رابطه نوشته های نوربرت الیاس با جهانی شدن
چیده:
مسئله «دموکراتیزه شدن» سلاح های هسته ای و سلاح های بیولوژیک و شیمیایی که با دستیابی کشورهای جدیدی مثل اتحاد شوروی، فرانسه، چین به دنبال آمریکا به این سلاح ها آغاز شده بود، اکنون وارد مرحله تازه ای شده است. چنان که بسیاری گفته اند این وضع از جهاتی در باره وضعیت جهانی جنگ سرد خطرناک تر است و کمتر پیش بینی پذیر و کنترل شدنی است.
تعداد کلمات: 1682 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
مسئله «دموکراتیزه شدن» سلاح های هسته ای و سلاح های بیولوژیک و شیمیایی که با دستیابی کشورهای جدیدی مثل اتحاد شوروی، فرانسه، چین به دنبال آمریکا به این سلاح ها آغاز شده بود، اکنون وارد مرحله تازه ای شده است. چنان که بسیاری گفته اند این وضع از جهاتی در باره وضعیت جهانی جنگ سرد خطرناک تر است و کمتر پیش بینی پذیر و کنترل شدنی است.
تعداد کلمات: 1682 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی
برگردان : کمال پولادی
از ۱۹۸۹ به این طرف به واسطه افول شدید حضور کشورهای کمونیستی، به ویژه افول قدرت شوروی، دستخوش به جامعه شناسی استعاری الیاس تغییر شد. چنانچه از عبارت خود الیاس استفاده کنیم، باید بگوییم که «تبهای هژمونیک» دیگر آن نیستند که زمانی بودند. اما مسئله خطر نابودی هسته ای پیچیده تر و پیش بینی ناپذیرتر شده است. چنان که منل (368 :1990) مینویسد در رابطه با تنش هسته ای بین ایالات متحد و اتحاد شوروی ظاهر بشریت بار دیگر زمام مرکب را به دست گرفته است: «امکان مسالمت جهانی از یک سو و احتمال جهنم هسته ای و فاجعه زیست محیطی از سوی دیگر، از جهانی شدن همپیوندیهای بشری ناشی شده است». اما با تغییر وضعیت مناسبات بینادولتی در دهه ۱۹۹۰ چشم انداز تازه ای پیدا شد (که مسئله مهم زیست محیطی را کنار زد). مسئله «دموکراتیزه شدن» سلاح های هسته ای و سلاح های بیولوژیک و شیمیایی که با دستیابی کشورهای جدیدی مثل اتحاد شوروی، فرانسه، چین به دنبال آمریکا به این سلاح ها آغاز شده بود، اکنون وارد مرحله تازه ای شده است. چنان که بسیاری گفته اند این وضع از جهاتی در باره وضعیت جهانی جنگ سرد خطرناک تر است و کمتر پیش بینی پذیر و کنترل شدنی است. از منظری کم وبیش ناخوشایند جنگ سرد در شرایط سیاست دوقطبی به آرزوی الیاس در مورد وجود «یک نهاد سیاسی مرکزی برای حفظ آرامش کره زمین» شباهت بیشتری داشت (به قول مک لوهان «بمب جنگ سرد» نقش خدا را بازی میکند). اما اگر الیاس بود، بیشک با این تفکر مخالفت می کرد. با این حال همچنان تأکید میکنم که جهان از آنچه که «خویشتنداری متقابل» در جنگ سرد خوانده شده است، چیزهای زیادی یاد گرفت، گو اینکه نتوان گفت کاربرد سلاح های اتمی منتفی شده است.
جانمایه اصلی کتاب الیاس «ادغام بلندمدت بشریت و موانعی است که بر سر راه اوست». منل به همین ترتیب بر صواب است، وقتی میگوید که «همپیوندی مقوله مرکزی نظریة الیاس است». اما در برنامه مورد نظر الیاس اشکالات چندی به چشم می خورد. یکی از اینها استقلال نسبی هنجارها و رفتارهای بینادولتی و فرادولتی است. بدون انکار نقشی که وحشت جنگ هسته ای در مناسبات بینادولتی، به ویژه در قرن بیستم دارد. نباید از یاد ببریم که این مسئله وجهی دیگر دارد که عبارت است از مجموعه نسبتا پیچیده حقوق بین الملل. چنان که الخنر (268 :1990) نوشته است: «می توان گفت که بسیار جلوتر از آغاز کار رسمی نظام جهانی مورد بحث والرستین حقوق بین المللی همچون یک نظم هنجاری در درون جامعه عناصر پیش تنازعی منازعات بین المللی و عناصر پیش قراردادی قراردادهای فراجامعه ای را در بر داشت».
در دنیای دهه ۱۹۹۰، دنیایی که در آن مسئله به اصطلاح «نظم نوین جهانی» (نه برای نخستین بار) پیدا شده است، وضع اساسا دگرگون شده است. گذشته از اینکه ممکن است آنچه از اتحاد شوروی سابق باقی مانده است، خود را به نحوی برای جنگ سرد جدیدی بازسازی کند، مسئله «حق» ساخت سلاحهای هسته ای و تهدید به استفاده از آن به موضوع دلمشغولی مهمی تبدیل شده است. در حالی که قبلا پذیرفته شده بود که «قدرتهای بزرگ» صاحب چنین سلاحهایی اند و مسئله پذیرش یا عدم پذیرش سایر کشورها در «باشگاه هسته ای» بود، اکنون مسائل پیچیده تری پیدا شده است. اکنون ایالات متحد، دست کم در حال حاضر، آشکارا به نیرومندترین قدرت نظامی جهان تبدیل شده است. کوشش این کشور پس از سالهای ضدیت با سازمان ملل برای آمیزش منافع ملی آمریکا با منافع سازمان ملل به وضعیتی منجر شده است که اکنون جهان به نحو دیگری زمام مرکب را به دست گیرد. ایالات متحد اکنون با مسئله مشروعیت موقعیت خود به عنوان ضامن «صلح جهانی» و ممانعت از حق ملت های دیگر در تبدیل شدن به قدرت اتمی یا «پسااتمی» روبروست. در حال حاضر، که مطمئنا لحظه کوتاهی در تاریخ جهان خواهد بود، ایالات متحد، از جهاتی با بهره گیری از سازمان ملل، به چیزی تبدیل شده است که با خواست الیاس مبنی بر وجود یک نهاد سیاسی مرکزی و لذا ایجاد مسالمت در کره زمین شباهت هایی دارد. در زمان تحریر کتاب حاضر شواهد حاکی از کوتاه بودن این لحظه، و نه فقط به خاطر گسترش حضور ژاپن و آلمان، روشن تر از پیش رخ عیان میکرد.
اما همه اینها چگونه به فرایند مدنیت و خویشتنداری و غیره ربط پیدا میکند؟ منل (368 :1990) تا حد زیادی حق دارد وقتی میگوید که جانمایه اصلی کتاب الیاس «ادغام بلندمدت بشریت و موانعی است که بر سر راه اوست». منل به همین ترتیب بر صواب است، وقتی میگوید که «همپیوندی مقوله مرکزی نظریة الیاس است». اما در برنامه مورد نظر الیاس اشکالات چندی به چشم می خورد. یکی از اینها استقلال نسبی هنجارها و رفتارهای بینادولتی و فرادولتی است. بدون انکار نقشی که وحشت جنگ هسته ای در مناسبات بینادولتی، به ویژه در قرن بیستم دارد. نباید از یاد ببریم که این مسئله وجهی دیگر دارد که عبارت است از مجموعه نسبتا پیچیده حقوق بین الملل. چنان که الخنر (268 :1990) نوشته است: «می توان گفت که بسیار جلوتر از آغاز کار رسمی نظام جهانی مورد بحث والرستین حقوق بین المللی همچون یک نظم هنجاری در درون جامعه عناصر پیش تنازعی منازعات بین المللی و عناصر پیش قراردادی قراردادهای فراجامعه ای را در بر داشت». لخنر یادآور می شود که گذشته از صدها سازمان بین المللی دولتی و غیردولتی بیش از ۲۰۰۰۰ معاهده و قرارداد بین المللی وجود دارد. لخنر به نقل از هارولد برمان (1982)
بیشتر بخوانید : رابطه انسان و دین
خاطرنشان می کند که حقوق تجارت با توسعه و تکاملی که طی قرون در رابطه بین شرکای بین المللی حاصل کرده است، به نظام حقوقی پیچیده و مستقلی تبدیل شده است» (7-266 :1991 ,Lechner). همین ادعا را می توان در باره سایر حوزه ها، شاید برجسته تر از همه در باره علم، نیز مطرح کرد. هر آنچه الیاس با تفصیل در باره حرکت مردد و معضل دار به سوی بشریت واحد نوشته باشد، در این مسئله جای تردید نیست که این کار را بدون شکافتن مفهوم به سوی مسالمت بردن کره زمین» انجام داده است. ظاهرة الیاس به جای این کار گویا مثل اگوست کنت به نوعی جهش نهایی به «صلح» یا به زبان دیگر پایانی آرمانشهری برای پیچیدگی وضع جهان امید بسته بود. در مورد الیاس این امر از شیوۀ تفکر بیناجامعه ای و بیناتمدنی او نشئت میگیرد. در واقع او نیز در باره مناسبات بیناجامعه ای و گاهی بیناتمدنی زیاد سخن گفته است، اماگویا درک واقع گرایانه ای از استقلال نسبی فرایند جهانی شدن نداشته است. و به نظر نمی رسد به این موضوع بهای کافی داده باشد که اگر هم جهان به سوی یکپارچگی سیر کند (1990,Archer)، این مسیر را تا حدود زیادی در چهارچوب خاص خود انجام می دهد. اگرچه ممکن است نظریة الیاس با اندیشه گیدنز در باره «ساماندهی بازاندیشانه» توسط دولت به ملتها قابل تطبیق باشد، اما با این فرضیه که میگوید در مواردی جهان بودگی مقدم بر پیدایش جامعه ملی و همچنین تجدد بوده است، همخوانی ندارد. پیشینه و استقلال نسبی «فرهنگ» روابط بینادولتی نیز از دید او پنهان مانده است (1). الیاس از ما طلب می کند که به زمان حال واگشت نکنیم»، اما به رغم این نهی هوشیارانه نتوانسته است تشخیص دهد که جهان تنها در مسیر مناسبات بیناجامعه ای نیست که به سوی یکپارچگی میرود، بلکه در مسیری جهانی تر از اینها نیز به سمت یگانه شدن» سیر می کند. الیاس به همراه بسیاری از دیگر متفکرانی که در کارگاه های نظریه های غربی کار میکنند، مایل است بر «تداوم تاریخ اروپا و تعلیق هر مقایسه تفصیلی باتمدنهای دیگر (450 : Arnason, 1987a ) وهمچنین پذیرش نظریه غربی در جوامع غیرغربی» اصرار کند.
الیاس تمام آنچه را که در مناسبات بینادولتی گفته است، در شرایط نطفه ای یا واقعی جنگ سرد به رشته تحریر درآورده است و این به عقیده من مبین نظر او در باره روندهای بلندمدت در فرایند جهانی شدن است؛ گو اینکه الیاس مسلما به مسئله خویشتنداری در سطح روابط بینادولتی علاقه خاصی داشت. در عین حال الیاس از آنچه که بعدا فرایند جهانی شدن خوانده شد، تصور محدودی داشت، که البته در این تصور تنها نبود. گرچه الیاس بیش از سایر علاقه مندان به این موضوع واقف بود که جهانی شدن «فرایند اجتماعی بسیار طولانی ای بوده است» (1990 ,Mennel)، اما به نظر نمی رسد به این مسئله آگاه بوده باشد که جهانی شدن، دست کم در قرون اخیر شکل معینی پیدا کرده است که به تصور خاص او از فرایند مدنیت تقلیل پذیر نیست.
برخی از وجوه موضوع جهان وارگی را می توان بر حسب رابطه بین مفاهیم فردانگاری نهادینه شده و جامعه باوری نهادینه شده بیان کرد. در حالی که اندیشه دورکهایم - پارسونز فردباوری نهادینه شده با اندیشه فرایند مدنیت پذیری الیاس (گرچه نه با همان غنا) تطبیق پذیر است. چیزی در اثر الیاس نیست که با مفهوم جامعه انگاری نهادینه شده انطباق داشته باشد. مشکل جامعه انگاری نهادینه شده جهانی به ویژه در مرحله پساکمونیسم و پسااستعماری کنونی و پایان جنگ سرد «از نوع قدیم» با وضوح بیش تری عیان شده است. هم رشد سریع همپیوندیهای جهانی هم انعطاف و چندقطبی شدن روابط بین المللی «لزوم» خویشتنداری گسترده را افزایش میدهد، چیزی که در دوره جنگ سرد در همه جای کره زمین چندان لازم شمرده نمیشد. چنان که گفتم، الیاس تمام آنچه را که در مناسبات بینادولتی گفته است، در شرایط نطفه ای یا واقعی جنگ سرد به رشته تحریر درآورده است و این به عقیده من مبین نظر او در باره روندهای بلندمدت در فرایند جهانی شدن است؛ گو اینکه الیاس مسلما به مسئله خویشتنداری در سطح روابط بینادولتی علاقه خاصی داشت. در عین حال الیاس از آنچه که بعدا فرایند جهانی شدن خوانده شد، تصور محدودی داشت، که البته در این تصور تنها نبود. گرچه الیاس بیش از سایر علاقه مندان به این موضوع واقف بود که جهانی شدن «فرایند اجتماعی بسیار طولانی ای بوده است» (1990 ,Mennel)، اما به نظر نمی رسد به این مسئله آگاه بوده باشد که جهانی شدن، دست کم در قرون اخیر شکل معینی پیدا کرده است که به تصور خاص او از فرایند مدنیت تقلیل پذیر نیست.
من فکر میکنم چنان که دامنه مفهوم فرایند مدنیت را گسترش دهیم، میتوانیم آن را به موضوع مرکزی در بحث جهانی شدن تبدیل کنیم. کار گنگ در مورد «معیار مدنیت» با این مسئله ربط پیدا میکند. مفهوم تمدن درست همان زمان که، به ویژه در قلمروی علوم اجتماعی آلمانی، منزلت علمی - انتقادی کسب می کرد، به سرعت به مفهومی هنجاری و در واقع حقوقی در روابط بین الملل و دیپلماسی تبدیل می شد. هنگامی که در این زمان رشته جامعه شناسی تأسیس می شد، جامعه شناسان و روان شناسان به جنبه بیناجامعهای «گفتمان تمدن» توجه نکردند. گنگ بیش از «منتقدان فرهنگ» در اوایل قرن بیستم به مفهوم گسترده این گفتمان آگاه است. اما شایان ذکر است که کاربرد مفاهیم «مدنیت» و «تمدن» در مفهوم انگلیسی اش تا تاریخ قرن هجدهم به عقب میرود(2). در هر حال گناه بی توجهی سنتی جامعه شناسی به حقوق بین الملل را میتوان اکنون با اثر مهم گنگ در مورد «معیار مدنیت» سبک تر کرد.
پینوشت:
1. علاوه بر منبع ذکر شده در یادداشت بالا برای بحث در باره نادیده گرفتن فرهنگ توسط الیاس نگاه کنید به: 1987
Arnason همچنین به طور کلی تر نگاه کنید به: 1989 ,Meyer
2. برای بحث در باره معانی متفاوت «تمدن» به عنوان فرایند، نتیجه یک فرایند و به عنوان یک وضعیت نگاه کنید به 53 - 43 :1984 , Arnason
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
الیاس تمام آنچه را که در مناسبات بینادولتی گفته است، در شرایط نطفه ای یا واقعی جنگ سرد به رشته تحریر درآورده است و این به عقیده من مبین نظر او در باره روندهای بلندمدت در فرایند جهانی شدن است؛ گو اینکه الیاس مسلما به مسئله خویشتنداری در سطح روابط بینادولتی علاقه خاصی داشت. در عین حال الیاس از آنچه که بعدا فرایند جهانی شدن خوانده شد، تصور محدودی داشت، که البته در این تصور تنها نبود. گرچه الیاس بیش از سایر علاقه مندان به این موضوع واقف بود که جهانی شدن «فرایند اجتماعی بسیار طولانی ای بوده است» (1990 ,Mennel)، اما به نظر نمی رسد به این مسئله آگاه بوده باشد که جهانی شدن، دست کم در قرون اخیر شکل معینی پیدا کرده است که به تصور خاص او از فرایند مدنیت تقلیل پذیر نیست.
برخی از وجوه موضوع جهان وارگی را می توان بر حسب رابطه بین مفاهیم فردانگاری نهادینه شده و جامعه باوری نهادینه شده بیان کرد. در حالی که اندیشه دورکهایم - پارسونز فردباوری نهادینه شده با اندیشه فرایند مدنیت پذیری الیاس (گرچه نه با همان غنا) تطبیق پذیر است. چیزی در اثر الیاس نیست که با مفهوم جامعه انگاری نهادینه شده انطباق داشته باشد. مشکل جامعه انگاری نهادینه شده جهانی به ویژه در مرحله پساکمونیسم و پسااستعماری کنونی و پایان جنگ سرد «از نوع قدیم» با وضوح بیش تری عیان شده است. هم رشد سریع همپیوندیهای جهانی هم انعطاف و چندقطبی شدن روابط بین المللی «لزوم» خویشتنداری گسترده را افزایش میدهد، چیزی که در دوره جنگ سرد در همه جای کره زمین چندان لازم شمرده نمیشد. چنان که گفتم، الیاس تمام آنچه را که در مناسبات بینادولتی گفته است، در شرایط نطفه ای یا واقعی جنگ سرد به رشته تحریر درآورده است و این به عقیده من مبین نظر او در باره روندهای بلندمدت در فرایند جهانی شدن است؛ گو اینکه الیاس مسلما به مسئله خویشتنداری در سطح روابط بینادولتی علاقه خاصی داشت. در عین حال الیاس از آنچه که بعدا فرایند جهانی شدن خوانده شد، تصور محدودی داشت، که البته در این تصور تنها نبود. گرچه الیاس بیش از سایر علاقه مندان به این موضوع واقف بود که جهانی شدن «فرایند اجتماعی بسیار طولانی ای بوده است» (1990 ,Mennel)، اما به نظر نمی رسد به این مسئله آگاه بوده باشد که جهانی شدن، دست کم در قرون اخیر شکل معینی پیدا کرده است که به تصور خاص او از فرایند مدنیت تقلیل پذیر نیست.
من فکر میکنم چنان که دامنه مفهوم فرایند مدنیت را گسترش دهیم، میتوانیم آن را به موضوع مرکزی در بحث جهانی شدن تبدیل کنیم. کار گنگ در مورد «معیار مدنیت» با این مسئله ربط پیدا میکند. مفهوم تمدن درست همان زمان که، به ویژه در قلمروی علوم اجتماعی آلمانی، منزلت علمی - انتقادی کسب می کرد، به سرعت به مفهومی هنجاری و در واقع حقوقی در روابط بین الملل و دیپلماسی تبدیل می شد. هنگامی که در این زمان رشته جامعه شناسی تأسیس می شد، جامعه شناسان و روان شناسان به جنبه بیناجامعهای «گفتمان تمدن» توجه نکردند. گنگ بیش از «منتقدان فرهنگ» در اوایل قرن بیستم به مفهوم گسترده این گفتمان آگاه است. اما شایان ذکر است که کاربرد مفاهیم «مدنیت» و «تمدن» در مفهوم انگلیسی اش تا تاریخ قرن هجدهم به عقب میرود(2). در هر حال گناه بی توجهی سنتی جامعه شناسی به حقوق بین الملل را میتوان اکنون با اثر مهم گنگ در مورد «معیار مدنیت» سبک تر کرد.
پینوشت:
1. علاوه بر منبع ذکر شده در یادداشت بالا برای بحث در باره نادیده گرفتن فرهنگ توسط الیاس نگاه کنید به: 1987
Arnason همچنین به طور کلی تر نگاه کنید به: 1989 ,Meyer
2. برای بحث در باره معانی متفاوت «تمدن» به عنوان فرایند، نتیجه یک فرایند و به عنوان یک وضعیت نگاه کنید به 53 - 43 :1984 , Arnason
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
بیشتر بخوانید :
جهانی شدن، مفاهیم و دیدگاه ها
جهانی شدن چیست؟
نظریههای جهانی شدن
عوامل جهانی شدن و ارتباط آن با فرایند توسعه