اخلاقی خود به سخنی از پیامبر اسلام استناد می‌کنند که به پیروانش وصیت کرده است که دین و زنان خود را نیکو حفاظت کنند. (5) بنابراین شاردن این اخلاق ایرانی را مربوط به تعالیم اسلامی می‌داند در صورتی که می‌دانیم در ایران پیش از اسلام هم زن در وضعیتی تقریباً مشابه قرار داشت. در سفرنامه برادران شرلی به این عبارت برمی‌خوریم:
«ایرانی‌ها اگرچه زن‌ها را محترم می‌دارند ولی چنین تصور می‌کنند که آنها برای اسیری و بوالهوسی مردها خلق شده‌اند نه برای آزادی و تمجید و توصیف و این نسوان ضعیف‌الطبع از آنها به کلی محرومند». (6)
کاترینوزنو هم با تأکید بر ندیدن زنان، دیدن زن نامحرم را در ایران معادل عمل زنا در مملکت خویش می‌داند و می‌نویسد از این روست که زنان در معابر عمومی حتی صورت خود را می‌پوشانند. (7) اما زنان گبر «برخلاف زنان دیگر ابداً از ما دوری نمی‌جویند و از دیدن ما و حرف زدن با ما بسیار خوشوقت می‌شوند.» (8)
به گواهی این سفرنامه‌ها، مرد ایرانی در برابر همسر خویش خود را واجد هر نوع آزادی و اختیاری می‌داند. زن می‌بایست مطابق میل مرد رفتار کند و او این حق را دارد که با همسرش هرطور که بخواهد رفتار کند. در صورت مشاهده‌ی هرگونه ارتباطی با مرد بیگانه، شوهر حق داشته هر مجازاتی در مورد همسر خود اعمال کند. (9) زنان طبقات پائین‌تر جامعه برای انجام اموری چون رفتن به حمام عمومی، اجازه خارج شدن از خانه را داشتند و در این‌گونه موارد آنها می‌بایست خود را کاملاً بپوشانند.
«زنان و دختران پیشه‌وران و طبقات پایین به طور گروهی در شهر حرکت می‌کنند و دسته جمعی به حمام یا تفریح و تماشا می‌روند، اما زنان متعین و متشخص هیچ‌گاه از خانه خارج نمی‌شوند و همواره با دقت مورد حراست قرار می‌گیرند و در خانه‌های خود حمام اختصاصی دارند. چون مردان ایرانی نسبت به زنان خویش حسودترین مردان جهانند.» (10)
زنان طبقات بالای جامعه به ندرت از خانه خارج می‌شدند و رفت و آمد آنها منحصر به نیمه شب بوده است. (11) «معمول نیست زنان متشخص هنگام روز در شهر بگردند چون به خاطر همراهانشان شناخته می‌شوند و شبها هم به خاطر بسته بودن مغازه‌ها رفتن به بزازستان فایده‌ای ندارد.» (12)
به گفته تاورنیه زنان تا آن حد از معاشرت با مردان دیگر غیر از شوهر خود بازداشته می‌شوند، که اگر میهمانی به خانه بیاید مردان و زنان بر سر یک سفره غذا نمی‌خورند و مرد خانه است که می‌بایست به امر پذیرایی و انجام کارها بپردازد. (13)
نکته جالبی که هم تاورنیه و هم شاردن در مورد زنان عامه جامعه ایرانی عصر صفوی به آن اشاره می‌کنند، این است که زنان ایرانی اگرچه همواره در خانه به سر می‌برند، اما کار چندانی انجام نمی‌دهند، نه در امور فرزندپروری دخالتی دارند و نه در امر خانه‌داری: «تمام مدت روز در بستر لمیده‌اند و کنیزکان کم سال با دست‌های خود بدنشان را می‌مالند.» (14) و در قضاوتی بی‌رحمانه و تأسف‌بار زن را وقف کامجویی و شهوترانی و آوردن فرزند می‌دانند. (15)
زن‌های ایرانی اگرچه مجبور به ماندن در خانه بودند، اما گامی به دلایلی از جمله شرکت در مراسم مذهبی همچون مراسم روز عاشورا در شهر حضور پیدا می‌کردند. این مراسم در مساجد برگزار می‌شد و در آن تمام زنان شهر اعم از فقیر و غنی، زنان خانواده‌های متشخص و حتی روسپی‌ها نیز شرکت می‌کردند. پوشش آنها چادر با روبنده‌های سفید بود و بنابراین چندان تفاوتی میان طبقات مختلف جامعه وجود نداشت. زنان روسپی به آسانی قابل تشخیص بودند، زیرا با لباسی بهتر به این مراسم می‌آمدند. (16) زنان مذکور در این روز با پوشش خاص خود و در حالی که صندوقچه‌ای چوبی یا طلایی در دست داشتند، در بین مردم به جمع‌آوری صدقه می‌پرداختند و این صدقات را به فقیرانی که از قبل شناسایی کرده بودند، می‌دادند. کار جمع‌آوری صدقات از مردم منحصر به روسپی‌ها نبود، زنانی متشخص از خانواده‌های محترم شهر نیز به این کار مبادرت می‌کردند:
نکته قابل ذکر آنست که همه زنان از هر طبقه و در هر شرایطی که باشند در این ده دوازده روز عزا در خانه‌های خود نیز روبنده از صورت برنمی‌گیرند و هر کاری را با صورت پوشیده انجام می‌دهند و این نشانه نهایت اخلاص و سوگواری آنها برای حسین است». (17)
در دوره مورد بحث، مردان ایرانی نظر به وضع مالی و امکانات زندگی که در اختیار داشتند، می‌توانستند زنانی اختیار کنند. بنابراین مرد غیر از زن یا زنان عقدی، می‌توانست زنانی را در صیغه نگهدارد که در مقابل پول در مدتی معین می‌توانست از آنها بهره ببرد. این نوع زنان را متعه می‌گفتند. همچنین مرد می‌توانست زن یا دختری را به عنوان کنیز خریداری کند که در آن صورت مالک او می‌شد. اگر مرد از متعه یا کنیزش صاحب فرزندی می‌شد، سرپرستی او را خود به عهده می‌گرفت و این فرزندان همانند فرزندان زنان عقدی از پدر خود ارث می‌بردند. نکته قابل توجه اینکه این فرزندان، نامشروع شمرده نمی‌شدند. (18) در سفرنامه برادران شرلی آمده است:
«مردها فقط یک زن دارند ولی هر قدر که میل داشته باشند می‌توانند صیغه نگهدارند ...». (19)

پوشش زنان در دوره صفوی

ویژگی عمده زنان دوره صفوی مستور بودن آنان بوده است. هنگامی که در جامعه حاضر می‌شدند، خود را کاملاً می‌پوشاندند. پوشش عمومی آنها عبارت بود از چادری بلند و سفید که تمام بدن و حتی صورت آنها را هم می‌پوشانید را تنها از شکاف کوچکی در جلوی صورت می‌توانستند پیش پای خود را ببینند. (20) نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که در دوره صفوی زنان روستایی بدون حجاب بوده‌اند، (21) اگرچه در سفرنامه‌ها هیچ اشاره‌ای به این مطلب نشده است. شاید دلیل این بی‌توجهی این باشد که غالباً سفرنامه‌ها را سفرا و مأموران سیاسی به نگارش درآورده‌اند و آنها بیشتر در فضای شهری دوره صفوی حضور داشته‌اند. پیترو دلاواله در سفر به مازندران، زنان آنجا را زیباتر از دیگر زنان ایرانی معرفی کرده و اشاره می‌کند که آنها نه تنها صورت خود را در ارتباط با مردان نمی‌پوشانند بلکه با روی باز با آنان سخن می‌گویند. «بسیار مؤدب و در محاوره بسیار نرم و ملایم هستند ...». (22)
دلاواله لباس زنان دوره صفوی را بسیار ساده می‌داند؛ لباسی تنگ‌تر از لباس ترک‌ها با دامنی کوتاه که چندان جلوه‌ای ندارد. (23) اولئاریوس که در زمان شاه صفی به ایران سفر کرده است می‌نویسد:
«لباس زنان نازک‌تر از مردان و مانند آنها گشاد است و به بدن نمی‌چسبد. آنها مانند مردان پیراهن و شلوار می‌پوشند. جوراب‌هایشان از پارچه نازک قرمز یا سبز رنگ است و روی سر کلاه یا وسیله زینتی خاصی نمی‌گذارند و موهایشان را بافته و از جلو یا عقب سر به طرف پایین آویزان می‌کنند.» (24)
این در حالی است که سانسون که در زمان شاه سلیمان صفوی در ایران حضور داشته است از پیشانی بندی بر پیشانی زن‌ها صحبت می‌کند که چندان خالی از تزئینات نیست:
«اینها دیگر عمامه بر سر نمی‌گذارند، اما پیشانی خود را با پیشانی‌بندی به پهنای سه انگشت که با طلا مینا کاری شده و با یاقوت و الماس و مروارید مرصّع است می‌پوشانند. حاشیه‌ی ملیله دوزی شده دور آن را که بر روی پیشانی آویزان است با سکه‌های طلای و نیز زینت می‌دهند و به این نحو جلوه‌ای بسیار دل‌انگیز به آن می‌بخشند...» (25)
به گفته دلاواله لباس زنان زردشتی، شبیه لباس اعراب و کلدانی‌ها بوده است اما وجه تمایز و مایه زیبایی پوشش آنها، چادرهای سبز و زرد رنگ آنها است. (26) زنان زردشتی هم از پوشش تقریباً کاملی برخوردار بوده‌اند.
«رنگ مویشان کم و بیش روشن، اما بیشتر مایل به حنایی و قهوه‌ای است. رنگ پارچه‌ای را که روی روپوش خود می‌اندازند متناسب با رنگ موی خود عوض می‌کنند و همواره کمی روشن‌تر از رنگ روپوش یا قبای آنهاست». (27)

حرمسرا

از دیرباز، زنان از قداستی ویژه برخوردار بودند و این امر به مردان این اجازه را می‌داد که زن را در چهار دیواری خانه محبوس نمایند. پیش از اسلام نیز وضع به همین گونه بوده است و زنان ایرانی، به ویژه زنان طبقات بالای جامعه به ندرت در ملأ عام حاضر شدند که در آن صورت نیز در حجاب ویژه‌ای مستور بودند. در دوره صفوی، طبقات بالای جامعه؛ مردانی که از موقعیت مالی خوبی برخوردار بودند، بیشتر از یک زن اختیار می‌کردند که محتملاً تنها یک زن عقدی و بقیه در حکم کنیز و صیغه بوده‌اند:
«مردان هر قدر از حیث شأن و تمول بزرگتر باشند نشان بزرگیشان زن زیاد و کنیزهای بسیار داشتن است.» (28)
فن دریابل نیز در سفرنامه خود به این موضوع اشاره می‌کند: «آنها آنقدر زن می‌گیرند و می‌خرند که بتوانند تغذیه و نگهداری کنند». (29)
حرم به مکانی گفته می‌شد که ایرانیان زنانشان را در آن نگهداری می‌کردند. حرم جنبه تقدسی داشت و کسی نمی‌توانست به این مکان رفت و آمد داشته باشد. حرمسراهای دوره صفوی محل زندگی زنان خاندان شاهی؛ مادر، خواهران، همسران و دختران شاه و اطرافیان آنها بود. همسران شاه علاوه بر زنان ایرانی، زنان گرجی و چرکسی نیز بودند که از دوره شاه تهماسب اول به بعد تعداد آنها در حرمسرا روندی رو به رشد را طی می‌کرد. به طوری که در دربار شاه عباس اول زن ایرانی کمتر دیده می‌شد. (30) این نهاد تا زمان شاه عباس اول به دلیل اقتدار پادشاه دخالت چندانی در امور کشور نداشت، اما بعد از مرگ شاه عباس و به دلیل سیاست اشتباهی که او در پیش گرفت، نهادی تازه و قدرتمند در عرصه تصمیمگیری‌های مهم کشور وارد شد. به عقیده لاکهارت، شاه عباس بزرگ به خاطر حس ترس و حسادت نسبت به فرزندانش دستور داد شاهزادگان صفوی را تا زمان به دست‌گیری حکومت در حرمسرا نگاه دارند. (31) این سیاست اشتباه موجب شد شاهزادگانی که در حرمسرا تربیت یافته بودند با رموز کشورداری بیگانه شده و تحت نفوذ خواجه سرایان و زنان متنفذ درباری، مادر و زنان سوگلی شاه قرار گیرند. (32) بعدها یکی از عوامل مهم سقوط امپراتوری صفویه همین مسأله بود. حرمسرای پادشاه مکانی با تأسیسات و امکانات مطلوب بود:
انواع و اقسام تأسیسات با کوشک‌های گوناگون، گردشگاه‌ها، کلاه فرنگی و خانه‌های مسکونی که ردیف هم ساخته شده ... و از آن میان بناهایی که متعلق به ملکه و سایر زنان سوگلی شاه است از نظر معماری نیز اهمیت دارد ...». (33)
کمپفر در اشاره به فضای سرسبز و دلپذیر حرمسرا اضافه می‌کند: «هرگاه تنگی جا موجب کسالت و دلتنگی شود باز هفت باغ وسیع دیگر در دسترس قرار دارد.» (34)

