"اریك والبرگ " (Eric Walberg)، تحلیلگر سایت خبری "ربل " (The rebel) به تحلیل پشت پرده سیاست خارجی ایالات متحده آمریكا در قبال ایران پرداخت.
وی ابتدا با طرح این سوال كه رویكردهای سیاست خارجی آمریكا از چه عواملی میتوانند نشات بگیرند، با بیان این كه اقتصاد داخلی آمریكا علیالقاعده باید عنصر اصلی پشت پرده سیاست خارجی این كشور باشد، افزود: علاوه بر این، سیاست خارجی آمریكا میتواند تحت تاثیر عواملی نظیر لابی اسراییل و امنیت منابع انرژی نیز باشد. بنابراین، هر سه این عوامل، بسته به شرایط مختلف با درجات مختلفی از اهمیت، سیاست خارجی ایالات متحده آمریكا را تحت تاثیر خود قرار میدهند.
والبرگ با بیان این كه سیاست خام و نپخته "بوش - چنی " سه كشور كره شمالی، عراق و ایران را به عنوان كشورهای خطرناك لقب داد، افزود: با تجاوز آمریكا به عراق، یكی از این سه كشور از فهرست حذف شد و كره شمالی به عنوان یك "مشوق دوستداشتنی " برای سیاست نظامی - صنعتی باقی ماند تا برنامههای تسلیحاتی آمریكا با ایجاد توهم خطر هستهای كره شمالی، به كار خود ادامه دهند.
به نظر وی، با بركناری صدام حسین از حكومت عراق و با صرفنظر از كره شمالی كه تكلیف آن روشن است، مساله بحثبرانگیز آمریكا، مساله ایران است. البته بوش توانست ونزوئلا را نیز به این جمع بیفزاید. هر دوی این كشورها (ایران و ونزوئلا) میتوانند خطری بزرگ برای قدرت امپریالیستی آمریكا تلقی شوند. هر دوی این كشورها از رهبرانی كاریزماتیك بهره میبرند كه در مقابل امپریالیسم آمریكا و اسراییل سكوت نمیكنند و هر دو كشور منابع نفتی سرشاری در اختیار دارند.
تحلیلگر سایت تربل با بیان این كه چاوز به الگویی برای كشورهایی چون بولیوی، اكوادور و پاراگوئه تبدیل شد تا رهبرانی سوسیالیست برای خود انتخاب كنند و به كوبا نیز جان تازهای بخشید، خاطرنشان كرد: احمدینژاد نیز به حمایت تمامعیار از مقاومت فلسطین پرداخت و مشروعیت اسراییل را زیر سوال برد. بر این اساس، به عقیده نگارنده، ایران و ونزوئلا در كنار كره شمالی میتوانند بهانههای خوبی برای ادامه سیاست نظامی - صنعتی ایالات متحده (MIC) باشند.
اریك والبرگ ادامه داد: نكته دقیقاً همین است. وقتی امپریالیسم با چنین دشمنانی رسماً مواجه میشود، اقتصاد مبتنی بر امور نظامی نیز بر پایه همین دشمنیها پیشرفت مینماید و اصولاً بدون چنین دشمنانی نمیتواند ادامه حیات دهد. این همان نكته غامض و پیچیدهای است كه باید در خصوص سیاست خارجی ایالات متحده بدان توجه نمود.
این تحلیلگر غربی در خصوص ونزوئلا به این واقعیت اشاره میكند كه چاوز با دردست گرفتن قدرت در این كشور ابتدا صنعت نفت آن را ملی اعلام كرد و سپس اقتصاد ونزوئلا را به سمت جاده سوسیالیسم راهنمایی نمود، به محرومان یارانه پرداخت و نفت ارزان در اختیار آمریكای فقیر قرار داد. به نظر میرسد او گام بعدی را در خصوص گاز خواهد برداشت و به این ترتیب برای خود هیمنهای ایجاد نمود كه تلاشها برای انقلاب رنگی در ونزوئلا را ناكام گذاشت.
این تحلیلگر آمریكایی با بیان این كه در دهه 1980 میلادی، درحالی كه رفسنجانی در سمت ریاست مجلس و مهندس موسوی در سمت نخستوزیری بود، بسیاری از ایرانیان جوان نظیر احمدینژاد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول جنگ با عراق بودند كه برخی نیز جان خود را ایثار كردند، افزود: رفسنجانی پس از جنگ به ریاست جمهوری ایران رسید و دست به برنامه گسترده خصوصیسازی زد و پای پیمانكاران خصوصی را به صنعت نفت ایران باز نمود. این سیاست در دوره سید محمد خاتمی رییس جمهور اصلاح طلب ایران نیز ادامه یافت.
وی ادامه داد: تلاش احمدینژاد برای مبارزه با مافیای نفتی، سپاه پاسداران را به عنوان نیرویی در تقابل با تیم كارگزاران، فرزندان رفسنجانی و اصلاحطلبان به صحنه آورد. در طول مبارزات انتخاباتی سال 2009 ریاست جمهوری، احمدینژاد به مخالفین خود به عنوان رهبران اشرافیتطلبی حمله برد كه تصمیم گرفتهاند به قدرت بازگردند.
به نوشته والبرگ، غوغای انتخاباتی ماه گذشته، آخرین رویارویی روشن این اشرافیت با احمدینژاد به عنوان یك اصولگرای مردمی بود كه در غرب، از او به عنوان یك تندرو یاد میشود. برخی پیروزی احمدینژاد را یك كودتای انجام پذیرفته مینامند، اما تظاهرات انجام شده در روزهای اخیر در تهران بیشتر به تظاهراتی كه در سال 2002 تا 2003 در كاراكاس انجام شد و آمریكا به سختی از آن حمایت میكرد، شباهت دارد. این تظاهرات در اعتراض به رییسجمهور مردمی ونزوئلا انجام شد كه قصد داشت پول نفت را به مردم عادی اختصاص دهد.
تحلیلگر سایت تربل یادآور شد: چاوز جان خود را در این فرآیند به خطر انداخت اما برنامهریزی دقیق او مانع از آن شد كه توطئهگران به اهداف خود دست یابند و توانست برنامههای خود را اجرا نماید.
وی ادامه داد: با اینكه احمدینژاد نیز میتواند به همین روش عمل نماید، اما اینكه تا چه اندازه سپاه پاسداران وسیلهای برای گسترش رفاه اجتماعی خواهد بود، مسالهای است كه از این پس روشن خواهد شد.
والبرگ با بیان این كه رسانههای غربی بدون هیچ مدرك روشنی، انتخابات ایران را یك تقلب میخوانند، یادآور شد: در انتخابات متعددی در ونزوئلا نیز همین وقایع رخ داد و چاوز و همفكرانش در آنها به پیروزی دست یافتند اما مورد انواع حملات آمریكا حتی كودتای نظامی نیز قرار گرفتند. در ایران، علیرغم سكوت مطبوعات غربی در این خصوص، ایالات متحده مبالغ هنگفتی را هزینه معاندین تبعید شده از ایران نموده و اقدام به نفوذ در جامعه ایران در راستای براندازی احمدینژاد كرده است، همان كاری كه در خصوص چاوز نیز صورت پذیرفت.
والبرگ از سیاست براندازی نرم ایالات متحده در كشورهای مخالف خود، به عنوان سیاستی برای براندازی كشورهای آمریكای لاتین و همچنین حكومت ایران نام برده است. به گفته وی، آیتالله خامنهای رهبر ایران هفته پیش تاكید نمود كه ایران براندازی را نخواهد پذیرفت.
وی با بیان اینكه بیتردید احمدینژاد، چاوز و پوتین، نخستوزیر روسیه، به جهت مشتركاتی كه دارند دوستان خوبی برای یكدیگر خواهند بود، ادامه داد: همانطور كه در انتخابات متعدد عادلانه برگزار شده در آمریكای لاتین، چپگرایان سوسیالیست پیروز شدهاند، نباید از پیروزی احمدینژاد در این انتخابات نیز تعجب نمود.
والبرگ با بیان این كه شاید آنچه بیشتر از همه ایالات متحده را ناراحت میكند، تلاش مستمر احمدینژاد برای راهاندازی بورس نفت در منطقه آزاد اقتصادی كیش است، تصریح كرد: این امر تجارت نفت را به خاورمیانه جذب مینماید و باعث از سكه افتادن دلار خواهد شد. ایران 50 درصد معاملات نفتی را با یورو انجام میدهد و این امر شدیداً خشم آمریكا را برانگیخته است. لازم به یادآوری است كه صدام حسین مدت زمان كوتاهی پس از جایگزینی یورو به جای دلار به دار مجازات آویخته شد!
