فرزند خود رابرا چه سبک کاري آماده مي سازيد ؟
نويسنده: سعيد سالار کيا
پدرها و ومادرها !در خانه از فرزندتان کارمنداني تطبيق دهنده براي آينده مي سازيد يا کار فرمايي نو آور و قدرتمند؟ يادم مي آيد پدرام يکي از جوانان فاميل با دستان تاول زده از سر کار به خانه برگشت .نوجواني شانزده ساله که در تعطيلات تابستاني، در يک کارگاه کوچک صنعتي براي پر کردن اوقات فراغت وتامين بخشي ازهزينه هاي خانواده داوطلبانه مشغول به کار شد. وقتي مادرش دست هاي اورا ديد، شروع کرد به قربون صدقه رفتن واشک ريختن وبعد از چند دقيقه قاطعانه گفت :"ديگه حق نداري بري سر کار"
سيم تلفن قطع شده بود .قطعي سيم در مسير راهرو مشخص بود .علي نوجوان پيشنهاد مي دهد که با يک انبردست وچسب سيم را وصل کند. مادر که انگار اين کارها را دور از انتظار مي داند مي گويد :"مگه کار توست، خطرناکه"علي باز اصرار مي کند ومي گويد :"سيم تلفن برق نداره يعني برقش خيلي ضعيفه ".مادر دوباره قانع نمي شود :"نخير بذار بابات بياد خودش درست مي کنه."
تعجب من از اين است که چرا نويد با اين که کلاس پنجم ابتدايي است باز هم مادرش با يد بند کفش او را ببندد. در غذا خوردن، حرف زدن، جواب دادن، فکر کردن، نوشتن، نزاع هاي کو دکانه با همسالان و در همه موارد اين نويد نيست که عکس العمل نشان مي دهد بلکه وکيل او يعني مادر است. راستي چرا؟
نوجوانان ما نبايد صبح ها خودشان از خواب بيدار شوند و تمام حرص و جوش ها بايد در يک نفر به نام مادر جمع شود .جالب است که مدرسه هم اين فرهنگ غلط را دامن مي زند وفقط پدر ومادر را مقصر مي داند وبا خود کودک در رابطه با وظيفه اش حرفي نمي زند. بچه هاي ما تاپايان تحصيلات طعم مسئوليت را نمي چشند. همه را چيز را آماده مي بينند،غذا، لباس، هيچ دغدغه اي براي دير شدن، به موقع رسيدن و پاسخگو بودن ندارند.آن ها هميشه امنيت کاذب را تجربه مي کنند وتوقع دارند پس از تحصيلات هم کاراها همين طور مرتب پيش برود وکسي از آن ها انتظاري نخواهد داشت .آن ها بعداً تعجب مي کنند که چرا روزگار اين چنين است وچنان وچرا کارها طبق انتظار آن ها پيش نمي رود .کم کم افسردگي وبدبيني شکل مي گيرد و خلاصه آن ها نه تنها کشتي ديگرا ن را که قايق خود راهم نمي توانند هدايت کنند. بعد متوسل مي شوند به کتاب ها و نوارهاي متعدد دررابطه باتقويت اعتماد به نفس و...در لابه لاي آن ها هم به دنبال کوتاه ترين وآسان ترين راه مي گردند.اصولا بچه هاي وابسته به وابستگي، به سختي وپر کاري عادت ندارند.آن ها مي خوانند قانون جذب يعني هر چه راتصور کني به آن مي رسي و بعد از ساعت ها از روز در خلوت فقط به دنبال تصوير سازي ذهني هستند.هر گونه تصويري را که شما بخواهيد مي سازد جز تصوير و تصور اين که بايد آستين ها را بالا بزند. آن ها در طول دوره وابستگي ياد گرفتند که براي بالا رفتن درخت حتما بايد يکي قلاب بگيرد .
پس از پايان جنگ دوم، حاکم وقت ژاپن خطاب به جوانان کشور در يک سخنراني سراسري گفت: امروز کشور بيش از هر موقعيتي نياز به کاروتلاش بي وقفه شما جوانان دارد. وقت را از دست ندهيد حتي اگر هريک از شما قرار باشد ده دقيقه از وقت خود را جلوي آينه صرف مرتب کردن موهاي خود کند ما بيست ميليون ده دقيقه از دست مي دهيم . جالب اين که بيشتر جوانان آن روز ژاپن موهاي خودرا از ته تراشيداندوبه ساختن آينده خود وکشورشان کمر همت بستند.اگر امروز ژاپن حتي در بين کشورهاي همسايه خودش به عنوان اولين الگوي کار ومقاومت مطرح است مديون اين نگرش سعادتمندانه است که قانون جذب به علاوه قانون کار واراده مي شود قانون موفقيت وپيشرفت .قبلا هم نوشته بودم قانون تصور بدون اراده حکم آن مرتاضي رادارد که فقط تصور مي کند از روي آتش مي گذرد ولي قدم از قدم بر نمي بردارد او درذهن شايد به ذهن برسد ولي در دنياي بيرون همان جا ايستاده است .همين طور اراده بدون حکم مردي را دارد که مي گويد هر طور شده حتي اگر بسوزم از روي آتش خواهم گذشت. نتيجه کار وي هم جز سوختن وبرگشتن چيزي نيست . تصورات شما با ارده هايتان متجلي مي گردد. باز هم بر مي گرديم به نوع تربيت ومحصول تربيت . اگر تربيت فرزندمان يک طرفه به سمت وابستگي آن ها نسبت به والدين شان ودر آينده به ديگران باشد حاصل آن وابستگي به حقوق ثابت، ميز وصندلي وکارهاي بي خطر است .در شماره قبل مجله جمله جالبي از جاين راين خواندم که نوشته بود حقوق کارمندي خوب است ولي ايده آل نيست. جمله ساده است ولي قابل تعمق .نمي خواهم بگويم عدم وابستگي کودک براي انجام امور خود به بزرگترها آن ها را فقط کار فرما يا کار آفرين بار مي آورد بلکه از هر لحاظ اين عدم وابستگي آن ها را به سمت کمال سوق مي دهد .افراد وابسته نمي توانندهمسران ايده آل براي خانواده خود باشند.نمي توانند در جمع دوستان وآشنايان محور بحث وگفت وگو وارايه افکار نويي باشند. آن ها نشاط وروحيه مثبت والايي ندارندچرا که اصولادر ايجاد صحنه هاي پرشور زندگي خلاقيتي ندارند.آن ها افرادي هستند قالبي،در آنکادر وقاعده مند که بيش از سالي دو بار حرف تازهاي ندارند و هر ماه شش ماه طول خواهد کشيد. کودکان خود را وابسته و ناتوان بار نياوريد .اجازه دهيد با روش آزمون و خطا رشد کنند و تجربيات خود راغني سازند .
فرزندمان راعادت دهيم تادر موقع ننوشتن تکاليف شب يا تاخير ورود به مدرسه خودشان مسئوول وپاسخگو باشند. اوليا مدارس بايد براي ايجاد اين گونه مسئوليت ها با والدين همکاري کنند .يادم نمي رود زماني که مدير مدرسه راهنمايي بودم، با هماهنگي خانواده يک کلاس به طور آزمايشي طرحي رااجرا کرديم که خيلي موفق بود. زنگ آخر رياضي بود قبلاًهمه چيز را با کمک دبير مربوطه پيش بيني کرديم .به بچه ها گفتم دبير شما يک مبحث کوتاه وساده را حدود بيست دقيقه توضيح داده و به طور کامل تشريح مي کند وبعد يک امتحان تستي کوتاه از همان مبحث از شما به عمل مي آورد .کساني که ازاين امتحان کوتاه تستي نمره 18بگيرند حق دارند قبل از اتمام کلاس کيف وکتاب خود را جمع کنند و به خانه بروند .ولي اگر از اين امتحان نمره لازم را دريافت نکردند بايد تامرحله بعدي که يک ربع بعد اجرا مي شود شرکت کنند و آن قدر امتحان بدهند تا بتوانند اين مبحث کوتاه راکاملاً ياد بگيرند .البته قبلاً چندين سري امتحان تستي تدارک ديده بوديم .ما هيچ اصراري هم براي توجه آن ها در حين تدريس مجدد نداشتيم فقط جا انداختيم که تا 18نگيرند نروند.بچه ها به نسبت عادت مسئوليت پذيري خود نوبت به نوبت از مدرسه خارج مي شدند بعضي ها زودتر از ساعت پاياني، بعضي ها در ساعت معمولي وبعضي ديگر که عمري را بدون مسئوليت پذيري گذرانده بودند هنوز در مدرسه باقي مانده بودند .خيلي راحت وساده خودشان رابا خوردن زنگ آماده رفتن کرده بودند وبراي اولين بار فهميدند که مثل اين که مساله جدي است وتا درس را ياد نگيرند از خانه رفتن خبري نيست .آن ها منتظر خسته شدن ما بودند و ما منتظر ياد گيري آن ها . بالاخره با مقاومت ما آن ها تسليم شدند وشروع به پرسيدن ويادگيري کردند و بالاخره آخرين نفر ساعت يازده شب از مدرسه آزاد شد.آن شب آن ها براي اولين بار مسئوليت يادگيري خودشان را هر چند به تلخي، ولي يادگرفتند .اين طرح هر ماه يکبار پياده مي شد وروز موعود روزي بود که همه بچه ها به دقت هر چه تمام تر رياضي را فرا مي گرفتند .البته بحث درخصوص ارزشيابي اين روش مطرح نيست، بحث سرآن است که کودکان مان مسئوليت را درک کندو تن پرور و بي درد بار نيايند .اکثر مادران متاسفانه از روي دلسوزي زيا دنمي خواهند فرزندشان رنج وسختي بکشند ولي خطاب به اين مادران عزيز مي گويم سخت گرفتن را اگر به مرور واز سنين پايين شروع کنيم ودر حد وسيع وتوانايي آن ها اعمال نماييم نتايجي بس درخشان و پربار در آينده فرزندتان به وجود خواهيد آورد.
/س
سيم تلفن قطع شده بود .قطعي سيم در مسير راهرو مشخص بود .علي نوجوان پيشنهاد مي دهد که با يک انبردست وچسب سيم را وصل کند. مادر که انگار اين کارها را دور از انتظار مي داند مي گويد :"مگه کار توست، خطرناکه"علي باز اصرار مي کند ومي گويد :"سيم تلفن برق نداره يعني برقش خيلي ضعيفه ".مادر دوباره قانع نمي شود :"نخير بذار بابات بياد خودش درست مي کنه."
تعجب من از اين است که چرا نويد با اين که کلاس پنجم ابتدايي است باز هم مادرش با يد بند کفش او را ببندد. در غذا خوردن، حرف زدن، جواب دادن، فکر کردن، نوشتن، نزاع هاي کو دکانه با همسالان و در همه موارد اين نويد نيست که عکس العمل نشان مي دهد بلکه وکيل او يعني مادر است. راستي چرا؟
نوجوانان ما نبايد صبح ها خودشان از خواب بيدار شوند و تمام حرص و جوش ها بايد در يک نفر به نام مادر جمع شود .جالب است که مدرسه هم اين فرهنگ غلط را دامن مي زند وفقط پدر ومادر را مقصر مي داند وبا خود کودک در رابطه با وظيفه اش حرفي نمي زند. بچه هاي ما تاپايان تحصيلات طعم مسئوليت را نمي چشند. همه را چيز را آماده مي بينند،غذا، لباس، هيچ دغدغه اي براي دير شدن، به موقع رسيدن و پاسخگو بودن ندارند.آن ها هميشه امنيت کاذب را تجربه مي کنند وتوقع دارند پس از تحصيلات هم کاراها همين طور مرتب پيش برود وکسي از آن ها انتظاري نخواهد داشت .آن ها بعداً تعجب مي کنند که چرا روزگار اين چنين است وچنان وچرا کارها طبق انتظار آن ها پيش نمي رود .کم کم افسردگي وبدبيني شکل مي گيرد و خلاصه آن ها نه تنها کشتي ديگرا ن را که قايق خود راهم نمي توانند هدايت کنند. بعد متوسل مي شوند به کتاب ها و نوارهاي متعدد دررابطه باتقويت اعتماد به نفس و...در لابه لاي آن ها هم به دنبال کوتاه ترين وآسان ترين راه مي گردند.اصولا بچه هاي وابسته به وابستگي، به سختي وپر کاري عادت ندارند.آن ها مي خوانند قانون جذب يعني هر چه راتصور کني به آن مي رسي و بعد از ساعت ها از روز در خلوت فقط به دنبال تصوير سازي ذهني هستند.هر گونه تصويري را که شما بخواهيد مي سازد جز تصوير و تصور اين که بايد آستين ها را بالا بزند. آن ها در طول دوره وابستگي ياد گرفتند که براي بالا رفتن درخت حتما بايد يکي قلاب بگيرد .
پس از پايان جنگ دوم، حاکم وقت ژاپن خطاب به جوانان کشور در يک سخنراني سراسري گفت: امروز کشور بيش از هر موقعيتي نياز به کاروتلاش بي وقفه شما جوانان دارد. وقت را از دست ندهيد حتي اگر هريک از شما قرار باشد ده دقيقه از وقت خود را جلوي آينه صرف مرتب کردن موهاي خود کند ما بيست ميليون ده دقيقه از دست مي دهيم . جالب اين که بيشتر جوانان آن روز ژاپن موهاي خودرا از ته تراشيداندوبه ساختن آينده خود وکشورشان کمر همت بستند.اگر امروز ژاپن حتي در بين کشورهاي همسايه خودش به عنوان اولين الگوي کار ومقاومت مطرح است مديون اين نگرش سعادتمندانه است که قانون جذب به علاوه قانون کار واراده مي شود قانون موفقيت وپيشرفت .قبلا هم نوشته بودم قانون تصور بدون اراده حکم آن مرتاضي رادارد که فقط تصور مي کند از روي آتش مي گذرد ولي قدم از قدم بر نمي بردارد او درذهن شايد به ذهن برسد ولي در دنياي بيرون همان جا ايستاده است .همين طور اراده بدون حکم مردي را دارد که مي گويد هر طور شده حتي اگر بسوزم از روي آتش خواهم گذشت. نتيجه کار وي هم جز سوختن وبرگشتن چيزي نيست . تصورات شما با ارده هايتان متجلي مي گردد. باز هم بر مي گرديم به نوع تربيت ومحصول تربيت . اگر تربيت فرزندمان يک طرفه به سمت وابستگي آن ها نسبت به والدين شان ودر آينده به ديگران باشد حاصل آن وابستگي به حقوق ثابت، ميز وصندلي وکارهاي بي خطر است .در شماره قبل مجله جمله جالبي از جاين راين خواندم که نوشته بود حقوق کارمندي خوب است ولي ايده آل نيست. جمله ساده است ولي قابل تعمق .نمي خواهم بگويم عدم وابستگي کودک براي انجام امور خود به بزرگترها آن ها را فقط کار فرما يا کار آفرين بار مي آورد بلکه از هر لحاظ اين عدم وابستگي آن ها را به سمت کمال سوق مي دهد .افراد وابسته نمي توانندهمسران ايده آل براي خانواده خود باشند.نمي توانند در جمع دوستان وآشنايان محور بحث وگفت وگو وارايه افکار نويي باشند. آن ها نشاط وروحيه مثبت والايي ندارندچرا که اصولادر ايجاد صحنه هاي پرشور زندگي خلاقيتي ندارند.آن ها افرادي هستند قالبي،در آنکادر وقاعده مند که بيش از سالي دو بار حرف تازهاي ندارند و هر ماه شش ماه طول خواهد کشيد. کودکان خود را وابسته و ناتوان بار نياوريد .اجازه دهيد با روش آزمون و خطا رشد کنند و تجربيات خود راغني سازند .
فرزندمان راعادت دهيم تادر موقع ننوشتن تکاليف شب يا تاخير ورود به مدرسه خودشان مسئوول وپاسخگو باشند. اوليا مدارس بايد براي ايجاد اين گونه مسئوليت ها با والدين همکاري کنند .يادم نمي رود زماني که مدير مدرسه راهنمايي بودم، با هماهنگي خانواده يک کلاس به طور آزمايشي طرحي رااجرا کرديم که خيلي موفق بود. زنگ آخر رياضي بود قبلاًهمه چيز را با کمک دبير مربوطه پيش بيني کرديم .به بچه ها گفتم دبير شما يک مبحث کوتاه وساده را حدود بيست دقيقه توضيح داده و به طور کامل تشريح مي کند وبعد يک امتحان تستي کوتاه از همان مبحث از شما به عمل مي آورد .کساني که ازاين امتحان کوتاه تستي نمره 18بگيرند حق دارند قبل از اتمام کلاس کيف وکتاب خود را جمع کنند و به خانه بروند .ولي اگر از اين امتحان نمره لازم را دريافت نکردند بايد تامرحله بعدي که يک ربع بعد اجرا مي شود شرکت کنند و آن قدر امتحان بدهند تا بتوانند اين مبحث کوتاه راکاملاً ياد بگيرند .البته قبلاً چندين سري امتحان تستي تدارک ديده بوديم .ما هيچ اصراري هم براي توجه آن ها در حين تدريس مجدد نداشتيم فقط جا انداختيم که تا 18نگيرند نروند.بچه ها به نسبت عادت مسئوليت پذيري خود نوبت به نوبت از مدرسه خارج مي شدند بعضي ها زودتر از ساعت پاياني، بعضي ها در ساعت معمولي وبعضي ديگر که عمري را بدون مسئوليت پذيري گذرانده بودند هنوز در مدرسه باقي مانده بودند .خيلي راحت وساده خودشان رابا خوردن زنگ آماده رفتن کرده بودند وبراي اولين بار فهميدند که مثل اين که مساله جدي است وتا درس را ياد نگيرند از خانه رفتن خبري نيست .آن ها منتظر خسته شدن ما بودند و ما منتظر ياد گيري آن ها . بالاخره با مقاومت ما آن ها تسليم شدند وشروع به پرسيدن ويادگيري کردند و بالاخره آخرين نفر ساعت يازده شب از مدرسه آزاد شد.آن شب آن ها براي اولين بار مسئوليت يادگيري خودشان را هر چند به تلخي، ولي يادگرفتند .اين طرح هر ماه يکبار پياده مي شد وروز موعود روزي بود که همه بچه ها به دقت هر چه تمام تر رياضي را فرا مي گرفتند .البته بحث درخصوص ارزشيابي اين روش مطرح نيست، بحث سرآن است که کودکان مان مسئوليت را درک کندو تن پرور و بي درد بار نيايند .اکثر مادران متاسفانه از روي دلسوزي زيا دنمي خواهند فرزندشان رنج وسختي بکشند ولي خطاب به اين مادران عزيز مي گويم سخت گرفتن را اگر به مرور واز سنين پايين شروع کنيم ودر حد وسيع وتوانايي آن ها اعمال نماييم نتايجي بس درخشان و پربار در آينده فرزندتان به وجود خواهيد آورد.
/س