چرا کارآفرینی مهم است؟

کارآفرینی از طریق معرفی شرکت‌های بسیار کارآمد، افزایش رقابت در میان کسب و کارهای فعال و به بیرون‌راندن شرکت‌هایی که بهره‌وری بالایی ندارند، خون تازه‌ای در رگ‌های اقتصاد تزریق می‌کند.
يکشنبه، 28 مرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرا کارآفرینی مهم است؟
کارآفرینی خون تازه‌ای در رگ‌های اقتصاد تزریق می‌کند
 
چکیده
کارآفرینی از طریق معرفی شرکت‌های بسیار کارآمد، افزایش رقابت در میان کسب و کارهای فعال و به بیرون‌راندن شرکت‌هایی که بهره‌وری بالایی ندارند، خون تازه‌ای در رگ‌های اقتصاد تزریق می‌کند. شکل‌گیری یک کسب و کار جدید که ما در یک مفهوم گسترده به آن کارآفرینی می‌گوییم، یکی از اجزای کلیدی و حیاتی فرایند کارآیی تخصیص یافته است. در این مقاله به بررسی اهمیت کارآفرینی در اقتصاد و اشتغال و معیشت افراد یک کشور، پرداخته می‌شود.

تعداد کلمات 2039/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
چرا کارآفرینی مهم است؟
نویسنده: مجموعه مولفین مرکز کارآفرینی ایالات متحده
مترجم: محمدصادق جمشیدی اردشیری

چرا کارآفرینی مهم است

کارآفرینی در طی تاریخ اقتصاد مدرن، منبع حقیقی نوآوری رادیکال (بنیادی) در بخش های مختلف اقتصادی بوده است – ساخت هواپیما، سازه‌های ریلی، خودروها، کالاهای الکتریکی، تلگراف و تلفن، رایانه، دستگاه‌های تصفیه هوا و موارد زیادی که می‌توان ذکر کرد - که نه تنها زندگی مصرف‌کنندگان را دچار تحولی شگرف کرده است، بلکه هم‌چنین برای صنایع دیگر تبدیل به بستری شده است که در مجموع، کل اقتصاد را به صورت بنیادی دست‌خوش تغییر کرده است. "رابرت لیتان و کارل شرام"
ایالات متحده از مشکل رشد اقتصادی رنج می‌برد. طی سال‌های 1960 تا 1990، اقتصاد ایالات متحده با در نظر گرفتن نرخ تورم، با نرخ سالانه 3.3 درصد رشد داشته است، در حالی که طی همین مدت، نرخ سالانه اشتغال به کار در حدود 2.3 درصد بوده است. از آن زمان تاکنون، تحقیقات نشان می‌دهد که طی سال‌های 2000 و 2016 مقدار هر دو فاکتور، به طرز چشم‌گیری، به طور میانگین و به ترتیب 1.9 درصد و 0.7 درصد کاهش یافته است.
به طریق مشابه، رشد بهره‌وری نیروی کار که میزان کارآیی اقتصادی را نشان می‌دهد و هم‌چنین به عنوان عامل فعالیت های نوآورانه شناخته می‌شود تا میانگین رشد سالانه ی 0.9 درصد در سال کاهش یافته است که در مقایسه با میانگین 2.2 درصدی رشد در خلال 5 دهه ی گذشته (1960 تا 2000)، بیانگر تفاوت قابل ملاحظه ای می‌باشد. به بیان دیگر، نرخی که طی آن یک اقتصاد به ازای مقادیر ثابتی از ورودی، خروجی بیشتری را تحویل می‌دهد – که عامل کلیدی برای رشد بلند مدت اقتصادی و افزایش استانداردهای زندگی در یک جامعه است، به صورت چشم‌گیری کاهش یافته است.
به شکل مشخصی در درون موتور اقتصادی، قطعات معیوبی وجود دارند و ما برای این‌که مطمئن شویم رونق اقتصادی در حال حاضر و آینده ادامه خواهد یافت، ومهم‌تر از آن اطمینان از مشارکت گسترده در امر رونق اقتصادی، می‌بایست این جریان‌های معیوب را معکوس نماییم. به چندین دلیل، یک برنامه ی برای احیای کارآفرینی در ایالات متحده برای دستیابی به اهداف ملی، بسیار حیاتی است زیرا:
1. کارآفرینی موجب بهبود بهره‌وری خواهد شد: کارآفرینی از طریق معرفی شرکت‌های بسیار کارآمد، افزایش رقابت در میان کسب و کارهای فعال و به بیرون راندن شرکت‌هایی که بهره‌وری بالایی ندارند، خون تازه ای در رگ‌های اقتصاد تزریق می‌کند.
2. کارآفرینی موجب خلق نوآوری می‌شود: شرکت های جدید به صورت گسترده، مسئول تجاری‌سازی نوآوری های نوین هستند به‌ویژه نوآوری های بنیادین که موجبات خلق یک بازار کاملا جدید را فراهم می‌آورند و یا این‌که در بازارهای فعلی، انقلابی به پا می‌کنند.
3. کارآفرینی موجب ایجاد شغل های جدید می‌شود: کسب و کارهای جوان و تازه تاسیس، نه کسب و کارهای کوچک، موتورهای تولید مشاغل جدید در صنعت هستند.


بهبود بهره‌وری از طریق کارآفرینی

در طی سال‌های متمادی در تاریخ اقتصاد، به صورت گسترده‌ای این‌گونه فرض شده است که رشد اقتصادی، به دلیل ارتقا و بهبود یک یا هر دو عامل کلیدی تشکیل دهنده‌ی اقتصاد، یعنی کار و سرمایه، رخ می‌دهد. برای اقتصادی که می‌خواست رشد کند، این‌گونه فرض می‌شد که یا بازار کار می‌بایست توسعه پیدا کند یا این‌که به طریقی، شدت سرمایه‌گذاری عاملان افزایش یابد.
اما در سال 1957 اقتصاد دان آمریکایی رابرت سولو، نشان داد که بیشترین اثر رشد اقتصادی را نمی‌توان به افزایش کار یا سرمایه نسبت داد، بلکه می‌توان این رشد را به افزایش بهره‌وری، یعنی کسب خروجی بیشتر به ازای مقدار معینی از ورودی، ناشی از نوآوری نسبت داد. هنگامی‌که کسب و کارها و نیروی کار کاراتر می‌شوند، هزینه ها کاهش می‌یابد، درآمد و حاشیه سود افزایش می‌یابد، تقاضا برای محصولات زیاد می‌شود و رشد اقتصادی و ایجاد شغل شدت می‌یابد.شکل‌گیری یک کسب و کار جدید که ما در یک مفهوم گسترده به آن کارآفرینی می‌گوییم، یکی از اجزای کلیدی و حیاتی فرایند کارآیی تخصیص یافته است. چرا؟ زیرا وقتی یک کسب و کار جدید به بازار وارد می‌شود، شرکت‌های باسابقه، محصولات و روش های تولید و توزیع را به چالش می‌کشد؛ آن‌ها در فرایند ایجاد، چیزی جدید یا بهبود یافته را به بازار عرضه می‌کنند و ظهور آن‌ها در بازار موجب ارتقای محیط رقابتی می‌شود.
معرفی بهره‌وری بر پایه نوآوری توسط سولو به عنوان عامل مهم در رشد اقتصادی تا کنون توسط اقتصاددانان بسیاری، مطرح و تکرار شده است. پل کروگمن، برنده جایزه‌ی نوبل اقتصاد، با خلاصه کردن آن‌چه که تاکنون در باره‌ی عوامل موثر بر رشد اقتصادی مطرح شده است، طی مشاهدات خود این چنین بیان کرد:
"بهره‌وری در کوتاه مدت و به تنهایی، همه چیز نیست اما در یک نگاه بلند مدت تقریبا همه چیز است. توانایی یک کشور در ارتقای استانداردهای زندگی در طول زمان، تقریبا و به طور کلی مبتنی بر توانایی آن در افزایش خروجی هر نیروی کار است".
اگر این گفته صحیح باشد، سوالی که این‌جا مطرح می‌شود این است که چه عواملی موجب رشد بهره‌وری خواهند شد؟ تاکنون، دو حوزه ی گسترده در ادبیات اقتصادی مورد بحث قرار گرفته اند.
اولین حوزه مربوط به "کارایی" است، یا روشی که طی آن، عوامل تولید گرد هم جمع آمده اند. یک اقتصاد کارا در مقایسه با یک اقتصاد ناکارآمد، به ازای مقادیر معینی از ورودی (کار، سرمایه، تکنولوژی)، سطوح بالاتری از خروجی را تولید می‌کنند. در اصل رشد بهره‌وری به معنی دستیابی به اهداف بیشتر با منابع کمتر است.
یک بعد کلیدی این کارایی، "کارآیی تخصیص یافته" – توانایی منابع کار و سرمایه، برای جابه‌جایی آزادانه به منظور اختصاص یافتن در محلی که بیشترین سودمندی را دارد – است. در اقتصادی که کارآیی تخصیص یافته در سطح بالایی قرار دارد، کسب و کارهایی که بیشترین بهره‌وری را دارند در فضای رقابتی باقی می‌مانند و رشد می‌کنند، در حالی که شرکت‌هایی که بهره‌وری پایین تری دارند، ضعیف‌تر می‌شوند و یا این‌که مجبور می‌شوند درب کارخانه های خود را ببندند؛ مثلا در ورزش، برای موفقیت نیازمند این هستید که مطمئن شوید بهترین بازیکنان شما در میدان مسابقه حضور دارند و بازیکنان درجه 2 یا 3 مجبور به نیمکت‌نشینی می‌شوند. در واقع فرایند متوالی تولد، مرگ، رشد و زوال کسب و کارها، کاملا طبیعی و نتیجه‌ی رقابت سالم است که یک پیامد مطلوب اقتصاد مدرن محسوب می‌شود و باعث می‌شود که بازارها در محیطی رقابتی، فعال و پر از انرژی و تفکرات تازه، باقی بمانند.
شکل‌گیری یک کسب و کار جدید که ما در یک مفهوم گسترده به آن کارآفرینی می‌گوییم، یکی از اجزای کلیدی و حیاتی فرایند کارآیی تخصیص یافته است. چرا؟ زیرا وقتی یک کسب و کار جدید به بازار وارد می‌شود، شرکت‌های باسابقه، محصولات و روش های تولید و توزیع را به چالش می‌کشد؛ آن‌ها در فرایند ایجاد، چیزی جدید یا بهبود یافته را به بازار عرضه می‌کنند و ظهور آن‌ها در بازار موجب ارتقای محیط رقابتی می‌شود.

 

کارآیی تخصیص تا چه حد اهمیت دارد؟

خوب علیرغم اینکه کارآیی تخصیص یافته نسبت به بخش بهره‌وری که مبتنی بر انقلابهای تکنولوژیکی نوآورانه است، جذابیت کمتری دارد اما کارآیی تخصیص یافته در بهبود عملکرد اقتصاد کلان به اندازه کافی مهم است. در حقیقت، گروهی از اقتصاددانان پیشرو به این نتیجه رسیده‌اند که کاهش در کارآیی تخصیص یافته در ایالات متحده در خلال دو دهه‌ی اخیر، دلیل اصلی کاهش در رشد بهره‌وری بوده است که در طی این مدت رخ داده است؛ و این کاهش، در نرخ شرکت‌های نوپا که نشان دهنده‌ی نرخ کارآفرینی است، تنها عامل مهم است که به این کاهش دامن زده است.
 

بیشتر بخوانید: کارآفرینی


کارآفرینی باعث نوآوری می‌شود

دومین و مهم‌ترین نیرویی که موجب رشد بهره‌وری می‌شود، نوآوری است که به معنای پیشبرد تکنولوژی‌های جدید، خلق چیزی بدیع یا بهبود یافته و یا روش انجام کارها به شیوه‌ای بهتر از قبل است. نوآوری در عین این‌که ورودی‌های عوامل اقتصادی مانند کار و سرمایه را ثابت نگه می‌دارد، باعث افزایش ظرفیت بهره‌وری در یک اقتصاد می‌شود. رشد بهره‌وری موجب افزایش در اسباب رفاهی یک جامعه و بهبود استانداردهای زندگی می‌شود و یک منبع مهم برای رونق اقتصادی بلند مدت در یک اقتصاد می‌شود.
اگر نوآوری موجب افزایش بهره‌وری می‌شود، چه چیزی باعث افزایش نوآوری می‌شود؟ اگر بخواهیم به صورت ساده و مختصر بگوییم، ایده‌ها و دانش جدید و اگر بخواهیم به صورت دقیق‌تر بگوییم، تجاری سازی ایده‌ها و دانش‌های مفید.
جوزف شومپیتر در تحقیق بنیادی خود در زمینه رشد اقتصادی در سال 1942، در مورد پدیده‌ای به نام "تخریب خلاق" که نوآوری طبق تعریف او نیرویی مداخله‌گر و برهم زننده و ثابت است که برای پیشرفت اقتصاد امری ضروری است، صحبت به میان آورده است که خصیصه‌ی اصلی اقتصاد سرمایه‌داری است. شومپیتر هم‌چنین درباره‌ی نقش محوری کارآفرینی در ایجاد تغییرات بیان کرده که:
" ... عملکرد کارآفرین در یک اقتصاد عبارت است از اصلاح یا زیر و رو کردن الگوهای بهره‌وری با استفاده از ابداع یا به طور کلی‌تر، امکان به کار‌گیری یک تکنولوژی استفاده نشده برای تولید یک کالا یا محصول جدید، یا استفاده از تکنولوژی‌های قدیمی‌ برای مقاصد جدید با استفاده از بهره‌بردای از منابع و مواد اولیه، یا کاربردهای جدید برای محصولات با سازماندهی مجدد یک صنعت و یا غیره."
به بیان دیگر، اقتصادها عموما متکی بر بهبود مستمر و رقابت طاقت‌فرسا هستند و آن‌ها بدون نوآوری، مخصوصا نوآوری دگرگون شونده یا برهم زننده، هیچ‌گونه پیشرفتی را تجربه نخواهند کرد؛ و این‌ گونه‌های نوآوری، تکیه‌ی زیادی بر فعالیت‌های کارآفرینان دارند.
مدارک و شواهد بسیار زیادی وجود دارند که از این دیدگاه حمایت می‌کنند. کارآفرینان نقش انکار‌ناپذیری در تجاری‌سازی محصولات جدید دارند و هم‌چنین نقش حیاتی در نوآوری‌های دگرگون شونده که وارد محیط اقتصادی می‌شوند، ایفا می‌کنند. همان‌گونه که رابرت لیتان و کارل شرام خاطر نشان کرده‌اند:
" ... کارآفرینی در طی تاریخ اقتصاد مدرن، منبع حقیقی نوآوری رادیکال (بنیادی) در بخش‌های مختلف اقتصادی بوده است – ساخت هواپیما، سازه‌های ریلی، خودروها، کالاهای الکتریکی، تلگراف و تلفن، رایانه، دستگاه‌های تصفیه هوا و موارد زیادی که می‌توان ذکر کرد - که نه تنها زندگی مصرف‌کنندگان را دچار تحولی شگرف کرده است، بلکه هم‌چنین برای صنایع دیگر تبدیل به بستری شده است که در مجموع، کل اقتصاد را به صورت بنیادی دست‌خوش تغییر کرده است. "
 

کارآفرینی باعث خلق مشاغل جدید می‌شود

در خلال عصر صنعتی، تفکر صرفه به مقیاس اقتصادی (تولید بیشتر و در مقیاس بزرگ‌تر به منظور کاهش هزینه‌ها و قیمت تمام شده) و این‌که بزرگ‌تر بهتر است، تفکر رایج بوده است و کسب و کارهای بزرگ، افراد زیادی را استخدام می‌کردند. با کاهش تولیدات و حرکت اقتصادها به سمت و سوی فعالیت‌های دانش‌بنیان، این تفکر دست‌خوش تغییر قرار گرفت که باعث شد طی دهه‌ی 1970، کسب و کارهای کوچک‌تر و چالاک‌تر، به طور گسترده‌ای در اقتصاد ایالات متحده ظهور و گسترش پیدا کنند.کارآفرینان نقش انکار‌ناپذیری در تجاری‌سازی محصولات جدید دارند و هم‌چنین نقش حیاتی در نوآوری‌های دگرگون شونده که وارد محیط اقتصادی می‌شوند، ایفا می‌کنند.
در اوایل 1980، این تفکر که کسب و کارهای کوچک، موتور ایجاد شغل هستند به طور عمیقی مورد استقبال قرار گرفت، زیرا هم از لحاظ سیاسی پرطرفدار بود، هم این‌که با نظرات فرهنگ آمریکایی سازگار بود و هم این‌که از لحاظ تجربی قابلیت اندازه‌گیری داشت. ارتباط میان داده‌ها و روایت‌ها مشخص بود: کسب و کارهای کوچک، عامل اصلی استخدام نیروی کار و ایجاد شغل‌های جدید است.
اما گروه کوچکی از اقتصاددانان، با استفاده از داده‌های اداره‌ی سرشماری ایالات متحده (U.S. Census Bureau) که انقلابی در زمینه در دسترس بودن داده‌ها در ایالات متحده ایجاد کرده بود، در اواسط دهه 1990 و در میانه‌ی دهه 2000 این تفکر را به چالش کشیدند و این مفهوم را وارونه معرفی کردند. آن‌ها دریافتند که این کسب و کارهای کوچک نیستند که عامل به وجود آوردن شغل های جدید هستند، بلکه کسب و کارهای تازه و نوپا هستند که شغل های جدید را ایجاد می‌کنند. این محققان دریافتند که پس از اصلاح سن کسب و کارها در پژوهش، "اثر کسب و کارهای کوچک" در خلق مشاغل جدید، از بین رفته است. در حقیقت، به جز کسب و کارهای جدید و نوپا، بقیه‌ی کسب و کارهای کوچک به صورت یک مجموعه، نابود کننده‌ی شغل‌ها هستند، به این معنا که برخی از این کسب و کارها تولید شغل می‌کنند در حالی که دیگر کسب و کارها، از بین برنده‌ی مشاغل هستند و در مجموع، اثر دومی ‌بیشتر است.
به بیان متفاوت، کسب و کارهای کوچک به عنوان یک کل، به سادگی توانسته است در مورد ایجاد فرصت‌های شغلی جدید، اذهان را منحرف کند زیرا کسب و کارهای جوان و نوپا معمولا کوچک هستند. حل کردن مسئله‌ی ارتباط میان سن و اندازه‌ی کسب و کارها، یک پیشرفت مهم برای توسعه‌ی سیاست‌گذاری است، زیرا کسب و کارهای کوچک سنتی در مراحل شکل‌گیری، ویژگی‌های اساسی و اهداف بسیار متفاوتی نسبت به کسب و کارهای نوپا و با رشد بالا (مانند استارتاپ‌ها) دارند.

 
برگرفته از سایت: www.startupsusa.org(وبسایت مرکز کارآفرینی ایالات متحده امریکا)


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط