نگاهی به بنیادها در سایه جهانی شدن
چکیده:
حدودی به سبب احیای بنیادگرایی های مذهبی اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ بود که علاقه من به پدیده های بین المللی» تشدید شد. کنار آمدن با بنیادگرایی و مسائل مرتبط با آن از جنبه های برجسته کار من در باب جهانی شدن بود، هرچند که طی حدود ده سال گذشته اندیشه من در باره رابطه بین جهانی شدن و بنیادگرایی دستخوش تغییراتی شده است.
تعداد کلمات:1635کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
حدودی به سبب احیای بنیادگرایی های مذهبی اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ بود که علاقه من به پدیده های بین المللی» تشدید شد. کنار آمدن با بنیادگرایی و مسائل مرتبط با آن از جنبه های برجسته کار من در باب جهانی شدن بود، هرچند که طی حدود ده سال گذشته اندیشه من در باره رابطه بین جهانی شدن و بنیادگرایی دستخوش تغییراتی شده است.
تعداد کلمات:1635کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی
برگردان : کمال پولادی
نقطه عزیمت رویکرد من به جهانی شدن تعمیمهای تجربی در باره درهم فشرده شدن روزافزون جهان و تبدیل آن به یک عرصه واحد جهانی و همچنین چهارچوبهای تحلیلی در مورد این است که چگونه باید در قالب های جامعه شناختی «نقشه» جهان را ترسیم کرد. این هر دو رشته تجربی، مفهومی) البته با هم پیوسته اند. در نخستین مراحل تلاش من برای نظریه پردازی در باره موضوع جهانی شدن مسئله «بنیادگرایی» مسئله ای فراگیر بود. در واقع از جمله تا حدودی به سبب احیای بنیادگرایی های مذهبی اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ بود که علاقه من به پدیده های بین المللی» تشدید شد. کنار آمدن با بنیادگرایی و مسائل مرتبط با آن از جنبه های برجسته کار من در باب جهانی شدن بود، هرچند که طی حدود ده سال گذشته اندیشه من در باره رابطه بین جهانی شدن و بنیادگرایی (یا به مفهوم کلی تر «جستجوی بنیادها») دستخوش تغییراتی شده است. در حالی که در نخستین فرمول بندی من بنیادگرایی سیاسی - مذهبی بیشتر نتیجه درهم فشرده شدن نظام بیناجامعهای بین المللی) فرض شده بود (بنیادگرایی به مثابه تلاش برای بیان هویت جامعه)، در فرمول بندی تازه تر این پدیده به بازساخت و انتشار جهانی اندیشه های مربوط به ارزش خاص گرایی ارتباط داده شد. چشم انداز نخست متضمن تأکید بر فشرده شدن زمان - مکان است که جوامع (همچنین مناطق و تمدنها) را وامیدارد هویت خود را هم برای مقاصد داخلی و هم برای مقاصد خارجی بیان دارند. در این چشم انداز بنیادگرایی بیشتر نوعی واکنش است تا وجهی از جهانی شدن (یا در حقیقت آفرینشی از جانب جهانی شدن). اما دیدگاه دوم متضمن تأکید بیشتری بر این اندیشه است که اعلام هویت جزئی از اصل فرایند جهانی شدن است. البته این دیدگاه دوم به معنی نفی جنبه های واکنشی و مبارزاتی بنیادگرایی نیست، بلکه به این معنی است که اکنون بنیادگرایی در چهارچوبی کلی بررسی می شود.
مدافعان هر یک از این دیدگاهها به هم پیوندیهای فزاینده و ارتقای آگاهی جهانی در باره این همپیوندیها واقفند و نیز واقفند که جهانی شدن برخی روشها و تجارب خاص تحت فشار الزامات ساختار یا صورت بندی عرصه جهانی قرار دارد. در این جا بد نیست به مسئله جهانی به محلی برگردم که به بخشی از شعور معاصر تبدیل شده است و بیشتر هم به سبب دستورالعمل جهانی فکر کن و محلی عمل کن». این عبارت به لحاظ جامعه شناختی جالب توجه است و با بحث حاضر ارتباط مستقیمی دارد، زیرا که متضمن تلاش استراتژیک برای پیوند زدن محلی به جهانی است به ویژه با این پیش فرض که با مسائل محلی وقتی می توان به بهترین وجه برخورد کرد که پایه های آنها را در یک زمینه وسیعتر بشناسیم. در همان حال این حکم ظاهرة حاکی از آن است که با «مسائل اجتماعی» تنها در سطح محلی می توان برخورد مناسبی کرد.
از قرن شانزدهم به این سو چهار نقطه عمده وجود داشته است که در فرایند جهانی شدن نقاط اصلی تمرکز بوده اند؛ جوامع ملی، نظام بین المللی جوامع، افراد و بشریت. با پذیرش خطر تکرار مکررات استدلالم را در این خصوص بار دیگر بیان میکنم. اساسا بر حسب تحکیم و تقویت این چهار نقطه ارجاع، تبلور محسوس آنها و مسائل برخاسته در باره رابطه آنهاست که فرایند جهانی شدن در قرون اخیر به پیش رفته است. در همان حال شیوههای بازساخت این چهار جزء عمده وضعیت جهانی به سهم خود دستخوش تغییر بوده است. معنی همه اینها آن است که برای درک مفهوم جهانی شدن باید نظر خود را در درجه اول متوجه شکلها و قالب هایی کنیم که جهان به واسطه آنها به سوی یگانگی طی طریق کرده است. بنابراین وقتی از جهانی شدن صحبت میکنیم، باید متوجه باشیم که بیش از هر چیز به طریق کم و بیش خاصی اشاره میکنیم که جهان در مسیر یگانه شدن پیموده است. چنان که گفته ام جهان از حیث نظری ممکن بود در مسیرهای متفاوتی به واحد یگانه ای تبدیل شود؛ مثلا بدون ظهور جوامع ملی که اکنون جزء حیاتی فرایند سراسری جهانی شدنند. با توجه به اینکه در فصل های گذشته از زوایای مختلفی به موضوع جهانی شدن پرداخته ام، در اینجا جز این کاری ندارم که به یکی دیگر از استدلالهای مبهم بپردازم: اول اینکه باید تأکید کنم که جهانی شدن در مرحله اخیر کم وبیش یک شکل و قالب داشته است. مسلما این شکل و قالب چشم اندازهای رقیبی داشته است؛ مثلا قالب شوروی از اوایل دهه ۱۹۲۰، کلیسای کاتولیک، برخی «فرقه ها» در جوامع اسلامی، ژاپن در دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰، امپریالیسم انگلیس، آلمان نازی و جز اینها. در دورانهای مختلف تاریخ بشر امپراتوری های بزرگ با درجات مختلفی از صراحت خواهان جهان واحدی بودند و گامهایی نیز در آن مسیر برداشتند. باید تأکید کرد که ادیان جهانی نیز با درجات متفاوتی از صراحت مبلغ جهان واحدی بودند. علاوه بر این از نیمه قرن هجدهم اندیشه های آرمانشهری متعددی خواهان بشریت واحد بودند، همان طور که برخی اندیشه ها، تصاویری فاجعه آمیز از آخر زمان می دادند. با همه این احوال جهانی شدن با اجزایی که من از آن سخن گفتم شکل گرفت، اجزایی که خود در معرض معارضه و از حیث مضمون معروض دگرگونی بود. دوم این که فرایند سراسری جهانی شدن دستخوش دگرگونی است، هم از حیث این که هریک از چهار جزء آن از لحاظ فرهنگی با چه وجه مشخصه ای طرازبندی شده اند و هم از جهت اینکه تا چه حدی از انفکاک، استقلال نسبی نیز دارند. طور خلاصه در قرنهای اخیر، به ویژه در قرن بیستم، هریک از چهار جزء اصلی جهانی شدن به نقطه تمرکز مستقلی در تجارب اجتماعی تبدیل شده است ( Robertson, 1991a ). از مهم ترین وجوه و نتایج این فرایند انفکاک، نسبی شدن جزء «بشر بودن» است .
به علاوه، این واقعیت که این فرایند انفکاک متضمن گرایش نیرومندی در جهت یگانگی جهان است که موجب تسریع ظهور تفاسیر متعارض در مفهوم تاریخ جهان و جهت (یا جهات آن) شده است ( Robertson, 1987b ). این دو تحول - نسبی شدن روز افزون دیدگاهها و افزایش جهت گیری در باره وضع جهان - مشوق ظهور گفتمان بنیادها، از جمله تمایلات «بنیادگرایی تمامیت خواه» و «بنیادگرایی ضد تمامیت خواه» است.
بیشتر بخوانید : جهانی شدن و ساختار جهان
جهانی شدن» معنی دومی نیز دارد، که اغلب مبهم، اما در بسیاری جهات انطباق پذیر با مفهوم مورد نظر من در این بحث است. هنگامی که بحث از جهانی شدن در سالهای اخیر به سرعت گسترش یافت، تا آنجا که به اصطلاح رایج در روزنامه نگاری و مباحث روشنگری تبدیل شد، دو گرایش عمده در مفهوم بندی آن پدید آمد. از یک سو جهانی شدن به هم پیوندیهای فزاینده در ابعاد مختلف حیات جهانی (تا همین اواخر بیشتر اقتصادی) اشاره دارد. از سوی دیگر اصطلاح جهانی شدن غالبا به معنی جهانی شدن نهادها و کلکتیوها به کار می رود، در عبارتی مثل «جهانی شدن علم» «جهانی شدن آموزش و پرورش» و جز اینها. مفهومی که محور تقاطع این هردو گرایش را تشکیل می دهد، مفهوم «برکنده شدن» یا انفصال (1990 ,Giddens) ساختارها و فعالیتها از زمینه «محلی» و جهانی شدن آنهاست. همان طور که گفتم چنانچه چنین تعریف هایی از جهانی شدن آنچه را که من شکل مسلط جهانی شدن خوانده ام، موضوع تحقیقات واقعا علمی خود قرار دهند، با مدلی که من اعلام کرده ام تضادی ندارند. هریک از این راههای به ظاهر متفاوت در نگرش به جهانی شدن یا تعریف آن به درجات متفاوتی (غالبا به طور ضمنی) متکی به چیزی شبیه مفهوم بندی من از شکل مسلط یا قالب مسلط جهانی شدن است. مدافعان هر یک از این دیدگاهها به هم پیوندیهای فزاینده و ارتقای آگاهی جهانی در باره این همپیوندیها واقفند و نیز واقفند که جهانی شدن برخی روشها و تجارب خاص تحت فشار الزامات ساختار یا صورت بندی عرصه جهانی قرار دارد. در این جا بد نیست به مسئله جهانی به محلی برگردم که به بخشی از شعور معاصر تبدیل شده است و بیشتر هم به سبب دستورالعمل جهانی فکر کن و محلی عمل کن». این عبارت به لحاظ جامعه شناختی جالب توجه است و با بحث حاضر ارتباط مستقیمی دارد، زیرا که متضمن تلاش استراتژیک برای پیوند زدن محلی به جهانی است به ویژه با این پیش فرض که با مسائل محلی وقتی می توان به بهترین وجه برخورد کرد که پایه های آنها را در یک زمینه وسیعتر بشناسیم. در همان حال این حکم ظاهرة حاکی از آن است که با «مسائل اجتماعی» تنها در سطح محلی می توان برخورد مناسبی کرد.
به علاوه، این واقعیت که این فرایند انفکاک متضمن گرایش نیرومندی در جهت یگانگی جهان است که موجب تسریع ظهور تفاسیر متعارض در مفهوم تاریخ جهان و جهت (یا جهات آن) شده است ( Robertson, 1987b ). این دو تحول - نسبی شدن روز افزون دیدگاهها و افزایش جهت گیری در باره وضع جهان - مشوق ظهور گفتمان بنیادها، از جمله تمایلات «بنیادگرایی تمامیت خواه» و «بنیادگرایی ضد تمامیت خواه» است.
این نحوه تفکر مخاطرات تحلیلی خود را نیز دارد، زیرا این خطر را دارد که چشم اندازی از جهان به مثابه یک کل ارائه دهند که در آن عنصر محل کنار گذارده شود. وقتی جهانی و محلی را در مقابل یکدیگر میگذاریم، این خطر مهم وجود دارد که عنصر محلی از عنصر جهان حذف شود. اما هنگامی که از حرکت روزافزون به سوی یگانگی سخن میگوییم، چگونه قابل تصور است که تمام محل های جهان بخشی از جهان نباشد؟ آشکارا چیزی در این تفکر مدرن یا پسامدرن اشکال دارد و یکی از کارهای پژوهندگان جدی وضعیت جهانی این است که برای رفع این اشکال اقدام کنند. بخشی از این مسئله از این اشتباه ناشی می شود که در مورد رابطه محلی - جهانی بر حسب سطوح خرد و کلان یا کوچک و بزرگ بیندیشیم. در تفکر من مفهوم جهان به سراسر گیتی اشاره میکند و صورت بندی من فرایند جهانی شدن ابعاد عمده وجود اجتماعی را در بر می گیرد؛ اما منحصر به این ابعاد نمی شود. این واقعیت که خود من گاهی دچار لغزش بیان می شوم و به موضوع محلی - جهانی در قالب خرد و کلان سخن میگویم، نباید این ادعای مرا دچار ابهام کند که چنین تصوری خطا دارد. این موضوع مهم است که مفاهیم جوامع، روابط بین الملل، افراد و بشریت نه تنها به طور فزاینده ای از یکدیگر منفک می شوند، در همان حال نیز دستخوش تغییرات درونی اند. لازم به یادآوری است که یکی از مهم ترین دگرگونیها در مورد جوامع ملی در بستر تکثر فرهنگی یا تکثر قومی یا هر دو اینها رخ میدهد، در حالی که تصورات پیش از این بیشتر به اصل همگنی گرایش داشت. مسئله تکثر فرهنگی یا تکثر قومی همراه با مفاهیم بیش از پیش پیچیده انفکاک جنسی، موضوع جستجوی بنیادها را تشدید می کند و جهان بودگی را بیش از پیش در مرکز اشتغال ذهنی جوامع قرار میدهد. خود جوامع و به هر صورت واحدهای منطقه ای مثل جامعه اروپا بیش از پیش به آنچه بالیبار (1991) «فضاهای جهانی» خوانده است، تبدیل می شوند. در همان حال در درون خود «اروپای نوین» گرایش بسیاری به سوی مناطق فرهنگی دیده میشود.
شایان ذکر است که گفتمان منطقه بودگی به طور روزافزون وجه «عام» میگیرد، به رغم آنکه جامعه اروپا می کوشد آسیاییها یا مسلمانان را از این روند مستثنا کند.
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
به علاوه، این واقعیت که این فرایند انفکاک متضمن گرایش نیرومندی در جهت یگانگی جهان است که موجب تسریع ظهور تفاسیر متعارض در مفهوم تاریخ جهان و جهت (یا جهات آن) شده است ( Robertson, 1987b ). این دو تحول - نسبی شدن روز افزون دیدگاهها و افزایش جهت گیری در باره وضع جهان - مشوق ظهور گفتمان بنیادها، از جمله تمایلات «بنیادگرایی تمامیت خواه» و «بنیادگرایی ضد تمامیت خواه» است.
این نحوه تفکر مخاطرات تحلیلی خود را نیز دارد، زیرا این خطر را دارد که چشم اندازی از جهان به مثابه یک کل ارائه دهند که در آن عنصر محل کنار گذارده شود. وقتی جهانی و محلی را در مقابل یکدیگر میگذاریم، این خطر مهم وجود دارد که عنصر محلی از عنصر جهان حذف شود. اما هنگامی که از حرکت روزافزون به سوی یگانگی سخن میگوییم، چگونه قابل تصور است که تمام محل های جهان بخشی از جهان نباشد؟ آشکارا چیزی در این تفکر مدرن یا پسامدرن اشکال دارد و یکی از کارهای پژوهندگان جدی وضعیت جهانی این است که برای رفع این اشکال اقدام کنند. بخشی از این مسئله از این اشتباه ناشی می شود که در مورد رابطه محلی - جهانی بر حسب سطوح خرد و کلان یا کوچک و بزرگ بیندیشیم. در تفکر من مفهوم جهان به سراسر گیتی اشاره میکند و صورت بندی من فرایند جهانی شدن ابعاد عمده وجود اجتماعی را در بر می گیرد؛ اما منحصر به این ابعاد نمی شود. این واقعیت که خود من گاهی دچار لغزش بیان می شوم و به موضوع محلی - جهانی در قالب خرد و کلان سخن میگویم، نباید این ادعای مرا دچار ابهام کند که چنین تصوری خطا دارد. این موضوع مهم است که مفاهیم جوامع، روابط بین الملل، افراد و بشریت نه تنها به طور فزاینده ای از یکدیگر منفک می شوند، در همان حال نیز دستخوش تغییرات درونی اند. لازم به یادآوری است که یکی از مهم ترین دگرگونیها در مورد جوامع ملی در بستر تکثر فرهنگی یا تکثر قومی یا هر دو اینها رخ میدهد، در حالی که تصورات پیش از این بیشتر به اصل همگنی گرایش داشت. مسئله تکثر فرهنگی یا تکثر قومی همراه با مفاهیم بیش از پیش پیچیده انفکاک جنسی، موضوع جستجوی بنیادها را تشدید می کند و جهان بودگی را بیش از پیش در مرکز اشتغال ذهنی جوامع قرار میدهد. خود جوامع و به هر صورت واحدهای منطقه ای مثل جامعه اروپا بیش از پیش به آنچه بالیبار (1991) «فضاهای جهانی» خوانده است، تبدیل می شوند. در همان حال در درون خود «اروپای نوین» گرایش بسیاری به سوی مناطق فرهنگی دیده میشود.
شایان ذکر است که گفتمان منطقه بودگی به طور روزافزون وجه «عام» میگیرد، به رغم آنکه جامعه اروپا می کوشد آسیاییها یا مسلمانان را از این روند مستثنا کند.
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
بیشتر بخوانید :
جهانی شدن و گفتمانهای هویت ملی
جستاری نظری پیرامون جهانی شدن
جهانی شدن از منظر تهدیدها و فرصت ها
اقتصادهای پندارینِ جهانی شدن