نظریه جهانی شدن را چگونه بخوانیم (قسمت دوم)

شواهد روشنی از یک دلمشغولی مستقیم در باره خود موضوع جهان بودگی وجود دارد. از جمله در تعدادی از جوامع مباحثاتی در جریان است که موضوع آن این است که جوامع تا چه میزان باید «جهانی» باشند یا «جهانی» شوند و...
چهارشنبه، 28 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظریه جهانی شدن را چگونه بخوانیم (قسمت دوم)
تجزیه وتحلیل نظریۀ جهانی و تمدن
 
چکیده:
شواهد روشنی از یک دلمشغولی مستقیم در باره خود موضوع جهان بودگی وجود دارد. از جمله در تعدادی از جوامع مباحثاتی در جریان است که موضوع آن این است که جوامع تا چه میزان باید «جهانی» باشند یا «جهانی» شوند و تا چه حد باید فرهنگ ها و سنت های خود را اصلاح کنند تا امکان دهند که «نظام جهانی» مناسب تر عمل کند.
 
تعداد کلمات: 2104 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
 
نظریه جهانی شدن را چگونه بخوانیم (قسمت دوم)
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی
 
کاوالیس همچنین می گوید که تئوری جهانی شدن افراد و جوامع را چنان به تصور در می آورد که گویی در ارتباط بلافصل با جهان بشری قرار دارند». این سخن به نظر من شبهه برانگیز است، نه نادرست. شبهه برانگیز است نخست برای اینکه من در نوشته های متأخرم تلاش کرده ام به جهت مفهومی وضعیت جهانی را (نه فارغ از برخی ابهامها) به عنوان وضعیت جهانی - بشری معرفی کنم که در مرحله معاصر اجزا با ابعاد عمده آن عبارتند از افراد، جوامع، مناسبات بین جوامع و بشریت (به مفهوم نوعی آن). در واقع من بر حسب این اجزا از وضعیت جهانی - بشری دفاع کردهام. بیان تمسخرآمیز این که گویا من افراد و جوامع را به صورتی نشان داده ام که گویی در ارتباط مستقیم با بشریت در سطح جهان قرار گرفته اند، سخن بی ربطی است زیرا که من مفهوم جهانی - بشری را از جمله شامل افراد و جوامع تعریف کرده ام. حال که کاوالیس به مسئله ارتباط بلافصل افراد و جوامع با بشریت ایراد میگیرد، باید دلیل ارائه کند که چرا نباید مفهوم جهانی - بشری اجزای گفته شده را در برگیرد. من امیدوارم که او به درستی متوجه شده باشد که من، باز هم با برخی ابهام ها در اینجا و آنجا، تصریح کرده ام که به لحاظ مفهومی نوع بشر را با بشریت به مفهوم کلی یکسان نمیگیریم. یادآوری این نکته مهم است که من هر جا اصطلاح نظام جهانی را به کار برده ام، با استفاده از اصطلاح اندکی زمخت جهانی - بشری (و اخیرا عرصه جهانی) کوشیده ام از وجه کارکردگرایانه و جبرگرایانه و همچنین اقتصادگرایانة ملحوظ در تفکر برخی نظریه پردازان خودخوانده «نظام جهانی» فاصله بگیرم. آنچه که نظریه پردازان تئوری نظام جهانی تقریبا به صورت انحصاری بر آن تمرکز میکنند، البته در یک خط فکری مکانیستی، وجه رابطه بین جوامع (از حیث وضعیت جهان است. در قالب صورت مثالی که من از وضعیت جهان ارائه می کنم، برای تکیه بر یکتایی ملی و تأکید بر اشتراکات بشری یکسان جایی در نظر گرفته شده است.
نمیدانم آنچه را که من جهان بودگی (و مسئله آن) خوانده ام تا چه حد شاهدی علیه این ادعای کاوالیس است که افراد و جوامع در ارتباط مستقیم با بشریت جهانی قرار نمی گیرند. نظر من این است که ارتقای دلمشغولی در باره جهان بودگی به خودی خود اهمیت زیادی دارد و تهدیدی علیه اندیشه تمایزات فرهنگی نیست. به عقیده من می توان نشان داد که هر تمدنی از تمدنهای گوناگون به عنوان بخشی از میراث نمادی خودانگارهای از جهان به عنوان یک کل دارد. با حدت گرفتن مسئله دلمشغولی در باره جهان به مثابه یک کل، هنگامی که علاقه به جهان به عنوان یک کل، به مسئله جهان تبدیل شد، انگاره های تمدنی در باره جهان با برجستگی بیشتری در معرض توجه قرار گرفت. علاوه بر این نظر من این است که یکی از موضوعات مرکزی تجزیه و تحلیل تمدنی
در برابر ایراد کاوالیس در مورد این اندیشه که افراد و جوامع در رابطه مستقیم با «بشریت جهانی» قرار میگیرند، ملاحظات تجربی روشنی مطرح است. اصطلاح «بشریت جهانی» متعلق به کاوالیس است و من در مورد نحوه کاربرد این اصطلاح در زبان او یقین کامل ندارم. اما آنچه که میتوانم بگویم این است که سخن من در واقع این است که جهان بودگی، به مفهوم آگاهی از مسائل جهان به عنوان یک مکان واحد، ظاهرا هر روز بیشتر از پیش وارد امور تمام جوامع و انبوه مردم در اطراف و اکناف جهان می شود. این امر تنها شامل آگاهی فزاینده بر چالش دیگر فرهنگ نیست، بلکه همچنین شامل چیزی است که به غلط «دهکده جهانی» خوانده شده است. به زبان دیگر، مسئله فقط این نیست که «اطلاع پیدا کنیم از گوناگونی جهانی و شیوه های مقابله با خطر ملازم آن، از حیث نسبی شدن هویتهای فردی و جمعی، و همین طور دلنگرانی فزاینده در باره «آموزش و پرورش بین المللی» (که گاهی نیز «آموزش و پرورش جهانی» خوانده میشود). آنچه که ما به همین ترتیب نباید از آن غافل باشیم این است که شواهد روشنی از یک دلمشغولی مستقیم در باره خود موضوع جهان بودگی وجود دارد. از جمله در تعدادی از جوامع مباحثاتی در جریان است که موضوع آن این است که جوامع تا چه میزان باید «جهانی» باشند یا «جهانی» شوند و تا چه حد باید فرهنگ ها و سنت های خود را اصلاح کنند تا امکان دهند که «نظام جهانی» مناسب تر عمل کند( که روشن ترین وجه آن در رویاروییهای اقتصادی - فرهنگی بین ژاپن و ایالات متحد دیده میشود). در قالبی کوچک تر ما رشد حرکتهای «ضدجهانگرایی» و رد «تکجهانی گری» را در تعدادی از جماعات آمریکای شمالی شاهدیم. (من شواهد روشنی ندارم، ولی مطمئنم که گرایشهای مشابهی در دیگر جوامع وجود دارد). تمدنها و به طور محسوس تر جوامع (و حتا افراد تحت این فشار قرار دارند که شیوه خاص مشارکت خود را در جهان طرازبندی کنند.

نمیدانم آنچه را که من جهان بودگی (و مسئله آن) خوانده ام تا چه حد شاهدی علیه این ادعای کاوالیس است که افراد و جوامع در ارتباط مستقیم با بشریت جهانی قرار نمی گیرند. نظر من این است که ارتقای دلمشغولی در باره جهان بودگی به خودی خود اهمیت زیادی دارد و تهدیدی علیه اندیشه تمایزات فرهنگی نیست. به عقیده من می توان نشان داد که هر تمدنی از تمدنهای گوناگون به عنوان بخشی از میراث نمادی خودانگارهای از جهان به عنوان یک کل دارد. با حدت گرفتن مسئله دلمشغولی در باره جهان به مثابه یک کل، هنگامی که علاقه به جهان به عنوان یک کل، به مسئله جهان تبدیل شد، انگاره های تمدنی در باره جهان با برجستگی بیشتری در معرض توجه قرار گرفت. علاوه بر این نظر من این است که یکی از موضوعات مرکزی تجزیه و تحلیل تمدنی (از جمله مطالعات مربوط به حوزه های مختلف علمی باید مقایسه تمدنها باشد با توجه به تاریخ دریافت های آنها از جهان به مثابه یک کل و برداشتهای آنان از شیوه مشارکت تمدنها و جوامع در عرصه جهانی. از این حیث میتوان گفت که نظریه جهانی شدن، در وجه نخست برای تمرکز بر وجوه فرهنگی نظام جهان و در وجه دوم با مطالعه نظام مند آن دسته از خصوصیات ملی و تمدنی که شکل دهنده جهت گیری در باره جهان به عنوان یک کل و نیز شیوه مشارکت تمدنها و جوامع در وضعیت جهانی - بشری است، می تواند نظریه نظام جهانی را روی سر برگرداند.( زیرا نظریه نظام جهانی روی پا (اقتصاد) ایستاده است. اشاره به سخن مارکس که گفته بود فلسفه هگل را روی پا برگردانده است.)

   بیشتر بخوانید :   جهانی شدن از منظر تهدیدها و فرصت ها

ممکن است کاوالیس در کاربرد اصطلاح «بشریت جهانی» همانی را در ذهن داشته باشد که منظور من از کاربرد اصطلاح نوع بشر یا بنی آدم (در اشاره به جنبه نوعی ۔ جماعتی وضعیت جهانی است. اگر این طور باشد، بازهم این برداشت اشتباه است که گویا من چنین می اندیشم که افراد و جوامع در ارتباط مستقیم با بشریت جهانی قرار گرفته اند، گو اینکه با این همه تصورم این است که در جهان معاصر تحول محسوسی در این سمت صورت گرفته است. از یک جهت می توان مطرح شدن اندیشه حقوق بشر، در واقع نهادینه شدن جهانی این اندیشه، را حرکتی در جهت این مسیر دانست. علاوه بر این در وجه کلیتر درخواست «منافع عالی کل بشر» به موضوع متداول درگفتمان بین المللی تبدیل شده است. از جهت دیگر نگرش اصل حیات بشر دست کم در باره سه پدیده تهدید کننده نوع (فاجعه زیست محیطی، نابودی در جنگ هسته ای و ایدز که هر کدام حقیقتا مسئله جهانی - بشری اند) بسیار جدی است. جهات دیگری هم هست؛ از جمله مسئله آغاز و انجام حیات فردی انسان در مشاجرات جهانی بر سر سقط جنین و طولانی شدن عمر بشر، تکنولوژی دارویی و درمانی. اما با این احوال و با همه آنچه در مورد آغاز تحولی در مسیر رابطه مستقیم جوامع و افراد با بشریت جهانی گفته ام، هیچ یک از سخنان من حاکی از آن نیست که اکنون باید به جهان به عنوان یک جمع همگن نگریست. همه آنچه را که من می خواهم بگویم این است که در وضعیت جهانی - بشری جنبه نوعی انسان هرروز بیشتر از پیش در سطحی کم و بیش جهانی طرح و طرازبندی می شود. و این نکته ای اساسی است. جنبشها و مکاتبی وجود دارد که عملا به اندیشه جهان به عنوان یک گمن شفت (جماعت) انسانی تعلق خاطر دارند که یکی از جالب ترین آنها جنبش صلح جهانی است؛ جنبشی که به صورت یک کنفدراسیون منعطف عمل میکند و معتقد است که جهان به سوی نوعی «دهکده» باز در حرکت است.
کاوالیس در این مورد که واکنش های برشمرده از جانب من در باره مسائل جهان از حیث فرهنگی خنثا است، نکته درستی را یادآور شده است، اما این به کار من به اتفاق لخنر مربوط است . در آن کار آنچه را که من و لخنر در صدد انجام آن بودیم طرح برخی نظریات بدیل در برابر انگاره نظام جهانی از نوع والرستینی آن بود. در آن مرحله من تازه شروع کرده بودم به تلاش برای یافتن موارد تجربی در مورد انواع پاسخهایی که در شرایط اجتماعی - فرهنگی خاص ممکن است به جهانی شدن داده شود. بنابراین نکته اصلی مورد نظر من آن است که تئوری جهانی شدن متضمن التزام به پاسخ خاصی نیست و اینکه در منطق این تئوری و در ذهن پیروان آن چیزی نیست که به ارائه پاسخهایی منجر شود که از لحاظ اجتماعی - فرهنگی فاقد ریشه و شالوده باشد و گویی که در هر زمان و مکانی میتواند اتفاق بیفتد.
اما در هر مورد پاسخ مستقیم به نقد کاوالیس باید به اتهاماتی برگردم که کاوالیس بر من وارد کرده است مبنی بر اینکه گر چه من «برای این معنا که بشر در پهنه جهانی به صورت یک چهارچوب مفهومی هم جهت کنش اجتماعی و هم تفسیر این کنشها در آمده است، پاسخهای مختلفی را مجاز داشته ام، اما در عین حال گفته ام که خود بشر، به عنوان کل، جزئی از این پاسخهاست. گفته میشود که طرح من «در باره وجه خاص بودن سنت فرهنگی» که چنین پاسخهایی به مسئله بشریت در درون آن واقع می شود «خنثا است» (کاوالیس میگوید که «هریک از این واکنش ها بر حسب پیش فرض های علوم اجتماعی عام گرا ممکن است در هر جایی واقع شود». اتهام دیگری که مطرح شده این است که گرچه «منطق تئوری جهانی شدن» مدعی چهار سلسله عمده از پاسخهاست، اما در واقع فقط متضمن یکی از آنهاست؛ پاسخی که کاوالیس به عنوان «تلاش دورکهایمی در چهارچوب مذهب بشریت برای حل و فصل تنازع فرهنگی جهانی و بازسازی جهان» معرفی می کند. در اینجا نیز باز من نمی توانم خط استدلال کاوالیس را دنبال کنم. به ویژه برای من دشوار است درک کنم که چگونه آگاهی منجز از جهان به مثابه یک کل باید مبتنی بر چنین گرایشی باشد، گو اینکه من از گفتن این مطلب ابایی ندارم که با توجه به رشد دلمشغولی مستقیم در باره جهان به عنوان یک کل می توان ظهور چنین گرایشی را در قلمروی تجربی تقریبا به طور گریزناپذیر انتظار داشت. آنچه که من به طور مؤکد با آن مخالفم این است که بتوان این گرایش را با آگاهی از همپیوندی فزاینده در سرتاسر جهان و نفوذ اندیشه های جهانی در زندگی محلی و غیره یکسان گرفت.

چنان که من در فصل ۴ تا حدودی با تفصیل کوشیده ام نشان دهم، اگر این فرض را بپذیریم که می توان در باره جوامع، افراد، مناسبات بین جوامع (نظام بین المللی جوامع) و بشریت به عنوان «سنگ محک» وضعیت معاصر جهانی - بشری فکر کرد، در این صورت بیان این مطلب معقول است که بگوییم هریک از اینها را می توان به عنوان شاخص تجربی برای جهان به عنوان یک کل، به عنوان انگاره نظم بالفعل یا بالقوه جهان، برگزید. جای تردید نیست که مثلا برخی از گروهها، جنبشها و جوامع جهان را در وجه اول به صورت مناسبات بین المللی می بینند؛ برخی واحدهای اجتماعی - فرهنگی یا افراد آن را در وهله اول به صورت سلسله جماعات و افراد نسبتا نزدیک مشاهده می کنند؛ دیگران به آن در قالب مجموعه ای از جوامع تحت اداره دولتها نگاه می کنند و گروههایی هم هستند، چنان که در اینجا تأکید کرده ام، که آن را به صورت جامعه واحد ملاحظه می کنند. هر یک از این تصویرها را می توان به تصویرها و انگاره های دیگر پیوند زد، اما در این جا لزومی ندارد در متن بحث حاضر وارد جزئیات تحلیلی شویم. نکته اساسی این است که به طور مسلم تنوع جالبی در انگاره سامان (و بی سامانی جهان وجود دارد و اینکه برخی از این انگارهها تاریخ تمدنی درازی دارند. اما داشتن چنین تصویری مستلزم چیزی نیست که کاوالیس آن را اندیشه مذهب بشریت می خواند، هرچند که به لحاظ تجربی این تصویر نیز یکی از انواع انگاره های ممکن است.

کاوالیس در این مورد که واکنش های برشمرده از جانب من در باره مسائل جهان از حیث فرهنگی خنثا است، نکته درستی را یادآور شده است، اما این به کار من به اتفاق لخنر مربوط است (1985 ,Robertson and Lechner). در آن کار آنچه را که من و لخنر در صدد انجام آن بودیم طرح برخی نظریات بدیل در برابر انگاره نظام جهانی از نوع والرستینی آن بود. در آن مرحله من تازه شروع کرده بودم به تلاش برای یافتن موارد تجربی در مورد انواع پاسخهایی که در شرایط اجتماعی - فرهنگی خاص ممکن است به جهانی شدن داده شود. بنابراین نکته اصلی مورد نظر من آن است که تئوری جهانی شدن متضمن التزام به پاسخ خاصی نیست و اینکه در منطق این تئوری و در ذهن پیروان آن چیزی نیست که به ارائه پاسخهایی منجر شود که از لحاظ اجتماعی - فرهنگی فاقد ریشه و شالوده باشد و گویی که در هر زمان و مکانی میتواند اتفاق بیفتد. در واقع من با کاوالیس کاملا موافقم هنگامی که در باره نوع پاسخ میگوید که واکنشی که جهانی شدن صورت میگیرد، احتمالا یا با توجه به کیفیات پایدار تمدنها و یا مسیری که تاریخ ملی طی میکند تعیین می شود و این مسئله برای هر نظریه در مورد فرهنگ معاصر از مسائل اساسی است.
 
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)

   بیشتر بخوانید :
   هویت ملی و جهانی شدن
   جهانی سازی غربی و جهانی شدن اسلامی
   جهانی شدن و ساختار جهان
   جهانی شدن وهویت

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط