جامعهشناسي تغييرات اجتماعي (2)
نويسنده: دکتر داودنادمي
فرهنگپذيري را نوعي اقتباس فرهنگي نيز ميدانند که معمولاً حاصل تماسهاي بلندمدت يک فرهنگ با فرهنگ ديگر است. مواردي چون جنگ، استعمار، مبلغان مذهبي، مبادلات و تماسهاي فرهنگي سازوکارهايي هستند که موجب شکلگيري فرآيند فرهنگپذيري در قالب اشکال اختياري، اجباري، با برنامه(هدفمند) و بدون برنامه(غيرتعمدي) صورت ميگيرد.
شهريشدن فرآيندي تاريخي است که قدمت طولاني دارد و همراه است با تغييراتي در مقياسهاي خرد، مياني و کلان، تغييرات و پيامدهايي که نه تنها در تمامي طول فرآيند شهري شدن از شکل و ماهيت همگون و يکساني برخوردار نيستند، بلکه اين تغييرات و پيامدها در مناطق مختلف نيز تفاوت محسوس را از خود نشان دادهاند. به تعبير جامعهشناساني چون «زيمل»، «ردفيلد»، «ويرث و ديگران» شهري شدن شيوه زندگي جديدي است که حيات ذهني، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي ويژه خود را دارد. در شهر اشکال جديدي از سازمان و کنترل اجتماعي مطرح ميشوند، اشکال قديمي پيوستگي، اصلاح ميشوند يا حتي نامناسب تلقي ميشوند، شبکههاي خويشاوندي گستردگي و اهميت قبلي خود را از دست ميدهند، تقسيمکار و تفکيک اجتماعي روزبهروز گستردهتر ميشود، رقابت و ستيز اجتماعي ظهور تازهاي پيدا ميکند، ناهمگوني اجتماعي و فرهنگي موجب ظهور خرده فرهنگهاي تازهاي در عرصههاي مختلف حيات اجتماعي ميشود، با فراهم شدن فرصتهاي جديد براي تحرک اجتماعي نظام قشربندي اجتماعي تازهاي تجربه ميشود و در نهايت سبک زندگي صورت جديد و متغيري را به خود ميگيرد.
تفاوت در الگوي شهريشدن جوامع صنعتي و جوامع غيرصنعتي موجب ايجاد دو وجه متمايز در روند کلي توسعه شهرنشيني شده است. کشورهاي صنعتي نرخهاي کاهندهاي را در اين روند نشان ميدهند،ولي چون فقط يک چهارم از جمعيت جهان را در خود دارند کاهش مربوط به آنها در به تأخير انداختن روند شهرنشيني چندان تأثيري نداشته است. بر عکس جمعيتهاي عظيم جهانسوم، نقش عمده را در توسعه شهرنشيني با حجم و ابعادي که از هر زمان ديگر بزرگتر است، ايفا ميکنند.
برخلاف شهرهاي اوايل دوران صنعتي، شهرهاي معاصر جهان سوم تلههاي مرگ نيستند. واقعيت اين است که در بسياري موارد، وضعيت بهداشتي آنها تقريباً به خوبي اوضاع شهرهاي امروزي ممالک صنعتي و به مراتب بهتر از وضعي است که از اين لحاظ در نواحي روستايي جهان سوم وجود دارد. شهر جهانسومي به طرزي خارج از تناسب از غلبه علم بر مرگ و مير در نواحي گرمسيري بهره برده، ولي در عين حال باروري ساکنان آن، چه با معيارهاي معاصر و چه با استانداردهاي تاريخي شهرهاي ممالک صنعتي، درسطح بسيار بالا باقي مانده است.
شهرنشيني فقط با آمار رشد شهري و افزايش نسبت جمعيت ساکن در شهرها شناخته ميشود. به تعبير جامعهشناساني چون «زيمل»، «پارک» و ديگر جامعهشناسان مکتب شيکاگو شهري شدن، شيوه تازهاي از زندگي را همراه خود دارد. زيرا اولاً: شهري شدن به عنوان شيوه زندگي متغير، همراه است با پذيرش شيوههاي نوين در زندگي چون حجم و تراکم زندگي شهري موجب گرايشهاي جديد در ميان ساکنين نسبت به يکديگر ميشود که نه تنها با صفات عقلانيت و حسابگري بلکه با بيتفاوتي و خويشتنداري مشخص ميشود و همچنين ابعاد جديد زندگي شهري متضمن تراکم و ناهمگوني ساکنين است. از طرفي ترکيب و آميختگي مردمان مختلف شکلهاي جديدي از تعامل ونيز اشکال تازهاي از فرهنگ را توليد ميكند. آميختگي اجتماعي هميشه خصلت موزون و متعادل ندارد بلکه همراه با ستيز و تعارض نيز هست.
بنابراين شهرنشيني به عنوان فرآيندي پويا مطرح است که طي آن شاهد نوعي انتقال و حرکت هستيم. اين فرآيند انتقالي حداقل در بردارندة دو نوع حرکت و تغيير است:
يکي حرکت و انتقال جمعيت از مناطق روستايي به مناطق شهري همراه با تغيير در کارکردها، به ويژه کارکرد اقتصاديشان و ديگري تغيير در شيوه زندگي، نظام ارزشي و هنجاريشدن اين فرآيند پويا امروزه به عنوان مسئلهاي جهاني مطرح است، چنانکه «گيدنز» معتقد است که شهرنشيني در قرن بيستم يک فرآيند جهاني است که جهان سوم به طور فزايندهاي به سوي آن کشيده شده است. تا قبل از 1900 تقريباً تمامي رشد شهرها در غرب به وقوع ميپيوست و پنجاه سال بعد شهرنشيني در جهان سوم نيز افزايش پيدا کرد. در سال 1957 فقط 39 درصد جمعيت جهان در شهرها زندگي ميکردند، ولي سازمان ملل پيشبيني كرده که در سال 2025 به ترتيب 63 درصد جمعيت جهان در شهرها و نيمي از جمعيت شهري آفريقا و جنوب آمريکا نيز به تنهايي بيش از کل جمعيت اروپاي 1957 خواهد بود.
منبع: سايت جامعه شناسي ايران
/خ
شهري شدن
شهريشدن فرآيندي تاريخي است که قدمت طولاني دارد و همراه است با تغييراتي در مقياسهاي خرد، مياني و کلان، تغييرات و پيامدهايي که نه تنها در تمامي طول فرآيند شهري شدن از شکل و ماهيت همگون و يکساني برخوردار نيستند، بلکه اين تغييرات و پيامدها در مناطق مختلف نيز تفاوت محسوس را از خود نشان دادهاند. به تعبير جامعهشناساني چون «زيمل»، «ردفيلد»، «ويرث و ديگران» شهري شدن شيوه زندگي جديدي است که حيات ذهني، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي ويژه خود را دارد. در شهر اشکال جديدي از سازمان و کنترل اجتماعي مطرح ميشوند، اشکال قديمي پيوستگي، اصلاح ميشوند يا حتي نامناسب تلقي ميشوند، شبکههاي خويشاوندي گستردگي و اهميت قبلي خود را از دست ميدهند، تقسيمکار و تفکيک اجتماعي روزبهروز گستردهتر ميشود، رقابت و ستيز اجتماعي ظهور تازهاي پيدا ميکند، ناهمگوني اجتماعي و فرهنگي موجب ظهور خرده فرهنگهاي تازهاي در عرصههاي مختلف حيات اجتماعي ميشود، با فراهم شدن فرصتهاي جديد براي تحرک اجتماعي نظام قشربندي اجتماعي تازهاي تجربه ميشود و در نهايت سبک زندگي صورت جديد و متغيري را به خود ميگيرد.
تفاوت در الگوي شهريشدن جوامع صنعتي و جوامع غيرصنعتي موجب ايجاد دو وجه متمايز در روند کلي توسعه شهرنشيني شده است. کشورهاي صنعتي نرخهاي کاهندهاي را در اين روند نشان ميدهند،ولي چون فقط يک چهارم از جمعيت جهان را در خود دارند کاهش مربوط به آنها در به تأخير انداختن روند شهرنشيني چندان تأثيري نداشته است. بر عکس جمعيتهاي عظيم جهانسوم، نقش عمده را در توسعه شهرنشيني با حجم و ابعادي که از هر زمان ديگر بزرگتر است، ايفا ميکنند.
برخلاف شهرهاي اوايل دوران صنعتي، شهرهاي معاصر جهان سوم تلههاي مرگ نيستند. واقعيت اين است که در بسياري موارد، وضعيت بهداشتي آنها تقريباً به خوبي اوضاع شهرهاي امروزي ممالک صنعتي و به مراتب بهتر از وضعي است که از اين لحاظ در نواحي روستايي جهان سوم وجود دارد. شهر جهانسومي به طرزي خارج از تناسب از غلبه علم بر مرگ و مير در نواحي گرمسيري بهره برده، ولي در عين حال باروري ساکنان آن، چه با معيارهاي معاصر و چه با استانداردهاي تاريخي شهرهاي ممالک صنعتي، درسطح بسيار بالا باقي مانده است.
شهرنشيني فقط با آمار رشد شهري و افزايش نسبت جمعيت ساکن در شهرها شناخته ميشود. به تعبير جامعهشناساني چون «زيمل»، «پارک» و ديگر جامعهشناسان مکتب شيکاگو شهري شدن، شيوه تازهاي از زندگي را همراه خود دارد. زيرا اولاً: شهري شدن به عنوان شيوه زندگي متغير، همراه است با پذيرش شيوههاي نوين در زندگي چون حجم و تراکم زندگي شهري موجب گرايشهاي جديد در ميان ساکنين نسبت به يکديگر ميشود که نه تنها با صفات عقلانيت و حسابگري بلکه با بيتفاوتي و خويشتنداري مشخص ميشود و همچنين ابعاد جديد زندگي شهري متضمن تراکم و ناهمگوني ساکنين است. از طرفي ترکيب و آميختگي مردمان مختلف شکلهاي جديدي از تعامل ونيز اشکال تازهاي از فرهنگ را توليد ميكند. آميختگي اجتماعي هميشه خصلت موزون و متعادل ندارد بلکه همراه با ستيز و تعارض نيز هست.
بنابراين شهرنشيني به عنوان فرآيندي پويا مطرح است که طي آن شاهد نوعي انتقال و حرکت هستيم. اين فرآيند انتقالي حداقل در بردارندة دو نوع حرکت و تغيير است:
يکي حرکت و انتقال جمعيت از مناطق روستايي به مناطق شهري همراه با تغيير در کارکردها، به ويژه کارکرد اقتصاديشان و ديگري تغيير در شيوه زندگي، نظام ارزشي و هنجاريشدن اين فرآيند پويا امروزه به عنوان مسئلهاي جهاني مطرح است، چنانکه «گيدنز» معتقد است که شهرنشيني در قرن بيستم يک فرآيند جهاني است که جهان سوم به طور فزايندهاي به سوي آن کشيده شده است. تا قبل از 1900 تقريباً تمامي رشد شهرها در غرب به وقوع ميپيوست و پنجاه سال بعد شهرنشيني در جهان سوم نيز افزايش پيدا کرد. در سال 1957 فقط 39 درصد جمعيت جهان در شهرها زندگي ميکردند، ولي سازمان ملل پيشبيني كرده که در سال 2025 به ترتيب 63 درصد جمعيت جهان در شهرها و نيمي از جمعيت شهري آفريقا و جنوب آمريکا نيز به تنهايي بيش از کل جمعيت اروپاي 1957 خواهد بود.
منبع: سايت جامعه شناسي ايران
/خ