بیشتر بخوانید: تشکیلات دربار صفوی از نگاه سفرنامه نویسان اروپایی


زنان حق رفت و آمد آزادانه به بیرون را نداشتند. در درون حرمسرا سلسله مراتبی وجود داشت که امور روزانه حرم را اداره کرده و نیازهای اهل حرم را برآورده می‌ساختند. به گفته شاردن نظیر مناصبی که در دربار وجود داشت در حرمسرا نیز به خدمت مشغول بوده‌اند، با این تفاوت که صاحبان این مناصب در حرمسرا از بین بانوان انتخاب می‌شدند:
«برخی از آنها در مقام میرآخور انجام وظیفه و سلاح شاه را حمل می‌کنند. دسته‌ای نگهبان در حرم می‌باشند؛ برخی نیز پاسدار و محافظند و گروهی که نجیب زاده‌اند خدمتگزاران مقربند ... دسته‌ای از دختران همانند مردان روحانی به زنان حرم وظایف دینی می‌آموزند ...». (35)
زنان از آموزش‌های گوناگونی برخوردار بودند؛ سوارکاری، نقاشی، خیاطی و امور پزشکی، (36) به این ترتیب انتظار می‌رود که حرمسرا مکانی مطلوب و مورد آرزوی هر زنی بوده باشد. این در حالی است که در سفرنامه‌هایی که خارجیان در این دوره به نگارش درآورده‌اند، فضایی تیره و خفقان آور از حرمسرا ارائه شده است.
دلیل این امر این است که زنانی که در حرمسرا به سر می‌برند از آزادی که مطلوب هر انسانی است بی‌بهره بودند؛ اختیار آنها در دست شاه بود و آنها حق رفت و آمد به بیرون از فضای حرمسرا را نداشتند. علاوه بر آن در مواقع خاص مادر شاه بود که به جای آنها تصمیم می‌گرفت.
«ملکه مادر صاحب اختیار مطلق و فرمانروای کلی معشوقان پسر تاجدار خویش است و سرنوشت همه آنان و فرزندانشان در ید قدرت اوست...» (37)
در واقع شاه تنها یک یا چند زن عقدی داشته است و در حدود سیصد - چهارصد کنیز یا زن صیغه، تعدادی فراوان که گویا تمامی آنها کنیز یا همخوابه شاه نبوده‌اند و در بین آنها کسانی بودند که برای خدمتکاری خریداری می‌شدند و یا دختران بزرگان مملکت که برای کسب افتخار، ندیمه همسر شاه می‌شدند. (38) در بین زنان حرم نیز مراتبی وجود داشت. زنانی با عنوان بیگم؛ لقبی که به زنان همخون شاه اطلاق می‌شد. «ملکه مادر، خواهران، دختران، عمه‌ها و همسران عقدی شاه ... ولی تنها یکی از آنها که خواه به خاطر سن زیاد یا لطف شاه و یا مقام خانوادگی سرآمد دیگران است و دیگران مطلقاً مادون او هستند بدون ذکر نام خاص و فقط بیگم نامیده می‌شود.» (39)
در مرتبه بعدی زنانی با لقب خانم شامل «معشوقگان شاه و زنانی که در حرم متعهد امور مهم بودند» و در مراتب بعدی زنانی با عنوان خاتون قرار داشتند. بقیه زنانی را که در دربار به خدمت مشغول بودند، کنیز می‌نامیدند. (40)
