بررسی نقش زنان برجسته‌ی دربار شاه جهان در چالش جانشینی او

عصر شاه جهان (1037- 1068 ق) از درخشان‌ترین ادوار حیات تاریخ بابریان است. حکومت سی ساله وی توأم با آرامش و رفاه و جلال و شکوه برای هندوستان بود. با این حال این آرامش در سال‌های پایانی حکومت او استمرار نیافت.
سه‌شنبه، 10 مهر 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ساره سمیع زاده
موارد بیشتر برای شما
بررسی نقش زنان برجسته‌ی دربار شاه جهان در چالش جانشینی او
یکی از زوایای برجسته دوره بابری نقش آشکار و پنهان زنان دربار در این دوره است.
 
چکیده
عصر شاه جهان (1037- 1068 ق) از درخشان‌ترین ادوار حیات تاریخ بابریان است. حکومت سی ساله وی توأم با آرامش و رفاه و جلال و شکوه برای هندوستان بود. با این حال این آرامش در سال‌های پایانی حکومت او استمرار نیافت. در این سال‌ها حوادثی رخ داد که تأثیر عمده‌ای در آینده هندوستان به جای گذاشت. ظهور آتش جنگ میان فرزندان شاه جهان و حوادث پس از آن، اگرچه به ظاهر جدالی سخت بر سر مسأله جانشینی شاه جهان بود، اما در واقع این جدال مبین وجود دو دیدگاه در بدنه حکومت در باب نحوه اداره امور بود. گروهی طرفدار مدارا و استفاده از غیر مسلمانان در اداره امور و گروهی دیگر مخالف این امر بودند. اگرچه ریشه این اختلاف نظر به ابتدای تشکیل دولت بابری و حتی قبل از آن برمی‌گردد، اما تجلی آشکار و جدال واقعی این دو دیدگاه در حوادث پایانی عصر شاه جهان و مسئله جانشینی او هویدا شد. رهبری این جدال سخت اگرچه به ظاهر در اختیار رجال دربار بود و منابع این دوره نیز تنها اشاراتی گذرا به نقش زنان برجسته دربار شاه جهان داشته‌اند، اما همین اشارات گذرا مبین تأثیر زنان و تفکرات آنان بر فراز و فرودهای فکری و سیاسی این دوره است. در این مقاله این سوال مطرح می‌شود که نقش زنان برجسته دربار شاه جهان در چالش جانشینی شاه جهان چه بود؟ با توجه به سوال فوق، فرضیه این مقاله عبارت است از: زنان برجسته‌ی دربار شاه جهان هرکدام نماینده دو جریان فکری جاری در دوره شاه جهان بودند. این زنان به فراخور شرایط فرهنگی و سیاسی این دوره و تفکرات خاص خود نقش مؤثری در حوادث این دوره ایفاء کردند.


تعداد کلمات: 2150 / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
بررسی نقش زنان برجسته‌ی دربار شاه جهان در چالش جانشینی او
نویسنده: بدرالسادات علیزاده مقدم (1)
 

مقدمه

فتح دهلی توسط قطب‌الدین آیبک از سرداران شهاب‌الدین غوری در سال 588 ق. نقطه عطفی در تاریخ سلاطین هندوستان بود. اگرچه این فتح به منزله فتح همه هند نبود، اما به قول نهرو اهمیت و مفهومی خاص داشت و مظهری از حکومت و نظام جدید به شمار می‌رفت. (2) در واقع استقرار واقعی سلسله‌های مسلمان و تماس مستقیم و مستمر آنها با هندوان در هندوستان از این دوره آغاز شد. پس از این جریان ورود علما و متصوفه مسلمان به این ناحیه شدت گرفت. از همان آغاز میان این گروه‌های تازه وارد در ارتباط با هندوان دو دیدگاه موجود بود. گروهی معتقد به حشر و نشر با هندوان و استفاده از توانایی‌های آنها در اداره امور بودند. گروهی دیگر نیز با ذکر هندوان به عنوان کفار بیگانه، مخالف حشر و نشر صمیمانه با آنان و همراهی‌شان در اداره امور با مسلمانان بودند. از جمله مهمترین حامیان دیدگاه نخست می‌توان به چشتیان اشاره کرد. در مقابل چشتیان در این دوره سهروردیان قرار داشتند که معتقد بودند که فرمانروایان مسلمان باید در ترویج شعایر اسلامی و دستورات شرع و بی‌توجهی به هندوان و به ویژه براهمه که ائمه کفر و روح الحادند، بکوشند. (3)
در دوره حکومت سلسله‌های اسلامی در هندوستان تا آغاز سلسله بابری از بزرگان فرقه، چشتیه می‌توان به خواجه نظام‌الدین اولیاء، شیخ فریدالدین گنج شکر و محمود اودهی ملقب به چراغ دهلی اشاره کرد و از سهروردیان نیز نام‌هایی چون بهاءالدین ذکریا، نورالدین مبارک و نجم‌الدین صغری قابل ذکرند.
همزمان با ورود بابر به هند و با آغاز حکومت بابریان، صوفیان نقشبندی نیز که منزلت والایی نزد آنان داشتند به عرصه سیاسی و اجتماعی هندوستان وارد شده واز جمله مهمترین حامیان دیدگاه نخست می‌توان به چشتیان اشاره کرد. در مقابل چشتیان در این دوره سهروردیان قرار داشتند که معتقد بودند که فرمانروایان مسلمان باید در ترویج شعایر اسلامی و دستورات شرع و بی‌توجهی به هندوان و به ویژه براهمه که ائمه کفر و روح الحادند، بکوشند. به تدریج رهبری دیدگاه دوم را در ارتباط با هندوان به عهده گرفتند. نقشبندیان طرفدار بی‌چون و چرای متابعت از سنت و جماعت و نزدیکی به دولت‌ها در اجرای این مسایل بودند. (4)
در طول حکومت بابری در مقابل فرقه نقشبندیان و حامیان آنها، طیفی وسیع شامل صوفیان چشتی، شطاری، قادری و سرانجام گروهی از مهاجران ایرانی قرار داشتند که معتقد به احترام به عقاید هندوان و به کارگیری پیروان همه مذاهب و ادیان در اداره امور بودند. چالش میان حامیان این دو دیدگاه تا پایان عصر بابری استمرار یافت و حوادثی مهم را در این دوره موجب شد. یکی از مهمترین این حوادث، چالش بر سر جانشینی شاه جهان و منصب ولایتعهدی او بود.

 

