دیپلماسی، عرصه پیچیده کنشها و واکنشها و از یک منظر، تداوم در عین تغییر است
چکیده
کنشهای متعارف بازیگران عرصه دیپلماسی هنگامی در درون یک سامانه معنایی با منظومه گفتمانی قابل فهم است که در یک ارتباط زنجیرهوار متصل به یکدیگر بررسی گردد. رهتوشه این نوشتار نیز این است که با ضعیف شدن نقش و کنش دولت - ملتها در عرصه مراودات خارجی، نهادهای عمومی غیر دولتی و سازمانهای مردمنهاد و به تبع آن شهرها و کلانشهرها نقش مهمی در این دست از مراودات یافتهاند. اینجاست که تحول تاریخی ارتباط و دیپلماسی اهمیت خود را به نمایش میگذارد.
تعداد کلمات 3543/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه
کنشهای متعارف بازیگران عرصه دیپلماسی هنگامی در درون یک سامانه معنایی با منظومه گفتمانی قابل فهم است که در یک ارتباط زنجیرهوار متصل به یکدیگر بررسی گردد. رهتوشه این نوشتار نیز این است که با ضعیف شدن نقش و کنش دولت - ملتها در عرصه مراودات خارجی، نهادهای عمومی غیر دولتی و سازمانهای مردمنهاد و به تبع آن شهرها و کلانشهرها نقش مهمی در این دست از مراودات یافتهاند. اینجاست که تحول تاریخی ارتباط و دیپلماسی اهمیت خود را به نمایش میگذارد.
تعداد کلمات 3543/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه
مأموریت ویژه[1]
از نظر تاریخی، نخستین روش در استفاده از دیپلماسی، روش مأموریت ویژه بوده است. این روش به عنوان مأموریت موقت یا فوقالعاده بوده که نمایندگان سیاسی، به منظور تحقق هدف و نظر معین، برای مدتی موقت به خارج از کشور اعزام میشدند و بعد از انجام وظیفه نیز به کشور مراجعه مینمودند.
یونان باستان در تحول دیپلماسی و شکلگیری آن دارای سهم عمدهای بود. در یونان باستان دیپلماتها در حکم خبررسانهایی بودند که وظیفه عمده آنها در دولت شهرها[2] ایصال خبر بود. علاوه بر آن، مصونیت دیپلماتیک برای نخستینبار در یونان باستان، اعمال و به مورد اجرا گذاشته شد. یونان باستان مفهوم دیپلماسیِ باز را مورد پذیرش قرار داد؛ یعنی انجام مذاکرات دیپلماتیک، کلاً به آگاهی عموم رسانیده میشد و هرگونه توافق و معاهدهای که متعاقب مذاکرات منعقد میگردید، معمولاً در کتیبهای نوشته شده، در معرض دید عموم گذاشته میشد. این رویه مترقی در واقع به عنوان خصوصیت بارز دیپلماسی یونان باستان محسوب میگردید.
در دوران باستان، سیاست خارجی کشورها معمولا متأثر از منافع محدود قبیلهای و عشیرهای آن زمان بود، لکن یونان از سیستم متحول و در عین حال متفاوتی برخوردار بود که به عنوان ویژگی دیگر دیپلماسی یونان باستان محسوب میگردید. در آنجا نظام متافع محدود، جای خود را به نظام منافع مشترک بینالمللی داد.
مجمع آمفیکسیونی[3] که در یونان باستان تشکیل شد، محصول چنین تحول فکری بود. اتحادیههای مزبور مسائل مشترک سیاسی را که مربوط به عموم بود، در کنفرانسهای منطقهای خود بررسی و تجزیه و تحلیل میکردند. از مؤسسات مفید دیگری که ابداعکننده و مبتکران یونان باستان بود، نهاد نمایندگی یا سرپرستی[4] به شمار میرفت. نماینده یا سرپرست، همانند اتباع شهر محل اقامت خود، حفاظت از منافع اتباع دولت متبوع را بر عهده داشت.
رومیها به اندازه یونانیان در پیشرفت و تحول دیپلماسی سهیم نبودند. فقط آنچه در رومیها جلب توجه میکرد، پیروی آنها از ضوابط و مقررات اجتماعی بود. آنها چارچوب قانونی معین و اصول مشخصی را جهت اعمال و اجرای دیپلماسی مقرر نموده و تلاششان پیوسته در عدم تخطی و عدم تجاوز در آن بود.
سفرای روم[5] از جانب مجلس سنای روم برگزیده شده، استوارنامه و دستورالعملهای خود را از همان مجلس دریافت مینمودند. به سفرای مزبور اختیارات وسیع و نامحدود تفویض نمیشد و حتی اگر تعدّی و تجاوز از اختیارات از آنها مشاهده میشد، بلافاصله به جرم خیانت به وطن، محاکمه و مجازات میشدند.
یونان باستان در تحول دیپلماسی و شکلگیری آن دارای سهم عمدهای بود. در یونان باستان دیپلماتها در حکم خبررسانهایی بودند که وظیفه عمده آنها در دولت شهرها[2] ایصال خبر بود. علاوه بر آن، مصونیت دیپلماتیک برای نخستینبار در یونان باستان، اعمال و به مورد اجرا گذاشته شد. یونان باستان مفهوم دیپلماسیِ باز را مورد پذیرش قرار داد؛ یعنی انجام مذاکرات دیپلماتیک، کلاً به آگاهی عموم رسانیده میشد و هرگونه توافق و معاهدهای که متعاقب مذاکرات منعقد میگردید، معمولاً در کتیبهای نوشته شده، در معرض دید عموم گذاشته میشد. این رویه مترقی در واقع به عنوان خصوصیت بارز دیپلماسی یونان باستان محسوب میگردید.
در دوران باستان، سیاست خارجی کشورها معمولا متأثر از منافع محدود قبیلهای و عشیرهای آن زمان بود، لکن یونان از سیستم متحول و در عین حال متفاوتی برخوردار بود که به عنوان ویژگی دیگر دیپلماسی یونان باستان محسوب میگردید. در آنجا نظام متافع محدود، جای خود را به نظام منافع مشترک بینالمللی داد.
مجمع آمفیکسیونی[3] که در یونان باستان تشکیل شد، محصول چنین تحول فکری بود. اتحادیههای مزبور مسائل مشترک سیاسی را که مربوط به عموم بود، در کنفرانسهای منطقهای خود بررسی و تجزیه و تحلیل میکردند. از مؤسسات مفید دیگری که ابداعکننده و مبتکران یونان باستان بود، نهاد نمایندگی یا سرپرستی[4] به شمار میرفت. نماینده یا سرپرست، همانند اتباع شهر محل اقامت خود، حفاظت از منافع اتباع دولت متبوع را بر عهده داشت.
رومیها به اندازه یونانیان در پیشرفت و تحول دیپلماسی سهیم نبودند. فقط آنچه در رومیها جلب توجه میکرد، پیروی آنها از ضوابط و مقررات اجتماعی بود. آنها چارچوب قانونی معین و اصول مشخصی را جهت اعمال و اجرای دیپلماسی مقرر نموده و تلاششان پیوسته در عدم تخطی و عدم تجاوز در آن بود.
سفرای روم[5] از جانب مجلس سنای روم برگزیده شده، استوارنامه و دستورالعملهای خود را از همان مجلس دریافت مینمودند. به سفرای مزبور اختیارات وسیع و نامحدود تفویض نمیشد و حتی اگر تعدّی و تجاوز از اختیارات از آنها مشاهده میشد، بلافاصله به جرم خیانت به وطن، محاکمه و مجازات میشدند.
آغاز دوره دیپلماسی دائمی
روش دیپلماسی دائمی برای نخستینبار، در قرن پانزدهم، در دولت شهرهای ایتالیا اعمال شد. دولت شهرهای ایتالیا غالباً در یک رابطه رقابتی - جنگی با یکدیگر به سر میبردند و از طریق تأسیس نمایندگیهای دائمی در سرزمینهای یکدیگر به نحوی از وجود طرحها، اهداف و تحرکات همدیگر آگاه شده، نتیجتاً طرحها، اهداف و تحرکات خود را با آنها متناسب میکردند. دولت شهرهای مزبور مجموع دولتهای کمدوام و ضعیفی بودند؛ از این رو نتوانستند دیپلماسی مبتنی بر اعتماد متقابل، در میان خود برقرار سازند.
در اواخر قرن هجدهم، اندیشه ماکیاولی در دیپلماسی ایتالیا تأثیر شگرفی گذاشت. او اعتماد به این داشت که هدف وسیله را توجیه میکند و میگفت:
«سیاستمدار عاقل در مواقعی که منافعش مطرح است، از قولی که قبلاً داده است میتواند عدول کند؛ زیرا انسانها طبیعتاً بد بوده و صداقت گفتاری ندارند. بنابراین، میتوان درستکار نبود و از قولی که داده شده است عدول کرد».
از ویژگیهای دیگر دیپلماسی قرن پانزدهم، قائل شدن اهمیت بیشتر به موضوعات و مسائل تشریفاتی بود. پذیرش یک فرستاده از سوی فرمانروا و تقدیم استوارنامه سفیر به او، که با تشریفات و مراسمی اجرا میشد، دارای شرایط و قواعدی بود که آگاهی کامل از آنها بعضاً مستلزم مذاکرات چندهفتهای بود. در قرون پانزده و شانزده یکی از مسائل سفرا، کیفیت رعایت تقدم و ردیف در تشریفات و مراسم بود که معمولاً ایجاد برخی مشکلات را موجب میگشت و تا آن زمان حل نشده بود.
در قرن پانزدهم سفرا معمولاً برای مدت دو سال به کشورهای خارجی اعزام میشدند. سفیر در کشوری که قدم میگذاشت، حق مالاندوزی و تملک نداشته و پذیرفتن هدایا از بیگانگان نیز برای او ممنوع بود. برای اینکه زمینه مساعدی برای سخنچینی ایجاد نکند، همسر خود را همراه نمیبرد و چون بیم مسموم شدن داشت، ناگزیر از همراه بردن آشپز خود بود. وجود چنین محدودیتهایی در قرن پانزدهم باعث شد که سفارت، چندان شغل مطلوب و محبوبی نباشد؛ از این رو قبول وظیفه سفارت معمولاً به حالت اجباری درآمده و سرپیچیکنندگان مستوجب کیفرهای سنگین میشدند.روش دیپلماسی دائمی برای نخستینبار، در قرن پانزدهم، در دولت شهرهای ایتالیا اعمال شد. دولت شهرهای ایتالیا غالباً در یک رابطه رقابتی - جنگی با یکدیگر به سر میبردند و از طریق تأسیس نمایندگیهای دائمی در سرزمینهای یکدیگر به نحوی از وجود طرحها، اهداف و تحرکات همدیگر آگاه شده، نتیجتاً طرحها، اهداف و تحرکات خود را با آنها متناسب میکردند. دولت شهرهای مزبور مجموع دولتهای کمدوام و ضعیفی بودند؛ از این رو نتوانستند دیپلماسی مبتنی بر اعتماد متقابل، در میان خود برقرار سازند.
در زمان لویی چهاردهم، ذهنیت دیپلماسی فرانسه، به عنوان یک روش متداول در سرزمینهای اروپایی بود، و اقداماتی که جهت توسعه آن از جانب فرانسه به عمل آمد، تا انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹م، الگوی کاربردی کشورهای اروپایی را تشکیل داد. ابداعی که فرانسه در این مقطع در زمینه دیپلماسی ایجاد کرد، تأسیس وزارت امور خارجه در سال ۱۶۲۶م. بود. از آن تاریخ به بعد وزارت مزبور متولی منحصربهفرد امور خارجه کشور شد.
در قرون هفده و هجده، دیپلماسی برای فرمانروایان جنبه شخصی و اختصاصی پیدا نمود و در نتیجه سفرا به عنوان نمایندگان شخصی آنان تلقی شدند. سفیر در واقع نماینده فرمانروا و قدرت او و مکلف به اجرای فرامین و اعمال سیاستهای او بود. در این اعصار دیپلماسی و سیاست خارجی کاملاً سری و به روی مردم عادی بسته و فقط مختص و مرتبط به حکمرانان و دولتمردان دربار تلقی میشد. در آن دوران فرمانروایان با ترتیب دادن ملاقاتهای پیدرپی و انجام مذاکرات رودررو مسائل فیمابین را شخصاً حلوفصل مینمودند. اتفاق و اتحاد میان کشورها نیز عموماً توسط پادشاهان و سران انجام میگرفت و در این میان بساط زد و بندهای سیاسی و دادوستدهای مشابه رواج کامل داشت. چنین اتحادهایی به صورت محرمانه انجام میگرفت و حکمرانان قرون هفده و هجده مانند قرون پانزده و شانزده غالباً متکی به دروغ، نیرنگ، چاپلوسی و دورویی بودند. اعتقاد حاکم در این دوران نسبت به سفیر چنین بود: «یک سفیر شخص درستکاری است که به خاطر مصالح کشورش، برای گفتن دروغ به کشور خارجی فرستاده میشود».
در قرون هفده و هجده، ویژگیهای یک سفیر لایق و شایسته چنین توصیف میشد: تسلط و تبحر در زبانهای لاتین، فرانسه، ایتالیایی، اسپانیولی و آلمانی؛ وقوف کامل بر علم تاریخ؛ معلومات کافی در علوم جغرافیا، بازرگانی، نظامی، ادبیات، فن، ریاضیات ، فیزیک، حقوق و موسیقی؛ شکیبایی فراوان؛ ناظری خوب؛ دارای توان تصمیمگیری سریع عدم اطمینان و اعتماد به هیچکس؛ غیرقابل نفوذ بودن؛ قدرت جلب همه؛ مستمعی خوب بودن؛ داشتن قدرت کنترل احساسات؛ داشتن طبیعتی آرام؛ توجه به زنان، ولی عاشق نشدن؛ عدم وابستگی به مشروبات الکلی و قمار؛ داشتن اصالت خانوادگی؛ زیبایی همسر (که از این طریق عدم حرص او به پول و زنان دیگر تأمین میشد)؛ داشتن ظاهری خوش و مجلسآرا و قدرتپذیرایی شایسته از مهمانان.
با وجود اوصاف مزبور در قرون هفده و هجده و حتی نوزده، یک دیپلمات به طور کلی به عنوان یک جاسوس پرافتخار تلقی میگردید. دزدی و دادن رشوه و جاسوسی برای یک دیپلمات، امری عادی و به اصطلاح پیشپاافتاده و متعارف محسوب میشد. در دوران مزبور مداخله دیپلمات در امور داخلی کشور پذیرنده، تحریک جناحهای مخالف و رقیب کشور مزبور، سازماندهی نیروهای انقلابی آنجا و حتی ارتکاب به قتل با هدفهای سیاسی، برای او یک تکلیف و در عین حال مشروع تلقی میشد.
در اواخر قرن هجدهم، اندیشه ماکیاولی در دیپلماسی ایتالیا تأثیر شگرفی گذاشت. او اعتماد به این داشت که هدف وسیله را توجیه میکند و میگفت:
«سیاستمدار عاقل در مواقعی که منافعش مطرح است، از قولی که قبلاً داده است میتواند عدول کند؛ زیرا انسانها طبیعتاً بد بوده و صداقت گفتاری ندارند. بنابراین، میتوان درستکار نبود و از قولی که داده شده است عدول کرد».
از ویژگیهای دیگر دیپلماسی قرن پانزدهم، قائل شدن اهمیت بیشتر به موضوعات و مسائل تشریفاتی بود. پذیرش یک فرستاده از سوی فرمانروا و تقدیم استوارنامه سفیر به او، که با تشریفات و مراسمی اجرا میشد، دارای شرایط و قواعدی بود که آگاهی کامل از آنها بعضاً مستلزم مذاکرات چندهفتهای بود. در قرون پانزده و شانزده یکی از مسائل سفرا، کیفیت رعایت تقدم و ردیف در تشریفات و مراسم بود که معمولاً ایجاد برخی مشکلات را موجب میگشت و تا آن زمان حل نشده بود.
در قرن پانزدهم سفرا معمولاً برای مدت دو سال به کشورهای خارجی اعزام میشدند. سفیر در کشوری که قدم میگذاشت، حق مالاندوزی و تملک نداشته و پذیرفتن هدایا از بیگانگان نیز برای او ممنوع بود. برای اینکه زمینه مساعدی برای سخنچینی ایجاد نکند، همسر خود را همراه نمیبرد و چون بیم مسموم شدن داشت، ناگزیر از همراه بردن آشپز خود بود. وجود چنین محدودیتهایی در قرن پانزدهم باعث شد که سفارت، چندان شغل مطلوب و محبوبی نباشد؛ از این رو قبول وظیفه سفارت معمولاً به حالت اجباری درآمده و سرپیچیکنندگان مستوجب کیفرهای سنگین میشدند.روش دیپلماسی دائمی برای نخستینبار، در قرن پانزدهم، در دولت شهرهای ایتالیا اعمال شد. دولت شهرهای ایتالیا غالباً در یک رابطه رقابتی - جنگی با یکدیگر به سر میبردند و از طریق تأسیس نمایندگیهای دائمی در سرزمینهای یکدیگر به نحوی از وجود طرحها، اهداف و تحرکات همدیگر آگاه شده، نتیجتاً طرحها، اهداف و تحرکات خود را با آنها متناسب میکردند. دولت شهرهای مزبور مجموع دولتهای کمدوام و ضعیفی بودند؛ از این رو نتوانستند دیپلماسی مبتنی بر اعتماد متقابل، در میان خود برقرار سازند.
در زمان لویی چهاردهم، ذهنیت دیپلماسی فرانسه، به عنوان یک روش متداول در سرزمینهای اروپایی بود، و اقداماتی که جهت توسعه آن از جانب فرانسه به عمل آمد، تا انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹م، الگوی کاربردی کشورهای اروپایی را تشکیل داد. ابداعی که فرانسه در این مقطع در زمینه دیپلماسی ایجاد کرد، تأسیس وزارت امور خارجه در سال ۱۶۲۶م. بود. از آن تاریخ به بعد وزارت مزبور متولی منحصربهفرد امور خارجه کشور شد.
در قرون هفده و هجده، دیپلماسی برای فرمانروایان جنبه شخصی و اختصاصی پیدا نمود و در نتیجه سفرا به عنوان نمایندگان شخصی آنان تلقی شدند. سفیر در واقع نماینده فرمانروا و قدرت او و مکلف به اجرای فرامین و اعمال سیاستهای او بود. در این اعصار دیپلماسی و سیاست خارجی کاملاً سری و به روی مردم عادی بسته و فقط مختص و مرتبط به حکمرانان و دولتمردان دربار تلقی میشد. در آن دوران فرمانروایان با ترتیب دادن ملاقاتهای پیدرپی و انجام مذاکرات رودررو مسائل فیمابین را شخصاً حلوفصل مینمودند. اتفاق و اتحاد میان کشورها نیز عموماً توسط پادشاهان و سران انجام میگرفت و در این میان بساط زد و بندهای سیاسی و دادوستدهای مشابه رواج کامل داشت. چنین اتحادهایی به صورت محرمانه انجام میگرفت و حکمرانان قرون هفده و هجده مانند قرون پانزده و شانزده غالباً متکی به دروغ، نیرنگ، چاپلوسی و دورویی بودند. اعتقاد حاکم در این دوران نسبت به سفیر چنین بود: «یک سفیر شخص درستکاری است که به خاطر مصالح کشورش، برای گفتن دروغ به کشور خارجی فرستاده میشود».
در قرون هفده و هجده، ویژگیهای یک سفیر لایق و شایسته چنین توصیف میشد: تسلط و تبحر در زبانهای لاتین، فرانسه، ایتالیایی، اسپانیولی و آلمانی؛ وقوف کامل بر علم تاریخ؛ معلومات کافی در علوم جغرافیا، بازرگانی، نظامی، ادبیات، فن، ریاضیات ، فیزیک، حقوق و موسیقی؛ شکیبایی فراوان؛ ناظری خوب؛ دارای توان تصمیمگیری سریع عدم اطمینان و اعتماد به هیچکس؛ غیرقابل نفوذ بودن؛ قدرت جلب همه؛ مستمعی خوب بودن؛ داشتن قدرت کنترل احساسات؛ داشتن طبیعتی آرام؛ توجه به زنان، ولی عاشق نشدن؛ عدم وابستگی به مشروبات الکلی و قمار؛ داشتن اصالت خانوادگی؛ زیبایی همسر (که از این طریق عدم حرص او به پول و زنان دیگر تأمین میشد)؛ داشتن ظاهری خوش و مجلسآرا و قدرتپذیرایی شایسته از مهمانان.
با وجود اوصاف مزبور در قرون هفده و هجده و حتی نوزده، یک دیپلمات به طور کلی به عنوان یک جاسوس پرافتخار تلقی میگردید. دزدی و دادن رشوه و جاسوسی برای یک دیپلمات، امری عادی و به اصطلاح پیشپاافتاده و متعارف محسوب میشد. در دوران مزبور مداخله دیپلمات در امور داخلی کشور پذیرنده، تحریک جناحهای مخالف و رقیب کشور مزبور، سازماندهی نیروهای انقلابی آنجا و حتی ارتکاب به قتل با هدفهای سیاسی، برای او یک تکلیف و در عین حال مشروع تلقی میشد.
دوران دیپلماسی چندجانبه
خصوصیتی که در قرن هفدهم برای دیپلماسی میتوان ذکر نمود، چندجانبگی دیپلماسی است. در این دوران برای نخستینبار کنگره عمومی اروپا، متشکل از نمایندگان کاتولیک و پروتستان برپا گردید. در کنگره «وستفالی» غیر از کشورهای بریتانیا، لهستان، دانمارک و روسیه تزاری که در آن مشارکتی نداشتند، نمایندگان کلیه کشورها حاضر شدند.
در این همایش بزرگ، مسائل مشترک اروپا در دستور کار قرار گرفت. از این تاریخ به بعد برای بررسی و حل مسائل مشترک دولتها ارجحیت با همان شیوه چندجانبگی عمل بود. کنگره وستفالی که به عنوان اولین کنگره بینالمللی ارزیابی میشود، با هدف برقراری صلح بعد از جنگ و انعقاد معاهده صلح برگزار گردید.
اواخر قرن هجدهم، اروپا پذیرای تحولاتی شد که با دوران امپراتوریهای قبلی متفاوت بود. در این دوره دولتهای ملی و مستقل و مساوی در کنار هم قرار گرفتند. دولتهای مزبور برای تنظیم روابط خود، حل مناقشات و پایان بخشیدن به جنگهای فیمابین، روش برپایی کنفرانسها را انتخاب کردند؛ از این رو برپایی کنفرانس و کنگرههای چندجانبه به عنوان یک قاعده و روش دیپلماسی بینالمللی رواج پیدا کرد.
