فرزانه ی قریش (2)
فرزانه قريش
از اين رهگذر خواستگارهاي فراواني از سران بني هاشم، سلاطين يمن و اشراف طائف، با اموال و امکانات فراوان در صدد ازدواج با آن فله شرف بر آمدند ولي او دست رد بر سينه ی همه آنها زد و دل در گرو امين قريش داشت.
انگيزهي ازدواج
حضرت خديجه(س) علت گزينش امين قريش را اينگونه بيان مي کند:
و يابن عمّ، اِنّي رَغِبتُ فيک لِقَرابَتِکَ مِنّي و شَرَفِکَ مِن قَومِکَ و اَمانَتِکَ عيدَهُم و صِدقِ حَديثِکَ و حُسنِ خُلقِکَ.
اي پسر عمو، من دل در گرو تو دارم، زيرا:
1- تو خويشاوندي من هستي،
2- تو از شرافت والا برخوردار مي باشي،
3- تو به امانت در ميان قوم خود مشهور هستي،
4- تو فردي راست گفتار مي باشي،
5- تو از اخلاق نيکو برخوردار هستي.
حضرت خديجه(س) هداياي فراوان به «صفيه» عمه ي پيامبر اکرم(ص) فرستاد و به خدمتش عرضه داشت، اي صفيه! تو را به خدا سوگند، مرا در رسيدن به وصال حضرت محمد(ص) ياري کن.
حضرت خديجه(س) راز اصلي اين گزينش را به صفيه چنين بيان کرد:
اِنّي قد عَلِمتُ اَنَّه و مُؤَيِّدٌ مِن رَبِّ العالَمين؛ من به طرز قطع و يقين مي دانم که او از سوي پروردگار عالميان مورد تأييد مي باشد.
او همچنين خواهرش «هاله» را به نزد عمار فرستاد تا موانع اين پيوند مقدس را از پيش پا بردارد.
وي همچنين از بانويي گرامي به نام نفيسه بهره جست و به همراه او به محضر رسول اکرم(ص) شتافت و عرضه داشت: من دختري از تبار خويش براي شما در نظر گرفته ام پيامبر پرسيدند:
او کيست؟ حضرت خديجه(س) عرض کرد: «هِي مَملوکَتُکَ خديجه» او کنيز تو خديجه است.47
مراسم خواستگاري و ازدواج
و در پايان فرمود:
اينک برادر زادهي ما که بي نياز از وصف و ستايش است به خواستگاري دخت گرامي شما آمده؛ دخت ارجمندي که به ويژگي بخشندگي و پاکي آراسته است؛ همو که انساني است بلند جايگاه و به شکوه و عظمت، شهره ي آفاق است و برترين زبانزد همگان و مقامش ارجمند است؛ «اِنَّ ابنَ اخيا خاطِبٌ کريمَتَکُم المَوصُوفَةُ بِالسَّخاءِ وَ العِفَّة وَ هِيَ فُتاتُکُم المَعروفَةُ المَذکورَةُ فَضلُها...»49 «خويلد» پدر خديجه در پاسخ گفت: شما عزيزترين مردمان در ميان ما هستيد، جز اينکه خديجه از من عاقل تر است و صاحب اختيار خود مي باشد.50
حضرت خديجه(س) از عمويش «عمرو بن اسد» که بزرگ خاندان بود، رخصت طلبيد و موافقت خود را اعلام کرد واظهار کرد که مهريه اش نيز از مال خودش خواهد بود.
هنگامي که ابيطالب(ع) در مجلس خواستگاري بلند شد و فرمود مهر چنين است و آن را عروس خانم بر عهده خود پذيرفته است، ابولهب بلند شد و به طعنه گفت: از کي تا به حال مهر را زنان مي پذيرند.
ابيطالب(ع) فرمود: خموش باش! اگر کسي به مانند محمد باشد، مي شد که همه زنان براي او جان دهند تا چه برسد که مهر خود را ببخشند.51
آنگاه عمرو بن اسد خطبه اي شيوا ايراد کرد و در پايان فرمود: «زَوَجناها و رَضينا به»؛ ما خديجه را به همسري محمد در آورديم و به اين پيوند مقدس خوشوقتيم.52
آنگاه با کمال صراحت اعلام کرد: «من ذالّذي في النّاس مثل محّمد؟ » کيست در ميان مردمان که همانند محمد و همسنگ او باشد؟53
خويلد پدر خديجه(س) نيز در مراسم عقد فرمود:
«اي معشر عرب، آسمان سايه نينداخته و زمين بر فراز خود حمل نکرده، کسي را که از محمد برتر باشد. همه گواه باشيد که من اور ا به دامادي خود برگزيدم: به اين پيوند مقدس مفتخر هستم.»54
آنگاه حضرت خديجه(س)، اموال، اغنام، احشام، عطريات و جامه هاي فراوان در اختيار حضرت ابوطالب(ع) گذاشت تا وليمه عروسي را بر عهده بگيرد. حضرت ابوطالب(ع) سفره بسيار با شکوهي گسترد و سه روز تمام اهالي مکه و پيرامون آن را ميهمان کرد.55
گشتي در تاريخ خديجه ستيز
الف: دسته اي مي گويند خديجه نزد ابوطالب آمد و او محمد را از ابوطالب خواستگاري کرد
ب: عده اي مي گويند محمد و ابوطالب به خانه خديجه نزد خويلد پدر خديجه رفتند و خديجه را خواستگاري کرد.
ج: دستهاي ميگويند ابوطالب به عنوان وکيل هر دو نفر و با اطمينان از رضايت هر دو به ازدواج، آنها را به عقد هم درآورد.
د: دسته چهارم که بسيار هم مضطرب و بياساسند، ميگويند: محمد و ابوطالب نزد ورقه بن نوفل رفته و خديجه را از او خواستگاري کردند.
در ادامه اين دسته از روايات، اضافات و لواحقي هم وجود دارد:
ورقة بن نوفل بن عبد عزي، پيرمردي بود نابينا که به زمان عراني بسيار آشنا بود و به اين زبان ميخواند و مينوشت. وي انجيل را از حفظ داشت و تورات را بسيار مسلط بود در سفري که محمد با مالالتجاره خديجه به شام رفته بود و سود فراواني بدست آورد، ورقه، اين جوان را براي ازدواج به دختر برادرش خديجه پيشنهاد کرد. همچنين گفت که من در ناحيه او ناموس و قاموس موسي ميبينم.
اين روايات که به لحاظ متن و سند هر دو بياساس و دروغينند؛ به نظر من اين مسائل را در تاريخ وارد کردهاند تا پيامبر را نسبت به نبوت و رسالتش مردد و مشکوک نشان دهند شايد دستان بنياميه هم در اين وادي حرکت کردهاند تا اسلام و پيامبر اسلام را به يهود و يهوديت مرتبط کنند. اين روايات دروغين درآينده اساس داستان دروغين عبدالله سبا58 شد.
در کتاب دلائل النبوت از سيره نويس نامي، بيهقي درباره جريان مراسم ازدواج خديجه کبري(س) اين طور آمده است: در اين نقل تاريخي، ميتوان به وضوح اتهامات دشمنان به خاندان پاک خديجه(س) را مشاهده نمود.59
عبدالله حارث روايت مي کند که مردم درباره ازدواج پيامبر(ص) و خديجه مختلف صحبت ميکردند. عمار ياسر گفت: مردم در اين باره گوناگون و زياد صحبت ميدارند و هيچکس به اندازه من اين مطلب را نميداند من همسن و سال پيامبر و دوست صميمي آن حضرت بودم. روزي همراه پيامبر بيرون رفته بوديم در محله خروره به خواهر خديجه برخورديم که بر روي تشک پوستي که خريده بود نشسته بود، او مرا صدا زد. من پيش او رفتم، پيامبر(ص) هم منتظر ايستاد، خواهر خديجه به من گفت: اين دوست تو دلش نميخواهد که با خديجه ازدواج کند؟ من برگشتم و اين موضوع را با پيامبر در بين گذاشتم، حضرت فرمود: چرا قسم به جان خودم، من دوباره پيش خواهر خديجه رفتم و پاسخ پيامبر را به او گفتم، گفت فردا صبح به خانه ما بياييد.
فرداي آن روز صبح زود به خانه آنها رفتيم. ديديم گاوي کشتهاند و پدر خديجه جامه زيبايي پوشيده و بوي خوشي به کار برده است. خديجه با برادر خود صحبت داشته بود و او هم با پدر صحبت کرده بود. خويلد شراب خورده و مست بود و فرزندش دربارة پيامبر و ارزش و اهميت آن حضرت صحبت داشت و خواهش کرد که خديجه را به همسري پيامبر درآورد و او هم موافقت نمود و از گوشت گاو خوراک فراوان تهيه کرده بودند و زن و شوهر هم از همان غذا خوردند.
پدر خديجه چون از مستي هوشيار گرديد، گفت: اين جامه زيبا چيست؟ و اين همه خوراک و بوي خوش براي چه؟
خواهر خديجه که با عمار صحبت کرده بود گفت: اين جامه را محمد(ص) دامادت برايت آورده است و ماده گاوي هم هديه آورد بود و چون خديجه را به همسري او درآورديم، گاو را کشتيم خويلد انکار کرد و گفت: من خديجه را به همسري محمد درنياوردهام و در حالي که داد و بيداد ميکرد خود را به هجر اسماعيل رساند. بنيهاشم هم بيرون آمدند و همراه پيامبر نزد او رفتند وبا او صحبت کردند. خويلد گفت: حالا آن کسي که ميگوييد من خديجه را به همسري او دادهام کجاست؟ پيامبر پيش آمد. همين که خويلد او را ديد گفت: بسيار خوب اگر قبلاً موافقت کردهام که مبارک و فرخنده باشد و اگر هم آن وقت موافقت نکردهام، حالا با جان ودل موافقم ...
باز برميگرديم به سخنان استاد بزرگ جعفر مرتضي العاملي در کتاب الصحيح و درپاي شخصيتي تحريفي چون ورقة بن نوفل را در تاريخ ميکاويم:
نوبت ديگري که از ورقه نشان ميبينيم از مودر اول خطرناکتر است منظورم بدء الوحي با همان شروع وحي است. نميخواهم حادثه فجيع ناتواني محمد را در خواندن بگويم که بخاري در کتابش آورده است. آنجا را ميگويم که او از جبل النور به پايين آمد و اينقدر مضطرب و مشوّش بود که همانند انسان جن زده و يا در آب افتاده ميگفت: «زمّلوني، زمّلوني» «مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد» خديجه براي يافتن راهکار نزد ورقه بن نوفل رفت. باز سخنان ورقه آبي بود بر آتش ترديد و تشکيک محمد تو گويي ورقه همان سکينهاي است که خداوند براي آرامش رسول بر او نازل کرده است.
ما هر چه در تاريخ حرکت و تحقيق کرديم چيزي از هوي و واقعيت ورقه به دست نياورديم ما معتقديم که کسي چون ورقه در تاريخ، شخصيتي نميتواند باشد و موجودي ساختگي است.
حقيقت مواجهه خديجه(س) در جريان بعثت
در اين هنگام خديجهي کبري(س) نه از رسول الله(ص) طلب اعجاز ميکند و نه العياذ بالله تکذيبش؛
او به پيشواز رسول ميرود؛ به استقبال او ميشتابد تا به او مبارکباد بدهد اتفاق مبارک رسالتي او را! در حالي که ميداند او کيست! در حالي که ميداند محمدي که از حرا برگشته است، با طبق طبق نور برگشته است.
و عرض ميکند: اين چه نوري است که در پيشاني شما ميبينم؟ فرمودند: اين نور نبوت است آنگاه پيامبر(ص) ارکان اسلام را براي ايشان بيان نمودند و حضرت خديجه(س) عرضه داشتند، «آمَنْتُ و صَدَّقْتُ و رَضَيْتُ و سَلَّمْتُ»؛ «من ايمان آوردم، پيامبريت را باور کردم، آيين اسلام را پسنديدم و تسليم شدم60.»
نه اينکه العياذ بالله از تشويش (!) پيامبر به ورقه پناه بياورد و نه اينکه بگويد اگر راست ميگويي پيامبري معجزه کن!
اگر چنين باشد که تاريخ دَدمنشانه در ردّ مقام عصمت و نحوهي رسالت الهي پيامبر سخن رانده، مجسمه تراشيده و شخصيت سازي کرده است، بايد گفت جاي بسي تأسف است از پيامبري که از حرا بر ميگردد، در حالي که نفهميده چه اتفاقي برايش افتاده و آنچه ديده و شنيده از شيطان بوده يا از ملک! و واي بر پيامبري که پير يهودي مسلکي برايش اثبات رسالت کند!
آري! در تمام آن روزهايي که پيامبر از در و ديوار و دوست و دشمن نميشنيد جز سنگ، و نمينوشيد جز تهمت، و نميديد جز پيکانهاي عنيف اتهام و کذب و دروغ، خديجه کبري است دل آرام و آرامبخش پيامبر؛ که خدايش فرمود: «فَانزَلَ اللهُ سکينَةَ علي الرّسول و علي المؤمنين»
نخستين بانوي معتقد به ولايت
مهرورزي حضرت خديجه(س) به حضرت علي(ع) در سطحي بود که در وصف اميرالمؤمنان(ع) فرمودهاند:
«او برادر پيامبر، عزيزترين مردمان در نزد او و نور چشم خديجه کبري است.62 »
همسر يگانه ي رسول
پيامبر اکرم همواره به اين فضليت بزرگ امّ الفضائل، اشاره کرده و ميفرمودند: خداوند از او براي من فرزند روزي کرد و از ديگران محروم نمود.64
تا حضرت خديجه(س) درقيد حيات بودند، پيامبر اکرم(ص) با هيچ بانوي ديگري ازدواج نکردند. حضرت خديجه(س) سرچشمه کوثر جاري نبوت است که امروز بيش از هشتاد ميليون سيد از نسل او در جهان وجود دارد که مظاهر خير کثير و مصاديق کوثر، عطيه حق تعالي به خير البشر، حضرت پيامبراکرم(ص) ميباشند.
خديجه(س) محبوب پيامبر است و دوستداران خديجه(س) محبوبان پيامبرند ما نيز در جامعهي امروز با تمام وجود فرياد ميزنيم؛ در پيشگاه حاضر و ناظر رسول خدا که ما از دوستداران خديجهام؛ ما از محبان خديجهي کبري و اين بانوي بزرگ هستيم و پيامبري که در آن روزگاران دوستان و دوستداران خديجه را تفقد ميکرد، قطعاً امروز هم با دستان گشادهي پرفيضش، دوستداران کنوني خديجه را تفقد مينمايد.
شايان ذکر است آنچه ما در وصف خديجه و در دفاع از حريم مقدسش گفتيم، در حد درک قاصر ماست. خديجه شناسي را زماني بايد که امام عصر (عج) صبح دولتش بدمد، در کنار مسجد الحرام منبري گذاشته شود و او بگويد خديجه که بود!
درود بر آنان که از خديجه(س)، الهام ايمان و وفا ميگيرند و خديجه، برايشان اسوه صبوري والگوي ايثار در راه عقيده و باور است.
پی نوشت ها :
47- همان.
48-همان.
49-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 69.
50-همان.
51-همان.
52-همان.
53-همان.
54-همان.
55-همان.
56-الصحیح من سیرة النّبی الاعظم، ج 2، ص 23.
57-ورقة بن نوفل
58-ن.ک: عبدالله سبا، عسکری.
59- مشابه اين نقل را ابن سعد در الطبقات الکبري، ج 1، ص 133، آورده است
60-علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 18، 232.
61-بحار الانوار، ج 18، ص 230.
62-همان.
63-همان.
64-همان.
1. کرمی فریدونی، علی، جلوههایی از فروغ آسمان حجاز، قم، انتشارات دلیل ما، 1383 ش.
2. مهدیپور، علیاکبر، سرچشمه کوثر.
3. العاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النّبی الاعظم، ج 2.
4. پایگاه اطلاعرسانی بانوی جهان اسلام حضرت خدیجه(س).
منبع: www.khadijeh.com
/خ