چکیده :
ریشه برخی از مخفی کاریها و دروغ گفتنها را باید در روحیه و نوع نگرش ما به زندگی و اطرافیانمان پیدا کنیم اینکه ما چه می شود دروغ می گوییم و حقایق را مخفی می کنیم عوامل بسیاری دارد می تواند گاهی به خاطر محافظت از ارزش خودمان باشد یا برای مخفی کردن ضعفهای خودمان باشد و یا برای حفاظت از آرامشمان باشد . و اینکه دروغ چه آسیبهای فردی و اجتماعی به من و اطرافیانم میزند واقعا مهم است .در انتها چگونه می توانیم با خودمان روراست باشیم و کمتر به خودمان و اطرافیانمان دروغ نگوییم ؟ شاید پاسخ این پرسش راه رسیدن به آرامش در درون خود و اعتماد و ارتباط آرام و بی دغدغه با دیگران باشد.
تعداد کلمات : 1809 / تخمین زمان مطالعه : 9 دقیقه
ریشه برخی از مخفی کاریها و دروغ گفتنها را باید در روحیه و نوع نگرش ما به زندگی و اطرافیانمان پیدا کنیم اینکه ما چه می شود دروغ می گوییم و حقایق را مخفی می کنیم عوامل بسیاری دارد می تواند گاهی به خاطر محافظت از ارزش خودمان باشد یا برای مخفی کردن ضعفهای خودمان باشد و یا برای حفاظت از آرامشمان باشد . و اینکه دروغ چه آسیبهای فردی و اجتماعی به من و اطرافیانم میزند واقعا مهم است .در انتها چگونه می توانیم با خودمان روراست باشیم و کمتر به خودمان و اطرافیانمان دروغ نگوییم ؟ شاید پاسخ این پرسش راه رسیدن به آرامش در درون خود و اعتماد و ارتباط آرام و بی دغدغه با دیگران باشد.
تعداد کلمات : 1809 / تخمین زمان مطالعه : 9 دقیقه
نویسنده: لیزا فایراستون
مترجم: حسین افرا
دروغ هایی که می گوییم در نهایت باعث آزار خودمان می شوند. سکانسی در فیلم " یکی باید کوتاه بیاید " که روش ساده و مختصری از یک اصل درباره حقیقت را بیان می کند. " دایان کیتون " ( بازیگر نقش زن ) پس از اینکه مرد مورد علاقه اش را سر قرار با زن دیگری می بیند و از آنجا دور می شود و مرد ( جک نیکلسون ) که با دیدن او احساس یاس و گناه می کند به دنبالش به راه می افتد و هنگامی که با خواهش زن را متوقف می کند می گوید:" من هیچ وقت به تو دروغ نگفتم تنها روایت متفاوتی از حقیقت را به تو گفته ام " زن پاسخ می دهد : "حقیقت هیچ وقت چند روایت ندارد. فهمیدی؟ " و حقیقت همین است. حقیقت ممکن است وجوه گوناگونی داشته باشد یا ممکن است پیچیده باشد و درک آن سخت باشد ولی وجود دارد. بسیاری از ما جایی در یکی از روایت های زندگیمان که با حقیقت سر و کار داریم این است در واقع مستقیما دروغ نمی گوییم بلکه حقیقت را در لایه های گوناگون می پیچیم که بتوانیم راحتتر آن را با زندگی خود تطبیق دهیم به گونه ای که در کارمان یا روابطمان یا در آسایشمان ایجاد اختلال نکند.
دکتر "بلا دی پاولو" در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده که افراد در یک پنجم از برخوردهای خود دروغ می گویند. " پاملا مه یر " نویسنده ی کتاب " تشخیص دروغ " در سخنرانی خود در مراسم "تد تالک" ادعا می کند که روزانه بین 10 تا 200 بار دروغ می شنویم. توجه به این نکته مهم است که دنیایی که در اطراف خود ایجاد کرده ایم تا چه اندازه بر اساس صداقت بنا شده است ؟ خودمان معمولا چه قدر دروغ می گوییم ؟ و از طرف دیگر تا چه حد با رفتارهای نادرست اطرافیان را وادار می کنیم تا در رفتار با ما از گفتن صریح واقعیت بپرهیزند؟
بسیار رایج است که افراد تنها آن بخشهایی از حقیقت را بازگو کنند که به نظرشان قابل قبولتر است. سهوا دروغ بگویند یا به اصطلاح دروغ های مصلحتی ای بگویند که تصویر کاملا متفاوتی از واقعیت را ارائه می کند. جای تعجب نیست که این دروغ به روابط میان افراد نه تنها آسیب می زند بلکه کل رابطه را نیز نابود می کند. حتی دروغ هایی که تحت عنوان محافظت از دیگران می گوییم نیز می توانند کاری کنند که حس بدی نسبت به خودمان پیدا کنیم. در ادامه مثال هایی از اینکه افراد چگونه دروغ می گویند و چطور این دروغ ها به آنها در تمامی زمینه های زندگی آسیب می زند، بیان می کنیم.
کنترل پاسخ: وقتی با یکی از دوستان نزدیک خود درباره مساله ای که بین شما و همکارتان یا شما و معشوقتان رخ داده صحبت می کنید، آیا تنها یه طرف ماجرا را بازگو می کنید؟آیا موردی جزیی اما مهم را از قلم می اندازید؟ آیا سخنان گزنده ای که در زمان واقعه به زبان آورده اید را عینا بازگو می کنید؟ به این فکر کنید که تفاوت های نا محسوس تا چه اندازه بر روی ذهنیت و نظر دوستتان تاثیر می گذارد. آیا اینگونه نیست که شما تنها سعی می کنید که نظر دلخواهتان را بشنوید ؟ وقتی عامدانه نتایج را از پیش دستکاری می کنید چگونه انتظار دارید پاسخی معتبر و صحیح بگیرید؟ وقتی شما با لاپوشانی حقایق، پاسخ طرف مقابل را کنترل می کنید درواقع جایگزینی برای واقعیت براساس آنچه درمیان گذاشته اید خلق می کنید و به تبع آن راهنمایی که دریافت می کنید نیز بر پایه اطلاعات غلط و ناقص خواهد بود و با این کار از استفاده از نظرات واقعی و صادقانه افراد باز می مانید.
بسیار رایج است که افراد تنها آن بخشهایی از حقیقت را بازگو کنند که به نظرشان قابل قبولتر است. سهوا دروغ بگویند یا به اصطلاح دروغ های مصلحتی ای بگویند که تصویر کاملا متفاوتی از واقعیت را ارائه می کند. جای تعجب نیست که این دروغ به روابط میان افراد نه تنها آسیب می زند بلکه کل رابطه را نیز نابود می کند. حتی دروغ هایی که تحت عنوان محافظت از دیگران می گوییم نیز می توانند کاری کنند که حس بدی نسبت به خودمان پیدا کنیم.
دروغ های غیر عمد: تا بحال از اینکه نمی توانید وزن کم کنید نزد کسی شکایت کرده اید، بدون آنکه به او بگویید که امروز عصر یک چیپس فلفلی بزرگ را به عنوان میان وعده خورده اید ؟ همه ما بعضی اوقات حقایقی که برایمان کمتر خوشایند هستند را از قلم می اندازیم. بعضا به این دلیل که روی چیزی حساس هستیم یا به این دلیل که احساسات فرد مقابل را با خود همراه کنیم این دروغهای غیر عمد را می گوییم اما گاهی اوقات این جزییات دارای اهمیت هستند و شما نیز از اهمیت انها آگاه هستید . به عنوان مثال اگر شریک زندگی شما از شما بپرسد که امروز چه کرده اید و شما این موضوع که امروز با شریک زندگی قبلیتان ناهار خورده اید یا راجع به بازی هایی که بین شما و همکارتان درجریان است به اوچیزی نگویید ممکن است از نظر شما دروغگویی به نظر نیاید اما تصور کنید شریک زندگیتان چه فکری راجع به این مسائل می کند. چه چیزی برای پنهان کردن نداشته باشید یا واقعیتی باشد که شما تمایل به آشکار شدنش نداشته باشید از قلم انداختن مسائل پر اهمیت بستری مناسب برای فریبکاری فراهم می کند. از طرف دیگر ایجاد فضایی که بتوانید در آن صادقانه مسایل را بازگو کنید باعث ایجاد روابطی صادقانه و قابل اعتماد می گردد.
اغراق کردن: حس عدم اطمینان به خود در افراد می تواند باعث شود سعی کنند تصویری مشخص از خود ارائه و حفظ کنند تا حس کنند از سوی دیگران تایید می شوند . به هر حال وقتی که شما در باره خودتان اغراق می کنید یا صادق نیستید نوعی حس شیاد بودن به شما دست می دهد که می تواند در ادامه اعتماد به نفس شما را به مخاطره بیاندازد. مرز باریکی بین برجسته کردن صفات و بزرگنمایی کردن وجود دارد. در محیط کار ممکن است شما وعده انجام کاری را بدهید که می دانید قادر به انجامش نیستید. شما ممکن است در مواجهه با رئیستان در مورد پیشرفت کار یا مهارتتان اغراق کنید و این رفتار نهایتا باعث دردسر می شود و در اکثر موارد عملکردتان با حرفهایتان تطابق نخواهند داشت.
گاهی شما برای جبران اشتباه ، دروغ می گویید. والدین معمولا این کار انجام می دهند وقتی سر بازی فوتبال فرزندان حاضر نمی شوند و قول می دهند که از بازی بعدی در تمام مسابقه ها در حاضر شوند که اکثرا باعث سرافکندی بیشتر می شود. مخفی کردن اینکه قولی زیر پا گذاشته شده یا عملکردی ضعیف بسیار دشوار است. حرفهای شما به شدت در نظر دیگران بی ارزش می شوند وقتی که با عملتان سازگار نباشند. به علاوه شما دیگر هیچ وقت قادر نخواهید بود که بفهمید آیا واقعا برای چیزی که هستید انتخاب شده اید یا خیر.
محافظت از خود: غالبا حسی درونی در افراد وجود دارد که نمی خواهند طرف مقابلشان از احساسات و افکارشان آگاه شوند. مانند محافطی که به شما می گوید که آسیب پذبر نباشید. ممکن است احساساتتان را بروز ندهید یا وانمود کنید که اهمیتی به موضوع نمی دهید چون نمی خواهید احمق به نظر بیایید. اما محافظت از خودتان بوسیله دروغ یا تظاهرهای نادرست شما را از اهدافتان دور خواهد کرد و شما را از دست یافتن به آنچه در زندگی می خواهید باز خواهد داشت.
سخن چینی و روابط پنهانی : سخن چینی یک بیماری همه گیر است ودر هر خانواده، فضای اداری و قهوه خانه وجود دارد. صنعت پررونقی که فضای رسانه ای را در اختیار خود گرفته است . بزرگترین ایراد غیبت کردن و سخن چینی پشت سر افراد این است که ممکن است شما در هنگام رو به رو شدن با فرد مجبور به اصلاح یا انکار صحبت های خود بشوید. حتما شما متوجه هستید که این نوع رفتار ها تا چه حد در روابط شما با دیگران زیانبار هستند. دوست واقعی کسی است که بتوانید با او روراست باشید ، نظر خود را بگویید و بازخورد آنرا نیز بشنوید. مشکل دیگر این است که سخن چینی باعث ایجاد بدبینی و نابودی دلسوزی می شود. غیبت راهی کثیف برای مواجهه با برخوردهای واقعی و احساسات رقابت جویانه است. هنگامی که از ارتباط مستقیم به جای غیبت استفاده کنیم فردی صادقتر و دلسوزتر و دلپذیرتر برای اطرافیانمان خواهیم بود.
بیشتر بدانید : روان شناسی این که چرا مردم دروغ میگویند
برخی بر این باورند که دروغ لازمه بقا در جامعه است ولی من صحت این باور را قبول ندارم. گمراه کردن یک فرد واقعیت را برای او مشوش می کند و اورا پریشان می کند که این یکی غیر اخلاقیترین اعمالیست که می توان در حق یک فرد کرد. می پرسید برای صادق بودن چه باید کرد؟ می توانید از صادق بودن با خودتان شروع کنید.
در وهله ی اول می توانید با نادیده گرفتن ندای درونی که شما را تشویق به لاپوشانی میکند شروع کنید و به یاد داشته باشید این ندای درونی خیرخواه شما نیست. افکاری که به شما می گویند که تنها زمانی پذیرفته می شوید که حرفتان کاملا صحیح باشد یا اینکه زیاد خودتان را در دید رئیستان قرار ندهید یا حتی ممکن است به شما بگویند که"این اواخر اشتباهات زیادی مرتکب شدی طوری رفتار کن که رئیست فکر کند که مشکل را بدون کمک همکارانت حل کرده ای" یا درباره همسرتان به شما می گویند" نگو که تولدش را فراموش کردی چون فقط باعث دعوا می شود" و ... را از مسایل مهم جدا کنید و به آنها توجه نکنید.
سپس می توانید شانستان را در صادقتر روراست تر بودن با فرادی که برایتان مهم هستند امتحان کنید. می توانید راه های سالم و عاقلانه ای برای ابراز خودتان و همچنین درک بهتر احساسات واقعی طرف مقابل بیابید. به یاد داشته باشید که شنیدن حقیقت آسان نیست ولی در دراز مدت شما احترام و اعتماد بیشتری نزد کسانی که نظرشان برایتان مهم است کسب می کنید.
آنچه اهمیت دارد این است که به این سوال پاسخ دهید که آیا می خواهید مردم به شما اعتماد کنند؟ آیا راستپویی برای شما ارزشمند است؟ آیا می خواهید حرفهایتان در اعمالتان بازتاب داشته باشد؟ اگر به این مسایل در رفتارهایتان پایبند باشید در کسب اعتماد موفقتر خواهید بود و زندگیتان سرشار از روابطی صادقانه و باز خواهد بود . با توجه به این که پذیرش حقیقت همیشه آسان نیست ممکن است مشکلاتی هم پیش بیاید اما دانستن این نکته که دنیای اطرافتان بر اساس روابط واقعی شکل گرفته باعث ایجاد آرامش و حس آزادی می شود.
برگرفته ازسایت: www.psychologytoday.com