والبرگ با بیان این كه اسلام و تقابل ایران با اسراییل، مهمترین تفاوتهای بین ایران و ونزوئلا هستند، خاطرنشان كرد: نفوذ عمیق لابی اسراییل در ایالات متحده، راهاندازی یك انقلاب در ایران را به عنوان یكی از مهمترین برنامههای كاری اوباما در دستور كار وی قرار خواهد داد.
تفاوت دیگر این است كه آمریكا در برانگیختن همسایگان ونزوئلا علیه این كشور ناموفق بوده است، لكن در خصوص ایران این پروژه موفقیتهایی داشته است.
این تحلیلگر غربی با تاكید بر بیهوده بودن تلاش آمریكا و همپیمانانش برای ایجاد انقلاب رنگی در ایران و ونزوئلا، تصریح كرده است: "اكنون زمان انقلاب رنگی در خود آمریكاست ".
منبع: خبرگزاری فارس
/خ
وی ابتدا با طرح این سوال كه رویكردهای سیاست خارجی آمریكا از چه عواملی میتوانند نشات بگیرند، با بیان این كه اقتصاد داخلی آمریكا علیالقاعده باید عنصر اصلی پشت پرده سیاست خارجی این كشور باشد، افزود: علاوه بر این، سیاست خارجی آمریكا میتواند تحت تاثیر عواملی نظیر لابی اسراییل و امنیت منابع انرژی نیز باشد. بنابراین، هر سه این عوامل، بسته به شرایط مختلف با درجات مختلفی از اهمیت، سیاست خارجی ایالات متحده آمریكا را تحت تاثیر خود قرار میدهند.
حیات صنعتی آمریكا در دشمنتراشی است
به نظر این تحلیلگر، روسیه همواره به عنوان یك "لولوی ترسناك " در سیاست خارجه آمریكا نقش ایفا كرده است. مبارزه با كمونیسم سالها به عنوان مشوق "سیاست نظامی-صنعتی " آمریكا در داخل این كشور بوده است. با فروپاشی كمونیسم نیز نباید این دشمن از بین میرفت، چرا كه در آن صورت سیاست نظامی - صنعتی با خلل مواجه میشد، بنابراین برای جلوگیری از این امر، اختلاف با روسیه بر سر گسترش ناتو به مرزهای این كشور ادامه یافت، هرچند كه روسیه در "محور شرارت " قرار نگرفت.والبرگ با بیان این كه سیاست خام و نپخته "بوش - چنی " سه كشور كره شمالی، عراق و ایران را به عنوان كشورهای خطرناك لقب داد، افزود: با تجاوز آمریكا به عراق، یكی از این سه كشور از فهرست حذف شد و كره شمالی به عنوان یك "مشوق دوستداشتنی " برای سیاست نظامی - صنعتی باقی ماند تا برنامههای تسلیحاتی آمریكا با ایجاد توهم خطر هستهای كره شمالی، به كار خود ادامه دهند.
به نظر وی، با بركناری صدام حسین از حكومت عراق و با صرفنظر از كره شمالی كه تكلیف آن روشن است، مساله بحثبرانگیز آمریكا، مساله ایران است. البته بوش توانست ونزوئلا را نیز به این جمع بیفزاید. هر دوی این كشورها (ایران و ونزوئلا) میتوانند خطری بزرگ برای قدرت امپریالیستی آمریكا تلقی شوند. هر دوی این كشورها از رهبرانی كاریزماتیك بهره میبرند كه در مقابل امپریالیسم آمریكا و اسراییل سكوت نمیكنند و هر دو كشور منابع نفتی سرشاری در اختیار دارند.
تحلیلگر سایت تربل با بیان این كه چاوز به الگویی برای كشورهایی چون بولیوی، اكوادور و پاراگوئه تبدیل شد تا رهبرانی سوسیالیست برای خود انتخاب كنند و به كوبا نیز جان تازهای بخشید، خاطرنشان كرد: احمدینژاد نیز به حمایت تمامعیار از مقاومت فلسطین پرداخت و مشروعیت اسراییل را زیر سوال برد. بر این اساس، به عقیده نگارنده، ایران و ونزوئلا در كنار كره شمالی میتوانند بهانههای خوبی برای ادامه سیاست نظامی - صنعتی ایالات متحده (MIC) باشند.
اریك والبرگ ادامه داد: نكته دقیقاً همین است. وقتی امپریالیسم با چنین دشمنانی رسماً مواجه میشود، اقتصاد مبتنی بر امور نظامی نیز بر پایه همین دشمنیها پیشرفت مینماید و اصولاً بدون چنین دشمنانی نمیتواند ادامه حیات دهد. این همان نكته غامض و پیچیدهای است كه باید در خصوص سیاست خارجی ایالات متحده بدان توجه نمود.
این تحلیلگر غربی در خصوص ونزوئلا به این واقعیت اشاره میكند كه چاوز با دردست گرفتن قدرت در این كشور ابتدا صنعت نفت آن را ملی اعلام كرد و سپس اقتصاد ونزوئلا را به سمت جاده سوسیالیسم راهنمایی نمود، به محرومان یارانه پرداخت و نفت ارزان در اختیار آمریكای فقیر قرار داد. به نظر میرسد او گام بعدی را در خصوص گاز خواهد برداشت و به این ترتیب برای خود هیمنهای ایجاد نمود كه تلاشها برای انقلاب رنگی در ونزوئلا را ناكام گذاشت.
تظاهرات در ایران مبتنی بر الگوهای انقلابهای رنگین بود
والبرگ در ادامه با بیان این كه با روی كار آمدن آقای احمدینژاد در سال 2005 میلادی، وی كنترل وزارتخانههای مهمی نظیر وزارت نفت و شركت ملی نفت ایران را كه تحت نفوذ تیم طرفدار سرمایهداری رفسنجانی/موسوی قرار داشت، بدست گرفت، اظهار داشت: او در سال 2007 توانست شخص مورد نظر خود، غلامحسین نوذری، را به وزارت نفت برساند. او از پول نفت برای استحكام بخشیدن به موضع خود در میان طبقات محروم جامعه استفاده نمود و این همان چیزی بود كه روسای قبلی دولت در ایران بدان توجه ننموده بودند.این تحلیلگر آمریكایی با بیان این كه در دهه 1980 میلادی، درحالی كه رفسنجانی در سمت ریاست مجلس و مهندس موسوی در سمت نخستوزیری بود، بسیاری از ایرانیان جوان نظیر احمدینژاد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول جنگ با عراق بودند كه برخی نیز جان خود را ایثار كردند، افزود: رفسنجانی پس از جنگ به ریاست جمهوری ایران رسید و دست به برنامه گسترده خصوصیسازی زد و پای پیمانكاران خصوصی را به صنعت نفت ایران باز نمود. این سیاست در دوره سید محمد خاتمی رییس جمهور اصلاح طلب ایران نیز ادامه یافت.
وی ادامه داد: تلاش احمدینژاد برای مبارزه با مافیای نفتی، سپاه پاسداران را به عنوان نیرویی در تقابل با تیم كارگزاران، فرزندان رفسنجانی و اصلاحطلبان به صحنه آورد. در طول مبارزات انتخاباتی سال 2009 ریاست جمهوری، احمدینژاد به مخالفین خود به عنوان رهبران اشرافیتطلبی حمله برد كه تصمیم گرفتهاند به قدرت بازگردند.
به نوشته والبرگ، غوغای انتخاباتی ماه گذشته، آخرین رویارویی روشن این اشرافیت با احمدینژاد به عنوان یك اصولگرای مردمی بود كه در غرب، از او به عنوان یك تندرو یاد میشود. برخی پیروزی احمدینژاد را یك كودتای انجام پذیرفته مینامند، اما تظاهرات انجام شده در روزهای اخیر در تهران بیشتر به تظاهراتی كه در سال 2002 تا 2003 در كاراكاس انجام شد و آمریكا به سختی از آن حمایت میكرد، شباهت دارد. این تظاهرات در اعتراض به رییسجمهور مردمی ونزوئلا انجام شد كه قصد داشت پول نفت را به مردم عادی اختصاص دهد.
تحلیلگر سایت تربل یادآور شد: چاوز جان خود را در این فرآیند به خطر انداخت اما برنامهریزی دقیق او مانع از آن شد كه توطئهگران به اهداف خود دست یابند و توانست برنامههای خود را اجرا نماید.
وی ادامه داد: با اینكه احمدینژاد نیز میتواند به همین روش عمل نماید، اما اینكه تا چه اندازه سپاه پاسداران وسیلهای برای گسترش رفاه اجتماعی خواهد بود، مسالهای است كه از این پس روشن خواهد شد.
والبرگ با بیان این كه رسانههای غربی بدون هیچ مدرك روشنی، انتخابات ایران را یك تقلب میخوانند، یادآور شد: در انتخابات متعددی در ونزوئلا نیز همین وقایع رخ داد و چاوز و همفكرانش در آنها به پیروزی دست یافتند اما مورد انواع حملات آمریكا حتی كودتای نظامی نیز قرار گرفتند. در ایران، علیرغم سكوت مطبوعات غربی در این خصوص، ایالات متحده مبالغ هنگفتی را هزینه معاندین تبعید شده از ایران نموده و اقدام به نفوذ در جامعه ایران در راستای براندازی احمدینژاد كرده است، همان كاری كه در خصوص چاوز نیز صورت پذیرفت.
والبرگ از سیاست براندازی نرم ایالات متحده در كشورهای مخالف خود، به عنوان سیاستی برای براندازی كشورهای آمریكای لاتین و همچنین حكومت ایران نام برده است. به گفته وی، آیتالله خامنهای رهبر ایران هفته پیش تاكید نمود كه ایران براندازی را نخواهد پذیرفت.
وی با بیان اینكه بیتردید احمدینژاد، چاوز و پوتین، نخستوزیر روسیه، به جهت مشتركاتی كه دارند دوستان خوبی برای یكدیگر خواهند بود، ادامه داد: همانطور كه در انتخابات متعدد عادلانه برگزار شده در آمریكای لاتین، چپگرایان سوسیالیست پیروز شدهاند، نباید از پیروزی احمدینژاد در این انتخابات نیز تعجب نمود.
تلاش احمدینژاد برای راهاندازی بورس نفت آمریكا را عصبانی كرده
همچنین به عقیده وی، علیرغم مخالفتهای آمریكا، باید روابط گستردهای بین ایران و كشورهای آمریكای لاتین پیشبینی نمود. ایران به توسعه صنعت نفت و گاز در بولیوی كمك میكند، در اكوادور دفتر تجاری گشوده و توافقنامههایی با نیكاراگوئه، كوبا، پاراگوئه، برزیل و ونزوئلا امضا نموده است.والبرگ با بیان این كه شاید آنچه بیشتر از همه ایالات متحده را ناراحت میكند، تلاش مستمر احمدینژاد برای راهاندازی بورس نفت در منطقه آزاد اقتصادی كیش است، تصریح كرد: این امر تجارت نفت را به خاورمیانه جذب مینماید و باعث از سكه افتادن دلار خواهد شد. ایران 50 درصد معاملات نفتی را با یورو انجام میدهد و این امر شدیداً خشم آمریكا را برانگیخته است. لازم به یادآوری است كه صدام حسین مدت زمان كوتاهی پس از جایگزینی یورو به جای دلار به دار مجازات آویخته شد!
والبرگ با بیان این كه اسلام و تقابل ایران با اسراییل، مهمترین تفاوتهای بین ایران و ونزوئلا هستند، خاطرنشان كرد: نفوذ عمیق لابی اسراییل در ایالات متحده، راهاندازی یك انقلاب در ایران را به عنوان یكی از مهمترین برنامههای كاری اوباما در دستور كار وی قرار خواهد داد.
تفاوت دیگر این است كه آمریكا در برانگیختن همسایگان ونزوئلا علیه این كشور ناموفق بوده است، لكن در خصوص ایران این پروژه موفقیتهایی داشته است.
این تحلیلگر غربی با تاكید بر بیهوده بودن تلاش آمریكا و همپیمانانش برای ایجاد انقلاب رنگی در ایران و ونزوئلا، تصریح كرده است: "اكنون زمان انقلاب رنگی در خود آمریكاست ".
منبع: خبرگزاری فارس
/خ