از دیگر مواردی که ذیل عنوان حرمسرا در سفرنامه‌ها به آن پرداخته شده است، حفاظت و حراست از حرمسرا است. در اینجا به نام خواجه برمی‌خوریم. گویا خواجه به مردان سالخورده‌ای گفته می‌شد که وظیفه پاسداری از حرم پادشاه و یا حرم بزرگان را برعهده داشتند؛ مردانی که به مناسبت این شغل اخته می‌شدند تا از هرگونه چشمداشتی نسبت به حرم برحذر باشند. شاردن که از نزدیک خواجه‌ها را دیده و به طرز زندگی و سلوک آنها آشنایی پیدا کرده است، در سفرنامه‌ی خود چنین می‌نویسد:
«شمار خواجگان در سراسر ایران بسیار است و می‌توان باور کرد که اینان در حقیقت بر خانواده‌ها و به معنی عام‌تر بر جامعه کشور ایران حکومت می‌کنند ... خواجه سرایان در خانه‌های بزرگان و جاه‌مندان سمت لِلگی و آموزگاری بچه‌های آنان را نیز دارا می‌باشند ...، بهای خواجه‌های هشت تا شانزده ساله به نسبت هوش و استعداد و رفتار و اندام خوشی که دارند و دانش و ادب و هنری که آموخته‌اند بیشتر است و خواجه‌هایی که عمرشان بیشتر است کمتر خریدار دارند. آنها را در طفلی مثلاً هنگامی که هفت تا ده سال دارند اخته می‌کنند ...». (41)
در هر قسمت از حرم خواجه‌ای تمام امور را زیر نظر داشت و همه این خواجه‌ها تحت فرمان خواجه بزرگ که او را داروغه می‌نامیدند به خدمت مشغول (42) بودند. از زمان شاه صفی، خواجه سرایان با نفوذی که در او پیدا کرده بودند، توانستند به دخالت در امور حکومتی بپردازند. سیاست‌های شاه صفی در قلع و قمع مردان حکومتی عرصه را برای حضور خواجه سرایان در امر اداره مملکت بازتر کرد و از این زمان بود که آنها به سوء استفاده از موقعیت پیش آمده پرداختند. (43) شاه با صلاحدید مادرش اغلب از رأی تعداد کثیری از خواجه‌سرایان معمر حتی در امور عمومی مملکتی استفاده می‌کند. گاه حتی اتفاق افتاده که تصمیماتی که در خارج از دیوان عالی اخذ شده در اثر اعمال نفوذ ملکه مادر و خواجگان سیاه پوست لغو گردیده است. (44)
نگهبانان حرم شاهی را می‌توان در سه دسته جای داد: دسته اول که نگهبانی قسمت‌های بیرونی حرمسرا را به عهده دارند، خواجگانی سفید پوست و در رأس آنها مهتر و در اطراف او حدود 50 خواجه به خدمت مشغول بودند. (45) پس از خواجه‌های سفیدپوست نوبت به خواجه‌های سیاه پوست می‌رسید که در قسمت‌های درونی‌تر حرمسرا به انجام وظیفه می‌پرداختند، آنها: «برحسب درجه و مقام خود اتاق‌های زنان و ساکنان آن را مراقبت می‌کنند. آنها مجاز هستند که تمام گوشه و کنار حرمسرا را جستجو کنند، مانند خفاش هر یک از اهل حرم را غافلگیر کنند و به اعمال هر کس به چشم خرده‌گیری بنگرند و تجسس در کار همه را حق خود بپندارند. (46)
شاردن از دسته سومی هم نام می‌برد که: «شامل دخترانی هستند که شاه معشوقه‌های خود را از میان آنها انتخاب می‌کند و شش تن از دختران پیوسته و به صورت شبانه روزی به نوبت نگهبانی می‌کنند». (47)
زنانی که در حرمسرا به سر می‌بردند ملیت‌های گوناگون داشتند. والیان بخش‌های مختلف امپراتوری هر جا دختر زیبایی سراغ داشتند او را خریده و به دربار شاه می‌فرستادند. سن این دختران نمی‌بایست از 18 سال بیشتر باشد. (48) تعداد زنان حرمسرا به قدری زیاد می‌شد که شاه به ناچار بعضی از آنها را به بزرگان و سران کشور تقدیم می‌کرد (49) افتخاری که در ظاهر نصیب این مقامات می‌شد و زنان حرم شاهی را نیز از چهاردیواری حرمسرا رهانیده و این فرصت را برای آنها فراهم می‌کرد که به عقد دائم شوهران تازه خویش درآیند. زنان می‌بایست سوگند یاد کنند که از جریاناتی که در حرمسرا وجود دارد به کسی چیزی نگویند. طلاق دادن آنها غیر ممکن بود و آثار سوئی همچون مرگ را در پی داشت. (50)
از دیگر محدودیت‌هایی که زنان حرمسرا با آن روبرو بودند وضعیت آنها بعد از مرگ پادشاه بود. شاردن این موقعیت را اینگونه بیان می‌کند:
«وقتی شاه می‌میرد همسرانش را در جایی جداگانه اقامت می‌دهند و آنها باید تا پایان عمر در آنجا به سر برند. بر در جایگاه آنها خواجگانی به نگهبانی می‌گمارند تا جز از ورود افرادی معین که برای آوردن مایحتاج ایشان و آوردن خبر و پیغام بدان جا می‌آیند از داخل شدن دیگران جلوگیری کنند». (51)
در تکمیل مطالب مربوط به حرمسرا، لازم است به رسم قرق نیز اشاره‌ای داشته باشیم. از آنجائی که حرم شاهی مقدس‌تر از آن بود که در معرض دید مردان قرار گیرد، هنگامی که به ضرورت یا برای تفریح، زنان حرم می‌بایست در شهر حضور یابند، قرقچی‌ها تمام افراد نسل ذکور «که بیش از شش سال سن داشتند» را از محل عبور شاه و خانواده‌اش دور می‌کردند. (52) اگر کسی به عمد یا از روی بی‌احتیاطی و تصادف نگاهش به زنان حرم می‌افتاد، بدون هیچ چشم‌پوشی کشته می‌شد.
«در زمان پادشاهی شاه صفی پیری شوریده حال که بر او ظلمی فاحش شده بود و همه‌ی دارایی‌اش را از دست داده بود به امید دادخواهی بر آن شد هنگامی که شاه و حرمش از کوی او می‌گذرند عرض حالش را به وی تقدیم کند. او بر این گمان بود چون پیر و عمر پیموده است وی را همانند خواجگان می‌شمارند. اما گمانش بر خطا بود، زیرا همین که شاه صفی وی را دید بدنش را با دو ضربت پیکان سوراخ کرد و از بند زندگی و بی‌چیزی رهاند». (53)

روسپی‌ها

سیاحانی که در روزگار صفویه به ایران سفر کرده‌اند به فراخور حال و مقام، و به ویژه به این دلیل که برای انجام مأموریت‌های سیاسی به امپراتوری صفوی سفر کرده بودند، وارد دربار شاهان می‌شدند. از صحنه‌هایی که در سفرنامه‌های آنان شرح داده شده است، حضور زنان رقاصه و فاحشه در میهمانی‌های سیاسی و یا ضیافت‌های شاهانه بود. زنانی که اگرچه نام خوشی در بین مردم نداشتند، به دلیل سرگرم کردن میهمانان شاهی و یا حتی سودآور بودن برای شاه - به این دلیل که از آنها مالیات می‌گرفتند (54)- به راحتی به دربار رفت و آمد داشتند.
«هر چند اینان زنان خوشنامی نیستند و زندگی شرافتمندانه‌ای ندارند معهذا در چنین مهمانی‌هایی به عنوان هنرمند برای سرگرمی‌های خانم‌های محترم خبرشان می‌کنند». (55)
«این رقاصه‌ها که آنها را قحبه می‌نامند غیر از رقص و سرگرم کردن مهمانان سایر تمایلات آنها را هم بر می‌آوردند. معمولاً در ضیافت‌ها این قبیل رقاصه‌ها وجود دارند. و این رسم در همه شهرهای ایران جز اردبیل متداول است و در اردبیل چون شهر مقدسی به شمار می‌رود از زمان شاه عباس فحشا منع شده است». (56)
نکته جالب توجهی که در سفرنامه سانسون به آن اشاره شده است، مجازات زنان بدکار است. علیرغم حضور زنان فاحشه در مجالس مهمانی شاهان صفوی، در ایران آن زمان قوانین جالبی در مورد مجازات چنین زنانی وجود داشته است: «زن منکوحه اگر زنا کند و مدل شود او را فوراً می‌سوزانند». (57)
«زنی را که به شوهرش خیانت نماید از فراز مناره یا گلدسته مسجد به پایین می‌اندازند. دختری را که به ناپاکی و بدکاری متهم شود ابتدا سرش را می‌تراشند و به صورت او گل می‌مالند و وارونه بر خری سوار می‌کنند و در کوچه و بازار می‌گردانند و در عقب او دژخیم فریاد می‌کند: وای بر حال دختری که عفت و عصمت خود را نگاه ندارد». (58)

سخن پایانی

با نگاهی دقیق به سفرنامه‌هایی که توسط بیگانگان در دوره صفوی به نگارش در آمده است متوجه این نکته می‌شویم که آنها تنها مواردی را که خود به چشم دیده‌اند یا شنیده‌اند - با داشتن دلیل و مدرک - به رشته تحریر درآورده‌اند. درحالی که در جامعه عصر صفوی - بر اساس مدارک و منابع دیگر - زنانی، اگرچه معدود بوده‌اند که در عرصه‌های مختلف از جمله علم و دانش فعالیت داشته‌اند. به عنوان مثال می‌توان از دختران علامه مجلسی نام برد. منابع مورد استفاده در این پژوهش، زن ایرانی عصر صفوی را زنی محصور در چهار دیواری خانه معرفی می‌کند که در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی جامعه خود نقشی ندارد. تصویری که سفرنامه‌ها از زن دوره صفوی ارائه می‌کنند، تصویر تقریباً روشنی از زن شهری در این زمان است. در جامعه مردسالار این عصر، به زن به عنوان ابزاری برای رفع نیازهای طبیعی نگریسته می‌شد. از دوره شاه صفی و با سیاست‌هایی که شاه عباس بزرگ در پیش گرفته بود، نیرویی جدید و تازه نفس به نام حرمسرا در عرصه معادلات سیاسی وارد شد که به گواهی تاریخ، به تدریج و با طی کردن راهی که در پیش گرفته بود، یکی از عوامل مهمی شد که امپراتوری صفوی را به سراشیبی سقوط سوق داد. شاید بتوان از این دو زاویه نقش زن را در این دوره مملو از افراط و تفریط دانست: افراط، زیرا زن خانه‌دار خود را راضی به سرنوشتی که برایش رقم زدند نشان داد و تفریط، به این دلیل که فرصت آزادی بیانی که برای زن خاندان شاهی پیش آمد، او را در سرنوشتی تیره که برای خود رقم می‌زد دخالت می‌داد.

نمایش پی نوشت ها:
1. دکترای تاریخ اسلام، عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان.
2. دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان.
3. جان فوران: مقاومت شکننده، احمد تدین، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 54.
4. شاردن: سفرنامه ج 4، ترجمه اقبال یغمایی، تهران، انتشارات توس، 1374، ص 1310.
5. همان، ص 1311.
6. آنتونی شرلی و رابرت شرلی: سفرنامه برادران شرلی، ترجمه آوانس، بی‌جا، کتابخانه منوچهری، 1357، ص 191.
7. کاترینوزنو و دیگران سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران، خوارزمی، 1349، ص 213.
8. ژرژ تکتاندرفن دریابل: ایترپرسیکوم، محمود تفضلی، بی‌جا، بنیاد فرهنگ ایران، 1351، صص 51 و 52.
9. آدام اولئاریوس: سفرنامه، ج 2، ترجمه حسین کردبچه، بی‌جا، کتاب برای همه، 1369، صص 670 و 671.
10. دن گارسیا فیگوئروا: سفرنامه، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو، 1363، ص 157.
11. شاردن: منبع پیشین، ص 1325.
12. پیترو دلاواله: سفرنامه، ج 1، محمود بهفروزی، تهران، نشر قطره، 1380، ص 576.
13. تاورنیه: سفرنامه، ابوتراب نوری، بی‌جا، کتابخانه سنایی، 1369، ص 628.
14. شاردن: منبع پیشین، 1323.
15. تاورنیه: منبع پیشین، ص 638.
16. فیگوئروا: منبع پیشین، ص 308.
17. منبع پیشین، ص 213.
18. اولئاریوس: منبع پیشین، ص 670.
19. برادران شرلی: منبع پیشین، صص 88 و 87.
20. اولئاریوس: منبع پیشین، ص 644.
21. فوران، منبع پیشین، ص 59.
22. دلاواله: منبع پیشین، ص 600.
23. همان، ص 585.
24. اولئاریوس: منبع پیشین، ص 643.
25. سانسون: سفرنامه، ترجمه محمد مهریار، اصفهان، گلها، 1377، ص 79.
26. دلاواله: منبع پیشین، ص 511.
27. فیگوئروا: منبع پیشین، ص 206.
28. تاورنیه: منبع پیشین، ص 628.
29. ژرژ تکتاندر فن دریابل: منبع پیشین، ص 61.
30. عباسقلی غفاری فرد: زن در تاریخ نگاری صفویه، تهران، امیرکبیر، 1384، ص 44.
31. لارنس لاکهارت: انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344، ص 29.
32. راجر سیوری: تاریخ صفویه، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، 1384، ص 238.
33. انگلبرت کمپفر: سفرنامه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، 1363، ص 225.
34. همان، ص 224.
35. شاردن: منبع پیشین، ص 1313.
36. کمپفر: صص 7 و 226 و سانسون: منبع پیشین، ص 76.
37. شاردن: منبع پیشین، ص 1322.
38. کمپفر: منبع پیشین، ص 225.
39. دلاواله: منبع پیشین، ص 530.
40. شاردن: منبع پیشین، ص 1313.
41. شاردن: منبع پیشین، ص 1331.
42. همان، 1314.
43. عبدالمجید شجاع: زن، سیاست و حرمسرا در عصر صفویه، سبزوار، امیدوار، 1384، ص 152.
44. کمپفر: منبع پیشین، ص 229.
45. شاردن: منبع پیشین، ص 1319.
46. کمپفر: منبع پیشین، ص 223.
47. شاردن: منبع پیشین، ص 1319.
48. اولئاریوس: منبع پیشین، ص 737.
49. شاردن: منبع پیشین، ص 1317.
50. کمپفر: منبع پیشین، ص 226.
51. شاردن: منبع پیشین، ص 1313.
52. کمپفر: منبع پیشین، ص 228.
53. شاردن: منبع پیشین، ص 1327.
54. فیگوئروا: منبع پیشین، ص 309.
55. دلاواله: منبع پیشین، 464.
56. اولئاریوس: منبع پیشین، ص 577.
57. برادران شرلی: منبع پیشین، ص 88.
58. سانسون: منبع پیشین، ص 135.

نمایش منبع ها:
- اولئاریوس، آدام: سفرنامه، ترجمه حسین کردبچه، بی‌جا، کتاب برای همه، 1369.
- بابارو، جوزفا و دیگران: سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران، خوارزمی، 1349.
- تاورنیه، ژان باتیست: سفرنامه، ترجمه ابوتراب نوری، بی‌جا، کتابخانه سنایی، 1369.
- دلاواله، پیترو: سفرنامه، ج 2، ترجمه محمود بهفروزی، تهران، قطره، 1380.
- دولیه دلند، آندره: زیبایی‌های ایران، ترجمه محسن صبا، تهران، انجمن دوستداران کتاب، بی‌تا.
- سانسون: سفرنامه، ترجمه محمد مهریار، اصفهان، گلها، 1377.
- سیوری، راجر: تاریخ صفویه، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، 1384.
- شاردن: سفرنامه، ج 4، ترجمه اقبال یغمائی، تهران، قوس، 1374.
- شجاع، عبدالمجید: زن، سیاست و حرمسرا در عصر صفویه، سبزوار، امید مهر، 1384.
- شرلی، آنتونی و شرلی، رابرت: سفرنامه، بی‌جا، کتابخانه منوچهری، 1357.
- غفاری فرد، عباسقلی: زن در تاریخ نگاری صفویه، تهران، امیرکبیر، 1384.
- فن دریابل، ژرژ تکتاندر: ایتر پرسیکوم، ترجمه محمود تفضلی، بی‌جا، بنیاد فرهنگ ایران، 1351.
- فوران، جان: مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران)، ترجمه احمد تدین، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1377.
- فیگوئروا، دن گارسیا: سفرنامه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، 1363.
- کمپفر، انگلبرت: سفرنامه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، 1363.
- لاکهارت، لارنس: انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344.

منبع مقاله:
احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.