مکتب تفکیک بر این باور است که عقل، حقیقتی نوری و خارج از انسان است؛ برای اینکه اولا ویژگی عقل، ادراک و آگاهی است. حال اگر عقل، عین یا جزء نفس باشد، نفس انسان هیچگاه نباید غافل از خود باشد. در حالی که انسان در هنگام خواب از هستی خود غافل است، پس نفس گرفتار ظلمت و عقل، موجود آگاه و باشعوری است.[1] همانگونه که انسان در حال فراموشی و نسیان دارای نفس است، بنابراین نمیتوان عقل عین آگاهی را عین یا جزء نفس دانست ... .
تعداد کلمات 2879/ تخمین زمان مطالعه 15 دقیقه
میرزامهدی، شاگرد علامه نائینی، در سال 1340 قمری در مشهد درصدد طرح مباحث اعتقادی و معارف اسلامی خالص و ناب برآمد و در این میان توانست باب جدیدی از تعارض میان علوم بشری بهویژه عرفان و فلسفه با معارف اسلامی را بگشاید و عالمان برجستهای نظیر شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جواد تهرانی، میرزاحسنعلی مروارید، شیخ محمود حلبی و ... را در مکتب خود بپروراند. وفات میرزا در سال 1365 قمری سبب شد که شاگردانش با ارائه تقریرات و کتابهای استاد (مانند ابواب الهدی و مصباح الهدی) و تدوین بیانالفرقان (توسط شیخ مجتبی قزوینی) و میزانالمطالب و عارف صوفی چه میگوید (توسط میرزا جواد تهرانی) و تنبیهات حولالمبدأ و المعاد (توسط میرزا حسنعلی مروارید) و توحیدالامامه (توسط شیخ محمدباقر ملکی میانجی) و آثار استاد محمدرضا حکیمی و آیتالله سید جعفر سیدان، این اندیشه را به یک جریان فکری تبدیل کنند. البته نخستین بار، اصطلاح «تفکیک» را استاد حکیمی مطرح کرد و این جریان را به صورت نظاممند معرفی نمود. روش اصلی دینپژوهی این جریان را میتوان تفکیک و جداسازی قرآن و سنت اهل بیت از فلسفه یونان و عرفان و دستآوردهای معرفت بشری دانست. این جریان در آغاز راه با فلسفه، رویکرد ستیزهجویانه داشت، اما در دوره معاصر، معتدلانه با فلسفه و اندیشههای فلسفی برخورد میکند.[2]
جریان تفکیک، یکی از جریانهای مهم دینپژوهی و فکری به شمار میآید که زاییده جریان سنتی است. این جریان از آغاز پیدایش تا دوره معاصر، تطوراتی را پشت سر گذاشته است.
به نظر نگارنده میتوان سه دوره را برای مکتب تفکیک فرض کرد:
1. دوره نخست، دوره مرحوم میرزای اصفهانی و شاگردش مرحوم حلبی است.
2. دوره دوم، مکتب تفکیک را شاگردان دیگر میرزای اصفهانی، یعنی مرحوم آقامجتبی قزوینی و میرزاجوادآقای تهرانی شکل دادند و استاد حکیمی آن را معرفی کرد.
3. دوره سوم با تببینهای استاد سیدان تحقق یافت.
اندیشه جریان تفکیک دوره اول که مربوط به بحث علوم انسانی دینی است، به شرح ذیل بیان میگردد:
1. دوره نخست تفکیک به موسسان و متقدمان این مکتب برمیگردد؛ یعنی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شیخ محمود حلبی که نسبت فلسفه و اسلام یا معارف الهی با معارف بشری را متباین دانستهاند.
مرحوم میرزای اصفهانی، موسس تفکیک، میگوید: «فلاسفه اسلام، منهدمکنندگان اسلاماند و خادمان آن نیستند»،[3] و «تمام دستاوردهای شریعت با همه قواعد فلسفه، تناقض دارد»،[4] و «اصولا ابلیس با شکل برهانی قیاس خود را بیان کرد»[5] و «اعظم الحجب للمعرفه حجاب التعقل»[6]
حلبی نیز فلاسفه را منکر علمیخدای واقعی میداند،[7] و تعابیر بسیار گزندهای درباره عرفا مطرح میکند.[8]
مخالفت میرزای اصفهانی با عقل و تعقل برهان ان و لم به صراحت آمده است.[9] اصفهانی درباره نسبت علوم بشری با علوم الهی میگوید: «انه لا جامع بین العلوم البشریه و العلوم الجدیده الالهیه فی شی من الاشیاء حتی فی مدخلها و بابها»؛[10] یعنی مخالفت میرزامهدی اصفهانی نه تنها با تعقل، بلکه با تمام معارف بشری آشکار است. وی، هیچ وجه جامعی میان علوم بشری و علوم الهی را نمیپذیرد و حتی علوم بشری را مباین علوم الهی میداند.[11] میرزای اصفهانی، پرهیز از علوم اصطلاحی و علوم بشری را شرط شناخت حقیقی میداند و از آنها به موهومات علمیه اصطلاحیه یاد میکند.[12] معارف بشری به اعتقاد وی، جهالت و ضلالت و معلومات آنها، در حقیقت، مجهولاتاند.[13]
2. مکتب تفکیک بر این باور است که عقل، حقیقتی نوری و خارج از انسان است؛ برای اینکه اولا ویژگی عقل، ادراک و آگاهی است. حال اگر عقل عین یا جزء نفس باشد، نفس انسان هیچگاه نباید غافل از خود باشد؛ در حالی که انسان در هنگام خواب از هستی خود غافل است، پس نفس گرفتار ظلمت و عقل، موجود آگاه و باشعوری است.[14] همانگونه که انسان در حال فراموشی و نسیان دارای نفس است، بنابراین نمیتوان عقل عین آگاهی را عین یا جزء نفس دانست.[15]
مکتب تفکیک برای اثبات ادعای خود مبنی بر غیریت عقل با نفس، به روایاتی مانند: «الا و مثل العقل فی القلب کمثل السراج فی وسط البیت» و آیاتی مانند: «و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور» تمسک میکند.[16]
3. مقصود از عقل در مکتب تفکیک، نور صریح و موجود خارجی و مجرد از ماده و عوارض ماده و خارج از حقیقت انسان و معلوم و معقولات است که خداوند بر ارواح انسانی افاضه میکند و برای دارندهاش، ظاهر بذاته و مظهر لغیره است؛ به گونهای که به وسیله آن، حسن و قبح افعال و جزئیات شناخته میشود. این نعمت الهی، حجت ذاتی و الهی داشته، معصوم بالذات و ممتنع الخطاء است.[17] برخی از بزرگان تفکیک، برای اثبات حجیت بالذات عقل به استحاله دور و تسلسل تمسک کردهاند.[18] حجیت ذاتی عقل، به نظر این طایفه، منافاتی با خطای عاقل به جهت بهره نبردن از عقل و غلبه هوای نفس ندارد. حقیقت علم و عقل در این مکتب، یکی است و اختلاف آن دو، به این است که حقیقت نوری را از جهت کاشفیت حسن و قبح اشیا که موجب حسن و قبح آنها گردد، تعبیر به «عقل» نمایند و این حقیقت نوری را از جهت ظهور به ذات و مظهریت اشیا «علم» نامند.[19]
4. مکتب تفکیک، یقین و قطع منطقی را تنها افادهکننده علم حصولی میداند و سنخ و حقیقت آن را امری نوری و ظاهر بذاته و مظهر لغیره نمیداند و بر این باور است که این یقین، توان کشف ذات خود را ندارد، چه رسد به اینکه بخواهد معلومش را آشکار سازد. وقتی حجیت قطع منطقی، ذاتی نباشد، باید از طریق دیگر و حجیت ذاتی دیگری، یعنی نقل و شرع، حجیت آن اثبات گردد.[20]
5. میرزای اصفهانی با عقل منطقی و فلسفی و قواعد آن، مانند علیت، سنخیت و جعل وجود یا ماهیت، مخالفت کرده و بر این اساس روش برهانی را برای معرفت الهی ناتمام میشمارد و معرفت خداوند متعال را فطری و بدیهی، نه استدلالی معرفی میکند؛ برای اینکه وجود خداوند امری مشکوک و مجهول نیست تا محتاج اثبات و اقامه برهان انّ و لمّ باشد.[21]
6. میرزای اصفهانی، تنها یقین حاصل از کتاب و سنت را حجت دانسته، حجیت یقین در اصول و فروع ذاتی را نمیداند.[22]
7. میرزای اصفهانی، گفتمان خود را بر خلاف گفتمان فلسفه و عرفان، گفتمان اصحاب ائمه و فقها و اسلام اصیل میداند. به گمان وی، اصحاب ائمه با این گفتمان، از اهل فلسفه و عرفان اعراض کرده، به بطلانشان فتوا میدادند.[23] این ادعای تفکیکیان بیدلیل و خالی از اثبات است، زیرا مراجعه به آثار و سخنان بزرگانی مانند هشام بن حکم و مومنالطاق و فضل بن شاذان و شیخ مفید و سیدمرتضی و شیخ طوسی و مانند ایشان نشان میدهد به بدیهیات عقل نظری و عقل عملی اعتقاد داشته، با استفاده از بدیهیاتی، مانند اصل استحاله تنافض و اصل علیت به ارائه براهین اثبات وجود خدا همچون برهان حدوث میپرداختند و بهکارگیری این روش معرفتی که مخالف تفکیک دوره اولیه است، برگرفته از سخنان اهل بیت است.
8. دیدگاه تفکیک متقدم، شباهت بسیاری باترتولیان و نصگرایان و ایمانگرایان مسیحی همچون آگوستین و آنسلم دارد – که بدون تفکر عقلانی، مردم را به ایمان دعوت میکردند.
سخنان گفتمان تفکیک متقدم نشان میدهد معرفت عقلی به معنای پذیرفته شده این مکتب به نصگرایی برمیگردد.
9. قواعد منطق که میرزای اصفهانی آنها را انکار میکند، زاییده فطرت آدمیاند که طبیعت هر انسانی بدان دست مییابد؛ حال چگونه مدعیان فطرت به نفی امور زاییده فطرت میپردازند؟ علاوه بر اینکه قواعد منطقی و معرفتشناختی به گونهای هستند که منکرش به ناچار در مدلّل ساختن انکارش باید به آن روی آورد؛ توضیح اینکه منکران شکل اول قیاس اقترانی یا قیاس استثنایی ناچارند به همین شکلها تمسک جویند و منکران اصل تناقض نیز در نفی محال بودن اجتماع نقیضین یا تشکیک در آن، به همین اصل تمسک میجویند.
همانگونه که خوانندگان عزیز ملاحظه کردند، بزرگان مکتب تفکیک برای حجیت ذاتی عقل، به استحاله دور و تسلسلی تمسک کردند که خود آنها به اصل تناقض نیازمندند؛ بنابراین حجیت عقل منطقی (به لحاظ شکل و محتوا)، ذاتی است و انکارش مستلزم اثبات است؛ علاوه بر اینکه آیات قرآن و روایات برای اثبات وجود خدا و توحید نیز به براهین حصولی تمسک کردهاند؛[24] به ویژه اینکه مکتب تفکیک بر معرفت فطری تاکید میورزد و بر این باورند که تنها راه تحصیل این معرفت، هدایتگری پیامبران است.[25]
10. یکی از روشهای کسب معرفت نزد مکتب تفکیک، فطرت است، البته بدون اینکه به تبیین و تعریف فطرت بپردازند، میگویند: «اساس دعوه الشارع الی المعرفه الفطریه و طریقها العباده لاالبرهان الان و اللم»[26] «الاحکام الفطریه ثابته فی فطره العقلاء کلیه»[27] «الیقین الحاصل من المنشا العقلائی حجه بالفطره» و البته طریق عقلایی، رویت متیقن است.[28] «ان الیقین انما یکون حجه اذا حصل من منشا عقلائی لا کقطع القطاع و الوسواس فان هذا لیس بحجه بالفطره».[29]
مرحوم اصفهانی، در مقام استدلال به قیاس استثنایی تمسک میکند و میگوید: «اگر مبنای شریعت نبوی بر معرفت اکتسابی بود، باید انسانها را به آن فرا میخواند تا از طریق برهان، معرفت اجمالی و تفصیلی را فراگیرند».[30] معرفت فطری به تذکر و تنبه نیاز دارد.[31]
بیشتر بخوانید: مبانی معرفت شناختی مکتب تفکیک
11. معرفت حسی، یکی دیگر از روشهای معتبر تفکیکیان است. مدافعان این مکتب اعم از دوران گذشته و معاصر، بر حجیت این روش اصرار میورزند و امور حسی را جزء حجتهای فطری عقلایی میشمارند و حجیت خبر ثقه را مبتنی بر معتبر دانستن ادراک حسی دانستهاند.[32]
12. عقل نیز از روشهای معرفت است، اما عقلی که پیامبران تایید کرده باشند و از آن به عقل سلیم مستقیم تعبیر میشود. البته، آسانترین راه برای کشف مستقلات عقلیه، مراجعه به فرمایشهای پیامبران است.[33] بر این اساس، قطع و یقین، حجیت ذاتی ندارد، مگر اینکه از طریق کتاب و سنت باشد؛[34] زیرا مقدمات یقینی بر یقین غیرنوری استوار است و امکان کشف مطابقت آن با واقع منتفی است.[35] البته عقلا به لحاظ کارکردی و عملی به قطعیات و علوم حصولی خود عمل میکنند، ولی نباید این کارکرد عملی را به معنای مطابقت با واقع دانست.[36]
13. مکتب تفکیک نه مشرب اخباری گری افراطی را – که مطلقا به نفی عقل میپردازد – قبول دارد و نه با مرام عقل گرایی فلسفی همراه است، بلکه میخواهد راه میانه ای طی کند که عقل نوری و عقل تایید شده کتاب و سنت است.
عقل نوری به تعبیر میرزامهدی اصفهانی، ظاهر بالذات است و حیث ذاتی آن این است که خوب و بد افعال اختیاری و واقعیتهای خارجی را کشف میکند.[37] این معنای عقل برگرفته از شریعت است که با عقل فلسفی مغایرت دارد، زیرا عقل فلسفی با نفس انسانی اتحاد دارد؛ در حالی که عقل نوری، مجرد است و نفس مادی و ظلمانی است و قیام عقل نوری برای نفس قیام صدوری است.
14. اهل تفکیک، عقل فطری را جایگزین عقل فلسفی میدانند. واقعیت عقل فطری، امری نوری و مجرد و بسیط و مستقل بالذات است.[38] اگر انسانی به خداوند سبحان و پیامبرش ایمان آورد، به اندازه بهرهمندی از ایمان و عمل صالح، از نور عقل بهره خواهد برد.[39] این عقل، حجیت ذاتی دارد و امور دیگر باید با آن ارزیابی گردد که در غیر این صورت، تسلسل لازم میآید؛[40] البته این عقل تنها در اثبات وجود خدا و ضرورت بعثت پیامبران و حسن و قبح افعال برای ورود به شریعت کاربرد دارد و عقل فطری پس از پذیرش شریعت باید در خدمت آن به ابزار فهم دین بپردازد.[41] اما عقل فلسفی نه در مرتبه قبل از شریعت مصون از خطاست – به دلیل اختلافات فراوان فلاسفه[42] و نه بعد از پذیرش شریعت قابلیت اعتماد دارد؛ به دلیل واسطه مفهومی میان عالم و معلوم.[43]
15. تفکیکیان در عین همراهی با عقل، به مخالفت با عقل فلسفی میپردازند، ولی تبیین نمیکنند که چه تفاوتی میان این دو مدل عقلی وجود دارد. مخالفت مرحوم میرزای اصفهانی درباره عقل قیاسی هم جای تعجب دارد. قرآن، به تعبیر علامه طباطبایی، نه تنها عقل را از اعتبار ساقط نکرده است، بلکه اعتبار قرآن و کلام خدا بودن آن به وسیله عقل ثابت میگردد. خداوند سبحان در مقام حجیت عقل میفرماید: «رُّسُلا مُّبشّرین و مُنذرین لَئِلا یکونَ للناس علی الله حجهُ بعد الرّسلِ و کان الله عزیزا حکیما»؛ یعنی: پیامبرانی مژدهدهنده و بیمدهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا پیروزمند و حکیم است.[44] و نیز: «قل أرءیتم ما تدعونَ من دون الله أَرونی ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرک فی السّماوات ائتونی بکتاب من قبلِ هذا او اثره من علم ان کنتم صدقین»؛[45] یعنی: به آنان بگو: این معبودهایی که غیر از خدا پرستش میکردید، به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده؟ یا شرکتی در آفرینش آسمان دارند؟ کتابهایی آسمانی پیشاپیش از اینجا یا اثر علمی از گذشتگان برای من بیفکند، اگر راست میگویید.
این آیات و روایاتی که حجت را به حجت ظاهری و حجت باطنی تقسیم میکنند، به خوبی بر حجیت عقل مستقل – و بدون نیاز به حجت وحیانی – دلالت دارند. آیاتی همچون: «انتم تخلقونه ام نحن الخالقون» یا «لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا»، نیز برهان سبر و تقسیم در سوره نوح آیه 48 و برخی روایات توحید صدوق، مانند «واحد لا بالعدد و برهان صرف الشیء»،[46] هم بر هماهنگی پارهای از آرای فلسفی با متون دینی حکایت دارند و اصولا، راه تشخیص معرفت حصولی و معیار معرفت صحیح از سقیم، بدیهیات عقلی است که اهل تفکیک متاخر و اعتدالی نیز ناچار به پذیرش آن شدهاند.
16. مطلب قابل توجه اینکه: گرایش تفکیک متقدم و افراطی و دوره تاسیس، با عقل استدلالگر مخالفت میکند و قیاس منطقی را ابزار شیطان معرفی مینماید، در حالی که بسیاری از مدعیان اهل تفکیک، آمیخته با شکلهای منطقی و استدلالهای فلسفی است، هرچند با مغالطه همراه است. برای نمونه، مرحوم میرزای اصفهانی برای ابطال قیاس منطقی از شکل قیاسی بهره میبرد، هر چند بین قیاس تمثیلی و قیاس منطقی خلط میکند و قیاس تمثیلی شیطان را با قیاس منطقی یکسان میپندارد.
17. این طایفه، بدون بهره گیری از عقل مستقل و قبل از ورود به شریعت، چگونه تشخیص میدهند به معرفت صحیح دست یافتهاند. این اشکال وقتی قوت میگیرد که متوجه شویم دستآورد عقل فطری (به اصطلاح مکتب تفکیک)، علم حصولی است و بدون شک، علم حصولی، خطابردار است و برای تشخیص صحت و سقم معرفت حصولی، وجود معیار ضرورت دارد.
18. منظور از تفکیک، اگر تفکیک اصطلاحات فلسفه از دین یا همسطح نبودن فیلسوفان با پیشوایان دیدن است، سخن صحیحی است، اما فقها هم با پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) همسطح نیستند و اهل تفکیک به گونهای سخن میگویند که گویی درک آنها همیشه مطابق دین است. اگر منظور از تفکیک، در برابر تأویل است، ما هم با تأویلات مخالف ظواهر متون دینی، مخالف هستیم و به همین دلیل است که ملاصدرا میگوید: «حاشا الشریعه الالهیه البیضاء ان تکون احکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه، تبا لفلسفه تکون قوانینها غیرمطابقه للکتاب و السنه».[47] البته نگارنده بر این باور نیست که تأویلات در حکمت متعالیه صورت نگرفته است؛ به هر حال هر عالمی ممکن است گرفتار خطای معرفتی شود، ولی این سخن، مطلبی است و خطای روششناختی مطلبی دیگر؛ مانند تأویلات افرادی همچون ملاعبدالرزاق قاسانی. وی در مقدمه کتاب تفسیرش توضیح داده که مطالب این کتاب ذوقیات است نه تفسیر؛ برای اینکه در غیر این صورت، گرفتار روایات «من فسر القرآن برایه فقد کفر» میشویم.
19. اشکال دیگر به مکتب تفکیک این است که چرا قیاس، باطل است؟ پاسخ آنها، این است که قیاس بر اصل علیت مبتنی است و اصل علیت هم باطل است؛ در حالی که انکار اصل علیت، مستلزم انکار اصل تناقض است و انکار تناقض مستلزم اثبات آن است.
20. مکتب تفکیک بر این باور است که عقل، حقیقتی بیرون از ذات انسان است، در حالی که آیاتی مانند: «افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون»،[48] «جحدوا بها و استیقنتها انفسهم»[49] و «لهم قلوب لایفقهون»[50] و نیز روایاتی مانند روایت امام علی (ع) که میفرماید: «لاتدرکه العیون فی مشاهده الابصار و لکن راته القلوب بحقایق الایمان»[51] و روایت موسی بن جعفر (ع) که به هشام فرمود: «یا هشام ان الله یقول: "ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب"، یعنی العقل»[52] و ادله نقلی دیگر، بر این دلالت دارد که قلب و عقل از ساحتهای درونی انسان است.
21. مردود ساختن و نفی تقلید در فلسفه و انجام تحقیقات اجتهادی در مباحث فلسفی، سخن صحیحی است، ولی دو نکته را نباید فراموش کرد: یکی اینکه تفکیکیان هم نباید گرفتار حجاب علمای خود شوند و حقیقت را فدای رأی شخصیت کنند. البته بحث ما در نیت و غرض تفکیکیان نیست، ولی آنها هم نباید گرفتار مغالطه انگیزه و انگیخته شوند. دوم اینکه همانگونه که امام صادق (ع) به نقل از پیامبر (ص) میفرماید: «داناترین مردمان کسی است که دانش دیگران را با دانش خویش جمع کند»،[53] باید آرای دیگران را جستجو کرد و با معیار سنجش به ارزیابی آنها پرداخت.[54] ظهور آیه را با روایات سازگار میداند.[55]
نمایش پی نوشت ها:
[1] همو، ابواب الهدی، ص 82.
[2] ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، جریان شناسی فکری ایران معاصر، گفتار چهارم.
[3] فلاسفه الاسلامهادمون للاسلام و لیسوا بخادمین له (میرزا مهدی اصفهانی؛ تقریرات؛ ص 25)
[4] لتری ما قضه کل ما جاء به الشریعه مع جمیع قواعد الفلسفه (همان، ص 178)
[5] ان قیاس ابلیس کان بصوره البرهان (میرزا مهدی اصفهانی، مصباح الهدی، ص 11)
[6] میرزا مهدی اصفهانی، تقریرات؛ ص 23.
[7] میرزا مهدی اصفهانی، دروس معارف الهیه، درس 39.
[8] همان، درس 47.
[9] میرزامهدی اصفهانی، تقریرات صص 14 و 29-22.
[10] همو، ابواب الهدی، ص 13-12.
[11] همو، معارف القرآن، ص 39.
[12] همو، تقریرات، ص 104 و ابواب الهدی، ص 127.
[13] همو، معارف القرآن، ص 6.
[14] همو، ابواب الهدی، ص 82.
[15] شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان؛ ج 3، ص 61-60.
[16] همو، ابواب الهدی، ص 87.
[17] ر.ک: میرزا مهدی اصفهانی، ابواب الهدی، ص 55. همو، مصباح الهدی، ص 24. شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان فی توحید القرآن؛ ص 150. محمدباقر ملکی میانجی، توحید الامامه، ص 38. میرزاحسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدا و المعاد؛ ص 26. میرزاجوادآقا تهرانی؛ میزان المطالب، ص 304.
[18] میرزاحسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدا و المعاد، ص 34.
[19] شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان فی توحید القرآن، ص 59-58. نیز ر.ک: میرزاجوادآقاتهرانی؛ میزان المطالب، ص 304. محمدباقر ملکی میانجی؛ توحید الامامه، ص 45. میرزاحسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدا و المعاد، ص 26.
[20] محمدباقر ملکی میانجی، توحیدالامامه؛ ص 48 و 92. میرزامهدی اصفهانی، ابواب الهدی، ص 69. همو، مصباح الهدی، ص 21.
[21] میزامهدی اصفهانی، تقریرات، نسخه مخطوط، ص 34-13. محمدباقر ملکی میانجی، توحیدالامامه، ص 77.
[22] میرزا مهدی اصفهانی، تقریرات، ص 17. همو، مصباح الهدی، ص 21. همو، معارف القرآن، ص 82.
[23] میرزامهدی اصفهانی، ابواب الهدی، صص 6 و 40 و 44.
[24] محمدحسین طباطبایی، مجموعه مقالات فارسی، ج 2، ص 86-85.
[25] میرزاحسنعلی مروارید، تنبیهات حول البمدا و المعاد، ص 108.
[26] میرزامهدی اصفهانی، تقریرات، ص 28، (برهان انی و لمی)
[27] همو، المواهب السنیه، ص 35.
[28] همو، مصباح الهدی، ص 21.
[29] همان.
[30] همو، تقریرات، ص 23.
[31] همان، ص 24.
[32] همان، ص 17. همو، مصباح الهدی، ص 50.
[33] همو، تقریرات، ص 17.
[34] همو، مصباح الهدی، ص 21.
[35] میرزامهدی اصفهانی، اعجازالقرآن، ص 8.
[36] محمدباقر ملکی میانجی، توحید الامامه، ص 20.
[37] میرزامهدی اصفهانی، اعجازالقرآن، ص 7.
[38] میرزامهدی اصفهانی، ابواب الهدی، ص 55. همو، مصباح الهدی، ص 6-4.
[39] شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، ج 1، ص 57. محمدباقر ملکی میانجی، توحید الامامه، ص 37.
[40] میرزامهدی اصفهانی، تقریرات، ج 2، ص 1.
[41] محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک، صص 162 و 98-97.
[42] شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، ج 1، ص 6.
[43] نقد و نظر، شماره 3 و 4.
[44] نساء، 165.
[45] احقاف، 4.
[46] شیخ صدوق، تونحید، 146.
[47] ملاصدرا، اسفار، ج 8، ص 303.
[48] حج، 46.
[49] نمل، 14.
[50] اعراف، 179.
[51] محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 131.
[52] همان، ص 24.
[53] محمدرضا حکیمی، الحیاه،ترجمه احمد آرام، ج 1، ص 66.
[54] عبدالحسین خسروپناه، جریان شناسی فکری ایران معاصر، گفتار چهارم.
[55] محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 12، ص 328-326.