از مهمترین کنگرههایی که در قرن نوزدهم تشکیل گردید، کنگره وین را میتوان نام برد. این کنگره در سال ۱۸۱۵م. برای نخستینبار یک چارچوب اصولی، برای مقررات دیپلماسی، تحت عنوان یک شغل، تعیین نمود. ضوابط و مقررات مورد تصویب وین با اندک جرح و تعدیل، درحال حاضر نیز چارچوب روابط دیپلماتیک در بین دولتها محسوب میشود. در کنگره مزبور موضوع تقدم و تأخر و درجهبندی نمایندگان دیپلماتیک بررسی شد و برای اولین بار مقررات یکسان و لازمالاجرای بینالمللی در زمینه مزبور تصویب شد.
بعد از کنگره وین دولتهای بزرگ زمان، یعنی: روسیه، پروس، اطریش، بریتانیا و فرانسه که خود شرکتکنندگان در کنگره مزبور بودند، به تشکیل اجلاسهایی دست زدند که مهمترین آن اتفاق اروپا بود.
بعد از جنگ واترلو، مترنیخ، صدراعظم اطریش، به منظور برقراری نظم، طرح امنیت بینالمللی را پیشنهاد کرد. به عقیده او تنها راه ایجاد امنیت و نظم پایدار، تأمین اتفاق فرمانروایان بود. اتفاق اروپا که توانست ناپلئون را مغلوب کند، بایست همچنان باقی میماند و حتی اقتدار و توانمندی خود را افزایش میداد و قدرت حل مسائل و اختلافات مبتلابه، اعم از کوچک و بزرگ را میداشت. برای تحقق این هدف تشکیل مجامعی توسط نمایندگان دول بزرگ ضرورت داشت؛ از این رو اولین گردهمایی که بدین منظور تشکیل گردید، کنگره «اکس لاشاپل»[6] بود.
این کنگره با هدف پیدا کردن راهحلهایی برای مسائل اروپا از طریق انجام مذاکره، با حضور دولتهای بزرگ وقت تشکیل گردید. کنگره اکس لاشاپل را اجلاسهای متعددی که در چارچوب اتفاق اروپا برگزار شده بود، تداوم بخشیدند که مهمترین آنها عبارت بودند از: تراپو(۱۸۲۰)، لایباخ (۱۸۲۱)، رونا(۱۸۲۲)، پاریس (۱۸۵۶)، برلین (۱۸۷۸) و کنگرههای لندن و بخارست (۱۹۱۲و۱۹۱۳). در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کنفرانسهای لاهه که با سیستم اتفاق اروپا تفاوت داشت برگزار گردید.
در کنفرانسهای لاهه علاوه بر کشورهای اروپایی، کشورهای دیگری نیز که اروپایی نبودند، حضور پیدا کردند. آماج چنین کنفرانسهایی، ایجاد یک نظام جهانی و پذیرش طرق و روشهای سازمانیافته و متشکل برای حل مسالمتآمیز مناقشات بینالمللی بود که در واقع جایگزین روشهای متداول قبلی در مجامع موقتی میشد و فوقالعاده انجام میگرفت.
در اولین کنفرانس لاهه که در سال ۱۸۹۹م. تشکیل شد، موافقتنامهای راجع به حل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی و «اصل مراجعه به کمیسیون فنی بینالمللی» از طرف دولتهای طرف اختلاف موردپذیرش قرار گرفت و دیوانی به نام «دیوان دائمی داوری» تأسیس گردید. هرچند از زمان آغاز جنگجهانی اول، دولتها به منظور تقریب نظریات سیاسی و منافع مشترک خود، در زمانهای مختلف، در بین خود کنفرانسها و کنگرههایی را تشکیل داده بودند، در طول مدت مزبور سازوکار پایدار و مستمری ایجاد نگردیده بود. اما باید اذعان کرد که همایشهای مزبور، نظام مشورتی چندجانبه را در بین دولتها به عنوان یک رویه و سنت مطلوب مستقر نمود که در واقع فراهمکننده زمینه مساعد برای ایجاد و تاسیس اولین سازمان سیاسی جهانی به نام «جامعهی ملل» در سالهای بعد از جنگجهانی اول تلقی میگردد.
در این همایش بزرگ، مسائل مشترک اروپا در دستور کار قرار گرفت. از این تاریخ به بعد برای بررسی و حل مسائل مشترک دولتها ارجحیت با همان شیوه چندجانبگی عمل بود. کنگره وستفالی که به عنوان اولین کنگره بینالمللی ارزیابی میشود، با هدف برقراری صلح بعد از جنگ و انعقاد معاهده صلح برگزار گردید.
اواخر قرن هجدهم، اروپا پذیرای تحولاتی شد که با دوران امپراتوریهای قبلی متفاوت بود. در این دوره دولتهای ملی و مستقل و مساوی در کنار هم قرار گرفتند. دولتهای مزبور برای تنظیم روابط خود، حل مناقشات و پایان بخشیدن به جنگهای فیمابین، روش برپایی کنفرانسها را انتخاب کردند؛ از این رو برپایی کنفرانس و کنگرههای چندجانبه به عنوان یک قاعده و روش دیپلماسی بینالمللی رواج پیدا کرد.
از مهمترین کنگرههایی که در قرن نوزدهم تشکیل گردید، کنگره وین را میتوان نام برد. این کنگره در سال ۱۸۱۵م. برای نخستینبار یک چارچوب اصولی، برای مقررات دیپلماسی، تحت عنوان یک شغل، تعیین نمود. ضوابط و مقررات مورد تصویب وین با اندک جرح و تعدیل، درحال حاضر نیز چارچوب روابط دیپلماتیک در بین دولتها محسوب میشود. در کنگره مزبور موضوع تقدم و تأخر و درجهبندی نمایندگان دیپلماتیک بررسی شد و برای اولین بار مقررات یکسان و لازمالاجرای بینالمللی در زمینه مزبور تصویب شد.
بعد از کنگره وین دولتهای بزرگ زمان، یعنی: روسیه، پروس، اطریش، بریتانیا و فرانسه که خود شرکتکنندگان در کنگره مزبور بودند، به تشکیل اجلاسهایی دست زدند که مهمترین آن اتفاق اروپا بود.
بعد از جنگ واترلو، مترنیخ، صدراعظم اطریش، به منظور برقراری نظم، طرح امنیت بینالمللی را پیشنهاد کرد. به عقیده او تنها راه ایجاد امنیت و نظم پایدار، تأمین اتفاق فرمانروایان بود. اتفاق اروپا که توانست ناپلئون را مغلوب کند، بایست همچنان باقی میماند و حتی اقتدار و توانمندی خود را افزایش میداد و قدرت حل مسائل و اختلافات مبتلابه، اعم از کوچک و بزرگ را میداشت. برای تحقق این هدف تشکیل مجامعی توسط نمایندگان دول بزرگ ضرورت داشت؛ از این رو اولین گردهمایی که بدین منظور تشکیل گردید، کنگره «اکس لاشاپل»[6] بود.
این کنگره با هدف پیدا کردن راهحلهایی برای مسائل اروپا از طریق انجام مذاکره، با حضور دولتهای بزرگ وقت تشکیل گردید. کنگره اکس لاشاپل را اجلاسهای متعددی که در چارچوب اتفاق اروپا برگزار شده بود، تداوم بخشیدند که مهمترین آنها عبارت بودند از: تراپو(۱۸۲۰)، لایباخ (۱۸۲۱)، رونا(۱۸۲۲)، پاریس (۱۸۵۶)، برلین (۱۸۷۸) و کنگرههای لندن و بخارست (۱۹۱۲و۱۹۱۳). در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کنفرانسهای لاهه که با سیستم اتفاق اروپا تفاوت داشت برگزار گردید.
در کنفرانسهای لاهه علاوه بر کشورهای اروپایی، کشورهای دیگری نیز که اروپایی نبودند، حضور پیدا کردند. آماج چنین کنفرانسهایی، ایجاد یک نظام جهانی و پذیرش طرق و روشهای سازمانیافته و متشکل برای حل مسالمتآمیز مناقشات بینالمللی بود که در واقع جایگزین روشهای متداول قبلی در مجامع موقتی میشد و فوقالعاده انجام میگرفت.
در اولین کنفرانس لاهه که در سال ۱۸۹۹م. تشکیل شد، موافقتنامهای راجع به حل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی و «اصل مراجعه به کمیسیون فنی بینالمللی» از طرف دولتهای طرف اختلاف موردپذیرش قرار گرفت و دیوانی به نام «دیوان دائمی داوری» تأسیس گردید. هرچند از زمان آغاز جنگجهانی اول، دولتها به منظور تقریب نظریات سیاسی و منافع مشترک خود، در زمانهای مختلف، در بین خود کنفرانسها و کنگرههایی را تشکیل داده بودند، در طول مدت مزبور سازوکار پایدار و مستمری ایجاد نگردیده بود. اما باید اذعان کرد که همایشهای مزبور، نظام مشورتی چندجانبه را در بین دولتها به عنوان یک رویه و سنت مطلوب مستقر نمود که در واقع فراهمکننده زمینه مساعد برای ایجاد و تاسیس اولین سازمان سیاسی جهانی به نام «جامعهی ملل» در سالهای بعد از جنگجهانی اول تلقی میگردد.
بیشتر بخوانید: دیپلماسی Diplomacy
پایان دیپلماسی بسته و آغاز دیپلماسی باز
از دوران باستان تا اوایل قرن بیستم به جز مقطعی از آن، که مربوط به دولت شهرهای یونان باستان میباشد، دیپلماسی همیشه دارای خصوصیتی سری و مفهومی محرمانه بود. این مخفی کاری نه تنها در مذاکرات دیپلماتیک، بلکه در نتایج مذاکرات نیز مراعات میشد. در این دوران زمامداران کشورها حتی در مسائل مهم نیز معمولاً با دیگران مشورتی نداشتند و مذاکرات و تصمیمگیریها غالباً به صورت انفرادی و در جهت منافع و اهداف شخصی انجام میگرفت.
بیسمارک،[7] صدراعظم آلمان - که در قرن نوزدهم میزیست - به انجام مذاکرات محرمانه دیپلماتیک شهرت داشت. او برای تحصیل تأییدیه پارلمان در خصوص یک امر سیاسی، معمولاً آن را به عنوان خطر و تهدید جنگ وانمود میساخت، زیرا پارلمان در جریان اکثر مذاکرات و یا توافقات محرمانه او قرار نمیگرفت.
دیپلماسی محرمانه که تا اوایل قرن بیستم ادامه داشت، شاید ملهم از فلسفه سیاسی حاکم آن زمان و ما نتیجه طبیعی آن بهشمار میرفت. در تنظیم، تصویب و تعقیب سیاست خارجی، منافع رده یا طبقاتی منظور بوده، طبعاً عامل مؤثر، یعنی رأی عمومی یا مطرح نبود و یا در درجه دوم اهمیت قرار داشت. نتیجه چنین طرز فکر و عملی ارزش نهادن به افکار عمومی بود که در این جو حتى نظرخواهی از مردم عامی و عادی به منزله یک توهین میتوانست تلقی شود، صاحبان چنین طرز فکری معتقد بودند که آرای عمومی در تعقیب سیاست فقط حکم یک وسیله را دارد و به غیر از آن، فاقد هرگونه ارزشی دیگر میباشد.
یکی از دلایل اعمال و اجرای دیپلماسی سری، حس عدم اعتماد فرمانروایان به مردم بود. البته تا اوایل قرن بیستم از طرف مردم عادی نیز چندان حساسیتی نسبت به سیاست خارجی وجود نداشت و یک نوع بیاعتنایی در بین آنها حاکم بود. فقط افراد معدودی به عنوان مسئول، پیگیری امور مربوطه را به عهده داشتند و در صورت لزوم، اطلاعاتی نه چندان وسیع را در زمینه سیاست خارجی، در اختیار مردم میگذاشتند.
بنابراین تا جنگ اول، دیپلماتها و سیاستگذاران با نظر و تفسیرهای شخصی، مصالح کشور را ارزیابی کرده، در انعقاد معاهدات، انجام توافقها و چانهزنیهای سیاسی همان ارزیابی را مورد امعان نظر قرار میدادند؛ از این رو جنگ جهانی اول را محصول توافقات و اتفاقات سری سران دول بزرگ اروپایی میدانند.
درحال حاضر جنگ جهانی اول را میتوان به عنوان خط حائل، که جداکننده دیپلماسی قدیم از جدید است، موردپذیرش قرار داد، زیرا سالهای پایانی جنگجهانی اول، روش دیپلماسی قدیم تا حد چشمگیری ارزش و اعتبار خود را از دست داده، به عنوان روش غیر مقبول و قدیمی تلقی شد. از این رو، بلافاصله بعد از جنگ جهانی اول تلاشهای زیادی در جهت ایجاد تغییرات و تحولات بنیادین در روش مزبور از جانب دولتها به عمل آمد.
اصل دیپلماسی باز که از جانب ویلسون توصیه شده، در واقع بازتاب همان توافقات سری و مخفیانه رایج و متداول زمان قبل از جنگ جهانی اول محسوب میشود. این نوع مذاکرات که دیگر به صورت علنی انجام میگرفت و به اطلاع مردم میرسید، باعث توقف چانهزنیهای سری و امتیاز دادنهای متقابل شده بود. در مذاکرات علنی که توسط نمایندگان دولتها انجام میگرفت، حیثیت و اعتبار کشورهای متبوع آنها، مقدم بر هر چیزی بود و از رفتارها، حرکات و اقداماتی که به نحوی ترس و یا عقبنشینی تلقی میشدند، شدیداً احتراز میشد. نتیجتاً طرفین دارای مواضع سرسختانهای میشدند که نیل به یک نقطه تفاهم و اشتراک کاری بسیار دشوار مینمود. طرفین در همه حال افکار عمومی را در نظر میداشتند و در واقع دیپلماسی نوع از دیپلماسی بودن خارج و تبدیل به وسیله تبلیغاتی میشد که این خود معنی را در راه رسیدن به نتیجه مطلوب قرار میداد. برای برطرف ساختن این مانع، اصل پیشنهادی ویلسون که به عنوان اصل دیپلماسی علنی معروف بود، در عمل به «مذاکرات سری» و «معاهدات علنی» تفسیر شد. بنابراین مذاکرات مربوط به یک معاهده، که اولین مرحله یک معاهده است، باز هم به صورت سری و محرمانه انجام میگیرد، لکن انعقاد آن به صورت علنی میباشد.
بیسمارک،[7] صدراعظم آلمان - که در قرن نوزدهم میزیست - به انجام مذاکرات محرمانه دیپلماتیک شهرت داشت. او برای تحصیل تأییدیه پارلمان در خصوص یک امر سیاسی، معمولاً آن را به عنوان خطر و تهدید جنگ وانمود میساخت، زیرا پارلمان در جریان اکثر مذاکرات و یا توافقات محرمانه او قرار نمیگرفت.
دیپلماسی محرمانه که تا اوایل قرن بیستم ادامه داشت، شاید ملهم از فلسفه سیاسی حاکم آن زمان و ما نتیجه طبیعی آن بهشمار میرفت. در تنظیم، تصویب و تعقیب سیاست خارجی، منافع رده یا طبقاتی منظور بوده، طبعاً عامل مؤثر، یعنی رأی عمومی یا مطرح نبود و یا در درجه دوم اهمیت قرار داشت. نتیجه چنین طرز فکر و عملی ارزش نهادن به افکار عمومی بود که در این جو حتى نظرخواهی از مردم عامی و عادی به منزله یک توهین میتوانست تلقی شود، صاحبان چنین طرز فکری معتقد بودند که آرای عمومی در تعقیب سیاست فقط حکم یک وسیله را دارد و به غیر از آن، فاقد هرگونه ارزشی دیگر میباشد.
یکی از دلایل اعمال و اجرای دیپلماسی سری، حس عدم اعتماد فرمانروایان به مردم بود. البته تا اوایل قرن بیستم از طرف مردم عادی نیز چندان حساسیتی نسبت به سیاست خارجی وجود نداشت و یک نوع بیاعتنایی در بین آنها حاکم بود. فقط افراد معدودی به عنوان مسئول، پیگیری امور مربوطه را به عهده داشتند و در صورت لزوم، اطلاعاتی نه چندان وسیع را در زمینه سیاست خارجی، در اختیار مردم میگذاشتند.
بنابراین تا جنگ اول، دیپلماتها و سیاستگذاران با نظر و تفسیرهای شخصی، مصالح کشور را ارزیابی کرده، در انعقاد معاهدات، انجام توافقها و چانهزنیهای سیاسی همان ارزیابی را مورد امعان نظر قرار میدادند؛ از این رو جنگ جهانی اول را محصول توافقات و اتفاقات سری سران دول بزرگ اروپایی میدانند.
درحال حاضر جنگ جهانی اول را میتوان به عنوان خط حائل، که جداکننده دیپلماسی قدیم از جدید است، موردپذیرش قرار داد، زیرا سالهای پایانی جنگجهانی اول، روش دیپلماسی قدیم تا حد چشمگیری ارزش و اعتبار خود را از دست داده، به عنوان روش غیر مقبول و قدیمی تلقی شد. از این رو، بلافاصله بعد از جنگ جهانی اول تلاشهای زیادی در جهت ایجاد تغییرات و تحولات بنیادین در روش مزبور از جانب دولتها به عمل آمد.
اصل دیپلماسی باز که از جانب ویلسون توصیه شده، در واقع بازتاب همان توافقات سری و مخفیانه رایج و متداول زمان قبل از جنگ جهانی اول محسوب میشود. این نوع مذاکرات که دیگر به صورت علنی انجام میگرفت و به اطلاع مردم میرسید، باعث توقف چانهزنیهای سری و امتیاز دادنهای متقابل شده بود. در مذاکرات علنی که توسط نمایندگان دولتها انجام میگرفت، حیثیت و اعتبار کشورهای متبوع آنها، مقدم بر هر چیزی بود و از رفتارها، حرکات و اقداماتی که به نحوی ترس و یا عقبنشینی تلقی میشدند، شدیداً احتراز میشد. نتیجتاً طرفین دارای مواضع سرسختانهای میشدند که نیل به یک نقطه تفاهم و اشتراک کاری بسیار دشوار مینمود. طرفین در همه حال افکار عمومی را در نظر میداشتند و در واقع دیپلماسی نوع از دیپلماسی بودن خارج و تبدیل به وسیله تبلیغاتی میشد که این خود معنی را در راه رسیدن به نتیجه مطلوب قرار میداد. برای برطرف ساختن این مانع، اصل پیشنهادی ویلسون که به عنوان اصل دیپلماسی علنی معروف بود، در عمل به «مذاکرات سری» و «معاهدات علنی» تفسیر شد. بنابراین مذاکرات مربوط به یک معاهده، که اولین مرحله یک معاهده است، باز هم به صورت سری و محرمانه انجام میگیرد، لکن انعقاد آن به صورت علنی میباشد.
بهکارگیری دیپلماسی نوین و ویژگیهای آن
در عصر حاضر، دولتها معمولاً ترجیح میدهند که دیپلماسی را به جای دیپلماتها توسط سیاستمداران اعمال نمایند. پیشرفتهای محیرالعقولی که در اطلاعرسانیها و رفتوآمدها به وجود آمده، باعث گردیده است که مسافرتهای رؤسای کشورها و وزرای امورخارجه به کشورهای دیگر افزایش یابد. از این رو، غالب مذاکرات دیپلماتیک توسط آنها به عمل میآید و در اثر چنین روشی، زمان تصمیمگیری به صورت قابل توجهی به حداقل رسیده و از طرفی بین سران و سیاستگذاران عالی، زمینههای ایجاد روابط خصوصی و غیر رسمی فراهم گردیده است. با این حال روش مدیریت دیپلماسی توسط سیاستمداران هرچند افزایش یافته است، باز نقش دیپلماتهای واقعی در فراهم ساختن روابط دیپلماتیک و یا عادیسازی روابط سیاسی مابین دول، تأمین تماسها و ملاقاتها و تعدد کنشها به هیچوجه نمیتواند انکار شود.
امروزه تبلیغات و افکار عمومی دو عامل مؤثر در امر دیپلماسی به شمار میروند و هدف غایی اکثر کنفرانسها و مذاکرات بینالمللی غالباً جنبه تبلیغاتی داشته، بیشتر از تعقیب زمینههای توافق و تفاهم به دنبال تأثیرگذاری در افکار عمومی بینالمللی میباشند. در این کنفرانسها و کنگرههای چندجانبه که اغلب تحتتأثیر افکار عمومی بینالمللی تشکیل میگردند، طرفین قبل از هر چیزی، مبادرت به تبلیغ نظریات خود نموده، شدید و بیرحمانه همدیگر را متهم میکنند و از این رو مذاکرات در عرض مدت کمی، تبدیل به یک جنگ تبلیغاتی میگردد.
درحال حاضر رابطه تنگاتنگی بین دیپلماسی و مطبوعات و سایر رسانههای جمعی به وجود آمده است. امروزه اخبار رسانهها نسبت به اطلاعات تحصیلی نمایندگان سیاسی مقیم در کشورها دارای تنوع بیشتری است و میتواند منشأاثر زیادی هم باشد. تردیدی نیست که اطلاعات ارسالی مخبرین رسانهها که در شهرها و پایتختها اقامت دارند، به لحاظ چند بعدی بودن آنها، در تکوین و جهتگیری سیاست دولتها بیشتر از گزارش ارسالی دیپلماتها میتوانند تأثیرگذار باشند.در عصر حاضر، دولتها معمولاً ترجیح میدهند که دیپلماسی را به جای دیپلماتها توسط سیاستمداران اعمال نمایند. پیشرفتهای محیرالعقولی که در اطلاعرسانیها و رفتوآمدها به وجود آمده، باعث گردیده است که مسافرتهای رؤسای کشورها و وزرای امورخارجه به کشورهای دیگر افزایش یابد. از این رو، غالب مذاکرات دیپلماتیک توسط آنها به عمل میآید و در اثر چنین روشی، زمان تصمیمگیری به صورت قابل توجهی به حداقل رسیده و از طرفی بین سران و سیاستگذاران عالی، زمینههای ایجاد روابط خصوصی و غیر رسمی فراهم گردیده است. با این حال روش مدیریت دیپلماسی توسط سیاستمداران هرچند افزایش یافته است، باز نقش دیپلماتهای واقعی در فراهم ساختن روابط دیپلماتیک و یا عادیسازی روابط سیاسی مابین دول، تأمین تماسها و ملاقاتها و تعدد کنشها به هیچوجه نمیتواند انکار شود.
روش «دیپلماسی باز» یا «دیپلماسی علنی» امکانات متنوع و نسبتاً گستردهای را برای رسانههای جمعی فراهم نموده است که قبلاً چنین نبوده؛ یعنی خبرنگاران میتوانند در جلسات مربوط به مذاکرات کنفرانسهای بینالمللی حاضر شده و برداشتها و تفسیرهای خود را از آنها احصاء نمایند. پس در تکوین و شکلگیری افکار عمومی در عصر حاضر تأثیر رسانهها غیر قابل انکار و امر محرزی است.
رسانهها قادر هستند توجه افکار عمومی را به آثار مختلف دیپلماتیک معطوف نمایند؛ بنابراین وجود این ارتباط مستقیم مابین دیپلماسی و افکار عمومی را به نحو چشمگیری همین رسانههای گروهی تأمین مینمایند و از این روست که غالبا مشاهده میشود که دیپلماتها، رسانههای گروهی مختلفی را تحت کنترل خود درآورده، از آن طریق موفق به متأثر ساختن افکار عمومی میشوند. در عین حال گزارشهای ارسالی دیپلماتها به لحاظ صرفاً تخصصی بودن، اهمیت حرفهای خود را از دست ندادهاند.
درعصر دیپلماسی نوین، عناصر اقتصاد و تجارت نیز اهمیت و اعتبار زیادی را در روابط بینالمللی کسب کردهاند. به عبارت دیگر سیاست خارجی تنها با تأمین صلح و امنیت بینالمللی کارش تمام نمیشود، زیرا ملازمه شدیدی با تأمین رفاه داشته و ظاهراً نیز وجود چنین ارتباطی بین آنها مشهود است. بنابراین صلح جهانی، مستلزم تحقق اهداف اقتصادی، اجتماعی و تجاری میباشد که فراهم نمودن رفاه عمومی از طریق همکاریهای اقتصادی و اجتماعی نیز، یکی از اهداف سازمان ملل متحد را تشکیل میدهد.
البته برخی عوامل مؤثر موجود در جهان شکاف بین کشورهای دارا و ندار را بیشتر نموده است، که خود از خطرات جدی تهدیدکننده صلح جهانی به شمار میرود. پس دولتها در دیپلماسیهای خود برای مسائل اقتصادی و اجتماعی و حتی چارهاندیشی در آنها، اولویت خاصی قائلند.
نتیجه مزبور نیز این شده که دیپلمات امروزی علاوه بر انجام وظایف متعدد خود، مجبور به بررسی مسائل روبه÷تزاید اقتصادی و اجتماعی اطراف خود نیز است. جالب توجه اینکه تا آغاز جنگ جهانی دوم دیپلماتها غالباً بررسی مسائل تجاری و اقتصادی را جزو وظایف خود نمیانگاشتند، لکن امروزه یکی از وظایف آنها که از اولویت اجرائی نیز برخوردار میباشد، تهیه گزارشهای اقتصادی و کمک به روند مذاکرات مربوط به سیاستهای بازرگانی است.
تحولی که در دیپلماسی نوین خود را نشان داده است، چند جانبه شدن آن است. در دوران قبل از جنگ جهانی اول روش دیپلماسی چندجانبه و غیر دائم به وجود آمده بود که بعد از جنگ، جای خود را با کنفرانسهای دیپلماتیک دائم عوض کرد. جامعه ملل پس از تاسیس خود که بعد از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد، روش جدیدی در بررسی و مباحثات مربوط به مسائل سیاسی ابداع نمود. این روش دیپلماسی برپایی کنفرانسهای دائمی بود که از طرف اندیشه وران غربی، «دیپلماسی پارلمانی»،[8] نامگذاری شده بود. دیپلماسی پارلمانی چهار ویژگی عمده داشت: اول، اختصاص مسئولیت بیشتر و تشکیلات نسبتاً منظم و دائمی؛ دوم، انتقال و انعکاس مشروح مذاکرات و مباحثات به افکار عمومی توسط رسانههای گروهی؛ سوم، تعیین روشهای از قبل آمادهشده، به منظور تسهیل مذاکرات؛ نهایتاً، رأیگیری با اکثریت میباشد.
در دیپلماسی نوین و خلاق، نقش دولتهای ملی و بهخصوص نقش دیپلماسی رسمی، کمتر مد نظر بوده و رشد بازیگران غیر دولتی، سازمانها و نهادهای محلی و آگاهی فزاینده شهروندان در سطح جهان است که در تحرک دیپلماسی نقشآفرینی میکند. در حال حاضر یکی از رویدادهای مهمی که در جامعه بشری، بهخصوص در مدیریت شهری به وقوع پیوسته، پدیده جهانیشدن و فرامرزی شدن چالشها و فرصتهاست که در پی آن، ظهور بازیگران جدید ملی و بینالمللی و تغییرات گستردهای در حوزه ارتباطات و تعاملات به وجود آمده است.
به عبارت دیگر طی دو قرن اخیر، کلانشهرها به تنهایی قادر به حل مشکلات خود و افزایش فرصتها نبوده و همواره نیاز به نوعی همکاری و هماهنگی میان شهرها در عرصه بینالمللی دارند. این امر علاوه بر نکات مثبت و فایدههای فراوان، مشکلات و نارساییهایی در زمینه موضوعات انسانی و بهخصوص در زمینه شهرنشینی و مدیریت آن فراهم کرده است که از عهده دولتهای ملی و بازیگران رسمی دولتها خارج شده است و برای برون رفت از این وضعیت، همگرایی بینالمللی شهری در سطح جهانی را میطلبد.
کلانشهرها برای همگرایی و همکاریهای بینالمللی، نیازمند ایفای نقش جدید شهروندان در قالب دیپلماسی شهری در جهت کمکرسانی و مشارکت در موضوعات شهری و بیشینهسازی مزایا و کمینهسازی مخاطرات به لحاظ ابعاد بینالمللی هستند، که این امر مهم با ابزاری به عنوان دیپلماسی فعال شهری، در سازمانها و انجمنهای بینالمللی کارساز خواهد بود.
پی نوشت:
[1] . Ad Hoc.
[2] . Cite.
[3] . Amphictionies.
[4] . Proxenos.
[5] . Oralores.
[6] . Akslashapt.
[7] . Bismarck.
[8] . Diplomacia Parlamentaria.
منبع: کتاب دیپلماسی شهری، نوشته مهدی جمالینژاد، نشر آرما، 1392.
امروزه تبلیغات و افکار عمومی دو عامل مؤثر در امر دیپلماسی به شمار میروند و هدف غایی اکثر کنفرانسها و مذاکرات بینالمللی غالباً جنبه تبلیغاتی داشته، بیشتر از تعقیب زمینههای توافق و تفاهم به دنبال تأثیرگذاری در افکار عمومی بینالمللی میباشند. در این کنفرانسها و کنگرههای چندجانبه که اغلب تحتتأثیر افکار عمومی بینالمللی تشکیل میگردند، طرفین قبل از هر چیزی، مبادرت به تبلیغ نظریات خود نموده، شدید و بیرحمانه همدیگر را متهم میکنند و از این رو مذاکرات در عرض مدت کمی، تبدیل به یک جنگ تبلیغاتی میگردد.
درحال حاضر رابطه تنگاتنگی بین دیپلماسی و مطبوعات و سایر رسانههای جمعی به وجود آمده است. امروزه اخبار رسانهها نسبت به اطلاعات تحصیلی نمایندگان سیاسی مقیم در کشورها دارای تنوع بیشتری است و میتواند منشأاثر زیادی هم باشد. تردیدی نیست که اطلاعات ارسالی مخبرین رسانهها که در شهرها و پایتختها اقامت دارند، به لحاظ چند بعدی بودن آنها، در تکوین و جهتگیری سیاست دولتها بیشتر از گزارش ارسالی دیپلماتها میتوانند تأثیرگذار باشند.در عصر حاضر، دولتها معمولاً ترجیح میدهند که دیپلماسی را به جای دیپلماتها توسط سیاستمداران اعمال نمایند. پیشرفتهای محیرالعقولی که در اطلاعرسانیها و رفتوآمدها به وجود آمده، باعث گردیده است که مسافرتهای رؤسای کشورها و وزرای امورخارجه به کشورهای دیگر افزایش یابد. از این رو، غالب مذاکرات دیپلماتیک توسط آنها به عمل میآید و در اثر چنین روشی، زمان تصمیمگیری به صورت قابل توجهی به حداقل رسیده و از طرفی بین سران و سیاستگذاران عالی، زمینههای ایجاد روابط خصوصی و غیر رسمی فراهم گردیده است. با این حال روش مدیریت دیپلماسی توسط سیاستمداران هرچند افزایش یافته است، باز نقش دیپلماتهای واقعی در فراهم ساختن روابط دیپلماتیک و یا عادیسازی روابط سیاسی مابین دول، تأمین تماسها و ملاقاتها و تعدد کنشها به هیچوجه نمیتواند انکار شود.
روش «دیپلماسی باز» یا «دیپلماسی علنی» امکانات متنوع و نسبتاً گستردهای را برای رسانههای جمعی فراهم نموده است که قبلاً چنین نبوده؛ یعنی خبرنگاران میتوانند در جلسات مربوط به مذاکرات کنفرانسهای بینالمللی حاضر شده و برداشتها و تفسیرهای خود را از آنها احصاء نمایند. پس در تکوین و شکلگیری افکار عمومی در عصر حاضر تأثیر رسانهها غیر قابل انکار و امر محرزی است.
رسانهها قادر هستند توجه افکار عمومی را به آثار مختلف دیپلماتیک معطوف نمایند؛ بنابراین وجود این ارتباط مستقیم مابین دیپلماسی و افکار عمومی را به نحو چشمگیری همین رسانههای گروهی تأمین مینمایند و از این روست که غالبا مشاهده میشود که دیپلماتها، رسانههای گروهی مختلفی را تحت کنترل خود درآورده، از آن طریق موفق به متأثر ساختن افکار عمومی میشوند. در عین حال گزارشهای ارسالی دیپلماتها به لحاظ صرفاً تخصصی بودن، اهمیت حرفهای خود را از دست ندادهاند.
درعصر دیپلماسی نوین، عناصر اقتصاد و تجارت نیز اهمیت و اعتبار زیادی را در روابط بینالمللی کسب کردهاند. به عبارت دیگر سیاست خارجی تنها با تأمین صلح و امنیت بینالمللی کارش تمام نمیشود، زیرا ملازمه شدیدی با تأمین رفاه داشته و ظاهراً نیز وجود چنین ارتباطی بین آنها مشهود است. بنابراین صلح جهانی، مستلزم تحقق اهداف اقتصادی، اجتماعی و تجاری میباشد که فراهم نمودن رفاه عمومی از طریق همکاریهای اقتصادی و اجتماعی نیز، یکی از اهداف سازمان ملل متحد را تشکیل میدهد.
البته برخی عوامل مؤثر موجود در جهان شکاف بین کشورهای دارا و ندار را بیشتر نموده است، که خود از خطرات جدی تهدیدکننده صلح جهانی به شمار میرود. پس دولتها در دیپلماسیهای خود برای مسائل اقتصادی و اجتماعی و حتی چارهاندیشی در آنها، اولویت خاصی قائلند.
نتیجه مزبور نیز این شده که دیپلمات امروزی علاوه بر انجام وظایف متعدد خود، مجبور به بررسی مسائل روبه÷تزاید اقتصادی و اجتماعی اطراف خود نیز است. جالب توجه اینکه تا آغاز جنگ جهانی دوم دیپلماتها غالباً بررسی مسائل تجاری و اقتصادی را جزو وظایف خود نمیانگاشتند، لکن امروزه یکی از وظایف آنها که از اولویت اجرائی نیز برخوردار میباشد، تهیه گزارشهای اقتصادی و کمک به روند مذاکرات مربوط به سیاستهای بازرگانی است.
تحولی که در دیپلماسی نوین خود را نشان داده است، چند جانبه شدن آن است. در دوران قبل از جنگ جهانی اول روش دیپلماسی چندجانبه و غیر دائم به وجود آمده بود که بعد از جنگ، جای خود را با کنفرانسهای دیپلماتیک دائم عوض کرد. جامعه ملل پس از تاسیس خود که بعد از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد، روش جدیدی در بررسی و مباحثات مربوط به مسائل سیاسی ابداع نمود. این روش دیپلماسی برپایی کنفرانسهای دائمی بود که از طرف اندیشه وران غربی، «دیپلماسی پارلمانی»،[8] نامگذاری شده بود. دیپلماسی پارلمانی چهار ویژگی عمده داشت: اول، اختصاص مسئولیت بیشتر و تشکیلات نسبتاً منظم و دائمی؛ دوم، انتقال و انعکاس مشروح مذاکرات و مباحثات به افکار عمومی توسط رسانههای گروهی؛ سوم، تعیین روشهای از قبل آمادهشده، به منظور تسهیل مذاکرات؛ نهایتاً، رأیگیری با اکثریت میباشد.
در دیپلماسی نوین و خلاق، نقش دولتهای ملی و بهخصوص نقش دیپلماسی رسمی، کمتر مد نظر بوده و رشد بازیگران غیر دولتی، سازمانها و نهادهای محلی و آگاهی فزاینده شهروندان در سطح جهان است که در تحرک دیپلماسی نقشآفرینی میکند. در حال حاضر یکی از رویدادهای مهمی که در جامعه بشری، بهخصوص در مدیریت شهری به وقوع پیوسته، پدیده جهانیشدن و فرامرزی شدن چالشها و فرصتهاست که در پی آن، ظهور بازیگران جدید ملی و بینالمللی و تغییرات گستردهای در حوزه ارتباطات و تعاملات به وجود آمده است.
به عبارت دیگر طی دو قرن اخیر، کلانشهرها به تنهایی قادر به حل مشکلات خود و افزایش فرصتها نبوده و همواره نیاز به نوعی همکاری و هماهنگی میان شهرها در عرصه بینالمللی دارند. این امر علاوه بر نکات مثبت و فایدههای فراوان، مشکلات و نارساییهایی در زمینه موضوعات انسانی و بهخصوص در زمینه شهرنشینی و مدیریت آن فراهم کرده است که از عهده دولتهای ملی و بازیگران رسمی دولتها خارج شده است و برای برون رفت از این وضعیت، همگرایی بینالمللی شهری در سطح جهانی را میطلبد.
کلانشهرها برای همگرایی و همکاریهای بینالمللی، نیازمند ایفای نقش جدید شهروندان در قالب دیپلماسی شهری در جهت کمکرسانی و مشارکت در موضوعات شهری و بیشینهسازی مزایا و کمینهسازی مخاطرات به لحاظ ابعاد بینالمللی هستند، که این امر مهم با ابزاری به عنوان دیپلماسی فعال شهری، در سازمانها و انجمنهای بینالمللی کارساز خواهد بود.
پی نوشت:
[1] . Ad Hoc.
[2] . Cite.
[3] . Amphictionies.
[4] . Proxenos.
[5] . Oralores.
[6] . Akslashapt.
[7] . Bismarck.
[8] . Diplomacia Parlamentaria.
منبع: کتاب دیپلماسی شهری، نوشته مهدی جمالینژاد، نشر آرما، 1392.