چالش بر سر جانشینی شاه جهان و تأثیر زنان دربار

پس از مرگ جهانگیر، فرزند او شاه جهان در سال 1037ق. به حکومت رسید. دوره‌ی حکومت سی ساله او دوره رفاه و آرامش برای هندوستان بود. در این دوره شاه جهان پیوسته درصدد ایجاد اعتدال و بهره‌گیری از توان همه نیروهای جامعه‌ی آن روز هندوستان بود. اگرچه نقشبندیان و طرفداران آنها در این دوره نیز دارای پست‌های والایی چون صدر و وزارت بودند. حضور راجه‌های هندو و ایرانیان نیز در سمت‌هایی چون امیرالامرایی، وزارت و حکمرانی مناطق مختلف موجب تحقق خواسته‌های شاه جهان بود. حضور خانواده طهرانی به عنوان بستگان ملکه ممتاز بانو نیز مقومی نیرومند در این جهت بود. آصف خان طهرانی پدر ممتاز بانو در این دوره صاحب بالاترین منصب دربار یعنی منصب وزارت بود. کیاست و کاردانی وی در اداره امور چنان بود که سر رشته همه امور به تدابیر او خاتمه می‌یافت. (5)
دختر آصف خان اعتمادالدوله ممتاز بانو نیز بیست و یک سال همراه و همسر محبوب و با رفای شاه جهان بود. حاصل این زندگی عاشقانه برای شاه جهان سه پسر و چهار دختر بود. (6) نخستین آنها جهان آرابیگم و پس از آن نیز دارا شکوه، محمد شجاع، روشن آرابیگم و اورنگ زیب از مهمترین این فرزندان بودند. شاه جهان در میان پسران خود داراشکوه و در میان دختران خود جهان آرابیگم را از همه عزیزتر می‌داشت. به گفته دارا شکوه علت علاقه شاه جهان به وی از آن رو بود که وی پس از چند فرزند دختر به دنیا آمده بود. از طرف دیگر جهان آرا نیز نخستین فرزند شاه جهان بود. جهان آرا از ابتدا چنان با کیاست و کاردان بود که پدرش وی را پادشاه بیگم خطاب می‌کرد. پس از مرگ ممتاز بانو نیز به فرمان شاه نیمی از دارایی‌های ملکه به جهان آرا رسید و بقیه آن نیز میان سایر فرزندان تقسیم شد. (7) محبت بیشتر شاه به این دو فرزند به هرحال مایه رشک و حسد سایر فرزندان و سرانجام اتحاد و هم جهتی آنها در مقابل دارا شکوه و جهان آرا در حوادث سال‌های بعد شد.
از طرف دیگر روابط میان دارا شکوه و جهان آرا نیز بسیار حسنه بود. چنانکه جهان آرا در این مورد می‌نویسد: «ما هر دو یک روحیم که در دو قالب دمیده شده، یک جانیم که در دو جسم آمده است». (8) اشتراکات فکری و روحی میان این دو خواهر و برادر نیز روز به روز موجب افزایش استحکام این ارتباط شده بود. دارا شکوه و جهان‌آرا از همان آغاز تعلقی فراوان به صوفیان چشتی داشتند. چنانکه دارا شکوه وجود خود را مرهون توسل پدرش شاه جهان به روح صوفی بزرگ چشتیه یعنی خواجه معین‌الدین چشتی می‌دانست. (9) از طرف دیگر دارا شکوه و جهان آرا در دوره کودکی و نوجوانی از محضر اساتید برجسته‌ای چون شیخ احمد دهلوی و ملا خواجه بهاری از مریدان و حامیان فرقه قادری بهره جستند. (10) اما تحول عمده در افکار دارا شکوه و پس از آن جهان‌آرا در طی دیدار دارا شکوه با سرسلسله قادریان، محمد میان‌میر میسر شد و پس از آن دارا شکوه و خواهرش جهان‌آرا در سلک فرقه قادری درآمدند.

 

بیشتر بخوانید: جایگاه زن در ایران باستان


به تدریج ارادت دارا شکوه و خواهرش به این فرقه که نظریات مشابه با چشتیان داشتند، موجب نگارش آثار متعددی از جانب دارا شکوه و جهان آرا در جهت ترویج افکار و احوال مشایخ قادری شد. به این ترتیب سفینه الاولیاء و سکینه الاولیاء توسط دارا شکوه و رساله صاحبیه توسط جهان آرابیگم در احوال مشایخ قادری تدوین یافت.
همچنین به دستور جهان آرا در کشمیر جهت ملا شاه بدخشی صوفی بزرگ قادری، مسجدی با صرف چهل هزار روپیه با عمارات اطراف آن جهت مریدان او ساخته شد. (11) علاوه بر این به سبب همین ارادت به همت جهان آرا در منطقه کشمیر باغ‌های فراوان و چشمه‌ها و عمارات متعدد دیگری بنا شد. (12)
به تدریج آمد و شد صوفیان قادری به دربار و احترام و اعتبار آنان نزد دو فرزند محبوب شاه جهان، نه تنها موجب گرایش و توجه ویژه‌ی شاه جهان به صوفیان این فرقه شده بود، بلکه نگرانی صوفیان نقشبندی را که عهده‌دار مناصب مذهبی دربار چون صدر بودند را به همراه داشت. (13) این نگرانی‌ها وقتی به اوج رسید که شاه جهان سرانجام به طور رسمی دارا شکوه را به عنوان ولیعهد و جانشین خود اعلام کرد.
اعلام این مسأله از طرف دیگر موجب اعتراض و همسوئی سایر فرزندان شاه جهان در مقابله با دارا شکوه شد. در رأس این اعتراضات اورنگ زیب و خواهر دیگرش روشن آرا قرار داشتند. سرانجام جرقه‌ای آتش حسد و کینه میان فرزندان شاه جهان را شعله کرد و این جرقه خبر بیماری شاه جهان بود. این مسأله از طرف دیگر به شدت موجب نگرانی نقشبندیان بود، چرا که دارا شکوه به عنوان پادشاه آینده هیچ‌گونه همسویی با اندیشه‌های آنها را نداشت. بدین ترتیب نقشبندیان باب ارتباط و نامه نگاری با اورنگ‌زیب را گشودند. اورنگ‌زیب در این زمان اگرچه در پایتخت نبود اما به واسطه حضور روشن آرا در دربار از اخبار و حوادث دربار مطلع می‌شد. (14)
سرانجام اورنگ‌زیب به مدد تدبیر جنگی خود و همسوئی روشن آرا و همراهی فکری نقشبندیان پس از شکست‌های متوالی سپاه دارا شکوه به محاصره پایتخت پرداخت. در جریان این حوادث شاه جهان و جهان آرا پیوسته درصدد آرام کردن اوضاع و اصلاح روابط میان دو برادر بودند. اما اورنگ‌زیب که از پشتیبانی نقشبندیان برخوردار شده بود و اکنون به یک قدمی تخت سلطنت رسیده بود، به این کوشش‌ها وقعی نگذاشت. وی حتی گاه در جریان آمد و شد جهان آرا از انجام مراسم مرسوم استقبال نیز ممانعت می‌کرد. (15)
دارا شکوه نیز پس از شکست‌های مکرر و از هم پاشیدگی سپاهش رو به هزیمت گذاشت. دارا شکوه در طی دوره جنگ‌های ناموفقش و سپس سرگردانی‌اش، پیوسته ارتباط خود را با جهان آرا حفظ کرده بود. دارا شکوه در این مدت طی نامه‌هایش پیوسته از جهان آرا به عنوان خیرخواه بی‌اشتباه، مشفقه‌ی مهربان و همشیره‌ی بزرگ یاد می‌کند و در نامه‌ای با عبارت ذیل، نهایت ارادت خود به جهان آرا را چنین می‌نمایاند: «دعا گوی توام هرجا که هستم». (16)
سرانجام دارا شکوه پس از دوره‌ای سرگردانی دستگیر و پس از صدور فتوای الحاد وی توسط علمای نقشبندی به قتل رسید.
در پایتخت پس از انجام مراسم به تخت نشینی اورنگ زیب، صوفیان نقشبندی و در رأس آنها شیخ محمد معصوم سرهندی با فرزندان خود جهت شادباش به حضور اورنگ‌زیب رسیده و مورد عنایت ویژه او قرار گرفتند. در این مراسم ظاهراً بنا به درخواست اورنگ‌زیب و شاید به جهت اطلاع دائمی شیخ محمد معصوم از مسایل جاری دربار، فرزندش شیخ محمد سیف‌الدین را به دربار فرستاد تا ملازم همیشگی شاه باشد. (17)
پس از این وقایع اورنگ‌زیب روشن آرا بیگم را نیز مورد لطف ویژه قرار داد و به مقرری وی افزوده و او را ملازم و همدم حرم خود قرار داد. (18) جهان آرابیگم نیز تا پایان عمر پدرش شاه جهان در کنار وی بود. شاه جهان از زمان به تخت نشستن اورنگ‌زیب تا پایان عمرش در سال 1075 ق، با احترام در قصرش محبوس بود. شاه جهان تا پایان عمرش از اورنگ‌زیب مکدر بود چنانکه در هنگام رحلتش جهان آرا سه بار برای اورنگ زیب تقاضای عفو نمود و سرانجام پس از بار سوم و در نتیجه اصرار و التماس جهان آرا با اکراه اورنگ‌زیب را مورد عفو قرار داد. (19) به گفته منابع در این دوره جهان آرا بیگم نیز به همه جهت بی‌اختیار بود و او نیز به همراه پدرش در حبس خانگی به سر می‌برد.
پس از این وقایع به نظر می‌رسد که فعالیت جهان آرا پیوسته تحت نظر نقشبندیان و حامیان آنها در آمد. چنانکه پس از به تخت نشستن اورنگ‌زیب ابتدا رضوی خان بخاری و پس از اعطای مقام صدر به وی، اشرف خان و میرزا مقیم خان از طرف شاه به سرکاری دیوان جهان آرا مقرر شدند. (20)
سرانجام بعد از مرگ روشن آرا بیگم در سال 1082 ق. جهان‌آرا بیگم نیز در سال 1092 ق. در سن هفتاد سالگی دار فانی را وداع گفت. وی را پس از وفاتش بنا به وصیتش در صحن آرامگاه شیخ نظام‌الدین اولیاء در گوری که برای خود برگزیده بود به خاک سپردند. (21)

 

 ختم کلام

یکی از زوایای برجسته دوره بابری نقش آشکار و پنهان زنان دربار در این دوره است. نکته ارزنده حضور زنان درباری در حادثه چالش بر سر جانشینی شاه جهان حضور زنان در همراهی دو دیدگاه فکری بود. اگرچه ریشه‌ی این دو دیدگاه و تقابل فکری به ابتدای تشکیل سلسله‌های اسلامی در هندوستان می‌رسید و تنش‌های ناشی از آن در سراسر حکومت سلسله‌های اسلامی در هند به ویژه بابریان جاری و ساری بود، اما تازگی آن در این مرحله حضور زنان متنفذ دربار در همراهی با این دو جریان بود. به نظر می‌رسد این تقابل و کشاکش آشکار در دوره شاه جهان اگرچه در نهایت به جانشینی اورنگ‌زیب با دیدگاه سخت متمایل به نقشبندیان منجر شد، اما از سوی دیگر همین تقابل آشکار موجب ظهور عناصر فرهیخته همچون دارا شکوه و جهان‌آرا شد؛ فرهیختگانی که هنوز تاریخ هند آنان را موجب فخر و مباهات خود می‌داند.
 

 پی‌نوشت‌ها:
1.استادیار گروه تاریخ دانشگاه پیام نور اصفهان.
2.نهرو: کشف هند، ترجمه محمود تفضلی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361، ص 364.
3.رضوی، سید اطهر عباس: تاریخ تصوف در هند، ترجمه منصور معتمدی، تهران مرکز نشر دانشگاهی، 1380، ج1، ص 231-234.
4.واعظی کاشفی، مولانا فخرالدین: رشحات عین‌الحیات، تصحیح علی اصغر معینیان، تهران، انتشارات نوریانی، 1351، ص 35-36.
5.شاهنواز خان، صمصام الدوله: ماثرالامراء، تصحیح مولوی میرزا اشرف علی، کلکته، اردوگائید، 1890.
6.داراشکوه، محمد؛ ترجمه اوپانیشادها، تصحیح محمدرضا جلالی نایینی و تاراچند، تهران، انتشارات علمی، 1358، ص 119.
7.کنیو، محمد صالح، عمل صالح (شاه جهان نامه) تصحیح غلام یزدانی، لاهور، مطبع شفیق پریس، 1968، ج 1، ص 376.
8.دارا شکوه، ترجمه اوپانیشادها، ص 142.
9.دارا شکوه، محمد: سکینه‌الاولیاء، تصحیح محمدرضا جلالی نایینی و تاراچند، تهران، انتشارات علمی، 1344، ص59.
10.همان، ص،3.
11.کنبو، عمل صالح، ج 1، ص 96.
12.همان، ج 2، ص 281.
13.الحسنی، عبدالحی بن فخرالدین: نزهه الخواطر، حیدرآباد دارالعثمانیه، 1976، ج5، ص 167.
14.فدایی اسپهانی، نواب میرزا نصرالله خان: ترکتازان هند، تهران، چاپخانه فردین، 1341، ص 324.
15.رازی، عاقل خان: واقعات عالمگیری، تصحیح خان بهادر مولوی، دهلی، مطیع پرنتنگ ورکس. 1945، ص 82-83.
16.مطلبی انبالویی، صادق: آداب عالمگیری، تصحیح آغامحمدعلی، کلکته، مطبع بیپتست مشن، 1971. ج2، ص 801.
17.بختاورخان: مرآةالعالم، تصحیح ساجده علوی، لاهور، اداره تحقیقات پاکستان، 1975. ج1، ص 414.
18.مطلبی انبالوئی، آداب عالمگیری، ج 2، ص 866.
19.خافی خان نظام الملکی، میرزا هاشم: منتخب اللباب، تصحیح مولوی کبیرالدین احمد، کلکته، کالج پریس، 1869، ج 1، ص 188.
20.بختاورخان، مرآةالعالم، ج 2، ص 338 و 375.
21.حارثی بدخشی دهلوی، میرزامحمد: تاریخ محمدی، تصحیح نثار احمد فاروقی، رامپور، کتابخانه رامپور، 2003، ج2، ص 380 و 356.

 منابع تحقیق:
- الحسنی، عبدالحی بن فخرالدین: نزهه الخواطر، حیدرآباد، دارالعثمانیه، 1976.
- بختاورخان: مرآةالعالم، تصحیح ساجده علوی، لاهور، اداره تحقیقات پاکستان، 1975.
- حارثی بدخشی دهلوی، میرزا محمد: تاریخ محمدی، تصحیح نثاراحمد فاروقی، رامپور، کتابخانه رامپور، 2003، ج 2.
- خافی خان نظام الملکی، میرزا هاشم: منتخب اللباب، تصحیح مولوی کبیرالدین احمد، کلکته، کالج پریس، 1869، ج 1.
- دارا شکوه، محمد: سکینه الاولیاء، تصحیح محمدرضا جلالی نایینی و تاراچند، تهران، انتشارات علمی، 1344.
- دارا شکوه، محمد: ترجمه اوپانیشادها، تصحیح محمد جلال نایینی و تاراچند، تهران، انتشارات علمی، 1358.
- رازی، عاقل خان: واقعات عالمگیری، تصحیح خان بهادر مولوی، دهلی، مطبع برنتنگ ورکس، 1945.
- رضوی، سیداطهر عباس: تاریخ تصوف در هند، ترجمه منصور معتمدی، تهران مرکز نشر دانشگاهی، 1380، ج 1.
- شاهنوازخان، صمصام الدوله: ماثرالامراء، تصحیح مولوی میرزا اشرفعلی، کلکته، اردوگائید، 1890.
- فدایی اسپهانی، نواب میرزا نصرالله خان: ترکتازان هند، تهران، چاپخانه فردین، 1341.
- کنبو، محمد صالح: عمل صالح (شاه جهان نامه) تصحیح غلام یزدانی، لاهور، مطبع شفیق پریس، 1968.
- مطلبی انبالویی، صادق: آداب عالمگیری، تصحیح آغامحمدعلی، کلکته، مطبع بیپتست مشن، 1971.
- نهرو: کشف هند، ترجمه محمود تفضلی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361.
- واعظی کاشفی، مولانا فخرالدین: رشحات عین الحیات، تصحیح علی‌اصغر معینیان، تهران، انتشارات نوریانی، 1351.

منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط